اعتراض تا پايان عمر
نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي
منبع:سایت اندیشه قم
منبع:سایت اندیشه قم
گرچه به دفاعيات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ترتيب اثر ندادند، ولي حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هرگز تسليم باطل نشد، و تا آخر عمر، روي خوش به آنان كه در حقش ظلم كردند، نشان نداد، اكنون به داستان زير توجه كنيد: در آن هنگام كه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در بستر شهادت قرار گرفت روزي ابوبكر و عمر با حضرت علي (سلام الله علیه) ملاقات كرده و گفتند: از فاطمه (سلام الله علیها) خواهش كن تا به ما اجازه بدهد، به حضورش برسيم ، ميداني كه بين ما و او، امور ناگواري رخ داده است بلكه به حضورش برسيم و معذرت بخواهيم و از گناه ما بگذرد، آنها تا در خانه آمدند، حضرت علي (سلام الله علیه) وارد خانه شدند و به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفتند : فلان و فلان به در خانه آمدند و مي خواهند به شما سلام كند، نظر شما چيست ؟ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: خانه ، خانه شماست و من همسرشما هستم ، آنچه را مي خواهيد انجام دهید . حضرت علي (سلام الله علیه) فرمودند: روپوش خود را محكم ببندید .
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) روپوش را محكم بستند و روي خود را به طرف ديوار گردانيدند آن ها تا كنار بستر حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند و سلام كردند و گفتند: از ما راضي باش خدا از تو راضي باشد. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: براي چه به اينجا آمده ايد؟گفتند: ما به شما جسارت كرديم ، اميدواريم ما را ببخشي و دلت نسبت به ما صاف گردد. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در همين جا آنها را به محاكمه كشيدند، و به آنها فرمودند: اگر شما در اين كارتان صداقت داريد، سؤالي از شما دارم ، پاسخش را بدهيد، با توجه به اين كه مي دانم كه شما به پاسخ اين سؤال آگاه هستيد اگر تصديق كرديد، مي فهمم كه شما در عذرخواهي خود صداقت داريد گفتند: بپرس !
فرمودن: شما را به خدا، آيا شنيده ايد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است كسي كه او را برنجاند مرا رنجانده است ؟ گفتند: آري شنيده ايم . حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در اين حال دستهايشان را به طرف آسمان بلند كردند و گفتند : خدايا!اين دو نفر مرا آزردند، و من شكايتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا مي آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضي نمي شوم تا با پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ملاقات نمايم ، تا به آنچه كه به ما كرديد، به او خبر دهم ، و ایشان درباره ما قضاوت كنند. ابوبكر به گريه و ناله افتاد و مي گفت : واي بر من ، و بي تابي سختي كرد، ولي عمر با نهایت گستاخی به او گفت : اي خليفه رسول خدا!! از گفته يك زن ، اين گونه بي تابي مي كني !. آنها از طلب رضايت ازحضرت فاطمه (سلام الله علیها) نااميد شدند و رفتند.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) روپوش را محكم بستند و روي خود را به طرف ديوار گردانيدند آن ها تا كنار بستر حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند و سلام كردند و گفتند: از ما راضي باش خدا از تو راضي باشد. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: براي چه به اينجا آمده ايد؟گفتند: ما به شما جسارت كرديم ، اميدواريم ما را ببخشي و دلت نسبت به ما صاف گردد. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در همين جا آنها را به محاكمه كشيدند، و به آنها فرمودند: اگر شما در اين كارتان صداقت داريد، سؤالي از شما دارم ، پاسخش را بدهيد، با توجه به اين كه مي دانم كه شما به پاسخ اين سؤال آگاه هستيد اگر تصديق كرديد، مي فهمم كه شما در عذرخواهي خود صداقت داريد گفتند: بپرس !
فرمودن: شما را به خدا، آيا شنيده ايد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است كسي كه او را برنجاند مرا رنجانده است ؟ گفتند: آري شنيده ايم . حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در اين حال دستهايشان را به طرف آسمان بلند كردند و گفتند : خدايا!اين دو نفر مرا آزردند، و من شكايتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا مي آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضي نمي شوم تا با پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ملاقات نمايم ، تا به آنچه كه به ما كرديد، به او خبر دهم ، و ایشان درباره ما قضاوت كنند. ابوبكر به گريه و ناله افتاد و مي گفت : واي بر من ، و بي تابي سختي كرد، ولي عمر با نهایت گستاخی به او گفت : اي خليفه رسول خدا!! از گفته يك زن ، اين گونه بي تابي مي كني !. آنها از طلب رضايت ازحضرت فاطمه (سلام الله علیها) نااميد شدند و رفتند.