شهادت امام موسى بن جعفر (علیه السلام)
منبع:كتاب «زندگانى امام موسى بن جعفر (ع)»
اكنون بايد ديد عامل اين طرح شيطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟
نفوذ معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضيلت بيكران، شخصيت ممتاز، تقوا و فضيلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى ارزندهى امام (ع)، همه و همه صفات ويژهاى بودند كه هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصيبى نداشتند و اين نوع برجستگىهاى فضيلت امام (ع) هر كدام بنوبت خود ميتوانست موجب تحقير شخصيت پوشالى هارون گردد و او ميخواست با حبس و بازداشت امام عقدهها و حقارتهاى خود را جبران نمايد و التيام بخشد غافل از آنكه اين نوع شكنجهها روز بروز بر مقبوليت و محبوبيت امام مىافزود ومبغوضيت و عامل شكست و سقوط هارون را فراهم ميساخت.
هارون و ديگر ستمگران مادهگرا نميتوانند درك كنند كه شهادت در راه خدا و ايثار خون در راه پيشرفت آرمانهاى والاى اسلامى عاليترين هدف مردان خدا است كه نمونهى مجاهدين حقيقى و پيشروان معصوم قافله انسانيت ميباشند اگر ديگران با ليت و لعل و با آرزو و اميد در عشق به شهادت زندگى ميكنند آنان در متن برنامه زندگى روزانه خود شهادت را گنجاندهاند و بشهادت افتخار ميكنند كه نصيب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر ديگر رهروان حقيقت و عدالت گوارا و مطبوع ميسازد و شهد پر ارزش آنرا در كام آنان شيرينتر و گواراتر ميسازد. زندگى پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما يكى از آن نمونههاى با ارزش و روشن اين فداكاريها و جانبازيها است. در سال 179 بود كه هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پارهاى از سعايتها و گزارشهائى كه درباره فعاليت روحانى امام (ع) باو رسانده بودند او را از مدينه تبعيد كرد و زندانى و بازداشت نمود ولى زندانهاى مكرر و متوالى هارون نتوانست موسى بن جعفر (ع) را از بازگوئى حقيقت باز دارد و او را مطيع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد يكبار او را در بصره پيش عيسى بن جعفر برادر زبيده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پيش فضل بن ربيع يكى از آجودانهاى مخصوص خود و ديگر بار نزد فضل بن يحيى و آخرين بار در زندان سندى بن شاهك محبوس ساخت كه تنها مدت زندان او بيش از چهار سال تمام طول كشيد كه توام با شكنجه و ناملايمات روحى و جسمى بوده است.
گفتار صاحب ارشاد
در ارشاد آمده است هنگامى كه هارون در مسافرت حج خود وارد مدينه گشت امام با جمعى از اشراف مدينه به استقبال و ديدار او شتافتند پس از مراجعت از ديدار او، امام (ع) به مسجد رسول الله (ص) برگشتهنگاميكه هارون به زيارت قبر رسول خدا (ص) شتافت در ضمن سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا (ص) اينچنين گفت:«يا رسول الله انى اعتذر اليك من شيئى اريدان افعله اريدان احبس موسى بن جعفر فانه يريد التشتت بين امتك و سفك دمائها» .
اى پيامبر خدا! من در يك مورد از شما عذرخواهى دارم و آن دستگيرى فرزندت موسى بن جعفر است او ميخواهد ميان مسلمانان اختلاف كلمه بيفتد كه منجر به خونريزى آنان گردد.
پس از زيارت تنزيه و تبرئه! كه مرسوم ستمگران است دستور داد امام (ع) را در مسجد رسول الله (ص) دستگير سازند و بحضور هارون آوردند او را به بند زنجير كشاندند و در محملى ترتيب دادند كه روى استرى نهاده بودند جمعى را با يكى از آن محملها روانه بصره و جمعى ديگر را روانه كوفه كردند و هدف او از اين طرح گم كردن رد پا بود.
بدين ترتيب امام را به بصره وارد ساختند و از آن تاريخ بمدت يكسال تمام تحت نظر او بود .
امام هميشه در حال نماز ميگفت:
خدايا من هميشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت ميداشتم بر اين توفيق شكر گزارم.
هارون نامهاى درباره نقشه قتل امام (ع) به عيسى بن جعفر نوشت.او با خواص خود در اينباره به شور و تبادل نظر پرداخت همگان او را از اين عمل بر حذر داشتند و از مسئوليت بزرگ اين اقدام هشدار دادند تا اينكه عيسى در پاسخ نامهى هارون چنين نوشت:
«مدت حبس و بازداشت موسى بن جعفر به درازا كشيد و من در اين مدت طولانى او را با وسايل گوناگون امتحان كردهام گاهى جاسوسانى تحت عناوين گوناگون بعنوان آگاهى و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجاتهاى او با او همنشين ساختهام همگى گزارش دادهاند كه او فرديست كه هرگز از دعا و عبادت خدا خسته نميشود و هميشه مشغولانجام او امر الهى است و تا كنون هرگز گزارشى بمن نرسيده است او در دعا و نيايش خود بر ضد تو يا من دعائى بكند و نفرينى بنمايد تمام ادعيه و درخواستهاى او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح عمومى وضع مردم...
اگر شما دستور بدهيد شخص ديگرى او را از من به پذيرد بهتر و مناسبتتر خواهد بود وگرنه من نميتوانم او را بيشتر از اين نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقيقت اينست كه من از نگهدارى ايشان در رنج و تعب بيحد بسر ميبرم و وجدانا ناراحت و متاثرم.» (1)
انتقال به بغداد
هارون با دريافت نامه عيسى بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از اين رو او را به يكى از آجودانهاى خاص خود بنام «فضل بن يحيى» سپرد تا مراقبت لازم از ايشان بعمل آورند.فضل او را در يكى از اطاقهاى منزل خود جا داد و افراد خاصى بعنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و گزارش كار او تعيين نمود تا در كردار و اعمال او دقت و كنجكاوى بيشترى بعمل آورند.
امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زندهدارى مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نياز لحظهاى غفلت نداشت فضل نيز با مشاهده اين اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواستهاى وجدان بيش از حد اصرار ورزد و از اينرو در زندگى امام توسعه داد و در تعظيم و تكريم و احترام و جلب رضايت او كوشيد.
هارون در منطقه «رقه» بسر ميبرد كه گزارش محبتها و احترامات فضل را بر او رساندند او از اين عمل فضل ناراحت شد و گفت باوبنويسند:
«اين عمل تو بسيار ناگوار است تو ماموريت دارى كه با رسيدن نامه او را بقتل برسانى» فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپيچى نمود.
خبر استنكاف فضل به هارون رسيد او در نامه ديگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذكر شده بود شما از وضع عمومى موسى بن جعفر (ع) بررسى دقيق بعمل آوريد و اگر در رفاهيت و آسايش بسر ميبرد او را از فضل بن يحيى تحويل بگيريد.»
و در نامه ديگرى به سندى بن شاهك كه در پستى و فرومايگى مانند نداشت نوشت كه با رسيدن نامه از اوامر و دستورهاى عباس بن محمد امتثال كامل نمايد.
نامه رسان هر دو نامه را بمحل خود رساند و دستگاه جاسوسى هارون به فعاليت افتاد و حقيقت را فاش ساخت و دستور صادر شد كه فضل بن يحيى احضار گردد او را در حضور سندى عريان ساختند و صد تازيانه بر بدن عريان او زدند و جريان را به هارون نوشتند.هارون در ملاء عمومى اظهار داشت كه فضل از اطاعت خليفه سرپيچى نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنى قرار داد و گفت:
«من او را لعن ميكنم شما هم او را لعن كنيد.»
مردم ناآگاه و غافل همگى با هارون همصدا شدند اين خبر به گوش يحيى بن خالد رسيد فورا بحضور خليفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود:
او هنوز جوان است و تجربه كافى ندارد.
من ماموريت او را با كمال ميل مىپذيرم و رضايت خاطر شما را فراهم ميسازم.
هارون خوشحال گرديد و از كوتاهى و قصور فضل گذشت و بمردم اعلام نمود فضل در يك مورد مرتكب مخالفت و سرپيچى شده بود ولىاو توبه كرد ـ من او را عفو كردم شما هم او را مورد عفو قرار دهيد.
آن زبان بستهها! همگى گفتند ما دوستان كسى هستيم كه شما كه خليفه هستيد او را دوست داشته باشيد و دشمنان كسى هستيم كه شما دشمن ميداريد!
يحيى بن خالد با جمعى از ماموران عاليرتبه از «رقه» بطرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او ـ پرسشها كردند.او براى رد گم كردن گفت:
من براى تعديل ماليات و نظارت بر امور كارگران خليفه آمدهام و چند روز اول هم باين قبيل امور اشتغال ورزيد!
ولى پس از چند روز سندى بن شاهك را بحضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسى بن جعفر (ع) باو اعلام نمود و او هم پذيرفت.
در يكى از وعدههاى غذا زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند كه زهر را در خرما قرار داد و بهر صورت كه باشد امام در اثر مسموميت، دچار تب شديدى گرديد كه فقط سه روز زنده ماند.در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرين تسليم نمود و در راه تبليغ احكام خدا به فيض عظيم شهادت نائل گرديد. (2) صورت جلسه قلابى:
پس از شهادت امام (ع) كه در اثر مسموميت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى نمايان دربارى را كه در جمع آنان «هيثم بن عدى» نيز بود وعده اى از ريش سفيدان معتمد بغداد ! و جمعى از ارتشيان و سرداران را بر سر جنازهى امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت يا خفگى و مسموميت و ديگر علائم و آثار جنحه و جنايت را تصديق و گواهى نمايند و برگى را امضاء نمايند كه او با اجل طبيعى از دنيا رفته است آن معتمدان محلى همگى گواهى خود را در پائين ورقه به ثبت رساندند كه موسى بن جعفر (ع) با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است.
سپس تابوت را روى پل بغداد نهاده بعنوان رفع تهمت و ننگ و نكبت از خود در ميان مردم اعلام داشتند كه همگان بيايند و مشاهده و داورى كنند كه موسى بن جعفر (ع) با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است. (3)
پىنوشتها:
1 ـ ارشاد مفيد ص 251 نجف ـ نور الابصار شبلنجى ص 104 ـ اسعاف الراعبين ص 148
2 ـ داستان مسموميت امام را از مورخين اهل سنت ـ علامه ابن صباغى در الفصول المهمه ص 220 شبلنجى در نور الابصار ص 491 ابن صباغ مالكى در اسعاف الراغبين ص 148 ابن حجر هيثمى در الصواعق المحرقه ص 191 سيد عبد الغفار الغفار در ائمه الهدى ص 111 ـ و مسعودى الذهب ج 3 ص 365 نقل نمودهاند در آن كتاب چنين افزوده شده است موسى بن جعفر در پانزدهمين سال حكومت هارون در سن 54 سالگى در بغداد بصورت مسموميت درگذشت.
3 ـ ارشاد مفيد ص 282 ـ او در پايان ميافزايد ـ ميگويند ـ شايد علت اينكه بدن امام را روى جسر نهادند بر اين اصل بوده باشد كه جمعى از شيعيان در مورد امام عقيده داشتند كه او همان قائم منتظر است و حبس طولانى امام آن عقيده را مستحكمتر نموده و ميگفتند اين حبس طولانى، غيبت قائم است، يحيى بن خالد از اين نظر دستور داد ـ ميان مردم اعلام كنند كه اين همان بدين موسى بن جعفر است كه رافضيان ميپندارند او همان قائم منتظر است كه نميميرد و همگان نگاه كردند و شهادت دادند.
حقيقت مطلب هر چه باشد امام در اثر مقابله با ستمگرىها و ديكتاتورى هارون به شهادت رسيد و اهانتى را كه هارون در حق امام مرتكب گرديد صفحات ـ تاريخ را سياه كرده است و او را عامل قتل و شهادت ميداند.