سعادت بشري؛ قرباني اصلي جهاني شدن

نويسنده: بسياري در مبحث جهاني شدن يا به تعبير ديگر جهاني سازي، از مؤلفه اقتصاد ياد مي‌كنند و لذا مهم‌ترين قسمت را در مسأله جهاني شدن، مسايل اقتصادي مي‌دانند. اين‌كه ما اقتصاد، فرهنگ، سياست، اجتماع و … را جزو اصلي امر جهاني شدن قلمداد كنيم يا خير در اصل مسأله جهاني شدن و روند حركتي آن خللي ايجاد نمي‌كند
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سعادت بشري؛ قرباني اصلي جهاني شدن
سعادت بشري؛ قرباني اصلي جهاني شدن
سعادت بشري؛ قرباني اصلي جهاني شدن
نويسنده: بسياري در مبحث جهاني شدن يا به تعبير ديگر جهاني سازي، از مؤلفه اقتصاد ياد مي‌كنند و لذا مهم‌ترين قسمت را در مسأله جهاني شدن، مسايل اقتصادي مي‌دانند. اين‌كه ما اقتصاد، فرهنگ، سياست، اجتماع و … را جزو اصلي امر جهاني شدن قلمداد كنيم يا خير در اصل مسأله جهاني شدن و روند حركتي آن خللي ايجاد نمي‌كند
مقدمه:
يكي از مسايل بسيار مهم در طول سده اخير و حتي قبل از آن در جهان، بحث جهاني شدن و آثار و پيامدهاي جانبي آن بر وضعيت زندگي انسان‌ها و ملل مختلف بوده است. بسياري در مبحث جهاني شدن يا به تعبير ديگر جهاني سازي، از مؤلفه اقتصاد ياد مي‌كنند و لذا مهم‌ترين قسمت را در مسأله جهاني شدن، مسايل اقتصادي مي‌دانند.اين‌كه ما اقتصاد، فرهنگ، سياست، اجتماع و … را جزو اصلي امر جهاني شدن قلمداد كنيم يا خير در اصل مسأله جهاني شدن و روند حركتي آن خللي ايجاد نمي‌كند. اما در هر صورت و به هر تعبير، مسألة حياتي و اجتناب ناپذير در جهاني شدن مبحث عدالت است. اين‌كه آيا در فرآيند جهاني شدن كه دنيا به سمت آن در حركت است عدالت مدنظر خواهد بود يا خير، مسأله بسيار مهمي است كه حتماً بايد بدان توجه داشت. شكي نيست غفلت از اين مهم مي‌تواند تبعات منفي زيادي به بار آورد. لازم است قبل از ورود به بحث "جهاني سازي و عدالت خواهي" ابتدا به روشن شدن و تبيين ابعاد مختلف "جهاني سازي" بپردازيم و سپس در مورد گفتمان عدالت خواهي و لزوم وجود آن در پروژه جهاني سازي، سخن بگوييم.
جهاني شدن يعني چه؟
با وجود گذشت بيش از يك دهه از زايش و رويش پديده جهاني شدن(Globalism) يا در حقيقت جهاني سازي (GLOBALIZATION) هنوز زواياي مختلف آن در اذهان مردم دنيا در هاله‌اي از ابهام قرار دارد و پرسشي‌هايي وجود دارد كه پاسخ مطمئني به آنها داده نشده است. سؤالاتي از قبيل اين‌كه ، جهاني شدن به چه معناست؟ تاريخ پيدايش اصطلاح جهاني شدن از چه زماني است؟ آيا اسلام با آن موافق است؟ و ده‌ها سؤال ديگر كه نيازمند تأمل و دقت كافي براي يافتن پاسخي مناسب براي آنها است.
مخالفان و موافقان
صاحب نظران، به دليل ملموس نبودن زواياي پنهان جهاني شدن يا جهاني سازي تعاريف گوناگوني از آن ارايه كرده‌اند؛ عده‌اي آن را يكسان سازي و مشابه كردن دنيا دانسته‌اند كه از راه‌هايي چون گسترش رايانه‌ها، افزايش كمي و كيفي رسانه‌ها، توسعه ماهواره‌ها و … صورت مي‌پذيرد. برخي نيز در اين خصوص اين گونه گفته‌اند كه "جهاني شدن پديده‌اي چند بعدي است كه اموري چون اقتصاد، فرهنگ، سياست و … را در بر مي‌گيرد و با تحقق آن مرزهاي ملي به تدريج از ميان رفته يا كمرنگ مي‌شود.
گروهي از متفكران و صاحب نظران نيز ضمن هشدار در خصوص سلطه جهان غرب، به ويژه آمريكا، در مسأله جهاني سازي اذعان داشته‌اند: "غايت جهاني سازي دخالت در امور داخلي دولت‌هاي جهان سوم و كنار گذاشتن ممنوعيت هرگونه قانوني كه مانع تجارت آزاد از سوي شركت‌هاي چند مليتي است، مي‌باشد؛ بدون آن كه ثبات اجتماعي و حاكميت اين دولت‌ها را مد نظر قرار دهد".
در بسياري از اين گونه تعاريف كه در بالا نمونه‌هايي از آن آورده شد، اضمحلال فرهنگ‌ها و رسوم ملي و ديني در جهان در فرآيند جهاني شدن به عنوان يك خطر پيش رو براي كشورهاي مختلف جهان عنوان شده است. خطري كه ممكن است تصويري از يك بازار عنان گسيخته را در مقابل چشمان آدمي قرار دهد كه در آن تمام شالوده‌هاي سياسي و اجتماعي ملت‌ها و دولت‌ها از هم گسسته باشد.
تاريخچه جهاني شدن
بحث مربوط به تاريخچه جهاني سازي به دو بخش تقسيم مي‌گردد: 1ـ تاريخچة اصطلاح جهاني شدن 2ـ تاريخچة گرايش و رويكرد به جهاني شدن.
قدمت واژه جهاني شدن به سال‌هاي پاياني دهه 1950 و سال‌هاي اوليه دهة 1960 ميلادي مي‌رسد. در سال 1959 م. نخستين مجله معتبر اكونوميست از كلمه Globalized به معناي سهميه جهاني استفاده كرد. در سال 1961 ميلادي نيز فرهنگ "وبستر"، نخستين فرهنگي بود كه تعاريفي درباره دو اصطلاح Globalism و Globalized ارايه داد. برخي، اصطلاح دهكدة جهاني را سرآغازي براي شكل‌گيري اصطلاح جهاني شدن مي‌دانند. جهاني شدن را شايد بتوان گفت كه ادامه تحولات كلان بشري است. به ويژه كه پس از پايان جنگ سرد اين روند شتاب بيشتري به خود گرفته است آنچه مي‌توان گفت اين است كه عناصري چون اومانيسم، پلوراليسم و سكولاريسم از عناصر وجودي جهاني سازي غرب مدار شده است.
پروسه‌اي تهي از ارزش‌ها
امروزه در پروسه جهاني سازي كه غرب آن را براي بشريت روايت مي‌كند از اقتصاد سكولار، جامعه سكولار، آزادي سكولار، دموكراسي ليبرالي و … سخن به ميان مي‌آيد اما متأسفانه از مفاهيم والايي چون عدالت، معنويت، كرامت انساني سخني گفته نمي‌شود و يا كمتر به آن پرداخته مي‌شود. وقتي كه كاپيتاليسم و سرمايه داران وحشي آمريكايي خود را مدعي دفاع از جهاني سازي و حتي مجري اين پروسه معرفي مي‌كنند و همواره در فكر ايجاد جامعه جهاني لائيك هستند، جاي ترديدي نيست كه بايد هم حقيقت عدالت قرباني مصالح و منافع مادي گرايانه و ضد انساني اربابان ثروت و قدرت جهاني شود. بايد توجه داشت جهاني سازي كه غرب امروز مروج آن شده و به تبليغ همه جانه اين طبل توخالي مي‌پردازد پديده‌اي چند بعدي است كه اقتصاد، فرهنگ، سياست و مذهب را در بر مي‌گيرد. به واسطه آن مفاهيمي چون مرز ملي، دولت مستقل و دين الهي معناي اصلي خود را از دست مي‌دهد و همه چيز به طعم غربي و به خصوص آمريكايي به خود مي‌گيرد. در اين فرآيند نامطلوب قيد و بندهاي جغرافيايي، فرهنگي و مذهبي از ميان ملت‌ها رخت بر مي‌بندد و جاي آنها را فرهنگ و روش زندگي غربي مي‌گيرد. در جهاني سازي مدل آمريكايي ـ اروپايي، در امور داخلي ملت‌هاي جهان سوم دخالت مي‌شود و شالوده‌هاي ديني ملي اين كشورها به تدريج دچار فرآيند اضمحلال و فروپاشي مي‌گردد.
جادوي فرنگ
اين‌كه مي‌بينيم امروزه عده‌اي بدون توجه به اثرات و تبعات بس زيانبار جهاني سازي آمريكايي، سنگ آن را به سينه مي‌زنند و از مسايلي چون بارور شدن اقتصاد جهان، توسعه كشورهاي عقب مانده، حفظ صلح و امنيت بين‌المللي و … سخن مي‌گويند، در حقيقت از چاله به چاه افتادن است. به جاي بهبود وضعيت جهاني، جهنمي براي اعضاي دهكده جهاني ساختن است. مسأله جهاني سازي كه زاده غرب و دست پرورده آمريكا است نه تنها به بهتر شدن جهان كمك نمي‌كند بلكه وضع را از آن چه هست بغرنج‌تر مي‌سازد. استعمارگران اروپايي و به ويژه گاوچرانان قصاب آمريكايي كه طي ساليان اخير مدام از فوايد جهاني سازي همچون برقراري عدالت و ريشه‌كني فقر دم مي‌زنند، خود بزرگ‌ترين نقض كنندگان اصول انساني و حتي مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر هستند.
سخن آنها در باب جهاني سازي بيشتر به يك لطيفه مضحك مي‌ماند تا حقيقت ضروري امروز بشريت.
از سوي ديگر بايد توجه داشت كه غايت جهاني شدن به سبك غربي‌ آن بر خلاف عنوان آن، تك قطبي شدن جهان است و در آن منفعت‌هاي ليبراليسم ـ صهيونيسم جهاني حفظ مي‌گردد و به عبارت ديگر فرآيندي است كه زورگويان و مستكبران جهاني روز به روز قدرتمندتر و كشورهاي ضعيف دنيا، ضعيف‌تر و منفعل‌تر مي‌شوند اما در جهاني سازي كه مد نظر اسلام است و كاملاً مبتني برخواست‌هاي اصيل بشر و آرمان‌هاي آن پي‌ريزي شده است رفاه عمومي ايجاد مي‌شود، عدالت و تعادل ميان ثروت‌ها و درآمدها ايجاد مي‌شود و پديده‌هاي شومي چون فقر مادي و فرهنگي، فساد، تبعيض، نابرابري و زورگويي ـ اگر اين نوع جهاني سازي عملي شود ـ رخت بر مي‌بندد، چرا كه هدف آيين‌ فراگير و جهان شمولي چون اسلام همانا تأمين سعادت و كمال براي نوع بشر فارغ از رنگ و نژاد و مليت است و اين همان چيزي است كه در آيات و روايات با آمدن امام مهدي(عج)، موعود جهاني، مژده آن داده شده است. در جهاني شدني كه اسلام نويد آن را مي‌دهد بر خلاف نسخه غير انساني آن كه توسط غرب ارايه مي‌شود. آرمان‌هايي چون عدالت، آزادي، حفظ كرامت‌هاي انساني و معنويت رنگ واقعيت به خود مي‌گيرند و آن حقيقت در حكومت جهاني مهدوي نمود مي‌يابد.
جهان اگر بخواهد به سوي امنيت، رفاه، صلح و سعادت پيش رود ناچار است كه به دامان دين و معنويت پناه آورد و در اين ميان دين اسلام كه كامل ترين آيين‌ الهي است راه را مشخص كرده است. پيروي از تعاليم اسلام كه ثمره آن آشنا شدن وجدان‌هاي بيدار بشر با حقايق الهي است راهي است براي جهاني سازي مبتني بر عدالت پايدار كه در آن حقوق تمام ملت‌ها و اقليت‌ها و اديان رعايت شود و همه در سايه حكومت جهاني كه همان حكومت وعده داده شده مهدوي است زندگي مسالمت آميز و موفقي را داشته باشند. بر مجامع منصف جهاني و انسان‌هاي آگاه و با نفوذ دنيا است كه خطر جهاني سازي وعده داده شدة قطب آمريكا را به جهانيان گوشزد سازند و آن‌ها را از خطرات اين روند بيم دهند. فرآيند عدالت طلبي و آرمان عدالت، مطلوبي است كه در مكتب‌هاي غربي و پوچ صهيونيستي ـ آمريكايي ميسر نمي‌گردد بلكه تنها در دين اسلام، عدالت حقيقي يافت مي‌شود و خود اسلام نيز بارها بر ضرورت فراگير شدن عدل و مساوات در پهنه هستي‌ تأكيد نموده است.
عدالت؛ قرباني جهاني سازي آمريكايي
متأسفانه بايد اذعان داشت، عدالت در جريان مسايل بين‌المللي و روند جهاني سازي كه ايالات متحده پرچمدار آن شده است در نازل‌ترين و كم‌ اهميت‌ترين معناي آن قرار دارد و روز به روز در عرصه‌هاي جهاني شدن مسايلي چون اقتصاد و فرهنگ ـ كه در بسياري موارد ناخواسته هم هست ـ مسأله مهم و ضروري عدالت، آن هم به معناي اصيل و حقيقي آن، در ميان خواست‌هاي ماترياليستي و سكولاريستي اربابان غربي بر جهان به فراموشي و غفلتي ناگوار دچار شده است و گويي كسي هم نمي‌خواهد دم برآورد كه عدالت را قرباني سلايق و اهداف خاص نبايد كرد. آنان كه در شعار منادي عدالت طلبي ولي در عمل سردمدار تبعيض، ظلم و بي‌عدالتي هستند در امر جهاني سازي (Globalization) مي‌خواهند جهاني ناامن، وحشتناك و نابرابر ايجاد كنند كه از راههايي چون مذهب و عرفان بايد جلوي اين روند گرفته شود تا مسأله سعادت بشري با بيراهه رفتن به فراموشي محض سپرده نشود.
واقعيت اين است كه امروزه قرباني اصلي جهاني شدن، كه جهان غرب به سركردگي ايالات متحده آمريكا داعيه اجراي آن را در سر مي‌پروراند هما نا سعادت بشري است كه در اين ميان به فراموشي سپرده شده است و تنها راه برون رفت از اين بحران خود ساخته جهان بي‌خدايان و پوچ گرايان، قطعاً پناه بردن به دامان معنويت و اسلام مي‌باشد.
بسياري در مبحث جهاني شدن يا به تعبير ديگر جهاني سازي، از مؤلفه اقتصاد ياد مي‌كنند و لذا مهم‌ترين قسمت را در مسأله جهاني شدن، مسايل اقتصادي مي‌دانند. اين‌كه ما اقتصاد، فرهنگ، سياست، اجتماع و … را جزو اصلي امر جهاني شدن قلمداد كنيم يا خير در اصل مسأله جهاني شدن و روند حركتي آن خللي ايجاد نمي‌كند

مقدمه:

يكي از مسايل بسيار مهم در طول سده اخير و حتي قبل از آن در جهان، بحث جهاني شدن و آثار و پيامدهاي جانبي آن بر وضعيت زندگي انسان‌ها و ملل مختلف بوده است. بسياري در مبحث جهاني شدن يا به تعبير ديگر جهاني سازي، از مؤلفه اقتصاد ياد مي‌كنند و لذا مهم‌ترين قسمت را در مسأله جهاني شدن، مسايل اقتصادي مي‌دانند.اين‌كه ما اقتصاد، فرهنگ، سياست، اجتماع و … را جزو اصلي امر جهاني شدن قلمداد كنيم يا خير در اصل مسأله جهاني شدن و روند حركتي آن خللي ايجاد نمي‌كند. اما در هر صورت و به هر تعبير، مسألة حياتي و اجتناب ناپذير در جهاني شدن مبحث عدالت است. اين‌كه آيا در فرآيند جهاني شدن كه دنيا به سمت آن در حركت است عدالت مدنظر خواهد بود يا خير، مسأله بسيار مهمي است كه حتماً بايد بدان توجه داشت. شكي نيست غفلت از اين مهم مي‌تواند تبعات منفي زيادي به بار آورد. لازم است قبل از ورود به بحث "جهاني سازي و عدالت خواهي" ابتدا به روشن شدن و تبيين ابعاد مختلف "جهاني سازي" بپردازيم و سپس در مورد گفتمان عدالت خواهي و لزوم وجود آن در پروژه جهاني سازي، سخن بگوييم.

جهاني شدن يعني چه؟

با وجود گذشت بيش از يك دهه از زايش و رويش پديده جهاني شدن(Globalism) يا در حقيقت جهاني سازي (GLOBALIZATION) هنوز زواياي مختلف آن در اذهان مردم دنيا در هاله‌اي از ابهام قرار دارد و پرسشي‌هايي وجود دارد كه پاسخ مطمئني به آنها داده نشده است. سؤالاتي از قبيل اين‌كه ، جهاني شدن به چه معناست؟ تاريخ پيدايش اصطلاح جهاني شدن از چه زماني است؟ آيا اسلام با آن موافق است؟ و ده‌ها سؤال ديگر كه نيازمند تأمل و دقت كافي براي يافتن پاسخي مناسب براي آنها است.

مخالفان و موافقان

صاحب نظران، به دليل ملموس نبودن زواياي پنهان جهاني شدن يا جهاني سازي تعاريف گوناگوني از آن ارايه كرده‌اند؛ عده‌اي آن را يكسان سازي و مشابه كردن دنيا دانسته‌اند كه از راه‌هايي چون گسترش رايانه‌ها، افزايش كمي و كيفي رسانه‌ها، توسعه ماهواره‌ها و … صورت مي‌پذيرد. برخي نيز در اين خصوص اين گونه گفته‌اند كه "جهاني شدن پديده‌اي چند بعدي است كه اموري چون اقتصاد، فرهنگ، سياست و … را در بر مي‌گيرد و با تحقق آن مرزهاي ملي به تدريج از ميان رفته يا كمرنگ مي‌شود.
گروهي از متفكران و صاحب نظران نيز ضمن هشدار در خصوص سلطه جهان غرب، به ويژه آمريكا، در مسأله جهاني سازي اذعان داشته‌اند: "غايت جهاني سازي دخالت در امور داخلي دولت‌هاي جهان سوم و كنار گذاشتن ممنوعيت هرگونه قانوني كه مانع تجارت آزاد از سوي شركت‌هاي چند مليتي است، مي‌باشد؛ بدون آن كه ثبات اجتماعي و حاكميت اين دولت‌ها را مد نظر قرار دهد".
در بسياري از اين گونه تعاريف كه در بالا نمونه‌هايي از آن آورده شد، اضمحلال فرهنگ‌ها و رسوم ملي و ديني در جهان در فرآيند جهاني شدن به عنوان يك خطر پيش رو براي كشورهاي مختلف جهان عنوان شده است. خطري كه ممكن است تصويري از يك بازار عنان گسيخته را در مقابل چشمان آدمي قرار دهد كه در آن تمام شالوده‌هاي سياسي و اجتماعي ملت‌ها و دولت‌ها از هم گسسته باشد.

تاريخچه جهاني شدن

بحث مربوط به تاريخچه جهاني سازي به دو بخش تقسيم مي‌گردد: 1ـ تاريخچة اصطلاح جهاني شدن 2ـ تاريخچة گرايش و رويكرد به جهاني شدن.
قدمت واژه جهاني شدن به سال‌هاي پاياني دهه 1950 و سال‌هاي اوليه دهة 1960 ميلادي مي‌رسد. در سال 1959 م. نخستين مجله معتبر اكونوميست از كلمه Globalized به معناي سهميه جهاني استفاده كرد. در سال 1961 ميلادي نيز فرهنگ "وبستر"، نخستين فرهنگي بود كه تعاريفي درباره دو اصطلاح Globalism و Globalized ارايه داد. برخي، اصطلاح دهكدة جهاني را سرآغازي براي شكل‌گيري اصطلاح جهاني شدن مي‌دانند. جهاني شدن را شايد بتوان گفت كه ادامه تحولات كلان بشري است. به ويژه كه پس از پايان جنگ سرد اين روند شتاب بيشتري به خود گرفته است آنچه مي‌توان گفت اين است كه عناصري چون اومانيسم، پلوراليسم و سكولاريسم از عناصر وجودي جهاني سازي غرب مدار شده است.

پروسه‌اي تهي از ارزش‌ها

امروزه در پروسه جهاني سازي كه غرب آن را براي بشريت روايت مي‌كند از اقتصاد سكولار، جامعه سكولار، آزادي سكولار، دموكراسي ليبرالي و … سخن به ميان مي‌آيد اما متأسفانه از مفاهيم والايي چون عدالت، معنويت، كرامت انساني سخني گفته نمي‌شود و يا كمتر به آن پرداخته مي‌شود. وقتي كه كاپيتاليسم و سرمايه داران وحشي آمريكايي خود را مدعي دفاع از جهاني سازي و حتي مجري اين پروسه معرفي مي‌كنند و همواره در فكر ايجاد جامعه جهاني لائيك هستند، جاي ترديدي نيست كه بايد هم حقيقت عدالت قرباني مصالح و منافع مادي گرايانه و ضد انساني اربابان ثروت و قدرت جهاني شود. بايد توجه داشت جهاني سازي كه غرب امروز مروج آن شده و به تبليغ همه جانه اين طبل توخالي مي‌پردازد پديده‌اي چند بعدي است كه اقتصاد، فرهنگ، سياست و مذهب را در بر مي‌گيرد. به واسطه آن مفاهيمي چون مرز ملي، دولت مستقل و دين الهي معناي اصلي خود را از دست مي‌دهد و همه چيز به طعم غربي و به خصوص آمريكايي به خود مي‌گيرد. در اين فرآيند نامطلوب قيد و بندهاي جغرافيايي، فرهنگي و مذهبي از ميان ملت‌ها رخت بر مي‌بندد و جاي آنها را فرهنگ و روش زندگي غربي مي‌گيرد. در جهاني سازي مدل آمريكايي ـ اروپايي، در امور داخلي ملت‌هاي جهان سوم دخالت مي‌شود و شالوده‌هاي ديني ملي اين كشورها به تدريج دچار فرآيند اضمحلال و فروپاشي مي‌گردد.

جادوي فرنگ

اين‌كه مي‌بينيم امروزه عده‌اي بدون توجه به اثرات و تبعات بس زيانبار جهاني سازي آمريكايي، سنگ آن را به سينه مي‌زنند و از مسايلي چون بارور شدن اقتصاد جهان، توسعه كشورهاي عقب مانده، حفظ صلح و امنيت بين‌المللي و … سخن مي‌گويند، در حقيقت از چاله به چاه افتادن است. به جاي بهبود وضعيت جهاني، جهنمي براي اعضاي دهكده جهاني ساختن است. مسأله جهاني سازي كه زاده غرب و دست پرورده آمريكا است نه تنها به بهتر شدن جهان كمك نمي‌كند بلكه وضع را از آن چه هست بغرنج‌تر مي‌سازد. استعمارگران اروپايي و به ويژه گاوچرانان قصاب آمريكايي كه طي ساليان اخير مدام از فوايد جهاني سازي همچون برقراري عدالت و ريشه‌كني فقر دم مي‌زنند، خود بزرگ‌ترين نقض كنندگان اصول انساني و حتي مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر هستند.
سخن آنها در باب جهاني سازي بيشتر به يك لطيفه مضحك مي‌ماند تا حقيقت ضروري امروز بشريت.
از سوي ديگر بايد توجه داشت كه غايت جهاني شدن به سبك غربي‌ آن بر خلاف عنوان آن، تك قطبي شدن جهان است و در آن منفعت‌هاي ليبراليسم ـ صهيونيسم جهاني حفظ مي‌گردد و به عبارت ديگر فرآيندي است كه زورگويان و مستكبران جهاني روز به روز قدرتمندتر و كشورهاي ضعيف دنيا، ضعيف‌تر و منفعل‌تر مي‌شوند اما در جهاني سازي كه مد نظر اسلام است و كاملاً مبتني برخواست‌هاي اصيل بشر و آرمان‌هاي آن پي‌ريزي شده است رفاه عمومي ايجاد مي‌شود، عدالت و تعادل ميان ثروت‌ها و درآمدها ايجاد مي‌شود و پديده‌هاي شومي چون فقر مادي و فرهنگي، فساد، تبعيض، نابرابري و زورگويي ـ اگر اين نوع جهاني سازي عملي شود ـ رخت بر مي‌بندد، چرا كه هدف آيين‌ فراگير و جهان شمولي چون اسلام همانا تأمين سعادت و كمال براي نوع بشر فارغ از رنگ و نژاد و مليت است و اين همان چيزي است كه در آيات و روايات با آمدن امام مهدي(عج)، موعود جهاني، مژده آن داده شده است. در جهاني شدني كه اسلام نويد آن را مي‌دهد بر خلاف نسخه غير انساني آن كه توسط غرب ارايه مي‌شود. آرمان‌هايي چون عدالت، آزادي، حفظ كرامت‌هاي انساني و معنويت رنگ واقعيت به خود مي‌گيرند و آن حقيقت در حكومت جهاني مهدوي نمود مي‌يابد.
جهان اگر بخواهد به سوي امنيت، رفاه، صلح و سعادت پيش رود ناچار است كه به دامان دين و معنويت پناه آورد و در اين ميان دين اسلام كه كامل ترين آيين‌ الهي است راه را مشخص كرده است. پيروي از تعاليم اسلام كه ثمره آن آشنا شدن وجدان‌هاي بيدار بشر با حقايق الهي است راهي است براي جهاني سازي مبتني بر عدالت پايدار كه در آن حقوق تمام ملت‌ها و اقليت‌ها و اديان رعايت شود و همه در سايه حكومت جهاني كه همان حكومت وعده داده شده مهدوي است زندگي مسالمت آميز و موفقي را داشته باشند. بر مجامع منصف جهاني و انسان‌هاي آگاه و با نفوذ دنيا است كه خطر جهاني سازي وعده داده شدة قطب آمريكا را به جهانيان گوشزد سازند و آن‌ها را از خطرات اين روند بيم دهند. فرآيند عدالت طلبي و آرمان عدالت، مطلوبي است كه در مكتب‌هاي غربي و پوچ صهيونيستي ـ آمريكايي ميسر نمي‌گردد بلكه تنها در دين اسلام، عدالت حقيقي يافت مي‌شود و خود اسلام نيز بارها بر ضرورت فراگير شدن عدل و مساوات در پهنه هستي‌ تأكيد نموده است.

عدالت؛ قرباني جهاني سازي آمريكايي

متأسفانه بايد اذعان داشت، عدالت در جريان مسايل بين‌المللي و روند جهاني سازي كه ايالات متحده پرچمدار آن شده است در نازل‌ترين و كم‌ اهميت‌ترين معناي آن قرار دارد و روز به روز در عرصه‌هاي جهاني شدن مسايلي چون اقتصاد و فرهنگ ـ كه در بسياري موارد ناخواسته هم هست ـ مسأله مهم و ضروري عدالت، آن هم به معناي اصيل و حقيقي آن، در ميان خواست‌هاي ماترياليستي و سكولاريستي اربابان غربي بر جهان به فراموشي و غفلتي ناگوار دچار شده است و گويي كسي هم نمي‌خواهد دم برآورد كه عدالت را قرباني سلايق و اهداف خاص نبايد كرد. آنان كه در شعار منادي عدالت طلبي ولي در عمل سردمدار تبعيض، ظلم و بي‌عدالتي هستند در امر جهاني سازي (Globalization) مي‌خواهند جهاني ناامن، وحشتناك و نابرابر ايجاد كنند كه از راههايي چون مذهب و عرفان بايد جلوي اين روند گرفته شود تا مسأله سعادت بشري با بيراهه رفتن به فراموشي محض سپرده نشود.
واقعيت اين است كه امروزه قرباني اصلي جهاني شدن، كه جهان غرب به سركردگي ايالات متحده آمريكا داعيه اجراي آن را در سر مي‌پروراند هما نا سعادت بشري است كه در اين ميان به فراموشي سپرده شده است و تنها راه برون رفت از اين بحران خود ساخته جهان بي‌خدايان و پوچ گرايان، قطعاً پناه بردن به دامان معنويت و اسلام مي‌باشد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط