صفات همسران در خـانـواده فـاطمه زهـرا(علیها سلام) و اميـر مـومنين (علیه السلام)-بخش دوم

گفتار نخست خود را با ايـن سخـن آغاز كرديـم كه همه ما با شروع رشد خويـش به دنبال ((نمونه)) و ((الگو)) هستيـم تا در گفتار و رفتار او پاسخى براى ((چگونه زيستـن)) به دست آوريـم.
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صفات همسران در خـانـواده فـاطمه زهـرا(علیها سلام) و اميـر مـومنين (علیه السلام)-بخش دوم
صفات همسران
صفات همسران در خـانـواده فـاطمه زهـرا(علیها سلام) و اميـر مـومنين (علیه السلام)-بخش دوم
نويسنده:احمد لقمانى
منبع:ماهنامه پيام زن
اشاره
گفتار نخست خود را با ايـن سخـن آغاز كرديـم كه همه ما با شروع رشد خويـش به دنبال ((نمونه)) و ((الگو)) هستيـم تا در گفتار و رفتار او پاسخى براى ((چگونه زيستـن)) به دست آوريـم. و دشمنان كه به اين نياز فطرى پـى برده اند و چنيـن ويژگـى را در جـوانان بيـش از ديگران مى يابند, با شيـوه هاى پرجاذبه برآنند با گشـودن بيـراهه هايـى زيبا و فـريبا, دل و ديـده ما را به سـوى ارزشهاى مورد نظر خـود سـوق داده و با ايـن راهزنى ناپيدا, فكر و فرهنگ همگان را تغييـر داده, باورهاى پاك و بينشهاى روشـن را واژگـون نمايند. تنها گام مـوفقيت در پيروزى بر نقشه هاى شـوم استكبار ـ كه نشان از خردورزى و هوشمندى ما دارد ـ بينـش و بصيرت نسبت به معارف ناب دينى و در پى آن, آشنايى با شخصيت الگـوهاى بى همتا و درسآموزى از زندگانى آنان خـواهد بـود; شيوه اى كه در آمـوزه هاى فكرى و فرهنگـى اسلام با عبارت ((اسـوه حسنه)) بدان پرداخته شده است. ((صفـات همسـران در خـانـواده فـاطمه زهـرا(س) و اميــــر مـومنان(ع))) اوليـن نـوشتار از درسآمـوزى ما از زنـدگانـى دخت آفتاب, حضـرت زهـرا(س) است كه افزون بـر آشنايـى بيشتـر بـا آن پاك بانو ـ به عنوان الگـويى شايسته و تمام عيار در امروز جامعه ما ـ به اهميت خانه و خانـواده, تإثير گرانسنگ همسران در رشـد و شكـوفايى فرزندان و سرانجام پـويايـى و بالنـدگـى اجتماع پـى مى بريـم. بخـش آغازين ايـن مجمـوعه را به صفاتـى ارزنده در وجود زهراى مرضيه(س) همچون بصيرت و بينـش نسبت به زندگى, شناخت همسر و آشنايى با ابعاد روحـى ـ روانـى او, همدلـى و همراهى با همسر و احترام به شخصيت همسر اختصاص داديـم, اينك ادامه بحث را پى مى گيريم:

5 ـ آراستگـى ظاهـرى و استفـاده از عطـر و آرايـش در خـانه

خداوند مهربان زيبايى و خـودآرايى را دوست دارد(1) و از كسانـى كه بـوى آزاردهنـده اى دارنـد, بيزار است.(2) بنيان اسلام را بـر طـراوت, پـاكيزگـى و دورى از ژوليـدگـى و كثيفــى نهاده و تنها انسانهاى پاكيزه را به فردوس بريـن; بهشت مـى برد.(3) و از آنجا كه در سلسله دستـورات خـود در قـرآن, احساسات و عواطف مـردم در نظر گرفته شده و سخنان خـود را بر پايه سرشت انسانها بيان كرده است, از ايـن رو, زيبـاپسنـدى, آراسته گـرى, علاقه به عطـر و ماده بـويا در اعماق وجـود آدمى نهفته است اما با آموزه هايى ارزشمند از افراط و تفريط در اين باره جلـوگيرى مـى كند. بـديـن خاطر در پاره اى موارد نوعى امر و دستـور محكـم براى روى بردن به زينت و آراستگى مى كند و مى فرمايد:
((بايد براى بـرادر مسلمان, خـود را زينت دهيـد و آراسته كنيـد ...))(4) و در بـرخـى سخنان واژه ((دوست داشتـن)) به كار بـرده شده كه:
((خداوند دوست دارد هنگامى كه بنده مومنـش به طرف برادر ايمانى خـود مـى رود, آراسته و زيبـا بـاشـد))(5)
اما آنگاه كه به كانون مقدسـى همچـون ((خانـواده)) مـى رسد و در بـاره همسـران ـ كه طـراوت بخـش و نشاطآفـريـن خانه و ساكنان آن هستند ـ سخـن مـى گـويد با نگاهـى ژرف تر و سخنانـى شفاف تر, زن و شـوهر را به آراستگى ظاهرى, بهره گيرى از آرايـش و عطر در چنيـن محيط ارزشمندى تـوصيه مى كند. رسـول خـدا(ص) به مردان مـى فرمايد:
((لباسهاى خـود را پاكيزه كنيـد و مـوهاى خـود را كـم نماييـد, مسـواك بزنيـد و آراسته و پاكيزه باشيـد كه بنـى اسـرائيل چنيـن نكردند و زنانشان زناكار شـدنـد.([ (6شما مردان] ناخنهاى خـود را از بيخ بگيريد(7).))
سپـس رو به زنان كرده مى فرمايد: ((قدرى از ناخنهاى خود را باقى بگذاريد كه بر زينت شما مـى افزايد[ .البته اگر تنها براى شـوهر نمايان باشد])) سپس فرمودند: ((بوى خوش زنان چيزى است كه رنگـش آشكار و بويش نهان باشـد و بوى خـوش مـردان چيزى است كه بـويـش آشكار و رنگـش نهان باشد(8). هر زنى كه خود را براى غير شوهرش, خوشبـو كند, هيچ نمازى از او پذيرفته نخـواهد شـد تا آنكه همان گـونه كه نسبت به جنابت غسل مى كند, نسبت به ايـن بـوى خـوش نيز غسل كند(9).)) آرى, حفظ اعتدال در خـودآرايى و دورى از هر گونه افراط و تفريط زن و شـوهر در استفاده از بـوى خـوش و آراستگـى, زمينه ساز پاكدامنـى, دلدادگـى, عشق و صفا و صميميت هر چه بيشتر همسـر گشته و هـر يك را از نگـاه نادرست به ديگـران و گنـاهـان فراوان ايمنى مى بخشد.
از ايـن رو چـون يكـى از اصحاب امام رضا(ع) ـ يا امام كاظم(ع) ـ حضرت را با مـوهاى رنگ كرده[ و چهره اى آراسته] ديد, گفت: فـدايت شوم خضاب كرده ايد؟ امام فرمود:
آرى, زيرا آراستـن خـود از جمله چيزهايـى است كه مـوجب افزايـش پاكدامنى زنان مى شـود و زنان, عفت و پاكدامنى را بديـن علت رها كردند كه شـوهرانشان آراستـن خود را ترك نمـودند. آيا تـو خـوش دارى همسرت را به شكلى كه او تـو را در حال ژوليدگى و نامرتبـى سر و وضع مى بيند, ببينى؟
صحابـى امام مى گـويد: نه. و حضرت ادامه مـى دهند كه: پـس, ايـن, همان است, نظافت و استعمال بـوى خـوش و اصلاح سـر و ... از اخلاق انبياى الهى است(10).
اهميت دوچندان ايـن صفت پسنـديـده براى همسران ـ بـويژه زنان ـ چنان است كه دستـور داده شده كه زن[ در رسيدن به وضع ظاهرى خود به خاطـر همسـرش] سزاوار نيست به خـود نرسـد گرچه گردنبنـدى در گـردن بيـاويزد و يـا دستـش را مختصـر حنـايـى بگذارد هـر چنـد سالخـورده باشد(11) ... زن هرگـونه آرايـش و زينتـى براى شـوهر كنـد, جـايز است و مـانعى نـدارد(12).
فاطمه زهرا(س) كه به خـوبـى از آمـوزه هاى آسمانـى اسلام در باره استفاده بجـا, شايسته و لازم از آراستگـى ظاهـرى و بهره منـدى از بوى خـوش و آرايـش آگاه بـود, تنـدروى در ايـن ويژگـى را كه در جلـوه هاى افـراط در رسيـدگـى به خـويـش, غفلت از عمر گرانبار و نپرداختـن به گـوهر انسانيت, پـديدار مى شـد, ناپسنـد مـى شمرد و تنگ نظرى, جمـود فكرى و يكسـونگرى به تعاليـم آييـن اسلام را نيز مردود مى دانست.
همان گـونه كه با چشمان خـود ديـد كه چـون سه زن از زنان اصحاب پدر عزيزش, خدمت حضرت آمده و از شيـوه شـوهران خـود در دورى از خوردن گوشت, اجتناب از بـوى خـوش و جدايى از همسر شكايت كردند, رسـول خـدا(ص) بيدرنگ و در حالـى كه به علامت خشـم ردايـش را بر زميـن مـى كشيـد از خانه به مسجـد رفته, بر منبـر نشسته و فرياد برآورد:
((چه مى شـود, گروهى از ياران مرا كه ترك گوشت و بـوى خـوش و زن كـرده انـد؟! همانا مـن خود, هم گـوشت مـى خوردم و هـم بـوى خـوش استعمال مى كنم و هم از زنان بهره مى گيرم; هر كس از روش مـن روى گـردانـد, از مـن نيست.(13))) و همچنيـن آگاهـى داشت كه دستـور كـوتاه كردن لباس به خاطر نظافت و دورى از آلـودگـى, در اوليـن آيـات نـازل شـده بـر رسـول اكـرم(ص) بيـان شـده است كه:
و ثيابك فطهر(14) (جامه هاى خويـش را پاكيزه گردان); از ايـن رو, هماره خود را با عطرى, خـوشبـو مـى ساخت تا زمينه نشاط و طـراوت همسر خود را در منزل فراهـم سازد(15). او ايـن شيوه پسنديده را از پدر خـويـش آموخت زيرا رسول الله(ص) چندى قبل از عروسى فاطمه و علـى ـ عليهماالسلام ـ عمـار يـاسـر را به بـازار فـرستاد تـا عطرهايـى خـوشبـو خـريـدارى كرده تا همراه جهيزيه زهرا به خانه شوهر بفرستد.
چـون عمار, عطر خوبى خريدارى كرد, به سوى منزل پيامبر روانه شد و آن را به دخت عزيز رسـول الله داد. فـاطمه رو به او نمـــود و فرمـود: يا ابا اليقظان ما هذا الطيب؟ اى عمار! ايـن عطر چيست؟
عمار در جـواب گفت: پـدر شما, رسـول الله مرا امر كـرد تا آن را تهيه كنم(16).
تـوجه آن پاك بانو به نوع عطـر, فـرح بخشـى و روح نـوازى بـوى آن, ام سلمه را به تعجب وا داشت, چنـانكه روزى از وجـود عطـــــر از فاطمه(س) سـوال كرد, حضـرت جـواب مثبت داد, و به دنبال آن شيشه عطرى آورد, مقـدارى از آن را در كف دست ام سلمه ريخت. چـون بـوى خـوش آن به مشـام او رسيـد, آن را داراى چنان رايحه اى دانست كه هرگز مانند چنين عطرى را نديده بـود. از ايـن رو, از بانوى خـود سـوال كـرد كه ايـن عطـر خـوشبـو را از كجـا تهيه كـرده ايـد؟ و فاطمه(س) فرمود:
هـو عنبر يسقط مـن اجنحه جبرئيل(17) ايـن عطر, مشكـى است كه از بال و پر جبرئيل فرو ريخته است.
استفاده از عطـر, نگاه در آب بـراى آراستگـى ظاهـرى و شانه زدن, خوشبو بـودن با همسر و هنگام نماز, استفاده از رنگهاى روشـن در لباسها هماننـد سفيـد و يا رنگهاى نشاطآفريـن و فرح زا مثل سبز, شيـوه زندگـى رسـول الله(ص)(18) بـود كه فاطمه(س) نيـز آمـوختـه بـود و همـاره بـدان عمـل مـى كــرد.
از آنجا كه ايـن ويژگى در سراسـر زنـدگـى حضرت بـود در لحظه هاى واپسين زندگى آن بانـو نيز فرامـوش نشد. از ايـن رو پـس از وضـو گـرفتـن, رو به اسمـإ بنت عميـس كـرده فـرمـود:
(اى اسمإ! عطر مرا; همان عطرى كه هميشه مى زنـم و پيراهنى را كه هميشه در آن نمـاز مـى گذارم بيـاور ...))(19)
اى قصه بهشت ز كويت حكايتى
شرح جمال حور ز رويت روايتى
كى عطرساى مجلس روحانيان شدى
گل را اگـر نه بـوى تـو كـردى رعايتـى
دانـى مـراد حـافط از ايـن درد و غصه چيست؟
از تـو كـرشمه اى و ز خسـرو عنـايتـى(20)

6 ـ سـاده زيستـى در زنـدگـى; آزادگـى از اسـارت دنيـا

سلمان فارسـى مى گـويد: روزى فاطمه(ع) را ديدم كه چادرى ساده بر سر دارد كه دوازده جاى آن وصله شده بـود. مـن از شـدت شگفتـى و ناراحتـى گريستم و گفتـم: دختـران پادشاه ايران و قيصر روم بـر كرسيهاى طلايى مى نشينند و پارچه هايى حرير و زربفت به تـن مى كنند و دختر رسـول الله در چادر پشمـى, شمينه و كهنه, آن هـم با ايـن همه وصله!!(21). فـاطمه(س) رو به سلمـان كـرده فـرمود:
يا سلمـان! ان الله ذخـر لنا الثياب و الكـراسـى ليـوم آخـر اى سلمان! خداوند بزرگ, لباسهاى زينتـى و تختهاى طلايـى را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است.(22) سپـس خدمت پـدر رفت و شگفتـى سلمان را مطرح كرد و گفت:
((اى رسول خدا! سلمان از سادگى مـن تعجب نمود. سـوگند به خدايى كه تـو را مبعوث فـرمـود, مـدت پنج سال است فـرش خانه ما پـوست گـوسفندى است كه روزها بر روى آن شترمان علف مى خـورد و شبها بر روى آن مى خـوابيـم و بالـش ما چرمـى است كه از ليف خرما پر شده است.(23))) پيامبـر به سلمان فرمـود: اى سلمان! همانا دخترم در گـروه پيشگـامـان و سـابقين است.(24)
بدون شك بيان چنين صحنه هايى از زندگانى زهراى بتول(س) نه بديـن معناست كه بانـوان امروز جامعه ما براى پيروى كامل و تمام عيار از حضرت فاطمه(س) چادرى با دوازده وصله بر سر كننـد و يا پـوست گـوسفنـدى را كه شتـرى بـر آن علف مـى خـورد در اتاق خـواب خـود بيندازند و ... كه ايـن نوع برداشت, جمود فكرى انسان و دورى از درك زمان و مكان را مى فهماند, بلكه تمامى ايـن روايات درسآمـوز به ما معيار و ملاك كلى فرا مى دهد و آن ساده زيستـى در هر زمان و برپايى زندگى با حفظ ارزشهاى انسانى ـ گرچه با كمتريـن ابزار و لوازم رفاهى ـ است, كه ايـن خود نشان از وسعت روح, عظمت انديشه و شخصيتى بزرگ خواهد بود.
زندگانى هر يك از ما گاه داراى ((اصـول)) است همانند عزت نفـس, طهارت جسـم و جـان, بلنـدهمتـى, تلاش و كـوشـش و يا بـردبـارى و شكيبايى. و زمانـى از اصـول به دور بـوده, به جاى آن ((قيـود)) فـراوانـى دارد, مثل تكلفـات و عادات بـى دليل بـراى مهمـانيها, عروسيها, مسافرتها,زيـورآلات, آراستـن زندگى, آرايـش خـود و ... دخت رسـول الله(ص) اصـول زندگى را به طور دقيق و بدون سهل انگارى در نظر داشت اما بـا ساده زيستـى و دورى از تحمل زحمات بـى ارزش, خـود را از هـر گـونه قيـود و تكلفـى رهانيـده بـود; به القاب, عناويـن و ظواهر, اعتنايى نمى كرد, از فكر و خيال خستگىآور نسبت به چگـونگـى رفتار و يا گفتـار بـا ديگـران بـراى ايجاد ابهت و شخصيت بيزار بود.(25)
سبكبال, راحت و روان زندگـى مى كرد و در كنار آن با تمام تـوان, سربلندى و افتخار بندگى خداوند بزرگ و مهربان را مى نمـود. و چه عظمتـى بالاتر از اين شيـوه و ايـن انديشه؟! دلا راه تـو پرخاك و خسك بى گذرگاه تو بر اوج فلك بى گر از دستت برآيد پـوست از تـن برآور تا كه بارت كمترك بـى(26) فاطمه(س) دنيا را بد نمـى دانست بلكه كـوچك مـى دانست, از ايـن رو حب و شيفتگـى آن را نداشت و از ((فقـدان))ها و ((گـرفتـن))ها, ((شيـون))ها و ((شادى))ها, دچار تلاطـم اندوه و يا امواج غرور نمى شد. دنيا را به سان ((گذرگاه)) مـى نگريست كه اقامتگاه چندروزه اى براى او خـواهد بـود. هماننـد همسر مهربانـش, از نهاد جان آه برمـىآورد و نسبت به دورى راه و كمـى تـوشه بيمناك بـود.(27) با چنيـن نگـرشـى هيچ گاه از خانه ساده اش خسته نشـد و نسبت به مهريه اندكـش احساس پشيمانـى نكرد. جهيزيه مختصـر و گلين خـود را بـرتر از بهتـريـن لـوازم خانه ها مى ديد و يكايك ابزار زندگى, وسيله اى بيـش در نظرش جلوه نمى كرد. چه رسـد به آنكه عمـر و انـديشه خـود را بـدانها بسپـارد و يـا لحظه ها و ساعات بسيار خـويـش را به عنوان آينه هاى تجلى شخصيت و هويت در آنها بنگرد.
چنيـن بينش عرشى بود كه در شب عروسى, فاطمه(س) را به بخشش لباس خـود به بانـويى نيازمند وادار ساخت(28) و در پرتـو باورى ايـن گـونه, گلـوبنـد بابـركت حضـرت, گـرسنه اى را سيـر, بـرهنه اى را پـوشيده, فقيرى را بى نياز و بنده اى را آزاد ساخت و سرانجام نزد او آمد تا بار ديگر ـ بدون دلبستگـى و رها از هر زنجير به دل و ديـده ـ در مسيـر انسـانيت به گشـودن مشكلها بپــردازد.(29) به راستى نمـونه ساده زيستـى و دورى از دلبستگيهاى پـوچ بـود, همان گـونه كه در زيـارتنـامه آن بـانـو مـى خـوانيـم:
يا حليفه الـورع و الزهد(30) اى همپيمان با پارسايى و زهد; كسى كه زر و زيـور دنيا هيچ گاه از تـو دلبـرى نكرد و لذات و شهوات آن غبـارى بـر حـريـر پـاك و شفـاف روح تـو نيفشـاند.
روزى علـى(ع) فرمـود: ((فاطمه جان! آيا غذايـى هست كه بياورى؟)) پاسخ شنيد:
((سـوگنـد به آنكه حق تـو را بزرگ شمــرده, سه روز است كه غذاى كافى در منزل نداريـم و سهم خود از همان مقدار ناچيز را هـم به شما بخشيـدم و خـود, گرسنگـى را تحمل نمودم.)) علـى(ع) فرمـود:
((چـرا به مـن خبـر نـدادى؟)) و حضـرت جواب داد:
((رسول خدا مرا نهى كرد كه چيزى از تـو بخواهـم و به مـن سفارش نمود:
دخترم چيزى از پسرعمويت درخواست مكـن, اگر چيزى براى تـو آورد, بپذير و الا تـو درخـواست چيزى نـداشته باش.))(31) گـويـى چنيـن درخـواستهاى معمولى كه در زندگانى همگان عادى به نظر مى رسد, در انديشه فاطمه, نوعى دلبستگى و سرسپردگى محسـوب مى شد كه در كنار آن تحميل هزينه اى به همسر و گاه اندوه شـوهر به هنگام نادارى و فقـر را به دنبـال خـواهـد داشت و ايـن سبكبـالـى پـرواز را از فاطمه(س) مى ربـود, بديـن خاطر مى فرمـود: انى لا احب الدنى.ا(32)
مـن دنياى (دنياپرستان) را ـ كه نـوعى تعلق و دلبستگى به ظواهر زيباى آن به چشـم مـى خـورد ـ دوست نـدارم. اى طائر قـدوسـى بـر ((تن)) متن و ((تـن ها)) داراى پس از ايـن منزل بر عرش نشينها با خاك سيه بـودى يك عمر در اين منزل با روح قـدس پرى زيـن بعد به گلشنها

7 ـ ايثار و مهرورزى در زندگـى

اصحاب, هماننـد پروانه اطراف آفتاب وجـود رسـول الله(ص) حضـور داشتند و هر يك با پرسـش خـود از بارش بركات معنوى آن حضرت استفاده مى كردند. ناگاه مردى ژنـده پـوش بـا چهره اى چـروكيـده و در انـدوه فـرو رفته خـــدمت پيامبر(ص) رسيد و از گرسنگـى خـود شكايت كرد. رسـول اكرم(ص) او را به سـراغ زنان خـود فـرستـاد. جـواب دادنـد غيـر از آب چيزى نداريم. پيامبر فرمود:
چه كسـى ايـن مـرد گـرسنه و فقيـر را امشب ميهمـان مـى كنـد؟
علـى(ع) گفت: مـن يـا رسـول الله. و كمـى بعد وارد منزل شـد, از فـاطمه(ع) پـرسيـد: آيـا غذايـى در منزل داريـم؟
زهرا(س) جـواب داد: ((ما عندنا الا قـوت الصبيه و لكنا نـوثر به ضيفنـا))(33) در خـانه مـا غذايـى نيست مگـر به انـدازه خـوراك دختربچه, اما آن را ايثار كرده ـ و گرسنگـى را تحمل مـى كنيـم و هميـن مقـدار غذا را هـم ـ به ميهمـان مـى بخشيـم.
صبح هنگام, ايـن آيه بر رسـول خـدا(ص) نازل شـد: ((يـوثرون علـى انفسهم و لـو كان بهم خصاصه(34))) كسانى كه ... هر چند خـود به چيزى نيازمنـد باشنـد, ديگـران را بـر خـويـش مقـدم مـى دارنـد. خداوند بزرگ بر ايـن همه ايثار درود فرستاد و فاطمه و شوى عزيز او را به عنـوان ((ايثـارگـر)) در راه خـدا ستـايـش نمـود.
((بخل)), ((سخاوت)) و ((ايثار)), صفاتى است كه از لابه لاى حـوادث زندگـى و فراز و نشيب مشكلات ديگران بر شخصيت ما پديدار مى شـوند و چهره اى محبـوب و يـا منفـور از مـا نشـان مـى دهند.
گاهى دست نيازى به سـوى ما دراز مى شـود و برخى از ما از روى آز به نياز تـوجهى نمى كنيـم و بديـن گـونه ((بخل)) خـويـش را ظاهر مـى سازيـم. اما بعضـى بـا رويـى گشاده و قلبـى شاد, از انبـوده دارايـى مادى يا آبروى معنـوى خـود در جامعه, چهره هاى غمگيـن و انـدوهبار را شـادان سـاخته بـا ((سخـاوت)) خـود, شكـر نعمتهاى خـداونـدى را ايـن گـونه انجـام مـى دهند.
افزون بر اينان تعدادى نياز نيازمندان را با دارايى و تـوانايى خـويـش يكسان مـى بيننـد و با اجابت خـواسته آنان, خـود تهيـدست مى شـوند اما با نيتى ناب و مقدس, ديگرى را بر خـود ترجيح داده, ضرورىتريـن احتياج خـود را ((ايثار)) مـى كننـد, تا از سنگلاخهاى هواها و هـوسها سربلند بيرون آمـده, همانند دردانه هاى آفرينـش, فاطمه زهـرا و اميرمـومنان ـ عليهماالسلام ـ گشته, مسكيـن را كه ((فرستاده خداوند)) ناميده شده, خوشحال سازند. با هـم به مدينه باز مـى گرديـم تا بار ديگر خـود را پشت در خانه فاطمه(س) قـرار دهيم, صـداى نيازمندى را با گـوش جان بشنـويـم و پيـش از شنيدن جـواب حضـرت, خـود را بيازماييـم كـه اگـر مـا به جاى آن بانـو بوديم چه مى كرديم؟
عربـى تازه مسلمان رو به مردم مـدينه كرد و از آنان كمك خـواست, از فقـر, نادارى و فشـار مشكلات سخـن گفت و بـا دعاى خيـر بـراى مسلمـانـان نشسته در مسجـد, آرزوى بـرطـرف نمـودن نياز خـود را مـى نمـود. سلمان از جا برخاست تا نياز او را برطرف كند, اما هر جـا رفت بـا دستـى تهى و چهره اى شـرمسـار بـرگشت.
در حالـى كه نـوميدى در اعماق قلب او چنگ انداخته بـود, به طرف مسجد حركت مى كرد, نگاهـش به خانه فاطمه(س) افتاد. با خـود گفت:
((خانه اميد هميـن جاست.)) در را كوبيد و داستان عرب مستمند را شرح داد. فاطمه(س) فرمود:
((اى سلمان! سـوگند به آنكه محمد را به پيامبرى برگزيد, سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسـن و حسين(ع) از شدت گرسنگى بى قرارى مى كنند و خسته و مانده به خواب رفته اند, اما مـن, نيكى و نيكـوكارى را كه در منزل مـرا كـوبيـده رد نمـى كنـم.)) آنگاه پيـراهـن خـود را به سلمـان داد تـا در مغازه شمعون يهودى گـرو گذاشته, مقـدارى خـرمـا و جـو قـرض بگيرد.
سلمان فارسـى مـى گـويـد: پـس از دريافت جـو و خرما به طرف منزل فاطمه آمـدم و گفتـم اين فاطمه! مقـدارى از ايـن غذاها را براى فـرزنـدان گـرسنه ات بـردار. پـاسخ داد: ((يـا سلمـان! هذا شيـى امضينـاه لله عزوجل لسنـا نـاخذ منه شيئا(35)))
اى سلمان! ايـن كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داديـم و هرگز چيزى از آن برنخـواهيـم داشت. عظمت ايـن صفت در فضايل اخلاقى آن گـونه است كه حايثار ((زينت زهـد))(36) و ((برتر از ايمان))(37) دانسته شـده و نـام زيبـاى ((فضيلت)) يـافته است;(38) صفتـى كه خـداونـد متعال, بهشتـى مخصـوص براى صاحبان آن آفريده است.(39) افزون بر ايثار, مهرورزى فاطمه(س) در زندگـى, كتابـى بزرگ براى درسآموزى هميشه ما خـواهد بـود. ايـن ويژگى از دوران خردسالى و طفوليت و حتى پيـش از آن با او همراه بود, زمانى كه خديجه تنها بـود و زنـان مكه به خـاطـر ازدواج او بـا محمـد, وى را رانـده بـودنـد, يگانه مهربان و مـونـس مادر, زهـرا بـود و هنگامـى كه سختيها و بلاها اطـراف رسـول خـدا(ص) را محاصـره كـرده بـودنـد, پشتيبان شيفته اى كه لحظه اى از حمايت خـود دست نمـى كشيـد, فاطمه بـود. وقتى پيامبر بر زهرا وارد مى شد, آن بانو تمام قد مى ايستاد و مشتاقانه به استقبال پدر مى شتافت. بـوسه بر دست او مى زد, عبا از دوشـش برمى گرفت, كفشهاى وى را كنارى مى گذارد و آنگاه پدر را در جاى خود مى نشاند و خـود پيـش روى او مودب مى نشست. هرگاه پدر او را مـى خـوانـد, نـدايـش را بـا ((لبيك)) ((لبيك)) پـــــاسخ مـى داد(40). عشق و علاقه فـاطمه به پـدر در بيان واژه ها و كلمات او به خـوبى نمايان بـود, به گونه اى كه هميشه رسول الله را ((يا ابه)) (پدرجان) مى خـواند(41) و در راه رضاى پدر و پيشبرد اهداف آييـن آسمانـى او, از غذا, لباس, برده, گردن بند و حتـى دستبنـد بچه هايـش(42) به راحتـى مـى گذشت و آنها را ايثار مـى نمـود(43).
اى روى ماه منظر تو نوبهار حسن
خـال و خط تـو مـركز لطف و مـدار حسن
دايـم به لطف طبع فلك از ميـان جـان
مـى پـرورد به نـاز تـو را در كنـار حسن
خرم شد از ملاحت تو عهد دلبرى
فـرخ شـد از لطـافت تـو روزگـار حسن(44)
از آغازيـن لحظه زندگى مشترك خـود با على(ع) لحظه اى از ايثار و مهرورزى نسبت به همسر خـود غافل نبـود, علـى را بهتـريـن همسـر مـى دانست(45), از دخـالت ديگـر كـارهـاى منزل در رسيـدگـــى به خواسته هاى شوهر و وظايف همسرى جلوگيرى مى كرد و در ايـن مسير از فـدا كـردن مال و حتـى جـان خـود در راه(46) ارزشهاى والاى ولايت كوتاهى نمى كرد. ارادت و محبت فاطمه(س) به شوهر عزيزش چنان بـود كه هرگز على را عصبانى نكرد(47) و هيچ گاه برخلاف خـواسته هاى او گامى برنداشت(48).
هماره مايه انـس و آرامش همسرش بود, به گونه اى كه شوى مظلومـش, با نگاه فاطمه, تمامى رنجهاى خـود را از ياد مى برد(49) تا آنجا كه اگر به خانه مىآمد و زهرا را نمـى يافت, غم بر سينه اش سنگينى مـى كـرد و بـر او بسيـار سخت مى گذشت(50).
على(ع) خـود مى گويد: زهرا تسلاى مـن بـود(51). از ايـن رو تا خبر شهادت او را شنيد از پا افتاد و تا آبـى به صـورتـش نزدنـد, به هوش نيامد(52).
زهـرا سعادت واقعى را در محبت به علـى(ع) مـى دانست و پــــس از ماجراى سقيفه, مردم را به ياد روز غدير و حديث منزلت مـى انداخت و هماره لب به فضايل امام خـود, گشوده داشت(53) تا براى لحظه اى چراغ هدايت از مسير سعادت افراد دور نمانـد. گاه كه فشار مصايب بـر سينه اش سنگينـى مـى كـرد و رنجها و دردهاى علـى(ع) را نظاره مى نمـود, مى گريست و چـون علـى(ع) علت گريه همسرش را مـى پرسيـد, جواب مى داد: براى مصايب و سختيهايى كه بعد از مـن به تـو مى رسد گريه مى كنم(54).
از آن رو كه دريـاى دل فـاطمه, هميشه پـر از امـواج مهر و محبت همسر و فرزندان بـود, او را ((حانيه))(55) ناميده اند زيرا نسبت به همسر و فرزنـدانـش بسيار مهربان بـود. سخـن خـود را در ايـن مـوضـوع بـا گفتـار گـرانسنگ رهبـر عزيز انقلاب, حضــرت آيت الله خامنه اى زينت مـى بخشيـم كه خطاب به همه فـرمـودنـد: ((ما بايـد احساس محبت به فاطمه زهـرا(س) را در زنـدگـى خـود پياده كنيـم, زيرا بدون پيوند عملى به اصل آن, محبت, مورد سـوال قرار خـواهد گرفت; در پـى محبت بايد اطاعت و متابعت باشد ... ما محبت به آن حضـرت را بـايـد در عمل خـود نشان دهيـم. آيا به راستـى ما نيز همانند فاطمه زهرا(ع) حاضريـم براى سير كردن گرسنگان, قرص نانى را از گلـوى خـود و فـرزنـدان بزنيم))(56).

8 ـ اخلاص و شكيبـايـى; بيـدارى و پـايـدارى در زنـدگى

اى خدا جارى شدم من سوى تو
اى خدا گل كرده ام از بوى تو
اى خدا نثر نمازم مال توست
شعر پرسوز و گدازم مال توست
شسته ام من جامه ام را از ريا
زير زمزم روى طشت اشعيا(57)
شخصـى گـويـد از حسيـن بـن روح ـ يكـى از نايبان حضرت مهدى(ع) ـ پـرسيـدم: رسـول خـدا(ص) چنـد دختـر داشت؟ او گفت چهار دختــر. پـرسيـدم: كـدام يك از همه بـافضيلت تـرنـد؟ جـواب داد: فـاطمه. پـرسيـدم: با اينكه او از همه فرزنـدانـش كـوچكتر بـود و كمتـر مصاحبت رسـول الله را درك كرده بـود, چـرا بافضيلت تـر از ديگران است؟
حسين بـن روح در جواب گفت: به خاطر دو ويژگى كه خداوند به فاطمه داده بود, يكى اينكه فاطمه وارث رسول خدا(ص) بـود و ديگرى آنكه نسل رسـول خدا(ص) از ذريه او است و خـداونـد سبحان اينها را به او ارزانـى نداشت مگر به خاطر اخلاص در نيت(58) زهراى مرضيه(س).
فـاطمه(س) از زلال يقيـن بهره اى بيكـران داشت, از ايــــــــن رو نادره بانـويى بـود كه با دو بال اخلاص و شكيبايى به اوج ارزشهاى الهى دست يافته بـود. آنچه براى ديگران مـى فرمـود, خـود بدانها عمل مى كرد و تمامى حركات و رفتار ظاهرى وى با باطـن او هماهنگى داشت.
((يقين)) و ((نيت پاك)),زمينه ساز برتـريـن فضيلتها بـراى فاطمه شده بود, به گونه اى كه از تعريف و ستايـش افراد بيزار بود و از قيد و بندهاى ظاهرى زندگـى به طـور كامل دورى مـى كرد. كلمه ((لا اله الا الله)) را از ژرفـاى وجـود بـاور داشت و بـا وجـــــودى خيرآفريـن و انگيزه اى خدايى, چشمه هاى حكمت از قلب او بر زبانـش جارى مى شد و نكته هايى روح بخـش و زندگى ساز بيان مى نمـود(59). از سخنـان گـرانسنگ فـاطمه(س) در بـاره اخلاص اين گفته است كه:
مـن اصعد الـى الله خـالص عبـادته اهبط الله عز و جل اليه افضل مصلحته.(60) كسى كه عبادت خالصانه خـود را به سـوى خدا فرستاد, پروردگار بزرگ برتريـن مصلحت او را به سـوى وى خـواهـد فرستاد.
بـر اساس چنيـن بـاورى, وقتـى رسـول الله(ص) به او گفت: دختـرم! هم اكنون جبرئيل نزد مـن است و از جانب خدا پيام آورده كه هر چه بخواهى, خواسته ات بـرآورده مى شـود, حال بگـو كه چه مـى خـواهـى؟
فاطمه با يك آسمان اخلاص فـرمـود: ((لا حاجه لـى غيـر النظر الـى وجهه الكـريـم))(61) پـدر! مـرا بجز نظاره جمـال كـريـم او هيچ خواسته اى نيست.
پيشتـر دانستيـم كه حضرت در اوج فقر و تهيـدستـى و در حالـى كه پيراهـن خـود را نزد يك يهودى گرو گذارده تا نان و خرمايى براى سائلـى تهيه كند, چـون سلمان اصرار مـى كند كه مقـدارى از نان و خـرما را بـراى خـود و فرزنـدان گـرسنه اش بـردارد مـى فـرمايـد: ((سلمان! اين كار را فقط بـراى خـدا انجام دادم, از ايـن رو هيچ از آن برنخواهم داشت))(62).
دلـى كه غيب نمـاى است و جام جم دارد
ز خـاتمـى كه دمـى گـم شود چه غم دارد
به خط و خـال گـدايـان مده خزينه دل
به دست شـاه وشـى ده كه محترم دارد(63)
آنگاه كه صحيفه صبـورى و برگه بـردبارى زهـراى مـرضيه(س) را از دايره المعارف زندگانى او مى نگريم, آموزه هايى كيمياگون مى يابيـم كه براى هميشه زندگيمان نسخه اى آرام بخـش و روح پرور خواهد بـود; شيوه هميشه فاطمه آن بـود كه سختيهاى زندگى خود را با همسايگان و دوستان مطرح نمى كرد و هماره با شكيبايى چشمگيرى دل به امـواج محبت شـوى دلبنـد خـود, علـى(ع) مـى سپرد تا آرام و قرارى بيشتر يابـد. اما گاه كه پدر را زيارت مـى كرد كه براى ديدار دخترش به او سر زده است, لب به سخـن مى گشود تا نسيـم سخنان پدر را روانه صحـن وجود خود كند و سبكبال تر گرد. روزى كه پدر را ملاقات نمود, عرض كرد:
((سلام بر تـو اى رسول خدا! سـوگند به خـدا در خانه علـى(ع) پنج روز است كه صبح كـردم بـدون غذا و هـرگز غذايـى در دهـــــــان نگذاشته ايـم. نه گـوسفنـدى داريـم و نه شتـرى, نه غذايــى و نه آبى))(64).
و پيامبر(ص) به او فرمـود: ((دخترم صبـر كـن و تحمل داشته باش, زيرا مـوسـى بـن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد و فرشـى جز يك قطعه عبـاى قطـرانـى نـداشتنـد))(65).
هنگامـى ديگر چـون پيامبـر(ص) نگرانـى دخت دلبنـد خـود را ديـد پرسيد:
فاطمه جان! در چه حالى به سر مى برى؟ و چرا نگرانى؟ و ايـن بانوى صبـور عرض كـرد: حـالنا كما تـرى, فـى كسـإ نصفه تحتنا و نصفه فـوقنا(66) ... قله الطعم و كثره الهم و شـده السقـم(67). حال و وضع ما يا رسـول الله هميـن است كه مـى نگريد, با عبايـى زنـدگـى مى كنيم كه نصف آن فـرش زير ماست و بـر روى آن مـى نشينيـم و نصف ديگر روانداز ماست ... فشار گرسنگـى, كمـى طعام و غذا, فراوانى اندوه و شـدت بيمارى و گرفتارى. در يكـى از روزهاى گرم مـدينه, علـى(ع) وارد منزل شـد و از فـاطمه(س) پـرسيـد:
غذايـى در خـانه هست تـا بـا آن رفع گـرسنگـى نمـايم؟
همسـر بـردبارش با دنيايى از تحمل و شكيبايـى فـرمـود: در خانه چيزى نداريـم و مـن دو روز است كه با بهانه هاى مختلف فرزندانـم حسـن و حسيـن را به گـونه اى سـرگـرم مـى كنـم تا بـى تـابـى زياد نكننـد.(68) آرى; فاطمه زهـرا(س) آينه تمام نماى صبر و بـردبارى در زندگى مشترك خـود بـود و در حالى كه به ضرورىتريـن احتياجات خود و فرزندان خويش نيازمند بود با چنيـن شيوه اى(69) تحمل نمود تـا نخست رسـالت سنگيـن خـود را نسبت به استحكـام بنيان ديـن و ارزشهاى الهى به انجام رسانـده و سپـس گـوش به فـرمان ولايت, با تمام تـوان در پـويايـى و بالندگـى حكـومت اسلامـى سهيـم باشـد.
... و امروز ماييـم و ايـن الگـوى گرانقدر كه نمونه اى تمام عيار براى زندگانى امروز و فرداى ما خـواهد بـود, بانـويى بى همتا كه ما را به سـاده زيستـى, ايثـار و مهرورزى و اخلاص و شكيبـايـى در زندگى فرا مى خـواند. تا ما در ايـن عرصه سرنوشت ساز چگـونه ظاهر شويم؟! حسن ختام اين بخش از سخـن خود را با گفتار گرانبهاى رهبر معظم انقلاب, حضـرت آيت الله خامنه اى, زينت مـى بخشيـم كه فرمـود: ((خـداوند با تـوجه به معرفت, خلـوص, صبر و فداكارى حضرت فاطمه زهرا(ع) آن حضرت را مركز فيوضات خود قرار داده است. ما كه خـود را محب آن بانـوى بزرگ اسلام مـى دانيـم بايـد در اطاعت, عبادت و جهاد رهـرو آن حضـرت بـاشيـم.))(70)

پى‏نوشت‏ها:

1ـ امام صـادق(ع); بحـارالانـوار مـرحـوم علامه مجلسـى(ره), ج76, ص141. 2ـ امام علـى(ع); وسـايل الشيعه, شيخ حـر عاملـى(ره), ج1, ص176 و 278.
3ـ رسـول اكـرم(ص); نهج الفصـاحه, ص72, ش237.
4ـ امام على(ع); بحارالانوار, ج79, ص;298 تفسير المعيـن, ص153 و 154.
5ـ حضرت محمد(ص); همان, ص307.
6ـ نهج الفصاحه, ص72, ش378.
7ـ وسـائل الشيعه, ج1, ص;435 تفسيـر المعين, ص153 و 154.
8ـ روضه المتقين, ج8, ص367.
9ـ كتـاب مـن لايحضـره الفقيه, شيخ طـوسى, ج3, ص440.
10ـ كافـى, مرحـوم كلينـى, ج5, ص;567 وسائل الشيعه, ج14, ص183.
11ـ وسائل الشيعه, ج14, ص118.
12ـ امـام بـاقـر(ع); وسائل الشيعه, ج7, ص135.
13ـ كافـى, ج5, ص;496 وسـائل الشيعه, ج3, ص;14 صحيح بخـارى, ج7, ص4 و 5 و ;40 صحيح مسلم, ج4, ص129.
14ـ سـوره مـدثر, آيه ;4 نك: مسإله حجاب, استاد شهيـد آيت الله مطهرى, ص24 تا 24.
15ـ رك: كشف الغمه, ج2, ص;62 بحارالانـوار, ج43, ص91 و 95, 114 و ;133 عوالم, ج11, ص585.
16ـ كتاب عوالم, ج11, ص585.
17ـ بحـارالانوار, ج43, ص95 و 114.
18ـ سنـن النبـى(ص), تإليف علامه طباطبايى, ص42, 91, 101, 110, 120, 121, 124 و 125.
19ـ نهج الحيـاه, محمـد دشتـى, ص169.
20ـ حـافظ,; بـرگزيـده اى از غزل 430.
21ـ بحارالانوار, ج43, ص188.
22ـ نهج الحياه, ص162.
23ـ بحـارالانـوار, ج43, ص;188 كتـاب عوالــم, ج11, ص264 و ;587 رياحين الشريعه, ج1, ص148.
24ـ بهجه قلب المصطفـى, تـرجمه دكتـر افتخارزاده, ص395.
25ـ حكمتها و انـدرزها, استاد شهيـد آيت الله شهيـد مطهرى, ص102 تـا 104 (بـا انـدكـى تغييـر و تلخيص).
26ـ باباطاهر عريان.
27ـ رك. نهج البلاغه, حكمت 77.
28ـ نك: نزهه المجـالس, ص;576 اهل البيت(ع), ص138.
29ـ بحارالانوار, ج43, ص172.
30ـ مفـاتيح الجنـان, زيـارتنـامه دخت آفتـاب, فـاطمه زهـرا(ع).
31ـ بحارالانوار, ج14, ص197.
32ـ چشمه در بستر, آقايى, ص195.
33ـ بحـارالانـوار, ج36, ص;59 تفسيـرالبـرهـان, ج4, ص;317 وسائل الشيعه, ج6, ص323.
34ـ سـوره حشـر, آيه ;9 نك: تفسيـرالبـرهـــان, ج4, ص;319 اطيب البيـان, ج12, ص;473 صـافى, ج5, ص156.
35ـ بحارالانوار, ج43, ص72 و 73.
36ـ همان, ج77, ص131.
37ـ غررالحكم.
38ـ همان.
39ـ تفسيـر نـورالثقليـن, ج5, ص286.
40ـ بحارالانوار, ج43, ص93.
41ـ سفينه البحـار, ج1, ص;231 مستـدرك الـوسـائل, ج12, ص81.
42ـ بحارالانوار, ج43, ص86.
43ـ چشمه در بستـر, ص211 (بـا استفـاده شـايان از ايـن كتـاب).
44ـ ديـوان حـافظ, غزل 386 (بـرگزيـده).
45ـ بحارالانوار, ج43, ص133.
46ـ همان, ج14, ص197.
47ـ همان, ج43, ص134.
48ـ همان, ص47.
49ـ همان, ص134.
50ـ همان.
51ـ همان, ص187.
52ـ همان, ص214.
53ـ بحـارالانوار, ج93, ص;83 ج43, ص;118 ج41, ص254.
54ـ همان, ج43, ص218.
55ـ همان, ص16 و 17.
56ـ سخنـرانـى مقام والاى ولايت در تـاريخ 17 / 10 / 69 و 5 / 10 / 1370.
57ـ كفشهاى مكـاشفه, احمـد عزيزى, ص339 و 340 (بـا گزينش).
58ـ بحارالانوار, ج43, ص37.
59ـ تفسيـرالمعيـن, ص21 و ;457 بحـارالانوار, ج72, ص;304 تحف العقـول, ص;22 نهج البلاغه, نامه 26.
60ـ عوالـم, ج11, ص;623 تنبيه الخـواطر, ج2, ص;108 بحارالانـوار, ج71, ص184 و ج70, ص249.
61ـ چشمه در بستـر, ص202 به نقل از رياحيـن الشـريعه, ج1, ص105.
62ـ بحارالانوار, ج43, ص73.
63ـ ديـوان حـافظ, غزل 114 (بـرگزيـده).
64ـ احقاق الحق, ج17, ص23.
65ـ ينـابيع المـوده, ص;197 كتـاب عوالـم, ج11, ص365.
66ـ نهج الحياه, ص299.
67ـ بحارالانوار, ج38, ص19.
68ـ منـاقب ابـن شهر آشـوب, ص;74 بحـارالانوار, ج41, ص257.
69ـ نك: تفسير فرات كوفى, ص199.
70ـ سخنان گـرانبـار مقام والاى ولايت, حضـرت آيت الله خامنه اى در 5 / 10 / 1370.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط