سخنان آتشين امام سجاد(علیه السلام) با كوفيان
منبع:کتاب«امام سجاد جمال نيايشگران»
با فاصله اى كوتاه ، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سكوى رهبرى ايستاد.از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضاى تيره اتهامها و تبليغات مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشمها، درخشش حقيقت را ديدند و سنگترين دلها، لرزيد و بر مظلوميت حيسن و خاندانش گريستند و بر آينده خويش بيمناك شدند!
امام على بن الحسين - عليه السلام - در مدت اقامت خويش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ، يك بار روى سخنش با مردم پيمان شكن كوفه بود، و بار ديگر در دارالاماره و در برابر عبيدالله بن زياد. نخست ، احتجاج آن حضرت با مردم كوفه را مى آوريم : قافله حسينى را پى از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خيمه زدند. خاندان حسين - عليه السلام - را - كه اكنون اسيران حكومت اموى شناخته مى شوند - در آن خيمه ها جا دادند. جارچيان حكومت ، در شهر نفرت و خيانت ، كوفيان را فرا مى خوانند تا از اسيران جنگى خويش ديدار كنند! از ميهمانانشان ، فرزندان پيامبرشان ، استقبال نمايند! براستى مگر خانه هاشان را براى پذيرايى از حسين و خاندانش تزيين نكرده اند! مگر نخلستانها و باغستانهايشان به ثمر ننشسته است ! و مگر براى حمايت از ولايت و امامت آماده نيستند ! آيا با مسلم ، نماز پيمان نخوانده اند ! اكنون نامه اى كه مسلم از زبان آنان براى حسين (ع ) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در كنار دروازه هاى كوفه ، منتظر استقبالند ! كوفيان ، آن قدرها هم كه شهرت يافته اند بى وفا نيستند ! خون از سرنيزه و لبه شمشيرهايشان شستند. و غبار شرم و خجالت از چهره هاى سياهشان پاك كردند. و مهر سكوت خانه نشينى وترس از قلبها و قدمهايشان برداشتند ! عبيدالله اجازه داده بود كه از خانه ها بيرون بيايند ! كوفيان هم ، بى شرمان آمدند. آمدند براى تماشا ! تماشاى بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله -. ستمى كه كوفيان پايه هاى آن را بنيان نهاده بودند!
كوفيان ايستاده اند و منتظر ديدن اسيران !
على بن الحسين - عليه السلام - از خيمه ها خارج مى شود.
براى نخستين بار نگاهش در چشمان بى مهر و چهره هاى پيمان شكن كوفيان خيره مى گردد.
براستى ، على بن الحسين با غم انبوهى كه در سينه دارد و با شكوه هاى بى پايانى كه از كوفيان در قلبش نهفته است ، چه بگويد واز كجا آغاز كند!
تاريخنگاران ثبت نكرده اند كه در نخستين لحظه ، كوفيان با مشاهده على بن الحسين (ع ) چه عكس العملى نشان دادند.
گريستند، ناله بر آوردند؟يا هلهله كردند و كف زدند!
هر چه بود، فضاى بيابان آرام نبود.
حذيم بن شريك اسدى روايتگر آن صحنه مى گويد:
على بن الحسين (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجاى ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسين فرزند عمان حسين هستم كه در كنار رود فرات ، با كينه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا كردند بى اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند كسى هستم كه حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اويم كه دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهايى و بى ياورى - بى آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند.
و البته اين گونه شهادت ،
- شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت -
افتخار ماست !
هان ، اى مردم اى كوفيان !
شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد!
نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را!
در نامه هايتان با او عهد پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده ايد!
چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!
پيامبر اكرم (ص ) را با كدام رو با كدام چشم نگاه خواهيد كرد. (1)
امام سجاد - عليه السلام - در اين بخش از سخنان خويش به آيه اى از قرآن اشاره كرد كه خداوند مى فرمايد ولكم فى رسول الله اسوة حسنه يعنى برنامه هاى پيامبر و شيوه عمل او الگويى شايسته براى شماست . گويا امام با مطرح ساختن اين آيه ، مى خواست به كوفيان بنماياند كه روش آنان مخالف روش پيامبر اسلام است ، چه اين كه پيامبر (ص ) نسبت به خويش بويژه نسبت به فاطمه زهرا و على بن ابى طالب و فرزندان ايشان - حسن بن على وحسين بن على - عليه السلام - محبتى خاص داشت و درباره رعايت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صريحى به امت كرده بود. از سوى ديگر كوفيان كه به ظاهر هوادار اهل بيت بوده و از ديرزمان با منطق استدلالى شيعه آشنايى داشتند بسرعت منظور امام سجاد - عليه السلام - را دريافتند و يك بار ديگر سخنان على بن ابى طالب - عليه السلام - در گوشهايشان طنين افكند و گويى با همين آيه ، همه چيز را دريافتند از اين رو به جاى اين كه بگذارند بيان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشيمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.
كوفيان يكصد فرياد بر آوردند:
اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماييم بى اين كه از اين پس ، روى بگردانيم و نافرمانى كنيم !
اكنون با كسى كه به جنگ شما برخيزد خواهيم جنگيد. و با كسى كه در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهيم داشت .
ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهيم گرفت ! (2)
سخنان ندامت آميز كوفيان ، جدى مى نمود و شعارهايشان رنگى جذاب داشت ولى نه براى امام سجاد و نه براى آنان كه بارها شعارها و دعوتها و حمايتهاى كوفيان را تجربه كرده بودند! از اين رو امام سجاد - عليه السلام - بى اين كه تحت تاءثير شعارهاى مقطعى و بى اساس كوفيان قرار گيرد بدانها پاسخى مناسب داد.
امام سجاد (ع ) در پاسخ كوفيان فرمود:
هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد اى خيانت پيشگان مكار!
ميان شما و آرمانهايى كه اظهار مى داريد فاصله ها و موانع بسيار است . (3)
آيا مى خواهيد همان جفا و پيمان شكنى كه با پدران و من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد!
نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشته اى كه از شما بر تن داريم ، اليتام نيافته است همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد در حالى كه خاندانش در كنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امير مؤمنان فراموش نشده است .
طعم تلخ مصيبتها هنوز در كامم هست و غمها در گسترده سينه ام موج مى زند.
در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست
تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه هزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد! (4)
امام سجاد (ع ) در پايان اين سخنان كه آتش ندامت و حسرت را درجان كوفيان برافروخت و مهر بى اعتبارى و بى وفايى را براى هميشه بر پيشانى آنان زد، اندوه عميق خويش را با اين شعرها اظهار كرد و بر التهاب قلبها افزود:
قد كاان خيرا من حسين و اءكرما
قتيل تفرحوايا اهل نفسى فداؤ ه
جزاء الذى اءراده نار جهنما
چرا كه پدرش با همه آن ارزشها و كرامتهاى برتر نيز قبل از او شهادت رسيد.
اى كوفيان ! با آنچه نسبت به حسين روا داشتند شادمان نباشيد.
واقعه اى عظيم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود!
جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد.
آتش دوزخ جزای كسانى است كه او را به شهادت رساندند.
پي نوشت ها:
1- قال حذيم بن شريك الاسدى : خرج زين العابدين - عليه السلام - الى الناس و اومى اليهم ان اسكتوا فسكتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنى عليه و صلى على نبيه ، ثم قال : ايها الناس ، من عرفنى فقد عرفنى ! و من لم يعرفنى فاءنا على بن الحسين المذبح بشط الفرات من غير ذحل و ل ترات ، انا ابن من انتهك حريممه ، و سلب نعيمه و انتهب ماله و سبى عياله ، اءنا ابن من قتل صبرا، فكفى بذلك فخرا.
ايها الناس ناشد بالله هل تعلمون انكم كتبتم الى الى و خدعتمئه ، و اعهطيتموه من انفسكم العهد و الميثاق و اليبعة ؟ثم قاتلتموه فتبا لكم ما قدمتم لا نفسكم و سوء لرايكم ، باءيه عين تنظرون الى رسول
الله - صلى الله عليه وآله -.
2- فقالو باجمعهم : نخن كلنا يا ابن رسول الله سامعون مطيعون حافظون لذمامك ، غير زاهدين فيك و لا راغبين عنگ ، فمرنا باءمرك رحمك الله فانا حرب لحربك ، وسلم لسلمك ، لناءخذن ترئك و ترئنا، ممن ظلمك و ظلمنا.
3- امام سجاد - عليه السلام - در اينجا به آيه اى اشاره دارد كه از جهات مختلف به موضوع مورد سخن آن حضرت ارتباط دارد. پيوند عميق اين آيه با موضوع ياد شده ژرفاى علم امام و احاطه آن خضرت بر مفاهيم پيام وحى را مى رساند. در اين آيات خداوند به پيامبر مى فرمايد: اى پيامبر به امت خويش بگو شما را موعظه مى كنم به قيام در راه هدا.. اى پيامبر به اينان بگو: آنجه من از شما مى طلبم در جهت منافع خود شماست ... در ادامه اين آيه خداوند به مجرمان و متخلفان از جهاد و يارى پيامبر هشدار داده و مى فرمايد: كافران هنگام مشاهده غذاب الهى نگران و مضطرب شده و مى گويند ما هب حق ايمان آورديم ولى آنها كجا و ايمان كجا! آنها در زندگى دنيا و در آنجا كه فرصت و زمينه داشتند كافر شدند و امروز كه ميان ايشان و آرمانهايشان فاصله افتاده ، دم از ايمان مى زنند! و حيل بينهم و بين ما يشتهون رك : سوره سباء آيه 46 تا 54.
4- فقال على بن الحسين - عليه السلام -: هيهات ! ايها الغدره ، المكرة ، يل بينكم بين شهوات انفسكم ، اتريدون ان تاءتوا اليكما اتيتم الى آبائى من قبل . كلا و رب الرقصات الى منى ، فاءن الجرح لما يندمل ، قتل اءبى بالامس و اهل بيته معه ، فلم ينسنى ثكل رسول الله (ص ) و ثكل اءبى و بنى اءبى و جدى شق لهاز و مرارته بين حناجرى و حلقى و غصصه تجرى صدرى و مساءلتى لا تكونو النا و لا علينا. ثم قال - عليه السلام - : لا غرو ان قتل الحسين و شيخه ... احتجاج طبرسى 2/306