فيلسوفي كه وحي، شهود و عقل را در هم آميخت
منبع:روزنامه قدس
* با توجه به اينكه معمولاً بزرگداشت و بررسي آرا و انديشه هاي ملاصدرا در كشور ما توسط «بنياد صدرا» انجام مي شود، اگر ممكن است در ابتدا قدري از علل، انگيزه ها و سير تشكيل بنياد صدرا برايمان بگوييد.
** در اول خرداد سال 1378 پس از چند سال تمهيد مقدمات علمي و اجرايي همايش بين المللي بزرگي حدود يك هفته برگزار شد و در آن هزاران استاد حوزه و دانشگاه و حدود دويست نفر استادان مبرز فلسفه و فيلسوف صاحب نظر خارجي از سراسر جهان شركت داشتند و بيست و دو جلد مقالات آن همايش به دو زبان فارسي و انگليسي فراهم و چاپ شد.اصل اين همايش يك ضرورت اجتماعي و علمي بود كه با آن ملاصدرا كه از بزرگترين مفاخر مذهبي و ملي ماست، به مردم ايران و ديگر ملل جهان معرفي و حكمت و اخلاق و فرهنگ شيعي و اسلامي در جامعه ترويج مي گرديد.آثار و بركات اين همايش بيش از حد انتظار بود و تأثير عميقي در محافل فلسفي جهان بر جاي گذاشت و موجي فرهنگي در جامعه و نوعي اعتماد به نفس و غرور در جوانان كشور به وجود آورد كه از ديدگاه بزرگان كشور به دور نماند و از اين رو عده اي از مسؤولان عالي كشور پيشنهاد كردند كه اين بساط گسترده بماند و نهال كاشته را به ثمر برساند و مؤسسه اي به همين منظور تشكيل شود كه كارها را دنبال كند و مانع قطع رابطه فلسفي ملل ديگر بشود.از همان تاريخ بنياد حكمت و فلسفه اسلامي به نام ملاصدرا تشكيل شد و وظايفي براي آن تعريف كرديم و از آن تاريخ بيش از ده همايش داخلي و بين المللي، چه در ايران و چه در خارج به نام ملاصدرا برگزار شده و خدماتي در جهت نشر حكمت و فلسفه و فرهنگ اسلامي عرضه شده است كه برخي مجري طرحهاي ملي و برخي حتي طرحهاي بين المللي و فراملي است و از آن استقبال شده است.* ملاصدرا جايگاه و مرتبه والايي در فلسفه اسلامي دارد. جايگاه وي را در فلسفه به طور عام و در فلسفه اسلامي به طور خاص چگونه ارزيابي مي كنيد؟
** درباره جايگاه و مرتبه ملاصدرا در فلسفه اسلامي و جهان مطالب فراواني گفته شده است، كه بيشتر در مقايسه با مكاتب ديگر فلسفه اسلامي است؛ اما بخش اول سؤال شما از جايگاه و مرتبه مكتب ملاصدرا در فلسفه به طور كلي است. در پاسخ اين بخش بايد دقت زيادي كرد، زيرا به علت تفاوت مهم مكتب ملاصدرا با فلسفه هاي غيراسلامي مقايسه آن دو هم دشوار است.فلسفه هاي ديگر دنيا را مي توان به چند دسته تقسيم كرد؛ فلسفه هاي قديم و ماقبل ملاصدرا و فلسفه هاي پس از او. ملاصدرا از يك نظر احياگر فلسفه هاي پيش از خود است. زمينه و متن اصلي مكتب فلسفي را بر فلسفه مشائي (ارسطويي) گذاشت كاري كه تقريباً همه فلاسفه مسلمان كرده اند و حتي شيخ اشراق هم بيشتر كارهاي خود را بر آن اساس نوشته و مي شود گفت راه و رويه اي بود كه گروه باطنيه داشتند. اما اقتباس او از فلسفه مشائي فقط در حد يك چارچوب كلي بود و ملاصدرا توانست تغييرات اساسي در مسايل آن به وجود آورد و به آن تعالي ببخشد. گذشته از آنكه مكتب ارسطو به قول معروف حداكثر دويست مسأله را در بر مي گرفت و ابن سينا و فلاسفه ديگر آن را تا حدود هفتصد مسأله فاخر رساندند. مسايل و مطالبي كه شايد ارسطو و يونانيان پس از او از درك آن عاجز بودند. بنابراين فلسفه ملاصدرا قابل مقايسه با مكتب مشاء نيست و خواهيم گفت كه مكتب خود را تقريباً بر خرابه هاي مكتب ارسطو بنا كرد نه اينكه پيرو يا مفسر آن باشد.* مكتب ملاصدرا با فلسفه اشراقي افلاطون و سقراط و حكماي پيش از آن دو چه تفاوتي دارد؟
** ببينيد، فلسفه اشراقي باستاني و مطالبي كه از آنها رسيده بود بسيار خام و خالي از استدلال بود و رمزگونه بيان شده بود، ولي ملاصدرا در عين آنكه از ميراث آنها بهره گرفت؛ اما اولاً همه مطالبي را كه پذيرفته بود به صورت منطقي و فلسفي اثبات و استدلال كرد و آن خام را پخته و فلسفي و فني كرد، دوم آنكه از آن فلاسفه دفاع كرد و آنها را از تهمتهايي كه ارسطو به آنها زده بود، مبرا نمود.نتيجه آنكه، جايگاه مكتب فلسفي ملاصدرا به مراتب بالاتر از فلسفه يونان قديم است؛ چه مكتب مشائي و چه مكتب اشراقي، ملاصدرا با آنكه به عرفان افلوطيني اسكندراني معتقد بود، اما آنچنان از آن پيشي گرفت و عرفان و فلسفه اسلامي را رشد داد و بالا برد كه امروز ديگر عرفان قبل از اسلام جلوه اي ندارد.اما فلسفه ملاصدرا در مقايسه با فلسفه هاي غربي بعد از او از دكارت شروع مي شود. اين مقايسه وقتي ممكن است كه ارزيابي درستي از فلسفه جديد غربي (بعد از رنسانس) داشته باشيم و در اين باره از چند منظر مي توان به مسأله نظر كرد:اولاً - فلسفه جديد غربي براساس انسان محوري و حتي به كنار گذاشتن عوالم نامحسوس حتي خدا بنا شده و از اين رهگذر كمبودهاي بسياري را در خود دارد. از اين نظر فلسفه جامع ملاصدرا كه علاوه بر پاسخ يابي و پاسخگويي به مسايل فلسفه هاي جديد، مسايل ديگر فلسفه الهي و ماوراء طبيعت را هم شامل مي شود بر همه آنها برتري دارد.
ثانياً - در فلسفه هاي جديد نگاه فلسفي معمولاً يك نگاه جامع و فراگير به جهان و انسان نيست و كمتر به يك دستگاه فلسفي منسجم و كامل شباهت دارد. مثلاً كانت فقط بعد معرفت شناسي را محور فلسفه خود قرار داده يا در مكاتب ديگر مسايل زيادي از فلسفه را رها كرده و از آن بحث نكرده اند، حال آنكه مكتب ملاصدرا يك دستگاه فلسفي منظم و جامع و هماهنگ است و اصول آن مكمل يكديگر و اين اصول كليدي براي حل مسايل ديگر فلسفي مي باشد.ثالثاً - برداشت ناصحيح برخي از اين مكتبها از مباحث و مفاهيم فلسفي است؛ مثل به كار بردن غلط اصطلاح اگزيستانس كه به معني وجود است، ولي مصداق آن را ماهيت معرفي مي كنند يا تعبير «معنادار» بودن كه آن را معادل تجربي و قابل حس بودن مي گيرند و حقايق نامحسوس را بي معنا يعني غير موجود مي دانند و از حوزه تفكر فلسفي خود بيرون مي اندازند و امثال اين گونه مواضع كه سبب ضعف بينش فلسفي مي شود و فلسفه ملاصدرا از اين گونه كمبودها به دور است و في المثل در حكم يك حكيم سالخورده و داناست كه در برابر جوانان نو رسيده و بي تجربه قرار گرفته باشد.اما بررسي جايگاه فلسفه ملاصدرا در ميان مكاتب اسلامي فلسفي و كلامي به طور خاص، پاسخ اين است كه مكتب ملاصدرا هم از لحاظ عمق و هم از لحاظ فلسفي بودن استدلالها و دقيق بودن بررسيها و استحكام اصولي مانند اصالت وجود و مشكك بودن آن يا اثبات مسايل مهم جديدي مانند اصل حركت جوهري ماده يا نحوه حدوث نفس انسان و همچنين از لحاظ روش بحث (روش شناسي) با مكتب مشائي ابن سينا و مكتب اشراقي سهروردي و مكتبهاي كلامي مسلمانان تفاوت بسيار دارد و در سطحي بسيار بالاتر از آنها قرار گرفته است.ملاصدرا مسايلي را كه ابن سينا قادر به حل آن نبود، به خوبي حل كرده و مسايل فلسفه اشراقي و حتي عرفان اسلامي را با پخته و استدلالي كردن مسايل به كلي عوض كرده است.از اين جهت است كه مكتب ملاصدرا در نظر فلاسفه متأخر به عنوان ثمره و صورت تكامل يافته فلسفه اسلامي و تنها مكتب قابل دفاع شناخته مي شود و جايگاه منحصر به فردي يافته است.
* مشرب خاص تفكر صدرايي كه آن را از ديگر مكتبهاي فلسفي ممتاز مي كند، چيست؟
** وجه بارز امتيازات مكتب ملاصدرا نوع نگاه به عقل و وحي و كشف است. وحي همان قرآن و به دنبال آن حديث است و ملاصدرا آن را معيار نخستين تفكر فلسفي مي داند، زيرا در جايگاه مستحكمي قرار دارد. براي عقل هم اعتبار بسيار قايل است ولي آن را معيار منحصر به فرد نمي داند و براي آن اين حق را قايل نيست كه با وحي و كشف درافتد.ملاصدرا به پيروي از عرفان براي كشف و شهود كساني كه حقيقتاً از آن برخوردارند، اعتبار قايل است و بين كشف و شهود عارف حقيقي با وحي و عقل منافاتي نمي بيند، زيرا هم عقل و هم عشق جايگاه خود را در وصول به حقيقت دارند و شهود نوعي تجربه غيرحسي است.ملاصدرا معتقد است، وحي و شهود و عقل در طول هم هستند نه در عرض هم يعني عقل قادر به مقابله آن دو نيست، ولي در جاي خود ابزاري است الهي كه خداوند آن را به انسان داده و به تعبيري ديگر عقل انسان خليفه خدا در انسان است، همان طور كه خود انسان خليفه خدا بر روي زمين است.امتياز ملاصدرا به اين است كه اين سه منبع را كه مكتبهاي ديگر يكي از آنها را قبول داشتند با هم آميخت و هر سه را قبول كرد و براي هر يك مسندي و مقامي جداگانه ساخت.* مهمترين نوآوريها و ابتكارات صدرالدين شيرازي در حوزه فلسفه كدام است؟ يكي از نظريات مهم ملاصدرا «نظريه حركت جوهري» است، لطفاً قدري اين نظريه را براي مخاطبان ما تبيين فرماييد.
** مهمترين نوآوريهاي ملاصدرا اثبات اصالت وجود و اعتباري بودن ماهيت است كه كليد همه فلسفه اوست، يكي از شاخه هاي اين اصل اثبات مدرج و ذومراتب بودن وجود امكاني است، يعني وجود را به شكل شبكه اي طولي و عرضي يا عمودي و افقي تصوير مي كند و موجودات هر يك برحسب ارزش وجودي و وزن خود در هستي در جا و نقطه اي از اين شبكه قرار دارند و مي دانيد كه منطق فازي (Fuzzy) كه پرداخته يك استاد ايراني است و امروز در صنايع و فناوري جاي مهمي يافته از اين اصل الهام گرفته است.شاخه ديگر اصالت وجود، اصل حركت جوهري در جهان مادي است، بنابراين اصل، هستي مانند يك آهنگ در يك سمفوني بزرگ است كه از زخمه هاي متوالي بر ساز هستي حاصل مي شود و به تعبير عرفاني: خداوند كه هستي بخش عالم است در هر لحظه، وجودي ايجاد مي كند (كل يوم هو في شأن) و اين موجودات جمع و امتداد همه آن لحظات و آنات است و اگر يك لحظه اين ايجاد از طرف خداوند قطع شود همه چيز نابود مي شود. (اگر نازي كند درهم فرو ريزند قالبها)اصول ديگري هم هست كه در سراسر كتابهاي او گسترده بحث شده و بنابر نوشته و شمارش خود ملاصدرا نوآوريهاي او از يكصد و هفتاد هم بيشتر است.
* برخي مستشرقين يا تاريخ نگاران فلسفه در غرب، هنگامي كه از تاريخ فلسفه اسلامي يا شرق سخن مي گويند نامي از ملاصدرا و مكتب او نمي برند؛ علت اين نوع نگاه آنها چيست؟
** سبب آنكه ملاصدرا در غرب تا اين اواخر ناشناخته بود آن است كه فلاسفه پيش از او مانند ابن سينا و ابن رشد در دوره قرون وسطاي اروپا و سلطه كليسا (معروف به دوره اسكولاستيك) از طريق ترجمه كتابهاي عربي از اسپانيا به اروپا شناخته شده بودند و پس از دوره نوزايي (رنسانس) در اروپا و تحولات عميق اجتماعي آنجا فلسفه كليسايي هم متروك شد و رابطه فلسفه غربي با فلسفه و فلاسفه اسلامي و ايراني قطع و نام فلاسفه مسلمان تقريباً فراموش گرديد.ملاصدرا هم دوره دكارت است و دكارت متعلق به دوران جديد اروپاست كه فلسفه رشد در آن دوره خود را از صفر شروع كرد و نه فقط به فلسفه اسكولاستيك پشت پا زد كه حتي به فلسفه معاصر خود در ايران هم توجهي نداشت و تقريباً از آن بي اطلاع مانده بود. از اين رو نه ملاصدرا و نه فلاسفه پس از وي در غرب شناخته نشدند، به جز اندك ترجمه هايي كه از كتابهاي ملاصدرا توسط يك شرق شناس آلماني به نام «هورتن» و در اين اواخر كارهاي پرفسور هانري كربن فرانسوي انجام شد.اما از زمان برگزاري اولين همايش جهاني ملاصدرا در سال 1378 اين فيلسوف به طور عجيبي در محافل فلسفي شناخته شده و تأليفات و ترجمه هايي پيرامون مكتب او در همين فاصله به وجود آمده است و مي رود كه جايگاه حقيقي خود را پيدا كند.* ملاصدرا و پيروان او با اينكه دستي در علم كلام داشته اند، اما با آن مخالفت مي كردند. دليل اين مخالفت چه بوده است؟
** مخالفت ملاصدرا با علم كلام با مكاتب اشعريت و معتزله است و سبب مخالفت او با آنها نارسايي و خامي آنهاست. مي دانيد كه مؤسس و پايه گذار علم كلام از لحاظ تاريخي شيعه اماميه هستند و آغاز آن از زمان و زبان حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) بوده و از زمان امام صادق(ع) شيعيان معروف به باطنيه و يا اسماعيليه آن را با فلسفه يوناني (مشائي و اشراقي) و عرفان آميخته و سرانجام در زمان خواجه نصيرالدين طوسي رسماً علم كلام (شيعي و غيرشيعي) به فلسفه اي مستقل و منسجم تبديل شد و سرانجام توسط ملاصدرا تكميل شد و به شكل حكمت متعاليه درآمد.ملاصدرا با علم كلام شيعي مخالفتي نداشت، زيرا منبع آن ارشادات ائمه شيعه بود او فقط با متكلمين آن هم متكلمين قبل از طوسي مخالفت نموده است و گفتيم كه سبب آن ضعف و نارسايي استدلالهاي آنها بود.* چرا ملاصدرا چنان كه ابن سينا در غرب شناخته شده است - جز توجه ويژه پرفسور هانري كربن - در غرب شناخته شده نيست؟
** ابن سينا را كليساهاي لاتين اروپا معروف كردند، ولي با انقلاب اجتماعي اروپا و انزواي كليسا و فلسفه او رابطه فلسفي شرق وغرب قطع شد. هانري كربن احتمالاً با مطالعه آثار ترجمه شده ملاصدرا و سهروردي و صوفيه و اسماعيليه به مكتب ملاصدرا علاقمند شد و با اقامت هر ساله خود در ايران توانست از نزديك با مكتب ملاصدرا آشنا شود.* ملاصدرا و فلسفه او براي انسان امروز چه پيامي مي تواند داشته باشد و ما چگونه مي توانيم در رساندن اين پيام به انسان امروز و نسل معاصر موفق باشيم؟
** همانطور كه گفتيم فلسفه ملاصدرا مكتبي جامع و فراگير و همچنين جوان و پويا و كشدار است، يعني با مهارت مي توان آن را با مسايل امروزي فلسفه هماهنگ كرد و به حل مسايل فلسفي جديد پرداخت.انسان امروز تشنه پاسخ براي پرسشهاي مهم خود است و متأسفانه فلسفه هاي غربي با وجود تنوع و كثرت خود قادر به پاسخ به آن نبوده اند. اما فلسفه ملاصدرا مي تواند هم از لحاظ نظري به بشر امروز يك نگاه فلسفي و جهان بيني درست و قانع كننده بدهد و هم براساس اين بينش معنوي مطابق با فطرت بشر مي تواند خط زندگي او را ترسيم كند و راه سعادت و راحت را به او نشان دهد. تنها مشكل در اين كار نبود پل ارتباطي بين ملاصدرا و مردم جهان است كه بايد به وسيله مؤسساتي مانند بنياد حكمت اسلامي صدرا اين پل زده شود و فعال شود - خوشبختانه اين بنياد بيش از حد انتظار موفقيت بين المللي داشته و هم اكنون مرجع سؤالات و درخواستهاي محافل فلسفي است. ولي بي توجهي دولت و مسؤولان فرهنگي و ضعف بنيه مالي دوام اين پل را به خطر مي اندازد و استادان و كارگزاران دست اندركار را در دام يأس گرفتار مي كند.ما گاهي به مسؤولان تذكر داده ايم و به وظيفه اي كه در ادامه كار داريم ادامه خواهيم داد، ولي توجه مسؤولان دولتي ركن عمده اي است و بايد اين كوتاهي رفع شود.