تعریف نشوز
23. ارتباط نشوز با مسئلهی قوّامیت مرد و قانت بودن زنان صالح که در صدر آیه آمده و از سوی دیگر، موضوعیت آن برای وعظ و هجر و ضرب که در آیه آمده، نکتههایی فراوان دارد. از دیگر سو اختلاف نظر شدیدی که در معنای آن رخ داده، تأمل در این نکتهها را بایسته میسازد. در این فصل از آیه میفرماید: «آن زنانی را که از نشوزشان بیم دارید، پس پندشان دهید و از ایشان دوری کنید و بزنیدشان. پس اگر اطاعت کردند، بر ایشان راهی مجویید...».چنان که ملاحظه میشود، آیه سه راهکار برای موقعیت بیم داشتن شوهر از نشوز زن ارائه میکند و علاج واقعه را قبل از وقوع میکند، زیرا حالتهایی مانند نشوز، پیش از تحقق، بهتر و آسانتر چاره میشود.
اکنون نخست باید دید نشوز چیست. در سخنان اهل لغت و فقه و تفسیر، معانی بسیاری برای نشوز در این آیه دیده میشود که با هم نیز ناسازگارند: ناسازگاری، نساختن، کج تابی، گردن کشی، ستیزه جویی، برتری جویی، عصیان (عاصی شدن)، عصیان (نافرمانی)، اطاعت نکردن از شوهر، طغیان خروج و تخلف و تمرد از فرمان شوهر، بد زبانی با او، تمکین نکردن در برابر وی، نپیراستن خود از آنچه با استمتاع او ناسازگار است و در او ایجاد تنفر میکند، بی میلی نسبت به شوهر، کراهت و نفرت از او، بدخواهی برای او، بغض داشتن نسبت به وی، چشم به جز او داشتن، بی اذن او از خانه بیرون رفتن، تسلیم نبودن نسبت به او، به جا نیاوردن وظایفی که در برابر او برعهده دارد و... از جمله معانیای است که برای نشوز برشمردهاند.
در معنای نشوز مرد - که در آیه 128 نساء آمده - نیز کینه توزی، زدن، ستم کردن، جفا کردن، ضرر زدن، اکراه و اخلال کردن در انس و الفت را آوردهاند.
24. برای شناخت معنای دقیق نشوز، توجه به چند نکته لازم است:
الف) اصل نشوز به معنای ارتفاع، بلندی و برجستگی است که از نَشَز به معنای قسمتهای بلند زمین گرفته شده است؛ بنابراین حالت ارتفاع در معنای آن - هرچه باشد - نهفته است. (1)
ب) نشوز درباره مرد نیز در آیه 128 سوره نساء به کار رفته است: (وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً) که در آن جا به معنای بی میلی مرد و تمایل به زنی دیگر گرفته شده است. اینک باید دید حقیقت نشوز را معنایی دانست که در نشوز از جانب مرد و نشوز از سوی زن مشترک باشد.
ج) گفته شده نشوز، بی میلی از سوی یکی از دو طرف (زن و شوهر) است و اگر بی میلی از هر دو سو باشد، شقاق خواهد بود که در آیه 35 بدان اشاره شده است:
(وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهَا...). این ادعا را به دلایلی که خواهد آمد، نمیتوان پذیرفت.
د) احکام سه گانه یا راهکارها و راه حلهای سه گانه وعظ و هجر و ضرب، برخوف از نشوز مترتب شدهاند که هر چند برخی آن را به معنای یقین به نشوز، یا ترس حاصل از نشوز نسبت به سلامت خانواده و... گرفتهاند، اما ظاهر آن بیم داشتن از تحقق نشوز است.
ه) چنان که پیش از این گذشت، نشوز در برابر قنوت قرار گرفته، بدین سان که پس از بیان اصل قوّامیت مرد بر زن، فرمود: «پس صالحات، قانتات و حافظات غیباند. و کسانی که بیم دارید نشوزشان را، پس پندشان دهید و...». گویی میفرماید: در برابر اصل قوّامیت، برخی قانتاند و حافظ غیب - یعنی مواظبت کننده بر فرمان الهی یا اسرار شوهران - که آنها صالحات هستند و کسانی نیز هستند که بیم از نشوزشان دارید که ایشان از صالحات نیستند.
25. بیشتر مفسران، نشوز را خروج زن از طاعت شوهر گرفتهاند. در المیزان آن را عصیان و استکبار از اطاعت دانسته و طبرسی آن را عصیان شوهر و استیلای بر او و مخالفت با او معنا کرده است. (2) صاحب جواهر آن را خروج هر یک از زن و شوهر از انجام وظیفه در برابر دیگری میداند. (3) محقق حلی آن را به معنای برخاستن و خروج از طاعت میداند که از زن و شوهر صادر میشود. (4) ابن فهد نیز نشوز را نافرمانی زن یا مرد در برابر یکدیگر و کوتاهی در ایفای حقوق متقابل میداند. (5) شهید ثانی در مسالک نیز آن را رعایت نکردن حقوق یکدیگر تعریف میکند. (6) صاحب جواهر در این زمینه به تفضیل، دیدگاههای فقیهان را آورده و حکم نشوز را بررسی کرده است. (7)
26. آنچه از بررسی همه جانبه نشوز برمیآید، این است که نشوز در اصطلاح قرآن به معنای حالتی است که نتیجهی سرپیچی متکبرانه از قوانین و مقتضیات الزامی و ترجیحی پیوند زن و شوهری است. مشخصهها و مؤلفههای این تعریف از قرار زیر است:
نشوز، حالت است نه کُنش و رفتار، پیدایش و تحقق این حالت، از رفتارها و گفتارها و نشانههای گوناگون دیگر به دست میآید. پیدایش آن سیر تدریجی دارد و نمیتوان گفت یک باره پدید آمده است؛ به همین دلیل فرمود: (وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ) و نفرمود: «واللاتی نشزن». زمینه پیدایش آن در زن و مرد یکسان است ولی در هر یک به گونهای و با نشانههایی ویژه، چنان که برخی، از نشانهها نیز مشترک هستند، زیرا زن و مرد افزون بر وظایف و آداب مشترک، آداب و وظایف ویژهای نیز دارند.
بدین سان خوف در «تخافون» نیز از معنای ظاهر و اصلی خود خارج نشده و به معنای علم و رؤیت و... گرفته نشده است. نشوز نیز در هر دو آیه (34 و 128 نساء) به یک معنا خواهد بود. چنان که تمکین نکردن زن در برابر استمتاع شوهر، یکی از نشانهها و نمودهای پیدایش نشوز میتواند باشد، ولی نشوز هرگز بدان معنا نیست، زیرا نشوز در برابر قنوت قرار داده شده که مقتضای قوّامیت مرد است و نمیتوان گفت که قنوت و تسلیم مناسب با قوّامیت مرد، تنها با تمکین جنسی در برابر او خواهد بود. شاهد دیگر این که پس از آن میگوید: «فإن أطعنکم» که معنای آن نیز عام است. البته باید توجه داشت که اطاعت با این گستردگی به عنوان وظیفه واجب و تکلیفی زن در برابر شوهر مطرح نیست، بلکه صالحان چنین هستند و آیه در مقام توصیف ایشان است، نه الزام و تعیین حقوق واجب زناشویی.
مرحوم بلاغی در آلاء الرحمان مینویسد:
"اصل نشوز، برتری جویی است که در این جا کنایه از برتری جویی زن با تمرد از اطاعت شوهر و حقوق او و فاصله گیری از این وظایف است و این، به تدریج با اطاعت نکردن و ترک حقوق لازم همسر پیدا میشود، چنان که در اوایل کار، با رفتار و کردار او زنگ خطر رسیدن به مرحله وخیم نشوز به صدا درمیآید و انحراف از راه درست و مسیر سازش آغاز میشود. این همان مرحله خوف از نشوز است که خداوند در آن، روش بازسازی را در ضمن سه مرحله وعظ و هجر و ضرب اجازه داده است... "(8)
استاد مطهری نیز مینویسد: «ظاهراً معنای نشوز تخلف امر نیست، زیرا در مورد مرد نیز نشوز گفته شده؛ مقصود کج تابی کردن است». (9)
27. اهل تفسیر در این که مراد از خوف در «تخافون نشوزهنّ» چیست، سخن را به درازا کشیدهاند؛ بیم داشتن از تحقق نشوز، گمان نشوز، یقین به نشوز، مشاهده علائم نشوز، احساس ناشی از نشوزی که ترس آور است و... احتمالات مسئله است. با توجه به این که نشوز حالت است و نه عمل، زمینهای برای تفصیلات یاد شده نیست، بلکه خوف را به همان معنای ظاهری که بیم داشتن از تحقق حالت باشد، میتوان گرفت، اما این که چگونه در صورتی که نشوز، خود تحقق نیافته، ضرب و هجر تجویز میشود، این به دلیل آن است که ضرب به عنوان کیفر و عقوبت هرگز مطرح نیست و در نتیجه قصاص قبل از جنایت نخواهد بود. در این زمینه به طور گسترده سخن خواهیم گفت.
28. نشوز - که اصل آن به معنای ارتفاع و ترفّع است - در مورد زن، به معنای خود برتربینی و بالانشینی است؛ اما نه در برابر شوهر تا نکوهش از آن، دلیل بر برتری مرد باشد؛ بلکه استعلا و برترنشینی در برابر وظایف و حقوق و بایدها و در برابر تعهدهایی که هنگام پیوند زناشویی داده شده یا در برابر خداوند، زیرا اگر منظور ترفّع و برتری جویی در برابر شوهر باشد، در آن صورت نشوز مرد معنا نخواهد داشت.
29. به نظر میرسد در راه یابی اصطلاح نشوز از قرآن به فقه، جابهجایی و نقل معنایی صورت گرفته و مصطلح فقیهان از این کلمه با مصطلح قرآن تفاوتهایی دارد؛ در نشوز فقهی حرمت و گناه بودن نشوز، پیش فرض است، اما در قرآن و روایات به هیچ گونه نهی از نشوز نشده و نشوز نیز جزء گناهان شمرده نشده است و وجوب مطلق اطاعت زن از شوهر نیز دیده نمیشود. حتی تمکین به معنای خاص نیز هر چند واجب بوده و ترک آن حرام است، اما به عنوان نشوز تحریم نشده، بلکه بدان جهت که تخلف از شرط اولیه مقرر در عقد نکاح است که زوجین بدان پایبند شدهاند. به نظر میرسد نسبت میان نشوز بدان معنا که در فقه اراده میشود، با نشوز در آیه، عموم و خصوص من وجه باشد.
در این آیه نیز - چنان که پیش از این گذشت - توصیفی از خانواده ایدئال و بیان وضعیت و حالت زنان صالح در برابر قوّامیت شوهر است و هرگز امری و وجوبی از آن به دست نمیآید؛ هر چند از آیات الاحکام به شمار میآید، چرا که لحن آن لحن توصیف و توصیه است. اگر گفته شود آیه تعبیر از حکم به لسان تعبیر از موضوع دارد، میتوان پاسخ داد که اگر حکم نیز باشد، بی تردید حکم ارشادی است نه مولوی، به علاوه این که به صیغه وجوب و امر نیست، بلکه جمله خبری است. حتی در مورد سه امر بعدی (عظوا، اهجروا و اضربوا) نمیتوان ادعا کرد که الزامی بوده و بر شوهر واجب است که در صورت خوف از نشوز - به هر معنا که باشد - مراحل سه گانه را به اجرا گذارد و حق صبر و تحمل و دست روی دست گذاشتن یا مصالحه یا راههای دیگر را ندارد.
پارینه شناسی این نقل معنایی در واژه نشوز، شایسته بررسی است؛ به ویژه که در روایات نیز نشوز به معنای عدم تمکین یا عدم اطاعت هرگز به کار نرفته است.
30. برخی از اهل فقه و تفسیر بر این اصرار دارند که نشوز به معنای عدم تمکین زن از شوهر در استمتاع است و در این راستا سخن را به درازا کشاندهاند. (10) به نظر میرسد آنچه گفتهاند، بر پایهای نادرست استوار شده؛ بدین گونه که اینان در مرحله نخست، فارغ از معنای کلی آیه و آنچه در صدر آن آمده و هدف اصلی آیه - که خواهد آمد - کیفر و تعزیر بودن ضرب را پیش فرض گرفتهاند، آن گاه به ناگزیر حرام بودن نشوز را به طور مطلق، اصل مسلّم گرفتهاند تا این تعزیر در برابر آن گناه باشد. از سوی دیگر، با این واقعیت روبهرو شدهاند که اطاعت و تسلیم زن در برابر شوهر به طور مطلق واجب نیست، تا ترک آن و تخلف از آن گناه و سزاوار عقوبت باشد، بلکه حق شوهر بر زن، منحصر در استمتاع و آنچه بدان ارتباط دارد میباشد و شوهر، حق دیگری به صورت الزامی و وجوبی بر او ندارد. بنابراین، نشوز را سرپیچی از حق استمتاع شوهر قلمداد کردهاند و بدین سان زمینه این اعتراضات را بر ساحت قرآن هموار کردهاند که چگونه زن را بر عمل جنسی اجبار میکند و چگونه تمایل جنسی داشتن را بر او چنان لازم میداند که در ترک آن عقوبت و تنبیه روا میدارد. و در پی آن، خوف از نشوز را به معنای یقین داشتن به نشوز میگیرند که این نیز خلاف ظاهر آیه است، حال آن که از آیه هرگز چنین استفاده نمیشود که ضرب - آن گونه که تجویز شده - عقوبت و حد و تعزیر میباشد؛ بنابراین دلیلی نداریم کاری که در پی آن ضرب اجازه داده شده، حرام بوده است؛ چنان که گروهی نیز نشوز را بی میلی معنا کردهاند، آیا تمایل نداشتن به دیگری حرام است؟ نتیجه آن که نشوز از نظر تکلیفی لزوماً کاری حرام نیست تا به تخلف از حق استمتاع تفسیر شود، بلکه اولاً، نوعی حالت است و ثانیاً، آیه اساساً در مقام بیان حکم تکلیفی و جواز و حرمت نیست. هم چنین نشوز، عملی در برابر تمکین نیست، بلکه حالتی در مقابل حالت قانت و حافظ غیب بودن است.
هم چنین براساس برداشت این گروه، باید قوّامیت نیز به معنای داشتن اختیار و حق استمتاع باشد و قانت بودن زنان صالحه نیز تسلیم در برابر عمل جنسی قلمداد شود که این، فروکاستن آیه از جایگاه بلند آن است، چه آن که هدف و روح اصلی آیه پیش گیری از اختلاف در خانواده و فروریزی آن است؛ چنان که به تفصیل خواهد آمد.
و آیا میتوان ادعا کرد که در صورتی که زن در برابر استمتاع جنسی پاسخ گویی مرد باشد، دیگر هرگونه رفتار، گفتار، بدزبانی و بدکنشی که داشته باشد، نشوز به شمار نخواهد آمد؟ نیز اگر نشوز به معنای تمکین نکردن باشد، چه بسا وعظ و پند کارگر باشد، اما دوری کردن از او چه تأثیری در دست برداشتن او از این عمل دارد یا چگونه تهدید و کیفر در حق او خواهد بود، بلکه او که تمکین ندارد، از هجر شوهر شادمان نیز میشود. چنان که ضرب او نیز اگر کار را دشوراتر و خطر فروریزی خانواده را جدیتر نکند، دست کم راه چاره کار نیست.
عین همین اشکالات در صورت تفسیر نشوز زن به بی میلی نیز وارد خواهد بود.
اینک اگر گفته شود استمتاع و آنچه در ارتباط با آن است، هرگونه رفتاری که استمتاع را مطبوع و مرغوب گرداند شامل میشود؛ پس هرگونه ناسازگاری و کج تابی و ترفع زن، به دلیل منافات با صفای عیش شوهر حرام است و نشوز نیز رفتار این گونه است، پس آن نیز حرام است؛ پاسخ میتوان داد که تکلیف زن به رغبت آفرینی برای شوهر و همراهی با او در تمایل جنسی تا بدین حد چه دلیلی میتواند داشته باشد.
البته برخی از فقیهان که تمکین را در معنای نشوز آوردهاند، چه بسا ذکر آن، به عنوان مصداقی از نشوز یا یکی از نشانههای آن به مناسبت باب نکاح بوده است.
شگفت آن که اصولاً اصلاح نشوز در متون فقهی تنها در حاشیه بحث نفقه شوهر بر زن و مسئله قسم (تقسیم حق همخوابی میان چند همسر) به گونهای نه چندان استیفا شده دیده میشود.
بیم نشوز، و راه چاره
31. آنچه گفته شد، به دست میآید که وعظ و هجر و ضرب، نه حکم واجب است و نه حقی برای مرد. و هجر و ضرب، نه کیفر و نه عقوبتی برای زن خواهد بود و نه مرحلهای از مراحل نهی از منکر، بلکه راه حلی است برای مشکل بر سر راه خانواده که بنیاد آن را تهدید کرده، خطر فروریزی آن را با طلاق گوشزد میکند و این راه حل هیچ الزامی به گونه ارشاد و رهنمود از سوی خداوند ارائه شده است. البته سخن در چند و چون و شرایط و وضعیتهای ضرب به تفصیل خواهد آمد.مراحل سه گانه وعظ و هجر و ضرب هر چند با «واو» بر یکدیگر عطف شدهاند، اما چنان که مفسران گفتهاند، ظهور در این دارند که بین آنها ترتیب برقرار است؛ یعنی با چاره ساز بودن هر یک، نوبت به دیگری نمیرسد. بنابراین تا حد ممکن از راههای مسالمت آمیز باید بهره جست. اما این که هر سه مجاز بوده و اختیار با مرد باشد یا هر سه مرحله با هم جایز باشند، یا براساس تفاوت نشوز فرق داشته باشد، یا برحسب حالتهای افراد متفاوت باشد؛ زنان پندشنو، زنان عاطفی و احساساتی و زنان سخت و انعطاف ناپذیر با هر یک فراخور حال او برخورد شود و... استحساناتی هستند که نمیتوان منظور بودن آنها را از آیه اثبات کرد.
32. در این که معنای هجر چیست، اختلاف شده؛ برخی آن را از هجرت به معنای دوری گرفتهاند، برخی دیگر آن را از هُجر، به معنای زشت گویی و دشنام دادن دانستهاند و برخی نیز آن را از ریشه هنجار شمردهاند؛ به معنای بندی که شتر را بدان میبندند. طبری پس از آوردن نظریات فراوان در این باره با آن که نوعاً خود نظری ارائه نمیدهد، دیدگاه سوم را برگزیده، با این استناد که این ماده در معنای هُجر به صورت فعل دارای مفعول به کار نرفته و هَجر به معنای دوری کردن نمیتواند مراد باشد، زیرا فرض این است که او نشوز کرده و اینک شوهر میخواهد او را با موعظه یا ضرب از این حال برگرداند؛ اکنون آیا میتواند به کاری امر شود که با موعظه و هجر در پی درمان آن است. دیگر این که قهر کردن بیش از سه روز جایز نیست و دیگر این که زنی که تمکین نمیکند، از دوری کردن مرد استقبال میکند. پس «واهجروهن» یعنی او را با بند (هنجار) در خانه ببندید تا به راه آید و دو روایت آورده که: لایهجر المرأة إلا فی البیت. (11)
این اعتقاد و استناد را سخت بر او خرده گرفتهاند. گفتنی است با توجه به آنچه از نشوز برداشت کردیم - که حالت ناسازگاری و کج تابی متکبرانه است نه خودداری از تمکین - دیگر مجالی برای گفتههای طبری نیست، زیرا معنای دوری جستن تناسب کامل خواهد داشت.
33. در باب هجر (دوری کردن) و شرایط آن و این که مراد دوری در بستر است یا از بستر، همراه با ترک جماع و کلام، یا با انجام آن دو، یا سخن را ترک کند، ولی جماع را نه، یا به عکس؛ اختلاف نظر است که همگی از استحسانات مفسران است، نه منظور از آیه. (12)
با توجه به این اصل که «واهجروهنّ» امر مولوی و حکم الزامی نیست و تنها راه چاره پیشنهادی است، فایدهای برای پرسشها و قیل و قالها در این زمینه نمیماند.
امام باقر (علیه السلام) در روایتی آن هجر را چنین توضیح میدهد: «پشت خود را به طرف او برگرداند». (13)
34. اکنون این پرسش مطرح است که آیه چگونه ضرب زن را تجویز کرده، آیا این ناسازگاری با کرامت او نیست؟ در پاسخ باید گفت که زدن از آغاز گفته نشده، بلکه در ضمن آیه مطرح است. پس باید آن را در ضمن آیه فهمید. اینک با توجه به چند نکته که پیش از این اشاره شد، به بررسی فلسفه تجویز ضرب میپردازیم:
- قوّامیت مرد بر زن به معنای مسئولیت و وظیفه حفاظت و پاسداری از شئون خانواده و امور مربوط به زن، امری ثابت و مسلّم است.
در راستای وظیفه قوّامیت، حق طلاق به دلایلی در جای خود ثابت است، به مرد سپرده شده است.
- نیز طلاق در شریعت اسلامی به عنوان مبغوضترین چیز یا کار مباح نزد خداوند مطرح است؛ به ویژه اگر بدون دلیل قانع کننده و یا دلایل ناجوانمردانه باشد.
- مرحله ضرب پس از وعظ و هجز و سود نبخشیدن آن دو قابل اعمال است.
- ضرب هرگز به عنوان کیفر یا تعزیر مطرح نیست، بلکه نوعی هشدار یا اعلام تنفر از رفتار زن میباشد، بدون آن که قصد انتقام یا تحقیر در میان باشد. شهید ثانی مینویسد:
"زدن زن به قصد اشباع حس انتقام جویی و خودخواهی و دل خنک کردن - که هیچ نقش اصلاحی برای دو طرف ندارد - حرام است." (14)
در مقوله ضرب، سخن درباره زنی است که با وجود آن که مرد وظیفه قوّامیت را به جا آورده، از مدار صلاح خارج شده و دیگر از شوهر خویش با قانت بودن و حافظ غیب بودن خود در جهت ایفای رسالت و نقش قوّامیتش حمایت نمیکند و بنای کج تابی و ناسازگاری گذاشته؛ در این جا مرد به پیشنهاد و ارشاد آیه او را موعظه کرده، سپس با دوری او به صورت پشت کردن در بستر، ناخشنودی خود را به او اعلام کرده و او هم چنان رفتارهایی که نشان نشوز است، انجام میدهد. اینک مرد با آن که از نخستین مرحله میتوانست او را طلاق دهد، اما نخست به پند و موعظه و سپس به هشدار با هجر بسنده کرده و از عنصر عاطفه و غریزه بهره جسته است، ولی هیچ یک از دو راه، چاره ساز نبوده و بدین گونه، مرد خود را در طلاق او مُحقّ میبیند، اما احتمال نیز میدهد که با زدنی ضعیف - که هرگز درد و زخم و شکستگی و کبودی عضو و... نمیآورد؛ مانند زدن با چوب مسواک که اعلام تنفّر یا هشدار است از این رفتار متکبرانه و جفاکارانه دست بردارد. در این جاست که آیه، زدنی آرام را جهت پیش گیری از جدایی اجازه میدهد.
35. بنابر آنچه گذشت نه تنها آیه حقوق زن را زیر پا نمینهد که گامی در جهت احقاق حقوق زن و پاسداری از کیان خانواده در برابر خطر فروپاشی است؛ زیرا در پی آن است که با ارائه راهکاری دیگر از پیش آمدن طلاق - که نوعاً به زیان زن است - جلوگیری کند. گویا میگوید: اگر از نشوز ایشان میترسید، فوراً تصمیم عجولانه برای طلاق نگیرید، بلکه پندشان دهید، اگر سودی نبخشید، در بسترها از ایشان دوری کنید و سپس اگر افاقه نکرد، آنان را - با رعایت همه شرایط - بزنید؛ اکنون اگر اطاعت کردند، دیگر راهی برایشان مجویید.
در این جا ذیل آیه و نیز سیاق آن نشانه آن است که آیه در پی پیش گیری از رویداد طلاق است، زیرا در پایان آمده است: (فَإنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً)؛ یعنی اگر پس از ضرب از شما اطاعت کردند، دیگر راهی بر آنان مجویید. مفهوم شرط در این آیه که در این جا به صراحت ذکر نشده، این است که اگر اطاعت نکردند و هم چنان به رفتار ناشزانه ادامه دادند، سبیل بر ایشان میتوانید بجویید. اکنون این سبیل چیست؟
مراد از «سبیل» در این جا را برخی آزار دادن و ضرب دانستهاند و برخی تحمیل محبت و اقدام ناروا و...، اما ظاهراً باید آن را به طلاق تفسیر کرد، زیرا ضرب مبرّح (زدن آزار دهنده) - که از آغاز نیز جایز نبوده - و ضرب غیر مبرّح سود نبخشیده است، اما تکلیف به محبت از ظاهر آیه استفاده نمیشود و نشانهای بر آن نیست؛ افزون بر این معنا ندارد که بگوییم اگر اطاعت نکردند، ایشان را تکلیف به محبت کنید، اما اگر اطاعت کردند، محبت را بر ایشان تحمیل نکنید. بی تردید سبیلی که در صورت عدم اطاعت زن و ادامه او بر نشوز، قابل بغی و در پی گرفتن است، همان طلاق است؛ بنابراین گویا آیه میفرماید که حتی اگر شده، همسر خود را به اندازه تجویز شده و تعیین شده در صورت ناگزیری بزنید، اما او را طلاق ندهید. و این توصیهای به مرد است که هم چنان صبوری و خویشتن داری کند و تصمیم عجولانه نگیرد. و نیز حمایتی است از حقوق زن در زندگی خانوادگی.
البته همه این سخنان درباره زنی است که در عین تمایل به ادامه زندگی، رفتار نشوزآمیز دارد، وگرنه ضرب و هجر درباره او تأثیری نداشته تجویز نخواهد شد.
در این جا ضرب و مضروب باید به گونهای باشند که تحمل ضرب و ادامه زندگی بهتر از جدایی و طلاق باشد، نه به گونهای که مصلحت جدا شدن، از تحمل چنین ضربی بیشتر باشد و این، همان ضرب غیر مبرّح است که در روایات آمده بود.
هم چنین در آیه بعدی میگوید: اگر از شقاق ایشان ترسیدید، دو حَکَم را برای میانجی گری برگزینید. گویا این، دنباله سخن آیه پیشین است و حکم همان صورتی را میگوید که بدان اشاره نشده بود؛ یعنی صورتی که پس از ضرب، زن از نشوز دست برنمیدارد، که در این حالت شقاق و ناهم سازی دو سویه خواهد بود. در این جا نیز گویا راضی به طلاق نیست، بلکه حَکَم گزینی را توصیه و به منظور نتیجه بخش بودن این اقدام، فراهم کردن زمینههای آن را به دیگران سفارش کند. چنان که به حَکَمین نیز با شرایط دشواری اجاره حکم به جدایی آنان میدهد.
36. به نظر میرسد که در نظر بیشتر زنان و مردان، حل شدن مشکل و اختلاف مربوط به محیط خانواده - که خصوصیترین روابط را شامل میشود - و سرپوش نهادن بر آن، حتی با تنبیه مختصر بدنی، بسی مطلوبتر از افشا شدن مشکل و میانجی گری اطرافیان و باخبر شدن بیگانگان است، چه رسد آن که کار به مراجعه نزد حاکم و دستگاه قضایی بینجامد. چنان که زن، این گزینه را بر طلاق یا ازدواج مجدد مرد نیز ترجیح میدهد.
37. برخی از اسلام ستیزان یا دگراندیشان بر این آیه خرده گرفتهاند که به هم نوایی با قوانین و رسوم عرب جاهلی برخاسته و فرهنگ زمانه در آن بازتاب یافته است. در پاسخ باید گفت که با مطالعه وضعیت حاکم بر عصر جاهلیت - که در آن زدن همسر به شدت و با شدت رواج داشت - و با درنگ در آنچه قرآن و اسلام در این باره گفتهاند، تفاوت و فاصله بسیاری میان این دو دیده میشود، بلکه اسلام به گونه تدریجی و آهسته آهسته زمینه نسخ و از میان رفتن این عادت زشت جاهلی را در دراز مدت فراهم آورد. توضیحات پیامبر اسلام ذیل این آیه بسیار راهگشا و درخور توجه است. (15) به تعبیری دیگر، مرد به طور طبیعی حق اطاعت زن را برای خود مسلّم میدیده است و نوعاً در صورت تخلف زن، دست به خشونت میزده است. آیه آمده تا دایره این عادت را محدود کند و کم کم آن را از میان بردارد. (16) هم چنین زدن در آیه با پدیده رایج میان جوامع بشری - که خشونت علیه زنان نامیده میشود - هیچ گونه ارتباطی نخواهد داشت.
38. درباره ضرب - که به عنوان راه کار سوم جهت چاره کردن حالت نشوز زن در آیه آمده - نکاتی را باید در نظر داشت:
این کار هرگز حکم الزامی تخلف ناپذیر نیست، بلکه با ضمیمه برخی روایات، ترجیح در ترک آن است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در چند روایت اظهار شگفتی میکند از کسی که دست در آغوش همسر خود میافکند و سپس با همان دست او را میزند. نیز هنگامی که با اصرار برخی از اصحاب روبهرو شد، فرمود: «بزنید ولی نیکان شما نمیزنند». (17)
محقق اردبیلی میگوید: «امر در آیه برای اباحه است و گاهی نیز این عمل، حرام یا مکروه یا... میگردد؛ پس همه احکام خمسه برای ضرب و هجر ممکن است». (18)
به اتفاق مفسران از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) روایت شده که این ضرب باید آزار دهنده و مبرّح و زخمی کننده (مُدمی) نباشد.
نیز بسیاری از مفسران گفتهاند که بر صورت و مواضع حساس بدن نباشد و شکستگی و زخم و کبودی و... نیاورد. برخی نیز درصدد تعیین تعداد مجاز ضربات و ویژگیهای دیگران برآمدهاند؛ مانند این که با دست یا دستمال باشد، بر مواضع مختلفی تقسیم شود، با تازیانه و عصا نباشد و... .
39. استاد مطهری در این زمینه که چرا حکومت و درمان نشوز به مرد سپرده شده، و این که اجتماع خانواده طبیعی و فطری است، نه قراردادی؛ بنابراین زدن در این شرایط ایجاد عقده روحی در زن نمیکند، سخن گستردهای دارد که در آن به تحلیل روابط خانواده و روحیات زن و مرد در برابر یکدیگر نیز میپردازد. (19)
40. در این جا ضرب گفته شده، نه «صکّ» که سیلی باشد؛ یا «لطم» که زدن برگونه است، یا «صفع» که پس گردنی است، یا «رکل» و «رفس» که با پا میباشد، و نه «وکز» که با مشت است، و نه با دست و عصا. برخی نیز اینها را دلیل بر آن میدانند که ضرب در این جا به معنای زدن نیست، بلکه موضع گیری آشکار و حساب شده است. (20)
41. میتوان گفت: هجر و ضرب، مشروط به امید اصلاح داشتن است، زیرا در آخر آیه میفرماید: (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً).
علامه جعفری در این زمینه مینویسد:
"تجویز چاره جوییهای سه گانه در صورت تأثیر است. اگر اطمینان دارد تأثیری ندارد و زن، خود را در نشوز محق میداند، در این صورت مشمول آیه: (وَإنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما) خواهد بود. این حکم یا حق، مطلق و بدون قید و شرط نیست؛ بنابراین با کمترین احتمال عدم تأثیر، قانون الهی رجوع به حکمیت یا حاکم اسلامی است." (21)
42. اگر اصل تشریع ضرب و هجر جهت نگه داری بنیاد خانواده و نینجامیدن کار به طلاق باشد، میتوان گفت: بی گمان، زدن یا هجری که بنیاد خانواده را تهدید کند، جایز نخواهد بود. افزون بر این که امر قطعی و مولوی نیز نبوده است.
بنابر آنچه گذشت، میتوان گفت اگر امروزه یا هر زمان، ضرب به گونهای باشد که هر چند با شرایط مقرره تأثیری در نیک رفتاری زن نداشته باشد، بلکه کج تابی او را بیشتر و راه جدایی را هموارتر سازد، در آن صورت این بخش آیه هرگز قابل اجرا نخواهد بود و شبه منسوخ خواهد گردید.
43. یکی از مفسران مینویسد: در این جا مرد انسانیت زن را نشانه نمیرود، بلکه از انحراف بیشتر او از مسیر انسانیت جلوگیری میکند. (22)
باید گفت: اگر این اندازه نیز حرمت و مقام زن را خدشه دار میسازد، مسبب آن، خود او بوده است که با نشوز خود، زمینه را فراهم کرده است؛ هم چون عضوی از بدن که در مقام ارزیابی مادی با مثقالها طلا برابر میشود، اما در برابر عملکرد بد، به عنوان حد یا قصاص قطع میگردد. به همین دلیل است که گفتهاند از آیه چنین به دست میآید که در برابر زنان صالح، دوری کردن در بستر جایز نیست.
44. برخی گفتهاند: «اجرای علاج سوم (ضرب) را خداوند به عهده شوهر نگذاشته است، چنان که حدود دیگر نیز جز با اثبات جرم در محکمه اجرا نمیشود و هیچ کس صلاحیت اجرای تعزیر به ظن و گمان خود را ندارد». (23)
در پاسخ باید گفت: این جا از مقوله جرم مستحق عقوبت بشری نیست و زدنی که در این جا مطرح است، کیفر و تعزیر نیست، بلکه هشدار و اعلام ناخشنودی است. نیز نمیتوان مسئله را به باب حدود قیاس کرد. افزون بر این که ظن و گمان در میان نیست، فرض آن است که نشوز یا نشانههای نشوز را شوهر در زندگی لمس کرده است. دیگر این که به دادگاه کشاندن این مشکل، هرگز به سود زن و به صلاح خانواده نیست. از همه مهم تر، این گونه امور را که در ارتباط با خصوصیترین روابط زن و شوهر است، آیا میتوان با بینه و شاهد اثبات کرد؟
نویسندهی سخن فوق در پاسخ این که روایات چنین میفهماند که اصلاح در این جا با خود شوهر است و جنبه کیفر و تعزیر ندارد، بلکه چاره و درمان و هشدار و آگاهی دادن است و این از کیفیت ضرب به دست میآید؛ میگوید: سند روایات ضعیف است. (24) در پاسخ باید گفت: آیه خود به صراحت شوهران را مخاطب قرار داده است. آیا میتوان گفت که امر به وعظ و هجر خطاب به ایشان است، ولی ضرب چنین نیست؟
45. در زمینه سبب نزول آیه گفتهاند: مردی انصاری همسر خود را سیلی زد. او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت برد و پیامبر حکم به قصاص فرمود. در این جا بود که این آیه درباره این سبب نزول و وضعیت مردم مکه و مدینه در صدر اسلام و پیش از آن و رفتار خشونت گرایانه مردان مکه و تفاوت آن با جوّ مدینه و رفتار پیامبر در خانه با همسران خود، «فاطمه مرنیسی»، نویسنده مراکشی، سخنان و تحلیلهایی ارائه داده که در خور بررسی است. (25)
46. یکی از نویسندگان مینویسد:
"از نشانههای ذوق بلند اسلام این است که در این آیه و در بیان وضعیت نشوز، سخنی از طلاق، نه به صراحت و نه اشارت نرفته است، بلکه از مرد خواسته تا به یاری تدبر و خرد خویش او را نخست ندهد، پس اگر سودی نبخشید، مورد هجر قرار دهد، سپس زدنی آرام. ولی نمیگوید: سپس اگر زدن سودی نبخشید طلاقشان دهید، بلکه فرمود: «اگر پس از آن اطاعت کردند، راهی برایشان مجویید»، چرا که احتمال موفقیت را مقدم داشتن در آن جا که سخن از نهاد والای خانواده میرود بهتر است." (26)
همانند این صفح جمیل در آیه بعد نیز صورت داده که میفرماید: «اگر از شقاق آن دو ترسیدید، حَکَمین را برگزینید؛ اگر بخواهند اصلاح کنند، خدا میانهشان موافقت خواهد افکند»، ولی دیگر سخنی از حالت تصمیم بر تفریق و جدایی در میان نیست.
47. از آیه قوّامیت، بسیاری برای اثبات شایستگی نداشتن زن برای قضاوت و سیاست و حکومت سود جستهاند؛ چنان که برخی نیز دلالت آیه بر آن را سخت انکار کردهاند. درستی و نادرستی این باور با درنگ و حقیقت قوّامیت به دست خواهد آمد، که بررسی آن مجال گستردهای را میطلبد. (27)
48. و سرانجام آیه با این جمله ختم شده است: (إنَّ اللهَ کانَ عَلِیّاً کَبِیراً). علامه طباطبائی میگوید: این جمله علت نهیی است که قبل از آن آمده است: (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً)؛ یعنی علوّ و کبریایی از آن خداست؛ آنچه از نیرو و توان در خود میبینید، شما را نفریبد که بر زنان خود برتری جویید و تکبر ورزید. (28)
این جمله با محتوای کلی آیه نیز تناسب دارد، زیرا آیه به بیان قوّامیت مرد و راهکارهای درمان نشوز زن پرداخته بود؛ گویا اشاره دارد که این قوّامیت، مسئولیت و وظیفه است؛ و آن فضل و افزونی نیز نعمت است، پس هان، غرّه مشوید که خداوند علی و کبیر است.
پینوشتها:
1. ابن منظور، لسان العرب، و معجم الفاظ القرآن الکریم، ذیل ماده نشز.
2. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 347 و طبرسی، مجمع البیان.
3. نجفی، جواهرالکلام، ج 31، ص 200.
4. محقق حلی، شرایع الاسلام، ج 2، ص 281.
5. ابن فهد حلّی، المهذب البارع، ج 3، ص 491.
6. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج 1، ص 570.
7. نجفی، جواهرالکلام، ج 31، ص 200-207.
8. بلاغی، آلاء الرحمن، ج 2، ص 398.
9. مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج 5، ص 135.
10. صاحب جواهرالکلام را در این جمله میتوان برشمرد، ج 31، ص 200-207 و از میان مفسران معاصر، سید محمدحسین فضل الله این دیدگاه را باور دارد.
11. طبری، جامع البیان، ج 4، ص 68 و 69.
12. همان، ص 65-70.
13. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 346-347.
14. نجفی، جواهرالکلام، ج 3، ص 207، به نقل از: مسالک الأفهام.
15. معرفت، «زن در نگاه قرآن و در فرهنگ زمان نزول»، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره 25-26.
16. محمدحسین فضل الله، تأملات اسلامیه حول المرأة، ص 108.
17. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 344-347.
18. اردبیلی، زبدة البیان، ص 537.
19. مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج 5، ص 134-154.
20. محمد شحرور، الکتاب و القرآن قراءة معاصرة، ص 621 و 622.
21. محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغة، ج 11، ص 280.
22. بوطی، المرأة بین طغیان النظام الغربی و لطائف التشریع الربانی، ص 94.
23. فاطمه میرشمسی، مبانی حقوق و تکالیف زن در ازدواج...، تهران، ص 163-167.
24. همان.
25. فاطمه مرنیسی، زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، ترجمه ملیحه مغازهای، ص 232- 239.
26. الجمری، المرأة فی ظل الإسلام، ص 139-140.
27. محمدمهدی شمس الدین، اهلیة المرأة لتولی السلطة، ص 63-72، حسینی تهرانی، رساله بدیعه در تفسیر آیه الرجال قوّامون علی النساء.
28. محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 437.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
/م