آیه قوامیت از مهمترین آیات مربوط به مسئله زن و حقوق اوست که کم و بیش نگاه اسلام - را به زن مینمایاند. فهم درست این آیه تأثیر بسزایی در بازنمایی نگاه قرآن کریم به موضوع «زن و سیاست»، با همه ابعاد و جوانب و نتایج سرنوشت ساز آن دارد.
اهمیت این موضوع هم چنین بدین جهت است که تاریخ بشریت در پیشینه خود، خاطرههای تلخ ستم ورزی در حق زنان را بسیار به یاد دارد. هم چنین جریان وضع و جعل روایات دروغین و اسرائیلی در نکوهش و کاستی زن و نیز راه یابی برداشتهای نادرست از این آیه و آیههایی مانند آن به منابع دینی، واقعیتی انکارناپذیر میباشد که چونان وصلهای بر دامن پاک اسلام نشسته است. از این رو بررسی دقیق مفاهیم این آیه در کنار دیگر آیاتی که به نوعی با آن مرتبط هستند، تبیین کننده حمایت جدی اسلام از حقوق زن و برابری او با مرد است. چنان که برداشت نادرست از آن و بدفهمیهایی که کم و بیش صورت گرفته، زمینه ساز اتهاماتی چون مردسالارانه بودن، بازتاب فرهنگ زمانه بودن و عادلانه نبودن بر اسلام شده است. از جمله این اتهامات آن است که ناسازگاری قوّامیت مرد بر زن و تجویز ضرب زن - که در این آیه به صراحت آمده - با برابری حقوق وی با مرد و کرامت انسانیاش ناسازگار میباشد.
حال آن که با بررسی دقیق و همه جانبه - که شامل محورهای چندی است - میتوان دریافت که آنچه در این آیه آمده، نه تنها علیه حق و کرامت انسانی زن نیست، بلکه آیه در جهت پاس داشت و حمایت از حق زن است، اما در این راستا مراحل زیر را باید پیمود:
1. ریزنگری در معانی ادوات (حروف و ضمایر) و مفردات (واژههای) آیه؛
2. توجه به فصلهای اصلی و ساختار آن؛
3. بررسی سیاق آن؛
4. آگاهی از شأن نزول آیه و این که همراه با چه آیههایی نازل شده است؛
5. مطالعه روایات وارده درباره آیه؛
6. سنجش مضامین فقهی و غیر فقهی آیه با آیات دیگر و بهره جویی از آن آیات در تفسیر این آیه؛
7. بررسی دیدگاههای متفاوت لغویان، مفسران، فقیهان و محدثان درباره محورهای شش گانه گذشته؛
8. مطالعه پیش زمینههای آن در پرتو قرآن، از جمله: نگاه قرآن به انسان، زن و مرد، خانواده، نظام خانواده، نظام اجتماع و مسئله ازدواج و طلاق و... .
سخن در آیه 34 سوره نساء است که از چهار فصل زیر تشکیل شده است:
1. (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ)؛
2. (فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ)؛
3. (وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ)؛
4. (فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِیّاً كَبِیراً)؛ (1)
بدین سان سازوارهای این گونه را میتوان برای این آیه ترسیم کرد:
آیه قوامیت از پرسش برانگیزترین و بحث آمیزترین آیات قرآن است که آوردگاه دیدگاههای گوناگون و ناهمگونی از سوی اهل تفسیر شده است، چنان که طبری در تفسیر خود طی چهارده صفحه به تفسیر کلمه به کلمه آیه پرداخته و دویست اظهارنظر و 102 حدیث را در ذیل آیه ذکر کرده است. (2) نظریات دیگری را که پس از طبری اظهار شده نیز میتوان بر این شمار افزود.
اینک فهرستی از پرسشهایی که در چند و چون گزارههای برگرفته از آیه و تنگنا و فراخنای نکتهها و آموزههای آیه نقش دارند، ارائه میکنیم و در پی آن، نکتههایی درباره هر یک از فصول آیه میآوریم تا درآمدی بر بررسی همه جانبه و کامل آیه داشته باشد؛ به امید آن که در فرصت و مجالی گسترده تر، همه محورها بررسی شود. پرسشها یا ابهامها از قرار زیر هستند:
- آیا مراد از رجال، همه مردان در جامعه و خانواده هستند؛ یا فقط منظور مردان خانواده، یعنی شوهران میباشند؟
- آیا از الف و لام «الرجال» (عهد ذکری - جنس) یکی از دو احتمال یاد شده، استفاده میشود.
- مراد از قوامون چیست؟
- آیا از قوامیت، علو، برتری، ریاست و حکومت مرد استفاده میشود؟
- آیا قوامیت مرد، حکم شده یا توصیفی از وضع طبیعی خانواده بشری است؟
- آیا زن نیز با داشتن دو شرط یاد شده در آیه (فضل و انفاق) قوامیت دارد؟
- آیا عدم شایستگی زن برای ولایت، مرجعیت، رهبری، حکومت، قضاوت و ریاست را از آیه میتوان استفاده کرد؟
- آیا مراد از «نساء» زنان جامعه نیز هستند یا فقط همسران؟
- آیا «باء» در «بما فضّل الله» و «بما انفقوا» و «بما حفظ الله»، باء سبیت و تعلیل است، یا مقابله، یا استعانت، یا باء به معنای مَعَ؟
- آیا «ما» در سه جمله فوق، موصوله است یا مصدریه یا متفاوت است؟
- آیا «فضّل» بر فضیلت و برتری ارزشی دلالت دارد، یا تنها افزونی و برخورداری بیشتر از برخی امکانات است؟
- آیا میتوان در شرایط خاص، قوامیت مالی را به زن نسبت داد و قوامیت جسمی و بیرونی را به مرد؟
- آیا چون انفاق بر عهده مرد است قوّام است، یا چون قوّام است، باید انفاق کند، یا انفاق و قوامیت، هر دو معلولِ علتی دیگرند؟
- آیا «فضّل الله بعضهم علی بعض» تفضیل چه کسانی بر چه کسانی را میرساند؛ مردان بر زنان، برخی از مردان بر برخی از زنان، برخی مردان و زنان بر برخی دیگر، برخی از مردان بر برخی دیگر از مردان...؟
- آیا «فاء» در «فالصالحات قانتات»، فاء نتیجه است، یا تفریع حکم جزئی اطاعت همسر در محدوده خانواده، از قانون کلی قوامیت همه مردان؟
- مراد از «فانتات» در آیه چیست؟ اگر خضوع است، یا اطاعت، یا تسلیم، یا هر معنای دیگر، برای خداوند منظور است، یا شوهران، یا خدا و شوهران؟
- منظور از «غیب» در «حافظات للغیب» چیست؟ خانه و اموال شوهران، اسرار آنان، در غیاب آنان؟
- آیا «خوف» در «تخافون نشوزهن» به معنای احتمال است، یا گمان، یا علم، یا بیم داشتن از نشوزی که اتفاق خواهد افتاد، یا مشاهده علائم نشوز، یا احساس وحشت از نشوز واقع شده؟ راهکارهای سه گانه وعظ، هجر و ضرب چه هنگام مطرح است؟
- آیا اگر در صورت خوف از نشوز است، قصاص قبل از جنایت و عقوبت پیش از گناه نیست؟
- آیا احکام سه گانه به نحو ترتیب هستند، یا با هم جایزند، یا یکی از آنها را مرد میتواند به اختیار برگزیند؟
- آیا معنای نشوز در لغت و اصطلاح قرآن و در اصطلاح اهل فقه، متفاوت است؟
- آیا هرگونه تمرد زن از اطاعت شوهر یا ادای حقوق او نشوز است؟
- اطاعت از مرد در چه محدوده بر زن واجب است یا حقوق او تا کجاست (محدوده استمتاع و مسائل مربوطه یا مطلق)؟
- آیا خروج زن از خانه شوهر بدون ضرورت یا بدون اذن او نشوز است؟
- آیا ملاک، اذن است یا احراز رضایت او کافی است؛ اذن مجوز است یا رضایت نداشتن او مانع است؟
- آیا استفاده از راهکارهای بیان شده در آیه اختیاری است یا الزامی؟ به عبارت دیگر رخصت است یا عزیمت؟ یعنی مرد میتواند بر نشوز صبر کند و دست روی دست بگذارد، یا باید راهکارهای سه گانه را در پیش گیرد، یا تفضیل باید داد؟
- مراد از موعظه چیست؟
- آیا هجر، دوری است (از ریشه هجرت) یا دشمنام و درشت گویی (از هجر) یا به معنای بستن با بندی است که شتر را بدان میبندند (هِجار)؟
- اگر هجر به معنای دوری است، دوری در بستر خواب، یا در خوابیدن مراد است؛ یا کنایه از ترک عمل جنسی است؟
- آیا هجر، با جماع است بدون کلام، یا با کلام بدن جماع، یا با ترک هر دو، یا با حفظ هر دو (اقوال مختلف است)؟
- آیا هر یک از هجر و ضرب، عقوبت است، یا اهرم بازدارنده، یا اعلام خطر، یا اظهار تنفر، یا آزمون آن که زن هم چنان محبت دارد یا نه؟
- آیا اثبات جرم و اجرای حکم در محکمه است، یا خانه؟ به دست حاکم است یا شوهر؟ چگونه قاضی و مجری در این جا یک شخص است؟ آیا این در تشخیص و داوری او تأثیر ندارد و به بی عدالتی نمیانجامد؟
- آیا تناسب میان جملات آیه در روشن شدن مدلولهای آیه یاری میرساند؟
- میتوان با اکراه، زن را به انجام حقوق مرد و پاسداری از بنیاد خانواده واداشت؟
- برخی گفتهاند نشوز به معنای تمکین نکردن زن؛ آیا با زور و ضرب میتوان زن را به تمکین وادار کرد؟
- آیا از شأن نزول و سیاق آیه میتوان در پاسخ پرسشهای گذشته بهره جست؟
- آیا وعظ، هجر و ضرب، حق مرد است یا حکم بر او، و اگر حکم است، ارشادی است یا مولوی؟
- هر یک از راهکارهای سه گانه تا چه مدت انجام میشود و پس از آن به مرحله بعد انتقال مییابد؟.
- ضرب به چه وسیله و چند بار و برکجا و چگونه باشد؟
- آیا تعیین مشخصات ضرب با شرع است، یا با صلاح دید شوهر؟
- اطاعت که در صورت تحقق، از اقدامات گذشته مانع میشود، چیست؟
- آیا بغی سبیل در جمله «فلاتبغوا علیهم سبیلا» به چه معناست، و این که فرمود: سبیلی برایشان مجویید؛ یعنی دیگر هجر و ضرب روا مدارید، یا تکلیف دیگری مخواهید، یا محبت را بر ایشان تحمیل نکنید، یا...؟
- علو و کبر خدای متعال که در پایان آیه مورد اعلام و تأکید قرار گرفته، چه تناسبی با دستورهای آیه دارد؟
به نظر میرسد با پاسخ درست و استوار به چگونهها، تا اندازه زیادی پاسخ «چراها» نیز به دست میآید.
اینک برخی از رهیافتها که در این زمینه به نظر رسیده، به صورت نکتههایی همراه با شماره گذاری ذکر میشود:
مفهوم قوامیت و محدوده آن
1. در این که واژه «قوامیت» که در تارک آیه آمده است، نظر به مردان جامعه به گونه فراگیر دارد یا تنها شوهران را در چهارچوب خانواده شامل میشود، میان مفسران اختلاف نظر جدی رخ داده است. از متأخران، علامه طباطبائی فراگیری آن را باور دارد و انفاق و دیگر احکام مطرح شده در آیه را از احکام فرعی و جزئی برگرفته از آن حکم کلی میداند، ولی بیشتر مفسران قوامیت مردان را خاص محدود خانواده میدانند، چنان که دیدگاه علامه نیز از سوی بیشتر شاگردان ایشان و مفسران متأخر، مورد مخالفت قرار گرفته و بر آن اشکالات بسیاری وارد شده است. (3)به نظر میرسد، به قرینه انفاق - که فقط برای خانواده مطرح است - و قنوت صالحات و نشوز و راههای حل آن - که به دنبال قوامیت ذکر شده و بر آن متفرع شده - دیدگاه دوم را باید پذیرفت. برخی نیز گفتهاند: تنها حالت زن و شوهری است که در آن مرد به عنوان مرد، بر زن به عنوان زن انفاق میکند. نیز تناسب جمله اول آیه با جملات بعدی چنان ایجاب میکند که اصل و فرع در گستره و تنگنا برابر باشند. هم چنین ظاهر آیه حکایت دارد که انفاق و تفضیل با هم به قوامیت مرد مشروعیت بخشند؛ حال آن که در بیرون خانواده انفاق مطرح نیست؛ بنابراین استناد به این که «هر چند انفاق در سطوح جامعه مطرح نیست، اما تفضیل مرد بر زن عام است» پذیرفتنی نمینماید.
2. قوّام، صیغه مبالغه قائم است که از قام یقوم گرفته شده و قام بدون حرف جرّ و نیز همراه با حرف ب، ل، فی، عن، الی و علی به کار میرود. (4)
در صورتی که قوام و قام با علی به کار رود، به معنای مراقبت و دوام و ثبات بر کاری است یا ایستادن بر پایه چیزی و یا تکیه بر چیزی که در این آیه، معنای نخست اراده شده است؛ یعنی بسیار قیام کننده بر امور و کارها و نیازهای زنان؛ از این رو معانی اداره، سرپرستی، کفالت، تعهد، پاسداری، حفاظت، نگاهداری و نگاهبانی، مراعات، حمایت، پایداری، پای ورزی، ایستادگی، گماشتگی، کارگزاری، مراقبت و مواظبت را در توضیح آن آوردهاند، چنان که کم و بیش تعبیراتی چون ولایت، حکومت، تسلط، سیطره، احاطه، چیرگی، تکیه گاه بودن در برخی نوشتهها به حوزه معنایی آن راه یافته است. شاید دلیل چنین برداشتهایی تعبیر «فضّل الله» باشد که در ادامه آمده، ولی چنان که خواهد آمد، هرگز سلطه و سلطنتی در معنای آن پذیرفته نیست، چنان که فضل نیز بر برتری و ارزش بیشتر دلالت ندارد.
3. در کنار قوّام، واژههای قائم، قیوم، قیم، قیام، نیز در لغت آمدهاند که در معنا با قوّام یکسان هستند. چنان که قیموم نیز هرچند در لغت نیامده، ولی در برخی آثار و ادعیه دیده میشود. در این میان، قیام، قیوم و قیموم نام خداوند به شمار میآیند، ولی قیم و قوّام به یک معنا هستند.
بنابراین آنچه برخی گفتهاند که قوّان غیر از قیم است، در نتیحه مرد قیم بر زن نیست، ناشی از آگاهی اندک از لغت است، بلکه در لغت نیز گفته شده، قیّمُ المرأةِ زوجها، کأنه یقوم بأمرها و مایحتاج إلیه. جز آن که قیم در اصطلاح متأخر فقهی نوعی از سرپرستی است که در جهت رعایت حال ناتوان، خردسالان و محجوران از تصرف در اموال اعمال میشود، یا مواظبت و نظارتی که بر موقوفات میشود، اما قیم بودن مرد بر زن این گونه نیست، چنان که قیم بودن شوهر مرتبتی را برای او نمیرساند و فرودستی زن را دلالت ندارد، بلکه میتوان گفت که قیم در اصطلاح فقهی نیز لزوماً به معنای فرودستی طرف مقابل قیم نیست و درباره اطفال، غایبان، قاصران و محجوران نیز نمیتوان برتری ارزشی قیم را بر ایشان ادعا کرد، بلکه قیم بودن تنها به معنای قیام به انجام وظایف سرپرستی است، اما برتری داشتن یا نداشتن از نشانههای بیرونی باید به دست آید.
4. چنان که گذشت، قوّام از فعل قامَ گرفته شده که مصدر آن قَوم، قیام، قومة و قامة است (5) بنابراین مصدرهایی از قبیل قیمومت یا قوامت - با آن که بسیار به کار میروند - ریشه و مستندی در منابع اصلی لغت ندارند، نتیجه این که برای معنای قیام کردن بر امور، باید از یکی از چهار مصدر فوق بهره جست، اما اگر از کلمات وصفی قیّام و قیّم و قیوم و قوّام، مصدر صناعی بسازیم، باید از کلمات قیامت، قیمیّت، قیومیت و قوامیت بهره بجوییم، جز آن که قیمومت و قیامت ویژه خداوند خواهد بود و در مورد مرد به کار نمیرود. در نتیجه برای معنای قوّام بودن که در آیه آمده، باید تنها از قوامیت استفاده کرد که ما چنین کردهایم و در این مقاله تنها از این واژه سود جستهایم. قیمومیت نیز - اگر درست باشد و اگر صفت قیموم داشته باشیم - تنها در مورد خداوند باید به کار رود.
5. برخی گفته اند: «قوام» بیشتر از قیم و قیام، بر مبالغه دلالت دارد و قیام او مثل قیام والی بر رعیت است؛ بنابراین سیطره و احاطه توأم با قدرت دارد؛ گویی حیات زن، قام و نیازمند به وجود مرد است (6) مستند هیچ یک از گزارههای این سخن را نیافتهایم، به ویژه آن که قیام را در لغت، صفت و نام خاص خداوند دانستهاند، آیا میتوان گفت سیطره شوهر بر همسر، از سیطره خداوند بر آفریدهها بیشتر است؟
6. خدای سبحان با حکمت و تدبیر، همه آفریدهها را جفت آفرید و انسان را نیز همانند دیگران چنین پدید آورد. پیوند زن و مرد را سکن و مایه آرامش روان و اعصاب و تن و جانشان گردانید و ادامه زندگیشان را در چارچوب زناشویی در محیطی آرام، حفاظت شده، مستور و حمایت شده مقرر فرمود. آن گاه برای فراهم آمدن شرایط و لوازم آرامش این دو نیمه انسان و روند رو به رشد خانواده به سوی کمال، قوانین و مقرراتی را تنظیم و به صورت شریعت و توسط پیامبران بر بشر ابلاغ فرمود.
در عرصه انسانیت و بندگی و معنویت زن را با مرد برابر دانست، اما در عرصه تقسیم وظایف خانواده او را کشتگاه نسل بشری قرار داد و بارداری، زایمان، شیردهی و نگاهداری کودک را برعهده وی نهاد، سپس از سر مهربانی و رحمت او را از کسب، کشت و کار، انفاق و حمایت از خانواده در محیط بیرونی معاف داشت و این وظایف را به مرد سپرد. ویژگیهای بدنی و توان مندیهای زن را براساس وظایف مقررهاش تنظیم کرد و مرد را نیز متناسب با وظایف ویژه خود قرار داد. در این راستا وظیفه و مسئولیت قوامیت بر نیم دیگر خانواده را وظیفه مرد مقرر فرمود و توان مندیهای مناسب با وظیفه ابلاغ شده و انفاق بر زن را به وی بخشید؛ این تنظیم خداوند است نه خواستهها و یافتههای بشری و این در جهت صیانت بنیاد خانواده - که در پیشگاه او بسی محبوب و مقدس است - از فروپاشی و تهدیدهای بیرونی بود؛ خانواده که نخستین بنیاد جامعه بشری است و در تکوین مراحل بعدی جامعه و در شناخت درست عنصر انسانی افراد جامعه نقش اساسی را دارد و زن و مرد، هر یک به نوبه خود و به فراخور توان و امکاناتی که بدیشان داده شده، در آن نقش ایفا میکنند.
تفاوت در روحیات و ویژگیهای روانی و بدنی و آفرینشی زن و مرد - که انکار نمیپذیرد - از این رو در نظر گرفته شده است و نیز اختیار طلاق که در شرایط عادی و اولیه به مرد سپرده شده در همین راستا بوده است، هر چند در شرایطی این اختیار از او نیز سلب میشود. چنان که گاه با توافق زن و مرد، زن اختیار طلاق را در دست میگیرد، (7) چنین قوامیتی به مصلحت زن خواهد بود، نه به زیان او و آزادسازی او از این قوامیت؛ یعنی سلب تعهد مرد بر انفاق و مسئولیت، که به زیان زن خواهد بود. (8)
7. قوامیت چنان که گذشت، به معنای مراقبت، پایداری و ایستادگی بر امور و کارها و نیازهای زن است، اما تفصیل این کارها در لغت نیامده، چنان که در محدوده دقیقی برای قوامیت نیز ترسیم نشده است. در تعبیرات مفسران، مواردی مانند آموختن، پرورش دادن، تأدیب، تدبیر، نظارت بر رفت و آمد، مواظبت در خانه، منع از بیرون رفتن از خانه و... آمده که به نظر میرسد همگی برداشتهای مفسران باشد. شاید بتوان گفت آنچه در حفظ تعادل شخصیت زن و تأمین نیازهای روحی و جسمی او و در نتیجه قوام، سازمان و سامان خانواده دخالت دارد، در محدوده قوامیت میگنجد.
8. قوامیت با معنایی که گذشت، وظیفه و مسئولیت است و هرگز برتری، فضیلت، شرافت و امتیاز، یا سلطنت و هیمنه مرد بر زن را نمیرساند، بلکه ملاکهای برتری امور دیگری است.
در اقرب الموارد به صراحت میگوید: «رعایت و کفالت است و نه ولایت و سلطنت». (9) برتری نه از قوامیت استفاده میشود و نه از «علی» و نه از فضّل، زیرا قام همراه با عَلی بیشتر درباره امور و وظایفی به کار میرود که در آن جا علوّ و نسبت سنجی بین کسی که قائم بر امر است و آن چیزی که او بدان قیام دارد معنا ندارد. چنان که به احتمال زیاد: (قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ) با حذف مضاف باشد؛ یعنی «قوّامون علی شؤون النساء و حاجاتهنّ».
9. گفتهاند حکمت در تشریع قوامیت مرد، آن است هیچ گروهی - حتی دو نفره - برنامهها و سیر حرکتشان سامان نخواهد یافت؛ مگر آن که یکی مسئول باشد - چنان که در روایتی نیز آمده - بنابراین در خانواده که مهمترین بنیادهای جمعی است نیز باید چنین باشد. علامه جعفری در این زمینه مینویسد:
اداره خانواده یکی از چهارگانه تصور میشود:
الف) اداره آن با زن و مرد است که چنین چیزی امکان ندارد، زیرا حتی اگر دو مرد نیز با هم مسئول باشند، تصادم و تزاحم و برخورد و جدایی در پی خواهد داشت.
ب) زن به تنهایی مسئول باشد، که در آن صورت تنظیم ارتباطات با موانع و اختلالات روبهرو خواهد شد.
ج) پدر سالاری سلطه گرانه و خودخواهانه که در برخی جوامع دیده میشود، ولی چنین حالتی فضای جامعه را جهنمی کرد، عظمتها و ارزشهای زن را سرکوب میکند و طعم خوش زندگی را در کام فرزندان تلخ میکند.
د) نظام شورایی با سرپرستی و مأموریت اجرایی مرد که همراه با اعتدال است و معنای قوام نیز همین است. و اشکال برخی از غربیان بر اسلام مبنی بر این که اسلام، مرد را میر و زن را اسیر کرده، به دلیل رفتار بیرونی بعضی از جوامع اسلامی و براشتهای نادرست از آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) است.
ایشان تأکید دارد که قوام، قیم مصطلح حقوقی و فقهی نیست و قوامیت براساس علت طبیعی است، نه قراردادی و تحکّمی. (10)
استاد مطهری نیز در این زمینه نکتههای ارزشمندی دارد؛ در باور ایشان نیز سرپرستی مرد - یا به تعبیر ایشان حکومت او - در خانواده، براساس قانون اجتماع طبیعی (غریزی) فطری است، نه اجتماع قراردادی؛ مانند جامعه مدنی، بلکه همانند حکومت ملکه زنبور عسل و پدر است؛ بنابراین حکومتی ظالمانه نخواهد بود؛ و چرا نیز در آن راه ندارد و درتعیین حکم ضرورتی به رأی گیری و انتخاب اعضا نیست، زیرا این همه از لوازم جامعه مدنی بوده و اجتماع خانوادگی چنین نیست. ایشان در همین راستا برای تجویز ضرب در شرایط خاص، تحلیل ویژهای ارائه میکند و در ادامه مینویسد:
"زن و مرد هر یک حافظ و حمایت گر دیگری است؛ زن در عاطفه و ایثار، جان فشانی میکند و مرد در حمایت از خانواده... اعجاز خلقت در تمایل زن به مرد و مرد به زن است. مرد از راه قهرمانی میخواهد حاکم باشد و زن از راه جمال و زیبایی و این دو با هم تعارض ندارند. آیه قوامیت سرپرستی مرد را با تعدیلی امضا کرده... هر کدام بر یکدیگر برتریهایی دارد که در مجموع مرد برای سرپرستی مناسب است... حس تسلط مرد بر زن و به عکس، طوری است که دو قطب را بیشتر به یکدیگر جذب میکند، نه آن که طرد کند... " (11).
شاید بتوان گفت: آیه بیشتر در مقام توصیف یک خانواده ایدئال است نه تشریع؛ و اصولاً توصیهای در این زمینه ندارد؛ هر چند تعبیر از موضوع به لسان تعبیر از حکم است. در این زمینه باز هم سخن خواهیم گفت.
10. بنابر آنچه گذشت که قوامیت مرد، نوعی مسئولیت در جهت اداره بنیاد خانواده است - یا به تعبیری نوعی ولایت است - الزامات و تکالیفی حقوقی و اخلاقی در پی آن بر عهده مرد خواهد بود؛ که لزوم انفاق و رفتار براساس قسط از آن جمله است و چه بسا بتوان گفت که آیه شریفه: (كُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ) آیه مورد بحث را تبیین، تفسیر و یا تکمیل میکند. چنان که اگر در چارچوب انواع ولایتها بگنجد، آنچه وظیفه والیان به طور عموم است، در این جا نیز مطرح میباشد.
مبانی و معیارهای قوّامیت
11. در ادامه آیه، قوامیت توصیف شده - یا تشریع شده - در ارتباط با دو ویژگی دانسته شده است: (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ)، (وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ). این ارتباط، با حرف «باء» رسانده شده که برخی آن را «سببیه» و برخی به معنای «مقابله» دانستهاند. معنای آیه در صورت اول چنین خواهد بود: مردان بر زنان قوّاماند، به موجب - یا به دلیلِ - آن که برخی از آنان بر برخی از ایشان افزونی دارند و نیز به موجب آن که بر ایشان از اموال خود انفاق میکنند و در صورت دوم معنا چنین است: مردان در برابر تفضیلی که برخی از ایشان بر برخی داده شدهاند و در برابر انفاقی که بر ایشان میکنند، وظیفه و مسئولیت قوامیت بر زنان را دارند.احتمال دیگری هم در «باء» میرود که مفسران نیاوردهاند و آن این است که باء به معنای استعانت باشد؛ یعنی: مردان به یاری افزونیهایی که در توان مندی و... نسبت به زنان دارند و به یاری انفاقی که برایشان میکنند، بار مسئولیت قوامیت بر آنان را بر دوش میکشند و وظیفه قوامیت را به انجام میرسانند.
12. در این که «ما» در «بما فضّل الله» و «بما أنفقوا» مصدریه است یا موصوله، مفسران اختلاف نظر دارند؛ در صورت اول، معنا چنین خواهد شد: به دلیلِ - یا به یاریِ - تفضیلی که داده شدهاند و انفاقی که میکنند و در صورت دوم یعنی: به دلیلِ - یا به موجبِ، یا به یاریِ - آنچه بدان تفضیل داده شدهاند و آنچه آن را انفاق میکنند. در این جا سخن درخور توجهی در تفسیر ابن عاشور آمده است. او مینویسد:
"از جلوههای شگفت و بدیع اعجاز این است که جمله: (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ) در قالبی ریخته شده که «ما» در آن هم میتواند مصدریه باشد و هم موصوله؛ که مصدری بودن اشاره به تفصیل الهی و تشریع انفاق دارد و موصولی بودن، اشاره به واقعیت بیرونی، یعنی توان مندی بیشتر مردان و نان آوری ایشان و بدین سان عالم و جاهل خطاب آیه را در مییابند." (12)
تفضیل بعضی بر بعضی
13. در آیه قوامیت، یکی از مبانی قوامیت، تفضیل برخی بر برخی عنوان شده است: (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) در این که ضمیر «هُم» به مردان یا مردان و زنان بازمیگردد، اختلاف است. حال آن که نفرموده است «بعضهم علی بعض»؛ بنابراین شاید تفضیل برخی از مردان بر برخی از زنان مراد باشد و شاید تفضیل برخی از مردان و زنان بر برخی دیگر، که آن برخی دیگر نیز شاید مردان و زنان باشند و شاید زنان باشند که اینها احتمالات گوناگون مسئله است.احتمال دیگری نیز میرود که مفسران نگفتهاند و آن این که «باء» در «بما فضل الله» به معنای «مع» باشد و مراد از: (بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ)، تفضیل بعضی از مردان بر بعضی دیگر از مردان باشد. در این صورت معنا چنین خواهد شد: مردان با وجود تفاوت درجهای که با یکدیگر دارند و با آن که در درجات و مراتبی از توان، نیرو، تعقل و تدبّر قرار دارند، بر زنان قوامیت دارند؛ یعنی در صلاحیت برای قوامیت یکسان نیستند و هرکس فراخور آنچه خدا بر او تفضل کرده، این تکلیف را میگزارد. در این صورت سخنی از زنان در میان نیست. دو شاهد برای این احتمال میتوان آورد:
الف) این احتمال با حذف «هم» در بعضِ دوم سازگارتر است، زیرا مضاف الیه محذوف بعض در این صورت، همان «هم» است که مضاف الیه بعض اول بود و پیشتر ذکر شده بود، پس حذف با وجود قرینه صورت گرفته است.
ب) تفضیل برخی از زنان و مردان یا برخی از مردان بر برخی از زنان، یا برخی از زنان و مردان، که احتمالات دیگر آیه بود، چگونه توجیه کننده قوامیت همه مردان بر همه زنان خواهد بود؟
14. تفضیل که در آیه بدان اشاره شده، برتری و بالاتری ارزشی را به دنبال ندارد، بلکه معیار تکریم، تقوا و عمل صالح بیشتر است - خواه مرد و خواه زن - بلکه افضلیت بدین معناست که در نگاه مصلحت اندیشانه، مرد با وظایف و مسئولیتی که بدو سپرده شده، تناسب بیشتری دارد، ولی این هرگز برتری ارزشی را اثبات نمیکند، چنان که زن نیز به دلیل امکانات ویژه، مانند عاطفه قویتر و انعطاف پذیری بیشتر و تناسب بیشتری با وظایف ویژه خود، یعنی مادری و پرورش کودک دارد و این نیز فروتر بودن ارزش مرد را نمیرساند. این رعایت تناسب در فهم وظایف خانواده تجلی و تبلور مشهودِ عدالت و حکمت خداوند متعال است؛ بنابراین برداشت برتری مرد بر زن و نابرابری ارزش انسانی آن دو از این آیه، با اصول کلی قرآن - که از آیات فراوان دیگر استفاده میشود - ناسازگار است.
چه بسا زنانی در دایره قوامیتِ مردانی بس فروتر از خود در مقامات معنوی و کرامتهای انسانی در ارزشهای الهی باشند.
15. با کاوش لغت شناسانه در واژه تفضیل، شاید بتوان گفت که این ماده و ریشه به دو معنای افزونی و بیشتری و نیز برتری و والاتری آمده که شاید اولی فضل و دومی فضیلت باشد. تفضیل به معنای نخست، برتری ارزشی را لزوماً در پی ندارد. تفضیل بنی آدم به طور مطلق بر دیگر آفریدهها و: (مَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) که آرزو کردن آن در قرآن نهی شده، نمونههای تفضیل به معنای آن است که این تفضیل در ارزشها نیست؛ وگرنه تمنای ارزشهای والاتر معنوی مطلوب و مندوب است. به هر حال داوری نهایی در این مقوله نیازمند بررسیهای دقیق تر، از جمله مطالعه موارد کاربرد این واژه در لغت و قرآن و نیز هم سنجی ریشههای قریب المعنی مانند: علو، رجح، کثر، کمل، زید، قول، اثر، تکریم، تشریف و... خواهد بود.
16. نمودارهای تفضیل در: (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) اجمال دارد؛ دیدگاههای مفسران در این زمینه متفاوت و گاه شگفتی آور است. چنان که راهیابی روایات وضع شده و اسرائیلیات وارده درباره زن و آفرینش او و نقش آنها در این موضوع، حقیقتی قابل توجه است. به نظری میرسد شناخت درست معنای قوامیت با فهم درست معنای تفضیل ارتباط دو سویه دارد:
زنان شایسته؛ قانت و حافظ غیب
17. (فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ). این عبارت، دومین فصل آیه است که همانند فصل پیشین، لحن و تعبیری توصیفی دارد، نه امری و دستوری، ضمن آن که به وسیله صرف «فاء» به جمله پیشین ارتباط داده شده (فاء را فاء نتیجه یا تفریع یا فصیحه گرفتهاند). بنابراین مراد و منظور اصلی این جمله را با توجه به جمله قبل باید دریافت؛ یعنی اینک که مردان قوامیت دارند، زنان شایسته در برابر این قوامیت قانتاند (به معنایی که خواهیم گفت)، نیز نگاهبانان بر غیباند. هم چنین با توجه به این که پس از فرموده است: (وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ) گویا میخواهد زنان را در برخورد با شوهران به دو دسته تقسیم کند: شایستگان که قانتاند و ناشایستگان که از نشوز ایشان میترسید، آن گاه به توصیف نشانههای اصلی دسته نخست میپردازد.18. قنوت در لغت، فرمان بری از سر خضوع و فروتنی است و در تفاسیر کهن، قانتات را به معنای مطیعات دانستهاند. (13)
سید قطب مینویسد:
"معنای آن، فرمان برداری از سر اراده، توجه، رغبت و محبت است، نه از روی اجبار و تحقیر و اکراه. به همین دلیل خداوند تعبیر به طائعات نفرمود، بلکه قانتات فرمود که بار روانی دارد، با هالهای از آرامش که مناسب با سَکَن بودن و روحیه مودت و مصونیت حاکم بر دو نیمه یک روح است." (14)
19. متعلق قنوت در آیه نیامده است؛ آیا منظور آن است که قانتات برای خدا هستند، یا قانت برای شوهران، یا برای خدا و شوهران خود در این باره دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است. هم چنین قنوت بنده تنها در برابر خدا به کار نرفته است؛ به دلیل آیه: (وَمَن یَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ). چنان که اگر منظور آیه قنوت و اطاعت برای خدا باشد، در این جا منظور اطاعت از خدا در امور مرتبط به گستره خانواده و رعایت حقوق شوهر است، نیز اگر قنوت برای شوهران مراد باشد، تنها فرمانها و خواستههایی را شامل میشود که با رضای الهی همراه باشد. اما نکته در ارتباط قنوت با قوامیت است؛ یعنی گویا میفرماید: زنان شایسته در راه همیاری با رسالت قوامیت مرد، با میل و رغیت فرمانهای الهی را در این زمینه به جا میآورند، یا آن که اعلام قوامیت مرد را میپذیرند.
20. اگر منظور از قانتات، خضوع برای شوهران باشد، محدوده و چند و چون آن پرسش برانگیز است. شاید در پرتو جمله قبل بتوان گفت که گستره محدوده قنوت و اطاعت، به اندازه گستره قوامیت است. علامه طباطبائی در این زمینه مینویسد: «فعلیها أن تقنت له و تحفظه فیما یرجع الی ما بینهما من شؤون الزوجیة». (15)
بنابراین تفسیر آن به تمکین در برابر خواستههای جنسی مرد، فروکاستن آیه از بلندای محتوای آن است.
21. قانت بودن زن برای مرد، توصیف ارزشی زنان شایسته است؛ زنانی که در شمار صالحاناند که مرتبه ارجمندی از ایمان و اسلام است، اما لزوماً از آن استفاده نمیشود که از نظر فقهی چنین اطاعتی با چنین گسترهای و با این ویژگی که از سر میل و رغبت است، بر زن واجب است، بلکه این ویژگی زن صالح و شایسته است. مؤید این نکته آن که در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «جهاد المرأة حسن التّبعّل». (16) نیکو شوهرداری که جهاد زن شمرده شاید فراتر از تکالیف الزامی زن باشد.
مؤید دیگر این که صفاتی که از مجموعه رفتار و کردارهای انسان انتزاع میشود، چه بسا قابل الزام و امر نباشند، زیرا امتثال آنها به گونه دقیق و مشخص مقدور نیست، بلکه از ارزشهای اخلاقی و رفتاری هستند که نسبت بدانها امر ارشادی میشود و آنان که به خیرات سبقت میجویند و در شمار صالحان هستند، در پیمودن مسیر آن میکوشند و همواره در این تلاش جهادگونه پایدارند. این نکته و نکته قبلی در صورت اثبات، تأثیر بسیاری بر تعریف و معنای نشوز خواهد داشت که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.
روایت اسماء، دختر یزید انصاری، در این زمینه درخور توجه است که به نمایندگی از زنان مدینه به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و از محرومیت زنان از جهاد، شهادت و فداکاری در راه خدا و شرکت در اجتماعات و دستیابی به پاداش اعمال یاد شده اظهار افسوس کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن تشویق او و اظهار اعجاب از پرسش خردمندانه او فرمود:
"برو و به زنان دیگر نیز اعلام کن که نیکو شوهرداری هر یک از شما و جلب رضایت شوهران، برابر تمام آن چیزهاست." (17)
22. نه قوامیتی که برای مردان گفته شده و نه قانت بودنی که صفت صالحان از زنان مؤمن دانسته شده، هیچ یک منافاتی با استقلال زن در حفظ و حراست از حقوق فردی، اجتماعی و ارادی او در تصمیم و عمل ندارد و مانع از تلاشهای علمی، اقتصادی، عبادی، اجتماعی و هرگونه فعالیتی که با سنخیت وجودی او سازگار باشد نیست. علامه طباطبائی و دیگران در این زمینه سخنان ارزشمندی دارند. (18)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. از ترجمه این آیه در این جا به عمد خودداری کردهایم. ترجمه پیشنهادی را در ادامه خواهید خواند.
2. طبری، جامع البیان، ص 59-72.
3. ر.ک: علامه شمس الدین، أهلیة المرأة لتولی السلطة.
4. ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 496-504، ماده قوم، ابوالبقاء عکبری، الکلیات، ص 729 و المنجد، ص 664، ماده قوم.
5. لسان العرب؛ المنجد؛ مفردات غریب القرآن، معجم الفاظ القرآن الکریم، ماده قوم.
6. حسینی تهرانی، رساله بدیعه در تفسیر آیه الرجال قوامون علی النساء...، ص 76.
7. توافق زن و مرد بر طلاق به صورت خلع خواهد بود که شرایط آن در کتابهای فقهی آمده است.
8. در این نکته از نوشتههای سید قطب در فی ظلال القرآن، ج 2، ص 648-652 و صاحب تفسیر المنار، ج 5، ص 67، و استاد معرفت «مقاله زن در نگاه قرآن و در فرهنگ زمان نزول»، بهره جستهایم.
9. شرتونی، اقرب الموارد، ماده قوم.
10. جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 11، ص 267.
11. مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج 5، ص 134-154.
12. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 4، ص 114.
13. المنجد، لسان العرب، معجم الفاظ القرآن و... ذیل واژه قنت، و تفاسیر طبری و رازی و زمخشری و... ذیل آیه 34 نساء.
14. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 651.
15. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 344.
16. همان.
17. همان؛ ص 435، به نقل از: سیوطی، الدر المنثور، ج 2، ص 512.
18. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 344 و 347 و محمدحسین فضل الله، تأملات اسلامیة حول المرأة، ص 108.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
/م