توليد علم هزار پيچ وخم دارد

تكريم علم و علم آموزي از مسلمات فرهنگ اسلام است .بي شك، پرداختن به اين مهم، ما را در دستيابي به توفيقات بيشتر درراه توليد علم كه از مهمترين دغدغه هاي جامعه علمي است، ياري خواهد نمود.دكتر مهدي محقق، رئيس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، در مصاحبه پيش رو كه توسط دبيرخانه نهضت آزاد انديشي وتوليد علم (معاونت پژوهشي حوزه علميه قم )در اختيار ما قرار گرفته است، به موانع موجود در راه توليد علم، ونقش تكريم علم وعالم اشاره نموده است.
شنبه، 11 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توليد علم هزار پيچ وخم دارد
توليد علم هزار پيچ وخم دارد
توليد علم هزار پيچ وخم دارد
نويسنده:دكتر عبد الوهاب فراتي
منبع:روزنامه قدس
اشاره:
تكريم علم و علم آموزي از مسلمات فرهنگ اسلام است .بي شك، پرداختن به اين مهم، ما را در دستيابي به توفيقات بيشتر درراه توليد علم كه از مهمترين دغدغه هاي جامعه علمي است، ياري خواهد نمود.دكتر مهدي محقق، رئيس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، در مصاحبه پيش رو كه توسط دبيرخانه نهضت آزاد انديشي وتوليد علم (معاونت پژوهشي حوزه علميه قم )در اختيار ما قرار گرفته است، به موانع موجود در راه توليد علم، ونقش تكريم علم وعالم اشاره نموده است.

آقاي دكتر، اگر موافق باشيد، براي آغاز گفتگو وضعيت فعلي علوم ديني را در جامعه ايران بررسي كنيم .همان گونه كه استحضار داريد، توليد در اين علوم با وقفه مواجه شده است .مي خواهيم ببينيم علت اين وقفه چيست .آيا علت آن را بايد دروني بدانيم يا بيروني؟ به عبارت ديگر آيا ماهيت علوم ديني به گونه اي است كه در شرايط معاصر با مشكل روبرو شده اند يا عوامل بيروني مانع توليد و زايش علوم ديني هستند؟

با توجه به سابقه علم در تمدن اسلامي و بويژه در كشور ما، نبايد علوم ديني را يك مقوله جدا محسوب كنيم .علم، كه عبارت است از كشف حقيقت، يكي از مميزات انسان است .ويژگي انسان، كه انديشه و تعقل است، اقتضا مي كند در پي كشف مجهولات باشد .ديگر فرقي نمي كند كه اين مجهول، دنيايي باشد يا عقبايي؛ مادي باشد يا معنوي .ابعاد زندگي انسان از همديگر جدا نيستند؛ لذا حتي كسب مال، كه به ظاهر دنيايي محض است، جنبه عقبايي و اخروي هم دارد؛ چنانكه پيامبر(ص )فرمود :«نعم المال الصّالح لرجلٍ صالح.» اين حديث نشان مي دهد كه دين را نمي توان از دنيا جدا كرد.تاريخ نيز گواهي مي دهد كه دانشمندان ما علوم دنيوي و اخروي را از هم جدا نمي كرده اند.در «رسائل اخوان الصفا» آمده است كه پرداختن به همه علوم لازم است.مي دانيد كه اين «رسائل» در حقيقت دائرة المعارف زمان خويش بوده است .مؤلفان آن نيز نام خود را فاش نكرده اند تا ثابت كنند آنچه نوشته اند براي رضاي خدا بوده و نه براي شهرت و نه براي صله و نه براي جايزه .براي خدمت به علم قلم در دست گرفته اند .در آنجا مي گويند، ما هيچ علمي را بر علم ديگر رجحان نمي دهيم.همه علوم لازمند؛ بخصوص كه علوم به كيفيتي بوده اند كه همديگر را تأييد مي كرده اند .شما اگر -مثلاً -محصل فقه هستيد، ناگزيريد در مسائل مواريث دست به دامان رياضيات بشويد تا حساب كنيد .در مسأله قبله به علم نجوم متوسل مي شويد.حتي براي تعيين قبله نيازمند علم جغرافي هستيد.دانشمندان مسلمان كتاب هاي متعددي درباره تعيين قبله نوشتند و از جغرافي نيز سخن به ميان آورده اند .بنابراين، علوم به هم مربوطند .در علوم عقلي اگر -مثلاً -بخواهيد خدا را اثبات كنيد، دو روش دارد :عقلي و سمعي.اگر طريقه عقلي را انتخاب كنيد، بايد فلسفه بدانيد، كلام بدانيد و براي مقدمه فلسفه و كلام، منطق بدانيد.در آن قسمت كه دليلش سمعي و نقلي است، بايد قرآن بدانيد .به تبع تفسير، بايد قرآن بدانيد
.بايد آيات محكم را از متشابه تشخيص بدهيد و ناسخ را از منسوخ امتياز بدهيد .در احاديث كه آنها نيز يكي از دلايل طريق سمعي هستند، ماجرا از همين قرار است .بايد بدانيد كدام حديث، واحد است و كدام متواتر و كدام سنديت دارد و كدام حجيت .بايد معلوم كنيد كه آيا در ميان رواتش، راويان ضعيف هم هست تا حديث ضعيف شود يا همه قوي هستند و حديث هم قوي است.بنابراين، در همان اثبات ذات باري تعالي، كه هدف غايي هر انساني است و خداوند درباره آن فرموده :«ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»، به علوم مختلفي نيازمنديد.

آيا جناب عالي تقسيم علوم را به «ديني» و «غيرديني» نمي پذيريد؟

نه؛ اگر كتابهاي «نفائس العلوم» يا «احصاء العلوم» را نگاه كنيد، همه آنها علوم را تقسيم مي كنند؛ شعبه شعبه مي كنند؛ اما ماهيت اوليه همه آنها يكي است؛ به عبارتي، جوهر آنها، يگانه است .

يك نكته ديگر كه از سخنان شما برمي آيد، اين است كه علم به اين لحاظ كاربر است كه مضر يا مفيد مي شود؛ يعني تقسيم بنديهاي علوم به كاربران آن وابسته است .ممكن است به اسلحه و آلت دست ستمگران يا به ابزاري براي خدمت به انسان تبديل شود .پس تقسيم علم به ديني و غيرديني و مفيد و غيرمفيد، به كاربر آن برمي گردد نه به ماهيت آن .اجازه دهيد سؤال ديگري مطرح كنيم .با توجه به تعريف شما از علم و سابقه اي كه علم در فرهنگ و تمدن ما دارد، وضعيت فعلي علم را در جامعه ما چگونه مي بينيد؟

اين كشور ساليان دراز دانشگاه و دانشكده داشته، مدرسه و مهد داشته .باعث تأسف است كه ما ابتداي زندگي علمي خودمان را سال 1313مي دانيم؛ يعني سالي كه دانشگاه تأسيس شد.

به نظر مي رسد مراد از اين علم كه مي گويند در سال 1313مكاني براي خود يافت، علم مدرن است .

علم، مدرن و غيرمدرن ندارد .بسياري از علوم در تمدن اسلامي ريشه دارند؛ مثلاً پزشكي از تمدن ما برخاسته .سابقه اش پيش ماست.غربي ها ترجمه اش كرده اند .

شايد مراد، نوع آموزش مدرن است؛ يعني به صورت ترميك.

به هر حال، نمي توانيم بر يك دوره درخشان از زندگي علمي خودمان قلم بطلان بكشيم .قطب الدين شيرازي در شرح كتاب «القانون» مي نويسد :وقتي پدر و عمويم -كه پزشك بودند -از دنيا رفتند، من چهارده ساله بودم و رئيس بيمارستان مظفري شيراز شدم با تخصص چشم پزشكي.درست نيست كه اين حقايق را ناديده بگيريم و بگوييم پزشكي را از غرب گدايي كرده ايم.در سال 1620يك دانشمند هلندي كه استاد زبان عبري و عربي بوده، تصريح مي كند كه مسلمانان سيصد نوع دارو كشف كرده اند كه تا به حال بر ما اروپاييان مجهول بوده و يونانيان باستان هم از آن اطلاع نداشته اند.حالا سيصد سال از سخن اين دانشمند گذشته و ما مي گوييم دانشگاه نداشته ايم و -مثلاً -دانشكده داروسازي مان را از اروپاييان اخذ كرده ايم.خود اروپاييان چيز ديگري مي گويند .كتابهايي مانند «مفردات الادويه» نوشته ابن بيطار و «جامع اسماء النّبات» نوشته ادريسي سرمايه اي بود كه اروپاييان با آن آشنا شدند و در حقيقت داروشناسي «فاركولوژي» را از ما اخذ كردند .آن وقت ما چرا مي گوييم دانشگاه ما از سال 1313آغاز شده و رضاشاه باني آن است؟ مراغه در زمان خواجه نصيرالدين طوسي يك مركز رياضيات و نجوم بوده .جايي بوده كه از همه دنيا براي خواندن رياضي و هندسه و حساب و نجوم به آن جا مي آمده اند .براي دانشجويي مي آمده اند .رصدخانه بوده و ستارگان و كهكشانها را رصد مي كرده اند .آن وقت، ما مي گوييم علم خود را از فرنگيها گرفته ايم .از يونان گرفته ايم .به همين كيفيت است علوم ديگر .بنابراين، نه تنها علوم ديني، بلكه علوم دنيايي نيز به حد كمال در مملكت ما بوده است .ما مي گوييم نفت ايران را يك انگليسي به نام «ويليام ناكس دارسي» كشف كرده است ؛ اما اگر كتاب «افضل التقاسيم في معرفة الاقاليم» يا «صورة الارض» ابن روقل يا «اعلاء النفيسه» را نگاه كنيد، مي بينيد هزار سال پيش نوشته اند :«في آبادان آبار نيران.» يعني در آنجا چاه هاي آتش وجود دارد .چرا همه چيز را به فرنگ نسبت مي دهيم؟ حتي اجازه نمي دهيم مسلمان بداند چه داشته است .شما الان برويد وزارت علوم و ببينيد در برنامه تاريخ پزشكي دانشگاه ما چه مطالبي گنجانده اند .نامي از ابن سينا و ابن بيطار و امثالهم نخواهيد ديد .مثل اينكه حرام است دانشجوي مسلمان اهميت و عظمت علم را در اسلام بداند؛ بفهمد كه همه چيز داشته .چرا بايد اين گونه باشد؟ فرنگي ها هم از خدا مي خواهند كه ما تحقير شويم .مي خواهند همه چيز را به خود نسبت دهند .گاهي مي گويند مسلمانان آدم حسابي نداشته اند.فقط يك ابن سينا داشته اند كه كپي ارسطو بوده .يك محمد بن زكرياي رازي داشته اند كه كپي جالينوس بوده .بنده چند سال پيش كتابي را چاپ كردم با عنوان «الشكوك علي جالينوس».اين كتاب، ايرادات محمدبن زكريايرازي است بر جالينوس.كتاب داراي مقدمه انگليسي، فارسي و عربي است .در اين كتاب، رازي گفته، حق جالينوس برگردن من از حق يك ارباب بر برده خود بيشتر است؛ چون من از علم او استفاده كرده ام؛ ولي اصول علمي اقتضا نمي كنند كه بدون دليل تسليم بزرگان شويم و من با دليل و برهان، آراي نادرست جالينوس را به محك نقد و انتقاد كشيده ام.آن گاه انتقاد مي كند و مي گويد، اگر جالينوس زنده بود، براي خرده ها و انتقادهايي كه بر او گرفته ام، به من جايزه مي داد!ما بايد چنين كتابهايي را در دانشگاههايمان مطرح كنيم .ابن سينا چقدر بر ارسطو انتقاد كرده است؟ حتي ملامهدي نراقي در كتاب «شرح الهيات شفا»، هم بر ارسطو و هم بر ابن سينا خرده مي گيرد و مانند يك متفكر مستقل نمودار مي شود .چرا فرنگي ها مدارس كشيشي خود را مبدأ دانشگاههايشان مي دانند؟ چرا ما چنين نكنيم و مدارس علميه خود را مبدأ دانشگاههايمان ندانيم؟ به اين «چرا» ها بايد جواب داده شود .

گويا مثلاً مدرسه علميه آنها بوده؛ مثل منچستر.

بله؛ كاملاً درست است .همين مدرسه آكسفورد كمبريج هم چنين سابقه اي دارد .ما نه تنها دانشگاه داشتيم؛ بلكه دانشگاه بسيار اصولي و جامعي هم داشتيم .

البته ميان ما و آنها يك تفاوت وجود دارد .دانشگاه منچستر ادامه همان سنت كهن آنهاست؛ يعني همان روند با تغييراتي ادامه يافته و به دانشگاه مدرن تبديل شده است؛ اما دانشگاه در حوزه علميه سنتي ما ريشه ندارد.

ما بايد كاري مي كرديم كه دانشگاههايمان در ادامه همان مدرسه هاي كهن شكل بگيرند و همان مسير را ادامه دهند .

ما تمدن درخشاني داشته ايم؛ تمدني كه به علم و دانش بها مي داده و چنان كه جناب عالي فرموديد، دانش امروز جهان، وامدار كوششهاي علمي آن تمدن است .آيا مي توانيم آن تمدن را باز توليد كنيم؟ چه موانعي بر سر راه اين آرمان است؟

بله، نمي توان انكار كرد كه دو -سه قرن پس از ظهور اسلام، شكوفايي و بالندگي علمي شگفتي در جهان اسلام پيدا شد؛ به گونه اي كه در جهان سابقه نداشت.همه علوم در اين تمدن رشد كردند .از تاريخ بگيريد تا هندسه و حساب و موسيقي و كلام و فلسفه و غيره .اين را نيز نمي توان انكار كرد كه اين تمدن رو به افول نهاد.به نظر مي رسد بايد ببينيم چه عواملي در آن تمدن وجود داشت كه الان وجود ندارد .عناصر اصلي آن شكوفايي چه بود كه حالا خبري از آنها نيست.عنصر اصلي، بزرگداشت علم بود .در جامعه اي كه عالم بي احترام است، مسلماً بستر توليد علم فراهم نمي آيد .

به نظر مي رسد در آن دوره ظرفيتها بيشتر از دوره هاي ديگر بوده، مثلاً در بغداد در دوره خلافت اسلامي، يهوديان و مسيحيان و مسلمانان راحت مي نشسته اند و بحث مي كرده اند؛ يعني به قول امروزي ها نوعي انعطاف جدي و طبيعي برقرار بوده است .

بله؛ اساساً در جامعه علمي اگر انعطاف نباشد و گمان كنيم كه هر چه ما مي گوييم صد درصد درست و آنچه ديگران مي گويند، غلط است، بايد با علم و توليد علم خداحافظي كنيم . علم نيازمند انعطاف، گفتگو و تضارب آراست .در اخلاق هم اين گونه است.
يكي ديگر از لوازم توليد علم، امكانات پژوهشي است .بايد ببينيم جامعه علمي ما چقدر از اين امكانات بهره مند است .آيا دانشگاههاي ما براي دانشجوي فوق ليسانس و دكتري يك كتابخانه منظم تحقيقي دارند؟ حال به دوره گذشته ما نگاه كنيد .به زمان قطب الدين شيرازي نگاه كنيد .او بر كتاب «قانون» شرح مي نويسد.مي گويد همه دنيا را براي يافتن شرحهاي اين كتاب زير پا گذاشته ام .مي گويد به آسياي صغير رفتم .مراغه رفتم .سه شرح يافتم كه در اينجا نداشتم .نامه اي به سلطان مصر نوشتم تا شرح ابن نفيس و ابن جنيد را برايم بفرستد و وقتي يقين كردم در اقطار عالم كسي نيست كه اين منابع در اختيار او باشد، نوشتن را آغاز كردم .
ما در عصر ارتباطات زندگي مي كنيم؛ اما كتاب در كتابخانه نداريم.كتابخانه به روز نداريم .حال چگونه مي خواهيم علم توليد شود؟ با اين وضعيت، اگر اثر علمي و توليد علمي ما را با توليدات دانشگاههاي معتبر دنيا مقايسه كنيد، توليد علمي ما در درجه سوم و چهارم قرار مي گيرد .شما به جاهايي كه رساله فوق ليسانس و دكتري الهيات مي نويسند، نگاهي بيندازيد؛ آيا منابع دارند؟ منظورم از اين منابع، يوناني و سرياني و لاتين نيست .ما حتي منابع اسلامي را هم در اختيار نداريم .وقتي ما اهل رقابت نباشيم چگونه علم شكوفا مي شود؟ بنده در علوم تجربي و مانند آن نظر نمي دهم؛ اما در علوم انساني با چه كشوري رقابت مي كنيم؟ شما به ژاپنيها نگاه كنيد !چگونه مي روند و عربي مي آموزند و -مثلاً -كتاب ملاصدرا را به انگليسي و ژاپني ترجمه مي كنند؟ شاگرد من آقاي هامارا، كتاب «اكسير العارفين» ملاصدرا را با ترجمه ژاپني و انگليسي در ژاپن چاپ كرده است .ما زودتر علم جديد را گرفته ايم يا ژاپن؟ ما زودتر گرفته ايم .اگر به تاريخ اميركبير رجوع كنيد، به اين حقيقت پي خواهيد برد .اما چرا آنجا اين گونه شد؟ چرا آنها به علم بها مي دهند و ما نمي دهيم؟ كتابي را دانشمند مسلماني نوشته است به نام «التصريف لمن عجز عن التأليف» .سالها پيش اين كتاب به زبان لاتين ترجمه شد .اروپاييها جراحي نداشتند، به وسيله اين كتاب -در آندلس اروپا -جراحي را آموختند .كتاب را به انگليسي، آلماني، روسي، تركي و خلاصه به هر زباني ترجمه كردند .بنده و مرحوم استاد احمد آرام نيز آن را به فارسي برگردانديم.اين كتاب را يك دانشمند مسلمان نوشته و حدود 800سال پيش به زبان اروپايي ترجمه و چاپ شده .لابد ارزشي دارد؛ اما چرا براي ما بي ارزش است؟ وقتي آن را ترجمه كرديم، به هر نهادي داديم، چاپ نكردند .به يكي از دانشگاهها مراجعه كرديم، گفتند اگر چاپ كنيم، فروش ندارد .پولش بر نمي گردد، سرانجام كار به جايي رسيد كه كتاب را با خرج دولت مالزي در تهران چاپ كرديم.
علم، بستر علمي مي خواهد .اگر مسائل غيرعلمي را ملاك همه چيز قرار دهند، كاري از دست ما برنمي آيد .دانشگاه ما بستر مناسبي براي توليد نبوده است.برخي از مشكلات دانشگاههاي ما به استادان بر مي گردد.دانشگاهها بايد اساتيد دائمي داشته باشند؛ نه حق التدريسي؛ اما الان بيشتر دوره هاي دانشگاهي را استادان حق التدريس برگزار مي كنند؛ يعني «استادهاي پروازي» .ديگر با شاگردان كار نمي كنند .شاگردان مجال طرح سؤال و درخواست راهنمايي ندارند.دوره هاي برخي دانشكده ها با استادان پروازي برگزار مي شود؛ ولي استادان خود دانشكده ها مشاغل ديگري برعهده گرفته اند.بنده چنين چيزي را در هيچ كشوري نديده ام.مشكلات و كوته نظري هاي مادي همه چيز را تحت تأثير خود دارند .مرحوم آية ا ...مرعشي مي گفت :من زماني حدود بيست ساعت از روز را با شكم گرسنه مي گذراندم .پول وجوهات هم بود؛ ولي استفاده نمي كردم .نماز و روزه استيجاري مي گرفتم .پس معلوم مي شود كه عامل اصلي ركود علمي ما پول نيست .ما انگيزه هايي داريم كه مي توانند جاي پول را بگيرند و حتي گرسنگي را برايمان تحمل پذير كنند؛ اما مسأله بزرگداشت علم و عالم از عواملي است كه نمي توان از آن گذشت .وقتي افراد نادان و بي سواد براي استادي مزاحمت ايجاد كنند و كارهاي علمي او را مذمت كنند، ديگر رمقي براي اهل علم نمي ماند .
مسأله توليد علم هزار پيچ و خم دارد .به هزار مسأله مربوط است كه بايد حل شوند .وقتي اين مسائل حل شدند، انشاءا ...استعدادها و نبوغ فوق العاده مردم با فرهنگ ما نيز بروز و نمود مي يابد.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.