کاوش باستانی با پرتو نگاری

باستان شناسی با استفاده از ابزارهای نوین تصویر نگاری پزشكی و ابر كامپیوتر، مومیایی كهنه‌ای را مورد بررسی قرار داده است.
چهارشنبه، 31 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاوش باستانی با پرتو نگاری
کاوش باستانی با پرتو نگاری

 

مترجم: احمد رازیانی
منبع:راسخون




 

باستان شناسی با استفاده از ابزارهای نوین تصویر نگاری پزشكی و ابر كامپیوتر، مومیایی كهنه‌ای را مورد بررسی قرار داده است.
ممكن است آن را مومیای ساده‌ای بنامید كه در لفافه قهوه‌ای رنگی پیچیده شده است. این گنج 4/1 متری كه در گوشه آرامی از موزه میراث جهان در دانشگاه ایلینویز واقع در شهر اربانا زیر نوری ملایم و بر بستری از شن خوابیده است. به ساندویچ بزرگی شباهت دارد كه برای مشتری آماده شده باشد. این بسته بلند، تخت، و خاك آلوده، تنها شباهت ناچیزی به انسان دارد، و در جایی كه مچ پاها شكسته، نشانه‌هایی از استخوان‌های پاهایی باستانی نمایان شده است. دو لكه قیر به چهره رنگ آمیزی شده این مومیایی حالت ترسناكی می‌دهند كه گویی جنازه خیره خیره اطراف خود را زیر نظر دارد. در اطراف لكه‌های قیر هنوز حلقه رنگ و رو رفته‌ای از برگ‌های طلایی دیده می‌شود، و برتنه‌ی مومیایی هنوز می‌توان خدایان مصری را كه با قدم‌های محكم خود رژه كی روند، دید. اما هیچ نشانی از شجره نامه، یا هیچ نوشته ای بر پارچه‌ها نیست تا نام، سن، یا جنس كسی را كه زیر این پوشش خفته است روشن كند. حتی كسی نمی‌داند این مومیایی از كدام آرامگاه مصری آورده شده است. تنها چیزی كه باقی مانده، بقایای آن است. اما در آن طرف دانشگاه، در ساختمان آجری تازه‌ساز و زیبایی كه مركز ملی كاربردهای ابر كامپیوتری دانشگاه در آن قرار گرفته است، پزشك و متخصص كامپیوتر، دیوید لارنس، به درون آن بقایا نظاره می‌كند. وی با استفاده از برنامه ای كه عكس‌های دوبعدی برش نگاری كامپیوتری را به تصویرهایی سه بعدی تبدیل می‌كند، چند فرمان به یك ماشین ارتباطی كه در دل ساختمان مشغول به كار است می‌دهد. در صفحه نمایش روبه‌رویش، شكل جمجمه مومیایی با سایه‌های قرمز رنگ نقش می‌بندد. دندان‌ها كاملاً سفید هستند، و استخوان‌ها همچون خورشیدی شفاف كه در ابرهای شیری رنگ پارچه‌ها در حال غروب باشند، جلب نظر می‌كنند. تصویر جمجمه حتی بر سطح تخت صفحه نمایش هم كاملاً كروی به نظر می‌رسد، اما شفاف است؛ سطوح رنگ آمیزی نشده‌اند تا آنچه پشتشان قرار دارد نمایان باشد، لارنس چند فرمان دیگر به كامپیوتر می‌دهد تا تصویر جمجمه شروع به دوران كند و سرو ته شود. وقتی تصویر حركت می‌كند از ابهامش كاسته می‌شود: همچنان كه قسمت‌های مختلف پنهان و نمایان می‌گردند، معلوم می‌شود كدام ساختارها در جلو قرار گرفته‌اند و كدام‌ها در پشت سر. برخلاف چشم معمولی كه تنها لفافه قهوه‌ای رنگی می‌بیند، كامپیوتر امكان آن را فراهم می‌آورد كه به درون این مخومیایی نگاهی بیندازیم، و سرنخ‌های دیگری هم درباره هویت و سرگذشتش به دست آوریم. سارا وایسمن، باستان‌شناسی كه لارنس را برای همكاری با گروهی از پژوهشگران رشته‌های مختلف دعوت كرد تا به هویت مومیایی پی ببرند، می‌گوید: «تا جایی كه ما می‌دانیم، تاكنون از ابر كامپیوتر برای این گونه تصویر سازی‌های سه بعدی استفاده نشده است. معمولاً در باستان‌شناسی به این اندازه از قدرت كامپیوتر استفاده نمی شود. ما از داده‌ها اطلاعاتی به دست می‌آوریم كه اگر فقط به تصویرهای دوبعدی نگاه می‌كردیم فراهم نمی‌شد.»
وایسمن، كه در برنامه تكنولوژی‌های باستانی و مواد باستان شناختی دانشگاه فعالیت می‌‌كند، در سپتامبر1989 اندكی پس از آن‌كه مسئولان موزه، مومیایی را از عتیقه فروشی در شیكاگو خریدند، مامور شد گذشته آن را روشن كند، عتیقه فروش چیزی درباره‌ی كالای خود نمی‌دانست، جز اینكه این مومیایی بیش از شصت سال در تملك خانواده ثروتمندی در ایلینویز بود. اما سرپرست موزه، باربرا بوهن، می‌خواست بیشتر بداند. مشكل خود را با وایسمن در میان گذاشت، و درباره چگونگی حل مسئله توصیه‌هایی به او كرد. اولاً بوهن شرط كرد كه وایسمن باید در مقایسه با معیارهای باستان شناختی كمی سریعتر كار كند. وایسمن توضیح می‌دهد:« شاید بتوان این مومیایی را خیره كننده ترین شی دانست كه در موزه نگهداری می‌شود.» و بوهن می‌خواست هر چه زودتر آن را در معرض نمایش بگذارد. وایسمن تقریباً یك سال فرصت داشت تا موضوع پژوهشی‌اش را به تابوت شیشه‌ای ویترین موزه باز گرداند. بعلاوه بوهن بسیار اصرار داشت كه مومیایی دست نخورده، یا لااقل تقریباً دست نخورده باقی بماند-چون پیش از آن پاهایش از بدن جدا شده بودند. او می‌خواست مومیایی در همان وضعی كه آن را به دست آورده بود به او برگردانده شود. امكان چشم‌پوشی از جزئیات نبود. این قرار داد وایسمن را از انجام كالبد شكافی نومید كرد. او می‌گوید: «چون صمغ‌ها و حنوط‌هایی كه به جسد می‌زنند تا سالم بماند عملاً سنگ شده‌اند، امكان اینكه مومیایی را باز كنید، كالبدشكافی انجام دهید، و دوباره آن را برای نمایش دادن ببندید وجود ندارد» بر خلاف آنچه در فیلم‌های سینمایی نشان داده می‌شود، نمی‌توانید مومیایی را سر پا بایستانید. یك سر نوار پارچه‌ای را بگیرید، و بدوید تا باز شود. بر عكس، «بازكردن» مومیایی‌ها معمولاً نیازمند اره‌ای تیز و بازویی نیرومند است، وایسمن باید روش دیگری برای خود پیدا می‌كرد. او می‌گوید:« فهمیدم كه باید تلاش‌هایم را بر آزمون‌هایی متمركز كنم كه به مومیایی آسیبی نرسانند. خود من هم واقعاً علاقه‌مند بودم ببینم بدون به هم زدن لفافه‌ها چقدر می‌توانیم از گذشته‌اش سر در بیاوریم.» بنابراین، وایسمن بعد از ظهر یكی از روزها مومیایی را در پشت اتوموبیل استیشن خود گذاشت و آن را به مركز دامپزشكی دانشگاه برد. ریچارد كین، متخصص پرتونگاری ایكس، منتظرش بود. كین پیش از آن هم به قول خودش با وایسمن در زمینه «موارد حیرت انگیز» همكاری كرده بود: یك نقاشی ایتالیایی، گردنبندی از تمدن بیزانس، و مجسمه‌ای ژاپنی، اما این مومیایی شی عجیبی بود، و او بسیار مشتاق بود كمكی كند. هنوز ك ساعت نگذشته بود كه هر دو مشغول مطالعه شكل‌های خاكستری ابر مانندی بودند كه بر 15 صفحه پرتونگاری نقش بسته بودند. وایسمن می‌گوید:« پرتونگاری‌ها بروشنی نشان دادند كه دو سر استخوان‌های دراز-یا اپی فیز‌ها-هنوز جوش نخورده بودند.» وقتی شخص به حوالی 14 تا 16 سالگی می‌رسد و رشد استخوان‌ها متوقف می‌شود، در استخوان‌های دراز (مثل استخوان‌های بازو و ران) اپی فیزها با تنه استخوان جوش می‌خورند. تا پیش از آن، نواحی بین اپی فیز‌ها و تنه در تصویرهای پرتونگاری تیره‌تر از استخوان‌هایی هستند كه كلسیم در آن‌ها كاملاً رسوب كرده باشد. لیندا كلپینگر، انسان شناسی كه وایسمن درباره تصویرهای پرتونگاری با او مشورت كرد، می‌گوید:« اپی فیزهای زانو كاملاً باز بودند.» بنابراین، مومیایی قاعدتاض به سن بلوغ نرسیده بود. كلپینگر همچنین توانست در نزدیكی آرواره‌ها دندان‌های دائمی را ببیند كه پشت دندان‌های شیری در حال رشد بودند، و سن مومیایی را هفت تا نه سال تخمین زد. وایسمن امیدوار بود كه از روی تصویرهای پرتونگاری به جنس مومیایی، علت مرگش، و روش مومیایی كردن كه جسد را تا سال‌ها باقی گذاشته بود، نیز پی ببرد، اما از این 15 تصویر نمی‌توانست اطلاعات زیادی به دست آورد. گرچه گاهی می‌توان جنس را از روی شكل استخوان لگن كه در زنان گردتر از مردان است حدس زد، اما این اختلاف تا قبل از بلوغ آن چنان چشمگیر نیست. بعلاوه دستان مومیایی بر دامش گذاشته شده بود، و اندام تناسلی‌اش را می‌پوشاند. علت مرگ نیز روشن نبود. كلپینگر می‌گوید:« مومیایی از نظر پرتونگاری بسیار سالم به نظر می‌رسد، اما متاسفانه مرده است. همین نشان می‌دهد كه تنها با نگاه كردن به استخوان‌ها نمی‌توان اطلاعات زیادی به دست آورد.» اما وایسمن متوجه شد كه در تمام تصویرهای پرتونگاری، چیزی كم بود: طلسم. او می‌گوید:« این قرینه جالبی است، چون در مدفن‌های ثروتمندان مصر باستان تعداد زیادی طلسم و جواهر و انواع دیگر زیور آلات درون لفافه‌ها وجود دارد تا مطمئن شوند برای روح مشكلی پیش نیاید. همین‌كه هیچ طلسمی در لفافه‌ها نبود حكایت از آن می كرد با فردی كه از طبقه مرفه جامعه باشد سروكار نداریم.» البته آن قدر هم جای شگفتی نبود. وایسمن قبلاً از طرز لفافه بندی و نقاشی نتیجه گرفته بود كه این مومیایی متعلق به حدود 2000 سال پیش است. این زمان مقارن بود با دوره‌ای كه به دوره‌ی رومی شهرت داشت، و در آن هنگام مومیایی كردن دیگر مختص خانواده های سلطنتی نبود. حنوط كردن حرفه عامی بود كه در آن استاد كاران خدمات گوناگونی را با مخارج و هزینه های مختلف به مشتریان عرضه می‌كردند. وایسمن توضیح می‌دهد:« در آن زمان به دكان حنوط كاری می‌رفتید و از شما می‌پرسیدند: خوب، چقدر استطاعت داری؟ یك روش سریع وجود دارد، روش دیگری كه كمی دقیقتر است، و بالاخره روش كامل.» روش كامل عبارت بود از خارج كردن شش‌ها، كبد، روده‌ها، و گاهی هم مغز؛ سپس حفره بدن را با مواد گوناگونی همچون صمغ مر، عرق خرما، عسل، پیاز، شن، تراشه های سرو، خاك اره، و حتی گل پر می‌كردند، و بعد آن‌ها را با ناترون، كه مخلوطی از نمك های سدیم است، خشك می‌كردند. احشاء را در شیشه‌هایی می‌گذاشتند یا در پارچه‌های كتانی می‌پیچیدند و مجدداً در حفره بدن یا بین پاهای جسد قرار می‌دادند. سرانجام به جسد صمغ مذاب می‌زدند، آن را در نوارهای پارچه‌ای می پیچیدند، باز به آن صمغ می‌زدند، و در پایان تزئینش می‌كردند. هرودوت، تاریخنگار یونانی، ضمن تشریح این روش در سده پنجم قبل از میلاد نوشت كه از ابتدا تا انتهای حنوط كردن 70 روز طول می‌كشید. اما با گذشت سال‌ها روش مومیایی كردن از حالت مقرراتی‌اش بیرون آمد. وایسمن می‌گوید وقتی دوره رومی فرارسید، مصریان واقعاً از گوشه و كنار كارشان می‌زدند-یا حتی كارهای زشت‌تری می‌كردند. در یكی از نوشته‌ها آمده است كه خانواده‌ها غالباً جنازه‌های دختران جوان را آن قدر پیش خود نگه می‌داشتند تا پوسیدگی جسد به حدی رسد كه حنوط كاران بدسرشت از دست زدن به عمل ناشایستی روگردان شوند. وایسمن اعتراف می‌كند:« وقتی وارد جزئیات مطلب می‌شویم بسیار مشمئز كننده می‌شود.»
وایسمن كه هرگونه اطلاعاتی را كه ممكن بود از تصویرهای پرتونگاری به دست آید استخراج كرده بود، تصمیم گرفت روش‌های تصویرنگاری دقیقتری را امتحان كند. در ماه اكتبر مسئولان مركز پزشكی كوونانت كه در نزدیكی دانشگاه بود پذیرفتند با برش نگاری كامپیوتری (سی تی اسكن) از مومیایی عكس تهیه كنند، و حتی تقبل كردند آن را با آمبولانس ببرند و بیاورند. در تصویرهای برش نگاری نه تنها استخوان‌های مومیایی، بلكه لفافه‌ها، صمغ، و بافت نرم نیز به صورت بخش‌های متمایز و مجزایی نمایان بودند، تخته‌ای هم بود كه مانند گاو پیشانی سفیدی توجهشان را به خود جلب كرد. واسمن می‌گوید: « پیدا شدن آن تخته خیلی برایمان تعجب آور بود.» در تصویرهای پرتونگاری پیشین حتی نشانه‌ای هم نبود كه بر وجود آن دلالت كند. اما با برش نگاری كامپیوتری تخته چوبی دیدند كه در امتداد پشت مومیایی از سر تا جایی كه قبلاً پاها وجود داشتند امتداد می‌یافت. چوب به نحوی تراشیده شده بود كه با شكل پستی‌ها و بلندی‌های بدن مومیایی مطابق باشد. وایسمن می‌گوید مومیایی كاران دوره رومی گاهی از چنین «تخته‌های تثبیت كننده» ای برای ثابت نگه داشتن جسدهایی كه قبل از مومیایی شدن فاسد شده بودند استفاده می‌كردند. وایسمن برای آنكه ببیند آیا شگفتی‌های دیگری هم در تصویرهای برش نگاری نهفته‌اند یا نه، آن‌ها را به نزد جو بار كمیار، متخصص پرتوشناسی در درمانگاه كارل در اربانا برد. باركمایر اشاره كرد كه در سر نوعی ناهنجاری دیده می‌شود كه وایسمن و كلپینگر در تصویرهای پرتونگاری دیده بودند اما توجهی به آن نكرده بودند: پشت جمجمه مومیایی شكاف بزرگی برداشته بود، و در چند نقطه از مفصل آن با ستون فقرات، شكستگی وجود داشت. آیا ممكن بود علت مرگ همین باشد؟ بار كمایر می‌گوید گرچه واضح است این آسیب در زمانی نزدیك به هنگام مرگ اتفاق افتاده (چون نشانه‌ای از بهبودی شكستگی نبود) اما هیچ بعید نیست اثر، به جا مانده از حادثه‌ای پس از مرگ باشد. وایسمن گمان می‌كرد شاید حنوط كاران دست و پا چلفتی جسد را در دكان به زمین انداخته باشند یا جسدهای مشتریان دیگر را روی این جسد گذاشته باشند. اما هیچ راهی برای ثابت كردن این فرضیه‌ها وجود ندارد. بار كمایر می‌گوید این تصویرهای برش نگاری از جهاتی به اندازه خطوط هیرو گلیف برایش اسرار آمیز هستند. او می‌گوید :« وقتی به تصویر برش نگاری بدن طبیعی نگاه می‌كنم، می‌دانم چه می‌بینم. اما بدن مومیایی به هیچ وجه طبیعی نیست. چیزهاییی كم شده اند، و همه‌ی قسمت‌ها خشك شده اند و چیزی سر جای خود نیست» مثلاً بقایای مغز مانند تلی از ماهیان مرده كه بر ساحل افتاده باشند در ته جمجمه جمع شده بود. و در گوشه‌ای از قفسه سینه آثار بجا مانده از قلب و شش‌ها سایه‌ای ایجاد می‌كرد كه در هیچ كتاب كالبدشناسی نمی‌توان یافت. بودن قلب جای تعجب ندارد: مصریان هرگز در حین مومیایی كردن با قلب كاری نداشتند. آنان معتقد بودند كه قلب بستر عواطف و مقر روح است. اما از طرف دیگر بودن بافت مغز و شش‌ها در برن مومیایی این حدس وایسمن را تقویت می‌كند كه حنوط كاری ارزانتری انجام شده است. همچنان كه وایسمن و بار كمایر تا چند ماه بعد به مطالعه تصویرهای برش نگاری پرداختند، زمستان به سر آمد و بهار فرا رسید. و بدین ترتیب مهلت تحقیقاتشان به پایان خود نزدیك می‌شد. باربرا بوهن نمایشگاهی را در موزه برای ماه اكتبر برنامه ریزی كرده بود، و گرچه وایسمن مایل بود مداركی قطعی درباره هویت مومیایی ارائه دهد، چیزی به دست نیاورده بود. وایسمن مدتی قبل از آن با پژوهشگری در مركز ابر كامپیوتری به نام كلینت پاتر صحبت كرده بود كه برنامه‌ای را برای نمایش داده‌های به دست آمده از برش نگاری كامپیوتری به صورت تصویرهای سه بعدی نوشته بود. به نظر وایسمن شاید استفاده از این روش جدید برای نمایش داده‌ها به او آن دیدی را كه دنبالش می‌گشت عرضه كند. پاتر به وایسمن گفت برنامه‌اش طوری نوشته شده است كه احتیاج به تصویرهایی دارد كه از تصویرهای تهیه شده در كوونانت واضحتر باشند. بنابراین باركمایر مسئولان درمانگاه كارل را متقاعد كرد امكانات دستگاه برش نگاری خود را كه تصویرهای بسیار واضحی ایجاد می‌كرد در اختیار آنان بگذارند. تقاضا برای مصرف این دستگاه در بیماران زنده بسیار زیاد است، بنابراین پژوهشگرانی كه مومیایی را مورد بررسی قرار می‌دادند باید مدتی صبر می‌كردند تا وقتی به آنان داده شود. بالاخره در اوت 1990 مومیایی را سوار آمبولانس دیگری كردند تا دومین مجموعه از تصویرهای برش نگاری را از آن تهیه كنند. این بار دیگر برای تفسیر عكس‌ها فقط تماشای آن‌ها بر جعبه‌ای روشن كافی نبود. یك روز پس از آن‌كه مومیایی را به درمانگاه بردند، دیدیو لارنس داده‌های به دست آمده از برش نكاری را به برنامه پاتر سپرد و تصویری از سر مومیایی و لفافه‌های دور آن رسم كرد كه بیشتر به شبحی می‌مانست تا مومیایی واقعی. لارنس، همچنان كه تصویر جمجمه به آرامی بر صفحه نمایش پیش رویش دوران می‌كند، به آن نگاهی می‌اندازد و می‌گوید:« این روشی است كه به آن تفسیر حجمی می‌گویند». دستگاه برش نگاری 66 تصویر را مانند برش‌هایی از یك گوجه فرنگی در فاصله‌های متوالی از سر مومیایی تهیه می‌كند. سپس كامپیوتر این برش‌ها را یكی پس از دیگری روی هم قرار می‌دهد و هر برش را به مربع‌هایی به ابعاد یك میلیمتر تقسیم می‌كند. نتیجه كار مكعبی از داده‌هاست كه در آن هر مربع متناظر با نقطه‌ای در سر مومیایی است. لارنس می‌تواند به كامپیوتر فرمان دهد تنها مربع‌هایی را كه متناطر با جمجمه هستند روشن كند: همچنین می‌تواند از هر قسمت یا برشی، در هر امتدادی كه بخواهد، مقطع تهیه كند. حتی می‌تواند مربع‌هایی را كه در جلوی سر نمایانگر لفافه‌ها هستند كمی روشن كند و به مربع‌های پشت آن‌ها درخشندگی بیشتری بدهد تا اثری «شیح گونه» به دست آید. اما امكان دارد این تصویر بر صفحه كامپیوتر كمی گمراه كننده باشد، چون هیچ معیار تصویری نیست تا عمق هر نقطه را نسبت به نقاط دیگر نشان دهد. لارنس مثال می‌زند:« اگر در آن وسط‌ها مربع قرمز رنگی باشد، می‌توانید آن را از لابه‌لای مربع‌های زرد و سبز ببینید، اما واقعا نمی‌دانید در چه عمقی قرار گرفته است. باید دور تصویر راه بروید تا ببینید كدام جلوتر است و كدام عقبتر.» اما چون لارنس نمی‌تواند دور تصویر راه برود، به جایش همه مربع‌های مكعب را پنج درجه به راست می‌چرخاند، تا كل تصویر پیش چشمانش به گردش درآید. لارنس این كار را برای تصویرهای برش نگاری بقیه بدن مومیایی تكرار كرد. اما آنچه بیش از خود بدن مومیایی جلب توجه می‌كرد، نحوه آماده كردن آن بود. وقتی وایسمن این كودك باستانی را در تصویری سه بعدی مشاهده كرد، برای نخستین بار متوجه شد دستانش به طور جداگانه لفافه بندی شده‌اند و تخته نیز بدقت به صورت مایل تراش خورده است. وایسمن می‌گوید:« بعلاوه در زیر جمجمه شكسته، دسته‌ای پارچه اضافی بود كه برای ثابت نگه داشتن سر، كار گذاشته شده بود.» مقدار دیگری هم دور سینه چیده شده بود تا آن را كه ظاهراً ضمن حمل و نقل فرو رفته بود پر كند. وایسمن می‌گوید این پارچه‌ها به احتمال زیاد برای این منظور قرار داده شده بودند تا شكل بیرونی لفافه‌های مومیایی ظاهری زنده و واقع نماتر داشته باشند. به نظر نمی‌رسد كسی كه این كار را كرده بود به هدف خود رسیده باشد. اما همین قدر را نشان می‌دهد كه مومیایی گر با انصافی بوده است. مداركی كه از تصویرسازی كامپیوتری مومیایی به دست آمد باعث شد وایسمن در فرضیه خود راجع به وضعیت اقتصادی-اجتماعی او تجدید نظر كند. وی می‌گوید:« من برخی از نتیجه گیری‌های اولیه خودم را مورد بازنگری قرار داده‌ام. در ابتدا با دیدن شكستگی جمجمه و غیره حدس زدیم حنوط كار شلخته‌ای این كار را انجام داده باشد. اما دست‌های لفافه‌بندی شده، تخته تراش خورده، و پارچه‌های اضافی حاكی از آن بود كه این به احتمال زیاد كودكی از طبقه متوسط بالای جامعه بود كه خانواده‌اش استطاعت پرداختن هزینه حنوط كاری نسبتا بهتری را داشته است.»
وقتی ماه سپتامبر فرارسید، وایسمن اطلاعاتی را برای بوهن درباره مومیایی به دست آورده بود. در حدود 2000 سال از مرگ او گذشته بود، سن فوت بین 7 تا9 سالگی بود؛ و به احتمال زیاد به طبقه تقریباً مرفه جامعه تعلق داشت. اما هنوز چیزی درباره جنس او نمی‌دانست: آنچه یكی از تكنسین‌های برش نگاری گمان كرد آلت تناسلی نر باشد، پس از بررسی‌های دقیقتر معلوم شد شست است. دیگر چیزی نمانده بود كه برای همیشه با مومیایی وداع كند كه لارنس خاطرنشان كرد شاید بتوان از تصویرهای برش نگاری استفاده بیشتری كرد. وی با گروهی از متخصصان تصویرنگاری پزشكی آشنا بود كه در دانشگاه ایلینویز در شیكاگو كار می‌كردند. یكی از اینان مجسمه‌سازی به نام ری اونهاوس بود كه مدل سه بعدی چهره‌ای را براساس تصویرهای برش نگاری یك مومیایی در موزه عمومی كالامازو در میشیگان ساخته بود. وایسمن به موضوع علاقه‌مند شد و با اونهاوس تماس گرفت. اونهاس نیز به موضوع علاقه نشان داد و تقاضا كرد تصویرهای برش‌نگاری را ببیند. اونهاوس می‌گوید:« یكی دو روز بعد تلفن زدم و گفتم: گمان می‌كنم بتوان كاری با آن بكنم.» قرار شد در موزه برای مجسمه جایی در ویترین در نظر گرفته شود، بنابراین اونهاوس بقیه كارهایش را رها كرد تا در كوتاه‌ترین مدت چهره‌ای برای كودك مومیایی بسازد. جمجمه‌ای پلاستیكی ساخت كه با ابعاد اندازه‌گیری شده در تصویرهای برش نگاری مطابقت داشت، و سپس با استفاده از خمیر مجسمه سازی شروع كرد به اضافه كردن بافت‌های نرم روی جمجمه. انسان شناسان و متخصصان پزشكی قانونی با بررسی هزاران نفر ضخامت بافت نرم را در نقاط مختلف اطراف جمجمه تعیین كرده‌اند، و اونهاوس در بازسازی چهره كودك مومیایی از این اطلاعات استفاده كرد. او می‌گوید:« تقریباً می‌توانید با اتصال نقطه‌های مختلفی كه ضخامت بافت نرم در آن‌ها تعیین شده است، سطح سر را بازسازی كنید.»
او از روی اندازه حفره بینی در جمجمه توانست پهنای بینی را تعیین كند؛ دو فرورفتگی استخوانی، یكی در پایین و دیگری در بالای حفره، نشانگر طول بینی بودند. فاصله و اندازه كاسه‌های چشمان-یعنی استخوان هایی كه چشم‌ها را احاطه می‌كنند-سرنخ‌هایی درباره محل قرارگیری چشمان در اختیار گذاشت، و طول دندان‌ها قرینه‌ای برای تعیین ضخامت لب‌ها بود مسلماً اونهاوس نمی‌توانست از روی استخوان‌های مومیایی به رنگ مو یا چشمانش پی‌ببرد، اما حدس زد اگر هر دو را قهوه‌ای بسیار تیره انتخاب كند زیاد به خطا نرفته است. اونهاوس هشدار می‌دهد:« البته این چهره كاملا دقیقی نیست، اما می‌توانیم تا حدی مطمئن باشیم چهره‌ای را روی جمجمه می‌گذاریم كه احتمالاًدر گذشته بر آن وجود داشت. شاید به خود آن فرد شباهت كامل نداشته باشد، اما قاعدتاً باید شبیه یكی از خویشاوندان نزدیكش باشد.» ظاهراً بارزترین ویژگی در چهره بازسازی شده مومیایی، جلوتر بودن دندان‌های پیشین بالا نسبت به دندان‌های پیشین پایین است. متأسفانه به دلیل سن اندكی كه مومیایی داشت، هورمون‌های بلوغ هنوز چهره را شكل نداده بودند، بنابراین حتی نمونه بازسازی شده آن هم سرنخی درباره جنس مومیایی در اختیار نمی‌گذاشت. اونهاوس در آخرین تلاش خود برای حل این معما، مشخصات چهره مومیایی را به برنامه‌ای كامپیوتری كه در بخش خود او تهیه شده بود سپرد تا براساس اطلاعاتی كه از عكس‌های مختلف به دست آمده بود، چهره كودك را در سنین بالاتر حدس بزند. این برنامه برای كمك به شناسایی كودكانی نوشته شده بود كه سال‌ها گم شده بودند. كامپیوتر در پیش چشمانش كودكی هشت ساله را به جوانی 18 ساله تبدیل كرد كه باز هم از روی چهره نمی‌شد جنسش را تعیین كرد. به نظر اونهاوس شباهت بیشتر به پسری دارد، و وایسمن نیز با او موافق است. اما وایسمن با افسوس می‌گوید:« نمی‌توانیم آن را ثابت كنیم». مهلت او به پایان رسیده بود. در اكتبر 1990 نمایشگاه افتتاح شد، و پرونده‌ی گذشته مومیایی دست كم در حال حاضر مختوم اعلام شده است. بسیارند تعداد آزمایش‌هایی كه به وایسمن پیشنهاد شده است تا در صورتی كه مسئولان موزه حاضر شوند شرط دست نخورده ماندن مومیایی را كنار بگذارند، انجام شوند: كلپینگر می‌گوید شاید بتوان DNAی بافت مومیایی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. لارنس بدش نمی‌آید سوزنی در جمجمه مومیایی فرو كنند تا از «هوای باستانی» درونش نمونه برداری شود، بار كمایر نظر می‌دهد:«كاری كه من پیشنهاد می‌كنم انجام دهند این است كه مومیایی را برگردانند. با مته پشتش را سوراخ كنند، و اندوسكوپ ریزی به درونش بفرستند تا به تكه‌های بافت‌ها نگاهی بیندازند.» اما اكنون كه مومیایی پشت شیشه‌ای در آرامش و امنیت خوابیده است، این آرزوها كمی بیجا به نظر می‌رسند. در روزهای ابری زمستان، نمایشگاه همچون مقبره‌ای باستانی آرام و خلوت است، در میان این سكوت، چنین به نظر می‌رسد كه زمزمه‌های آهسته‌ای كه از تالارهای مجاور به گوش می‌رسند گویای دعای تدفینی هستند كه به عنوان آخرین وداع مصریان بر زبان‌ها جاری می‌شد. تو بار دیگر زندگی می‌كنی، و همواره احیأ می‌شوی.... باری دیگر، و برای همیشه، جوان خواهی شد.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.