نویسنده: دکتر حسین معصوم
عقل در عرصه ی استنتاج دو عمل کرد دارد: صعودی (1) و نزولی. (2) در عمل کرد نزولی، عقل از مقدمات نتایجی را به دست می آورد، ولی در عمل کرد صعودی، قضیه ی صادقی داده شده است و عقل به دنبال حقایقی است که آن قضیه ی صادق می تواند از آن حقایق استنتاج و استنباط شود. در حرکت نزولیِ عقل، مقدمات معلوم است و عقل به دنبال نتیجه ای است که مجهول می باشد، ولی در حرکت صعودی، نتیجه معلوم است و عقل در جست و جو مقدمات است.
سؤال این است که آیا حرکت صعودیِ عقلی لازم است؟ چرا عقل باید این سیر صعودی را داشته باشد؟ فرض کنیم که قضیه ی p صادق باشد، چرا عقل باید این زحمت را بر خود هموار سازد و مقدماتی را که قضیه ی p از آن ها استنتاج شده است را بیابد؟ پاسخ این است که، به اعتقاد کانت، با یافتنِ مقدمات مناسبی که از قضیه ی p از آن ها نتیجه می شود، می توان قضیه ی p را با دیگر حقایق و قضایا در یک ساختار وسیع تر وحدت بخشید. وی می گوید:
"عقل در جریان استنتاج می کوشد تا کثرت و تنوع شناخت هایِ حاصل از فاهمه را به کمترین عدد اصول (شرط های کلی) کاهش دهد و بدین وسیله بالاترین وحدت ممکن را به دست آورد. (3)"
به اعتقاد بِنِت، این فعالیتِ وحدت بخشیِ عقل با فعالیت استنتاج کردنِ یک نتیجه از دو مقدمه متفاوت است. وی می گوید:
"کانت در نقد عقل محض (4) از «استنتاجاتی که از تجربه به سوی شرایط تجربه صعود می کند» سخن می گوید، ولی این حرکتِ رو به بالا و صعودیِ عقل اصلاً استنتاج نیست. (5)"
مقصود بنت این است که حرکت نزولیِ عقل (به دست آوردنِ نتیجه ی مجهول از مقدمات معلوم) استنتاج است، ولی حرکت صعودیِ عقل (سیر از نتیجه ی معلوم به سوی مقدمات آن) استنتاج نیست: به این حرکت صعودیِ عقل نمی توان استنتاج گفت.
کانت فعالیت صعودی و نزولیِ عقل را این گونه نیز تعبیر می کند: فعالیت صعودیِ عقل عبارت است از سلسله ای از استنتاجات که در جانب شرط های یک شناخت (یعنی در جهت کشف شرط های یک قضیه) از طریق قیاس های مقدم، به صورت نامتناهی ادامه یابد و در فعالیت نزولیِ عقل، سلسله ای از قیاس ها در جانب امور مشروط (یعنی در جهت کشف قضایایی که می توان از مقدمات موجود استنباط کرد) از طریق قیاس های مؤخر، ادامه یابد (6) اگر شناختی به عنوان مشروط لحاظ شود، عقل ملزم می شود تا سلسله ی شرط های آن را در یک خط صعودی به عنوان امری کامل و داده شده ی در تمامیت آن در نظر بگیرد، اما اگر همین شناخت به عنوان شرط شناخت دیگری لحاظ شود، عقل دیگر ملزم نیست تا سلسله ی مشروط ها را در یک خط نزولی به عنوان امری کامل در نظر بگیرد. (7)
مقصود کانت این است که اگر شناختی مشروط بود، عقل باید شرط آن شناخت را با یک قیاس دیگر، یعنی قیاس مقدم، کشف کند و این کار را چندان ادامه دهد تا شرط آن شرط را نیز با قیاسی دیگر بیابد تا سرانجام به امری منتهی شود که نامشروط باشد؛
یعنی باید سلسله ی شرط ها در تمامیت شان در نظر گرفته شود، ولی اگر شناختی به عنوان شرط شناخت دیگر لحاظ شود، عقل خود را ملزم نمی بیند که کل سلسله ی مشروط ها را در حرکت نزولیِ خود کشف کند تا بتواند به این سلسله ی مشروط ها تمامیت بخشد.
پینوشتها:
1. Ascending
2. Descending
3. ibid, B361, P 304.
4. Ibid, B366.
5. Jonathan Bennett, Kants Dialectic, P260-261.
6. Immanuel Kant, Critique of Pure Reason, B388, P321.
7. ibid.
معصوم، حسین؛ (1390)، مطالعات عقل محض در فلسفه ی کانت، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ اول