واکاوی مفهوم عقلانیت در گفتمان انقلاب اسلامی
عقلگرایی از مهمترین و باارزشترین آرمانهای جوامع از دیرباز تاکنون بوده و حتی دیگر فضایل انسانی و پیشرفتهای ممکن را نیز در سایهی عقلانیت تعریف کرده و با آن مرتبط میدانند. اما به دلیل تعاریف متعددی که از عقلانیت وجود دارد، این آرمان در قالبها و اشکال مختلفی ظاهر میشود که در پیوند با جهانبینی و هستیشناسی مردم هر سرزمین، مشخص میشود و در واقع هستیشناسیهای مختلف است که از عقلانیت مرسوم، مفهوم و امری نسبی ساخته است.
هرچند امروزه عقلانیت بهعنوان یکی از اساسیترین مؤلفههای دنیای مدرن غرب تعریف شده و بسیاری از مردم دنیا، عقلانیت موجود در تصمیمگیریهای خود و مسئولان کشورشان را بر این نگرش منطبق میکنند، اما شناخت دقیق این مفهوم ما را در فهم تصمیمات عقلانی که منجر به آسیبهایی در عرصهی انسانیت و ارزشها میشود، یاری میرساند. در این مجال، بایستی به درک صحیحی از عقلانیت متعارف از منظر غرب پرداخته شود و به مقایسهی آن با تعریف دین از عقل توجه شود. از اینرو در ادامه به توضیح عقلانیت ابزاری بهعنوان عقل و خرد مورد بحث در جهان مدرن معاصر پرداخته و تفاوت آن با عقلانیت دینی و مصداق این عقلانیت که در بنیانهای انقلاب اسلامی ایران نهادینه شده است، بیان میشود.
عقلانیت ابزاری
عقلانیت ابزاری (راسیونالیسم یا عقلانیت پراگماتیستی) بهعنوان رویکرد مطلوب حاکم بر تصمیمات جامعهی جهانی در سطوح کلان و خرد در دوران مدرنیته مطرح است. ابتدا لازم است معنای عقلانیت در مفهوم مدرن آن را بررسی کرد. عقلانیت به این معناست که همهی افراد و تصمیمسازان باید در جستوجوی یک رویکرد منسجم و سازگار برای حل مسائل جهان و جامعهی خود باشند و توسعهی تکنولوژی و علم را در مسیر دستیابی به این راهحلها و رفع مشکلات موجود قرار میدهند و «عقلانیت ابزاری یعنی ظرفیت طراحی، انتخاب و اجرای این راهحلها، توسط وسایل مناسب برای اهداف مشخص. عقلانیت ابزاری کار بزرگی در آزادسازی نیروهای سازنده و تولیدگر بشر انجام داد، اما کار اندکی برای آزادسازی خود انسان انجام داده است.به همین خاطر، انسانها یکدیگر را بیشتر در نقشی که در فرایند تولید دارند، میفهمند تا بهعنوان انسانها.»1 این نکته در باب تبیین عقلانیت ابزاری مطرح و ضمن معرفی آن بهنوعی نقد جدی و مختصر این رویکرد محسوب میگردد. بروکراسیده شدن بهعنوان قفس آهنی در تکتک مناسبات انسانی نفوذ کرده و عقل ابزاری بر عقل انتقادی و رهایی مسلط میشود و این بهمعنای سلطهی مناسبات بازاری بر مناسبات انسانی است.
این در حالی است که عقلانیت ابزاری در راستای بوروکراسی بیشتر حرکت میکند و موجب تغییر ارتباطات و انتظارات انسان از دیگران و رشد فردگرایی شده است. این فردگرایی بهمعنای تنهایی، جدایی انسان مدرن از دیگران و نبود احساس تعهد متقابل بهخصوص در فراتر از قلمرو نزدیکان است. فردگرایی بازتاب چند تحول و انتقال جدی در نگرشها و رویکردهای انسان مدرن است. برخی از این تحولات عبارتاند از: انتقال از ارزشمداری به فایدهگرایی، انتقال از نوعدوستی به خودخواهی، انتقال از حقجویی به مصلحتخواهی، انتقال از عاقبتاندیشی به غنیمتشمری، انتقال از تعالیجویی به لذتخواهی، انتقال از سعادتطلبی به عافیتطلبی، انتقال از طلب رضایت الهی به مطالبهی خرسندی دنیایی، انتقال از عدالتخواهی به منفعتطلبی.2
عقلانیت دینی
در طول تاریخ، مسئلهی عقل و دین همواره مطرح بوده و گاهی به این دو در دو جایگاه متفاوت و در مقابل یکدیگر نگریسته میشده و حتی به چالشی مهم در هر دوره تبدیل شده است. از اینرو دیدگاههای مختلفی در خصوص رابطهی عقل و دین به وجود آمده که هرکدام با تمرکز بر یک طرف این چالش، سعی در حل مسئله داشته است. اما رویکردی که میتوان نقص کمتری را متوجه آن دانست و عقلانیت دینی را از آن نتیجه گرفت، رویکردی است که از آن تحت عنوان «عقلگرایی انتقادی» نام برده میشود و نسبت عقل و دین را بهدرستی روشن میکند. «در این برداشت، نظامهای اعتقادی باید خردمندانه مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد، اگرچه ثابت کردن تمام آنها امکانپذیر نیست، زیرا پارهای از باورهای دینی و پارهای از ساحتهای دین فراعقلیاند، ولی فراعقلی بودن آنها در نظر عقل پذیرفته است. عقلگرایی انتقادی به ما میگوید: نباید مدعی یقین عقلی بیش از آنکه بهراستی برای ما دستیافتنی باشد، بشویم و با این حال، وقتی میخواهیم دربارهی دین تصمیم بگیریم، نباید از درنگ و خردورزی خودداری کنیم.»3استاد شهید مطهری در بیان این رابطه معتقدند: «این دو حجت (عقل و وحی) مکمل یکدیگرند؛ یعنی اگر عقل باشد و پیامبران نباشند، بشر بهتنهایی راه سعادت خود را نمیتواند طی کند و اگر انبیا باشند و عقل نباشد، باز انسان راه سعادت خود را نمیپیماید. عقل و نبی هر دو یک کار را انجام میدهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمیشود سخن گفت.»4 در واقع میتوان اینگونه استدلال کرد که میان عقل و دین در نگاه اسلامی، نهتنها تعارضی وجود ندارد، بلکه در راستای یکدیگر بوده و هریک مکمل هم هستند، ضمن آنکه دین پاسخی برای مسائل فراعقلی است.
آیتالله جوادی آملی در باب عقل معتقدند: «عقل ناب، همتای نقل معتبر، حجهالله است و هیچ فرقی با دیگر ادلهی شرعی ندارد. لذا معلوم میشود که عقل مقابل دین و یا جدای از آن نیست، بلکه عقل در برابر نقل است.»5 از اینرو، اجتهاد و مسائل مربوط به احکام اولیه، ثانویه و حکومتی، عرف و بنای عقلا و مصلحت، در مبحث عقل جایگاه برجستهای مییابند. بر همین اساس، بعضی از متفکران شیعی از نقش عقل در سه سطح مختلف سخن گفتهاند و عقل را گاه معیار و میزان و زمانی مصباح و چراغ راه و در پارهای مواقع، مفتاح یا کلید شناخت و ارزیابی احکام و مقررات دانستهاند.6 معرفی عقل، خصوصاً بهعنوان معیار و میزان احکام، روشنترین نشان عقلانیت اسلامی است.7
در عقلانیت دینی به این دلیل که مبتنی بر عقل مستفاد، یعنی رسول و نبی است و ضمناً رسول خدا هرآنچه را که نیاز بشر و خلقت اوست، میداند و دستورات دین را برای انسان و از سوی خداوند به ارمغان آورده است، بنابراین تصمیمات عقلانی یک مسلمان نیز قاعدتاً بایستی نتیجهی اجتهاد دینی باشد و این همان عقلانیت دینی است که به عقل استقلال ویژهای بخشیده و حتی آن را حجت انسان میداند و از سویی خطاهای آن را با دین اصلاح نموده و معیارهایی برای حرکت در اختیار انسان قرار میدهد.
عقلانیت دینی در مبانی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دوران جدیدی را باید برای جهان متصور شد. عصری که در آن میتوان عقلانیت را به حداکثر جایگاه خود در زندگی مردم و ادارهی جامعه نزدیک کرد و ضمناً با قرار گرفتن این عقلانیت در بستری دینی و الهی، از آفات و آسیبهای موجود عقلانیت ابزاری دوران مدرن مصون ماند. این عقلانیت دینی که بهدور از افراطیگری و تفریطگرایی، به زندگی مردم سامان میبخشد و به رشد و تعالی استعدادها و بالقوههای آحاد جوامع یاری میرساند، دارای ویژگیهایی است که میتوان از بیانات رهبر معظم این انقلاب اسلامی نتیجه گرفت و در مسیر روشنگری بهره برد. حضرت آیتالله خامنهای، انقلاب اسلامی را حاصل مکتب فکری امام خمینی (ره)میدانند و معتقدند: «دو بُعد اصلی در مکتب امام بزرگوار ما، بُعد معنویت و بُعد عقلانیت است. بُعد معنویت است؛ یعنی امام بزرگوار ما صرفاً با تکیهی بر عوامل مادی و ظواهر مادی، راه خود را پی نمیگرفت؛ اهل ارتباط با خدا، اهل سلوک معنوی، اهل توجه و تذکر و خشوع و ذکر بود؛ به کمک الهی باور داشت؛ امید او به خدای متعال، امید پایانناپذیری بود و در بُعد عقلانیت، به کار گرفتن خرد و تدبیر و فکر و محاسبات، در مکتب امام مورد ملاحظه بوده است.»8ایشان مکرراً عقلانیت حاکم بر انقلاب اسلامی را همراه با «عدالت» و «معنویت» معرفی کردهاند و نتیجهی سیاسی این عقلانیت را ایجاد و تسلط مفهوم «مردمسالاری دینی» میدانند. ایشان میفرمایند: «اگر عقلانیت در عدالت نباشد، گاهی اوقات عدالت به ضد خودش تبدیل میشود؛ اگر درست در باب عدالت محاسبه نباشد. خیلی از کارها را گاهی بعضی از این گروههای تند و افراطی توی این کشور بهعنوان عدالت کردهاند که ضد عدالت شده. اتفاقاً حالا همان تندیهای آن حضرات موجب شده که خود آنها صدوهشتاد درجه گرایشهایشان عوض بشود! جور دیگری حرف بزنند، جور دیگری فکر کنند، جور دیگری عمل بکنند. بنابراین در عدالت، عقلانیت شرط اول است.»9
و در جایی دیگر، عدالت را نتیجهی عقلانیت همراه با معنویت میدانند: «بدیهی است که بدون معنویت و بدون عقلانیت، عدالت تحقق پیدا نمیکند. این را قبلاً هم عرض کردهایم. اگر معنویت نشد، عدالت تبدیل میشود به ظاهرسازی و ریاکاری. اگر عقلانیت نشد، عدالت اصلاً تحقق پیدا نمیکند و آن چیزی که انسان تصور میکند عدالت است، میآید و جای عدالت واقعی را میگیرد. بنابراین معنویت و عقلانیت در تحقق عدالت شرط است.»10
ایشان در بیانات خود، عقلانیت دینی و انقلابی را فاقد هرگونه محافظهکاری و منشأ تحولات بزرگ معرفی میکنند و ضمناً آن را در پیوند دائمی با روح الهی و معنویت میدانند و معتقدند انفکاک معنویت و عقلانیت منجر به شکست برقراری عدالت در جامعه خواهد شد. ایشان در بیاناتی میفرمایند: «اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتی که شما دنبالش هستید، نخواهد بود. اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانیت بهخاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار میشود. خیال میکند چیزهایی عدالت است، درحالیکه نیست.
و چیزهایی را هم که عدالت است، گاهی نمیبیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه، یکی از شرایط لازم رسیدن به عدالت است. عقلانیت و محاسبه که میگوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معنای محافظهکاری، عقلگرایی و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظهکاری فرق دارد. محافظهکار، طرفدار وضع موجود است، از هر تحولی بیمناک است، هرگونه تغییر و تحولی را برنمیتابد و از تحول و دگرگونی میترسد، اما عقلانیت اینطور نیست. محاسبهی عقلانی گاهی اوقات خودش منشأ تحولات عظیمی میشود. انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود.»11
نتیجهگیری
انقلاب اسلامی ایران که اتفاقی بزرگ در دوران معاصر است، با تکیه بر عقلانیتی دینی به پیروزی دست یافت و با رهبری حکیمانهی رهبری معظم به حرکت خود ادامه میدهد. این عقلانیت که ناشی از دستورات دین مقدس اسلام بوده با هرگونه افراط و تفریط، انسانمحوری صرف، فردگرایی، انتقال از ارزشمداری به فایدهگرایی، انتقال از نوعدوستی به خودخواهی و لذتخواهی و انتقال از حقجویی به مصلحتخواهی، مبارزه نموده و هدف غایی خود را دستیابی به عدالت جهانگستر معرفی میکند. این عقلانیت همراه با معنویت و خدامحوری است و منشأ تحولات بزرگ در جهان و شکستن سلطهی شیاطین و طواغیت اعصار است. عقلانیت دینی همراه با معنویت در همهی ابعاد انسانی، منجر به برقراری عدالت در نظام اجتماعی شده و جمهوری اسلامی که براساس «نظام مردمسالاری دینی» طراحی شده، نتیجهی این عقلانیت دینی و انقلابی است.پینوشتها:
1. کر، سیمون (1995)، تحلیلی برتحلیل سیاستها، ترجمهی مهدی معافی، نشریهی سوره، شمارهی 60-61.
2. اصغری، محمد (1388)، کنکاشی دربنیادها ودستاوردهای عقلانیت، تهران، دانشگاه آزاداسلامی،معاونت پژوهشی،دفترگسترش تولید علم.
3. مخلصی، عباس (1379)، عقلانیت دین در قرائت شهید مطهری، مجلهی حوزه، شمارهی 97.
4. مطهری، مرتضی (1377)، انسان کامل، تهران، صدرا.
5. جوادیآملی، عبدالله (1381)، نسبت دین و دنیا، نشر اسراء.
6. جوادیآملی، عبدالله (1372)، شریعت در آینهی معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجاء.
7. اصغری، سید محمد (1384)، فقه و عقلانیت، فصلنامهی پژوهشی اندیشهی نوین دینی، شمارهی 2.
8. بیانات در بیستودومین سالگرد امام خمینی، 14 خرداد 1390.
9. بیانات در دیدار اعضای هیئتدولت، 16 شهریور 1388.
10. بیانات در دیدار رئیسجمهوری و اعضای هیئتدولت، 2 شهریور 1387.
11. بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئتدولت، 8 شهریور 1384.
/ج