بازخواني انديشه سياسي شهيد صدر
هستي شناسي سيد محمد باقر صدر
از نگاه سيد محمد باقر صدر هستي شناسي به ميزان قابل توجهي باسياست و تحولات مربوط به آن قابل تفسير است. در واقع هر اندازه تفسير فلسفي ما از هستي و حيات و زندگاني روشن باشد رهيافت هاي سياسي - اجتماعي ما نيز به همان ميزان كارگشا مي باشد. وي معتقداست هر حكمي كه مورد نظام هاي سياسي و اجتماعي بشر داده مي شودبستگي به مقدار موفقيت تفسير فلسفي آن نظام در تصوير حيات ودريافت آن دارد.(4) بر اساس همين نگرش سيد محمد باقر صدر دربحث هستي شناسي به تعقيب شناسايي بيشتر خالق، اوصاف او وشناخت كامل تر جايگاه انسان در هستي و غايات آفرينش اوست به ديگر سخن، جهان نگري سيد محمد باقر صدر به دنبال جستجوي اين است كه پديده هاي طبيعي را در پرتو ربط و نسبت آنها با انسان و خدامعرفي كند.و از مهم ترين پايه هاي بحث سيد محمد باقر صدر در هستي شناسي مي توان به مسئله جهان غيب و شهادت اشاره كرد. منظور او از جهان غيب در مباحث هستي شناسي بخشي از جهان شناختي است كه ازحيطه حواس بشر خارج است و با درك حسي متعارف قابل درك نيست.در واقع همه واقعيت هاي هستي و موجود خارج از وجود انسان، محسوس نيستند. البته اين برداشت صدر او را در مقابل مكاتبي قرار مي دهد كه وجود واقعيت هاي غير مادي و نامحسوس را انكار مي كند. اين تفكيك غيب از شهادت نزد صدر به اين معني است كه هستي در عالم طبيعت محدود نمي گردد، بلكه جهان محسوسات تنها يكي از عوالم هستي است. از نگاه صدر هر چند ميان عالم غيب و شهادت تفاوت هاي اساسي وجود دارد ولي رابطه ناگسستني و عميقي ميان آن دو برقرار است و هرچه در عالم شهادت است ريشه اي در عالم غيب دارد. در اين بينش صدر نه تنها خداوند خالق جهان و قوانين و سنن حاكم بر هستي است بلكه مهمتر از آن مدبر هستي نيز اوست و به زبان فلسفي جهان نه تنهادر حدوث خود نيازمند خداست بلكه در بقاي خويش نيز وابسته و نيازمنداوست، يعني نه تنها آفريننده و ايجاد كننده موجودات خداست بلكه بر پادارنده و تدبير كننده آنها نيز هست.(5) شايد بتوان گفت يكي ديگر ازنگرش هاي منطقي صدر در هستي شناسي در خصوص سازگاري جهان نگري او با فطرت دروني انسان است، او معتقد است اسلام بافطرت دروني انسان و استعدادها و نيازها و خواسته هاي او سازگار است ودر بر دارنده اصول مشترك بين همه انسان هاست.(6) بنابراين ايده هستي بر مدار حق مي گردد و اصل حق مداري جهان هستي وهدف مندي آفرينش با توجه به گستره و ژرفاي معناي (حق) حقانيت خلقت هستي معنا مي يابد و در چهره هاي مختلف رخ مي نماياند. يكي از تجليات اين حقيقت آن است كه جهان بر پايه قوانين و سنن الهي استوار شده و انتظام يافته به تعبير ديگر تقدير الهي بر آن تعلق گرفته كه هستي بر سامان ويژه اي انتظام يابد و پديده هايش در مرزهاي خاصي عمل كنند. بنابراين انسان ها به اصل هدف مندي عالم و عبث نبودن آفرينش آن، نقش مهمي در حيات انسان و زندگي سياسي ايفا مي كنند.
چنين انساني هرگز فضايي براي انديشه هاي پوچ انگارانه نمي گشايد وبر اين باور استوار مي ماند كه در طرز تلقي فلسفي از هستي نوعي جهان نگري به وجود خواهد آمد كه اسلام قدرت و توانايي براي هدايت ورهبري بشريت و جهت دادن به زندگي انسان ها را دارد.(7) وي در اولين اثر علمي خود به اين مطلب اشاره كرده است كه اسلام نيرومندترين مكتب است براي به دوش كشيدن بار مسئوليت رهبري اعتقادي وجهت دادن امت اسلامي به سوي عالي ترين هدف ها و الگوها وبرتري بخشيدن است بر همه ملت هاي زمين.(8)
از آثار مترتب بر بحث هستي شناسي صدر اين نكات قابل اقتباس مي باشد:
الف - خداوند داراي حكمت و عدل محض است.
ب - صفات و افعالش نيز عدل محض است.
ج - نظام هستي نظام اكمل و احسن است و هيچگونه كژتابي وكاستي ندارد.
د - در اجتماع نيز به نفي حاكميت غير خدا مي پردازد.
ه - عدالت سياسي - اجتماعي و تحقق آن در اجتماع بشري لازم است.(9)
انسان شناسي سيد محمد باقر صدر
از ديدگاه سيد محمد باقر صدر انسان داراي سرشتي با قابليت دوبعدي البته نه به تعبير فلسفه ثنويت كه سرشت دوگانه را مطرح مي كرد.صدر در توضيح قابليت هاي انسان جنبه هاي مختلف را بيان مي كند و ازبخش مادي تعبير به صلصال (گل خشك) و طين لازب (گل چسبنده) وحماء مسنون (گل رنگ شده) نموده و اين تعابير بيانگر جنبه مادي وحيواني انسان است و جنبه ملكوتي را ناظر به ناطق بودن، معنويت وع قلانيت دانسته است و معتقد است انسان با ابعاد مختلف و سخت مرتبطو به هم پيوسته شكل گرفته است. در بينش صدر عامل مهم، طبيعت دروني انسان است و نقش حب ذات (خود دوستي) را در رفع نيازمندي هاي انسان تعيين كننده دانسته است. وي معتقد است كه تاريخ انسان گواهي مي دهد كه غريزه خود دوستي (حب ذات)، غريزه اي اصيل است. اگر حب ذات در سرشت بشر نبود، انگيزه اي براي رفع نيازهاوجود نداشت. حال اينكه پيش از تكوين جوامع اين رفع نياز وجود داشته و همين مسئله تشكيل و تكوين جوامع را به دنبال داشته تا در پرتو آن،انسان بتواند بقاء خويش را تأمين نمايد.(10)از نظر صدر بعد معنوي مطالباتي دارد كه از لابلاي پيچ و خم هايي كه در اين جسم و محيط اجتماع وجود دارد به وسيله اختيار و انتخابگري راه را به سوي آينده تاريك يا روشن مي گشايد. پس انسان در سرشت خودنه تاريك و نه روشن بلكه هر دو ساخته خودش است و نتيجه انتخابگري انسان، اصالت دارد. صدر در تحليل خود از انسان توجه خودرا به محتواي باطني (عامل اصلي طبيعت دروني انسان) معطوف مي دارد يعني نقش فكر و اراده كه اين دو سازنده و تشكيل دهنده حركت تاريخ و جامعه هستند و در اين خصوص اظهار مي دارد كه وجود ذهني ازيك سو نشان دهنده جنبه فكري است يعني ناحيه اي كه تصور هدف رادربر دارد. و از سوي ديگر نشان دهنده اراده است و با بهم آميختن فكر واراده، قدرت سازندگي آينده و نيروي حركت آفريني فعاليت تاريخي برصفحه اجتماعي تحقق ميابد.(11)
با اين توصيف مي توان گفت سازنده حركت تاريخ، محتواي باطني انسان يعني فكر و اراده است. صدر، انسان با اين وصف را مدني بالطبع واجتماعي مي داند و چون انسان اجتماعي است قانون مي خواهد ودستاوردهاي نبوت قانون است (12) البته از نظر صدر اين انسان مدني بالطبع (اجتماعي) در هنگام تصميم گيري بر سر چند راهه هاي زندگي به ويژه آنجا كه پيچيدگي هاي زندگي اجتماعي - سياسي باعث مي شود كه حق و باطل چنان به هم بياميزند كه در تمييز آن ها ازيكديگر خردمند ترين انسان ها دچار حيرت و سرگرداني مي شوند. تنهاراه نجات بخش انسان را داشتن راهنماي ايمان به اصولي مشخص وروشن به همراه فكر و اراده مي داند.(13)
بعد از ذكر اين اوصاف صدر نكته مهم را محتواي باطني و دروني انسان با تمام تحولات سياسي - اجتماعي مي بيند(14) از نظر صدرشرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي زاييده دست انسان است. وي درتفسير آيه يازدهم سوره هود اين موضوع را مطرح مي كند. اين آيه مي گويد كه تفسير اوضاع و شئون اجتماعي هر قومي روبناي آن قوم است. تغيير بنيادي و زير بنا، تغييري است كه در خود قوم پديد آمده باشدو هر متغيير ديگر از اين تغيير بنيادي سرچشمه گرفته است. بديهي است منظور از تغييردر (ما بانفسهم) تغيير در درون توده هاي ملت است بطوري كه محتواي باطني جامعه به عنوان يك ملت و قوم عوض شود.(15)
معرفت شناسي سيد محمد باقر صدر
محمد باقر صدر را بايد در گروه فلاسفه سياسي كه مجموعه تفكر وآثارشان مي تواند نظامند و سيستمي باشد، قرار داد. اما وجود موانع وشرايط خاص مانند ديكتاتوري رژيم عراق و شهادت صدر در سن 47سالگي باعث شد كه فرصت انجام و دسته بندي انديشه سياسي را ازدست بدهد.در اين تحقيق سعي شده است كه معرفت شناسي او بر اساس مباني واصول فكري او باز سازي شود. بطور كلي معرفت شناختي صدر بر دواصل استوار است يكي اينكه عقل استدلالي به تنها يي براي اثبات حقيقت كافي نيست بلكه بايد آميخته اي با معارف ديگر نيز باشد.(16)ديگر آنكه معرفت شناسي صدر از نوع ارتباطي و تطبيقي است يعني اينكه فلسفه استدلالي را با ديگر فلسفه ها آشتي داده و سپس آن ها را باوحي مرتبط كرده و با عقايد شيعه تطبيق داده است (17) اما بر خلاف برخي انديشمندان كه تمام توانايي هاي فكري خود را وقف ايجادهماهنگي و سازگاري ميان فلسفه و علوم تجربي كرده اند، صدر شناخت را تنها در يك وسيله محدود و منحصر نكرده است بلكه اعتبار و حجيت را فراتر از شناخت تك ساختي دانسته است و ابتنا و اتكا بر معرفت شناختي حكمت متعاليه دارد و معيار كشف واقع را با چهار منبع موردشناسايي قرار داده است. به ديگر سخن، معرفت شناسي در خطوط كلي حكمت متعاليه ترسيم مي شود و منابع و ابزار معرفتي او يعني تعقل وتفكر (اصالت عقل) بر اساس منبع عقل و تجربه و مشاهده (اصالت تجربه) بر اساس منبع طبيعت و تاريخ و نيزكشف و شهود (اصالت عرفان) بر اساس منبع دل و شريعت و كتاب (اصالت وحي) بر اساس منبع سنت و كتاب الهي به صورت جمع سالم به كار گرفته كه همه اين اضلاع به هم مرتبط يك مربع مي باشند، نه اينكه خطوط موازي و هركدام جاي خود را مستقل داشته باشند، از نظر صدر مانند ملاصدرا تمام اين ابزارها داراي اعتبار هستند و هيچ يك ديگري را نقض نمي كند اماقلمرو و كارايي هر يك با ديگري متفاوت است. براي مثال تجربه واصالت تجربي به تنهايي نمي تواند معرفت مبتني بر يقين ايجاد كند وهمچنين به ناتواني منطق تجربي در تبيين مسائل رياضي اشاره مي كند و معتقد است كه مسئله يقين در قضاياي رياضي بر اساس منطق تجربي به صورت معلق و بي تكليف در مي آيد.(18) البته صدرمعرفت تجربي را مكمل معرفت عقلي مي داند و معتقد است در اين صورت معرفت داراي مراحل دوگانه مي شود. مرحله اي كه نتايج حس وتجربه را گردآوري مي كند و مرحله اي كه آن دستاوردها را از نظر عقل توجيه مي نمايد.(19)در نزد صدر يقيني ترين معرفت نوع (وحياني) است. معرفتي كه عقل نيز آن را تائيد مي كند همانطور كه معرفت وحياني معرفت عقلي وعرفاني را مي پذ يرد. در معرفت شناسي صدر انسان بر اساس آگاهي مسئوليت پذير شده است نه صرفٹ بر اساس امكانات و معتقد است انسان بايد از عمق وجودش مسئوليت حياطي خود را بشناسد و به آن آگاه شود تا بتواند به واسطه انجام آن مسئوليت، سعادت جاودانگي خود راتامين كند(20) بطور مختصر مي توان گفت - چون چهارچوب ساختاري فلسفه سياسي كلاسيك مسلمانان تا كنون بر اساس منطق صوري كه هستي شناسي مدخل آن به شمار مي رفت - صدر بر آن بود كه به كمك روش حكمت متعاليه در جستجوي بحث هاي مسئله ادراكات ومعرفت باشد. او سعي كرد كه از سازمان دهي رياضي وار و مسئله استقراءبراي اين مطلب استفاده كند. چراكه صدر معتقد بود منطق صوري صرفامتكفل بيان روابط موضوعي معلومات و مدركات است. براساس اين رهيافت صدر معتقد بود در صورتي كه شيوه منطق صدرايي و مكتب معرفتي او اگر پذيرفته شود. معرفت شناختي جديد مي تواند راه گشاي حوزه فلسفه سياسي اسلام باشد.
در مجموع در تبيين معرفت شناختي صدر مي توان گفت
صدر نظريه معرفت شناختي تقريبا جديدي را طراحي مي كند. از نظرمباني، صدر با فلسفه سياسي غرب (ليبراليستي و ماركسيستي) اختلاف نظر داشت و از سوي ديگر صدر در معرفت شناسي خود بر اصل تطبيقي و ارتباطي كه بحث آن گذشت بطورآگاهانه وارد حوزه ساختار شناسي معرفت و ادراكات شده است كه در واقع به نوعي در فلسفه سياسي اسلام كه صرفا به مباحث هستي شناسي مي پرداخت، تنوع ايجاد كرده است.ديدگاه صدر در مورد (فلسفه تاريخ) يا سنن تاريخ
در بحث فلسفه تاريخ صدر سعي كرده است به سوالات زير پاسخ دهد:-1 آيا قوانين بخصوصي در مسير تاريخ و در حركت و تكامل تاريخ بشري حاكم است ؟
2 - كدام قوانين تاريخ بشر را مي سازند؟
3 - آيا انسان در كل تاريخ نقشي دارد؟
از آنجا كه قرآن كتاب هدايت وبراي ايجاد تفيير مطلوب در انسان است، اين تغيير و تحول ايجاب مي كند داراي دو جنبه باشد. جنبه اول به محتواي عمل تغيير مربوط است يعني جنبه فرا بشري دارد كه به احكام،برنامه ها و قانون هاي لازم باز مي گردد. اين جنبه از كار تغيير و تحول،جنبه الهي دارد و نشان دهنده قوانين خدايي است. اما جنبه دوم يعني جنبه بشري، اعمالي كه با نيروهاي عقيدتي، و درگيري هاي اجتماعي،سياسي و نظامي برخورد كرده است وقتي عمل تغيير را از اين زاويه ها درنظر بگيريم. در اين صورت يك كار انساني مي گردد(21) سپس اين كارتغيير و تحول كه پيامبران انجام داده اند و جنبه بشري دارد به دو وجه تقسيم مي شود: از نظر ارتباطش با شريعت، وحي و مصدر وحي، عملي است فوق تاريخ و رباني است ؛ ولي وجه ديگرش از اين نظر كه يك كوشش انساني است. در مقابل كوشش هاي انسان هاي ديگر از اين جهت آن را يك عمل تاريخي مي خوانيم كه ظوابط تاريخ بر آن جاري است و قوانيني كه خدا براي تنظيم پديده هاي جهان در اين ميدان به نام ميدان تاريخي آورده است بر آن حاكم است. از اين رو معتقديم كه وقتي قرآن ما از زاويه مردم سخن مي راند جنبه دوم عمل تغيير رابررسي مي كند، سخن از بشر مطرح كرده شده است نه از رسالت آسماني،براي مثال در اين آيات، قرآن با مردم به عنوان خود مردم سخن مي گويد: (تلك الايام نداولها بين الناس) ما اين روزها شكست وپيروزي را به نوبت بين مردم قرار مي دهيم. يا در سوره آل عمران آيه 140 مي فرمايد (ان يمسسكم قرح فقد مس القوم) اگر بر شمامسلمانان جراحتي وارد شود بر دشمنانتان نيز وارد آيد و اين روزهاشكست و پيروزي را ما بين مردم به نوبت قرار مي دهيم.
صدر از اين گونه آيات اين نتيجه را مي گيرد كه منظور اين است : گمان نكنيد كه ياري و پيروزي يك حق مسلم الهي است كه خدا آن رامخصوص شما قرار داده است. پيروزي يك حق طبيعي است و بايدبراي بوجود آوردنش شرايط را مساعد كرد. اين سنني را كه مطرح مي كندغير از سنن و ضوابط شخصي در مورد افراد است كه صرفا در خصوص شخصيت آنان مي باشد. مثل سوره هاي حجر آيه 4-5، مومنون آيه 43،آل عمران آيه 137، انعام 34، و سرانجام در سوره بقره آيه 214 مي گويد:مردم از پيامبر و مومنان تقاضا مي كنند پس ياري خدا كي به ما مي رسد.
صدر مي فرمايد: خداوند به اين گونه افراد حمله مي كند كه چرااميدواريد براي شما استثنا يي در سنن تاريخ وجود داشته باشد، آيا طمع دارند قانون هاي تاريخ در مورد آن ها تخلف كند؟(22)
بعد از اين توضيح مختصر صدر كه مشخص كرد جنبه دوم عمل تفسير مد نظر قرآن است، اهميت كشف سنن تاريخي از نظر قرآن رامطرح مي كند:
لزوم استقراء روي حوادث تاريخي ؛ يعني دقت و تامل و تدبر كنيد تا ازطريق استقراء نراميس طبيعت و سنن جهان، حقايقي در زمينه علم تاريخ و سنن تاريخي بر شما روشن گردد. سيد محمد باقر صدر اين سخن را مستند كرده است با آيات }سوره محمد 10، يوسف 109، حج 45 و 46،ق {36-37و بطور كلي اظهار مي دارد كه اطلاع بر سنن تاريخ است كه مي تواند انسان را مشمول ياري خداوند گرداند و اشاره مي كند به سوره سبا 34-35 (ما در هيچ سرزميني پيامبر نفرستاديم مگر آسايش طلبان آن ها گفتند ما به فرستادگان شما كافريم، آن ها مي گفتند ما چون در اين دنيا، اموال و فرزنداني بيشتر از شما داريم، در آخرت هم عذابي به ما نخواهد رسيد. سيد محمد باقر صدر اين مطلب را كه در طول تاريخ بين پيامبران با مسرفان و مترفان در همه ملت ها و جوامع رابطه اي متضاد برقرار بوده ؛ نشان دهنده يكي از سنت هاي تاريخ مي داند.(23)
تقسيم بندي سنت هاي تاريخ از نظر صدر
سنت هاي تاريخ روابطي كوركورانه نيست، وصفي ثابت و غير قابل تخلف دارد. عموميت و كليت اين قوانين، سنن تاريخ را جنبه علمي مي بخشد؛ زيرا قوانين علمي مهمترين امتيازش اين است كه فراگيراست و كليت دارد و قابل تخلف نيست.حقيقتي كه قرآن روي آن تأكيد دارد، خدايي بودن اين سنت ها است.سنن تاريخي رباني است ؛ يعني مربوط به خداست (سنه ا...) است و به تعبير ديگر (كلمات ا...) است ؛ يعني هر قانوني از قوانين تاريخ (كلمه ا...) است، يك قاعده الهي است. اين براي پرورش انديشه وابستگي انسان به خداست ؛ يعني حتي وقتي انسان مي خواهد از طبيعت برخوردارشود به (كلمه ا...) وابسته است.به عبارت ديگر موقعي مي تواند ازنظم كامل جهان در ميدان هاي مختلف قوانين و سنت هاي حاكم بر طبيعت برخوردار باشد كه از خدافاصله نگيرد. زيرا خداوند قدرتش را از خلال همين سنت ها اعمال مي كند اين سنت ها و قوانين (اراده ا...)اند و حكمت و تدبير او را در عالم تجسم مي بخشند(24) ممكن است گفته شود كه رابطه غيبي و الهي علم تاريخ باعث مي شود كه تاريخ از بررسي ها و تحليل هاي علمي خارج شود. در صورتي كه قرآن حادثه تاريخي را رنگ غيبي به آن نمي بخشد تا آن را از روابط ديگرش قطع كند و مستقيما به خداي مربوطمي سازد. قرآن رابطه با خدا را به جاي رابطه علت و معلول نمي نهد بلكه سنت تاريخي را به خدا مربوط مي سازد. به اين معني كه شكل روابط وپيوندها را به خدا نسبت مي دهد. قرآن وجود روابطي بين حوادث تاريخي اين عالم را پذيرفته، ولي مي گويد اين روابط بين حوادث تاريخي تعبيري از حكمت خدا و حسن تدبير و تقدير او در ساختمان جهان و در جولانگاه حوادث تاريخي است. بنابر اين وقتي قرآن مي خواهد سنت هاي تاريخي را پوشش الهي دهد، نمي خواهد تاريخ راتنها به تفسير الهي اش توجيه كند بلكه مي خواهد روي اين حقيقت تاكيد كند كه اين سنت ها خارج از قوانين الهي نيست.
مسئله آزادي اراده و اختيار انسان
صدر ادعا مي كند كه سنت هاي تاريخي هرگز فراتر از دست انسان نيست و مساله انتخاب انسان در ترسيمي كه قرآن نسبت به سنت هاي اسلامي دارد، نقش اساسي را ايفي مي كند. وي سپس به آيه 11 سوره رعد،جن آيه 16، كهف آيه 59 اشاره مي كند.حدود و قلمرو سنت هاي تاريخي
اين سنت ها در مسير حوادث تاريخ جريان دارد ولي آيا مسير حوادث تاريخ تا هر كجا گسترش يابد، ميدان سنت هاي تاريخ است، يا دربخشي از اين حوادث، سنت هاي تا ريخي حكومت مي كند؟اما بستر و صحنه تاريخي عبارت است از صحنه هاي كه اين حوادث ووقايع را در بر دارد؛ وقايعي كه مورد توجه و اهتمام مورخان است.سوال بهتر اين است كه آيا همه حوادث و وقايع محكوم سنت هاي تاريخي هستند؟ صحيح اين است كه بخش معيني از اين حوادث ووقايع در حيطه سنن تاريخ قرار دارد و به جاي آن قوانين فيزيك، شيمي و فيزيولوژيكي يا قوانين ديگر در زمينه هاي مختلف عالم بر آن ها حاكم است. پس در هر صحنه اي سنت هاي تاريخي حكومت نمي كند؛ اما دركدام صحنه ها حكومت دارد؟ ايشان اشاره به نوعي پيوند و رابطه درپديده ها در ميدان تاريخ مي كند و مي گويد (رابطه و پيوند، در پاره اي ازپديده ها در ميدان تاريخ وجود دارد پيوندي است به سوي هدف حركت وفعاليت را به خاطر رسيدن به مقصودي تنظيم مي كند و به تعبير ازفلاسفه علاوه بر علت فاعلي، علت غايي نيزدارد. اين گونه پيوندها درهمه جا نيست به عبارت ديگر اين امتياز عبارت است از نقش علت غايي در عمل، اين حقيقت كه عمل به آينده گرايش دارد. در عين حال بايد دانست هر عملي كه هدف و غايت دارد نيز عمل تاريخي نيست و نمي توان گفت سنت هاي تاريخي در آن جريان دارد. بلكه بعدسومي وجود دارد. بايد براي تاريخي شدن عملي بعد سوم در نظر گرفته شود). بنابراين بعد اول علت فاعلي و دوم علت غايي و سوم كه براي ورود به منطقه سنن تاريخي لازم است. علت مادي است كه شرطي است تا كار جنبه اجتماعي داشته باشد(25) جامعه علت مادي عملي راتشكيل مي دهد. يعني زمينه عمل را فراهم مي كند. براي اين خصوصيت اجتماعي ماعمل را عمل تاريخي مي شناسيم و لازم مي دانيم عمل تاريخي براي جامعه صورت گرفته باشد هر چند فردحضور دارد. ولي به لحاظ موجي كه ايجاد مي كند عمل اجتماعي مي شودبنابراين عمل تاريخي كه سنت هاي تاريخ بر آن حاكم است. عملي است كه داراي بارارتباط باهدف باشد و در عين حال زمينه گسترده تر ازحدود فردي داشته باشد موجي ايجاد مي كند كه جامعه علت مادي اش راتشكيل مي دهد و به اين ترتيب عمل اجتماعي مي شود.(26)صورت بندي سنن تاريخي -فلسفه تاريخ
1. صورت بندي شرطيدر شكل و قيافه قضيه شرطيه ظاهر مي گردد. و بين دو پديده يا دومجموعه از پديده ها، در ميدان تاريخ ارتباط برقرار مي شود (اين ارتباطرابطه شرط و جزا را سخت به هم متكي مي سازد) سنن تاريخي شرطي براي مثال مانند سوره رعد آيه 11، سوره جن آيه 16، اسراء آيه 16. درمجموع اين قوانين خدمت بزرگي به انسان در زندگي معموليش مي كنندو نقش موثري را در انسان سازي دارند.
2. صورت بندي قطعي
صورت دوم از صورت هاي سنن تاريخي در قرآن شكل قضيه فعليه قطعي و تحقق يافته دارد و به صورت منجز؛ يعني بدون حالت منتظره عرضه مي شود. مثل خورشيد در فلان روز خواهد گرفت انسان در اين موارد نمي تواند به هيچ وجه شرايط و اوضاع و احوال اين قضيه را تغييردهد، زيرا صورت قضيه شرطي نيست يك قضيه قطعي است كه بالفعل تحقق يافته است.
3. صورت بندي غيرقطعي ؛( قابل انعطاف)
اين نوع سنن به شدت مورد اهتمام قرآن قرار گرفته است سنتهائي است كه به گونه اي، كشش ها و گرايش هاي طبيعي حركت تاريخ انسان را تشكيل مي دهد نه به صورت يك قانون قطعي غير قابل تخلف معلوم است گرايش ها با قانون فرق دارد. توضيح اينكه قانون علمي برطبق تصور عادي عبارت است از سنتي كه از جانب انسان شكست بردارنيست، زيرا انسان نمي تواند سنت هاي طبيعي را نقض كند و از زير باراطاعتش بيرون رود. اين گرايش قابل انعطاف است مي توان با آنها به مخالفت و مبارزه برخاست هر چند حركت مخالف باعث مي شود مبارزه كننده را براساس سنت هاي تاريخ به تدريج بكوبد و خرد كند پس پارهاي قابل مبارزه هستند، ولي گرايش هائي وجود دارد كه براي مدتي كوتاه قابل مبارزه هست و آنگاه مبارزه كننده با سنت هاي تاريخي را،خورد مي كند. اين از خصوصيات گرايش ها و كشش هاي اصيل انسان درحركت تاريخ است.(27)
نقش انسان در حركت تاريخ
انسان يا محتواي دروني انسان، بنياد حركت تاريخ را مي سازد. حركت تاريخ يك حركت هدفدار است تنها تحت تاثير قانون عليت نيست كه وابسته به علتش و به گذشته اش باشد بلكه به هدفش نيز مربوطمي باشد. چون حركت هدفدار است علت غايي دارد و آينده نگرست.درواقع فكر و اراده انسان تشكيل دهنده ضمير انساناند، محتواي باطني انسان در اين دو ركن اساسي ديده مي شود بنابراين محتواي دروني انسان سازنده حركت تاريخ است.ساختمان جامعه در سطح روبنا با همه پيوندها، سازمان ها، انديشه ها وخصوصياتش روي زيربناي محتواي باطني انسان قرار دارد. بعد نتيجه مي گيرد رابطه تابع و متبوع يا علت و معلول است كه قرآن معتقد است عمل تغيير در ظاهر و باطن بايد دوش به دوش هم پيش رود تا انسان بتواند باطن خود را يعني روان انديشه و اراده و اميال خود را بسازد، اين زيربناي داخلي بايد هماهنگ با ساختمان روبناي خارجياش باشد.(28)جامعه و رابطه فرد و اجتماع از نظر صدر
ايشان ابتدا به كنش و واكنشهاي انسانها مي پردازد و رفتارها را به سه شكل مطرح مي كند:1. عمل طبيعي كه علت فاعلي تعيين كننده اصلي است (تك بعدي)
2. عمل فردي كه علاوه بر علت فاعلي، علت غايي نيز دارد. چون ازاراده سر مي زند داراي هدف بخصوصي است (دو بعدي است).
3. عمل اجتماعي كه داراي علت فاعلي و هم علت غايي و هدفدار است و نيز علت مادي يا علت تاثيري كه سه بعدي است) پس عملي كه بعدسوم را پيدا كند عمل اجتماعي مي گردد، سپس اشاره مي كند به اين مطلب كه در بحث جامعه ما يك وجود داريم با دو شان و دو چهره يك شانيت و چهره فردي و ديگري شانيت و چهره اجتماعي كه با استفاده ازنظريه ملاصدرا در بحث نفس انسان (29) اين موضوع را مطرح مي كند.همين چهره دوم (امت يا جامعه) را مي سازد. پس در اينجا ما دو وجودمستقل بنام (فرد و جامعه) نداريم كه بخواهيم توجيه كنيم كه كداميك اصالت دارند فرد يا جامعه بلكه يك وجود داريم با دو چهره يكي چهره فردي و ديگر اجتماعي كه در سرتاسر حيات بشري در جريان است و ازآن تعبير به نظريه (المثل الاعلي) كرده است.
در ادامه مي گويد آيه (ان... لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم)مقصود از تغيير (به انفسهم)، تعبير به (محتواي دروني خود قوم)مي كند زيرا تغيير يك فرد يا دو فرد يا سه فرد مشكل اساسي (تغيير مابالقوم) را حل نمي كند.(30)
آنچه مهم است چهره اجتماعي است، پس يك وجود با دو شانيت رامي پذيرد. از نظر صدر درست است كه جامعه از افراد تشكيل مي شود وداراي وجدان و اراده و خواست مستقل افراد است كه بر افراد اعمال مي كند ولي استقلال نسبي افراد محفوظ است. بنابراين فرد مي تواندجامعه خودش را عوض كند و نيز فرد مي تواند عليرغم مسير و جريان جامعه در جهت خلاف آن حركت كند. اين همان مسئله اي است كه انسان در مقابل جبر جامعه هم آزادي و استقلالش در يك حد زيادي محفوظ است.
ويژگي و عناصر جامعه از نظر صدر
1. جامعه كامل براساس مباني فكري آرماني و عقيدتي خاصي است.2. جامعه داراي تولد خاصي است كه با شانيت امتي (اجتماعي) به وجود مي آيد و داراي حيات است.
3. جامعه داراي حركت و پويايي است.
4. سنن الهي بر جامعه و حركت آن يعني تاريخ حكومت دارد.
5. اين سنن حوزه بسيار گسترده و هماهنگ با آزادي و اختيار انسان دارد.
6. جامعه داراي اجل يا مرگ (حيا ت اجتماعي) يعني مرگ چهره امتي افراد جوامع.
7. جامعه داراي احضار جمعي تا روابط ناحق به حق برگردد تعبير به روزتغابن شده است.
8. هر جامعه اي داراي كارنامه عمل مخصوصي است.
سيد محمدباقر صدر عناصر جامعه را براساس آيه خلافت توضيح وتبيين مي نمايد.
1. انسان
2. طبيعت
3. پيوند يا استخلاف
سيد محمدباقر صدر در مورد نظام اجتماعي ارزشي پنج ويژگي برمي شمرد و سپس مي گويد اسلام يك نظام اجتماعي كامل است.ويژگيهاي ارزشي نظام اجتماعي را در مقاله مدرسه الاسلاميه و فلسفتنانام مي برد:
1 - تفسير صحيح و واقعگرايانه از حيات و هستي بشر مي دهد تا راه صحيح شناخت ارائه شود.
2 - نظام اجتماعي با غرايز و عواطف بشري هماهنگ و سازگارمي باشد.
3 - نظام اجتماعي به دنبال تغيير بينش بشر مي باشد نه به دنبال تغيير سرشت.
4 - نظام اجتماعي صالح و شايسته توجه به معيارهاي اخلاقي ومعنوي يكي از اركان اساسي آنرا تشكيل مي دهد.
5 - ميان انگيزه هاي فطري و ارزشي با مصالح اجتماعي وعمومي رابطه اي هماهنگ و موزون برقرار مي سازد.
سپس سيد محمدباقر صدر اظهار مي دارد (اسلام به عنوان يك نظام كامل اجتماعي تمام اين ويژگيها را دارد.(31)
نظريه خلافت عمومي انساني
از نظر سيد محمدباقر صدر حاكميت قبل از هر چيز يك (حق طبيعي) است كه ناشي از علاقه ذاتي مالك نسبت به مملوك كه اين همان حاكميت حقيقي خداوند است و حاكميت انسان همان حقي است كه افراد انساني بر مبناي آن مي توانند سرنوشت جمعي خود را اداره نمايند، و اين حق اولا ناشي از حق حاكميت الهي است كه تحت عنوان استخلاف و استئمام به انسان واگذار شده است و ثانيا اعتباري، نسبي ومحدود است (32) و سپس در ادامه بحث خود در مورد حاكميت انسان اظهار مي دارد: حاكميت انساني در زمين (دوران وحدت اوليه) به صورت خلافت انسان و استخلاف بود.در مرحله دوم حاكميت پيامبران (دوران تفرقه و اختلاف انسانها)مطرح مي گردد در اين دوره خلافت انسان و نظارت به دليل عصمت پيامبران اين دو خط با هم انطباق مي يابند و در مرحله بعدي حاكميت ائمه اطهار(ع) و در مرحله چهارم در عصر غيبت مجددا (خلافت انسان)تحقق مي يابد و افراد انساني به اداره سرنوشت خود و جامعه خودمي پردازند، ولي چون يك بعد حاكميت ديني است ضرورت نظارت وگواهي (مراجع عام) در كنار حاكميت انسان، همراه آن مطرح مي گردد وسرانجام مرحله پنجم تحقق مجدد حاكميت امام معصوم (ع) است كه دراين مرحله در واقع دو خط خلافت و گواهي مجددا يكي مي شوند.(33)
خلافت عمومي
سيد محمدباقر صدر از اين حاكميت با ولايت اعطايي خداوند به بشربه صورت جعل تكويني نام مي برد، و به طور كلي خلافت عمومي انسان را داراي دو وجه مي داند:الف. وجه الهي كه استخلاف (خلافت انسان) يا استئمام (امامت دادن)كه همان عرضه يا جعل تكويني و فطري است.
ب. وجه انساني كه استئمان يا (امانت عمومي) كه همان پذيرش بشراست كه ذاتي اوست. سپس در جمع بندي اين دو وجه مي گويد.
پس جعل و عرضه خلافت عمومي بر بشر جنبه تكويني دارد نه اكتسابي يا تشريعي و چون انسان ذاتا زمينه و شرايط لازم را براي تحقق اين حاكميت داشته تكوينا و فطرتا به صورت طبيعي و ذاتي مسئووليت آنرا بر دوش گرفت. و بر اين اساس خلافت عمومي انسان ازبعد بشري (امانتي عمومي) است.(34)
بررسي سه واژه (استخلاف، استئمام و استئمان) از نظر صدر
استخلاف را به معني جانشين كردن، به خلافت فراخواندن تعبير كرده است كه اين به خلافت فراخواندن سه رابطه در آن وجود دارد:
الف. رابطه انسان با انسان (خود).
ب. انسان با ديگران (جامعه).
ج. انسان با طبيعت).
پس انسان در برابر هر سه موضوع مسئول و امانت داراست سرنوشت خويش، اجتماع و طبيعت سپس ايشان اظهار مي دارند كه اركان استخلاف شامل : يك) خدا (مستخلف)؛ دو) انسان (مستخلف)؛ سه وچهار) مستخلف عليه ]اجتماع و طبيعت و آنچه خلافت بر آن صورت مي گيرد ]وي بعد از عناصر چهارگانه استخلاف نقش انسان در برخورد بازندگياش را نقش استخلاف مي داند.(35)
از نظر صدر در بحث خلافت عمومي انسان ساختمان حيات اجتماعي بشر در صورتي كه ركن اول آن يعني (خدا) را برداريم دگرگون مي شود.(36) در مورد واژه استئمام به معني امامت دادن، امام گذاشتن كه از نظر صدر خدا انسان را به مقام امامت در زمين مفتخر كرده است است، استئمام تعبير ديگري از استخلاف يا خلافت انسان است. از بعدآسماني و از ناحيه جاعل خليفه استخلاف نيابت و جانشيني و از بعدزميني و از ناحيه انسان استئمام و امامت و رهبري است يعني انسان هم جانشين خدا در زمين و هم به عنوان امام و رهبري و حاكم. شايان ذكراست امام مفهوم تكويني دارد نه تشريعي يعني حال تكويني و مبتني برطبيعت خلقت انسان و ويژگي هاي فطري او يعني عقل و آزادي مي باشدو لذا معنايي عام دارد نه خاص.
استئمان : عرضه امانت يا واگذاردن امانت و امين قرار دادن. امانت يك پذيرش تكويني است. و در واقع يك سنت الهي است كه تحقق يافته،اين امانتي كه انسان آنرا پذيرفته و زير بارش رفته و وقتي طبق آيه 72سوره احزاب بر او عرضه شده... پذيرش تكويني پديد آمد و درواقع معناي سنت تاريخي يافته است.(37)
وي سپس نتيجه مي گيرد كه استخلاف و امامت انسان در زمين يك امانت است و رابطه انسان با اجتماع رابطه امين با مورد امانت مي باشد؛در واقع همان امانتي است كه آسمان و كوه و زمين از پذيرش آن سر زد.
نظريه عمومي خلافت
از نظر صدر (استخلاف بر عهده خدا و استئمان بر عهده انسان است پس خلافت و امامت از ناحيه خدا عرضه مي شود، ولي پذيرش آن ازسوي انسان در قالب امانت تحقق مي يابد.(38)از نظر صدر جعل و عرضه، يك سنت اجتماعي ـ سياسي يا تاريخي است نه يك تشريع و قانونگذاري است.(39)سيد محمدباقر صدر سپس در مورد استخلاف اين سوال را مطرح مي كند كه استخلاف عمومي براي شخص آدم (ع) يا نوع انسان است ؟در پاسخ مي گويد: از احتجاج فرشته ها با خدا نشان مي دهد اختصاصي به حضرت آدم (ع) نداشته فرشتگان به موضوعي مستمر و هميشگي اعتراض كردند، موضوعي كه به عنوان يك سنت در تاريخ جهان درمي آيد و همچنين در خصوص استخلاف نتيجه مي گيرد امري است همگاني و عمومي است (و جنس انسان به صورت كلي در واقع تكويني براي كمال انسان از جانب خداست و اين حرف را مستند به نتيجه گيري از آيات 62 سوره نمل، 69 سوره اعراف و 165 سوره انعام مي كند.مباني و اصول نظريه خلافت عمومي انسان
سيد محمدباقر صدر ابتنا نظريه را بر فطرت بشري، عقل و خرد، آزادي و اختيار، اراده و عزم، اعتقاد به وحدانيت و شورا و مشورت قرارمي دهد.(40)سرانجام در نتيجه گيري كلي از نظريه خلافت انسان اين مطالب رابيان مي كنند:
الف. خداگونه شدن و هدف نامحدود(41)
ب. روند تكامل انسان تا رسيدن به الي الله يعني (ايده مطلق)(42)
ج. ايجاد اجتماع سياسي، دولت و تشكيل حكومت (43)
د. آزادي انسان و عدم سلطه جويي (44)
ه. عموميت و همگاني است يعني به هيچ فرد و طبقه خاصي تعلق ندارد.(45)
و. برابري و مساوات در خلافت يعني مردم صاحب حق و عهده دارحمل اين امانت هستند و همگي در برابر قانون برابرند.(46)
ز. در بعد سياسي خلافت سه جنبه بوجود مي آيد:
يكم. ولايت - رهبري در جامعه.
دوم. امانتداري و تحقق مسئووليت.
سوم. نظارت، گواهي شهادت و مشاركت در جامعه (47) كه هر سه ناشي از عقل و آزادي انسان است.
نتيجه بحث
در بحث هستي شناسي شهيد صدر در جستجوي اين مطلب بود كه پديده هاي طبيعي را در پرتو ربط و نسبت آنها با انسان و خدا معرفي كند.در اين بينش نه تنها خداوند خالق جهان، قوانين و سنن حاكم بر هستي است بلكه مهمتر از آن مدبر هستي نيز اوست و از اين زاويه به تعقيب شناسايي بيشتر خالق،اوصاف او و شناخت كامل تر جايگاه انسان درهستي و غايات آفرينش اوست. و در بحث انسان شناسي توجه وافري به تعامل بين حب ذات و خود دوستي انسان و بعد معنوي انسان دارد ومعتقد است راه و سرشت نيك و بي راهه در اجتماع و سياست هر دو برساخته انسان است و نقش فكر و اراده را تعيين كننده در حيات سياسي انسانها مي داند. در بحث معرفت شناسي صدر در تلاش است تا بوسيله بازسازي منطق صدرايي و تغيير در حوزه ساختار شناسي معرفت وادراكات در واقع به نوعي در فلسفه سياسي اسلام كه صرفابه مباحث هستي شناسي مي پرداخت، تنوع ايجادكند. در بحث صورت بندي سنن تاريخي ضمن برشمردن سنن تاريخي به شرطي، قطعي و غيرقطعي معتقد است نوع سوم مورد اهتمام قران قرارگرفته است و نقش انسان درسازندگي حركت تاريخ رانشان مي دهد. سرانجام در نظريه خلافت عمومي انسان رانماينده خدا در روي زمين با ويژگي هاي خاص مي داند.پي نوشت ها:
1. امام خميني، صحيفه نور، ج 14، ص 177.
2. سيد كاظم حسيني حايري، زندگي و افكار شهيد صدر، تهران :وزرارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1375، ص 56.
3. محمد حسين جمشيدي، انديشه سياسي شهيد رابع، تهران : دفترمطالعات سياسي و بين المللي، 1377، ص 43
4. محمد باقرصدر، فلسفتنا، قم، مجمع علمي للشهيد صدر، 1408ه،ص 28.
5. همان، ص 29.
6. محمدباقرصدر، رسالتنا، تهران : نشر توحيد، 1407ه، صص 73.71
7. همان، صص 82ـ81
8.همان، ص 18.
9. همان، ص 20.
10.فلسفتنا، پيشين، ص 4.
11. صدر، المدرسه القرانيه، بيروت :دارلتعارف للمطبوعات، ص 138.
12. صدر، اقتصادنا، بيروت :دارلتعارف للمطبوعات، 1399ه.ق،ص 337.
13. المدرسه القرانيه، پيشين، ص 67.
14. فلسفتنا، پيشين، ص 28.
15. ر.ك.المدرسه القرانيه، پيشين، صص 140ـ139
16. ر.ك.رسالتنا، پيشين، صص 46ـ41
17. ر.ك.صدر، اثبات خدا باروش علمي و فلسفي، ترجمه عابدي،تهران : روزبه، 1362، صص 66ـ64.
18. صدر، تيوري شناخت و جهان بيني در فلسفه ما، ترجمه حسيني،تهران : بدر، 1362، ص 24.
19. اثبات خدابا روش علمي، پيشين، ض 20.
20. صدر، خلافه الانسان وشهاده الانبيا، تهران جهاد البنا، 1399ه،صص 13ـ10.
21. صدر، تفسير موضوعي سنت هاي تاريخ در قرآن، پيشين، ص 46.
22. همان، ص 131.
23. همان، ص 139.
24. همان، ص 141.
25. همان، ص 155.
26. همان، ص 159.
27. همان، ص 195.
28. همان، ص 172.
29. فصلنامه قبسات، سال 78 ـ 1377، شماره 10 و 11، صص 50ـ60.
30. المدرسه القرانيه، پيشين، صص 141 ـ 142.
31. فلسفتنا، پيشين، ص 11.
32. خلافه الانسان و شهاده الانبياء، پيشين، صص 50 ـ 53.
33. محمدباقر صدر، الاسلام يقود الحياه، تهران : وزارت ارشاداسلامي، بيتا، ص 170.
34. همان، ص 134.
35. المدرسه القرانيه، پيشين، ص 129.
36. همان، ص 130.
37. همان، ص 133.
38. همان، ص 132.
39. همان، ص 135.
40. خلافه الانسان و شهاده الانبياء، پيشين، ص 54.
41. همان، صص 17 ـ 18.
42. المدرسه القرانيه، ص 179.
43. تفسير موضوعي قرآن، پيشين، ص 229.
44. خلافه الانسان، پيشين، صص 10 ـ 12.
45. محمدباقر صدر، صوره عن اقتصاد، المجتمع الاسلامي، تهران :جهاد النباء، 1399 ه. ق، ص 15.
46. محمدباقر صدر، لمحه فقهيه عن مشروع دستور الجمهوريه الاسلاميه في ايران، تهران : جهاد النباء، 1399، ص 14.
47. خلافه الانسان، پيشين، صص 9 ـ 10.