جنگ سرد و شکل گیری دو بلوک
نويسنده: دکتر احمد نقیب زاده
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
در آمریکا غالب زمامداران به این نتیجه رسیدند که امکان سازش و مصالحه با شوروی و کمونیست ها وجود ندارد و یا به عبارت دقیق تر تضاد منافع جهان سرمایه داری و جهان کمونیست بیش از آن است که بتوان به راه حل های میانه ای دست یافت. جرج کنان، دین آچسن و مارشال که طراحان اصلی سیاست «سد نفوذ»(1) در مقابل کمونیسم بودند در تماس هایی که در شوروی و چین با کمونیست ها داشتند به این تضاد اساسی پی بردند و راه دیگری در پیش گرفتند. کم کم در سال های 1950 به بعد جو ضدیت با کمونیست ها نیز مانند سال ها 1918 و 1919 و دهه 1920 در آمریکا بالا گرفت و تفتیش عقاید و تصفیه ادارات و ارتش به پیشگامی مک کارتی از سناتورهای متعصب آمریکا شیوع یافت و حتی به هالیوود هم سرایت کرد و عده ای از هنرمندان از جمله چارلی چاپلین به سوییس و سایر کشورها پناهنده شدند – چالی چاپلین در سوییس فیلم «پادشاه نیویورک» را در وصف مک کارتی ساخت.
الف)دکترین ترومن: در چنین فضایی ادامه جنگ داخلی یونان و اظهار عجز انگلستان ادامه کمک رسانی به رژیم سلطنتی یونان و هم چنین ادامه ی فشار شوروی بر ترکیه از یک طرف و انتخابات ژانویه 1947 لهستان که منجر به پیروزی قطعی کمونیست ها شد از طرف دیگر سبب شد تا آمریکا در مقابل نفوذ شوروی موضعی سخت اتخاذ کرده و عملاً در مقابل تسوعه طلبی روس ها بایستد. سخنرانی ترومن در 12 مارس 1947 در مقابل کنگره ی آمریکا به سیاست جدید آمریکا که به دنبال تقاضای انگلستان مبنی بر مداخلهی هر چه سریع تر آمریکا در امور یونان جنبه ی فوری پیدا کرده بود رسمیت بخشید. از این تاریخ قدم به قدم و لحظه به لحظه آمریکا و شوروی از هم فاصله گرفته و به دنبال خود جهان را به دو اردوگاه تقسیم می کنند. ترومن از کنگره تقاضا کرد با اعتباری معادل 400 میلیون دلار برای کمک به یونان «250 میلیون دلار» و به ترکیه «150 میلیون دلار» موافقت کند. این مبلغ که مورد موافقت کنگره و سنای آمریکا قرار گرفت به یونان اجازه داد ارتش خود را باز سازی کرده و به مقابله با کمونیست ها بپردازد. و سرانجام نیز این جنگ در اکتبر 1949 با به جا گذاشتن 50 هزار کشته از طرفین با پیروزی رژیم طرفدار غرب به پایان رسید «یکی از دلایل شکست کمونیست ها اختلاف بین تیتو و استالین و قطع کمک های یوگسلاوی به کمونیست های یونان بود. طی این جنگ قریب 30 هزار کودک از مناطق تحت اشغال کمونیست ها به شوروی منتقل شدند»(2). این اقدام آمریکا در عین حال اولین قدم در راه تعیین منطقه نفوذ هم به شمار می رفت؛ طبیعی بود که یونان و ترکیه از این پس جزیی از جهان غرب محسوب می شوند.
ب) طرح مارشال و تقسیم جهان به دو اردوگاه: سخنرانی ترومن که اصول آن به دکترین ترومن مشهور شد کمک به کشورهایی را مورد نظر قرار می داد که مستقیماً در معرض خطر توسعه طلبی شوروی قرار داشتند. اما به زودی معلوم شد که این گونه تدابیر برای جلوگیری از توسعه نفوذ کمونیسم کافی نیست. زیرا کمونیسم به عنوان یک نیروی فراملی کشورهای دیگر را از درون مورد تهدید قرار می دهد. خصوصاً که فقر و بیکاری زمینه مساعدی برای رشد کمونیسم فراهم می سازد. زنگ خطر همانا پیروزی احزاب چپ در انتخابات 1947 کشورهای اروپای غربی بود که به دنبال آن حزب کارگر در انگلستان به پیروزی رسید و در فرانسه حزب کمونیست 26 % و حزب سوسیالیست 24% آراء را به خود اختصاص دادن و در ایتالیا حزب کمونیست به 20% و حزب سوسیالیست به 21% آراء دست یافتند.(3) شرکت کمونیست ها در حکومت های این کشورها هنوز موجباتی برای نگرانی آمریکا فراهم نمی ساخت ولی شورش های آغاز سال 1947 حساسیت مسأله را گوش زد می کرد. واکنش آمریکا در مقابل این تهدید پنهان، طرح مارشا بود. جنرال جرج مارشال سفیر سابق آمریکا در چین و وزیر خارجه ی این کشور در ژوین سال 1947 در دانشگاه ها روارد سخنانی مبنی بر آمادگی آمریکا برای کمک مالی به کشورهایی که خواهان باز سازی اقتصاد خود هستند ایراد کرد که بعداً به طرح مارشال مشهور شد. مخاطب مارشال کل اروپا بود ولی پیدا بود که کشورهای زیر سلطه شوروی نمی توانستند به این پیشنهاد جواب مثبت بدهند از طرف دیگر هدف این طرح مبارزه با کمونیسم با سلاح اقتصادی بود. طرح مارشال نقطه عزیمت جهان به سوی دو قطبی شدن کامل و تعیین حوزه های نفوذ دو ابر قدرت بود، زیرا کشورهایی که به طرح مارشال جواب مثبت دادند وابستگی خود به اردوگاه غرب را ثابت کردند و کشورهایی که به این پیشنهاد جواب منفی دادند وابستگی خود را به شوروی نشان دادند. شوروی و کشورهای رومانی، یوگسلاوی و فنلاند این طرح را رَد کردند. استدلال شوروی این بود که آمریکا قصد دارد از این طرح جهان سوسیالیسم را در اقتصاد سرمایه داری مستحیل سازد. ولی این طرح در کشورهای چکسلوای و لهستان و مجارستان وسوسه هایی برانگیخت که برای استالین خوش آیند نبود. این کشورها نیز سرانجام زیر فشار شوروی رسماً از پذیرش طرح مارشال سرباز زدند. عکس العمل شوروی در مقابل طرح مارشال ایجاد کمینفرم یا سازمان اطلاعات کمونیستی بود «کمینترن که لنین در سال 1919 بنا نهاده بود در سال 1943 در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم به نشانه ی حسن نیت نسبت به غرب منحل گردید». استالین در سخنرانی خود به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب روسیه سخن از رقابت در سطح جهانی بین اردوگاه سرمایه داری و اردوگاه سوسیالیسم به میان آورد و طرح مارشال را به عنوان تلاشی در جهت تجدید سازمان سرمایه داری برای به تعویق انداختن بحران امپریالیسم معرفی کرد. او در این سخنرانی از احزاب کمونیست جهان «کشورهای اروپای شرقی و احزاب کمونیست فرانسه و ایتالیا» تقاضا کرد برای مقابله با تلاش های سرمایه داری به انضباط بیشتر روی آورند. در واقع استالین که از استقبال چکسلواکی و لهستان از طرح مارشال احساس خطر کرده بود بر آن بود تا سازمانی به وجود آورد که کنترل احزاب کمونیست و حکومت کشورهای اروپای شرقی را به وسیله ی دستگاه حزبی شوروی امکان پذیر سازد. اگر آمریکا از طریق طرح مارشال و طرح های نظامی و سیاسی بعد سلطه ی خود را بر اروپای غربی تحکیم می بخشید شوروی نیز از این طریق از سلطه ی خود بر اروپای شرقی اطمینان حاصل می کرد. اقدامات بعدی در واقع در جهت نهادینه کردن این تقسیم صورت می گیرد. حوادث مختلف نیز به این جریان کمک کرده پرده های آهنین بین شرق و غرب حایل گردید.
در سال 1947 کشورهای فرانسه و انگلیس پیمان دانکرک(7) را برای مقابله احتمالی با آلمان منعقد ساختند ولی حوادث 1948 در چکسلواکی نشان داد که خطر احتمالی از جانب شوروی است و نه از جانب آلمان. در فوریه 1948 ادوار بنش زیر فشار شوروی به تشکیل کابینه ای از وزرای کمونیست اقدام کرد که تنها وزیر غیر کمونیست آن مازاریک یعنی همان شخصی بود که به پذیرش طرح مارشال اظهار علاقه کرده بود. وی به طرز مرموزی به قتل رسید. قتل مازاریک و فشار کمونیست ها که منجر به استعفای بنش از ریاست جمهوری چکسلواکی شد نشان داد که شوروی از توسل به زور برای استقرار سلطه خود بر اروپای شرقی ابایی ندارد. عکس العمل غرب در مقابل این عمل انعقاد پیمان نظامی بروکسل بود که بین اعضای پیمان دانکرک «فرانسه و انگلیس» و کشورهای بنه لوکس در مارس 1948 به امضا رسید. ژرژبیدو(8) نخست وزیر فرانسه هم زمان با نشست بروکسل پیامی به ژنرال مارشال ارسال داشت که مقدمه پیوند نظامی اروپا و آمریکا بود: «موقع آن رسیده است که هر چه زودتر هم کاری های نظامی و سیاسی جهان قدیم «اروپا» و جهان جدید «آمریکا» گسترش یابد»(9). در 11 ژوین 1948 قطع نامه واندنبرگ – کنالی(10) مبنی بر مجاز بودن دولت آمریکا در پذیرش تعهداتی در خارج از مرزهای آمریکا به تصویب سنای آمریکا رسید. این قطع نامه زمینه گسترش پیمان بروکسل را به آن سوی آتلانتیک فراهم ساخت.
در پاسخ به این اقدامات شوروی از 20 ژوین 1948 شاه راه ارتباطی بین برلن غربی و غرب. آلمان را که زیر سلطه دولت های غربی بود قطع کرد «به بهانه تعمیر جاده». هدف شوروی نوعی زور آزمایی بود. ولی آمریکا در مدت 323 روز که این راه قطع بود با برقرار کردن یک پل هوایی مواد لازم را به برلن غربی ارسال می نمود. این زور آزمایی نشان می داد که پیمان بروکسل کار آیی لازم را ندارد، زیرا روس ها قریب به چهار میلیون سرباز آماده به جنگ داشتند و این در حالی بود که از پنج میلیون نیروی غرب در زمان تسلیم آلمان فقط 390 هزار آمریکایی و 490 هزار انگلیسی در خاک اروپا به جای مانده بود(11). تنها ترس از سلاح اتمی آمریکا می توانست شوروی را از هر اقدامی منع کند. در همین مدت مذاکراتی که از ژوییه 1948 در واشنگتن آغاز شده بود به نتیجه رسید و پیمان واشنگتن مشهور به پیمان آتلانتیک شمالی در 4 آوریل 1949 بین اعضای پیمان بروکسل و کانادا و آمریکا و کشورهای دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ و پرتغال که به این پیمان دعوت شده بودند به امضاء رسید. شوروی قبل از امضای پیمان واشنگتن از طریق انعقاد قرار داد کمک های متقابل اقتصادی «کمکون در 24 ژانویه 1949» نسبت به اقدام کشورهای غربی واکنش نشان داد ولی واکنش اساسی این کشور در شرق دور و با شروع جنگ کره صورت گرفت.
اقدام دیگر غرب ادغام نواحی زیر نظر خود در آلمان و تشکیل دولت آلمان فدرال بود «5 مه 1949». شوروی نیز از محاصره برلن طرفی بر نبست و مجدداً در 11 مه 1949 راه برلن غربی به آلمان غربی را باز کرد و در مقابل تأسیس جمهوری فدرال جمهوری دموکراتیک آلمان را در قسمت شرقی آلمان به وجود آورد «7 اکتبر 1949». و بدین ترتیب تقسیم کامل اروپا به انجام رسید و به نظر می رسید از این پس باید صحنه ی زور آزمایی را به جای دیگر منتقل کرد.
جنگ کره و تأثیر آن در اروپا: انفجار اولین بمب اتمی شوروی در 29 اوت 1949 زنگ خطر را برای اروپای غربی و آمریکا به صدا در آورده بود ولی جنگ کره خطر را به طور ملموس تری نشان می داد. در 31 ژانویه ی 1949 نیروهای کمونیست وارد پکن شدند و در اول اکتبر این سال جمهوری خلق چین اعلام موجودیت کرد و این امر حداقل در شرق دور شوروی را در موقعیت بهتری قرار می داد. نیروهای کره ی شمالی به تشویق استالین و مستظهر به کمک های مائو روز 25 ژوین 1950 از مدار 38 درجه گذشتند و وارد خاک کره ی جنوبی شدند. بلافاصله آمریکا نیروهای خود را به نام نیروهای سازمان ملل «به استناد قطع نامه اتحاد برای صلح» وارد کارزار نمود. این جنگ سرانجام پس از سه سال بدون پیروزی یکی بر دیگری پایان یافت ولی تأثیر آن در اروپا بسیار مشهود بود. در اروپا این سؤال مطرح شد که آیا سربازان آلمان شرقی نیز به همین صورت وارد آلمان غربی نخواهند شد؟ لذا تقویت ناتو و سپردن امور به دست آمریکا امری ضروری می نمود. در دسامبر 1950 ژنرال آیزنهاور به فرماندهی نیروهای ناتو در اروپا منصوب شد و در سال بعد فرماندهی واحد ناتو به وجود آمد و در فوریه ی 1952 طی نشست لیسبن که مهم ترین گرد هم آیی اعضای ناتو پس از نشست واشنگتن بود ضرورت تقویت و الحاق آلمان به ناتو مطرح شد و هم چنین قرار شد قوای ناتو طی دو سال از 25 هنگ به 96 هنگ افزایش یابد و اروپا به پنج ناحیه نظامی تقسیم گردد. در همین سال ترکیه و یونان نیز به ناتو پیوستند و طرحی برای الحاق آلمان پیشنهاد شد (طرح پلوون «جامعه دفاع اروپا»)(12). با شکست این طرح در سال 1945 که به دلیل عدم موافقت فرانسه صورت گرفت، آلمان از طریق «اتحاد اروپای غربی»(13) در سال 1955 وارد ناتو شد. عکس العمل شوروی انعقاد پیمان ورشو بود. بدین ترتیب تقسیم جهان و خصوصاً تقسیم اروپا تا سال 1955 کاملاً نهادینه شد: طرح مارشال و ناتو در طرف غرب، کمکون و پیمان ورشو در طرف شرق.
از طرف دیگر جنگ کره به درگیری آمریکا و شوروی حالتی جهانی بخشید و ثابت کر تضاد منافع دو ابر قدرت محدود به حوزه اروپا نیست(14).
ب) شوروی و اروپای شرقی: اولین زمینه مساعدی که برای توسعه کمونیسم در اروپای شرقی فراهم شد فروپاشی نظام سنتی کشورهایی بود که به وسیله ی آلمان اشغال شده بودند. و چون بسیاری از این کشورها به کمک ارتش سرخ به دفع متجاوز پرداخته بودند، خود زیر سلطه ی حامیان جدید قرار گرفتند؛ به جز یوگسلاوی و آلبانی که کمونیست ها تقریباً به طور مستقل از شوروی به قدرت رسیدند و بعداً هم توانستند استقلال خود را حفظ کنند.
تیتو 96% از آراء را در انتخابات آزاد 1945 به خود اختصاص داد. اندکی بعد به دلیل همین استقلال خواهی روابط شوروی و یوگسلاوی تیره و سپس قطع گردید. ولی در آلبانی وضع به این صورت نبود و رابطه با شوروی تا آغاز استالین زدایی برقرار بود. در سایر کشورهای اروپای شرقی کمونیست ها عمدتاً به دلیل فشار و اعمال نفوذ شوروی به قدرت رسیدند. در انتخابات 1946 چکسلواکی حزب کمونیست 38% آراء را به دست آورد و به صورت اولین حزب کشور در آمد و کم کم تا شبه کودتای پراگ در ژانویه ی 1948 تمامی وزارتخانه را در دست خو قبضه کرد. در مجارستان حزب کمونیست در انتخابات نوامبر 1945 فقط 70 کرسی از 246 کرسی را به دست آورد ولی تحت حمایت وروشیلف(15) فرمانده روسی پست های مهم داخل را به خود اختصاص داد و از همان زمان دست به تصفیه شخصیت ها و تحکیم نفوذ خود زد. این حزب حتی علی رغم این تدابیر در انتخابات 1947 هم پیروزی چشم گیری به دست نیاورد ولی با ادغام اجباری حزب کمونیست و حزب سوسیالیست معلوم بود که به هر طریق قدرت را قبضه خواهد کرد. در انتخابات 1949 با ارایه ی لیستی منحصراً از کمونیست ها این روند به نتیجه ی نهایی رسید. در رومانی و لهستان نیز وضع به همین ترتیب بود. از طرف دیگر ایجاد کمینفرم و کمکون سلطه شوروی بر اروپای شرقی را تحکیم می بخشید.
شورش های برلن در ژوین 1953 و بحران های لهستان و مجارستان در سال 1956 نیز نتوانست این بندهای اسارت را از هم پاره کند و در اقتدار شوروی بر اروپای شرقی خللی ایجاد نماید.
14 . Voir, Simon Serfaty, La politique Etrangere des Etats – Unis: De Truman a Reagan, Paris PUF, 1986, P80.
15 . Vorochilpv.
الف)دکترین ترومن: در چنین فضایی ادامه جنگ داخلی یونان و اظهار عجز انگلستان ادامه کمک رسانی به رژیم سلطنتی یونان و هم چنین ادامه ی فشار شوروی بر ترکیه از یک طرف و انتخابات ژانویه 1947 لهستان که منجر به پیروزی قطعی کمونیست ها شد از طرف دیگر سبب شد تا آمریکا در مقابل نفوذ شوروی موضعی سخت اتخاذ کرده و عملاً در مقابل تسوعه طلبی روس ها بایستد. سخنرانی ترومن در 12 مارس 1947 در مقابل کنگره ی آمریکا به سیاست جدید آمریکا که به دنبال تقاضای انگلستان مبنی بر مداخلهی هر چه سریع تر آمریکا در امور یونان جنبه ی فوری پیدا کرده بود رسمیت بخشید. از این تاریخ قدم به قدم و لحظه به لحظه آمریکا و شوروی از هم فاصله گرفته و به دنبال خود جهان را به دو اردوگاه تقسیم می کنند. ترومن از کنگره تقاضا کرد با اعتباری معادل 400 میلیون دلار برای کمک به یونان «250 میلیون دلار» و به ترکیه «150 میلیون دلار» موافقت کند. این مبلغ که مورد موافقت کنگره و سنای آمریکا قرار گرفت به یونان اجازه داد ارتش خود را باز سازی کرده و به مقابله با کمونیست ها بپردازد. و سرانجام نیز این جنگ در اکتبر 1949 با به جا گذاشتن 50 هزار کشته از طرفین با پیروزی رژیم طرفدار غرب به پایان رسید «یکی از دلایل شکست کمونیست ها اختلاف بین تیتو و استالین و قطع کمک های یوگسلاوی به کمونیست های یونان بود. طی این جنگ قریب 30 هزار کودک از مناطق تحت اشغال کمونیست ها به شوروی منتقل شدند»(2). این اقدام آمریکا در عین حال اولین قدم در راه تعیین منطقه نفوذ هم به شمار می رفت؛ طبیعی بود که یونان و ترکیه از این پس جزیی از جهان غرب محسوب می شوند.
ب) طرح مارشال و تقسیم جهان به دو اردوگاه: سخنرانی ترومن که اصول آن به دکترین ترومن مشهور شد کمک به کشورهایی را مورد نظر قرار می داد که مستقیماً در معرض خطر توسعه طلبی شوروی قرار داشتند. اما به زودی معلوم شد که این گونه تدابیر برای جلوگیری از توسعه نفوذ کمونیسم کافی نیست. زیرا کمونیسم به عنوان یک نیروی فراملی کشورهای دیگر را از درون مورد تهدید قرار می دهد. خصوصاً که فقر و بیکاری زمینه مساعدی برای رشد کمونیسم فراهم می سازد. زنگ خطر همانا پیروزی احزاب چپ در انتخابات 1947 کشورهای اروپای غربی بود که به دنبال آن حزب کارگر در انگلستان به پیروزی رسید و در فرانسه حزب کمونیست 26 % و حزب سوسیالیست 24% آراء را به خود اختصاص دادن و در ایتالیا حزب کمونیست به 20% و حزب سوسیالیست به 21% آراء دست یافتند.(3) شرکت کمونیست ها در حکومت های این کشورها هنوز موجباتی برای نگرانی آمریکا فراهم نمی ساخت ولی شورش های آغاز سال 1947 حساسیت مسأله را گوش زد می کرد. واکنش آمریکا در مقابل این تهدید پنهان، طرح مارشا بود. جنرال جرج مارشال سفیر سابق آمریکا در چین و وزیر خارجه ی این کشور در ژوین سال 1947 در دانشگاه ها روارد سخنانی مبنی بر آمادگی آمریکا برای کمک مالی به کشورهایی که خواهان باز سازی اقتصاد خود هستند ایراد کرد که بعداً به طرح مارشال مشهور شد. مخاطب مارشال کل اروپا بود ولی پیدا بود که کشورهای زیر سلطه شوروی نمی توانستند به این پیشنهاد جواب مثبت بدهند از طرف دیگر هدف این طرح مبارزه با کمونیسم با سلاح اقتصادی بود. طرح مارشال نقطه عزیمت جهان به سوی دو قطبی شدن کامل و تعیین حوزه های نفوذ دو ابر قدرت بود، زیرا کشورهایی که به طرح مارشال جواب مثبت دادند وابستگی خود به اردوگاه غرب را ثابت کردند و کشورهایی که به این پیشنهاد جواب منفی دادند وابستگی خود را به شوروی نشان دادند. شوروی و کشورهای رومانی، یوگسلاوی و فنلاند این طرح را رَد کردند. استدلال شوروی این بود که آمریکا قصد دارد از این طرح جهان سوسیالیسم را در اقتصاد سرمایه داری مستحیل سازد. ولی این طرح در کشورهای چکسلوای و لهستان و مجارستان وسوسه هایی برانگیخت که برای استالین خوش آیند نبود. این کشورها نیز سرانجام زیر فشار شوروی رسماً از پذیرش طرح مارشال سرباز زدند. عکس العمل شوروی در مقابل طرح مارشال ایجاد کمینفرم یا سازمان اطلاعات کمونیستی بود «کمینترن که لنین در سال 1919 بنا نهاده بود در سال 1943 در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم به نشانه ی حسن نیت نسبت به غرب منحل گردید». استالین در سخنرانی خود به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب روسیه سخن از رقابت در سطح جهانی بین اردوگاه سرمایه داری و اردوگاه سوسیالیسم به میان آورد و طرح مارشال را به عنوان تلاشی در جهت تجدید سازمان سرمایه داری برای به تعویق انداختن بحران امپریالیسم معرفی کرد. او در این سخنرانی از احزاب کمونیست جهان «کشورهای اروپای شرقی و احزاب کمونیست فرانسه و ایتالیا» تقاضا کرد برای مقابله با تلاش های سرمایه داری به انضباط بیشتر روی آورند. در واقع استالین که از استقبال چکسلواکی و لهستان از طرح مارشال احساس خطر کرده بود بر آن بود تا سازمانی به وجود آورد که کنترل احزاب کمونیست و حکومت کشورهای اروپای شرقی را به وسیله ی دستگاه حزبی شوروی امکان پذیر سازد. اگر آمریکا از طریق طرح مارشال و طرح های نظامی و سیاسی بعد سلطه ی خود را بر اروپای غربی تحکیم می بخشید شوروی نیز از این طریق از سلطه ی خود بر اروپای شرقی اطمینان حاصل می کرد. اقدامات بعدی در واقع در جهت نهادینه کردن این تقسیم صورت می گیرد. حوادث مختلف نیز به این جریان کمک کرده پرده های آهنین بین شرق و غرب حایل گردید.
تحکیم دو بلوک
الف) اروپای غربی زیر حمایت نظامی آمریکا قرار می گیرد: از فردای جنگ جهانی دوم آمریکا سلطه اقتصادی خود را بر جهان سرمایه داری برقرار می سازد و این سلطه را از طریق نهادهایی که خود مؤسس آن بوده است تحکیم می بخشد. کنفرانس برتن وودز(4) «ژوییه ی 1944» نظم جدید اقتصادی را تعیین کرد و بر اساس تمام مناطق پولی حوزه ی استرلینگ در پول و اقتصاد جهانی که آمریکا رهبری آن را در دست داشت حل می شد و تمام پول ها قابل تسعیر به پول های دیگر و به طلا می شد. صندوق جهانی پول نیز که اکثراً با سرمایه های آمریکا تأسیس شد کار ادغام و یک پارچگی اقتصاد سرمایه داری در سطح جهان را سهولت می بخشید و از نظم ایجاد شده در برتن وودز مراقبت می کرد. گات(5) «موافقت عمومی در مورد تعرفه ها و تجارت» که در سال 1947 در ژنو به امضاء رسید دومین ابزار سلطه ی اقتصادی آمریکا را تشکیل می داد. در واقع کشورهای امضاء کننده گات و عمدتاً کشورهای اروپایی از تدابیر گمرکی برای حمایت از کالاهای خود نیز خلع سلاح می شدند. بر این اساس تمام کشورهای امضا کنند مشمول امتیاز کشورهای کامله یالوداد شده و از تعرفه های ترجیحی یکدیگر بهره می بردند. علاوه بر این تدابیر کلی، چنان که دیدم آمریکا از طریق طرح مارشال و قبل از آن از طریق قانون قرض و اجاره «1941» به کمک های اقتصادی خود را به اروپا عرضه داشته بود. این کمک ها تا سال 1945 ادامه یافت و پس از آن کشورهای انگلستان، فرانسه و ایتالیا جمعاً 12 میلیارد دلار از اعتبارات آمریکا استفاده کردند. آمریکا از همین طریق سلطه اقتصادی خود را بر اروپا تحکیم بخشید. ولی سلطه اقتصادی به تنهایی کفایت نمی کرد و لازم بود تا پیوندهای نظامی نیز برقرار گردد «سلطه فرهنگی آمریکا نیز از طریق قرار دادهایی نظیر قرار داد بلوم – بیرنز(6) مه 1947، که فرانسه را مجبور به خرید فیلم های آمریکایی می کرد برقرار می گردید».در سال 1947 کشورهای فرانسه و انگلیس پیمان دانکرک(7) را برای مقابله احتمالی با آلمان منعقد ساختند ولی حوادث 1948 در چکسلواکی نشان داد که خطر احتمالی از جانب شوروی است و نه از جانب آلمان. در فوریه 1948 ادوار بنش زیر فشار شوروی به تشکیل کابینه ای از وزرای کمونیست اقدام کرد که تنها وزیر غیر کمونیست آن مازاریک یعنی همان شخصی بود که به پذیرش طرح مارشال اظهار علاقه کرده بود. وی به طرز مرموزی به قتل رسید. قتل مازاریک و فشار کمونیست ها که منجر به استعفای بنش از ریاست جمهوری چکسلواکی شد نشان داد که شوروی از توسل به زور برای استقرار سلطه خود بر اروپای شرقی ابایی ندارد. عکس العمل غرب در مقابل این عمل انعقاد پیمان نظامی بروکسل بود که بین اعضای پیمان دانکرک «فرانسه و انگلیس» و کشورهای بنه لوکس در مارس 1948 به امضا رسید. ژرژبیدو(8) نخست وزیر فرانسه هم زمان با نشست بروکسل پیامی به ژنرال مارشال ارسال داشت که مقدمه پیوند نظامی اروپا و آمریکا بود: «موقع آن رسیده است که هر چه زودتر هم کاری های نظامی و سیاسی جهان قدیم «اروپا» و جهان جدید «آمریکا» گسترش یابد»(9). در 11 ژوین 1948 قطع نامه واندنبرگ – کنالی(10) مبنی بر مجاز بودن دولت آمریکا در پذیرش تعهداتی در خارج از مرزهای آمریکا به تصویب سنای آمریکا رسید. این قطع نامه زمینه گسترش پیمان بروکسل را به آن سوی آتلانتیک فراهم ساخت.
در پاسخ به این اقدامات شوروی از 20 ژوین 1948 شاه راه ارتباطی بین برلن غربی و غرب. آلمان را که زیر سلطه دولت های غربی بود قطع کرد «به بهانه تعمیر جاده». هدف شوروی نوعی زور آزمایی بود. ولی آمریکا در مدت 323 روز که این راه قطع بود با برقرار کردن یک پل هوایی مواد لازم را به برلن غربی ارسال می نمود. این زور آزمایی نشان می داد که پیمان بروکسل کار آیی لازم را ندارد، زیرا روس ها قریب به چهار میلیون سرباز آماده به جنگ داشتند و این در حالی بود که از پنج میلیون نیروی غرب در زمان تسلیم آلمان فقط 390 هزار آمریکایی و 490 هزار انگلیسی در خاک اروپا به جای مانده بود(11). تنها ترس از سلاح اتمی آمریکا می توانست شوروی را از هر اقدامی منع کند. در همین مدت مذاکراتی که از ژوییه 1948 در واشنگتن آغاز شده بود به نتیجه رسید و پیمان واشنگتن مشهور به پیمان آتلانتیک شمالی در 4 آوریل 1949 بین اعضای پیمان بروکسل و کانادا و آمریکا و کشورهای دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ و پرتغال که به این پیمان دعوت شده بودند به امضاء رسید. شوروی قبل از امضای پیمان واشنگتن از طریق انعقاد قرار داد کمک های متقابل اقتصادی «کمکون در 24 ژانویه 1949» نسبت به اقدام کشورهای غربی واکنش نشان داد ولی واکنش اساسی این کشور در شرق دور و با شروع جنگ کره صورت گرفت.
اقدام دیگر غرب ادغام نواحی زیر نظر خود در آلمان و تشکیل دولت آلمان فدرال بود «5 مه 1949». شوروی نیز از محاصره برلن طرفی بر نبست و مجدداً در 11 مه 1949 راه برلن غربی به آلمان غربی را باز کرد و در مقابل تأسیس جمهوری فدرال جمهوری دموکراتیک آلمان را در قسمت شرقی آلمان به وجود آورد «7 اکتبر 1949». و بدین ترتیب تقسیم کامل اروپا به انجام رسید و به نظر می رسید از این پس باید صحنه ی زور آزمایی را به جای دیگر منتقل کرد.
جنگ کره و تأثیر آن در اروپا: انفجار اولین بمب اتمی شوروی در 29 اوت 1949 زنگ خطر را برای اروپای غربی و آمریکا به صدا در آورده بود ولی جنگ کره خطر را به طور ملموس تری نشان می داد. در 31 ژانویه ی 1949 نیروهای کمونیست وارد پکن شدند و در اول اکتبر این سال جمهوری خلق چین اعلام موجودیت کرد و این امر حداقل در شرق دور شوروی را در موقعیت بهتری قرار می داد. نیروهای کره ی شمالی به تشویق استالین و مستظهر به کمک های مائو روز 25 ژوین 1950 از مدار 38 درجه گذشتند و وارد خاک کره ی جنوبی شدند. بلافاصله آمریکا نیروهای خود را به نام نیروهای سازمان ملل «به استناد قطع نامه اتحاد برای صلح» وارد کارزار نمود. این جنگ سرانجام پس از سه سال بدون پیروزی یکی بر دیگری پایان یافت ولی تأثیر آن در اروپا بسیار مشهود بود. در اروپا این سؤال مطرح شد که آیا سربازان آلمان شرقی نیز به همین صورت وارد آلمان غربی نخواهند شد؟ لذا تقویت ناتو و سپردن امور به دست آمریکا امری ضروری می نمود. در دسامبر 1950 ژنرال آیزنهاور به فرماندهی نیروهای ناتو در اروپا منصوب شد و در سال بعد فرماندهی واحد ناتو به وجود آمد و در فوریه ی 1952 طی نشست لیسبن که مهم ترین گرد هم آیی اعضای ناتو پس از نشست واشنگتن بود ضرورت تقویت و الحاق آلمان به ناتو مطرح شد و هم چنین قرار شد قوای ناتو طی دو سال از 25 هنگ به 96 هنگ افزایش یابد و اروپا به پنج ناحیه نظامی تقسیم گردد. در همین سال ترکیه و یونان نیز به ناتو پیوستند و طرحی برای الحاق آلمان پیشنهاد شد (طرح پلوون «جامعه دفاع اروپا»)(12). با شکست این طرح در سال 1945 که به دلیل عدم موافقت فرانسه صورت گرفت، آلمان از طریق «اتحاد اروپای غربی»(13) در سال 1955 وارد ناتو شد. عکس العمل شوروی انعقاد پیمان ورشو بود. بدین ترتیب تقسیم جهان و خصوصاً تقسیم اروپا تا سال 1955 کاملاً نهادینه شد: طرح مارشال و ناتو در طرف غرب، کمکون و پیمان ورشو در طرف شرق.
از طرف دیگر جنگ کره به درگیری آمریکا و شوروی حالتی جهانی بخشید و ثابت کر تضاد منافع دو ابر قدرت محدود به حوزه اروپا نیست(14).
ب) شوروی و اروپای شرقی: اولین زمینه مساعدی که برای توسعه کمونیسم در اروپای شرقی فراهم شد فروپاشی نظام سنتی کشورهایی بود که به وسیله ی آلمان اشغال شده بودند. و چون بسیاری از این کشورها به کمک ارتش سرخ به دفع متجاوز پرداخته بودند، خود زیر سلطه ی حامیان جدید قرار گرفتند؛ به جز یوگسلاوی و آلبانی که کمونیست ها تقریباً به طور مستقل از شوروی به قدرت رسیدند و بعداً هم توانستند استقلال خود را حفظ کنند.
تیتو 96% از آراء را در انتخابات آزاد 1945 به خود اختصاص داد. اندکی بعد به دلیل همین استقلال خواهی روابط شوروی و یوگسلاوی تیره و سپس قطع گردید. ولی در آلبانی وضع به این صورت نبود و رابطه با شوروی تا آغاز استالین زدایی برقرار بود. در سایر کشورهای اروپای شرقی کمونیست ها عمدتاً به دلیل فشار و اعمال نفوذ شوروی به قدرت رسیدند. در انتخابات 1946 چکسلواکی حزب کمونیست 38% آراء را به دست آورد و به صورت اولین حزب کشور در آمد و کم کم تا شبه کودتای پراگ در ژانویه ی 1948 تمامی وزارتخانه را در دست خو قبضه کرد. در مجارستان حزب کمونیست در انتخابات نوامبر 1945 فقط 70 کرسی از 246 کرسی را به دست آورد ولی تحت حمایت وروشیلف(15) فرمانده روسی پست های مهم داخل را به خود اختصاص داد و از همان زمان دست به تصفیه شخصیت ها و تحکیم نفوذ خود زد. این حزب حتی علی رغم این تدابیر در انتخابات 1947 هم پیروزی چشم گیری به دست نیاورد ولی با ادغام اجباری حزب کمونیست و حزب سوسیالیست معلوم بود که به هر طریق قدرت را قبضه خواهد کرد. در انتخابات 1949 با ارایه ی لیستی منحصراً از کمونیست ها این روند به نتیجه ی نهایی رسید. در رومانی و لهستان نیز وضع به همین ترتیب بود. از طرف دیگر ایجاد کمینفرم و کمکون سلطه شوروی بر اروپای شرقی را تحکیم می بخشید.
شورش های برلن در ژوین 1953 و بحران های لهستان و مجارستان در سال 1956 نیز نتوانست این بندهای اسارت را از هم پاره کند و در اقتدار شوروی بر اروپای شرقی خللی ایجاد نماید.
پی نوشت ها
1. Containement – Endiguement.
2 . Bernard droz / Athony Rowley, Histoire Generale du xxe siecle, paris, Seuil , 1986, P. 49.
3 . Serge Berstein / plerre Milza, Histoire du Vingtieme Siecle 1939 – 53, paris Hatier, 1985. P, 159.
4 . Bretton Woods
5 . G.A.T.T.
6 . Blum – Byrnes.
7 . Dunkerque.
8 . Bidault.
9 . C. Delmas. Armemnts.
10 . Vandenberg – Connaly. Nucleaire et Guerru Froide, op, cit, P. 65.
11 . Claude Delmas, L,O.T.A.N, paris, PUF (Que sais0je? N0 865) 1981.
12 . طرح Pleven : تشکیل ارتش اروپایی که شامل سربازان آلمانی هم می شد ولی فرماندهی آلمانی وجود نداشت.
"CED"
13 . Union d, Europ occidentale (UEO)."CED"
14 . Voir, Simon Serfaty, La politique Etrangere des Etats – Unis: De Truman a Reagan, Paris PUF, 1986, P80.
15 . Vorochilpv.