جنبش دانشجویی فرانسه 1968

چیزی به نام یک عمل انقلابی انتزاعی وجود ندارد. اعمالی که می‌توانند جامعه را دچار تحول سازند با دیگر اعمالی و فعالیت‌ها مرتبط و همبسته اند، و بخشی از یک جنبش عمومی را تشکیل می‌دهند که قوانین رشد مربوط به خود را دارند.
جمعه، 5 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنبش دانشجویی فرانسه 1968
 جنبش دانشجویی فرانسه 1968

 

نویسندگان: گابریل کوهن بندیت و دانیل کوهن بندیت
برگردان: محمد عبداللهی



 

یادداشت:

Gabriel Cohn - Bendit and Daniel Cohn - Bendit, C"estpour toi que tu fais la revolution, "in Obsolete Communism: The Left - Wing Alternative (New york: McGraw – Hill, 1968), PP. 249-256. By Permission.
چیزی به نام یک عمل انقلابی انتزاعی وجود ندارد. اعمالی که می‌توانند جامعه را دچار تحول سازند با دیگر اعمالی و فعالیت‌ها مرتبط و همبسته اند، و بخشی از یک جنبش عمومی را تشکیل می‌دهند که قوانین رشد مربوط به خود را دارند. همه فعالیت‌های انقلابی جمعی اند و از این رو با نوعی تشکیلات و سازماندهی سروکار دارند و آنچه را که ما می‌خواهیم در اینجا مورد سؤال قرار دهیم مسأله نیاز به این نوع تشکیلات و سازماندهی نیست، بلکه مسأله نیاز به یک رهبری انقلابی، و به یک حزب است.
مبنای فرضیه‌ی من بر تجزیه و تحلیل پدیده بوروکراتیک استوار است و این پدیده را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داده‌ام. برای مثال، اتحادیه‌ها و احزاب فرانسوی را مورد توجه قرار داده و نشان داده‌ام که نادرستی و ایراد وارد بر آنها عمدتاً ناشی از جزم اندیشی و ریاکاری آنها نیست، بلکه نتیجه‌ی ادغام در نظام بوروکراتیک سرتاسری دولت سرمایه داری است.
پیدایش گرایش‌های پدیده بوروکراتیک در مقیاش جهانی، تمرکز مداوم سرمایه، و افزایش دخالت دولت در مسائل اقتصادی و اجتماعی، طبقه اداری نوینی را به وجود آورده است که سرنوشت آن دیگر مقید به سرنوشت مالکیت خصوصی ابزار و وسایل تولید نیست.

در پرتو همین پدیده بوروکراتیزه شدن است که حزب بلشویک مورد مطالعه قرارگرفته است. اگر چه ماهیت بوروکراتیک این حزب تنها خصوصیت آن نیست، ولی این‌امر حقیقت دارد که کمونیست‌ها، و نیز تروتسکیست‌ها، مائوئیست‌ها و بقیه همچون دولت‌های سرمایه داری، پرولتاریا را به مثابه آن توده‌ای می‌نگرند که نیازمند رهبری شدن از بالاست. در نتیجه دموکراسی بر اثر تصمیم‌هایی که از بالا گرفته می‌شود تغییر ماهیت می‌دهد، به صورت تصویب نامه در می‌آید، و در حالی که رهبران در درون سلسله مراتب سیاسی خویش بر سر کسب قدرت به زد و بند می‌پردازند مبارزه‌ی طبقاتی به دست فراموشی سپرده می‌شود.

ایرادهای وارد بر بلشویسم آن اندازه که جامعه شناختی اند اخلاقی نیستند: آنچه را که ما در این حزب مورد حمله قرار می‌دهیم رفتار شریرانه بعضی از رهبران آن نیست؛ بلکه آن ساخت و ترتیب سازمانی است که تنها توجیه گر آن است.
قدرتمند ترین قهرمان یک حزب انقلابی لنین بوده است، او درکتاب چه باید کرد؟ خود بحث کرد است که پرولتاریا فی نفسه از رسیدن به درک و فهمی «علمی» از جامعه ناتوان است، و از این رو به سازگاری با ایدئولوژی بورژوایی غالب در جامعه متمایل می‌گردد.
بنابراین وظیفه ضروری حزب این است که با فرایندی از آموزش سیاسی که از غیر پرولتاریا سرچشمه می‌گیرد آنان را از چنگ ایدئولوژی غالب در جامعه رهایی بخشید. علاوه بر این لنین سعی کرد نشان دهد که حزب تنها زمانی می‌تواند بر دشمن طبقاتی خویش چیره گردد که به هیأت یک تشکیلات انقلابی حرفه‌ای درآمده باشد و در آن به هر کسی وظیفه‌ای ثابت و معین تخصیص یابد. چنین حزبی خود را خطاناپذیر و سخنگوی طبیعی و مدافع اصلی منافع طبقه کارگر می‌داند و پس از آنکه به نیابت از جانب این طبقه قدرت را در دست گرفت به مثابه یک دستگاه بوروکراسی عمل می‌کند.
ما از دیدگاه کاملاً متفاوتی به موضوع می‌نگریم: از این دیدگاه آموزش توده‌ها لزومی پیدا نمی کند، بلکه کار انقلابی عبارت است از سعی در درک و فهم و بیان خواست‌های مشترک آنان؛ یک انقلابی واقعی نباید خودش را لنین بخواند و تحت نام او و به مثابه «سخنگو بر مردم با استفاده از زور و ستم عقاید سوسیالیستی و خواست‌های دموکراتیک اجتماعی خویش را تبیین نماید». بلکه او باید کارگران را به مبارزه برای خودشان تشویق نماید و نشان دهد که چگونه از هر مبارزه‌ای می‌توان به مثابه گوه‌ای استفاده کرد که با فرو رفتن در درون جامعه سرمایه داری آن را دچار شکاف و تلاش بیشتری می‌سازد. اگر یک انقلابی دست به چنین اقدامی بزند او دیگر نه به مثابه رهبر بلکه به مثابه نماینده مردم عمل می‌کند.
تأسیس هر حزب ناگزیر آزادی مردم را تا حد زیادی در موافقت با حزب می‌کاهد.
به بیان دیگر، دموکراسی نه به وسیله یک رهبری بد، بلکه در نتیجه وجود خود رهبری است که مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد. دموکراسی حتی در درون خود حزب هم نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا حزب خودش یک سازمان دموکراتیک نیست بلکه سازمانی است که نه بر مبنای مسئولیت بلکه بر پایه قدرت استوار است. لنین این نکته را به خوبی درک کرده بود که حزب سازمانی ساختگی است که به وسیله کسانی غیر از طبقه کارگر بر طبقه کارگر تحمیل می‌گردد. در حزب محذورات اخلاقی کنار گداشته می‌شود: حزب اگر بتواند دیدگاه‌های خود را بر توده‌ها تحمیل نماید بر حق است و اگر در این راه شکست بخورد حزبی نادرست به شمار می‌رود. برای لنین که موضوع به همین جا ختم می‌شد. لنین در کتاب دولت و انقلاب خود حتی مسأله‌ی رابطه‌ی متقابل بین مردم و حزب را مطرح نکرد. در واقع قدرت انقلابی مبتنی بر مردمی بود که آماده می‌شدند تا برای حزب بجنگند؛ عکس قضیه این بود که برنامه حزب به وسیله مردم تأیید می‌شد و معنی دقیق آن همان شعار «همه قدرت از آن شوراها» بود. ولی حزب هر برنامه‌ای که داشته باشد، در بررسی گذشته آن می‌توانیم ببینیم که به علت همان حزب بودنش مقید به ایجاد نظامی از‌امتیاز بوروکراسی است، و ما باید از چنین سازمان‌هایی دست بشوییم. اگر کسی سعی یا وانمود کند که حزب بلشویک سازمانی دموکراتیک است در حقیقت خودش را گول می‌زند. و این اشتباهی است که حداقل خود لنین هم هرگز مرتکب آن نشد.
پس مفهوم ما از نقش انقلابی چیست؟ پیش از هر چیز معتقدیم که یک انقلابی نمی تواند و نباید یک رهبر باشد. انقلابیون اقلیتی پیکارگرند که از میان قشرهای اجتماعی مختلف برمی خیزند. این اقلیت از مردمی تشکیل می‌شود که برای سهیم بودن در یک ایدئولوژی و وقف هیأت خود در راه مبارزه با ظلم و ستم به هم می‌پیوندند تا اسرار طبقات حاکمه و کارگزاران آنها را فاش سازند. اینان مدعی اند که فقط خود کارگران می‌توانند از خودشان دفاع کنند و با در دست گرفتن سرنوشت خویش یک جامعه سوسیالیستی را بنا نمایند. همچنین بر این باورند که رشد سیاسی تنها از طریق مبارزه انقلابی آن هم با شرکت مستقیم در فعالیت‌های انقلابی حاصل می‌شود.
اقلیت‌های پیکارگر با فعالیت‌های خویش کاری بیشتر از حمایت و تشویق مبارزه و روشنی بخشیدن بدان نمی توانند بکنند. این اقلیت‌های پیکارگر باید همیشه علیه هرگونه گرایشی که می‌خواهد خارج از جنبش توده‌ها به شکل یک گروه فشار درآید مبارزه نمایند. آنان هیچ گاه نباید به مثابه دسته یا بخش جدا از توده‌ها، دست به عمل بزنند بلکه همیشه باید با توده‌ها عمل نمایند.
جنبش بیست و دوم مارس تا مدت‌ها فقط از لحاظ خط مشی سیاسی رادیکال و روش‌های حمله به دشمن- که اغلب به طور خود به خودی و خود جوش صورت می‌گرفت- و ساخت غیر بوروکراتیک آن جالب توجه بود. هدف‌های این جنبش و نقشی که می‌توانست ایفا کند فقط در طول حوادث ماه‌های مه و ژوئن روشن شد، و آن زمانی بود که جنبش توانست حمایت طبقه کارگر را به خود جلب نماید و این دانشجویان پیکارگر که نظریه‌های پویای آنان از عمل انقلابی آنان برمی خاست توانستند دیگران را هم به شرکت در جنبش وادارند، و اینان متناسب با موقعیت خویش شکل‌های نوینی از فعالیت انقلابی را رشد و توسعه دادند. این مبارزات به یک جنبش توده‌ای منجر گردید که به وسیله خود مردم فرماندهی می‌شد. این دانشجویان انقلابی با مبارزه علیه ماهیت ارتجاعی نهاد خود- دانشگاه - دولت را مجبور ساختند تا ماهیت دخالت گرانه و خشونت آمیز خود را افشاء سازد، و این‌امر به طغیان عمومی، اشغال کارخانه‌ها، و اعتصاب عمومی منجر شد. مشارکت و پا در میانی توده‌ای طبقه‌ی کارگر بزرگترین دستاورد این مبارزه بود؛ اولین گامی بود که در راه ایجاد یک جامعه بهتر برداشته شد، راهی که متأسفانه تا پایان پیموده نشد. اقلیت‌های پیکارگر در برانگیختن توده‌ها به پیروی از راه خود، یعنی قبول مسئولیت جمعی اداره جامعه، شکست خوردند. ما معتقدیم کارگرانی که گام اول را (اشغال کارخانه‌ها) برداشته اند قادرند گام دوم (اداره کارخانه‌ها به وسیله خودشان) را هم بردارند. ما مطمئن
هستیم که کارگران هم می‌توانند همان کاری را که ما در دانشگاه‌ها کرده ایم (اشغال و اداره‌ی آنها) در کارخانه کنند. اقلیت‌های پیکارگر باید به مبارزات انقلابی خود ادامه دهند تا به کارگران نشان دهند که اتحادیه‌های کارگری سعی می‌کنند کارگران را به دست فراموشی بسپارند و قدرت خود را عظیم تر سازند. توزیع نفت و بنزین به وسیله کارگران در تصفیه خانه‌ها و پمپ بنزین‌ها و تشکیل کمیته‌های ا عتصاب محلی به وضوح نشان می‌دهند که اگر طبقه کارگر حواس خود را جمع کند و فکرش را در جهت اشغال و اداره‌ی کارخانه‌ها به کار بیندازد می‌تواند این مهم را به انجام رساند.
در طول مبارزه‌ی اخیر، بسیاری از دانشجویان پیکارگر قهرمانان مورد ستایش طبقه‌ی کارگر شدند، غافل از اینکه هرگروهی در دفاع از منافع خود نقشی بر عهده دارد که باید آن را ایفا کند و فقط در جریان برخورد و مبارزه سرتاسری است که این منافع با هم تلفیق و همسو می‌گردند.
جنبش دانشجویی باید به راه خودش ادامه دهد. فقط در این صورت است که می‌تواند به رشد اقلیت‌های پیکارگر در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها کمک کند. ما به این‌امر تظاهر نمی کنیم که می‌توانیم رهبران مبارزه باشیم، ولی این واقعیتی است که گروه‌های انقلابی کوچک می‌توانند در زمان و مکانی مناسب نظام موجود را به طور قاطع و برگشت ناپذیری از هم بپاشند.
در طول ماه‌های مه و ژوئن سال 1968 ، زنجیری گسترده از کمیته‌ها و کمیته‌های فرعی کارگری پدید آمد که ساخت متحجر اتحادیه‌های کارگری را پشت سر گذاشت و بر آن بود تا همه کارگران را برای شرکت در یک مبارزه‌ی واحد به نفع خودشان، نه به نفع بوروکراسی‌های گوناگون اتحادیه کارگری گرد هم آورد. به همین علت بود که جریان مبارزه وارد مرحله عالیتری شد، زیرا این‌امری پوچ و غیر واقعی است که درباره‌ی انقلابی صحبت کنیم که فقط با حروف بزرگ روی کاغذ نوشته شده است یا درباره‌ی انقلابی فکر کنیم که محصول فعالیتی تعیین کننده و واحد پنداشته می‌شود. جریان انقلاب نه فقط همزمان با شورش و مبارزه بر ضد شرایط نامطلوب نظامی که مردم را از دیدن «ساحل نجات» باز می‌دارد بلکه با تصمیم ما در بازگذاشتن ساحل به روی همه به طور روزمره رشد می‌یابد و تقویت می‌شود.
اگر یک جنبش انقلابی بخواهد موفق گردد به هیچ نوع سازمانی نباید اجازه داده شود که جلو جریان طبیعی و خودجوش آن را سد نماید. چنین جنبشی باید شکل‌ها و ساخت‌های خود را رشد و توسعه دهد.

در ماه‌های مه و ژوئن گروه‌های بسیاری با این عقاید پا به عرصه وجود گذاشتند؛ در اینجا بخشی از مطالب جزوه‌ای را ذکر می‌کنیم که به وسیله آی. سی. او. (I.C.O) (1) نه به مثابه کار پایه یا برنامه عملی، بلکه به عنوان مبنایی برای بحث و گفتگو در میان کارگران منتشر شده است:

«هدف از گروه متحد ساختن آن کارگرانی است که اعتماد خود را نسبت به سازمان‌های کارگری سنتی- احزاب و اتحادیه‌های کارگری- از دست داده اند.
«تجارب خودمان به ما نشان داده است که اتحادیه‌های کارگری جدید به تثبیت و بقای نظم استثمارگرانه موجودکمک می‌کنند.
«آنها به مثابه تظیم کنندگان بازار کار عمل می‌کنند، آنها از مبارزه کارگران به نفع آمال سیاسی خود بهره برداری می‌کنند. آنها دست نشاندگان طبقه حاکمه در دولت جدید هستند.
این بر خودکارگران است که از منافع خود دفاع کنند و برای آزادی خود مبارزه نمایند.
«کارگران، ما باید سعی کنیم این مطلب را بفهمیم که بر ما چه می‌رود، و به اتحادیه‌های کارگری با آن ادعاهای دروغینشان اعلام کنیم که آنها فقط می‌توانند به ما کمک کنند که ما به خودمان کمک کنیم.
«ما همه در مبارزات طبقاتی به مثابه کارگرانی متحد با هم شرکت می‌کنیم، نه بر مبنای سلسله مراتب شغلی که فقط می‌تواند در صفوف ما شکاف ایجاد کند. ما موافق تشکیل کمیته‌هایی هستیم که در آنها بالاترین تعداد کارگران بتوانند نقشی فعال ایفا نمایند. ما از هر خواست غیر فرقه‌ای و غیرگروه گرایانه‌ی طبقه کارگر، یعنی هر خواستی که بیانگر منافع کل طبقه کارگر باشد دفاع می‌کنیم. ما با هر چیزی که دامنه مبارزه را گسترش می‌دهد موافقیم و با هرچیزی که آن را تضعیف می‌کند مخالفت می‌ورزیم. ما موافق برقراری روابط بین المللی هستیم به شرط آنکه این روابط به ما‌امکان دهدکه با کارگران دیگر قسمت‌های جهان تماس حامل کنیم و مسائل مشترک خود را با یکدیگر مورد بحث و گفتگو قرار دهیم.
ماکلیه‌ی جوامع و سازمان‌های استثماری را مورد سؤال قرار داده ایم و برای حل مسائل کلی چون سرمایه داری دولتی، مدیریت بوروکراتیک، از میان برداشتن دولت و بردگی مزدوری، جنگ، نژادپرستی و غیره کوشش می‌کنیم. هر یک از ما حق دارد که فقط نظر خود را بیان نماید کاملاً آزاد است تا به هر روشی که خودش صلاح می‌بیند درکارخانه اش کار کند. ما در برابر همه اشکال سلطه گر
به مقاومت خودجوش مردم معتقدیم، نه به نمایندگی از طریق اتحادیه‌های کارگری و احزاب سیاسی. «جنبش کارگران بخشی از مبارزه طبقاتی را تشکیل می‌دهد، زیرا این جنبش برخورد عملی بین کارگران و استثمارگران را ارتقاء می‌بخشد. این فقط حق کارگران است که بگویند چگونه، چرا و کجا باید مبارزه کنیم. ما به هیچ وجه نمی توانیم برای آنان بجنگیم؛ آنان فقط خودشان می‌توانند این کار را بکنند. تمام آنچه که از دست ما برمی آید این است که اطلاعاتی در اختیارآنان بگذاریم، و به نوبه خود از آنان یاد بگیریم. ما می‌توانیم در بحث و گفتگوهای کارگری شرکت کنیم تا به روشن شدن تجارب مشترکی که داریم کمک نماییم، و نیز می‌توانیم کارگران را در‌امر شناخت مسائل و مبارزاتشان یاری رسانیم.
«ما معتقد یم که مبارزاتمان هموار کننده راه رسیدن به جامعه‌ای است که به وسیله خود کارگران اداره خواهد شد.» (2)
از نقطه نظرهایی که به وسیله این گروه وگروه‌های دیگر بیان شده است می‌توانیم درباره شکلی که جنبش آینده باید به خود بگیرد اطلاعاتی به دست آوریم. هرکمیته کوچک فعال یا هر جنبش توده‌ای که به دنبال بهبود بخشیدن به شرایط زندگی همه انسان‌ها است باید برای مسائل زیر راه حل‌هایی بیابد:
(1) محترم شمردن و تضمین کردن تعدد و تنوع جریان‌های سیاسی درون مسیر اصلی انقلاب. بنابراین اصل باید به گروه‌های اقلیت حق استقلال عمل اعطا گردد و این‌امر فقط زمانی معنی واقعی خود را باز می‌یابد که به عقاید مختلف اجازه داده شود تا در عمل اجتماعی نمود پیدا کنند؛
(2) اطمینان یافتن از اینکه همه نمایندگان تابع، گوش به فرمان و پاسخگوی کسانی باشند که آنان را انتخاب کرده اند، و مخالفت با متخصصان و تخصص گرایی از طریق بسط مهارت و شناخت همگان؛
(3) اطمینان یافتن از تبادل عقاید به طور مداوم و مخالفت با کنترل اطلاعات و شناخت؛
(4 ) مبارزه علیه شکل گیری هر نوعی از سلسله مراتب؛
(5) از میان برداشتن تمام‌امتیازات ساختگی موجود درکار و فعالیت، بویژه بین کار یدی و کار فکری، و تبعیض بر مبنای جنسیت؛
(6) اطمینان یافتن از اینکه همه کارخانه‌ها و واحدهای تجارتی یا داد و ستد به وسیله کسانی اداره شوند که در آنها کار می‌کنند؛
(7) رها کردن عملی خود از اخلاق یهودی - مسیحی و از دعوتی که برای ترک دنیا و قربانی دادن به عمل می‌آورند. برای انقلابی بودن تنها یک دلیل وجود دارد - و آن این است که انقلابی بودن بهترین راه زندگی است.
ارتجاع که مقید است تا به موازات افزایش میزان تأثیر جنبش انقلابی بر جامعه هر چه بیشتر خشن گردد، ما را مجبور می‌کند که به فکر یافتن راه‌های دفاع از خود باشیم. ولی وظیفه اصلی ما این است که با شکل گیری ساخت‌های بوروکراتیک سنتی چه در دستگاه حکومت و چه در جنبش‌های طبقه کارگر به طور مداوم مبارزه کنیم.

چگونه کسی می‌تواند نماینده کس دیگری باشد؟ تمام آنچه که ما می‌توانیم در این راه انجام دهیم این است که دیگران را هم در مبارزه درگیر سازیم. ما می‌توانیم تلاش کنیم و جنبش‌هایی را به راه بیندازیم، سیاست را به درون ساخت‌های جامعه، به کلوب‌ها و کوی‌ها و خانه‌های جوانان به وای.ام.می. آ. یا اتحادیه‌ی جوانمردان مسیحی (3) و مجالس رقص شنبه شب ببریم، به خیابان‌ها یعنی به خیابان‌های همه شهرها بریزیم. سیاست واقعی را به درون زندگی روزمره آوردن به معنی رهایی یافتن و آسوده شدن از دست سیاستمداران حرفه‌ای است. ما باید از مرحله انتقاد از وضع دانشگاه به مرحله ضدیت با وضع موجود دانشگاه و گشایش آن به روی همگان گذر کنیم. مبارزه ما علیه کنترل شناخت به وسیله بورژوازی باید رادیکال و سازش ناپذیر باشد.

طرح مسائل عمده و گسترش دامنه بحث‌ها و تبادل نظرها زندگی سیاسی را نامتمرکز می‌کند و اثر خفقان آور رادیو، تلویزیون و احزاب سیاسی را خنثی می‌سازد. مقابله با ارعاب و سرکوب آن، در واقع به معنی تلاش برای کسب آزادی است، به عبارت دیگر با هر ضربه‌ای که به ارعاب وارد می‌آید گامی به سوی آزادی برداشته می‌شود برای بیرون آمدن از انزوا باید مبارزه را به هرکوی و برزن ببریم و سازمان‌هایی را به وجود نیاوریم که این کار را برای ما انجام دهند، زیرا این سازمان‌ها نه تنها این کار را انجام نمی دهند بلکه برخود ما هم مستولی خواهند شد. ما تشکیل هر نوع کمیته تعیین خط مشی و هیأت تحریریه را لازم نمی دانیم.
به هر حال دانشجویان در مبارزات خود شکست خوردند. ضعف جنبش ما با این واقعیت نشان داده می‌شود که ما نتوانستیم یک دانشگاه را همچنان در اختیار خود نگاه داریم- اگر درکارخانه‌ها یک «پایگاه سرخ» مصمم به دفاع مستقر شده بود، این‌امکان به وجود می‌آمد که در باز پس گیری آنها به وسیله سی. آر.س. (4) یا پلیس ویژه وزارت کشور با کمک گ.گ.تی. یا کنفدراسیون عمومی کار (5) جلوگیری به عمل آورد. ولی این خیال پردازی صرف است. آنچه مشخص است این است که جنبش باید فعالیت‌های خود را در ماه‌های مه و ژوئن با دقت از نظر بگذراند و از آنها درس‌های صحیحی برای آینده اش بیاموزد. نوع سازمانی که ما باید به وجود آوریم، نه پشقراول نه پسقراول، بلکه باید در کانونی ترین نقطه خط مبارزه باشد. آنچه که ما نیاز داریم آن سازمانی نیست که با حروف بزرگ روی کاغذ نوشته می‌شود، بلکه ارتشی از واحدهای انقلابی است که از گروه‌های ایدئولوژیک یا گروه‌های مطالعه تشکیل می‌یابد- در این ارتش ما حتی می‌توانیم از دسته‌های خیابانی هم استفاده کنیم.
عمل انقلابی مؤثر از «فرد» یا نیازهای «بیرونی» سرچشمه نمی گیرد- بلکه فقط زمانی به وقوع می‌پیوندد که این دو با هم منطبق شوند به طوری که در ترکیب حاصل از این دو هر یک از اجزاء وجه تمایز قبلی خود را از دست بدهد. هرگروهی باید شکل خودش را بیابد، عمل خودش را انجام دهد، و به زبان خودش صحبت کند. وقتی یاد گرفته باشند خودشان را هماهنگ با دیگران نشان دهند ما جامعه‌ای آزاد خواهیم داشت.
خواننده! شما به پایان مقاله رسیده ای، مقاله‌ای که می‌خواهد فقط یک چیز را بگوید! خود ما هستیم که می‌توانیم این جامعه فاسد را دگرگون سازیم. اکنون کت خود را بپوش و به نزدیکترین سینما برو. به عشقبازی‌های مرگبار روی پرده نگاه کن. آیا اظهار عشق در زندگی واقعی بهتر از این نیست ؟ تصمیم خودت را بگیر و عشق ورزیدن را بیاموز. پس از آن در فاصله میان فیلم وقتی که نخست
آگهی‌های تبلیغاتی روی پرده ظاهر می‌شوندگوجه فرنگی‌ها یا تخم مرغ‌هایی را که ، خود آورده‌ای به طرف آنها پرت کن. سپس سینما را ترک کن و به خیابان بیا و پوسترهای موجود بر روی همه بیانیه‌های اخیر دولت را یکی پس از دیگری بردار تا در زیر آنها پیام روزهای ماه مه و ماه ژوئن را بیابی.
لحظه‌ای در خیابان درنگ کن، به عابران بنگر به یاد آر: هنوز آخرین حرف گفته نشده است. عمل کن. با دیگران عمل کن ولی نه برای آنان. اینجا و آنجا انقلاب به پاکن. این انقلاب از آن خود شماست. این انقلاب از آن توست زیرا تویی که انقلاب می‌کنی. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1- l.C.O (Information et Correspondance Ouvrieres.)
2- Information et Correspondance Ouvrieres.
3- Y.M.C.A (Young Men"s Christian Association.)
4- CRS (Compagnices Republicaines de Securite , Special Police under the Jurisdiction of the Minister of the Interior.)
5- CGT (Confederation Generale du Travail, the Comrnunistled Confederation of trade Unions.)
6- C"est Pour toi que tu fais la revolution.

منبع مقاله :
کاپلان، لورنس؛ (1375)، مطالعه تطبیقی انقلاب از کرامول تا کاسترو، دکتر محمد عبدالهی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.