دو تا قصه از آنها نقل میکنم: حضرت رسول (صلاللهعلیه و آله و سلم) (قبل از این هم چند جا یک دفعه گفتم) حضرت رسول - صلی الله [علیه و آله] و سلم در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که هر کس به من حقی دارد بگوید، خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب پا شد گفت من یک حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا که میرفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به این جا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانهام باز بوده، شما هم شانهتان باز کنید. بسیار خوب. شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من میخواستم ببوسم بدن رسول الله را! ولی مسأله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آن وقت بوده است و بعضی جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هر کس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به این که تو دهشاهی از من برداشتی! حالا اگر چنانچه هر یک از این ممالک دموکراسی را بیاورید، یکی برود بالای منبر بگوید که هر که حق دارد بگوید، اوّلا می گوید این را؟ حق میدهد به ملت که اگر یک شلاقی زده باشد، بیا شلاقش را بزن؟ این حق را کدام دموکراسی، کدام سلطان، کدام رئیس جمهور، کدام - عرض میکنم- سلطان عادل و رئیس جمهور عادل و دموکراسی یک همچو کاری میکند؟ این اسلامی است که میگویید استبداد است و این دموکراسیهای دیگر! ما میگوییم که دموکراسی نیست ممالک شما. استبداد با صورتهای مختلف، رئیس جمهوریهایتان هم مستبدند به صورتهای مختلف؛ منتها اسمها خیلی زیاد است! الفاظ خیلی زیاد است! محتوا ندارد.(1)
رئیس دولت با سایر افراد ملت فرق نداشته است؛ رئیس دولت در زمان رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) خود پیغمبر بود، و وضع و رفتارش با مردم به این طور بود که در مسجد وقتی که تشریف داشت و اشخاص هم بودند، اگر کسی از خارج مجلس وارد میشد و غریبه بود نمیدانست رئیس دولت کدام یک از اینهاست و میپرسید کدام هستید. تشریفات به این معنا که در بین طاغوت بوده است هرگز نبوده است. رئیس دولت در زمان حضرت امیر- سلام الله علیه- در محضر قاضی حاضر شد، و با آن یهودی که ادعا داشت- یا ایشان ادعا داشتند- طرح دعوا کردند و قاضی وقتی که خواست احترامی از حضرت امیر المؤمنین بکند، ایشان گفتند حق نداری، در محضر قضا ما یکی هستیم. و بعد هم حکم را علیه او- علیه حضرت امیر- داد و ایشان تسلیم شدند. اسلام [دارای] یک همچو امری است؛ اسلام یک همچون آزادی، یک همچو دموکراسی دارد. کجا همچو امری است؟ در کجا سراغ دارید که رئیس دولت را در محضر قاضی که از [طرف] خود او نصب شده است حاضر کند و به دادخواهی با یک یهودی احضار کند و حاضر بشود و تسلیم قاضی باشد؟ در کدام مملکت - این مملکتهایی که ادعای آزادی و دموکراسی میکنند- سراغ دارید؟ بیاورید نظیر این را.(2)
یکی از فرقهای بین حکومت اسلام با سایر حکومتها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ مَحبّت است. بین شخص اوّل مملکت مثل رسول خدا که شخص اوّل بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اوّل امیرالمؤمنین بود با ادنی فردی که به حسب نظر مردم ادنی حساب میشدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود. این طور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد میآمدند و مینشستند؛ اصحابشان و اتباعشان. هم توی مسجد بود؛ کسی، از خارج که میآمد نمیدانست کدام از آنها پیغمبر است. میپرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن این طور نبود که یکی در بالای تخت بنشیند و مابقی مقابلش بایستند و سلام نظامی بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع این طور بود، این طور نبود که امرای لشکر- امرای لشکر خیلی مهم هم داشتند- با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جوّ مَحبّت بود. آنها در یک محیط دوستی و رفاقت و مَحبّت زندگی میکردند. بین خودشان «رُحَماء» بودند؛ یعنی همه با هم دوست و رفیق ... با رحمت رفتار میکردند. و وقتی که مقابل کفار واقع میشدند، آن جا «اشِداء» بودند.(3)
اسلام سردارهایش هم توی مردمند. پیغمبر اسلام (صلاللهعلیه و آله و سلم) خوب، سردار همه بود، بزرگ همه بود، توی مردم بود. با مردم میآمد مینشست، توی مسجد مینشست مثل سایر مردم. حضرت امیر سلام الله علیه - آن وقت که حضرت یک مملکتی بود که چندین مقابل ایران بود، مصر بود، حجار بود، عراق بود، ایران بود، سوریه بود- عرض کنم- یمن بود، همه اینها تحت سیطره او بود، مثل سایر مردم میآمد با مردم مینشست و معاشرت میکرد. برای این که از مردم نمیترسید. ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد، از آنها. خلافی نکرده بود که از مردم [بترسد.] برای مردم بود؛ مردم او را حامی خودشان میدانستند.(4)
2.پیامبر (صلاللهعلیه و آله و سلم) همواره مراقب حقالناس در حکومتش بود.
3.پیامبر (صلاللهعلیه و آله و سلم) در طول دوران حکومت خود بی تکلّف و متواضع بودند
گرد آوری: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره)(5)، اصل مردمداری و رعایت مصالح و منافع مردم، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول
رئیس دولت با سایر افراد ملت فرق نداشته است؛ رئیس دولت در زمان رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) خود پیغمبر بود، و وضع و رفتارش با مردم به این طور بود که در مسجد وقتی که تشریف داشت و اشخاص هم بودند، اگر کسی از خارج مجلس وارد میشد و غریبه بود نمیدانست رئیس دولت کدام یک از اینهاست و میپرسید کدام هستید. تشریفات به این معنا که در بین طاغوت بوده است هرگز نبوده است. رئیس دولت در زمان حضرت امیر- سلام الله علیه- در محضر قاضی حاضر شد، و با آن یهودی که ادعا داشت- یا ایشان ادعا داشتند- طرح دعوا کردند و قاضی وقتی که خواست احترامی از حضرت امیر المؤمنین بکند، ایشان گفتند حق نداری، در محضر قضا ما یکی هستیم. و بعد هم حکم را علیه او- علیه حضرت امیر- داد و ایشان تسلیم شدند. اسلام [دارای] یک همچو امری است؛ اسلام یک همچون آزادی، یک همچو دموکراسی دارد. کجا همچو امری است؟ در کجا سراغ دارید که رئیس دولت را در محضر قاضی که از [طرف] خود او نصب شده است حاضر کند و به دادخواهی با یک یهودی احضار کند و حاضر بشود و تسلیم قاضی باشد؟ در کدام مملکت - این مملکتهایی که ادعای آزادی و دموکراسی میکنند- سراغ دارید؟ بیاورید نظیر این را.(2)
یکی از فرقهای بین حکومت اسلام با سایر حکومتها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ مَحبّت است. بین شخص اوّل مملکت مثل رسول خدا که شخص اوّل بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اوّل امیرالمؤمنین بود با ادنی فردی که به حسب نظر مردم ادنی حساب میشدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود. این طور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد میآمدند و مینشستند؛ اصحابشان و اتباعشان. هم توی مسجد بود؛ کسی، از خارج که میآمد نمیدانست کدام از آنها پیغمبر است. میپرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن این طور نبود که یکی در بالای تخت بنشیند و مابقی مقابلش بایستند و سلام نظامی بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع این طور بود، این طور نبود که امرای لشکر- امرای لشکر خیلی مهم هم داشتند- با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جوّ مَحبّت بود. آنها در یک محیط دوستی و رفاقت و مَحبّت زندگی میکردند. بین خودشان «رُحَماء» بودند؛ یعنی همه با هم دوست و رفیق ... با رحمت رفتار میکردند. و وقتی که مقابل کفار واقع میشدند، آن جا «اشِداء» بودند.(3)
اسلام سردارهایش هم توی مردمند. پیغمبر اسلام (صلاللهعلیه و آله و سلم) خوب، سردار همه بود، بزرگ همه بود، توی مردم بود. با مردم میآمد مینشست، توی مسجد مینشست مثل سایر مردم. حضرت امیر سلام الله علیه - آن وقت که حضرت یک مملکتی بود که چندین مقابل ایران بود، مصر بود، حجار بود، عراق بود، ایران بود، سوریه بود- عرض کنم- یمن بود، همه اینها تحت سیطره او بود، مثل سایر مردم میآمد با مردم مینشست و معاشرت میکرد. برای این که از مردم نمیترسید. ظلم نکرده بود به مردم تا بترسد، از آنها. خلافی نکرده بود که از مردم [بترسد.] برای مردم بود؛ مردم او را حامی خودشان میدانستند.(4)
راهبردهای تصریحی:
1.حکومت پیامبر (صلاللهعلیه و آله و سلم) نمونه و الگوی یک حکومت اسلامی موفق است.2.پیامبر (صلاللهعلیه و آله و سلم) همواره مراقب حقالناس در حکومتش بود.
3.پیامبر (صلاللهعلیه و آله و سلم) در طول دوران حکومت خود بی تکلّف و متواضع بودند
نکته استنباطی:
1- اصل در حکومت نبوی بر برادری، مَحبّت و دوستی با مردم است.پینوشت:
1. صحیفه امام (ره)، ج4، صص326 و 327.
2. صحیفه امام (ره)، ج7، ص 126.
3. صحیفه امام (ره)، ج7، ص233.
4. صحیفه امام (ره)، ج8، ص 381.
گرد آوری: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره)(5)، اصل مردمداری و رعایت مصالح و منافع مردم، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول