نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
مفهوم طبقه در نزد گورویچ
"ژرژگورویچ" جامعه شناس فرانسوی که در زمینه طبقات اجتماعی صاحب سر بوده و نظریاتش را در کتاب تحت عنوان "مطالعه در باره طبقات اجتماعی " به تحریر کشیده است از جمله صاحب نظرانی است که به تفضیل عقاید صاحبنظران معروفی را درباره طبقات اجتماعی شرح داده و به نقد کشیده است.گورویچ در آغاز این کتاب مینویسد: پیش از بالا گرفتن کار سرمایهداری و صنعت طبقات وجود نداشت بلکه بیشتر مراتب , درجات , سلک ها صنف ها یافت میشد. پیش از این ها نیز کاست های با موقعیت های موروثی وجود داشت . بعبارت دیگر در بسیاری از جوامع گروههای تحمیلی وجود داشته که نوعی رابطه سلسله مراتب در بین آنها بر قرار بوده است اما این پرسش پیش میآید که آیا میتوان این گونه گروهها را طبقات اجتماعی نامید . حتی هنگامی که گروههای اقتصادی (که بنیاد تشکیل آنها بر پیوندهای اقتصادی مانند وحدت در ثروت , در منابع درآمد یا منفعت) مستقل از این قشربندی رسمی پیدا میشود. مانند : بردگان آزاد شده , مستاجران مالیات در امپراطوری روم , سوداگران و صرافان دوره رنسانس "پرولتر"های رومی , در هیچیک از این مواد نیز نمیتوان به یقین از وجود طبقات اجتماعی سخن گفت
گورویچ سپس سخن خود را چنین دنبال میکند: پس ما سخن را از اینجا شروع میکنیم که طبقات نه مراتب , گروههای تحمیلی یا کاستها هستند .نه گروههای اقتصادی و به درجات اشخاص دارای فعالیتهای متفاوت . طبقات چیزی دیگر و مهمترند.
گورویچ پس از مطرح نمودن تعاریف متعددی از جامعه شناسان مختلف خود تعریف زیرا را ارائه میدهد.
طبقات اجتماعی گروههای خاص واقعی فاصله داری هستند که خصائص آنها عبارتند از " ماوراء کارها بودن ,"گرایش شدید به شالوده پذیری , مقاومت در برابر نفوذ جامعه کل و تباین اساسی نسبت به یکدیگر .
وی در ارتباط با گروههای واقعی مینویسد : گروههای واقعی آنهایی هستند که اعضایشان بی آنکه آشکارا خود بخواهند و یا آنکه از القائات یک سازمان با یک قدرت معین تبعیت کنند عضو آنها میشوند . و در مورد مقاومت پذیری تبیین گورویچ آن است که گروههای مقاوم حس میکنند که از سلسله مراتب مستقر گروهها کنار گذاشته شدهاند مانند مهاجرانی که میبینند حق انکار کردن ندارند , اقلیت های قومی که تحت تعقیب و آزار قرار میگیرند, بیکارانی که سالیان دراز بیکار میمانند , نجس ها در هند و غیره....
و اما خصلت شالوده پذیری به معنای آن است که "طبقات گرایشی آشکار به شالوده پذیری دارند, لکن از آنجا که طبقات ,"فوق کار کردی" همواره سازمان نیافته باقی میمانند. شالوده و سازمان هرگز یک چیز نیستند. هر طبقه تشکیل شدهای دارای یک شالوده واحد ومحکم است اما نمیتواند در یک سازمان واحد متجلی گردد. حتی چندین سازمان منطبق بر هم به نحوی جزئی و نا تمام قادر به بیان ماهیت طبقهاند.
گورویج علاوه بر تعریفی که ذکر آن گذشت , در خاتمه کتاب خود بعنوان نتیجه گیری و جمع بندی کلی از آنچه که مورد بحث قرار داده است . تعریف جامعه و مانعی از طبقات اجتماعی بشرح زیر بدست داده است :
"طبقات اجتماعی از گروههای خاص بسیار وسیع اند که بعنوان جهان بزرگی مرکب از گروههای فرعی از وحدتی خاص برخوردار هستند که مبتنی است بر ماوراء کارها بودن , مقاومت در برابر نفوذ جامعه کل , تباین اساسی یا یکدیگر و شالوده پذیری شدید مشتمل بر آگاهی جمعی متفوق و آثار فرهنگی ویژه , این نوع گروهها که فقط در جوامع کل صنعتی شدهای که الگوهای تکنیکی و وظایف اقتصادی تکامل یافتهای دارند پدید میآید , علاوه بر مشخصات قبل واحد ویژگیهای ذیل نیز میباشند:
طبقات اجتماعی گروههای واقعی , گشاده فاصله دار و از نوع تقسیمی پایدارند که فاقد سازمان بوده و فقط دارای اجبار مشروط میباشند.
بطور خلاصه از مجموع گفتار ژرژگوویچ درباره طبقات اجتماعی تعریفی بدین مضمون میتوان ارائه داد : طبقات اجتماعی گروههای خاص بسیار وسیعی مرکب از گروههای فرعی متعددند که از وحدتی خاص برخوردار بوده , در برابر نفوذ جامعه کل مقامت نموده , دارای شالوده پذیری , آگاهی جمعی و خرده فرهنگ خاص و تباین اساسی بین خود بوده و به صنعت وابسته باشند.
شاخص های بنیادی برای بررسی مفهوم طبقه
در جوامع نوین سه شاخص بنیادی برای طبقه اجتماعی وجود دارند که عبارتند از درآمد، شغل و سطح تحصیلات. علاوه بر این شاخصهای بنیادی، متغیرهای مهم دیگر طبقات اجتماعی عبارتند از مذهب، ملیت، جنسیت، محل سکونت و زمینه خانوادگی.مثال:
اگر شخصی از نظر درآمد، شغل و تحصیلات، در سطح بالا یا پائینی باشد، تعیین طبقه اجتماعی او کار آسانی است. اما اگر کسی از نظر یکی از این متغیرها در سطح بالا و از نظر متغیرهای دیگر در سطح پائینی باشد، جا دادن او در یکی از طبقات اجتماعی کار دشواری است. برای مثال، کسی که از دلالی سرپائی درآمد به نسبت خوبی دارد، ولی حتی مدرک ششم ابتدائی را هم ندارد، جای وی در کدام طبقه اجتماعی است.به طور کلی جامعه شناسان سه طبقهی اجتماعی را مشخص می کنند:
• طبقهی ممتاز : این طبقهی بخش ِ کوچکی از جمعیت را تشکیل می دهد .( حدود ِ ۱۰ درصد ) و چندنان مورد ِ توجه ِ جامعه شناسان نبوده است . این طبقه شامل ِ اشراف ِ زمین دار و کسانی است که از راه مالکیت بر زمین، تجارت، مستغلات و امثال ِ آن امرار معاش می کنند و مارکسیست ها، آنها را بورژوازی می نامند . مستخدمان ِ عالی رتبهی دولت، روسای نیروهای نظامی و اعضای حکومت را نیز می توان در همین ردیف جای داد .
• طبقهی متوسط ( میانی ) : این طبقه را کارگران ِ متخصص و کارمندان تشکیل می دهند . مثلا ً معلمان، پزشکان، استادان ِ دانشگاه، روحانیون، مدیران ِ کارخانه ها، کارکنان ِ دفتری، مستخدمان ِ دولت و غیره .
• طبقهی کارگر : این طبقه از کارکنان ِ خدمات و کارگران ِ یدی مثلا ً پیشخدمت، آشپز، مکانیک ِ اتوموبیل، بنا، رفتگر، کارگران ِ کارخانه ها و غیره تشکیل می شود که مارکس ایشان را پرولتاریا نامید .
اما متفکرین مارکسیست نیز تعاریف خاصی از طبقه ارائه میدهند که دارای ویژگیهای خاصی است. از جمله: مارکس طبقه را اینگونه تعریف میکند:
او میگوید طبقه هنگامی به نحو قطعی ساخته میشود که علاوه بر داشتن نقش واحد و مشترک در تولید و دارا بودن منافع اقتصادی مشترک، از همبستگی طبقاتی نیز برخوردار باشد و همبستگی طبقاتی به نوبة خود مستلزم داشتن آگاهی طبقاتی است که آن نیز بر پایة ایدئولوژی طبقاتی پیدا میشود.
به نظر مارکس هر گونه نبرد طبقاتی به نبردی سیاسی تبدیل میشود. او 5 طبقه را از هم تفکیک میکند. 1ـ مالکان زمین 2ـ بورژواها 3ـ خرده بورژواها 4ـ دهقانان زمیندار 5 ـ پرولترها اما او اعتقاد دارد که این طبقات پنج گانه سرانجام به دو طبقه تبدیل خواهند شد.
- روش اشتهاری:
وقتی جامعهشناسان این روش را بهکار میبرند، از افراد میپرسند که آدمهای دیگر در چه طبقهی اجتماعی باید جای گیرند. روش اشتهاری قشربندی در اجتماعات کوچک که در آنها بیشتر آدمها همدیگر را میشناسند، ابزار کارآمدی بهشمار میآید. اما در اجتماعات پهناور شهری که مردم معمولاً از اعضاء دیگر اجتماع آنها اطلاع شخصی ندارند، این روش بررسی قشربندی اجتماعی غالباً کارآئی ندارد.مثال:
جامعهشناسان در هنگام کاربرد روش اشتهاری باید در نظر داشته باشند که طبقات اجتماعی بالاتر مردم طبقات پائینتر را غالباً به چشم حقارت مینگرند ولی برعکس، مردم طبقه اجتماعی پائینتر به طبقات بالاتر به دیده تحسین نگاه میکنند. بههمین دلیل، کسانی که در منتهیالیه دو قطب طبقاتی جامعه جای دارند، معمولاً تصویر درستی از جامعه در ذهن ندارند. بههر روی، جامعهشناسان کشف کردهاند که با وجود این کژاندیشی، مردم در رتبهبندی بیشتر افراد جامعه با یکدیگر همداستان هستند.
- روش ذهنی:
این روشِ قشربندی افراد بهوسیله خود آنها است. در این روش، از افراد پرسیده میشود که به نظر خود، به چه طبقه اجتماعی تعلق دارند. در کاربرد این روش، عناوین طبقات نقش مهمی را بازی میکنند. روش ذهنی کارآئی خود را در جوامع پهناور و ناهمگون، ثابت کرده است.مثال:
اگر در ایالات متحد از افراد پرسیده شود که از میان سه طبقه پائین، متوسط و بالا به کدام طبقه تعلق دارد، بیشتر مردم خود را به طبقه متوسط وابسته میدانند. براساس این مشاهده، این باور تقویت میشود که ایالات متحد اساساً یک جامعه مبتنی بر طبقه متوسط است. اما اگر طبقه کارگر را نیز به عناوین طبقاتی خود بیافزائیم و در پرسشهای خود مطرح کنیم، نتایج بسیار تفاوت پیدا میکنند.
- روش عینی:
در این روش تقریباً دلبخواه، پژوهشگر معیارهای عضویت در طبقات اجتماعی و تعداد این طبقات را در جامعه، خود تعیین میکند. افراد برحسب این معیارها مورد پرسش قرار میگیرند و سپس برحسب مرتبه خود، در طبقه اجتماعی متناسب آن طبقهبندی میشوند.مثال:
در سال ۱۹۴۹، للوید وارنر ضمن بررسی نظام طبقاتی موریستاون و ایلینویز و آگِست هولینگز هِد در بررسی نظام طبقاتی نیو هَوِن، کانکتیکات، از این روش سود جستهاند. مانند همه بررسیهائی که از روش عینی استفاده میکنند، انتخاب دلبخواهانه معیارها بهوسیله پژوهشگر، بیگمان بر نتایج بررسی بسیار تأثیر میگذارد.
بررسی مفهوم طبقه در ایران
اقشار و طبقات اجتماعی ایران قبل از اسلامطبقات در اوستا:
از منابع و مأخذ مهم در باره ایران پیش از اسلام، پیش از همه اوستا است در اوستا تقسیمات اجتماعی شامل:ـ روحانیون، اسراوان (به زبان اوستا آبراوان (Abrawan)
ـ جنگجویان، پیکار گران، ارتشاران (Atreatar)
ـ گله داران (به زبان اوستا واستریوفشویانت (Vastria - Fouiiant)
در منابع مختلف بیان شده که زرتشت خودش هم رئیس روحانی و هم جنگجو و هم دامدار بوده است. در اوستای قدیم (یسنا 19، هات 17) از قشر چهارمی هم بنام هویی تی (Huiti) که شامل صنعتگران و صاحبان حرف نیز بوده است نام برده شده.
طبقات در دورة ماد:
قبل از تشکیل دولت هخامنشی در ایران، جامعه دودمانی وجود داشت که براساس منافع صنفی و طبقاتی برپا نشده بود. بلکه جامعة دودمانی مجموعهای از افراد هم نسب بود که خود را از یک سلاله میدانستند بعد از تشکیل دولت هخامنشی و تغییر اوضاع اقتصادی و اجتماعی کمکم یک جامعه طبقاتی جای جامعه دودمانی را گرفت ولی رؤسای دودمانها از برکت اراضی و اموال فراوانی که گرد آورده بودند، قدرت سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کردند تا جایی که داریوش به کمک آنان توانست بردیای دروغین جانشین کمبوجیه را از میان بردارد.سازمان اجتماعی ماد نوعی سازمان عشیرتی در حال اضمحلال بود و توسعه دامداری و زراعت سبب پیدایش کار بردگان شده بود، نقل و انتقال تودههای بزرگ مردم و لشکرکشی به منظور تسخیر اراضی دیگران و جهان گشایی سبب میشد تا مردم کثیری به قید اسارت و بردگی درآیند، با توجه به ساختار عشیرتی مادها، قشونگیری از میان قبایل به عمل میآمد. بسیاری از فرمانفرمایان عملاً همان سران قبایل بودند. دیگر مقامات سازمان جماعت بدوی نیز وجود داشتند مانند مجمع خلق و محتملاً شوراهای شیوخ و بزرگان خاندانها.
بدین سان گمان میرود که تقسیمات ارضی و قبیلهای و عشیرتی و مؤسسات جماعت بدوی و تأسیسات جامعه طبقاتی در آن دوران به وضع عجیبی متداخل شد و درهم آمیخته و در کنار هم میزیسته و دائماً با یکدیگر در ستیر و مبارزه بودند چنانکه هرودت میگوید: وجود قلاع فراوان گواه پیدایش اختلاف و جنگ میان شامکان دولتهای خردهپا بوده. مسلماً در چنین شرایطی در جنگها اسیر میگرفتند و اسیران را بردة خویش میساختند و تجزیه جامعه به توانگران و مستمندان آغاز شده بود و اغنیاء از فقرا بهرهکشی میکردند.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که طبقات دورة مادها کم و بیش همان طبقات چهارگانه اوستا هستند: (روحانیون، جنگجویان، گلهداران، صنعتگران) زیرا ساختار اجتماعی شامل عشیرههایی بود که از نمان یا دودمان ویس وزنتو و دهیو تشکیل شده بود.
در هر نماد، تقسیم کار اجتماعی وجود داشت. ارتشتاران و جنگجویان کار نگهبانی و گله نماد را به عهده داشتند و گلهداران که بعدها به کار کشاورزی مشغول شدند و بعدها هویی تی صنعتگران هم به آنها پیوستند.
طبقات در دورة هخامنشی و اشکانی
شاید بتوان گفت در این دوره هخامنشی تقسیم بندیهای اجتماعی به طور عمده براساس تشکیلات دورة ماد بود با کمی اختلاف. در پادشاهی هخامنشی روحانیون و کاهنان در جامعه از لحاظ سیاسی و اقتصادی نیروی بزرگی به شمار میرفتند و پارسیان نیز در دستگاه دولت و کشور وضع خاصی داشتند و خراج نمیدادند و اهمیت کشاورزان و گلهداران نیز محرز بوده است.با تشکیل دولت هخامنشی و تمرکز قدرت در دست سلاطین آثار اختلاف طبقاتی رو به تزاید گذاشت و با گذشت زمان و تکامل ابزار تولید ارزش مقام اجتماعی هر یک از طبقات معلوم و مشخص گردید. اما در اینجا نیز میتوان گفت طبقات در دورة هخامنشی با کمی تفاوت همان طبقات چهارگانه اوستا بوده است.
در دورة اشکانیان نیز برده داری شکل غالب در روابط تولیدی بود و در جوار شاهنشاه اشکانی سلالههای کوچک شاهی وجود داشت که در بعضی ایالات و ولایات به عنوان نماینده خاندانهای اشراف محلی حکومت میکردند عدة کثیری درباری و اعیان و افراد خاندانهای اصیل و نظامیان نگهبان شاهنشاه را در میان گرفته بودند. شورای خردمندان و مغان یعنی کاهنان پارت بحش از قدرت مرکزی دولت را تشکیل میدادند. برخی از مشاغل دولت برای خاندانهای معینی موروثی بود.
طبقات در دورة ساسانیان:
ساسانیان نیز اصول ملوک الطوایفی را از اشکانیان میراث یافتند به همین جهت در شاهنشاهی جدیدی که اردشیر تأسیس کرد در مرتبة دوم از حیث درجات و مراتب طبقه مقتدر رؤسای طوایف را باز مییابیم. که در رأس آنها هفت دودمان ممتاز قرار دارند.بطور کلی آنچه از نوشتجات مورخین برمیآید ملت ایران در زمان ساسانیان به چندین طبقه تقسیم شده و انتقال از طبقهای به طبقة دیگر به ندرت اتفاق میافتاد. هر گاه شخص عمل مهمی انجام میداد پادشاه او را طلبیده و پس از تحقیقات لازم او را عضو طبقة دیگری مینمودند ولی چنین به نظر میآید که احدی ممکن نبود جزء طبقة روحانیون گردد مگر اینکه از خانوادة روحانی باشد.
اردشیر بابکان بر طبقه بندی چهارگانه اوستایی طبقه دبیران را هم میافزاید. او میگوید بدان که برحسب آیین مزدیسنی مردم به چهار طبقه تقسیم شدهاند و این طبقات مانند اعضاء چهارگانهاند. سر این اعضاء پادشاه است و اولین عضو روحانیون هستند که آنها هم به طبقات فرعی از قبیل قضاه، مغان، نظار و معلمین تقسیم گردید، عضو دوم جنگیان هستند که آنهم دو طبقهاند، سواران و پیادگان، عضو سوم دبیرانند که آنها هم بر چند نوعاند، مانند نویسندگان، محاسبین، نگارندگان، احکام و تصدیق نامه و عقود، تذکره نویسان، اطباء، شعرا و ... اما عضو چهارم اهل حرفهاند چون تجار و برزگران، این تقسیم چهارگانه برای عالم تضمین ابدی نظم و آسایش است.
با توجه به اسناد تاریخی در دورة ساسانیان طبقات بطور کامل از هم جدا بوده و یک نظام کاملاً کاستی داشته است. چنانکه جاحظ به نقل از اردشیر بابکان مینویسد:
هیچ بلایی به آن اندازه ویرانی نیارد، و حکومتی را منقرض نسازد و چونان که این طبقات با هم مختلط نشوند و در نتیجه فرومایگان به گاه پرمایگان برآیند.
طبقات اجتماعی بعد از اسلام
با سرنگونی نظام طبقاتی ساسانی تا حدودی محدودیتهای شبه کاستی از لحاظ نظری از بین میرود و مجال تحرک اجتماعی از جمله از طریق فراگیری دانش افزایش مییابد، لیکن انبوه غنائم و ثروتهای کسب شده در جنگها و سیاستها و تفکر عرب سالاری خود موجب تشدید نابرابری طبقاتی میان فاتحان عرب از یکسو و میان آنان و اقوام مغلوب از جمله ایرانیان از سوی دیگر شد. به طوریکه بتدریج در دوران اموی، ساختار طبقاتی جامعه و شکاف میان طبقات فرادست و فرودست به صورتی در میآید که مورخین و شاهدان آن را مشابه ایران قبل از اسلام ذکر میکنند.پس از اسلام نیز طبقة بردگان و صاحبان برده و طبقات زمیندار و زارع با ویژگیهای خاص جامعة ایرانی موجودیت داشتند. در مورد چگونگی بردهداری در سالهای پس از اسلام باید گفت که بردگان بیشتر اسرای جنگی بودند و شیوة حکومتی امویان و عباسیان با نگهداری و افزایش بردگان سازگار بود.
بر اثر بیداد دربار خلافت و رواج سیاست برتری نژادی عرب و تجاوز دائم به حقوق مردم جنبشهای فراوانی برای رهایی در ایران و سایر سرزمینهای اسلامی به وقوع پیوست و سرانجام خلافت اسلامی متلاشی شد و ایران به دست حکومتهای ایرانی افتاد اما اینها نیز شیوة خلفا و همان مظالم را دنبال کردند.
در تاریخ بعد از اسلام سلجوقیان وسیعترین دولت را تشکیل دادند و قدرت امرای محلی و اشراف زمیندار حکومت سلجوقیان را به یک دولت فئودالی کاملی تبدیل کرد. و زمینة مناسبی برای پیدایش طبقات و سلسله مراتب فئودالی ایجاد کرد و طبقاتی را به شرح زیر میتوان نام برد.
1ـ آزادگان و بندگان که اعیان چادرنشین بودند که همه فن جنگ را آموخته بودند و هم نیروی لشکری را و دیوانی و امور خزانهداری را در اختیار داشتند.
2ـ روحانیت سنی شامل فقیهان و قضات
3ـ روستائیان و شهرنشینان
4ـ خرده مالکان و دهقانان
5 ـ برزگران و صنعتگران
و ساخت طبقاتی در دورة مغول را از قول خواجه نصیرالدین طوسی چنین میخوانیم:
«نخستین درجات سه گانه جامعه، ارباب قلم و خداوندان شمشیر و بازرگانند و اساس و بنیاد این اصناف براهل مزارعه چون برزگران و دهقانان و اهل حرث و فلاحت که اقوات همه جماعات مرتب دارند استوار است و بقای اشخاص بی مدد ایشان مجال بود.»
و به طور خلاصه ساخت طبقاتی دورة صفویه را چنین میتوان عنوان کرد:
1ـ بزرگان نظامی، قزلباش، اهل شمشیر و اهل قلم، ایرانیان تاجیک
2ـ روحانیت شیعه
3ـ دیوان سالاران
4ـ فئودالهای اسکان یافته و رؤسای امارات
5 ـ بازاریان، تجار، اصناف، پیشهوران
6 ـ روستائیان [دهقانان]
طبقة حاکم ایران در عهد صفویه به سه شیوة متفاوت تولید تقسیم میشد و از طیف غیر یکپارچه خانهای قبیله، والیان، حکام، زمینداران و تیولداران، روحانیت رسمی و شاید بخشی از بازرگانان بزرگ به اضافة شاه و خاندن سلطنتی تشکیل میگردید. در عهد صفویه هیچ گروه دیگری از نخبگان در وضعیتی نبود که بتواند به اندازة شاه سهم بزرگی از کل مازاد ایران را به خود اختصاص دهد.
میتوان ساخت طبقاتی دوره صفویه را چنین تصویر کرد. بین شاه و مردم اشرافیت لشکری و کشوری و تعدادی از مقامات روحانی در سطوح مختلف قرار داشتند، فشار سلسله مراتب اجتماعی سرانجام متوجه کشاورزان و پیشهوران بود و آنان را به فقری موحش و حیاتی دور از آسایش و آرامش میکشاند.
طبقات و قشرهای اجتماعی عهد قاجاریه
در دورة قاجاریه بازرگانان قدرتمندترین طبقه شهری بودند. آنان در خرید و فروش محصولات کشاورزی، صنایع دستی و فرآوردههای ایلی در سراسر ایران و در بازارهای خارجی دست داشتند. در کنار این گروه عدهای معدود بازرگان عمده تاجران متوسط و خردهپا و نزولخواران قرار داشتند و چون نمیتوانستند قرار ترتیبات خاصی را با مقامهای دولتی بگذارند بار عمده مالیاتها و عوارض راهداری بردوش آنان بود. البته اکثریت این افراد ستون عمده بازار را تشکیل میدادند. اما در پایینترین سطح این گروهها طواقان، دوره گردها، و دستفروشهایی بودند که بخشی از طبقههای حاشیه شهری و پایین شهری را تشکیل میدادند. دو قشر صنعتگران و پیشهوران نیز در فعالیتهای تولیدی شهر فعال بودند. کارگران که در دو بخش سنتی در حال تغییر و کارخانههای جدید مشغول به کار شدند. اکثریت اعضای این طبقه شامل نخستین کارگران صنعت نفت، کارگران فصلی، کشاورزی صنعتی، مهاجرانی که مدام به روسیه میرفتند و در آنجا کار میکردند بوده است.دو گروه مهم دیگر در جامعة شهری وجود داشت روحانیت و روشنفکران متجدد.
روحانیت یک طبقه یک دست و متحد نبود بلکه دسته بندیهای داخلی، تعارض منافع و نگرشهای متفاوت مذهبی آنان را از هم جدا میساخت. روحانیون متمول و متوسط املاک موقوفه را از دست دادند و بهتر آن دیدند که به دریافت حق العملی از قراردادهای معالاتی بازار اکتفا کنند. روحانیون فقیرتر با افزایش قیمت مایحتاج زندگی و از دست دادن پایگاه اقتصاد شهری روبرو شدند و سخت آسیب دیدند. دوشادوش روحانیت طبقه متوسط جدیدی در شهرهای ایران عصر قاجار پدید آمد و رشد کرد. روشنفکران نیز همچون روحانیان به خاطر نقشی که در شکل دادن به ایدئولوژیها در ایران داشتند از اهمیت خاصی برخوردار بودند.
در فرمان مشروطة مظفرالدین شاه به تعدادی از طبقات اشاره شده است:
«….. چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود…..»
/ج