مترجم: علی نجفی نژاد
مقدمه
اگر مثَل ها جایگاه خاصّی در کتاب مقدّس و به ویژه در عهد جدید نداشتند، می شد آنها را ذیل بحث عام « زبان تصویری» که ارتباط زیادی با این عنوان دارد، مطرح نمود. علاوه بر این، از ابتدای پیدایش تفسیر کتاب مقدّس توجّهی جدی و ویژه به بررسی مثل های مسیح شده است. به همین خاطر ما به مبحث مثل ها و تفسیر آنها در مقاله ای اختصاصی می پردازیم.معنای مثَل [1]
کلمه ی مثَل از واژه ی یونانی « parabole» گرفته شده و معنای لفظی آن چنین است: دو چیز را به خاطر نزدیک به هم در موازات هم قرار دادن ». همچنین این کلمه در زبان تصویری هم به کار رفته است و در آنجا دقیقاً همان چیزی که اکنون آن را تشبیه می نامیم مانند « ابراهیم مثل شیر است» یا بدون ادوات تشبیه مانند « ابراهیم شیر است». گاه مثَل در یک نوع تفسیر هم استفاده می شود، به این صورت که دو چیز را که در دو حوزه مختلف هستند با هم مقایسه می کنیم تا مسئله مبهم و پیچیده ای را که در یکی از آنها وجود دارد، تفسیر کنیم و بر طبق آن چیزی که در دیگری معلوم و شناخته شده است، توضیح دهیم.این کلمه ی یونانی در ترجمه ی سبعینیه برای ترجمه کلمه ی عبری « م ش ل» که در عهد قدیم به کار رفته است، استفاده شده است که به معنای مثل یا شبیه می باشد. همچنین در همه تعبیرهایی که به دنبال مقایسه ی مستقیم یا غیرمستقیم است، به کار می رود. در عهد قدیم این واژه به این معانی آمده است:
1. ضرب المثل (2)؛ «آیا شاوُل نیز از جمله ی انبیاست» (اول سموئیل 12:10).
2. مثالی متداول بین قوم که برای مسخره کردن به کار می رود، مانند آنچه که اشعیا در هجو پادشاه بابل گفت (اشعیا 14:14) (3).
3. به منزله ی سخنی حکیمانه است همان طور که در کتاب امثال سلیمان آمده است.
4. مقایسه طولانی (4)؛ مانند آن مثالی که ناتان نبی وقتی که نزد داود آمد، زد تا غضب خدا را به خاطر گناهی که داود کرده بود، نشان دهد (دوم سموئیل 12: 1- 5 (5) و نیز رک: داوران 9: 8-15؛ دوم پادشاهان 9:14)
از این بیان معلوم می شود که یک کلمه در عهد قدیم دارای معانی متعدّد و مرکبی است. و امّا این کلمه در کتاب های مکاشفه ای به معنای خطابی آخرت گرایانه آمده است. و نزد علمای یهود به معنای « سخن کوچک (6)- ضرب المثل» است که برای توضیح یا آشکار نمودن حقیقتی که می خواستند اثباتش کنند، می آید.
در عهد جدید، این کلمه حدود 48 بار در اناجیل و دوبار در رساله به عبرانیان به کار رفته است و کلمه ی مترادف آن یعنی «parolmia» سه بار در انجیل یوحنّا (6:10؛ 25:16 و 29) و یک بار در رساله ی دوّم پطرس (22:2) به کار رفته است. در عهد جدید می بینیم که این واژه همان وسعتی که در عهد قدیم داشته، دارد. البتّه عهد جدید معناهای دیگری هم اضافه کرده است و کلمه دارای افق گسترده تر و معانی زیادتری شده است که عبارت اند از:
1. ضرب المثلی که مقایسه ای طولانی به آن ختم می یابد (متّی 15:15؛ مرقس 7: 17-18) (7).
2. در رساله به عبرانیان به معنای مجاز آمده است (9:9) (8) و گاه به برخاستن از میان مردگان ربط پیدا می کند (9:11).
3. امّا مثل به صورت اساسی و ویژه آمده تا بر مثَل هایی که عیسی به وسیله ی آنها تعلیم داده است، تطبیق یابد و همین موضوع این مبحث ماست.
عیسی و مثَل ها
عیسی به وسیله ی مَثل تعالیم زیادی را آموزش داده است به گونه ای که یک سوم تعالیمش از این طریق بوده و اناجیل متضمّن حدود چهل مثل و بیست جمله مثالی است، بر خلاف کنایه که از آن کم استفاده کرده است. عیسی مادّه ی مثل های خود را از منابع متعدّدی گرفته است. بعضی ها را از طبیعت اطراف خود، مانند: کشاورز (مرقس 4: 1-9 ) و دانه گندمی که در نهان رشد می کند (4: 30- 32) و تلخه گندم (کرکاس) (متّی 13: 24- 30). بعضی ها را از کارهای عادی روزانه، مانند: خمیرمایه (متّی 33:13)، گوسفند و درهم گم شده (لوقا 15: 3-10)، دوستی که نصف شب به سراغ دوست خود می رود (لوقا 11: 5-8) و مثَل ده باکره (متّی 25: 1-13). و بعضی مثَل ها را از حوادث تاریخی معاصر خود، مانند حکایت پادشاه و ده غلام (19: 11-14) و برخی را هم از احتمالات و حوادثی که امکان وقوع داشته، مانند مثَل قاضی ظالم (لوقا 18: 2-8)، مثَل فرزندانی که در بازار نشسته اند (لوقا 7: 31-35)، مثَل کارگران در باغ انگور (متّی 20: 1-16)، مثَل وکیل ظالم (لوقا 16: 1-9) و مثَل فرزند گم شده (لوقا 15: 11-30).عیسی هرگاه می بیند که حقیقتی درخور فهم و تجربه مردم نبود و می خواست آن را به مردم یاد دهد، بیشتر با زبان مثَل بیان می کرد مانند مثَل مرد ثروتمند و مرد فقیری که نامش اَلیعازَر بود. در اینجا عیسی مثَل خود را با این جمله پایان می برد: « هرگاه موسی و انبیا را نشنوند، اگر کسی از مردگان نیز برنخیزد، هدایت نخواهد پذیرفت» ( لوقا 16: 19-31).
بنابراین ماهیت مثَلی که در اناجیل آمده چیست؟ مثَل به این صورت، فراتر از آن است که استعاره باشد مانند « خمیرمایه ی فریسیان» ( متّی 6:16 ) (9) و یا تشبیه باشد مانند « حکیمان مانند مارها هستند» ( متّی 16:10) یا « مانند خورشید نور می دهند» ( متّی 43:13). مثَل یک مقایسه طولانی، کامل کننده و مستقل است که حقیقتی شناخته شده را در بردارد و از طبیعت یا روابط روزمرّه انسانی گرفته شده و مسیح آن را برای کشف و شرح حقیقتی معنوی و با عظمت که از دید مردم مخفی بوده به کار برده است، مانند ملکوت، طبیعت و عمل خدا و زندگی روحانی واقعی. با این بیان می توان سه نوع مثَل از تعالیم مسیح استخراج نمود:
نوع اول؛
مثَل رسمی است. تفاوت این نوع مثَل با زبان تصویری و تشبیه در این است که این نوع مثَل استعاره ای طولانی و صورتی وسیع است ( متّی 18: 14-12 (10)؛ 24: 43-44) و یا تشبیهی طولانی است ( متّی 13: 31-33 (11) و 44-46). به همین دلیل مثل دارای قدرت اقناع کنندگی عجیبی است؛ زیرا حقیقت را واضح و ترکیب را ساده می کند.نوع دوم؛
مثَل هایی هستند که به صورت داستان بوده و شامل جزئیات ریز و غیرضروری هستند و معمولاً در صیغه ی گذشته بیان می شوند مانند مثَل کشاورز ( مرقس 4: 3-9)، مثَل صاحب تاک ( متّی 21: 31- 39) و مثَل عروسی پسر پادشاه ( متّی 22: 2-14). این مثَل ها حقیقتی مرکزی دارند؛ به عنوان نمونه، در مثَل تاک، اندیشه اصلی در آیه ی 39 است و در مثَل عروسی پسر پادشاه در آیه ی 3 است. ما نمی توانیم تمایز کاملی بین نوع اول و نوع دوم قرار دهیم، ولی با این حال می توان به واسطه ی سبک داستانی که در نوع دوم است، تفاوتی قائل شویم ( لوقا 11: 5-8؛ 13: 6-9؛ 18: 1- 8).نوع سوم؛
هم داستان های توضیحی هستند، ولی زبان تصویری در آنها زیاد نیست. شاید لوقای بشیر تنها کسی بوده که این نوع مثَل را در انجیل خود آورده باشد. در انجیل وی چهار مثَل از این نوع می یابیم. مثَل سامری نیکو (10: 30-37) و مثَل ثروتمند نادان (12: 16-21) و مثَل ثروتمند و الیعازر (16: 19- 31) و مثَل فریسی و باج گیر( 18: 9- 14).در این مثل ها عیسی استعاره های زیادی به کار می بندد و گاه از تشبیه استفاده می کند و آنها را با هم ربط می دهد. مفسّران در تفسیر این استعاره ها اختلاف پیدا کرده اند؛ بعضی ها گفته اند اینها نماد یا مجاز هستند و بعضی دیگر با اینها مخالفت نموده که در صفحات بعد توضیح خواهیم داد. امّا باید توجّه داشته باشیم که بعضی از این مثَل ها اگرچه گرد یک نقطه می چرخند و بعضی دیگر گرد یک محور متمرکزند، ولی چیزهای مهمّ دیگری هم در بردارند مانند مثَل فرزند گمراه و مثَل کشاورز و غیر اینها. تفاوت گذاشتن بین اینها در تفسیر مثَل ها و شناخت هدف آنها کمک زیادی به ما می کند.
امّا هدف عیسی از مثَل ها چه بوده است؟ و چرا بدین وسیله تعلیم داده است؟ مرقس می گوید: « و با مثَل های زیادی، مانند این مثَل، با آنان به اندازه فهمشان سخن می گفت و بدون مثَل با آنان سخن نمی گفت ...» از این کلام معلوم می شود که عیسی از مثَل در تعلیم مردم بسیار زیاد استفاده کرده است؛ چون قدرت روحی آنان خیلی کشش نداشته است. و کاربرد معروف مثَل، آسان نمایی و نزدیک نمودن معانی روحانی غیرملموس است که با تشبیه به چیزهای ملموس و موجود در محیطی که معلّم و شاگرد زندگی می کنند، صورت می پذیرفته است. عیسی در سخت ترین و دقیق ترین زمان های تاریخ آمد تا از مردم بخواهد چشمانشان را بر نشانه های زمان و آمدن ملکوت آسمان ها باز کنند (لوقا 12: 54-56) (12) و تصمیم درست را به وسیله ی توبه بگیرند (لوقا 17: 26-30) و به جهت اهمیت این زمان و این عملی که مسیح انجام داد، می بایست سخنانش روشن، صریح و قاطع باشد، تا تأثیرگذار باشد، همان طور پولس در رساله ی اوّل خود به قرنتیان می گوید (9:14) (13). مسیح مانند پیامبر سخن می گوید که می تواند دل های مردم را برافروزد، نه مانند نویسنده ی مکاشفه که در مکاشفه های پیچیده ی خود غرق شده است (لوقا 49:12) (14). شاید روشن ترین و غنی ترین سبکی که می توانست در مردم تأثیر بگذارد، مثَل بود و به همین خاطر از مثل زیاد استفاده کرده است. این مثَل ها اثر خود را وقتی می گذارند که شنوندگان آماده مواجهه با حقیقت باشند، آن گونه که مسیح اعلان کرده است، و در مفهوم ملکوت روحانی خدا یعنی قدرت خدا برای فدا با او شریک باشند. در این صورت، مثَل ها در قوی ترین وجه ظاهر می شوند. امّا اشکالی که وجود دارد این است که مردم با اندیشه عیسی همراهی ننموده و اندیشه و انتظارات خاصّ خود را داشتند که مسیح با تمام قدرت آنها را محکوم کرده است. برای همین در بیشتر موارد، مثَل ها وسیله ای بوده که حقیقت عجیبی را که از ذهن مردم بیچاره دور بوده، کشف می کند. وقتی که فریسیان و کاتبان برخی معانی مثَل های مسیح را کشف کردند و هدف عجیب مسیح را از آنها فهمیدند، آن مثَل ها را مانند کلنگی دانستند که برای تخریب دینداری و عقاید خشکشان، به کار گرفته شده است، برای همین نقشه های خود را برای کشتن مسیح کشیدند (متّی 21: 33-46).
بنابراین مثَل های مسیح با همه ی زیبایی و سادگی شان، برای بیشتر مردم مشکل و نامفهوم بود. مقصود آن مثَل ها برای آنان ناآشنا بود، و به سطح آن مثَل ها ارتقا پیدا نکردند؛ چون در چارچوب های عقلی مختلفی بودند و برداشت آنان از ملکوت خدا، با برداشت مسیح متناقض بود. به همین دلیل وقتی که شاگردانش به صورت جداگانه از او سؤال کردند که چرا با آنان به وسیله ی مثَل سخن می گوید، گفت این کار را می کند تا شناخت نجات برای کسانی که خارج از دین هستند، مخفی بماند و دل های آنان قساوت یابد و آماده ی عذاب خدا شوند (مرقس 4: 10-12) (15).
این جواب عیسی باعث سرگردانی کلیسا در تمام زمان ها بوده است. یعنی آیا مسیح با مردم به وسیله ی مثَل سخن می گوید تا اسرار ملکوت آسمان ها را از آنان مخفی کند؟ جواب های مختلفی داده شده است. مهم ترین جواب این است که کلیسا ظاهر این کلام را گرفته و پنداشته که این تعالیم فقط برای بازنمودن چشمان شاگردان بوده است. یعنی در مثَل ها اسراری است که مسیح نخواسته آنها برای کسانی که در بیرون از دین هستند کشف شوند. با توجّه به این بیان، مثَل ها این گونه تفسیر شده اند که رمزهایی هستند که در پشت آنها معناهایی نهفته است، و فقط کسانی که در داخل دین هستند آنها را می فهمند. بدین گونه تفسیر رمزی مثل ها پدید آمد، امری که ما در همین فصل آن را توضیح خواهیم داد. در این باره جماعتی وجود دارد که نماینده ی آنان « یواخیم جرمایس» (16) است. [17] وی این کلام را از عیسی پذیرفته و معتقد است که این کلام از دهان او خارج شده است، ولی وی قبول ندارد که عیسی این کلام را در این رابطه گفته باشد و منظور وی فقط مثَل ها بوده باشد؛ بلکه عیسی به تمام تعالیم خود اشاره می کند، چون آنها برای کسانی که در بیرون اند معّما بوده و نمی توانستند آنها را بفهمند( یوحنّا 60:6) (18). آن گاه جرمایس می گوید: عیسی مثَل را تفسیر ننموده است، بلکه کلیسای اولیه خودش چنین تفسیر نموده است؛ زیرا کلیسا آن را تفسیر مجازی نموده است و مجاز طبق نظر وی، دورترین چیز از تفکر و تعالیم عیسی است.
ما با جرمایس در نظر اول هم عقیده هستیم؛ یعنی همه ی تعالیم مسیح و حتّی زندگی اش، برای مردمی که در حالتی به سر می برند که نمی توانند مسیح را درک کنند، نامفهوم است. و هیچ چیز این نکته را نمی رساند بیشتر از حقیقتی که مرقس بشیر آن را به خصوص درباره ی « سرّ مسیحایی» (19) آشکار نموده است؛ آن گاه که مسیح شاگردانش را از اینکه به کسی چیزی در این باره بگویند، منع کرده است. (مرقس 9:9) (20) همچنین مریضانی را که شفا می داد، منع می فرمود ( مرقس 44:1) و نیز شیاطین را بیرون می کرد تا کارهای مسیح را نبینند (مرقس 34:17) (21) و او از مردم دور می شد (مرقس 35:1) (22). شاید این کار مسیح، صحت نظریه ای را که می گفت مردم استعداد درک و فهم شخصیت و یا تعالیم وی را نداشتند، ثابت نماید. بنابراین مسیح برای آنان به منزله ی یک معمّا بوده که نمی توانستند او را بشناسند و تعالیمش را بفهمند.
امّا قسمت دوم نظر جرمایس را که می گفت تفسیر مثَل از ناحیه ی خود عیسی صادر نگشته است، بلکه از شاگردانش بوده؛ چون عیسی به زبان مجاز سخن نمی گوید، در صفحات بعدی ردّ خواهیم کرد.
شکل مثَل های عیسی
محقّقان کتاب مقدّس در این بحث به دسته های تند و افراطی تقسیم می شوند. دسته ای می گویند مثَل های عیسی هر چیزی می تواند باشد به جز رمز که در رأس این گروه « آ. جولیچر» (23) بود. وی با نگارش دو کتاب درباره ی مثَل های عیسی، فصل نوینی را در این باب گشود. در این مکتب همچنین افراد بزرگی مانند « چارلز داد» [ 24 ] و « یواخیم جرمایس» [25] پدید آمدند. در جهت دیگر گروهی بودند که می گفتند مثَل های عیسی مشتمل بر عناصری است که می بایست آنها را تفسیر مجازی نمود. در این مکتب هم نام های درخشانی چون « تی. وی. مانسون (26)» [27] و « سی. اف. دی. مول (28)» [29] وجود داشت.جولیچر در وجه تفسیر مجازی مثَل ها که در کلیسا به شکل گسترده ای رواج داشت، توقف نمود؛ چون کلیسا این مثَل ها را رموزی دانسته که معانی متعدّدی در درون آنها نهفته و می توان آنها را استخراج نمود. کلیسا تفسیرهای مختلفی از این نوع ارائه کرده است که بعضی از آنها معقول و برخی هم خیالی بوده و هیچ ربطی به تعالیم مسیح ندارد. بعد از جولیچر محقّقان دیگری آمدند که مانند وی با تفسیر رمزی و مجازی مثَل ها موافق نبودند، ولی آنان نظر خود را بر پایه ای عمیق تر و علمی تر بنا نهادند. « دود» نتیجه گرفت که مثَل های مسیح با رسالتی که بر دوش داشت، یعنی تحقّق ظهور ملکوت خدا مرتبط بود. این چیزی بود که جولیچر به آن نرسیده بود. ملکوت با قدرت در شخص مسیح ظهور یافت و مسیح آن را در زندگی، اعمال و تعالیم خود محقّق ساخت. برای همین مثَل ها حقیقتی را که ظهور یافت و اعلان شد، توصیف می کند و بلکه مثَل ها در نهایت بیان قرار دارند و فقط به توضیح حقایق خود نیاز دارند که عیسی این توضیح را با مثَل ها ارائه داد. بنابراین دلیلی برای استفاده از مجاز وجود ندارد. « دود» برای رهایی از بعضی مجازهایی که در مثَل ها وجود داشت مانند تفسیر مثَل کشاورز، از اجرای آنچه که « نقد صورت» (30) یا « تاریخ صورت» نامیده می شود، کمک گرفت. وی به این وسیله توانست از تمام آثار مجاز رهایی یابد و اعلان نماید که مثَل ها، تشبیه هایی هستند که حقیقت ملکوت را شرح می دهند. این روش را تمام کسانی که وجود مجاز را انکار می کردند، به کار بردند.
امّا گروه دوم با اینکه به اصولی که « دود» عقیده خود را بر طبق آنها بنا نهاده بود، تمسّک می کردند یعنی بررسی نقدی و قرار دادن مثَل ها در چارچوب تاریخی، ولی با وی در صورتی که ملکوت خدا ظاهر می شود، اختلاف داشتند. « دود» منادی ظهور نهایی ملکوت بود، ولی آنان گفتند در تعالیم مسیح عناصری است که برای ملکوت شکل دیگری را ثابت می کند که در آینده با قدرت تمام پدید می آید. بنابراین ملکوت فقط امری حاضر نیست، بلکه در آینده نیز وجود دارد. این گروه معتقدند که کلیسا در تفسیر مجازی به شدت افراط کرده است، امّا در مقابل این زیاده روی واکنشی شایسته است که ما را تحریک کند تا عنصر مجازی را در برخی مثَل های مسیح ردّ نماییم.
برای اینکه تصویری روشن از این مطلب در ذهن ما نقش بندد، می بایست مباحثی را درباره ی شکل مثَل ها و معنای مجاز، بیان کنیم:
مثَل به سان یک مقایسه؛
درگذشته درباره ی مثَل های اصلی مسیح گفتیم که مثَل ها استعاره یا تشبیه پیوسته و یا داستانی تشبیهی اند. این تشبیه پیوسته گاه کوتاه است و از چند جمله تشکیل شده است و گاه داستانی طولانی است. روش شناخت مثَل بدین گونه است که همیشه می تواند جواب این سؤال باشد که: « ملکوت آسمان ها به چه چیز تشبیه شده است؟» که در جواب می توان گفت: « به دانه خردل تشبیه شده است ...» یا این سؤال که: « مردی که کلام مسیح را می شنود و به آن عمل می کند به چه چیز تشبیه شده است؟» در جواب می توان گفت: « به مرد عاقلی تشبیه شده است ...». بنابراین تطبیق همان چیزی است که معنای مثَل را ظاهر می نماید و مفهوم روشنی از آن به دست می دهد. مثَل، تطبیق یا تشبیه طولانی ای است که بین « مشبّه» و « مشبّه به» توازن ایجاد می کند، بدون اینکه به این توازن خللی وارد کند.امّا مثَل های تشبیهی یا تطبیقی ای هم یافت می شود که مانند مورد قبلی نیست؛ یعنی با آن چیزی که قصد شرحش شده، مطابقت کامل ندارد مانند مثَل گوسفند و درهم گمشده. اصل این مثَل آن است که به خاطر توبه ی یک نفر، در آسمان شادی ای به وجود می آید و این شادی مانند شادی صاحب درهم است وقتی که پولش را پیدا می کند و یا مانند شادی چوپانی است وقتی که گوسفندش را پیدا می کند. امّا تطبیق و مقایسه در اینجا به صورت کامل نیست؛ چرا که گوسفند یا درهم مانند انسان خطاکار، توبه نکرده اند. در اینجا باید توجّه را روی مثَل به منزله ی یک مجموعه متمرکز نمود، نه بر جزئیات آن مثَل.
نوع سومی هم از مقایسه و تطبیق وجود دارد، ولی به صورت معکوس. به این معنا که « مشبّه به» در تضاد با «مشبّه» است. مانند مثَل بیوه زن و قاضی ظالم ( لوقا 18: 1-8) (31). در این مثَل بیوه زنی اصرار زیاد می کرد و شب و روز به نزد قاضی می آمد تا داد او را از دشمنش بگیرد. طبیعتاً در این مثَل ما نمی توانیم خدا را به این قاضی متردّد تشبیه کنیم؛ چون در این صورت باید بگوییم وی در پذیرش دعا کوتاهی می کند، همان طور که این قاضی انجام می دهد. بنابراین عیسی خدا را به قاضی تشبیه ننمود. امّا وجه مقایسه در « برآوردن خواسته» نهفته است. اگر قاضی ظالم پافشاری آن زن را می بیند و حکم می دهد، پدر آسمانی بسیار شایسته تر است که صدای ناله کنندگانی را که شب و روز به درگاه او ناله می کنند، بشنود و اجابت کند. برای همین نباید روی تمام جزئیات این مثَل تأکید نماییم.
تا اینجا به بررسی مثَل در صورت طبیعی اش که تشبیهی پیوسته است، پرداختیم و معلوم شد که سه نوع مقایسه و تطبیق در آن وجود دارد: شباهت کامل، شباهت محدود و شباهت معکوس. از همین جا می توانیم به سراغ مجاز برویم تا ماهیت آن را بشناسیم.
مجاز (32)؛
قبل از اینکه درباره ی معنای مجاز سخن بگوییم، باید بین دو چیز تفاوت بگذاریم: تفسیر مجازی و نوشته ی مجازی. تفسیر مجازی آن است که مفسّر از داستان های تاریخی، عبرت ها، حوادث و شخصیت ها معانی ای را استخراج کند که از ظاهر آنها نمی توان این معانی را فهمید و نویسنده هم آنها را قصد نکرده است. امّا نوشته ی مجازی، کاربرد رموز در یک عبارت با هدف مخفی نمودن معنایش و یا برای تعمیم دادن مقصود است. بنابراین تفاوت است بین اینکه بگوییم: عیسی عهد قدیم را تفسیر مجازی ننموده است و با تاریخ و حوادث و هر آنچه که در آن است، همان طور که بوده معامله کرده و معنای ظاهری آنها را پذیرفته است. و بین اینکه بگوییم: عیسی به صورت مجازی سخن گفته، یعنی نظر و اندیشه ی خود را در قالب مجاز بیان نموده است. بنابراین تفسیر مجازی، عمل مفسّر و نحوه تفکر اوست و نوشته ی مجازی، عمل نویسنده و شیوه ی فکری اوست. طبق این بیان می توانیم بگوییم که ما کتاب مقدّس را تفسیر مجازی نمی کنیم؛ امّا برای استخراج معانی نوشته های مجازی در آن، به اندازه ی توان خود تلاش می کنیم.امّا چه فرقی بین نوشته ی مجازی و تشبیه پیوسته است؟ در نوشته ی مجازی دو چیز به صورت متوازی و با قصد مقایسه ی بین آنها، قرار داده نمی شود؛ بلکه یک چیزی به چیز دیگر تبدیل می شود، در صورتی که در تشبیه و استعاره مقایسه ی بین دو چیز در کار است. به همین دلیل می بایست تمام رموز در متن مجازی را تفسیر کرد؛ چون هر مجازی نمایانگر معنایی است که مجاز دیگر این گونه نیست و همه ی مجازها در یک مثال با هم ربط پیدا می کنند. فرق دیگر این دو در این است که استعاره و تشبیه از زندگی روزمرّه گرفته می شود، امّا مجاز نمی تواند بر واقعیت تطبیق یابد و احتمال واقع شدنش هم نمی رود، مانند مجازی که در کتاب « سیاحت مسیحی » به کار رفته است. در این کتاب می بینیم که فردی مسیحی باری را بر دوش خود حمل می کند که هیچ انسانی در روستا نمی تواند آن را از دوش او بردارد. این کلام، برای شنونده مفهوم چندانی ندارد مگر بعد از شنیدن تفسیرش. این کلام مجازی برای گناه است و بدین ترتیب هدف از آن فهمیده می شود. این معنای مجاز بود؛ امّا آیا مثَل های مسیح از این نوع است؟ هرچند در واقع ما در عهد جدید جز در موارد نادر مجازی نمی یابیم، ولی یک محقّق می تواند از بعضی مثَل های مسیح مجازهایی را که می بایست به صورت مجازی تفسیر شوند، پیدا کند.
اولین این مثَل ها، مثَل کشاورز است که در عهد جدید تفسیری مجازی از آن شده است (متّی 13: 4- 9 (33)؛ مرقس 4: 1-9؛ لوقا 8: 4-9). این مثَل نمی تواند مقایسه یا تشبیه باشد؛ چون مشبّه ندارد. وقتی مسیح این مثَل را زد، شاگردان مقصود او را نفهمیدند و درخواست تفسیر کردند. بنابراین معنای این مثَل برای آنان دور از ذهن بود. برخلاف موقعیت کنونی ما که مثَل و تفسیرش برای ما آشناست. از جهت دیگر می بینیم که تمام عناصر در این مثَل، در جایگاه مجاز نشسته اند: کشاورز، دانه، انواع خاک، خار، پرندگان آسمان و ... همه ی اینها می بایست معنایی داشته باشند، برخلاف مثَل تشبیهی که بر یک نقطه ی اصلی تأکید می کند یا حداکثر بر جزئیات اندکی متمرکز است. با این بیان مثَل کشاورز، مثَلی مجازی می باشد که باید آن را تفسیر مجازی کرد. [34] « دود» و « جرمایس » معتقدند که مسیح از این مثَل مجاز را قصد نکرده است و تفسیرش هم کار خود مسیح نیست؛ بلکه کلیسا آن را تفسیر کرده [و در انجیل ها وارد نموده ] است. به این علّت که موقعیتی را که تفسیر منعکس می کند بعد از ایام زندگی زمینی مسیح است. امّا دلیل اصلی برای ردّ تفسیر مجازی این دسته این است که خواسته اند هماهنگ با نظریه ی خود از تفسیر مجازی رهایی یابند.
باز در عهد جدید دو مثَل دیگر وجود دارد که به هر دو با هم نظر می شود و تفسیری مجازی می شوند. این دو مثَل، مثَل کرکاس (تلخه ی گندم) است که همراه گندم کاشته می شود و مثَل دامی است که ماهی خوب و بد را به دام می اندازد (متّی 13: 24- 30 و 46-50) (35). مثل کرکاس تشبیه یا مقایسه نیست و در مثَل بودن هم معنای روشنی ندارد، برای همین شاگردان از مسیح خواستند که آن را تفسیر کند (متّی 13: 36-43) (36) و وقتی آن را تفسیر می کند معلوم می شود که مجاز بوده است؛ چون همان طور که گذشت مثَل از چند مجاز فرعی تشکیل می شود و هر مجازی در آن، جایگاه و معنایی دارد که مثَل را تکمیل می نماید. و نامفهوم بودن این مثَل برای هر محقّقی از آنجا معلوم می شود که در تفسیری که محقّقان در عصر حاضر وضع کرده اند، انشعاب به وجود آمده است. [37] هر آنچه که درباره ی مثَل کرکاس گفته شد، درباره ی دامی که برای انواع ماهی ها پهن شده است، هم گفته می شود.
مثَل دیگر که به صورت مجازی تفسیر شده است، مثَل باغبان پست است. علما در تفسیر این مثَل و انتسابش به مسیح اختلاف نظر دارند، به این علّت که آنان انتساب سخن مجازی را به مسیح قبول ندارند. در واقع کسی که در این مثَل تأمّل کند، حیران می شود؛ چرا که با حقیقتی که برای بشر وضع شده، مطابقت ندارد. آیا معقول است که مولا دوباره چند بنده به باغ بفرستد، بعد از اینکه باغبانان بندگانی را که مولا ابتدا فرستاده بود، کشتند؟ و آیا معقول است بعد از کشته شدن گروه دوم غلامان، باز مولا فرزندش را بفرستد، با اینکه می داند این کار خطرناکی است؟ و چگونه باغبانان پست بعد از اینکه فرزند را کشتند این تاکستان را به ارث بردند؟ و مسائل ضعیف الاحتمال دیگر مانند سبک مجازی آن. به خاطر همین می توان گفت که این مثَل، مجاز است و تفسیرش در این کلام مسیح است: « ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل انبیا و ای سنگسار کننده رسولان به سوی تو ». بنابراین تاک، اسرائیل است و این از خود عهد قدیم فهمیده می شود ( اشعیا 7:5) و صاحب باغ، همان طور که در اشعیا هم هست، خود خداست و غلامان مولا که فرستاده شدند، پیامبران عهد قدیم اند که می دانستند با آدم های کر سخن می گویند و با اینکه عدّه کمی از آن مردم، انبیا را کشتند، ولی بیشتر آنان، انبیا را قبول نداشتند. امّا مقصود از فرزند، خود مسیح است. با این بیان می بینیم که مثَل از چندین مجاز تشکیل شده است و هر کدام معنایی دارد و همه ی این مجازها در یک مثَل جمع شده اند. پس می توانیم بگوییم که این مثل، مجاز است.
مثال دیگر، مثَل عروسی پادشاه است که مدعوّین، حاضر نشدند به این مجلس بیایند (متّی 22: 1- 14 (38)؛ لوقا 14: 16-24). باید این مثَل را به صورت مجازی تفسیر نمود؛ چون قواعد نوشتار مجازی بر این مثَل قابل تطبیق است. امّا اشکالی که دارد این است که: عناصری که در زندگی احتمال وقوعشان نمی رود، در این مثَل آمده است. برای مثال: آیا معقول است که دعوت شدگان، رسولانی را که از سوی پادشاه آمده بودند تا آنان را به مجلس عروسی ببرند، بکشند؟ و آیا معقول است که پادشاه سپاهی برای کشتن دعوت شدگان مجرم در چنین مناسبتی یعنی عروسی پسرش، بفرستد؟ چگونه دعوت شدگان جدید لباس عروسی پوشیدند، در حالی که آنان مستقیم از کوچه و بازار گرفته شده بودند؟ و چگونه پادشاه یکی از آنان را به این دلیل که لباس عروسی نپوشیده است طرد می کنند؟ علاوه بر همه ی اینها آیا این مثَل اشاره یا کلیدی برای تفسیر خود ارائه می دهد؟ مفسّر به هر روزنه ای احتیاج دارد که به قلب مثَل داخل شود و رموز آن را بفهمد؟ این مثَل با مجازی آغاز می شود که پرده از آن برمی دارد. این مجاز شامی است که اشاره به شام مسیحا می کند ( لوقا 29:13) آن گونه که مهمانان در مهمانی تکیه می دهند و شام می خورند. ( ن. ک: مرقس 25:14) بر این اساس ما می توانیم بقیه ی مجازها را تفسیر نماییم. پادشاه، خداست، دعوت شدگان، دینداران در طول تاریخ اند و فقیران، شل ها و کورها و باجگیران، می باشند که در نظر مردم مستحق خوردن شام نیستند، ولی داخل مهمانی شده اند و در این کار مجبورند قبل از اینکه کاتبان و فریسیان داخل شوند. با این بیان می بینیم که اساس و هدف این مثَل، اساس و هدف همان مثَل قبلی ( باغبانان پست) است. بنابراین تاک و شام عروسی از کسانی که متفاوت از دیگران اند، گرفته شده اند، ولی آنان بر عدم استحقاقشان دلیل می آورند و به کسانی اجازه می دهند از آن استفاده کنند که در وهله ی اول مستحق نبودند. بنابراین می توان فردی را که با غیر لباس عروسی وارد شده، مجاز برای عذاب انسان غیرمستعد دانست تا به شام عظیمی که لایق او نیست، نیاید.
بدین گونه می بینیم که در مثَل های مسیح چیزی است که می توان به صورت مجازی آنها را تفسیر نمود و این چیزی است که بسیاری از محقّقان معاصر در واکنش به تفسیر مجازی عموم مثل ها قبول ندارند. نه فقط این، بلکه مثَل هایی وجود دارند که متضمّن مجازهایی هستند. برای نمونه مثَل مروارید گرانبها (متّی 13: 45-46) (39) مجاز ملکوتی است که انسان هر آنچه را دارد می فروشد تا آن را بخرد. همچنین این مسئله در مثل گنجی که در چاه مدفون است روشن می شود.
در اینجا ما احتیاج داریم که به صورت عمیق تر به شکل و قالب مثَل ها نگاهی بیفکنیم. در این مثَل ها ما تشبیه پیوسته، مثَل های مجازی و مثَل هایی که مشتمل بر رموز است می بینیم. امّا آیا این تقسیم بندی، کامل است و می تواند همه ی مثَل ها را دربر گیرد به گونه ای که یقین پیدا کنیم این مثَل ذیل این نوع است و این گونه تفسیر می شود و آن مثَل ذیل نوع دیگر است و به گونه ای دیگر تفسیر می شود؟ خیر، این دیدگاه اشتباه است و دیدگاه کسانی است که تفسیرها و تدوین امثال را مبتنی بر نظریاتی می سازند که خود آنها را جعل کرده اند. بنابراین وقتی که کلیسا مثَل ها را مجازی تفسیر می کند، به این علّت است که معتقد است مثَل ها فقط برای پوشاندن معرفت از کسانی که آن را نمی فهمند یا شایسته شناخت آن نیستند، بیان شده است. این دیدگاه غیرمنصفانه ای است؛ چون در آن به مثَل ها از تمام جهات نمی نگرد. برای نمونه کسانی مانند جولیچر مثَل ها را به این عنوان تفسیر می کنند که تشبیه پیوسته یا داستان اند و از مجاز فاصله زیادی دارند. آنان معتقدند عیسی قادر به تعلیم مجاز نبوده، یا دست کم نخواسته چنین کاری را انجام دهد. این گروه بر این مبنا هر آنچه که با تفسیر مجازی در مثَل ارتباط پیدا می کند، ردّ کرده اند. این دیدگاه هم، جانبدارانه و مبتنی بر پیش فرض هایی است، در نتیجه در آن هیچ تفسیر و فهم درستی از مثَل ها یافت نمی شود. برای همین هیچ علّتی نمی بینیم که مسیح را از تطبیق رموز یا تعلیم مجازی منع کند.
بنابراین هر تفسیری که مبتنی بر یک نظر یا یک نظریه باشد و با دید دقیق، ترکیب بزرگی را که در مثَل ها وجود دارند، نبیند، یک تفسیر اشتباه به حساب می آید؛ زیرا گاه یک مثَل، داستان یا تشبیهی وجود دارد که رموزی هم در آن هست. برای نمونه اگر در مثَل صاحب تاکستان- که کارگران را در ساعت های مختلف فراخوانده- دقّت نماییم (متّی 20: 1-16) می بینیم که با کلمه ی « زیرا ملکوت آسمان، صاحب خانه را مانَد که ...» آغاز می شود. این مطلب دلالت می کند بر اینکه مثَلی اصیل است. امّا چگونه تفسیرش کنیم؟ آیا به صورت مجازی تفسیرش کنیم یا به صورت ظاهری؟ اگر به صورت ظاهری تفسیر شود، مراد از ملکوت آسمان ها در اینجا چیست؟ و آنچه را که ما در این مثَل درباره ی ملکوت می شناسیم چیست؟ آیا آن را مجازی تفسیر کنیم؟ معمولاً تاکستان در کتاب مقدّس رمز برای اسرائیل است نه ملکوت. بنابراین به نظر می رسد که این مثَل، داستانی است که به واسطه ی آن به دنبال بیان اخلاق نکوهیده مردمانی است که در تاکستان کار می کنند؛ به دلیل کلام آخری که مثَل با آن پایان می یابد.
با این بیان معلوم می شود که اگر یک روش را در تفسیر همه ی مثَل ها اجرا کنیم، در این کار اشتباه کرده ایم. مثَل ها مرکب اند و به بررسی گسترده ای نیاز دارند تا بتوان تفسیری صحیح از آنها ارائه داد.
رسالت و هدف مثَل ها
از آنچه گذشت فهمیدیم که یک نظریه نمی تواند همه ی مثَل ها را نه در شکل و نه در مضمون تفسیر کند یا پوشش دهد. از مهم ترین ویژگی های مثَل های مسیح این است که دینامیکی اند نه استاتیکی؛ به این معنا که این مثَل ها فقط داستان هایی نیستند که برای توضیح چیزی یا بیان اصول و نظریات گفته شده باشند؛ بلکه وقتی که ما در مثَل دقّت کنیم این خاصیّت پویایی علمی را می یابیم. برای نمونه در داستان « سامری نیکو» سؤال کننده همان کسی است که وقتی مسیح مثَلش تمام می شود، جواب خود را می دهد ( لوقا 37-25:10) (40) و در مثَل تاک و باغبان پست، عیسی از مخاطبان خود می پرسد که صاحب باغ چه کار باید می کرد؟ (مرقس 9:12؛ متّی 21: 41-40). و در موارد بسیاری مثَل با این جمله آغاز می شود: « چه فکر می کنید؟» معنای همه ی اینها این است که عیسی، شنونده را با خود همراه می کند و او را به درون حقیقتی که مثَل به آن اشاره دارد، وارد می کند. علاوه بر این، می بینیم که مثَل ها در جامعه ای که این مثل ها از آن گرفته شده است، زنده و پویا هستند. برای نمونه تاجری که مسافرت می کند تا مرواریدهای گرانبها پیدا کند و یا که کشاورزی صبح زود برای کار خود از خانه خارج می شود و یا صاحب کار که برای یافتن کارگرانی در باغش، از خانه خارج می شود و یا که بچه های بیکاری در بازار هستند و پیوسته دعوا می کنند و یا بیوه زن مظلومی که هر صبح نزد قاضی می رود تا داد خود را بگیرد، در اینجا پدری است که از غیبت فرزند سرکشش ناراحت است و بدون سابقه ی هیچ نصیحتی او را ناگهان می بیند، به سوی او می رود و او را در آغوش می کشد، در بین مثَل ها، بنّایی وجود دارد که خانه می سازد، زنی است که خمیرمایه را در میان خمیرها می گذارد تا نان بپزد. بنابراین مثَل ها پویا و متحرک هستند و در این داستان ها که از زندگی روزمرّه گرفته می شوند، عیسی رسالت عظیم خود را که به خاطر آن آمده است، بیان می کند. گاه شنونده، رسالت عیسی را می شنود و در آن داستان زیبایی که از زندگی روزانه اقتباس شده، می بیند و گاه سخن مسیح را می پذیرد و با او موافق است، امّا ناگهان خود را می یابد در حالی که در ترازوی سنجش قرار گرفته است، بدون اینکه مسیح یک کلمه در این باره گفته باشد. برای مثال، در مثَل بنده ای که بر دوستش ترحّم ننمود، شنونده قبول دارد که این شخص خود شایسته ترحّم نیست و ناگهان خود را در معرض قضاوتی مِثل آن می بیند. در مثَل سامری نیکو، گاه شنونده برای آن کاری که سامری انجام داده است، کف می زند و او را تشویق می کند، امّا وقتی این سخن را می شنود که: « برو مانند سامری اعمالت را انجام ده تا حیات جاودانه پیدا کنی» حس می کند که خطاب متوجّه او هم است. در مثَل ثروتمند الیعازر گاه شنونده در مورد ثروتمندی که به الیعازر مرحمت ننمود، احساس انتقام پیدا می کند، لکن ناگهان خود را در معرض همان داوری می یابد.بدین ترتیب می بینیم که مثَل ها زنده، پویا و متحرک هستند و به عمق وجود انسان ها نفوذ پیدا می کنند و او را تحت قضاوت قرار می دهند و از او دعوت می کنند تا نعمت را بچشد.
امّا مثَل ها در چه موضوعاتی سخن می گویند؟ محقّقان با توجّه به فراوانی و تنوّع ماده ی آنها و موضوع های متعدّد مثَل ها و انشعاب یافتن یک مثَل، تقسیم های مختلفی برای آن ارائه کرده اند، علاوه بر اینکه پیش فرض های هر نظریه در تفسیر مثل هم باعث اختلاف شده است.
موضوع مثل ها
مهم ترین موضوع هایی که مثَل ها درباره ی آنها سخن گفته اند، سه موضوع است: 1. ملکوت؛ 2. ماهیت و عمل خدا و 3. سلوک و رفتار انسان.1. ملکوت
همه ی مثَل های مسیح به شیوه های مختلفی با ملکوت در ارتباط است. بنابراین مثَل ها در قسم دوم که مربوط به ماهیت و عمل خداست، با ملکوت ارتباط دارند، زیرا عمل خدا همان ایجاد پادشاهی فدایی اش است و نیز در قسم سوم که مخصوص رفتار انسان است، این رفتار به ملکوت اتصال پیدا می کند خواه از ناحیه ی قبول باشد و خواه از ناحیه ی ردّ. با وجود این بخش عظیمی از مثَل ها بر توصیف ماهیت و رشد ملکوت و زندگی در آن، متمرکزاند. این مثَل ها آخرت گرایی به حساب می آیند نه مکاشفه ای. مسیح کلام خود را با عنوان مکاشفه بیان نکرده است، مگر در آن خطابه ای که « مکاشفه ی کوچک» نامیده می شود (مرقس 13: 31-37).مثَل های مربوط به ملکوت به دو قسم تقسیم می شوند: یک مجموعه ماهیت ملکوت و چگونگی فرا رسیدن آن را توضیح می دهد. این مجموعه بیان می کند که فرا رسیدن ملکوت نزدیک است و همه ی این نشانه ها، این را بیان می کند، مانند مثَل درخت انگور (مرقس 13: 28-29؛ لوقا 21: 29-30) و « فرا رسیدن ملکوت خدا، مانند آمدن دزد، ناگهانی است» (متّی 24: 43-44؛ لوقا 12: 39-40). پس اکنون وقت ظهور و وقت شادی است نه وقت روزه گرفتن؛ چون داماد موجود است (مرقس 2: 18- 20) (41). گذشته پایان یافته و در وصله زدن و اصلاح، نفعی نیست و این کار همه چیز را از بین می برد (مرقس 2: 21-22) (42) و چون ظهور ملکوت آغاز گشته و مرد قوی تر ظاهر گشته است، می بایست شیطان خود را تسلیم نماید و در بند شود و این کار اتّفاق افتاد (مرقس 12:3) به خاطر همین اکنون دعوت برای داخل شدن در عرصه ی ملکوت است (مرقس 17:2) و برداشت محصول بدون هیچ کمکی از ناحیه ی انسان، صورت می گیرد؛ چون خود خدا این عمل را انجام می دهد ( مرقس 4: 26-29) و آن، برداشت بزرگ و زیادی است هرچند که آشکارکننده ی شرّ قوی باشد (مرقس 4: 3-9). بله، برداشت محصول در ابتدا کم است، ولی به زودی زیاد می شود (متّی 33:13).
مجموعه ی دوم از این قسم، مثَل های « زمان سرنوشت ساز» (43) نامیده می شود. این مثَل ها به فرارسیدن ملکوت در آینده اختصاص دارد و آن رسیدن به زودی سرنوشت ساز است که منشأ بحرانی می گردد که جهان و تاریخ را به لرزه درمی آورد، برای همین باید آماده بود. این لحظه مانند طوفانی است که جهان قدیم را دربرگرفت، و مانند آتشی است که سدوم و عموره را سوزاند (لوقا 17: 26- 29). و هنگام آمدن آن و آمدن پسر انسان، تلخه ی گندم از گندم اصل و ماهی بد از ماهی خوب جدا می گردد. این زمان، زمان جدایی است (متّی 13: 24-30 و 47-50). به خاطر همین، هر کس به این زمین [و مادیّات] تمسّک کند، احمق شمرده می شود (لوقا 12: 16-20) و هر درختی که میوه ندهد اگرچه خود مسیح آن را کاشته باشد، قطع می گردد (لوقا 13: 6-10). و شاگردان فریبکار، مانند نمکی می شوند که شوری خود را از دست داده اند در نتیجه به بیرون انداخته می شوند و پایمال مردم می گردند (متّی 13:5؛ لوقا 14: 34-35) برای همین بهتر است انسان قبل از آمدن آن روز سرنوشت ساز، کارهای خود را بسنجد (لوقا 12: 58-59) و بیدار باشد تا مولایش ناگهان وارد نشود (مرقس 13: 33-37) و هر کس که آماده نباشد، هرگز داخل مجلس عروسی نمی شود (متّی 25: 1-13). هرکس که کلام مسیح را بشنود مانند کسی است که خانه ای روی صخره ساخته است که گرفتاری آینده آن را نمی تواند خراب کند (متّی 7: 24-27) برخلاف کسی که کلام مسیح را بشنود و به آن عمل نکند.
2. ماهیت و عمل خدا
این مجموعه از مثَل ها به عنوان کارهای خدا و ماهیت آنها توصیف می شود. برخی از این کارها به خود ملکوت ربط پیدا می کند و برخی هم مستقل از آن است. بنابراین این مثَل ها، خدا را به منزله ی پدری که بزرگ تر از پدر زمینی است توصیف می کنند که هدیه های خوبی به فرزندانش می دهد (متّی 7: 9-11) (44). او دوستدار گنهکاران است و بسیار خوشحال می شود وقتی که بنده ی گنهکار توبه می کند و برمی گردد. بله، او بیشتر از چوپانی که گوسفند گم شده اش را پیدا می کند و زنی که پول های گمشده ی خود را می یابد، خوشحال می شود (لوقا 15: 4-10؛ متّی 18: 11-14). او به خاطر آن فرزند گمراهی که از منطقه ی دوردست بازگشته و پشیمان شده است، خوشحال می شود (لوقا 15: 11-32). او خیلی بزرگ تر از آن فرد تنبلی است که نصف شب به خاطر دوستش بلند می شود و به او چیزهایی که خواسته می دهد (لوقا 11: 5-8) و از قاضی ظالمی که بعد از اصرار و رنج فراوان زن، به نفع او حکم می کند (لوقا 18: 14-9). اگر بخواهیم خدا را راضی کنیم، توبه و رفتار بر طبق خواسته او، تنها راه است و فقط با حرف زدن، درست نمی شود (متّی 21: 28-32). خدا نگاه می کند آنچه را که انسان نگاهش نمی کند و با معیاری دوراندیشانه و عمیق تر که با معیارهای انسانی قابل مقایسه نیست عمل می کند. خدا به کسی که در زمان های اخیر عمل کرده است، درست مانند همان کسی عطا می کند که در زمان های اولیه عمل کرده است؛ چون او به نیازها نگاه می کند نه به زمان عمل (متّی 20: 1- 16). وقتی که بفهمد بنده ای کار خوبی انجام داده است، به او جزا می دهد و نام نیکوکار و درست کار بر او می نهد و در شادی اش او را داخل می گرداند (متّی 25: 14-31). بدین گونه می بینیم که این مثَل ها خدا را دوستدار و مهربان به ما نشان می دهند که با توجّه به خواست و شناخت نیکوی خود عمل می کند.3. انسان و رابطه اش با خدا و ملکوت
در عهد جدید مَثلی است که مردم را به فرزندانی تشبیه می کند که در بازارها نشسته اند و به خدا شکایت می کنند و از کارهایش انتقاد می کنند (متّی 11: 16-19). با اینکه انسان در حقیقتِ وجود خود، هرکار هم که بکند، بنده ای تنبل و بیهوده است که فقط هر آنچه را که واجب است انجام می دهد (متّی 10: 24-25). زمان حال، زمان آن است که انسان تصمیم سرنوشت ساز خود را بگیرد و در نتیجه یا برای ملکوت نیکو باشد و یا برای ضدّ آن. این زمان به تیزهوشی و سرعت عمل نیاز دارد (لوقا 16: 1-8). امّا قبل از اینکه انسان هر عملی را انجام دهد یا هر گامی بردارد، می بایست حساب مخارج آن را بکند، چون در غیر این صورت در نظر مردم تحقیر می شود (لوقا 14: 32-28) و وقتی وارد ملکوت شد، می بایست چراغش را روشن کند، مانند شهری که بر بالای یک کوه است (متّی 5: 16) (45). و چون این انسان، بخشش گناه را تجربه کرده است، می باید به واسطه ی زیبایی که برای خداست، سراسر وجودش شکر و شناخت باشد (لوقا 7: 36-50). این مثَل مانند دیگر مثَل ها فقط متوجّه مؤمنان نیست؛ بلکه به راهنمایان کورها هم که نمی توانند داخل شوند و نه از داخل شدگان می خواهند که آنان را همراه خود ببرند، متوجّه است (متّی 15: 13- 14) (46). اینان می پندارند که پاکی فقط پاک بودن دو دست و ظاهر بدن است، گرچه قلب هاشان نجس باشد، ولی عکس این پندار صحیح است (متّی 15: 10-20). آیا دلیلی بالاتر از وجود میوه، برای اصالت و زندگی حقیقی درخت وجود دارد؟ (متّی 7: 16-20). امّا خدا از انسان چه می خواهد؟ او می خواهد که انسان به طرف او برود و به گناه خود اعتراف کند و بر نیکی ذاتی خود مغرور نباشد و به آن نیکی توکل نکند (لوقا 18: 14-9)چون مغرورهایی که حس کنند تاکستان از آنان است و در مقابل مولای خود، مولایی که مالک تاکستان و حتّی مالک خود آنان است، تواضع ننمایند و اعتراف نکنند که دنبال رو اویند، به زودی مولا تاکستان را از آنان می گیرد و بعد از هلاکتشان تاکستان را به گروه دیگری می سپارد ( مرقس 12: 1-11). در عهد جدید مثَل هایی در ذیل این مجموعه وجود دارد که موضع انسان را نسبت به برادرش روشن می کند. بنده ای که خدا او را مورد لطف قرار داده و دین بسیار بزرگی برای او به ارمغان آورده، می بایست شکر خدا را اظهار نماید، بدین گونه که از لغزش بی ارزش و ساده ای که برادرش کرده است درگذرد، اگر با آن کاری که خدا به خاطر او انجام داده است مقایسه شود، ساده و بی ارزش بودنش روشن می گردد (متّی 18: 23-35) (47) امّا مسئله می باید فراتر از این برود؛ چون واجب است انسان برادرش را به حکم عادت و روابط انسانی دوست داشته باشد، حتّی آن برادری که از سرسخت ترین دشمنانش شمرده می شود. پس محّبت مرزی ندارد که متوقّف شود مانند داستان سامری نیکو (لوقا 10: 30- 37).
بدین ترتیب در مثَل های مسیح رسالت زنده و پویایی می بینیم که روابط انسانی را در پرتو واقعیت جدید، یعنی ظهور ملکوت خدا و کشف خدا از عمل فدایی اش، معین می کند.
این خلاصه ای ساده از مثَل های مسیح و رسالت و هدف آنها بود. در این مثل ها چارچوب آخرت گرایی و اعلان جدید ملکوت خدا و ترسیم صورتی پویا از عمل خدا و واکنش انسان در این چارچوب آخرت گرایی جدید را دیدیم.
چگونگی تفسیر مثل ها
در ادامه قصد داریم بعضی از مباحث مهمّی را که در تفسیر به ما کمک می کنند، بیان نماییم. این مباحث عبارت اند از:1. آیا مثَل ها دارای هدف و رسالت واحدی است یا می شود اهداف متعدّد داشته باشد؟
این اصل تفسیری مهمّی است که دیدگاه ها و نظریات محقّقان درباره ی آن تفاوت دارد. در کلیسای عمومی قبل از قرن نوزدهم که همه ی مثَل های مسیح تفسیر مجازی می شد، هر مثَلی در نظر آنان مشتمل بر رموز متعدّد و معانی فراوانی بود و تعداد این معانی بستگی به مهارت خود مفسّر داشت. امّا « جولیچر»- که پیش از این گفتیم وی تفسیر مجازی مثَل ها را قبول ندارد- گفته هر مثلی دارای نقطه و هدف و یا درس واحدی است. سخن وی تا حدّی درست است؛ امّا وقتی که می گوید این درس، درسی اخلاقی- عرفانی، است به اشتباه رفته است و از یک حقیقت مهمّ غفلت کرده است و آن این است که مثَل ها در چارچوب خاصّی بیان شده اند و دارای موقعیت تاریخی معینی هستند وقتی که «دود» کتابش را در این باره نوشت گفت: «مثَل ها کارهایی هنری- ادبی اند؛ به خاطر همین شاید بر بعضی موقعیت های دیگر هم تطبیق یابند که گوینده ی آن، قصد تطبیق آن را نداشته است؛ چون اصلاً به ذهن وی خطور نمی کرده است.» [48]به هر حال باید اینجا تکرار کنیم که مثَل ها یک عمل ساده نیستند که انسان بتواند به راحتی آنها را تقسیم بندی کند و یا به سادگی به وسیله ی یک نظریه ی تفسیری یا یک اصل تفسیری به محتوای آنها دست یابد. دلیل این ادعا هم اختلاف تفسیرها و تقسیم بندی ها و کتاب های زیادی است که درباره ی مثَل های مسیح نوشته شده است.
در اینجا می توانیم مثَل ها را با توجّه به این اصل تفسیری که در گذشته بیان شد یعنی «وحدت یا تعدد درس در یک مثَل» تقریباً به سه دسته تقسیم کنیم. [49] به واژه ی «تقریباً» توجّه نمائید، چون در این دسته بندی ها مرزی مشخّص و قطعی وجود ندارد.
دسته ی اول؛ مجموعه مثَل هایی که اهمیتشان وابسته به موقعیت تاریخی ای است که در آن بیان شده اند و باید در پرتو همان موقعیت آنها را فهمید؛ یعنی این مثَل به مناسبت تاریخی خاصّ بیان شده و اهمیت آن در بیان همان مناسبت است. این مثل ها عبارت اند از:
1. پسران خانه ی عروسی که روزه نمی گیرند ( متّی 9: 14-16؛ مرقس 2: 18-20؛ لوقا 5: 33-35 ) (50) این مثَل در واکنش به موقعیت خاصّی بیان شده است؛ یعنی انتقاد فریسیان به شاگردان عیسی که چرا روزه نمی گیرند.
2. مثَل دوم، اطفال بازار است (متّی 11: 16-19؛ لوقا 7: 31-35) (51). این مثَل به خاطر مناسبت تاریخی خاصّی بیان شده است و آن این است که نمی توان فریسیان را راضی نمود. آنان از یحیای تعمید دهنده و پسر انسان انتقاد می کنند. مسیح از این مثَل، تمام انسان ها را که در طول تاریخ می آیند، قصد نکرده است بلکه فقط فریسیان منظور وی بوده است. به واقعه ی قبلی این مثَل نیز توجّه نماید.
3. مثَل ثروتمند و العیازر ( لوقا 16: 19-31) (52). به نظر می رسد که این مثَل وقتی گفته شد که برخی از فریسیان از عیسی خواستند معجزه ای بیاورد تا ایمان بیاورند. امّا مسیح خواسته آنان را عملی نکرد و این مثَل را آورد. و ما این مناسبت را از آخرین آیه (31) می فهمیم.
4. مثَل درخت انجیر در موسم بهار ( متّی 24: 32-34؛ مرقس 13: 28-29؛ لوقا 21: 29-31 (53)). می بایست در آن موقع نشانه هایی معین برای حوادثی وجود داشته باشد که مردم آن عصر منتظر وقوع آنها بوده اند و این حوادث مربوط به ظهور ملکوت خداست.
5. مثَل کارگران تاکستان ( متّی 20: 1-16). این یک مثَل عمومی نیست که اصول اقتصادی یا کارگری را بیان کند. این یک مثَلی است که در آن مناسبت و آن موقعیت بیان شده است. این مثَل می خواهد تأکید کند که خطاکاران و باج گیران هم، همان وضع را دارند و تأکید می کند که کاتبان و فریسیان به این خاطر که سابقه کار در تاکستان را دارند، هیچ امتیازی ندارند.
6. مثَل نیمه شب (متّی 24: 43 (54)؛ لوقا 12: 34) و نیز مثَل رفتن به سوی قاضی (متّی 25:5 (55)؛ لوقا 57:12) و مثَل غلام امین و دانا (متّی 24: 45- 47 (56)؛ لوقا 12: 42-44) و مثَل ده باکره است (متّی 25: 1-18). این چهار مثَل، همگی مانند مثَل درخت انجیرند؛ چون شنوندگان را توجّه می دهد و آگاه می نماید که چیزی را که نمی شناسند، در میان آنان در حال وقوع است و به زودی ناگهانی و با قدرت ظهور می یابد، همان طور که یحیی می گوید: « در میان شما کسی ایستاده است که شما او را نمی شناسید» ( یوحنّا 26:1). امّا مثَل رفتن به سوی قاضی متوجّه بنی اسرائیلی است که همه ی حوادث را تحریف کردند تا جایی که تمام داشته های خود را هزینه کردند.
بقیه ی مثَل هایی که در موقعیتی بیان شده اند نیز شبیه موارد قبل هستند، مانند: مثَل مباشر زیرک ( لوقا 16: 1-9) و مثَل بندگانی که منتظر مولایشان بودند ( مرقس 13: 33-36؛ لوقا 12: 35-40) و مثَل باغبان های پست ( متّی 21: 33-41؛ مرقس 12: 1- 9؛ لوقا 20: 9-16) و مثَل کسانی که در مهمانی ها در صدر می نشینند ( لوقا 14: 7-11) و مثَل نان دادن به همراهان خود ( متّی 15: 32-39؛ مرقس 7-27) و مثَل درخت انجیری که میوه نمی دهد ( لوقا 13: 6-9) و مثَل مرد قوی (متّی 12: 29؛ مرقس 3: 27؛ لوقا 11: 21).
این مجموعه مثَل ها، در روزگاری فقط یک نظریه ی صرف یا متافیزیک (ماوراء الطبیعه) نبوده، بلکه استعاره هایی بوده اند که می توان در موقعیت های بسیار و برای همه ی مردم به کار برد، می توان آنها را گرفته و در موقعیت دیگری قرار داد، مانند اطفال بازار. و این کاربرد خاصّ فقط بر این موقعیت قابل تطبیق است و نمی توان آن را به موقعیت های دیگر تعمیم داد. این بیان بدین معنا نیست که واعظ ( نه مفسّر) که می خواهد موعظه کند، نمی تواند این استعاره ها از موقعیت خود جدا نماید و در مواعظ خود از آنها استفاده عینی کند، به گونه ای که قابل تطبیق بر موقعیتی باشد که در وعظ خود دارد؛ ولی ما اینجا تکرار می کنیم که این کار دقیقاً کار واعظ است نه مفسّر.
دسته ی دوم؛
دسته ی دوم مثَل ها، بیشتر تعلیمی اند و با هدف توصیف موقعیت معینی یا اشاره به آن، بیان نشده اند، بلکه گفته شده اند تا درسی به ما بدهند. این مثَل ها عبارت اند از:گنج مخفی و تاجر مروارید (متّی 13: 44-46) (57)، بیوه زن و قاضی ظالم (لوقا 18: 1-8)، دوستی که نیمه ی شب سراغ دوست خود رفته ( لوقا 11: 5-8)، گوسفند و درهم گم شده (متّی 18: 12-14؛ لوقا 15: 1-10)، فریسی و باجگیر ( لوقا 18: 9-14)، ثروتمند احمق ( لوقا 12: 16- 21)، رشد بذر (مرقس 4: 26-29)، کشاورز (مرقس 4: 3-9؛ متّی 13: 3-9؛ لوقا 8: 5- 8)، تلخه ی گندم ( کرکاس) ( متّی 13: 24- 30)، خمیرمایه (متّی 13: 31-33 ؛ مرقس 30:4؛-32؛ لوقا 2:18)، دامی که برای گرفتن ماهی پهن شده است (متی 47:13-49)، لباس عروسی (متّی 2:22 و 11-13)، بنده ی تنبل (لوقا 17: 7-10 )، بنده ی سنگدل ( متّی 18: 21- 34)، کاتب نیکو ( متّی 13: 52)، پسری که درخواست نان و ماهی می کند (متّی 7: 9- 11؛ لوقا 11:11)، حکایت دو پسر (متّی 21: 28- 31)، درخت و میوه اش (متّی 16:7؛ لوقا 6: 43-46)، حکایت دو ساختمان (متّی 7: 24- 27؛ لوقا 6: 49-47) و عذاب و گرفتاری ( متّی 25: 31- 46).
در این مجموعه هفت مثَل است که مثَل- های ملکوت نامیده می شوند و عبارت اند از: گنج، مروارید، رشد بذر، کشاورز، خمیرمایه، کرکاس و دام. همه ی اینها درباره ی رشد ملکوت یا ارزش زیادش سخن می گویند و هیچ ربطی با موقعیت های دیگر ندارند. امّا مثَل بیوه زن و قاضی ظالم، دوست نیمه شب و اطفالی که نان می خواهند، مثَل هایی اند که درباره ی دعا و ضرورت مداومت بر آن و پذیرش از ناحیه ی خدا، سخن می گویند. مثَل گوسفند و درهم گمشده بر جست و جوی خدا برای یافتن بنده گنهکار دلالت می کند. امّا در مثَل بنده ی ظالم و سنگدل فقط یک درس می توان یافت که در آخر مثَل ذکر شده است: « به همین طور پدر آسمانی من نیز با شما عمل خواهد نمود، اگر هر یکی از شما برادر خود را از دل نبخشد» ( متّی 18: 35). بدین ترتیب می بینیم که مسیح هنگامی که مثَلی را بیان می کند، فقط یک درس منظور وی بوده است و نخواسته که تشریعی یا قانونی مداوم در همه ی شرایط و موقعیت ها بیان کند. وی با این مثَل ها درسی را که مردم آن زمان به آن احتیاج داشتند، تعلیم داده است.
دسته ی سوم؛
مجموعه ی سوم از مثَل ها نسبت به دو مجموعه ی قبلی کمترند، ولی هر مثَلی در این مجموعه می تواند بر بیشتر یک موقعیت تطبیق یابد و صلاحیت اموری غیر از شأن نزول خود را دارند. این مجموعه عبارت اند از:خانه ای که بر خود منقسم گردد (متّی 25:12 (58)؛ مرقس 26:3؛ لوقا 14:11)، خانه ی خالی( متّی 44:12؛ لوقا 11: 24-26). سامری نیکو ( لوقا 10: 37-29)، پسر گمشده ( لوقا 15: 11-32)، پادشاهی که برای جنگ با پادشاه دیگر برخیزد و نیز کسی که می خواهد برجی را بسازد (لوقا 14: 33-28) (59)، حکایت قنطارها (متّی 25: 14- 30 )، ده غلام امین (لوقا 19: 11-37) و کسی که دست را به شخم زدن دراز کرده است ( لوقا 9: 62-61) (60).
با اینکه موقعیت بیان این مثَل ها ذکر شده و روشن است و خواننده پیش از این می داند که چرا عیسی هر یک از آنها را گفته است و با اینکه در این مثَل- ها یک درس بیشتر نیست، ولی می توان به صورت کلّی بر موقعیت هایی که شاید در زمان بیان این مثَل ها، وجود نداشته، تطبیق داد. برای مثال، مسیح مثَل خانه تقسیم شده را بیان کرد تا از کار خود دفاع نماید و تهمت فریسیان را که می گفتند عیسی به کمک رئیس شیاطین که « بَعلزَبول» نام دارد، دیگر شیاطین را از وجود انسان ها خارج می نماید و آنان را شفا می دهد، دفع نماید. در این مثَل موقعیت و درس معینی است، ولی با این حال حاکی از حقیقتی است که می توان بر بسیاری از موقعیت ها و تجربه های انسان تطبیق نمود و گاه حاکی از عدم استقرار اخلاقی یا تقسیم سیاسی و یا انشعاب و انقسام کلیسای اولیه است.
بدین گونه می توانیم مثَل خانه ی خالی را در موقعیت های زیادی تطبیق دهیم و این گونه همه ی مثَل هایی که در این مجموعه است، می فهمیم.
2. تفسیر وجودی مثَل ها؛
این اصل دوم در تفسیر مثَل هاست. اگر به این مثَل ها نگاه کنیم و در آنها سه مسئله مهمّ می یابیم: الف؛ بسیاری از آنها توصیف انسان هایی هستند که در موقعیت زندگی خاصّی بوده اند. به خاطر همین مهم ترین اهمیت آن مثَل ها این است که اصول رفتاری و سلوکی زنده ای را وضع می کنند، خواه مثَل خوب باشد مانند مثَل سامری و خواه مثَل بد باشد مانند مثَل باغبان پست. در این مثَل- ها خواننده یا شنونده شاید راهی را بیابد که باید بپیماید و یا از آن اجتناب کند. ب؛ این مثَل ها به مخاطبانی گفته شده است که در زندگی دارای موقعیت ویژه بودند؛ یعنی در « موقعیت وجودی(61) » بودند و در آن موقعیت معین است که آنان یافت شده اند. مسیح به واسطه ی این مثَل ها از آنان می خواهد که تصمیم خود را در قبال خواسته های سلوکی و خواست مطلق خدا، یعنی داخل شدن در سلطنت و حکومت او، بگیرند. ج؛ این مثَل ها متوجّه همه ی انسان ها در طول تاریخ است و از او می خواهد که وقتی به واسطه ی عیسی مسیح مقابل خدا می ایستد، تصمیم سرنوشت ساز خود را درباره ی آن چیزی که انجام می دهد، بگیرد.در این سه مسئله عنصری برجسته وجود دارد که تکرار می شود و آن تصمیم سرنوشت سازی است که حتماً باید اتّخاذ کرد. بنابراین تمام مثَل ها، حتّی مثَل های آخرت گرایانه ( که مربوط به ظهور، رشد و ... ملکوت است) خواننده را در همان موقعیت بیان، قرار می دهد و او را برای گرفتن تصمیم تشویق می کند. این مثَل ها، داستان های زیبایی نیستند، بلکه چالش های قدرتمندی هستند که این سؤال را پیش روی خواننده قرار می دهند که: اگر ناگهان خدا ظهور کند و تو را برای محاسبه فرا خواند آیا آمادگی داری؟ آیا مانند انسانی که آماده ی رو در رو شدن با مولایش هنگام ظهور اوست، رفتار می کنی؟ این تحدّی در همه ی مثَل های مسیح موجود است. چیزی است که اهمیت مسئله را زیادتر می کند، این است که موقعیت در هر مثَل فراتر از این دو احتمال نیست: یا بپذیرد و یا ردّ نماید. بنابراین همه ی شخصیت هایی را که مثَل ها توصیف می کنند و همه ی موقعیت هایی که مثَل ها در آنها پدید آمدند، یا متضمّن زندگی است یا مرگ، سفید است یا سیاه، برای ملکوت است یا برای شیطان. « هرکه با من نیست برخلاف من است و هر که با من جمع نکند، پراکنده سازد» ( متّی 30:12) یا گوسفند است یا گرگ (متّی 33:24) هرکس نزد من آید باید با پدر، مادر، زن، فرزندان، خواهران، برادران و حتّی خودش دشمنی کند (لوقا 26:14).
در این تحدّی وجودی مثَل ها، اصلی تفسیری را می بینیم که همه ی مثَل ها را یک دست می کند خواه از مجموعه ی اول باشد و خواه از مجموعه ی دوم یا سوم و خواه خواننده یا شنونده آن را بخواند یا بشنود. چرا که انسان در مقابل این مثَل ها خودش را مورد طلب می یابد که یا باید برای خدا و تحت حکومت او باشد و یا از خدا دور شده و او را ردّ نماید و احتمال سومی در این باره وجود ندارد. وی در لحظه ی سرنوشت سازی قرار دارد که در تمام وجود و هستی او تأثیر می گذارد.
بولتمان یکی از محقّقانی است که این نوع تفسیر وجودی را برای مثَل ها و بلکه برای تمامی تعالیم مسیح، بنا نهاد. وی در کنار بررسی زبانی، شکلی و تاریخی یک موضوع، اصل چهارمی را نیز وضع کرد که همان موقعیت وجودی برای خود مفسّر است. همه ی اینها را همان طور که در گذشته فهمیدیم، « مفاهیم اولیه» (62) می نامند که مفسّر به وسیله ی آنها به سراغ تفسیر مثَل ها و تعالیم مسیح می رود. در اینجا دایره ی تفسیری آغاز می شود؛ چرا که مفسّر از این مثَل ها و تعالیم می پرسد و با آنها گفت و گو می کند تا وجود خودش را کشف کند و او را برای گرفتن تصمیم و تثبیت موقعیتش برانگیزد.
پینوشتها:
1-Th. D. N. T. Vol.6. Parabole
2. proverb.
3. بالابلندی های ابر صعود کرده، مثل حضرت اعلا خواهم شد.
4. similitude.
5. وقتی که داود زن افسر خود را گرفت، خداوند ناتان را نزد داود فرستاد و نزد وی آمده، او را گرفت که در شهری دو مرد بودند که یکی دولتمند و دیگری فقیر. و دولتمند را گاو و گوسفند، بی نهایت بسیار بود. و فقیر را جز یک ماده بره کوچک نبود که آن را خریده و پرورش داده همراه وی و پسرانش بزرگ می شد؛ از خوراک وی می خورد و از کاسه او می نوشید و در آغوشش می خوابید و برایش مثل دختر بود. و مسافری نزد آن مرد دولتمند آمد و او را حیف آمد که از گوسفندان و گاوان خود بگیرد تا به جهت مسافری که نزد وی آمده بود مهیا سازد، و بره آن مرد فقیر را گرفته و برای آن مرد که نزد وی آمده بود مهیا ساخت آن گاه خشم داود بر آن شخص افروخته شده، به ناتان گفت: به حیات خداوند قسم، کسی که این کار را کرده، مستوجب قتل است.
6. proverb.
7. و چون از نزد جماعت به خانه درآمد، شاگردانش معنای مثل را از او پرسیدند. بدیشان گفت: مگر شما نیز همچنین بی فهم هستید و نمی دانید که آنچه از بیرون داخل آدم می شود نمی تواند او را ناپاک سازد.
8. و این مثلی( رمزی) است برای زمان حاضر که به حسب آن هدایا و قربانی ها را می گذرانند که قوت ندارد که عبادت کننده را از جهت ضمیر کامل گرداند.
9. عیسی به شاگردانش گفت: آگاه باشید که از خمیرمایه فریسیان و صدوقیان احتیاط کنید.
10. شما چه گمان می برید، اگر کسی را صد گوسفند باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه را به کوهسار نمی گذارد و به جستجوی آن گم شده نمی رود؟ و اگر اتفاقاً آن را دریابد، هر آینه به شما می گویم بر آن یکی بیشتر شادی می کند از آن نود و نه که گم نشده اند. همچنین اراده پدر شما که در آسمان است این نیست که یکی از این کوچکان هلاک گردد.
11. بار دیگر مثَلی برای ایشان زده گفت: ملکوت آسمان مثل دانه خردلی است که شخص گرفته، در مزرعه خویش کاشت. و هرچند از سایر دانه ها کوچک تر است ولی چون نموّ کند بزرگ ترین بَقول است و درختی می شود چنان که مرغان هوا آمده در شاخه هایش آشیانه می گیرند. و مثَلی دیگر برای ایشان گفت که ملکوت آسمان خمیرمایه ای را ماند که زنی آن را گرفته، در سه کیل خمیر آن را پنهان کرد تا تمام مخمّر گشت.
12. آن گاه باز به آن جماعت گفت: هنگامی که ابری می بیند که از مغرب پدید آید، بی تأمّل می گویید باران می آید و چنین می شود. و چون دیدید که باد جنوبی می وزد، می گویید گرما خواهد شد و می شود. ای ریاکاران، می توانید صورت زمین و آسمان را تمییز دهید، پس چگونه این زمان را نمی شناسید.
13. همچنین شما نیز اگر به زبان، سخن نامفهوم نگویید، چگونه معلوم می شود آن چیزی که گفته شد؛ زیرا که به هوا سخن خواهید گفت.
14. من آمدم تا آتشی در زمین افروزم، پس چه می خواهم اگر الان درگرفته است.
15. و چون به خلوت شد، رفقای او با آن دوازده، شرح این مثَل را از او پرسیدند، به ایشان گفت: به شما دانستن سرّ ملکوت خدا اعطا شده، امّا به آنانی که بیرونند، همه چیز به مثَل ها می شود. تا نگران شده بنگرند و نبینند و شنوا شده، بشنوند و نفهمند، مبادا بازگشت کرده، گناهان ایشان آمرزیده شود.
16. Jeremais.
17-Jeremias; Paraboles; p. 13-18
18. آن گاه بسیاری از شاگردان او چون این را شنیدند گفتند: این کلام سخت است. که می تواند آن را بشنود.
19. Messianic secret.
20. و چون از کوه به زیر می آمدند، ایشان را قدغن فرمود که تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، از آنچه دیده اند کسی را خبر ندهند.
21. و بسا کسانی را که به انواع امراض مبتلا بودند، شفا داد و دیوهای بسیاری بیرون کرده، نگذارند که دیوها حرف بزنند، زیرا که او را شناختند.
22. و بامدادان قبل از صبح برخاسته، بیرون رفت و به ویرانه ای رسیده، در آنجا به دعا مشغول شد.
23. A. Julicher.
24- Dodd; The Paraboles of the Kingdom.
25- jeremias; Paraboles.
26. T. W. Manson.
27- T.W. Manson; Teaching of Jesus.
28. C. F. D. Moule.
29-C.F.D.Moule; The Bieth of The N. T.
30. From criticism.
31. و برای ایشان نیز مثَلی آورد در اینکه می باید همیشه دعا کرد و کاهلی نورزید. پس گفت که: در شهری داوری بود که نه ترس از خدا و نه باکی از انسان می داشت. در همان شهر بیوه زنی بود که پیش وی آمده می گفت، داد مرا از دشمنم بگیر. و تا مدتی به وی اعتنا ننمود و لکن بعد از آن با خود گفت، هرچند از خدا نمی ترسم و از مردم باکی ندارم، لیکن چون این بیوه زن مرا زحمت می دهد، به داد او می رسم، مبادا پیوسته آمده، مرا به رنج آورد. خداوند [ مسیح ] گفت بشنوید که این داور بی انصاف چه می گوید. و آیا خدا برگزیدگان خود را که شبانه روز بدو استغاثه می کنند دادرسی نخواهد کرد، اگرچه برای ایشان دیرغضب باشد.
32. Allegory.
33. وقتی برزگری به جهت پاشیدن تخم بیرون شد و چون تخم می پاشید، قدری در راه افتاد و مرغان آمده، آن را خوردند. و بعضی بر سنگلاخ جایی که خاک زیاد نداشت افتاده، به زودی سبز شد، چون که زمین عمق نداشت. و چون آفتاب برآمد بسوخت و چون ریشه نداشت خشکید و بعضی در میان خارها ریخته شد و خارها نمو کرده، آن را خفه نمود. و برخی در زمین نیکو کاشته شده، بار آورد، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی. هرکه گوش شنوا دارد بشنود.
34-J. V. Jones; The Art Truth of the Parables; P. 100 FF.
35. و مثلی دیگر به جهت ایشان آورده، گفت: ملکوت آسمان مردی را ماند که تخم نیکو در زمین خود کاشت. و چون مردم در خواب بودند، دشمنش آمده، در میان گندم، کرکاس ریخته، برفت. و وقتی که گندم رویید و خوشه برآورد، کرکاس نیز ظاهر شد. پس نوکران صاحب خانه آمده، به وی عرض کردند، ای آقا مگر تخم نیکو در زمین خویش نکاشته ای؟ پس از کجا کرکاس به هم رسانید؟ ایشان فرمود: این کار دشمن است. عرض کردند: آیا می خواهی برویم آنها را جمع کنیم؟ فرمود: نی، مبادا وقت جمع کردن کرکاس، گندم را با آنها بَر کنید. بگذارید که هر دو تا وقت حصاد با هم نمو کنند و در موسم حصاد، دروگران را خواهم گفت که اول کرکاس ها را جمع کرده، آنها را برای ساختن بافه ها ببندید امّا گندم را در انبار من ذخیره کنید.
ایضاً ملکوت آسمان مثل دامی است که به دریا افکنده شود و از هر جنسی به آن درآید. و چون پُر شود، به کناره اش کشَند و نشسته خوب ها را در ظروف جمع کنند و بدها را دور اندازند. بدین طور در آخر این عالم خواهد شد. فرشتگان بیرون آمده، طالحین را از میان صالحین جدا کرده، ایشان را در تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان می باشد.
36. در جواب ایشان گفت: آن که بذر نیکو می کارد پسر انسان است و مزرعه، این جهان است و تخم نیکو، ابنای ملکوت و کرکاس ها، پسران شریرند و دشمنی که آنها را کاشت ابلیس است و موسم حصاد، عاقبت این عالم و دروندگان، فرشتگان اند. پس همچنان که کرکاس ها را جمع کرده، در آتش می سوزانند، همان طور در عاقبت این عالم خواهد شد. که پسر انسان ملائکه خود را فرستاده، همه ی لغزش دهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد، و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت جایی که گریه و فشار دندان بُوَد. آن گاه عادلان در ملکوت پدر خود مثل آفتاب درخشان خواهند شد، هرکه گوش شنوا دارد بشنود.
37- Jones; Ibd; p. 104-105
38. و عیسی توجّه نمود، باز به مثل ها ایشان را خطاب کرده، گفت: ملکوت آسمان پادشاهی را ماند که برای پسر خویش عروسی کرد و غلامان خود را فرستاد تا دعوت شدگان را به عروسی بخوانند و نخواستند بیایند. باز غلامان دیگر روانه نموده، فرمود: دعوت شدگان را بگویید که اینک خوان خود را حاضر ساخته ام و گاوان و پرواری های من کشته شده و همه چیز آماده است، به عروسی بیایید. ولی ایشان بی اعتنایی نموده، راه خود را گرفتند، یکی به مزرعه خود و دیگری به تجارت خویش رفت. و دیگران غلامان او را گرفته، دشنام داده، کشتند. پادشاه چون شنید، غضب نموده، لشکریان خود را فرستاده، آن قاتلان را به قتل رسانید و شهر ایشان را بسوخت. آن گاه غلامان خود را فرمود: عروسی حاضر است؛ لیکن دعوت شدگان لیاقت نداشتند. الان به شوارع عامه بروید و هر که را بیابید به عروسی بطلبید. پس آن غلامان به سر راه ها رفته، نیک و بد هر که را یافتند جمع کردند، چنانکه خانه عروسی از مجلسیان مملوّ گشت. آن گاه پادشاه به جهت دیدن اهل مجلس داخل شده، شخصی را در آنجا دید که جامه عروسی در بر ندارد. بدو گفت: ای عزیز چطور در اینجا آمدی و حال آنکه جامه عروسی در بر نداری؟ او خاموش شد. آن گاه پادشاه خادمان خود را فرمود: این شخص را دست و پا بسته بردارید و در ظلمت خارجی اندازید، جایی که گریه و فشار دندان باشد. زیرا طلبیدگان بسیارند و برگزیدگان کم.
39. باز ملکوت آسمان، تاجری را ماند که جویای مرواریدهای خوب باشد. و چون یک مروارید گرانبها یافت، رفت و مایملک خود را فروخته، آن را خرید.
40. خلاصه ی داستان این است که یکی از فقها از عیسی پرسید: چه کنم تا وارث حیات جاودانه گردم؟ عیسی گفت: در تورات چه نوشته است؟ او گفت: خدای خود را با تمام وجود محبّت نما و همسایه ی خود را مانند نفس خود محبّت کن. و در ادامه پرسید همسایه ی من کیست؟ عیسی مثَلی زد که مردی در راه توسّط دزدان غارت شد و تا سرحدّ مرگ مجروح شد. اتفاقاً کاهنی او را دید ولی به او اعتنا نکرد و بعد شخصی لاوی او را دید و بی اعتنا از کنار او گذر کرد. تا اینکه سامری ای نیکو او را دید مداوا نمود به کاروان سرا برد و مبلغی پول به سرایدار داد و گفت به این مریض رسیدگی کن و اگر پول بیشتر خرج کردی در بازگشت به تو خواهم داد. عیسی پس از این مثَل از فقیه می پرسد کدام یک همسایه بود. او در جواب گفت: آنکه به او رحمت کرد.
41. و شاگردان یحیی و فریسیان روزه می داشتند. پس آمده بدو گفتند: چون است که شاگردان یحیی و فریسیان روزه می دارند و شاگردان تو روزه نمی دارند. عیسی بدیشان گفت: آیا ممکن است پسران خانه عروسی، مادامی که داماد با ایشان است روزه بدارند؟ زمانی که داماد را با خود دارند، نمی توانند روزه دارند. لیکن ایامی می آید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند داشت.
42. و هیچ کس بر جامه ی کهنه، پاره ای از پارچه نو وصله نمی کند و الّا آن وصله ی نو، از آن کهنه جدا می گردد و دریدگی بدتر می شود.
43. paraboles of crisis
44. سؤال کنید که به شما داده خواهد شد، بطلبید که خواهید یافت، بکوبید که برای شما باز خواهد شد، زیرا هر که سؤال کند، یابد و کسی که بطلبد، دریافت کند و هر که بکوبد [ دری ] برای او گشاده خواهد شد.
45. بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما که در آسمان است، تمجید نمایند.
46. ... کوران راهنمایان کوران اند و هرگاه کور، کور را راهنما شود، هر دو در چاه افتند.
47. آن گاه پطرس نزد او آمده گفت: خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، می باید او را آمرزید؟ آیا تا هفت مرتبه؟ عیسی بدو گفت: تو را نمی گویم تا هفت مرتبه، بلکه تا هفتاد و هفت مرتبه از آن جهت که ... .
48-Dodd; parabolesp. 195.
49-Jones; Ibd; p. 141-143
50. پس به وی گفتند: از چه سبب شاگردان یحیی روزه بسیار می دارند و نماز می خوانند و همچنین شاگردان فریسیان نیز، لیکن شاگردان تو أکل و شرب می کنند. بدیشان گفت: آیا می توانید پسران خانه عروسی را مادامی که داماد با ایشان است روزه دار سازید؟
51. آن گاه خداوند گفت: مردمان این طبقه را به چه تشبیه کنم و مانند چه می باشند. اطفالی را می مانند که در بازارها نشسته یکدیگر را صدا زده می گویند، برای شما نواختیم، رقص نکردید و نوحه گری کردیم، گریه ننمودید. زیرا که یحیای تعمید دهنده آمد که نه نان می خورد و نه شراب می آشامید، می گویید، دیو دارد. پسر انسان آمد که می خورَد و می آشامد اینک مردی است پُرخور و باده پرست و دوست باج گیران و گناهکاران.
52. شخصی دولتمند بود که ارغوان و کتان می پوشید و هر روزه در عیاشی با جلال به سر می برد. و فقیری مقروح بود الیعازر نام که او را بر درگاه او می گذاشتند، و آرزو می داشت که از پاره هایی که از خوان آن دولتمند می ریخت، خود را سیر کند. بلکه سگان نیز آمده زبان بر زخم های او می مالیدند. باری آن فقیر بمرد و فرشتگان، او را به آغوش ابراهیم بردند و آن دولتمند نیز مرد و او را دفن کردند. پس چشمان خود را در عالم اموات گشوده، خود را در عذاب یافت، و ابراهیم را از دور و الیعازَر را در آغوشش دید. آن گاه به آواز بلند گفت، ای پدر من، ابراهیم، بر من ترحّم فرما و الیعازَر را بفرست تا سر انگشت خود را به آب تر ساخته زبان مرا خنک سازد، زیرا در این نام معذّبم. ابراهیم گفت، ای فرزند به خاطر آور که تو در ایام زندگانی چیزهای نیکوی خود را یافتی و همچنین الیعازر چیزهای بد را، لیکن او الحال در تسلّی است و تو در عذاب. و علاوه بر این، در میان ما و شما ورطه ی عظیمی است، چنانچه آنانی که می خواهند از اینجا نزد شما عبور کنند، نمی توانند و نه نشینندگان آنجا نزد ما توانند گذشت. گفت، ای پدر به تو التماس دارم که او را به خانه ی پدرم بفرستی. زیرا که مرا پنج برادر است تا ایشان را آگاه سازد، مبادا ایشان نیز به این مکان عذاب بیایند. ابراهیم وی را گفت، موسی و انبیا دارند؛ سخن ایشان را بشنوند. گفت، نه ای پدر ما ابراهیم، لیکن اگر کسی از مُردگان نزد ایشان رود، توبه خواهند کرد. وی را گفت، هرگاه موسی و انبیا را نشنوند، اگر کسی از مردگان نیز برخیزد، هدایت نخواهند پذیرفت.
53. و برای ایشان مثَلی گفت که: درخت انجیر و سایر درختان را ملاحظه نمایید. که چون می بینید شکوفه می کند، خود می دانید که تابستان نزدیک است. و همچنین شما نیز چون ببینید که این امور واقع می شود بدانید که ملکوت خدا نزدیک شده است.
54. لیکن این را بدانید که اگر صاحب خانه می دانست در چه پاس از شب دزد می آید، بیدار می ماند و نمی گذاشت که به خانه اش نقب زند.
55. با مدّعی خود مادامی که با وی در راه هستی صلح کن، مبادا مدّعی تو را به قاضی بسپارد و قاضی تو را به داروغه تسلیم کند و در زندان افکنده شوی.
56. پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ایشان را در وقت معین خوراک دهد. خوشا به حال آن غلامی که چون آقایش آید، او را در چنین کار مشغول یابد. هر آینه به شما می گویم که او را بر تمام مایملک خود خواهد گماشت.
57. و ملکوت آسمان گنجی را ماند، مخفی شده در زمین که شخصی آن را یافته، پنهان نموده و از خوشی آن رفته، آنچه داشت فروخت و آن را زمین خرید. باز ملکوت آسمان تاجری را ماند که جویای مرواریدهای خوب باشد و چون یک مروارید گرانبها یافت، رفت و مایملک خود را فروخته، آن را خرید.
58. هر مملکتی که بر خود منقسم گردد، ویران شود و هر شهری یا خانه ای که بر خود منقسم گردد، برقرار نماند.
59. زیرا کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و اول ننشیند تا بر آوُردِ خرج آن را بکند که آیا قوت تمام کردن آن دارد یا نه؟ که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هر که ببیند تمسخرکنان گوید: این شخص عمارتی شروع کرده، نتوانست به انجامش رساند. یا کدام پادشاه است که برای مقاتله با پادشاه دیگر برود، جز اینکه اول نشسته تأمّل نماید که آیا با ده هزار سپاه، قدرتِ مقاومت کسی را دارد که با بیست هزار لشکر بر وی می آید ... پس همچنین هر یکی از شما که تمام مایملک خود را ترک نکند نمی تواند شاگرد من شود.
60. و کسی دیگر گفت: خداوندا تو را پیروی می کنم، لیکن اول رخصت ده تا اهل خانه ی خود را وداع نمایم. عیسی وی را گفت کسی که دست را به شخم زندن دراز کرده، از پشت سر نظر کند، شایسته ی ملکوت خدا نمی باشد.
61. Existential situation.
62. preunder standing.
عزیز، فهیم؛ (1392)، دانش تفسیر در سنت یهودی- مسیحی، نجفی نژاد، علی، قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول