نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی
این دوره را بر روی هم باید عهدی ناسازگار به احوال ادبیات و علوم دانست، زیرا در هجوم بنیان کن مغول خشک و تر با هم سوخت و از هر جا که مغول و تاتار مهاجم گذشت عادتاً خاک تودهای غارت شده و قتل عام دیده بر جای ماند. از بخت بد، این هجوم تاتار و مغول با حکومت ممتد آنان همراه گشت و سپس انقلابهای متمادی و جنگهای داخلی ایران و امارتجویی جانشینان خانهای مغول بر آن منضم گشت و دورهای سراپا ناامنی، همراه با فقر و فاقه به وجود آورد که طبعاً با اشتغال به علم و ادب سازگاری نداشت. دربارهای سلطنت و خاندانهای ریاست و ثروت هم که عادتاً با تشویق خود سبب ترقی ادبیات و رواج بازار آن در ایران بودند از میان رفتند و مغولان و تاتارها که بر جای آنان نشسته بودند نه خریدار دانش و ادب بودند و نه مانند ایرانیان لطافت ذوق و ظرافت زندگانی داشتند، نه در بین آنان و ایرانیان سنخیت در نژاد و زبان وجود داشت و نه از حیث اعتقادهای دینی و سنتها و روشها با هم نزدیک بودند تا به نکوداشت احوال مادی و معنوی ایرانیان میل و نشاطی نشان دهند. از سوی دیگر فقر و پریشانی وحشت انگیزی که بر مردم غارتزدهی قرن هفتم و هشتم چیره شده بود اشتغال به کارهای ذوقی و هنری را دشوار ساخت. مرکزهای تمدن و فرهنگ ایران پیش از استیلای مغول، مانند خوارزم و ماوراءالنهر و خراسان و کتاب خانهها و مدرسهها و مسجدهای آن مرکزها هم زیر و زبر گشته و مدرسان و ادیبان و عالمان و عارفان بزرگ یا کشته یا تارومار شده بودند. بسیاری از کتابهای ادب و دفترهای شعر شاعران و ادیبان در زیر ویرانههای ماوراءَالنهر و خوارزم و خراسان مدفون گردیده و در مجموع علت بزرگی برای بازار ادب و نقصان عالمان و اثرهای آنان به وجودآورده بود.
با این همه در کنار این عاملهای منفی و مخرب، بارقههای امیدی در گوشه و کنار قلمرو نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به چشم میخورد که توانست باعث وجود عدهی قابل توجهی از عالمان و ادیبان در قرن هفتم و هشتم شود.
یکی آن که در اوان حملهی مغول تمدن ایران اسلام در مشرق و مرکز ایران به حد اعلایی از ترقی رسیده بود و اگر چه جمع کثیری از دانشمندان و ادیبان و عارفان در گیرودار هجومهای بی امان مغول از میان رفتند، کمی از آنان یا به کشورهای مجاور گریختند و در پناه امیران آن نواحی به کار خود ادامه دادند و یا در خود ایران احیاناً از حملهی مغول جان به در بردند و به گوشه و کنار مملکت پناه جستند. زیر دست این بزرگان گروهی از عالمان و ادیبان تربیت شدند که در اواخر قرن هفتم و آغاز قرن هشتم زندگی میکردند و اثرهای بزرگ از خود بر جای گذاشتند. دیگر آن که هجوم مغول و اثرهای آن مانند هر تغییر بزرگ اجتماعی نتیجههای خود را دفعتاً نشان نداد بلکه اثرهای خود را از قرن هشتم به بعد که عهد انحطاط علم و ادب در ایران است آشکار ساخت.
حقیقت آن است که پناهگاههای فرهنگی ایران و خارج از ایران که پیشتر از آنها سخن گفتهایم و همچنین خاندانها و دستگاههای امارت ایرانی که از آنها یاد کردهایم گروهی از بزرگان علم و ادب و سیاست قرن هفتم و یا فرزندان و شاگردان آنان را در خود پناه داد و آنان آثار خود را در آن جایها به وجود آوردند.
سوم آن که پس از حملات مغول و تیمور چون دیگر ایران با حملهی بنیان کن و خانه براندازی از نوع آنها مواجه نگشت اثرها و تألیفهایی که در این دو قرن یا بعد از آن به وجود آمد تقریباً همگی بر جای مانده و این امر ممکن است جویندهی حقیقت را به اشتباه اندازد تا تصور کند که این دو قرن از حیث ایجاد آثار و تربیت عالمان و ادیبان دورهی خوبی بوده است، در حالی که حملهی مغول باعث نوعی انحطاط سریع در تمدن و فرهنگ ایرانی و از آن جمله ادبیات فارسی گردید که نتیجههای آن از میانهی قرن هشتم به بعد در تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانی آشکار شد.
وضع عمومی زبان فارسی
در آغاز قرن هفتم زبان فارسی زبانی استوار بود و نویسندگان و شاعران بزرگ آن قرن یا از کسانی بودند که در اوان حملهی مغول به نویسندگی و شاعری اشتغال داشتند و یا کسانی که در دهههای اول قرن هفتم تربیت شده و هنگامی که حکومت ایلخانی در ایران تشکیل میشد در کار خود بروز و ظهور نموده بودند و یا کسانی که زیردست این دو دسته تربیت یافتند و در نتیجه محیط ادبی سالهای آخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم را تا آخر قرن هفتم و آغاز قرن هشتم حفظ کردند. به همین سبب است که در زبان ادبی قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اثرهای فساد کمتر مشهود است.بدیهی است که با برچیده شدن دربارهای حامی شعر و ادب فارسی و بیرون رفتن شعر و نثر از مرکزهای بزرگ حکومت، کم کم قیدهای سنگینی که پیش از آن برای شاخص شدن در شاعری و نویسندگی وجود داشت برداشته شد و شاعری و نویسندگی جنبهی عمومی یافت. همچنین با برافتادن مرکزهای دانش و ادب مشرق ایران مانند خراسان، شعر و نثر فارسی به ناحیتهای دیگر در داخل و خارج ایران منتقل گردید و این امر منجر به تأثیر و نفوذ لهجههای مرکزی و غربی ایران در زبان ادبی و متروک ماندن بسیاری از اختصاصهای زبان اولیهی دری و تغییر سبک آثار فارسی در قرن هشتم شد.
از حیث نفوذ زبان عربی در فارسی باید این دوره را دنبالهی دورهی پیشین دانست. نیمهی دوم قرن ششم و آغاز قرن هفتم دورهی تأثیر بسیار شدید زبان و ادب عربی در زبان ادبی فارسی بود، به نحوی که در برخی از تألیفهای این دوره تقریباً تمام ترکیبها و بیشتر از نصف مفردات عربی است. این خاصیت را بیشتر از همه در انشاء مترسلان قرن ششم و آغاز قرن هفتم که از نمونههای بلاغت زبان فارسی بشمارند، مانند آثار بهاءالدّین بغدادی و مُنتجب الدّین بدیع جوینی و نورالدّین محمد خُرَندزی زَیدری نَسَوی، میتوان دید و در سایر اثرها هم که به شیوهی انشاء ساده و مرسل نگاشته شده، نفوذ مفردات عربی کمر نیست. نویسندگان بزرگ قرن هفتم که همه به شیوهی قدیم تربیت یافته بودند نیز همان روش را دنبال کردند.
در این دوره بر اثر غلبهی مغول و تاتار و در هم ریختن بنیادهای مملکتی به دست آنان و حکومت کردن متمادی آن قوم به کار داشتن یاسای چنگیزی و اداره کردن مملکت با اصطلاحهای خاص مغولی و سببهای دیگر از این گونه، زبان ترکی و به ویژه ترکی مغولی بیشتر از آنچه در قرن ششم دیدهایم در ایران متداول شد و حتی بعضی از آنها چنان در زبان فارسی راه یافت که هنوز به صورت کلمههای متداول فارسی در ایران به کار میرود. از آن جمله است واژههای:
اردو: سپاه و محل استقرار سپاهیان؛ یاسا: قانون؛ ایل: مطیع؛ قاآن: پادشاه؛ یورش: حمله و هجوم؛ آقا: بزرگ و سرور؛ قراول: پاسبان؛ کوچ: رحلت و عزیمت؛ خانم: بانوی خان؛ تومان: ده هزار که ترکیب امیرتومان و واژهی تومان به معنی ده هزار دینار از آن است؛ کومک: یاری و ...:
نظیر این واژههای ترکی مغولی و مشابه آنها در کتابهای گوناگون خاصه در کتابهای تاریخ مانند تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف و جامع التواریخ رشیدی و جز آنها فراوان به کار رفته است. برای آن که شاهدهایی از نظم پارسی هم داده شود چند بیت از شاعران معروف نقل میشود:
حاکمان در دم از او قُبجُر و تمغا خواهند *** عنکبوت ار بنهد کارگه جولاهی
(سیف فرغانی)
سلطان روم و روس به منت دهد خراج *** چیپال هند و سند به گردن کشد قلان
(سعدی)
به صدر صاحب دیوان ایلخان نالم *** که در آیاسهی او جور نیست بر مسکین
(سعدی)
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن *** دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ
(حافظ)
حکم قضا در جهان نفاذ نیابد *** تا نکند با نفوذ امر تو کنگاج
(خواجو)
از همین دوره ساختن شعرهای ترکی به وسیلهی شاعران پارسی گوی و درآوردن آنها در دیوانهای خود و ساختن شعرهای ملمع از پارسی به ترکی معمول گردید. با این همه زبان پارسی دنبالهی رواجی را که در عهد پیشین داشت رها نکرد و حتی از حدودی که پیش از آن بدانها رسیده بود فراتر رفت. یکی از مرکزهای نشر و رواج این زبان در این دوره هندوستان بود. مهاجرت و گریز طبقههای مختلف ایرانیان از مستوفیان و دبیران و عالمان و صوفیان و سیاستمداران و مردم عامه از برابر حملهی مغول به هندوستان، آن سرزمین را به صورت کانون جدید زبان پارسی و فرهنگ ایرانی درآورد. دولتهای مسلمان هند نیز ناشر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شده بودند و حتی عیدها و رسمهای درباری ایران را با وفاداری بسیار در آن سرزمین نگاه داشته بودند. با انتقال مرکز حکومت مقتدر سلطان محمد بن تُغلُق از دهلی به «دیوگیری» (دولت آباد) در شمال شبه جزیرهی دَکَن، زبان و ادب و فرهنگ و تصوف ایرانی هم مرکز جدید خود را در آن جا مستقر ساخت. دولتهایی که از آغاز دورهی تجزیه حکومتهای مسلمان هند به وجود آمده و تا دوران تسلط ظهیرالدّین بابر (میان سالهای 932 - 937 هجری) بر گوشه و کنار هند تسلط داشتند همگی سنت دیرین پادشاهان دهلی را در نگاهداشت زبان و فرهنگ ایرانی ادامه دادند و در مجموع در این عهد هندوستان با تمام ذخیرهها و وسیلههای مادی و جمعیت فراوان خود در اختیار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی قرار گرفته بود. آسیای صغیر که در این دوره در زیر رایت سلجوقیان روم قرار داشت پناهگاه دیگری برای شاعران و نویسندگان و بزرگان تصوف و عالمان و سیاستمداران ایرانی شده بود و پس از ضعف سلجوقیان و روی کار آمدن آل عثمان در آن سرزمین زبان فارسی به صورت یک زبان نیم رسمی درباری و زبان متداول آن سامان درآمد و همراه پیروزیهای آل عثمان به ناحیتهای جدید رخنه کرد.
شعر فارسی در دو قرن هفتم و هشتم
ادمهی سنت قدیم و ضعف تدریجی آن
در دو قرن هفتم و هشتم در شعر فارسی هنوز سنت استادان قدیم متروک نشده بود و اگر فتوری میبایست در شعر راه یابد تدریجی بود، اما جنبهی نیرومند درباری خود را تا حدی از دست داد زیرا حکومت مرکزی ایران که زبانش فارسی نبود به زبان و ادب فارسی التفات و عنایتی نداشت. از این رو شعر و نثر به جای دربارهای اصلی و مرکزهای بزرگ حکومت بیشتر در دربارهای کوچک ناپایدار باقی ماند و با این کیفیت بازار شعر و ادب از رونق و رواج افتاد و نظم و نثر پارسی بیشتر جنبهی عمومی یافت تا درباری. با همهی این احوال نباید تصور کرد که شعر مدحی یک باره در این عهد ضعیف شد. کم رونق شدن شعر درباری و رواج اشعاری که بیشتر جنبهی ذوقی یا عرفانی داشت برای ادبیات هم سودمند و هم زیانآور بود. فایدهی آن رها ساختن شاعر از قیدهای خشک ادبیات درباری و سرگرم ساختن او به کارهای ذوقی و ابتکار و «اختراع»، و زیان آن برداشتن قیدهای دشوار ادبی برای شاخص شدن در عالم شعر و ادب بود. با این همه همچنان که گفته شد سنتهای ادبی با حملهی مغول یکباره متروک نگردید، بلکه به وسیلهی استادان آغاز قرن هفتم و شاگردان و تربیتشدگان آنان چندگاهی ادامه یافت و به تدریج رو به ضعف نهاد.شعر مدحی یا شعر درباری با حملهی مغول ضعیف شد و مدتها در این ضعف باقی ماند و بر اثر آن طبعاً از رواج قصیدهسرایی، که در دورههای پیشین نوع طراز اول شعر بود، کاسته شد و قصیده سرایان بزرگی که در این دوره پیدا شدند تابع روش متقدمان بودند و همت آنان مصروف بر استقبال قصیدههای معروف سنایی و انوری و خاقانی و مُجیر و نظایر آنان بود و به همین جهت سبک شاعران قصیده گوی قرن هشتم به شیوهی قصیده سرایان بزرگ آخرهای قرن ششم و آغاز قرن هفتم متمایل بود و این پیروی به تکرار مضمونهای آنان و حتی به استفادهی مستقیم از قالبهای لفظی که متقدمان به کار میبردند منجر شد.
ساختن قصیدههای مصنوع و قسمتنامه و التزامهای مختلف و انتخاب ردیفهای مشکل و پیچیدن در ظاهر کلام، در این دوره امری متداول و عمومی است مگر آن که شاعرانِ توانایی مانند سعدی به جای پیروی از دیگران به ایجاد قصیدههایی کاملاً تازه توفیق یافتند. در قصیدههای این دوره از شعر فارسی، به کار بردن لغتها و ترکیبهای وافر عربی رایج بود و شاعران به ایراد تعبیرهای جدید و مضمونهای دقیق و به کار بردن صنعتهای مختلف توجه فراوان داشتند. اگر چه شاعرانی چون مَجد همَگر و سعدی در قصیدههای خود سخنان سهل و روان دارند، کسانی دیگر چون رُکنِ دَعویدار و سعید هِرَوی و سراج قُمری و بَدرِ چاچی و خواجو و سلمان در التزام ردیفهای دشوار و به کار بردن استعارهها و تشبیههای دقیق دیریاب اصرار میورزیدند. اما به همان نسبت که قصیده از ردیف اول شعر فارسی به عقب میرفت غزل راه پیشرفت میسپرد. در ابتدای سدهی هفتم دو نوع غزل عاشقانه و عارفانه را در راه کمال مییابیم. در آغاز این قرن در غزلهای شاعران چیرهدستی از قبیل کمال الدّین اسمعیل و هم عصران او دقت خاصی در معنی و لطافتی تمام در لفظ مشاهده میکنیم. این غزلها اگر چه بر مذاق عشّاق سروده میشد، لیکن از شوریدگی حال عارفان نیز در آنها جلوهای میتوان یافت. اما غزل عرفانی آغاز قرن هفتم را، به تمام و کمال، باید در دیوان عطار یافت؛ همچنان که غزل عاشقانه به وسیلهی سعدی به کمال خود رسید. سعدی در غزلهای خود با زبان شیرین و سخن لطیف و بیان سهل و مضمونهای تازه، کاری را که از رودکی شروع شده بود و با ظهور ظهیر و مُجیر و کمال اسمعیل رونق و کمال تمام یافته بود به نهایت کشانید، چنانکه بعد از او هیچ کس در این شیوه جای وی را نگرفت و غزلهای او در همهی دورههای بعد از وی به وسیلهی شاعران و استادان بزرگ مورد استقبال قرار گرفت. شیوهای که عطار در غزل عرفانی ایجاد نموده بود هم دنبال میشد و این دنبالهروی در سخن چند شاعر منجر به وصول مرحلههایی از کمال و حتی ابداع شیوههای نو میگردید. یکی از کسانی که به پیروی از عطار برخاست فخر الدّین ابراهیم عراقی صاحب لمعات و شاعر غزلها و حتی ترکیبها و ترجیعها و قصیدههای عرفانی است. همزمان با او شاعر و متفکر بزرگ ایران جلال الدّین محمد بلخی رومی در ساختن غزلهای شیوای عرفانی دنبال کار عطار را گرفت و سرآمد غزلگویان عرفانی در تمام دورههای ادب فارسی گردید.دیوان کبیر او که به نام دیوان شمس مشهور شده مشحون است به معانی بلند که گاهی به لحنی عاشقانه ولی همواره با آرمانها و اندیشههای خالص عرفانی سروده شده و بسیاری از آنها صرفاً معنی عرفانی دارند. در همین روزگار سیف الدّین محمد فَرغانی عارف و شاعر مشهور نیز در غزلها و قصیدههای خودبه ذکر معانی عرفانی پرداخت.
تا بخش بزرگی از قرن هفتم غزلهای عارفانه و عاشقانه جز در سخن بعضی از شاعران که چاشنی از عرفان پذیرفته بودند، از یکدیگر جدا بود ولی از آن پس این دو نوع غزل با هم درآمیخت و از این آمیزش شیوهای نو در غزل به ظهور پیوست و اندیشههای عالی عرفانی و نکتههای وعظی و حکمی با زبان لطیف شاعران غزلگوی همراه شد و از این جاست که میبینیم در غزلهای شاعرانی چون امیرخسرو دِهلوی و اَوحَدی مراغهای و خواجو و عماد و حافظ فکرهای پختهی صوفیانه و حکیمانه با عاطفههای عالی شاعرانه و عاشقانه همراه است و این شیوه که غزل فارسی را از ابتذال و یکنواختی رهایی بخشید، مخصوصاً در سخن لسان الغیب حافظ شیرازی به حد اعلای کمال رسید.
از آن جا که بر اثر رواج سیاست دینی در ایران قرنهای پنجم و ششم و آغاز قرن هفتم، اندیشهی ملیّت ضعیف شده بود، حملهی مغول و رسواییهای آن طبعاً بازماندهی این فکر را یک باره به دست نیستی سپرد. در این دوره به نظم کشیدن داستانهای قهرمانی ملی رواجی نداشت. در مقابل، نظم منظومههای تاریخی میان ایرانیان رایج شد به طوری که قدیمترین حماسههای تاریخی - غیر از اسکندرنامهها - در این روزگار ساخته شد. از آن میان منظومهای بود دربارهی پادشاهان شنسبانی غُور از فخر الدّین مبارکشاه بن حسین مرورودی در بحر متقارب، منظومهی حماسی تاریخی شاهنشاه نامه از مجدالدّین محمد پاییزی نَسَوی، سلجوقنامه از قانعی طوسی در بحر متقارب، ظفرنامهی حمدالله مستوفی قزوینی (م 750) راجع به تاریخ ایران از ظهور اسلام تا عهد ناظم آن در 75 هزار بیت به بحر متقارب، شهنشاه نامهی تبریزی از احمد تبریزی در هجده هزار بیت به بحر متقارب در تاریخ چنگیز و دیگر خانان مغول تا سال 738 هجری، غازان نامه از نورالدّین شمس الدّین محمد که آن را در سال 763 به نام سلطان اویس ساخته است، کِرت نامه از صدرالدّین خطیب ربیعی پوشنگی در بحر متقارب در باب خاندان کرت، سام نامهی سیفی از سیف الدّین محمد مؤلف تاریخنامهی هرات در وصف دلاوریهای محمد سام سردار ملک فخر الدّین، سامنامهی خواجو از خواجوی کرمانی متضمن داستانی حماسی و عشقی از سرگذشت سام نریمان به بحر متقارب، زراتشت نامه از کاوس کی (یا: کیکاوس) پسر کیخسرو رازی در آغاز قرن هفتم و نه از زرتشت بهرام پژدو.
اسکندرنامههای منظوم از این عهد به بعد به تقلید از نظامی و به پیروی از اسکندرنامهی او، که خود از داستان اسکندر در شاهنامه فردوسی متأثر است، سروده شد. در این دوره امیر خسرو دهلوی آیینهی اسکندری خود را به نام علاء الدّین محمد شاه در سال 697 به نظم کشید.
داستانسرایی هم در این دوره تا حدی متأثر از کار نظامی گنجهای و شیوهی او بود، در عین حال داستان سرایان این دوره خود نیز به ابتکارها و تازههایی دست زدند. امیرخسرو دهلوی منظومههای دولرانی و خضرخانی و قران سعدین و مفتاح الفتوح خود را زیر تأثیر واقعههای محلی هند ساخته است. در کارهای خواجو و سلمان نیز همه جا اثرهای تقلید از نظامی لایح و آشکار نیست. بر روی هم در این گونه داستانهای منظوم فارسی برخی از مطلبها مانند وصفهای قهرمانان داستان به صورت دایرهی گردانی دور میزند و حتی بعضی از آن مطلبها از دورههای نخستین ادبی فارسی باقی مانده و برخی دیگر مرده ریگی از ادب عربی است که به مقتضای اندیشه و محیط زندگانی گویندگان فارسی زبان، تصرفهایی در آنها شده است. از داستانهای منظوم این دوره شیرین و خسرو، مجنون و لیلی و هشت بهشت امیرخسرو دهلوی؛ هما و همایون، گل و نوروز و گوهرنامهی خواجو؛ فراقنامه و جمشید و خورشید سلمان ساوجی و مهر و مشتری عصار تبریزی معروفند.
سرودن منظومههای عرفانی آمیخته با مبحثهای تربیتی و اجتماعی در این دوره رواج بیشتری از سابق داشت. زیرا هم تصوف و عرفان در قرن هفتم و هشتم به حد اعلای توسعهی خود رسیده بود، هم آشفتگی وضع زمان و رواج فساد، متفکران را وادار به ذکر موعظهها و نصیحتها و هدایت خلق مینمود. علاوه بر این دنبالگیری کار سنایی و عطار طبعاً به ایجاد منظومههای نو بر روش آنان منجر میشد. بزرگترین شاعری که به سرودن یک منظومهی مفصل و جامع عرفانی توجه کرد جلال الدّین محمد مولوی بلخی معروف به ملّای روم (م 672) است که از متفکران بزرگ جهان و مقتدای متصوفه و اهل تحقیق و مجاهدت است. مثنوی او در شش دفتر و دیوان غزلها و رباعیهای وی همه از عالیترین نمونههای شعر عرفانی فارسی و منشأ تقلید و ایجاد اثرهای فراوان عرفانی در قرنهای بعد گردیده است.
پسر مولانا یعنی بهاء الدّین معروف به سلطان ولد (م 712) صاحب مثنوی ولدنامه و ربابنامه است. همچنین عشاق نامهی عراقی، و زادالمسافرین و کنزالرموز امیر حسینی هِرَوی، و گلشن راز شیخ محمود شبستری، و جام جم اوحدی مراغی، و مطلع الانوار امیرخسرو دهلوی، و روضة الانوار خواجو، و مثنویهای مونس الابرار و محبتنامه و صحبتنامه و روضة المحبین و مصباح الهدایة منظوم از عماد فقیه از جملهی منظومههای عرفانی این دوره بشمارند. در این منظومهها غالباً علاوه بر طرح مبحثهای عرفانی، موعظهها و حکمتها و بحثهای اخلاقی و اجتماعی نیز دیده میشود.در عین حال ترتیب منظومههایی که منحصراً موقوف به تربیت و اندرزهای اخلاقی به قصد اصلاح و ارشاد طبقههای مختلف اجتماع باشد از سعدی آغاز شد. وی بزرگترین شاعر اخلاقی و تربیتی ایران است که از طبع وقّاد و اطلاعات وسیع خود به نوعی بارز برای سرودن شعرهای مقتضی در این راه استفاده کرد. سعدی در سعدینامه یا بوستان و هر جای دیگر از دیوانش که لب به وعظ میگشاید لطیف و دل انگیز و در همان حال استوار و متقن است. به همین سبب اندرزهای این شاعر بلندپایه به صورت سرمشق زندگانی در دوران بعد از او در نزد طبقههای مختلف به کار رفته و بسیاری از سخنان وی خاصه در گلستان و بوستان چون ضرب المثلهایی در میان ایرانیان رایج گردیده است.
شعر انتقادی که از قرن ششم در ادبیات فارسی رواج فراوان یافته بود، در قرن هفتم به هشتم به علت آشفتگی وضع زمان میدان مساعدی برای توسعه پیدا کرد. از این انتقادهای سخت در آثار سعدی، اوحدی، سیف فرغانی، خواجو، ابن یمین و در پارهای از غزلهای حافظ بسیار دیده میشود، ولی از همهی این گویندگان مهمتر شاعر و نویسندهی خوش ذوق هوشیار نظام الدّین عُبَید زاکانی قزوینی (م 771 هـ) است که بهتر از هر کسی وضع نامطلوب اخلاقی و اجتماعی عهد خویش را شناخته و مجسم ساخته است. آثارش به نظم و نثر حاوی اندیشههای انتقادی تندی است که گاه به صورت هزل رکیک در میآید. نظم ساقی نامهها و گنجانیدن بیتهایی در این موضوع در منظومهها و مثنویها، و غالباً به بحر متقارب، از این دوره تا دیرگاه در شعر فارسی مورد توجه قرار گرفت. ساقینامه در حقیقت مولود خمریّههاست که در ادب عربی و سپس در شعر فارسی از روزگار رودکی و بَشّار و منوچهری آغاز شد، اما ساقی نامههای واقعی که همراه مغنّینامه هاست بیشتر و بهتر از همه مولود بیتهای پراکندهی متعددی است که نظامی گنجهای در منظومهی عشقی لیلی و مجنون و منظومهی تاریخی یا حماسهی تاریخی اسکندرنامه، در آغاز و انجام داستانها و مبحثها، جای داده و در آنها معنیهای بلندی را حاکی از انقطاع از جسمانیات و بیان بی وفاییهای جهان ناپایدار و عاقبت دردناک زندگی کوتاه و بی ثمر فرزندان آدم و حکمتها و موعظهها با زبان سحرانگیز و دل فریب خود بیان کرده است.
نظامی ساقینامه و مغنی نامهی مستقلی نساخت، اما از همهی بیتهای پراکندهای که در اسکندرنامهی خود آورده میتوان یک منظومهی زیبای جداگانه حاوی معنیهای بسیار بلند ترتیب داد که نزدیک به دویست بیت برسد. بعد از نظامی پیروان او به نظم ساقینامهها و مغنی نامهها دست زدند. ترجیعبند معروف فخرالدّین عراقی با مطلع «در میکده میکشم سبویی» متضمن همانگونه معنی هاست و امیرخسرو و خواجو نیز از نظامی پیروی کردند. خواجه شمس الدّین حافظ یک مثنوی کوتاه دارد که در روزگاران پس از وی بدان نام «ساقینامه» دادهاند و از این پس ساختن ساقی نامههای غیرمستقل در شعر فارسی همچنان متداول بود تا در پایان عهد تیموری و آغاز دوران صفوی و بعد از آن، ساختن ساقی نامههای مستقل، گویا بر منوال حافظ، معمول شد و سر دستهی این گونه ساقینامه گویان امیدی تهرانی (مقتول به سال 939) هجری است که ساقینامهی او زیبایی و دل انگیزی خاص دارد.
سرودن شعرهای دینی در قرن هفتم و هشتم میان شاعران مسلمان و غیرمسلمان متداول بود. در بین مسلمانان این موضوع بیشتر به ذکر منقبتهای اهل بیت و یا مرثیههای آنان مقصور است. در این دو قرن احترام نسبت به امامان دوازدهگانه در میان دانشمندان و نویسندگان و شاعران سنی مذهب به نحو بی سابقهای معمول شد. سیف الدّین فَرغانی شاعر سنی حنفی قصیدهی مؤثری دربارهی واقعهی کربلا دارد. امامی هِرَوی، فخر الدّین عراقی، سَلمان ساوَجی، خواجو، سعید هِرَوی، ابن نصوح، حسن متکلم، حسن کاشی و معین جوینی قصیدههایی در ذکر منقبت یا مرثیهی اهل بیت دارند. در قرن هفتم شاعران زرتشتی نیز به نظم مثنویهای دینی پرداختند، در حالی که در قرنهای مقدم از این گونه اثرها به دست نمیآوریم جز آن چه دقیقی دربارهی ظهور زرتشت و پذیرفته شدن دین او سروده است. از میان این منظومهها قدیمیترین آنها زراتشت نامه است که به غلط به زرتشت بهرام پژدو منسوب گردید، در حالی که از کیکاوس رازی است. منظومهی بهاریات بهرام پژدو به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف از بهرام پژدوی بیژن آبادی کرمانی است. پسر بهرام یعنی زرتشت منظومهای به نام ارداویرافنامه دربارهی سیر معنوی ارادای ویراف، و منظومهی دیگری به نام قصهی چنگرنگهاجه، دانای هندی با زرتشت دارد.
در آخرهای قرن ششم توجه به ساختن قصیدههای همراه با صنعتهای شعری رواج یافت و بعضی از شاعران در قصیدههای خود علاوه بر صنعتهای معنوی به ایراد صنعتهای گوناگون لفظی دست زدند، از آن جمله قوامی مُطَّرزی قصیدهی رائیه در یکصد بیت متضمن 83 صنعت از صنعتهای بدیعی به نام بدایع الاسحار فی صنایع الاشعار ساخت. پس از او سیّد ذوالفقار شیروانی قصیدهای مشتمل بر توشیحها و دایرهها، که از هر بیت چند مطرع و بیتهای ملوَّن در بحرهای مختلف بیرون میآید، سرود. سلمان ساوَجی شاعر قرن هشتم نیز در یک قصیده سعی کرده است صنعتهای جدید دیگری را بگنجاند. در قصیدههای شاعران دیگر چون سِراجی سَگزی، بَدرِ جاجرمی، فَرید اَحوَل، سعید هِرَوی، و دیگران به ایراد صنعتهای گوناگون باز میخوریم.
از قرن هفتم به بعد موضوع تازهای در ادب فارسی شیوع یافت و آن ذکر تاریخهایی است در قطعههای کوتاه برای واقعههای گوناگون اعم از جلوس یا فوت یا قتل پادشاهی و یا مرگ و قتل امیر یا وزیر یا شاعر و حکیمی و مانند اینها. معمولاً شعری که از این راه پدید آید، قطعهای کوتاه است که شاعر در یکی دو بیت آخر آن تاریخ مورد حاجت را ذکر میکند و بیتهای پیش از آن را برای تمهید میآورد و معمولاً این مقدمه برای معرفی و بیان وجه اهمیت کسی یا واقعهای گفته میشود که تاریخ آن ذکر گردیده است. اصطلاحاً تاریخگویی را بدین نحو در شعر «مادّه تاریخ سازی» مینامند.
مادّه تاریخهایی که از این دوره باقی مانده است به دو دسته تقسیم میشود؛ اول آنها که به ذکر تاریخ صریح یعنی عدد روز و ماه و سال اکتفا شده است مانند این ماده تاریخ از ابن یَمین فَریُومَدی در وفات سلطان ابوسعید بهادرخان:
چون گذشت از سال هجرت هفتصد با سی و شش *** از ربیع آخرین هم سیزده بگذشته بود
در قراباغ از سر سلطان عالم بوسعید *** دست تقدیر الهی افسر شاهی ربود
دستهی دوم قطعههایی هستند که ذکر روزها و سالها در آنها با حساب ابجدی آمده است و در این حساب، حروف عربی به نظم ابجدی از «یک» تا «هزار» شماره دارند و آوردن هر یک از آنها به منزلهی ایراد یک عدد است. از فایدههای مهم این مادّه تاریخها در شعر فارسی ثبت و حفظ دقیق تاریخهای مهم بوده است.
از موضوعهایی که در شعر این دوره قابل تأمل و مطالعه است اشتمال آن است بر بدبینی و ناخشنودی از وضع روزگار و ناپایداری جهان و حکایت از فقر و ناکامی و پریشانحالی و گله از جور و ظلم و عدوان و نکبت ادب و دانش و خذلان ادیبان و شاعران و عالمان و تأسف بر انخذال هنرمندان و نیکان و تسلط بی هنران و بدان و امثال این مطلبها، که غالباً گویندگان برای تَشَفّی قلبهای دردناک خود و خوانندگان خود و ذکر گذران بودن همهی خوشیها و ناخوشیها و ظالمیها و مظلومیها سرودند، واین خود ناشی از زندگانی بی ثبات و مقرون به وحشت و اضطرابی بود که مردم پریشان حال آن روزگار داشتهاند.
منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول