نویسنده: پرفسور پیردورتیگیه (1)
جنگهای انرژی در تاریخ معاصر جهان
ریشه کلمه انرژی در ادبیات یونان به معنای «فعال» است که در تضاد با «سکون» میباشد، اما امروزه از این واژه به معنای قدرت، امکانات و توانایی استفاده میشود که به بشر قدرت زندگی کردن میدهد.بنابراین، منطقی است سیاست، به مثابه هنر واقعیات در مورد ضمانت دوام انرژی طبیعی و نیز کنترل و مدیریت آن بیاندیشد. یکی از ویژگیهای انرژی، وابستگی و یا ارتباطی است که میان دولت های صاحب آن و ملتهای مصرف کننده آن ایجاد میکند. بنابراین در عالم ارتباطات، سیاست خوب، سیاستی است که نیازهای خود را مدیریت کند و برای آینده آن پیش بینیهای مناسب داشته باشد و یک سیاست بد، سیاستی است که برآوردی از نیاز خود به انرژی و راههای کنترل آن نداشته باشد.
انرژی؛ موضوع علم قدرت
در هر دو مورد، انرژی اصلیترین زمینه برای رقابت و کشمکش در دنیای سیاست است و همانطور که در تاریخ نیز دیده شده اهمیت انرژی حتی موجب پدیدآمدنِ جوامع سیاسی شده است، همانطور که در تاریخ اروپا نیز این روند وجود دارد. مباحث مربوط به تعریف «منافع مشترک» و «جمهوریت» در معنای وسیع آن همه به مساله اصلی انرژی باز میگردد.همان واقعیتی که موجب شد آمریکا به کشورهای آفریقایی حمله کند و بعد از مرگ قذافی در 29 اکتبر 2011 و به بهانه واهی مبارزه با تروریسم، نیروهای خارجی از جمله سربازان ناتو را به این کشورها سرازیر کند تا به منابع انرژی آنها دست یابد. این همان سیاستی است که «جان پینگ» وقتی در سال 2008 به ریاست کمیسیون اتحادیه آفریقا رسید، در گابون پیاده کرد. پینگ که از پدری چینی متولد شده بود، قصد داشت سیاست انرژی در آفریقا را مدیریت کند. وی شکست خود از محاصره آتلانتیک را در کتابش که تیتر آن به خوبی نمایان افکارش است به وضوح اعلام کرد. جان پینگ عنوان کتابش را که در سال 2014 منتشر شد «رکود در آفریقا: آیا قذافی باید کشته میشد؟» انتخاب کرد.
شرایط پیش آمده برای آفریقا و یا نمونههای جنگ و درگیریای که در افغانستان و عراق شاهد آن هستیم نشان میدهد نیروهای نظامی در طول تاریخ فقط برای منافع اقتصادی خود وارد درگیری نشدهاند، بلکه در پس پرده بسیاری از آنها رسیدن به منابع عظیم انرژی بوده که خود موجب تقویت و ثبات سیاسی میشود؛ حتی در مواردی دولتها استراتژیهای سیاسی خود را بر مبنای استراتژیهای انرژی مدیریت و تعریف کردهاند.
غارت فنی انرژی نیازمند سرمایه، پسانداز و تداوم نظم اجتماعی است، چرا که به روند سلطه بر منابع، این ضمانت را میبخشد که بتواند تا انتهای غارت از این شاخصهها استفاده کند؛ همانطور که امروز در فعالیتهای سیاسی روسیه و اروپا دیده میشود.
در گذشته نیز آلمان برای انتقال گاز از طریق لولههایی که از زیر اقیانوسها عبور میکرد و یا قراردادهای انرژی مختلفی که بین روسیه و ترکیه بسته شد، هر مانعی که بر سر راه رسیدن به منابع انرژی ایجاد میگشت با جنگ و درگیری مواجه بود.
امروز در اوکراین نیز شاهد این روند هستیم؛ جریان سیاسیای که میخواهد هرگونه ارتباط روسیه و آلمان و هرگونه ارتباط با کشورهای اروپایی را که قادر به رقابت با آمریکا هستند، از بین ببرد. هدف در چنین روندهایی همواره چیزی جز رسیدن به انرژی نیست و سیاست تنها یک وسیله است.
امروز انرژی جایگاه خود را به خوبی در سیاست پیدا کرده است، چرا که فناوری و تکنولوژی به یکی از ابزارها و نیازهای اصلی زندگی تبدیل شده است و بشر را به سوی دنیایی هدایت میکند که بیشتر ساختگی است تا طبیعی. حفاظت و نگهداری بخشی از آزادی و حقوق تولیدکنندگان و خریداران به دلیل رقابت در دنیای تولید، افزایش جوامع صنعتی، رشد جمعیتی و به تبع آن افزایش تقاضا از ضروریات زندگی امروز است. تصویر مجسم ارتباط تنگاتنگ سیاست و منابع انرژی و راههای استفاده از آن در چهره سیاستمدار آلمانی «گرهارد شرودر» مجسم میشود. وی در سال 2005 قرارداد گازی بین آلمان و روسیه را امضا کرد و به عنوان مدیر طرح انتقال گاز بین آلمان و روسیه به فعالیتهای خود ادامه داد. این تصمیم وی باعث انتقادهای زیادی از سوی افرادی شد که امروز از تحولات ضد روسی در اوکراین حمایت میکنند؛ اما با این حال سیاست آلمان حق واردات 40 درصدی گاز و 35 درصدی نفت از روسیه را برای خود حفظ کرد، چرا که با وجود انرژی فعالیتهای دیگری هم میتواند در روسیه انجام دهد و از این طریق میتواند روند قدرت اروپایی خود را حفظ و از آن دفاع کند. حتی حرکت آلمان به سوی ازبکستان برای رسیدن به منابع و انرژی، مورد انتقاد کشورهایی مانند انگلستان واقع شد که حقوق بشر را بهانه اعتراض خود قرار دادند.
جنگ انرژی در تاریخ معاصر جهان
تاریخ، محدودیتهای بشر و مقاومت وی علیه این محدودیتها را به خوبی به تصویر میکشد. برای جبران همین محدودیتهاست که بشر همواره به دنبال تشکیل جوامع وسیعتر بوده است، در اروپا، امپراطور دریاها به عنوان فرمانروای اروپا، بریتانیا را مجبور میکرد تا انرژی خود را از خارج کشور تأمین کند، در حالی که سایر کشورهای قدرتمند مانند روسیه انرژی خود را از داخل کشور تأمین میکردند. زمانی که انگلستان و بعد از آن آمریکا فهمیدند که قاره اروپا با استفاده از فنآوریهای خاص میتواند انرژی خود را به صورت بسیار کارآمدتر در داخل کشور تولید کند، جنگی راه انداختند تا بتوانند به منابع و به ویژه انرژی نفت که پیشتر کشف شده بود، دست پیدا کنند. امپراطوری عثمانی هم به همین دلیل از بین رفت، البته جبهه وهابیت و انقلاب عرب که از مصر آغاز شد و در آن زمان توسط مک ماهون اشغال شده بود، در این امر نقش داشتند و این روند را تسریع کردند. همچنین جنگ جهانی دوم و تمام جنگهای بعد از آن هیچ هدف دیگری جز تسخیر منابع انرژی در دنیا نداشتند.یکی دیگر از دلایل تاثیر انرژی در اقتصاد جهانی، پیشرفت تمایل به مصرف گرایی است که تبلیغات نیز اثر زیادی بر روی آن گذاشت و موجب شد صنایع بیوقفه ابزارها و ساختارهایی را تولید کنند که کیفیت در آنها فدای کمیت شد. به مرور زمان این کالاها بخشی از نیازهای اصلی بشر شدند و سرمنشاء تولید آنها به نفت بازمی گشت. همین روال ادامه پیدا کرد تا جایی که تولید کنندگان این نوع از کالاها، تولیدات خود را به دلیل تقاضای زیاد جامعه بالا بردند؛ در این زمان بود که آنها به فکر استفاده از انرژیای افتادند که هم از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه باشد و هم در سرعت تولید کمک کند. بنابراین آلودگی شهرهای بزرگ که هر کدام از آنها گرفتار آن بودند، سلامت جامعه را تهدید میکرد، برای نمونه میتوان به کمپانی «مونسانتو» در آمریکا اشاره کرد که به صورت گسترده مواد پلاستیکی و فیبرهایی را تولید می کرد که همگی از نفت نشأت میگرفتند. این کمپانی که در میسوری آمریکا بود عملاً سلامت بشریت را تهدید میکرد؛ تولید ماشینها و وسایل حمل و نقلی که با نیروی الکتریکی کار میکردند، به عنوان راه حلی برای این معضل در نظر گرفته شد که البته سودآوری بیشتری هم برای دولتها داشت؛ چرا که ارتباط بین انرژی و تحولات بازارهای بورس غیرقابل انکار است. البته ورود ماشینهای برقی به بازار، افتضاح بزرگی برای آمریکا به همراه آورد، چرا که مشخص شد آمریکا از سال 1900 در صنعت حمل و نقل خود از ماشینهای برقی استفاده میکرده است.
غلبه بهرهوری از تکنولوژی و فنآوری موجب میشود که سیاست استفاده از انرژی به سوی بهرهمندی از راههای اقتصادیتر حرکت کند، اما سوال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا باید منتظر ظهور امپریالیسم باشیم؟ باید بنشینیم و ببینیم که گروهی به دلیل داشتن قدرت بیشتر به کل جهان حکومت میکنند. متأسفانه جواب این سوال مثبت است، اگر نقش شرکتهای بزرگ نفتی و گازی را در فروپاشی دولتها بررسی کنیم به مثال سوریه امروز میرسیم که در حال حاضر موجودیت سیاسی آن به دلیل داشتن منابع عظیم انرژی توسط آمریکا و قدرتهای استکباری تهدید میشود. در مقیاسی بزرگتر ائتلاف قدرتهای استعماری علیه روسیه و متحدانش مانند آمریکای لاتین و تحریمهای اعمال شده بر روی ونزوئلا، نشان از این واقعیت دارد که آنها در رقابت امپریالیستی جهان نمیتوانند پا به پای دشمنانشان حرکت کنند و قدرتهای استعماری با شعار آزادی در حال استعمار آنها هستند.
پدیده اتم: استقلال، اقتصاد، سلامت
عمر انرژیهای فسیلی رو به پایان است. روزی خواهد آمد که داشتن انرژی هستهای به منزله قدرتمند بودن در عرصه جهانی است، اما انرژی هستهای به سه دلیل منبع قدرت آینده است: اولین و مهمترین دلیل اینکه انرژی هستهای از لحاظ اقتصادی بسیار مقرون به صرفهتر برای دولتها و ملتها خواهد بود، چرا که در مقایسه با انرژیهای فسیلی، از این نوع انرژی در ازای سرمایهگذاری محدود بیشترین نتیجه حاصل میشود؛ دلیل دوم پاکیزه بودن آن نسبت به انرژیهای فسیلی است، چرا که محصولات نفتی زمانی که برای تولید فنآوریهای مختلف از آنها استفاده میشود موادی از خود تولید میکنند که برای سلامتی مضر هستند و از طرف دیگر هم برای طبیعت ایجاد آلودگی میکنند، ولی در انرژی هستهای مضرات کمتری هم برای سلامت انسانها و هم برای طبیعت در روند تولیدات وجود دارد. دلیل سوم نیز استقلال این نوع از انرژی به تغییرات بازارهای سرمایهگذاری است، چرا که نفت در تولید آنچه در علم اقتصاد تولیدات وابسته نامیه میشود نقش اصلی دارد که این تولیدات عملاً تغییرات و تورم در بازارهای سرمایهگذاری و بورس را مدیریت میکنند و موجب میشوند که جوامع مصرفگرا به دلیل تقاضای بالا برای این نوع از کالاها همواره وابسته به دولتهایی باشند که تولیدکننده محسوب میشوند. بنابراین، سطح بالای مصرف این کالاها به دلیل وابستگی آن به موادی که توسط چند دولت در جهان اداره میشود موجب فقر و ایجاد وابستگی میشود. سیاست اتمی به طرز اشتباهی توسط آمریکا تفسیر میشود، در حالی که خود ایالات متحده مبدع طرحی با عنوان «اتم برای آرامش» است تا بتواند به کمک سازمان جهانی انرژی اتمی تمام انرژی دنیا را در اختیار بگیرد.در مارس 1975 روزنامه «نیویورک هرالد تریبون» از پیشرفتهای ایران در زمینه انرژی هستهای اظهار نگرانی کرد، چرا که میگفت ایران هم مانند پاکستان اگر به این گونه پیشرفتها ادامه دهد. میتواند صاحب سلاح هستهای در جهان شود. این جنجالها در حالی بود که «کنراد آدناور» - سیاستمدار آلمانی از حزب اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان - از سال 1958 همکاریهای سیاسی خود را با فرانسه در زمینه استقلال هستهای آغاز کرده بود. اسپانیا هم پیشرفتهای هستهای خود را از زمان حضور ژنرال فرانکو کلید زد. جامع هستهای اسپانیا از سال 1988 هیچ پایگاه هستهای جدیدی را تأسیس نکرده بود و در سال 2006 پایگاه اتمی «زُریتا» و «گارونا» را بست تا انرژی آنها را برای سالهای بعد ذخیره کند. زمانی که از اسپانیا به عنوان یک کشور هستهای نام میبریم باید این نکته را در نظر بگیریم که این کشور همواره از صادرکنندگان اصلی این نوع انرژی به کشورهایی مانند فنلاند، بلژیک، آلمان، سوئد و فرانسه بوده است.
اروپاییان امروزه به صورت گستردهای به کشورهایی از جمله روسیه، دولتهایی مانند ترکیه و کشورهای آسیای مرکزی وابسته هستند. از طرف دیگر افزایش جمعیت موجب اتخاذ روشهای جدیدی در زندگی های شهری، فردی و اجتماعی شده است، چرا که به تبع آن نیاز به انرژی الکتریکی، حمل و نقل سریع و آسان و مواد غذایی افزایش یافته است. اگر در جوامع اروپایی برنامهریزی صحیحی حتی برای کالاهای مصرفی انجام نشود، آن زمان است که اروپا ناچار است از تمام کشورهای کره خاکی کالا وارد کند. برای همین نسل آینده باید با نگاهی روشن، به مدیریت شرایط جدید پیشروی خود بپردازند و به سوی دست گرفتن قدرت در انرژی حرکت کنند چرا که تسلط و استقلال در انرژی میتواند بخش عمدهای از وابستگیهای تولیدی، اقتصادی، اجتماعی و ... جوامع بشری را حل نماید.
شکی نیست که انرژیهای طبیعی در بازارهای بینالمللی تابع تورم و تغییرات هستند و جوامعی که مبنای اقتصادی آنها براساس این نوع خاص از انرژی است، در مراودات سیاسی چارهای جز تبعیت از شرایط ندارند. برای همین است که امروز کشورهای حاشیه خلیج فارس به نوکران بیچون و چرای قدرتهای استعماری تبدیل شدهاند، چرا که طلای سیاه، موجودیّت ملی آنها را به نابودی کشیده است.
با افزایش جمعیت حس رضایت و رفاه اجتماعی نیز افزایش مییابد. به موازات این افزایش، با استفاده از فنآوریهای روز، راههای جدید در عرصه تجارت، بازرگانی و تقاضا برای کالاهای باکیفیت بروز میکند. در چنین زمانی است که صنایع وابسته به انرژیهای طبیعی نمیتوانند در این عرصه حرفی برای گرفتن داشته باشند، زیرا با کوچکترین تغییری در بازارهای جهانی دچار تغییر و تحول و رکود میشوند.
تهدید پنهان: رابطه انرژی با ارزش دلار
تنها نتیجه بحثها و جدلهای بینالمللی پیرامون انرژی هستهای این است که این انرژی از لحاظ اقتصادی برای آمریکا و متحدانش تهدید بزرگی محسوب میشود، زیرا ارتباط سیاسی عمیقی میان نفت و توزیع انرژی با ارزش دلار وجود دارد. این ارتباط بین حد فاصل دو جنگ جهانی اول و دوم به وجودآمد؛ زمانی که تفاهم نامه کوئینسی بین آمریکا و عربستان سعودی منعقد شد و پس از آن سال 1973 در زمان جنگ «یوم کیپور» با تصمیم نیکسون ارتباط سیاسی بین نفت و دلار شکل گرفت؛ از آن زمان معادلات نفتی فقط بر مبنای دلار آمریکا رقم خورد، زیرا به گفته خودشان فقط دلار میتوانست ارزش واقعی نفت را مشخص کند. بنابراین از سال 1973 دلار عملاً به پول رسمی برای معاملات نفتی تبدیل شد و قبل از آن در سال 1945 نیز تفاهمنامه کوئینسی، عربستان سعودی را به عنوان تک قطبی تولید نفت معرفی کرد که خود شاخهای از بانک مرکزی آمریکا به شمار میرفت. در چنین شرایطی است که انرژی اتمی به عنوان تهدیدی برای اقتصاد آمریکا و کشورهای استعمارگر به شمار میرود، چرا که ظهور این نوع انرژی به معنای تهدید موجودیت دلار در بازارهای جهانی است.انرژی اتمی امروز نوعی انرژی استراتژیک در مراودات بینالمللی است و میتواند سازوکار روابط بین المللی را بین دولتها تعریف کند. «رومن رولاند» نویسنده مشهور فرانسوی شرایط فعلی دنیا را به خوبی توصیف میکند. او میگوید: «جنگ جهانی اول ائتلاف کشورهایی بود که در عرصه سیاسی در مقابل کسانی که تلاش زیادی داشتند، خوب کار نکردند.» امروز توانایی تولید انرژی در کشور مسلماً به مذاق آنهایی که با پولهای کثیف در سیاست بازی میکنند، خوش نیست و باید ائتلافی علیه این افراد توسط کشورهای فعال در عرصه خودکفایی انرژی صورت گیرد. البته این به معنای حذف نفت نیست، بلکه همانند اتفاقی که برای گاز افتاد، باید در اقتصاد یک کشور نقش نفت تعدیل شود. از این طریق می توان به تولیدکنندگان و مصرف کنندگان اطمینان خاطر دارد که میتوانند در عرصه تولید تکنولوژی فعالیتهای مستقلی داشته باشند.
در نظریه استراتژیک انرژی، تنها از طریق دستیابی به انرژی اتمی است که میتوان به استقلال و خودباوری در عرصه تحقیقات و همکاریهای بین المللی رسید؛ به طور قطع میتوان گفت که هیچ نوع از انرژی این قابلیت را ندارد، چرا که انرژیهای طبیعی استخراج میشوند و باید تبدیل به موارد قابل استفاده گردند، بدون اینکه بتوان برنامهای بلندمدت برای آن ها داشت، ولی انرژی اتمی قابل مدیریت، برنامهریزی و پیش بینی برای آینده است و مصرف آن میتواند بنا بر نیاز یک جامعه مدیریت شود. امروز رسانههای غربی تلاش میکنند که جوانان بیتجربه را به سوی انرژی طبیعی همچون باد و آب سوق دهند و علت جنجالهای سیاسی خود را اینگونه توجیه کنند که برای مقاصد صلح آمیز و ملی میتوان انرژیهای کم هزینهتری مانند آب و باد را جایگزین کرد، بدون اینکه به این نکته اشاره کنند که این انرژیها همیشه در دسترس نیستند و تنها در شرایط خاصی میتوان از آنها استفاده کرد. مثال بارز این حرف ژاپن است که بعد از حمله وحشیانه به فوکوشیما تصمیم گرفت به صنعت هستهای دست یابد. همین تجربه تلخ برای کل تاریخ ژاپن کافی بود تا دشمنان خود را بشناسد و برای دفاع از تمامیت و حاکمیت ملی خود به تکنولوژیهای روز مجهز شود. بشریت باید تنها یک بار از تاریخ عبرت بگیرد و اجازه تکرار آن را ندهد.
پینوشتها:
1. فیلسوف متأله فرانسوی و غربشناس معاصر، استاد فلسفه اسلامی دانشگاه «سوربون» و «تولوز» و صاحب رساله معروف «نیچه: آنچه نبود و آنچه گفت» است. از این فیلسوف، 75 ساله کتابهای «فیلسوف اتریش»، «از نشانههای آمریکایی گری»، «نظریه ریوارل» و ... منتشر شده است. دورتیگیه از شارحان برجسته ولتر و کانت به شمار میرود و عضو تحریریه خارجی «عصر اندیشه» است.
منبع مقاله :مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه شماره هفتم