جنبش نرم افزاري

جنبش نرم افزاري يك قدرت مفهومي و به عبارت ديگر سازه اي است كه خود را در عرصه هاي مختلف نمايان مي كند .به عبارت ديگر جنبش نرم افزاري مجموعه اي از عوامل دروني و بيروني است كه همه لايه هاي اجتماع را پوشش مي دهد.مقام معظم رهبري نيز اين جنبش را در قالب يك نهضت مطرح كردند.
جمعه، 10 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنبش نرم افزاري
جنبش نرم افزاري
جنبش نرم افزاري
منبع:روزنامه قدس 
جنبش نرم افزاري يك قدرت مفهومي و به عبارت ديگر سازه اي است كه خود را در عرصه هاي مختلف نمايان مي كند .به عبارت ديگر جنبش نرم افزاري مجموعه اي از عوامل دروني و بيروني است كه همه لايه هاي اجتماع را پوشش مي دهد.مقام معظم رهبري نيز اين جنبش را در قالب يك نهضت مطرح كردند. اما متأسفانه آسيبي كه به فضاي بحث درباره جنبش نرم افزاري وارد شده اين است كه تعاريف آن فقط به عرصه حضور نخبگان علمي نظر داشته و از لايه هاي محدودي در جامعه فراتر نرفته اند. در همين زمينه، دبير خانه نهضت آزادانديشي و توليد علم با دكتر محمدرضا ناري ابيانه محقق حوزه و دانشگاه گفتگويي را انجام داده كه در ادامه مي خوانيد.

* بسيار سپاسگزاريم كه دعوت ما را براي شركت در اين سلسله نشستها پذيرفتيد. موضوع گفت و گو، نهضت نرم افزاري و توليد علم است. خواهشمندم ابتدا مسايل مهم اين بحث را مطرح كنيد؟

** به نظر مي رسد در اين چند سالي كه از پيام مقام معظم رهبري درباره جنبش نرم افزاري مي گذرد، انديشه ورزان ما در حوزه و دانشگاه در يك خلا تئوريك تعريف از جنبش، توليد علم و مسايل پيراموني آن به سر مي برند. البته مي توان گفت كه تا حدودي در اين مدت به گونه هاي مختلف به موضوع نزديك شده اند؛ اما چون حدود سه سالي بيشتر از عمر اين بحث نمي گذرد، طبيعي است كه هيچ يك از نظريه هاي مطرح شده نتوانسته بر نظريه هاي ديگر رجحان پيدا كند. در گفت وگو، مقالات و بحثهايي كه درباره جنبش نرم افزاري صورت مي پذيرد، معمولاً بي درنگ تعريف خود را از مفاهيم جنبش ارائه مي كنند، بدون آنكه به ويژگيها و الزامات تعريف، از نظر منطقي عنايت ورزند و رويكرد جامعنگر را در تعريف خود لحاظ كنند. ما تعريف را چنان بايد ساماندهي كنيم كه «چيستي» را به درستي تبيين كند و در لابه لاي آن، بحث از «چرايي» ضرورتها، اولويتها، آسيبها، كمبودها و خلاها نهفته باشد و قابليت پرداختن به فضاي «چگونگي» را هم داشته باشد؛ يعني بتواند از عهده هدف گذاري استراتژي دوران گذار از وضع موجود تا وضع مطلوب برآيد. لذا به نظر من، مقوله جنبش نرم افزاري در بخش تعريف دچار مشكلات متعددي است. همان تعريف نازل كه جنبش نرم افزاري را فقط به نرم افزاري كامپيوتري يا بحثهاي اطلاع رساني معنا كرده است و همان تعريف حداكثري كه جنبش را توليد علم دانسته است، نتوانسته مقوله تعريف را از مرز چيستي به سمت چرايي و چگونگي ببرد؛ يعني چگونگي راه يافتن جنبش نرم افزاري را به عرصه هاي مختلف جامعه بيان كند و براي آحاد افراد جامعه وظيفه و نقشي متناسب تعيين كند. اگر ما بتوانيم در اين نشست مقوله تعريف را به يك اجماع منطقي برسانيم و الزامهاي منطقي جنبش نرم افزاري را ارائه كنيم، كار مهمي انجام داده ايم.براي تعريف، به چند پيش فرض نيازمنديم. يكي آن كه تعريف ما بايد وجه جنبشي را در خود داشته باشد. نام آنچه ما درباره اش بحث مي كنيم «جنبش نرم افزاري» است و لذا تعريف آن بايد به جنبشي كه در يك جامعه روي مي دهد، نظر داشته باشد. جنبش نرم افزاري، طوفاني نيست كه در يك فنجان روي دهد؛ يعني اين جنبش بايد بر پايه تعريف، همه لايه هاي اجتماعي را در بر گيرد. فقط در اين صورت است كه مي توانيم وجه جنبشي آن را در نظر بگيريم. مقام معظم رهبري نيز اين جنبش را در قالب يك نهضت مطرح كردند. متأسفانه آسيبي كه فضاي بحث درباره جنبش نرم افزاري در اين سالها داشته، اين بوده كه تعاريف فقط به عرصه حضور نخبگان علمي نظر داشته اند و از لايه هاي بسيار محدودي در جامعه فراتر نرفته اند.

* شايد علت در اين باشد كه بحث در مقاطع زماني حاضر، نخست بايد در ميان نخبگان به يك اجماع برسد و آن وقت به لايه هاي ديگر هم سرايت كند؛ يعني فعلاً ضرورتي ندارد كه بحث را به عرصه ها و لايه هاي ديگر هم راه بدهيم.

** بنده درباره «تعريف» سخن مي گويم و تعريف بايد مشموليت داشته باشد. به عبارت ديگر، منظورم اين است كه وقتي جنبش را تعريف مي كنيم، بايد همه لايه هاي اجتماعي را در آن ببينيم، نه آنكه فقط به نخبگان توجه كنيم. بله؛ وظيفه بحث درباره جنبش بر عهده نخبگان است؛ اما اين بدين معنا نيست كه فقط نخبگان در جنبش نقش خواهند داشت و جنبش فقط در اين لايه راه خواهد افتاد. چنان كه اشاره كردم، ما درباره يك «جنبش» بحث مي كنيم. در ادامه بحث عرض خواهم كرد كه رويكرد تمدني ايجاب مي كند كه تمام لايه ها را لحاظ كنيم. به هر حال نخستين الزام تعريف ما اين است كه بايد متضمن وجه جنبشي حركت باشد.دومين الزام، رويكرد تمدني است؛ يعني تعريف بايد قابليت جامعه پردازي داشته باشد. دو وجه جامعه پردازي و تمدن سازي، ديدگاه شبكه اي و جامع مي خواهند. جامعه فعلي بشر بسيار پيچيده است. ما امروز در روزگار پارينه سنگي زندگي نمي كنيم تا فقط با چند متغير مثل آب و غذا روبه رو باشيم. ما با متغيرها و وجوه مختلف و متعددي مواجه ايم. اصولاً زندگي بشر در هزاره سوم داراي ابعاد و وجوه مختلفي است و اگر بخواهيم جامعه پردازي كنيم، بايد تعريفمان قابليت و قدرت حمايت از همه فعاليتهاي درون يك جامعه در شرايط آرماني را داشته باشد. پس جنبش نرم افزاري، يك قدرت مفهومي و به عبارت ديگر، سازه اي است از يك مفهوم كه در عرصه هاي مختلف، خود را نمايان مي كند؛ مانند بحثهاي سازه اي كه در مهندسي پيش بيني مي كنند و هيچ گاه در جهان فيزيكي بيرون محقق نمي شود؛ اما به عنوان يك سازه مطرح مي گردد و به اشكال مختلفي در مي آيد. اين مفهوم به عنوان يك مفهوم سازه بايد در عرصه هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي داراي جايگاه و پايگاه منطقي باشد و از همه فعاليتهاي وضعيت دوران انتقال و نيز وضعيت مطلوب حمايت كند. اگر تعريف ما پاره پاره باشد و تنها برخي جاها را دربر بگيرد، نمي توانيم حركت را ساماندهي كنيم. تعريف پاره پاره و قطعه قطعه به هيچ وجه به سوي جامعه پردازي حركت نمي كند. جامعه پردازي نيازمند منطق هماهنگ است. تنها متفكران نيستند كه در عرصه جامعه پردازي نقش ايفا مي كنند. ما در اين عرصه لايه هاي ديگري هم داريم؛ مانند لايه هاي متخصص و لايه هاي مياني. تعريف بايد انديشه نخبگان را به تحرك وادار كند و به سوي متخصصان - كه كارشناسان جامعه اند - سوق دهد و ساماندهي كند. مردم نيز كه بهره برداران جامعه هستند، بايد در تعريف ملحوظ باشند. در غير اين صورت، جنبش مصداق پيدا نمي كند و جامعه پردازي ممكن نمي شود، مگر جامعه را بدون اعتبار دادن به مردم تصور كنيم كه البته از نظر منطقي با يك قضيه پارادوكسيكال روبه رو خواهيم شد و نمي توانيم طرح خود را پي بگيريم.
الزام ديگر اين است كه تعريف ما بايد ناظر بر وضع موجود هم باشد. متأسفانه در برخي تعاريف ملاحظه مي شود كه گويي متفكران ما گمان مي برند جنبش نرم افزاري در خلا پديد مي آيد؛ يعني هيچ پديده ديگري در كنار آن وجود ندارد. اين عزيزان در ذهن خود يك جامعه را تصوير مي كنند، با يك متغير كه جنبش نرم افزاري است. به گونه اي سخن مي گويند كه انگاري اين پديده مي تواند همه نيازهاي جامعه را برآورده كند. وضعيت بسيار آرماني را توصيف مي كنند و هدف مي گيرند كه به نظر من هيچ راهي براي رسيدن به آن وجود ندارد. بايد در نظر داشت كه ما نمي توانيم به وضعيت آرماني به صورت جهش و يك باره نايل شويم. تعريف نهضت بايد از وضعيت موجود آغاز شود؛ يعني بايد از وضعيت موجود زندگي ما حركت خود را آغاز كند و به سمت نقطه آخر پيش برود. اگر وضعيت آرماني را نقطه صد در نظر بگيريم، نقطه اي كه امروز در آن قرار داريم، نقطه صفري است براي حركت بعدي. منظور اين است كه تعريف جنبش نرم افزاري بايد از نظر فلسفي قابليت تحليل حركت را دارا باشد. به عبارت ديگر، بايد هر پيشرفتي كه حاصل مي شود، تحليلي داشته باشد و براي آن، روندي از وضع موجود به وضع مطلوب ترسيم كنيم و تعريفي از آن داشته باشيم. اين روند بايد بتواند مسير زندگي جامعه را تحليل كند. اينكه برخي متفكران ما مي گويند بايد همه ظواهر تمدني را كنار بگذاريم - چون اينها آثار شرك و كفرند - و چيز ديگري از نو بسازيم، گونه اي كج انديشي است. ما از وضع موجود نمي توانيم چشم بپوشيم.

* تعريفي كه جناب عالي از جنبش نرم افزاري داريد، چيست؟ از فرمايشهاي شما پيداست كه براي تعريف اين جنبش اهميت ويژه اي قايليد.

در تعريف ما براي جنبش نرم افزاري، چند ركن اساسي وجود دارد. امروزه سامانه هاي زندگي بشر بسيار پيچيده و گسترده اند. لذا مي بينيم كه معادلات غرب براي اداره تمدن خود، بسيار پيچيده هستند. چنين نيست كه بتوانيم چند متغير تابع را پيرامون يك متغير مستقل سامان بدهيم و كار را ساماندهي كنيم. در غرب، مجموعه پديده هاي اجتماعي را با هم مي سنجند. جنبش نرم افزاري بايد قابليت تمدن سازي داشته باشد. براي اينكه بتواند يك جامعه را پردازش كند، بايد از منطق جامع نگر بهره مند باشد. با منطق هاي تك متغيري قطعاً نخواهيم توانست عرصه هاي مختلف جامعه را پردازش كنيم. منطق تك متغيري نمي تواند چند متغير جامعه را با هم بسنجد.بحث ديگر كه نبايد از آن غافل ماند، اين است كه جنبش نرم افزاري پديده اي است در همين اجتماع و ما مي خواهيم از درون اين اجتماع پديده اي را به عنوان يك سازه مفهوم مطرح كنيم. اين پديده مي خواهد به عنوان يك سازه مفهوم باز شود و همه اجتماع را پوشش دهد. پس ما مي خواهيم از درون جامعه سازه اي را طراحي كنيم كه بر همه اين جامعه مشموليت دارد و اين كار بسيار سختي است. ما بايد قدرت منطقي چنين كاري را داشته باشيم و جامعه را در وضعيتي كه در آن شكل گرفته و در آن زندگي مي كند، به درستي شناسايي كنيم تا بتوانيم شمول كامل اين سازه را بر جامعه تحقق بخشيم.
با مقدمه اي كه عرض كردم، مي توانم بگويم كه جنبش نرم افزاري عبارت است از سلسله اي از عوامل دروني، بيروني و موضوعات ارتباطي؛ يعني جنبش نرم افزاري در درون خود فعل و انفعالاتي با محيط پيراموني دارد. به عبارت ديگر، جنبش نرم افزاري، خود يك پديده اجتماعي است و در كنار ساير پديده هاي اجتماعي كه با آنها زندگي و ارتباط برقرار مي كند و روي آنها تأثير مي گذارد و از آنها تأثير مي پذيرد؛ يعني عوامل بيروني بر عوامل دروني اثر مي گذارند. براي مثال، وقتي شرايط اقتصادي جامعه اي خوب است، هزينه بخش پژوهشي آن بالا مي رود و علم توليد مي شود. پس شرايط بيروني در شرايط دروني تأثير مي گذارند. يا وقتي شرايط سياسي فراهم است و آزادانديشي مهيا است، توليد علم فزوني مي گيرد. به عكس، اگر فضاي اختناق آميزي حاكم باشد، توليد علم و فعاليتهاي علمي روند خوبي را طي نمي كنند. پس يكي از بايسته هاي ما اين است كه جنبش نرم افزاري را ساماندهي دروني نكنيم؛ چون اين يكي از آسيبهاي بحث ما است. در برخي تعريفها مي بينيم كه جنبش را به طور كامل در درون خود آن ساماندهي مي كنند؛ در حالي كه جنبش بايد با محيط بيروني ارتباط برقرار كند و براي هماهنگ شدن آن با محيط بيروني بايد منطقي وجود داشته باشد و آنچه اين منطق و هماهنگي را ايجاد مي كند، تعريف است؛ نه محيط پيراموني. دوستان در تعريفهاي خود موجودي را در خ≥ طراحي مي كنند و نام جنبش نرم افزاري بر آن مي گذارند. بايد پرسيد، وقتي جنبش مي خواهد در كنار ساير پديده هاي جامعه زندگي كند، چه كسي ارتباط آن را با آنها ساماندهي مي كند؟
خود بايد چنين تواني داشته باشد. به عبارت ديگر، سامان دادن به ارتباط جنبش نرم افزاري با محيط پيراموني به منظور جامعه سازي، جزو خود جنبش است.
نكته ديگر اينكه از نظر بنده جنبش نرم افزاري ناظر بر علم نيست. ما مي خواهيم تمدن بسازيم، جامعه پردازي كنيم و مردم را نيز به جنبش بياوريم. مردم ارتباط چنداني با توليد علم ندارند. علمي كه براي ما مطرح است، آن علمي است كه بتواند فناوري مناسب با خود را ساماندهي كند و اين فناوري بتواند كالاي مورد نياز يك تمدن را بسازد. پس در جنبش نرم افزاري رويكرد ما فقط به علم نيست. ما خواهان علم، فناوري و كالا هستيم آن هم به صورت شبكه اي. اگر بخواهيم تمدن بسازيم وعلم آن را داشته باشيم، بايد تكنولوژي اش را هم داشته باشيم و همچنين كالا را. كالا است كه تكنولوژي را سامان مي دهد و تكنولوژي علم را ساماندهي مي كند. به عبارت ديگر، كالا تكنولوژي متناسب را توسعه مي دهد و اين تكنولوژي، علم مورد نظر را توليد مي كند.

* البته به نظر مي رسد در غرب عكس اين ماجرا اتفاق افتاده است .غربي ها ابتدا علم توليد كردند و بعد به تكنولوژي و كالا رسيدند. مثلاً در فيزيك، هيأت بطلميوسي را كنار گذاشتند و نظريات جديدي ارائه كردند. فيزيك نيوتني به ميدان آمد با نظريه هاي جديد و از اين هم جلوتر آمدند. اين پيشرفتهاي علمي در عرصه هاي مختلف اثر خود را گذاشت و در نهايت در قرن 18 بود كه طبقه بورژوا پديد آمد كه اهميت فراواني به تجارت مي داد. اين باعث احساس نياز به كالا شد. تكنولوژي براي توليد كالا بود كه پديد آمد و پيشرفت كرد. در حقيقت، علمي كه در قرن 15 و 16 توليد آن آغاز شد، تكنولوژي را پديد آورد و در قرن 18 و 19 باعث انقلاب صنعتي و تجاري شد. لذا به نظر مي رسد مرحله اول، توليد علم و فكر است و آن گاه تكنولوژي و كالا.

** نكته اي در اينجا هست كه بايد به آن دقت شود. وقتي غرب در سطح محدودي از همان علمي كه وجود داشت، تكنولوژي و كالا توليد مي كردند، از ناكارآمدي تكنولوژي و كالا به ناكارآمدي نظريه ها پي بردند. غرض من اين است كه علم موجود در خلا، هدف جنبش نرم افزاري نيست. علمي هدف است كه قابليت تحليل تكنولوژي مورد نظر خود را داشته باشد و نيازهاي جامعه را بر آورده كند. من در تعاريفي كه از جنبش نرم افزاري شده، نديده ام كه از حد علم فراتر بروند. جنبش نرم افزاري بايد به سوي توليد كالا و تكنولوژي حركت كند و رويكرد آن سمت مردم باشد. اين يعني رعايت هرم منطقي جامعه در تعريف.آيا جنبش نرم افزاري بايد فقط به توليد نظر داشته باشد؟ نه؛ ما علاوه بر اينكه بايد علم را گسترش دهيم، لازم است به سمت توليد تكنولوژي و كالا هم حركت كنيم. هيچ جامعه اي نيست كه از واردات بي نصيب باشد و نيازمند بومي سازي نباشد. پس وقتي ما از جنبش نرم افزاري ياد مي كنيم، به ساماندهي توليد و بومي سازي و واردات علم هم نيازمنديم. جامعه ايران تا گلو در واردات علم فرو رفته است و چندين قرن است كه اسير واردات است. در چنين جامعه اي بحث از توليد چندان سودمند نيست. پس جنبش در بدو امر بايد به وضعيت موجود ناظر باشد و فضاي واردات را ساماندهي كند و سپس متناسب با واردات ساماندهي شده، دست به بومي سازي بزند. در پايان بومي سازي است كه مي توان در انتظار توليد نشست.

*منظور از ساماندهي واردات و بومي سازي چيست؟

**ما در برابر واردات مي توانيم چند گونه مواجهه داشته باشيم. يكي آن كه هر چه از آن سوي مرزها مي رسد، بگوييم نيكوست. چشم بسته بپذيريم و همان گونه دربست از آن استفاده كنيم. دوم اين است كه انتخاب كنيم و سپس وارد كنيم. اولويت واردات را مشخص كنيم و ببينيم فعلاً چه چيز را بايد وارد كنيم و چه چيز را نپذيريم. فقط تقليد نكنيم؛ بلكه اولويت بندي كنيم.

* براي ساماندهي واردات، چه علمي و چه تجاري، به ظاهر بايد افراد و سازمانهاي مختلف همكاري كنند. بايد ارتباط محكمي ميان نهادها و سازمانها در اين باره پديد آيد و هماهنگ با علم عمل كند. اگر اين ارتباط و هماهنگي درست نشود، به نظر نمي رسد كه كار سامان بيابد. به عبارت ديگر، هر نهاد، وزارتخانه يا سازماني بايد بداند كه وارد كردن فلان چيز چه اثري بر نهادهاي ديگر دارد.

** بله؛ همين طور است. ما بايد به توليد علم با نگاهي فراگير و با اشراف كامل نگاه كنيم. همه وزارتخانه ها در توليد علم نقش دارند مثبت يا منفي. مثلاً وزارت بازرگاني بايد كالاهايي را وارد كند كه بومي سازي آنها ممكن است. وقتي در آمد نفت ما بيست ميليارد است و در آمد داخلي ما ده ميليارد، موازنه اعتباريمان ده ميليارد منفي است. در چنين شرايطي چگونه مي توانيم از توليد دم بزنيم؟!اگر كتاب صادرات را نگاه كنيم و با واردات مقايسه كنيم، به اين حقيقت تلخ مي رسيم كه براي توليد راهي طولاني در پيش داريم. ملتي كه فقط مواد خام صادر مي كند و به جاي آن كالاهاي تجملاتي و غيرضروري مي آورد و ده ميليارد موازنه منفي دارد، چگونه مي توان بحث توليد را برايش مطرح كرد؟!در كشور ما 38 صدم درصد بودجه كل تحقيقات است؛ در حالي كه اين مبلغ نيمي از بودجه فولاد مباركه اصفهان است؛ يعني يك شركت توليدي دو برابر بودجه تحقيقاتي كشور بودجه دارد! حال ما مي خواهيم علم توليدكنيم! با چنين شيوه اي كه در پيش گرفته ايم، همين توليد فعلي نيز - هر چند ناچيز است - غنيمت است. من روي تعداد مقالاتي كه در مجلات خارجي چاپ كنيم، به عنوان معيار توليد فكر و علم چندان حساب باز نمي كنم. اين گونه استانداردها با فرهنگ ما متناسب نيست. فرهنگ ما مي گويد: «اطلب العلم من المهد الي اللحد.» اين فرهنگي ديگر است. ما در جنبش نرم افزاري بايد استانداردهاي خود را تعريف كنيم و به آنها اعتبار بدهيم. ما در واردات غرق شده ايم. چگونه مي توانيم جنبش نرم افزاري راه بيندازيم؟! واردات ما بايد كنترل شود و به سوي بومي سازي حركت كند. ما چقدر از توليدكنندگان داخلي حمايت مي كنيم؟
چقدر در اين باره كار فرهنگي مي كنيم؟ صدا و سيما در اينجا نقش مهمي پيدا مي كند، دستگاههاي مختلف آموزشي و پرورشي نقش پيدا مي كنند و بايد بسترهاي فرهنگي توليد علم را فراهم كنند. امروزه تكنولوژيستها نسخه «جهش» را براي ما تجويز مي كنند. مي گويند ما بايد با جهش به تكنولوژي برسيم، بدون بسترسازي. براي مثال، به يك باره خط توليد پژو راه بيندازيم؛ يعني بخش بزرگي از راه را طي نكنيم. من به اين توصيه اعتقادي ندارم. ما نيازمند بسترسازي فرهنگي هستيم. اگر بدون اين مهم به تكنولوژي برسيم، با شرايط پيراموني خود سازگار نخواهد بود. اين كار مثل آن است كه سيبي را بدون آنكه برسد، به صورت كال برداشت كنيم. معلوم است كه نه از گلو پايين مي رود و نه خاصيت سيب رسيده را دارد. اين يعني بريدن بخشي از زمان و بي توجهي به شرايط فرهنگي و اجتماعي. وقتي ابتدا كار فرهنگي و اجتماعي صورت نپذيرد، همانند امروز گرفتار معضل بومي سازي مي شويم.ما امروز همين مشكل را در بخش علم داريم. علمي كه پيوسته به دانشگاه ما تزريق مي شود و از راه ترجمه انباشت مي گردد، اثر سازنده اي ندارد. سامانه آن در دست كيست؟ چه كسي و چگونه انتخاب مي كند؟ از كجا معلوم علمي كه وارد مي شود به كار ما مي آيد؟ آيا شرايط اقليمي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي ما در آن لحاظ مي شود؟به نظر من ما با جاده اي كاملاً يكطرفه روبه روييم. فضاي واردات علم با اين همه تنوع و گستردگي اش به ما رخصت نداده است تا هر چند اندك دست به بومي سازي بزنيم. به همين دليل توليد علم در چنين شرايطي، يك خوش خيالي بيش نيست.جان كلام آنكه ما بايد فضا را به سمتي پيش ببريم كه ناظر به تمدن سازي باشد. برخي از دوستان در تحليل جنبش نرم افزاري به اين موضوع عنايت ندارند.

* غرب در بسياري از علوم پيشتاز است؛ مثلاً پزشكي يا فيزيك؛ اما ما در برخي از رشته ها دست توانايي داشته ايم. در همين رشته ها نيز چند سده است كه با وقفه و ركود مواجه شده ايم. به نظر شما علت اين ركود چيست؟

** علومي كه ما داشته ايم يا داريم، رويكرد تمدني ندارند. جامعه پرداز نيستند. انتزاعي اند، حتي در قرنهاي 4 5 هجري كه آن را «عصر طلايي تمدن اسلامي» لقب داده اند، ما روش تمدن سازي نداشته ايم. البته من ترجيح مي دهم اين دوره را «عصر طلايي تمدن مسلمانان» بنامم نه «تمدن اسلامي» به نظر من، كلمه «اسلامي» در خيلي جاها تلف شده است. اسلام، رنگ نيست كه بتوانيم آن را به سادگي و آساني به هرچه مي خواهيم بكشيم. وقتي مي گوييم «اقتصاد اسلامي»، بايد اين اقتصاد از فرهنگ و اصول اسلامي آب خورده باشد؛ نه اين كه بر همان معاملات غير اسلامي، عناوين اسلامي - مضاربه، جعاله و مانند آن - بگذاريم. تمدن ما در قرن 4 و 5 با واردات و ترجمه شروع شد؛ اما ساماندهي هم شد و به مرزهاي بومي سازي نيز رسيد؛ منتها به مرزهاي توليد نرسيد.

* پس به اين ترتيب جناب عالي معتقديد كه ما براي رسيدن به توليد سالها، و سالها وقت لازم داريم.

** اينكه وقت لازم است تا به توليد برسيم، درست است؛ اما منظورم اين نيست كه چند قرن بايد منتظر بمانيم. من مي گويم بايد بسترسازي كنيم و وضعيتي را كه در آن قرار داريم، فراموش نكنيم. مغرب زمين دست كم چهارصد يا پانصد سال كار كرده اند؛ اما ما دستگاه منطقي ديگري داريم. وقتي مرحوم شهيد حاج ابراهيم همت در 27 سالگي در سايه دستگاه منطقي الهي يك لشكر را فرماندهي مي كند، معلوم مي شود كه اين دستگاه توانايي خاصي دارد. اينكه برخي ها بيست و پنج يا پنجاه سال را براي رسيدن ما به وضعيتي مناسب پيش بيني كرده اند، شدني است؛ چون ما هم ظرفيتهاي لازم را داريم و هم لطف خدا را.

*در اين بيست و پنج سال گذشته آيا پيش نرفته ايم؟

**تحليل من است كه در اين بيست و پنج سال، دو تجربه بشري را آزموديم و نپسنديديم. مسؤولان ما در آغاز انقلاب روش دولت سالارانه شرقي را آزمودند. دولت همه چيز را به دست گرفت؛ اما ديدند كه اين روش جواب نمي دهد. سپس تجربه غرب را آزمودند و يكي از نمونه هاي كاپيتاليسم را به كار گرفتند. باز هم جواب نداد. ديديم كه سرمايه داري غرب عدالت اجتماعي نمي آورد و جز بر فقر از يك سو و غنا از سويي ديگر نمي افزايد و جز فساد اداري و رانت خواري به بار نمي آورد. به يكي امكانات مي دهد و از ديگري مي گيرد. البته همين تجربه براي ما بسيار مفيد بود؛ لذا من حركت نظام را در اين دو دهه و نيم مثبت مي دانم. اينكه ما بعد از بيست و پنج سال به اين نتيجه رسيديم كه بايد جنبشي را ساماندهي كنيم، نشان مي دهد كه از پشتوانه اي برخورداريم و مي توانيم وضعيت جامعه بشري را تحليل كنيم. ما در جنبش نرم افزاري با يك هويت شبكه اي مواجه شده ايم و با يك نظريه جديد كه بخشهايي از آن درباره همين تمدن موجود است و بخشهايي نيز نقص نظام غرب است.
غرب، انسان را تك بعدي تعريف مي كند و ما اين تعريف ناقص را با اضافه كردن بعد معنوي كامل مي كنيم. نظر من اين است كه دامنه جنبش نرم افزاري فراتر از ايران است؛ زيرا امواج بيداري اسلامي بدون آنكه ما كار كرده باشيم، مرزهاي جغرافيايي را در نورديده است.

* جناب عالي در مسير جنبش نرم افزاري به بوميسازي علم، تكنولوژي و كالا بسيار اهميت مي دهيد. بفرماييد موانع اين امر چيست؟ آيا ما تا به حال به صورت جدي در فكر چنين كاري نبوده ايم يا دستهايي در كار است كه نگذاشته اند ما به آن بپردازيم؟

** من فكر مي كنم، يكي از مهمترين موانع جنبش نرم افزاري عناصر دخيل در امر واردات در سه سطح علم، تكنولوژي و كالاست. در وضعيت فعلي كشور ما، قدرت جامعه در دست تكنولوژيستهاست، نه در دست مردم و نخبگان. تكنولوژي در دست كساني است كه در دستگاههاي مختلف نفوذ دارند. مانع اصلي ايجاد فضاي توليد همين ها هستند. وارد كنندگان در كشور ما بر بسياري از جريانها و تصميمها نقش عجيبي دارند. جنبش نرم افزاري بايد با اين مسأله برخورد خردمندانه اي داشته باشد. خوب است دانشجويان به جاي آن كه خود را به جنجالهاي سياسي بيندازند، سراغ وزارت بازرگاني بروند و بپرسند كه فلان كالا را براي چه وارد كرده اند.

* قدرت سياسي چقدر در اين ميان نقش دارد؟

** معلوم است كه وزارتخانه ها نقش كليدي در رفع موانع دارند. وزارتخانه ها مي توانند از توليد حمايت كنند و... .

* پس وزارتخانه ها بايد خود را در كار جنبش به صورتي جدي درگير كنند.

** همه مردم و نهادها و وزارتخانه ها بايد آگاهانه و عاشقانه درگير شوند و بايد از وضعيت موجود آغاز كنند. بايد ببينند چه نواقص و كاستيهايي در كار است و آنها را از ميان بردارند. لازم است كه برنامه را از صفر تا صد ترسيم كنند، نقش هر دستگاهي را بشناسند و همه وزارتخانه ها و حتي جريانهاي سياسي و فرهنگي به عنوان صاحبان نقش در جامعه و محيط پيرامون، وظيفه خود را بر عهده بگيرند.

* بنابر توضيحات جناب عالي و تعريفي كه از جنبش نرم افزاري ارائه كرديد، جنبش نرم افزاري مقدمه ايست براي تمدن سازي .

** اگر جنبش نرم افزاري به همان معنا كه گفتيم، برپا شود، تمدن ساز و جامعه پرداز است. به عبارت ديگر، جنبش نرم افزاري با تمدن سازي برابر است. البته جنبش بر تمدن تقدم زماني دارد. جنبش نرم افزاري در اين تعريف، همه اركان و بخشهاي جامعه را دربر دارد، از بالاترين سطح تا پايين ترين. هر قشري در جامعه نقشي تعريف شده در آن دارند.

* اگر نكته يا سخني در پايان داريد، مشتاق هستيم آن را بشنويم.

** من فقط مختصري درباره علوم ديني عرض مي كنم. كاروان علم و تكنولوژي جهان در حال حركت است و ما با اين وضعيت روز به روز عقب مي مانيم و فاصله ما بيشتر مي شود. ما در جامعه خود سه عرصه بسيار مهم داريم: عرصه سياسي، عرصه فرهنگي و عرصه اقتصادي. در عرصه فرهنگي داراي مباني ارزشي، بينشي و دانشي هستيم. دين بايد بتواند مواد خام ارزشهاي ما را فراهم كند به گونه اي كه به بينش تبديل شوند. اين جاست كه نقش نهادهاي ديني و حوزه هاي علميه پديدار مي شود. اگر ما نتوانيم ارزشهاي جامعه را به سويي هدايت كنيم كه به بينش تبديل شوند، با مشكل مواجه مي شويم. بينش است كه به تفكر مي آيد و مايه همكاري اجتماعي مي شود. اما آيا محتواي ديني ما با همان شكل سابق مي تواند از عهده اين كار برآيد؟ در اين باره بايد تأمل كرد. آيا محتواي ديني ما در هزاره سوم ميلادي مي تواند تبديل به بينش شود؟ شاخصهاي اين امر بايد به دست همين نهاد تأمين گردد. به نظر من، محتواي ديني ما بايد بتواند با جامعه شناسي و برقراري ارتباط با مجموعه شبكه و تعيين شاخصها، محتواي ارزشي را سامان دهد و تبديل به بينش كند. نظام ارزشي مردم از اين رهگذر تأمين شود و مردم كالاي متناسب با دين را طلب كنند. اين مسأله اي بسيار مهم است؛ زيرا برخي جهتگيريها از لايه هاي پايين جامعه به لايه هاي بالا - يعني نخبگان و متخصصين - القا مي شود. متخصصان از اين طريق تحريك مي شوند كه تكنولوژي مناسب با آن را دنبال كنند. در اين صورت است كه ديگر ربا محقق نمي شود و انواع فساد و پول شويي و پارتي بازي شيوع پيدا نمي كند.
بنابراين، نظام ارزشي بايد جايگاه پيش فرض را براي خود اشغال كند و به علم تبديل شود. نقش اصلي را در اينجا دين بر عهده دارد. دين بايد بتواند اصول موضوعه نظام نيازمنديها و مجموعه بخش ارزشي جامعه را سامان بدهد. جامعه بايد در فضايي مذهبي نفس بكشد. من به هيچ وجه به فيزيك اسلامي يا شيمي اسلامي اعتقاد ندارم و نقش دين و علوم ديني را در آنچه عرض كردم، ارزيابي مي كنم. ما بايد به اين سمت پيش برويم كه هر بخش از جامعه در جاي خود نقش متناسبي بر عهده بگيرد و از اين طريق، شبكه ايجاد شود و دولت، ملت، دين، سياست، اقتصاد و فرهنگ هماهنگ عمل كنند و با ديد شبكه اي به آنها نگريسته شود.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط