گرد آورنده: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
برداشت هایی از بیانات امام خمینی (ره)
میزان در اوّل سیر، قیام الله است هم در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعالیتهای اجتماعی، سعی کن در این قدم اوّل موفق شوی که در روزگار جوانی آسان تر و موفقّیت آمیز تر است. مگذار مثل پدرت پیر شوی که یا در جا زنی و یا به عقب برگردی، و این محتاج به مراقبه و محاسبه است. اگر با انگیزه الهی مُلک جنّ و انس کسی را باشد، بلکه اگر به دست آورد، عارف بالله و زاهد در دنیا است. و اگر انگیزه نفسانی و شیطانی باشد هر چه به دست آورد اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالی دور است و فاصله گرفته.(1)باید ما جدّیت کنیم که این معنا را درست بکنیم. دنبال این باشیم که اگر چنانچه متصدی امر دولتیم، دولتی باشیم که برای خداکار بکنیم. و برای خدا کار کردن، این است که ببینیم خدا چی فرموده است، چی گفته است، ما باید بکنیم. فرموده است که به مستمندان باید برسید، به ضعفا باید برسید، به مردم فقیر باید برسید، برای همه باید تهیه کنید. وقتی که بنا شد ما برای این جهت خدمت کردیم، این نصرت خداست. نصرت خدا، نصرت بندگان خداست نصرت دین خداست. وقتی ما نصرت کردیم. بندگان خدا را برای خدا، برای این که اینها عیال الله هستند. ما اگر چنانچه در جبهه ها هم پیروز نشویم، این جا پیروزیم. و اگر این طور نشد، شکست خوردیم از همین حالا، در اوج پیروزی در شکست هستیم و در حضیض شکست، پیروز هستیم. میزان، این است و ما باید این را در نظر بگیریم. در هیچ پیروزی به مقدار خارج از متعارف که مربوط به خدا نباشد، غرور و خوشحالی پیدا نکنیم و در هیچ شکستی سرشکستگی نداریم، برای این که، ما نمی خواستیم خودمان یک چیزی بشویم که سرشکستگی پیدا کنیم، ما میخواستیم اطاعت امر خدا را بکنیم. خدا فرموده است: بروید دست ظالم را قطع کنید. ما میرویم، آن قدری که قدرت داریم، دست ظالم را، بتوانیم قطع می کنیم؛ نتوانستیم، کار خودمان را انجام داده ایم. به ما فرموده است که «قاتلوهم»، یا خداوند تعزیرشان میکند به دست شما. ما مقاتله میکنیم، اطاعت است.(2)
قُل انَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةِ اَن تَقُومُوالله مَثنی و فُرادی؛ خداوند تعالی تکلیف ما را معیّن فرمودهاند: به رسول اکرم میفرمایند که بگو به مردم که فقط من یک موعظه دارم- واعظ، خدای تبارک و تعالی، واسطه تبلیغ پیغمبر اکرم- موعظه، یک موعظه فقط انما، فقط یک موعظه من به شما بگویم، گوشها باز است که یک موعظه به این اهمیت [را بشنود] که خداوند میخواهد بفرماید و مأمور کرده است پیغمبر اکرم را و موعظه هم یکی هست: ان تَقُوموالله موعظه این است که برای خدا قیام کنید، آن هم مثنی و فُرادی؛ آن یک موعظه این است که به امت امر میفرماید به وسیله رسول اکرم، که ان تقوموالله: برای خدا قیام کنید؛ نهضت کنید؛ دو تا دو تا؛ اقل اجتماع؛ اقل جمع؛ دو تا دوتا؛ تنهایی هم وسیله است؛ اجتماعی حتی تا دو نفر دو نفر، و فُرادی تنهایی. حضرت موسی- سلام الله علیه- مأمور شده بود که خودش برود و فرعون را دعوت کند. آن فرعون، آن هم با آن بساط. فرعون بیشتر از فرعونِ ما بساط داشت. از اهرام مصر معلوم است، میگویند [از] اهرام مصر معلوم است که دستگاه [فرعون] دستگاه بزرگی بوده؛ دعوایش هم دعوای الوهیت بوده است؛ [حضرت موسی به] تنهایی مأمور شد که برود دعوت کند فرعون را. حضرت موسی خواهش کردند که برادرم هم همراهم باشد....پشت من باشد. بعد امر شد که بروید شما دو نفر؛ بروید سراغ فرعون و دعوت کنید فرعون را، شاید آدم بشود، شاید بترسد. این مثنی و فُرادی دراین جا [به این صورت است که] حضرت موسی - سلام الله علیه - اوّل فُرادی بود و مأمور شده بود که برود؛ بعد، ازخدای تبارک و تعالی خواست که برادرم هم باشد. بعد هم امر شد که بروید شما دو نفر؛ بروید سراغ فرعون و دعوتش کنید به حق. همچه نیست که حالا باید ما منتظر بشویم برای قیام برای خدا که وسایل و پول زیاد جمع بشود و نمی دانم، توپ و تانک پیدا کنیم. وقتی قیام برای خدا شد، لله شد، [تکلیف روشن است] مهم این است که قیام برای خدا باشد.(3)
اگر قیام برای خدا باشد، پشتوانه خدا باشد. یک طمأنینه ای در نَفس پیدا میشود که دیگر شکست توی آن نیست؛ یک حالت نفسانی درانسان پیدا میشود برای این که به یک قدرت لایزال متصل شده است. آن کسی که برای تبعیت از ذات مقدس حق تعالی حرکت میکند، این مثل یک قطرهای که پشتوانهاش دریا، دریای غیر متناهی ... ماها چیزی نیستیم خودمان؛ قطره، از قطره هم کوچکتر هستیم اما اگر چنانچه متصل بشویم به آن دریا، دریای غیر متناهی، حکم همان دریا پیدای میشود. وَ ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی؛ خدا به پیغمبر میفرماید که تو آن وقت که تیر انداختی، تیر تو انداختی لکن....«رَمیتَ» لکن ما «رَمَیتَ»: تو انداختی و تو نینداختی. تو انداختی، خوب به حَسَب صورت من انداختم اما این دست دستِ خدا بوده است. آنهایی که با تو بیعت کردند، انَّما یُبایِعُونَ الله؛ بیعت با خداست برای این که متصل شده به یک قدرت لایزال، متصل شده به خدا؛ حالا این طور شده است که دست او را با آن بیعت میکنند. خدای تبارک و تعالی میفرماید که آن هایی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند. با همین دست با خدا بیعت میشود برای این که این دست دیگر دست خود نیست؛ این دست دستِ اوست. خوب البته این یک مقامی است که برای من و شما میسور نیست اما برای خدا کارکردن که میسور است. یک وقت همه چیز نمی بیند مگر خدا، حرکت نمیکند مگر لِله، اراده نمیکند مگر آن اراده خدا باشد، سِیر نمیکند مگر سِیرُالله باشد؛ راه راهِ اوست نه خودش، خودش هیچ؛ خودش هیچ، همه او؛ خودش را از بین میبرد، جای او یک قدرت لایزال مینشیند. یک وقت این طور است. این ما رَمَیتَ اذا رَمیتَ و لکنَّ اللهَ رَمَی یا یک مرتبه ای بالاتر از این هم هست. یک وقت نه، این طور نیست لکن باز برای خداست. شما برای خدا قیام میکنید، شما نهضت تان برای خداست، برای این است که احکام خدا جریان پیدا بکند، مقصد نداریم که حالا به یک نوایی برسید؛ فرض در این جا یک مثلاً فرصت طلبی باشد، حالا به یک نوایی برسید؛ این نیست؛ لکن میبینید که دین خدا درمعرض خطر است، بندگان خدا. که خدا عنایت به آنها دارد؟، بندگان خدا درمعرض خطر هستند، بندگان در عذاب هستند از دست یک ظالم؛ شما برای نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا [قیام میکنید].(4)
اگر نهضت، نهضت الهی باشد این پیروزی در آن هست، چه به حَسَب ظاهر ما شکست بخوریم باز پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم، برای این که ما برای خدا کار کردیم. وقتی برای خدا شد، این پیروزی است خودش و اگر قیامی که بکنند قیام شیطانی باشد، روی هواهای نفس باشد، روی هواهای شیطانی باشد، این شکست است چه به حَسَب ظاهر پیروز بشود یا نشود. مَثَل آن، مقابله حضرت امیر با معاویه است؛ این دو لشکر مقابل هم ایستادند: یکی طاغوت و لشکر طاغوت بود، یکی لشکر خدا بود؛ اگر پیروز شده بود حضرت امیر و کسانی که همراه او بودند پیروز بود، اگر شکست میخورد باز پیروز بود. در صفین، حضرت امیر باید گفت که شکست خورد، برای این که با حیلههایی که کردند نتوانستند کار را پیش ببرند ولی تا آخر این- جندالهی- پیروز مند بود. سیّد الشهداء - سلام الله علیه- کشته شد، شکست خورد لکن بنی امیه را همچو شکست که تا آخر نتوانستند دیگر کاری بکنند؛ همچون این خون آن شمشیر ها را عقب زد که تا الآن هم که ملاحظه می کنید باز پیروزی با سیّدالشهداست و شکست با یزید و اتباع اوست. در این نهضتی که شما ملت ایران- زن و مرد- همه قائم به آن هستید، این نهضت برای خداست. میخواهید که طاغوت را از بین ببرید... میخواهید که حکومت خدا را در ایران ایجاد کنید، چه شکست بخورید و چه شکست بدهید پیروز هستید، ما اگر کشته بشویم به بهشت میرویم ان شاء الله اگر برای خدا باشد، و اگر بکشیم هم به بهشت می رویم؛ آنها اگر کشته بشوند جهنم میروند، اگر بکشند هم جهنم میروند. این میزان، خدایی بودن یک امر و شیطانی بودن است، شیطان و جنود شیطان همیشه، در شکستند و قرآن و خدا و لشکر خدا همیشه پیروز هستند.(5)
ببینیم که ما از اولیای خدا هستیم و خدا ولیّ ماست، یا از اولیای طاغوت هستیم و طاغوت ولیّ ماست. اگر از این گرفتاریهای عالَم طبیعت، از این ظلمتهای عالَم طبیعت، شما دیدید که خارج شدید، علاقه هایی که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقهها برداشته شده است یا کم شده است. اگر شما خودتان را یافتید که هر کاری میخواهید بکنید برای خدا میخواهید بکنید، حکومت الله در شما و در قوای شما سلطه دارد. شما همه چیزتان، تمام اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست. چشم شما چنانچه حجاب داشته باشد و به چیزهایی که نباید نظر بکند نظر بکند، این علامت این است که طاغوت ولیّ است، و اگر چنانچه چشم احتراز کند از آن چیزهایی که موجب ظلمت قلب میشود، الله ولیّ است. محک بزرگی است که هر کس خودش را میتواند بشناسد. میتواند بفهمد که این ایمانی که ادعا میکند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمتها همه برکنار شده است. ما، هر کس، در هر جا که هستیم و شما در هر محلی که هستید، چه در بازار باشید و چه در مردسه و چه در سپاه پاسداران باشید، و چه قوای انتظامیه دیگر و چه رئیس جمهور باشید یا وزیر باشید یا وکیل باشید یا سایر قشرهای دیگر، این حکم عمومی، این میزان عمومی، این محکی که برای عموم است در این معنا، این محک را باید ما خودمان پیش خودمان، وقتی که در شب خلوت هست و شما فارغ هستید، فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانی متوجه به نور است، یا یک قلب ظلمانی متوجه به آمال شیطانی، یا الله است یا طاغوت. این از این دو حال خارج نیست: یا حکومت در ما، حاکم درما الله است یا حاکم در ما طاغوت است.... چنانچه خودمان را تهذیب کنیم، و به مبدأ نور برسیم، و قلب ما متوجه به حق تعالی باشد، به نور مطلق باشد، خدمتگزار حق باشیم، هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او صرف کنیم، این علامت این است که ما از ظلمتها یا از بغض ظلمتها خارج شدیم و به نور یا بعض مراتب نور وارد شدیم. شما آقایان که در رأس سپاه پاسداران هستید، خودتان را، توجه کنید به خودتان. توجه کنید ببینید که در این خدمت، اخلاص دارید برای خدا، برای خدا خدمت می کنید، برای احکام خدا خدمت میکنید، برای جمهوری اسلام خدمت میکنید یا این که نه، مقصدتان چیزهای دیگری است و این بهانه است. این محک را در خودتان آزمایش کنید. اگر دیدید اغراض خیلی دنبال هم اغراض است که پیش میآید، غرضهای نفسانی است. این «من باید چه باشم، او باید چه باشد» غرضهای حیوانی است. اگر دیدید این طور است، باید خودتان را از این ورطهای که مهلک است نجات بدهید. مبادا یک وقت تمام عمر، انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش نمیفممیده.(6)
ممکن است که یک جوانی خیلی مهذب هم باشد، خیلی هم خوب باشد، لکن بتدریج برسد به این که یک وقت ظالم بشود. وقتی قدرت دستتان آمد بیشتر مواظب باشید که متواضع بشوید. وقتی رئیس یک گروهی شدید بیشتر مواظب باشید، که متواضع باشید، برای این که اگر سستی کنید، در این قدرت روحی از شیطان زمین میخورید.
شمایی که امروز دارید برای اسلام زحمت میکشید، چه شمایی که در جنگها و در پشت جنگها و در زحمتهایی که در صنعت میکشید، و چه آن آقایانی که برای مظلومین دارند خدمت میکنند و برای بنیاد شهید دارند خدمت میکنند، خدمتهای شما بسیار ارزش دارد. این ارزش را حفظ بکنید. صورت عمل میزان نیست، آن چیزی که میزان است انگیزه عمل است، معنای عمل است. دو تاست عمل، در صورت مثل هم هستند. شمشیری که در دست حضرت امیر- سلام الله علیه- است فرود میآید و فرض کنی که عمروبن عبود را میکشد. این صورت عمل با صورت عمل دیگری که شمشیر دستش هست و یک کس دیگر را میکشد، صورت، یک صورت است، هر دو یک شمشیری است و در دستی است و فرود میآید و یک کسی را میکشد، لکن آنی که او را با عبادت ثقلین افضل دانستهاند برای آن انگیزه عمل است، برای آن معنایی است که در عمل است نه برای این صورت عمل است. انگیزه عمل است که این عمل را به آن جا میرساند که لایُوازِی عِبادةَ الثَّقلَین انگیزه عمل است که چند تا قرص نان جو را که اهل بیت (علیه السلام) به فقیر و اسیر و چه می دهند در قرآن چند آیه برای او میآید.(7)
آن چیزی که هست این است که انگیزه عمل الهی است، وقتی الهی شد جبرانش الهی است. شما جوانهای عزیزی که الآن برای اسلام دارید خدمت میکنید، و مطمئن باشید که ارزش بسیار زیاد دارید شما، توجه به روحیات خودتان بکنید که مبادا در این امر شیطان دخالت بکند. قدرت دستتان هست، نبادا که این قدرت را اعمال بکنید در یک جایی بر خلاف. مراقبت کنید از خودتان. مواظبت کنید از خودتان. این که من عرض می کنم، مخصوص به شما نیست، همه ما باید این مطلب را در نظر داشته باشیم. همه ملت ما، همه انسانها باید توجه به این معنا داشته باشند که قدرت را به جای خودش اعمال کنند. قدرتشان را به محل خودش انجام میدادند. حضرت موسی عصایش را میبرد با فرعون مقابله میکرد، با دیگران با آن محبّت بود. پیغمبر اکرم قدرت خودشان را برای سرکوبی اشخاصی که از جهت آدمیت خارج شده اند، از مرز انسانیت خارج شدهاند و مردم را دارند به تباهی میکشند اعمال میکرد. قدرتها باید اعمال اگر شد برای جلوگیری از فساد باشد نه خودش فساد بیاورد. فرق مابین شما عزیزان و آن اشخاصی که در جبهه ها جنگ می کنند، با آنهایی که در مقابل شما هستند، صورت عمل که یک صورت است، آنها میکشند شما هم میکشید، اما کشتن شما یک عمل عبادی است و کشتن آنها یک عمل جنایی است. این روی انگیزهای است که هست، روی معنایی است که این دو عمل دارند، نه روی صورت عمل است. شما برای خدا جهاد می کنید، آنها برای شیطان جهاد میکنند. آنها تبع شیطان هستند و شما تبع خدا هستید. این فاصله ما بین امر دو امر است. توجه کنید که این محفوظ بماند.(8)
راهبردهای تصریحی:
1- قصد فرد در انجام هر کاری باید تقرّب الهی باشد.2. اصل اساسی در هر اقدمی میبایست سنجش مطابقت آن با رضاییت الهی باشد.
نکته استنباطی:
1- اوّلین شاخص درستی طریقه افراد دقّت در این مطلب است که فعل و قول آنها برای خدا و در راستای خواست خداوند است یا نه؟پینوشت:
1. صحیفه امام (ره)، ج18، صص512 و 513.
2. صحیفه امام (ره)، ج19، ص 203.
3. صحیفه امام (ره)، ج 4، صص 108 و 109.
4. صحیفه امام (ره)، ج5، صص167 و 168.
5. صحیفه امام (ره)، ج 6، صص 105 و 106.
6. صحیفه امام (ره)، ج12، صص 353 و 354.
7. صحیفه امام (ره)، ج 18، صص209 و 210.
8. صحیفه امام (ره)، ج18، ص 210.
گردآوری: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت،(1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی(ره)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول