مترجم: احمد گل محمدی
زمان و علوم اجتماعی
11. آیا علوم اجتماعی میتواند زمان را نادیده بگیرد؟
دیدیم که به اعتقاد بسیاری دانشمندان، زمان جایی در قوانین طبیعت ندارد. چنین قوانینی بی زمان و ابدی هستند - اگر از ترکیب اکسیژن و هیدروژن آب به دست میآید، پس آن دو همیشه هستند و همیشه ترکیب خواهند شد. ولی زمان را نمیتوان از هیچ علم طبیعی کنار گذاشت. در مورد علوم اجتماعی، این مسئله حتی نامحتملتر به نظر میرسد، زیرا انسانها نه تنها معانی را درک میکنند، تجارب را هم به خاطر میآورند و ضبط میکنند. هنگامی که اتمهای اکسیژن و هیدروژن ترکیب شده، آب به وجود میآورند، به خاطر نمیآورند که دفعهی پیش این کار را انجام دادهاند؛ آنها فقط ترکیب میشوند. ولی انسانها متفاوت هستند. خاطرات و محفوظات اغلب آنان را تحت تأثیر قرار میدهند تا کنشهای پیشین را دقیقاً تکرار نکنند. افزون بر این، انسانها - نه فقط با حرکت بلکه عمدتاً از طریق ساختن - کشاورزی، صنعت، ساختمانها، اجتماعات، سازمانها و نهادها، و نظام ها و مجموعههای شناخت اطراف خود را تغییر میدهند. بنابراین، کنشهای همسان در بسترها و محیطهای متفاوت شکل میگیرند و در نتیجه، به هرحال چندان همسان نیستند. مهمتر از اینها انسانها دارای زبان هستند و با یکدیگر سخن میگویند. همین دارایی و توانایی، وضع بیرونی و خلق و خوی درونی کنشگران را تغییر میدهد. چیزها، در شرایط و موقعیتهای متفاوت، به هیچ وجه یکسان نیستند. کوتاه سخن اینکه باید گذشت زمان و دگرگونیهای (درونی و بیرونی) ناشی از آن را مد نظر قرار داد.12. نظریهی اجتماعی چونان علت دگرگونی اجتماعی
نکتهی پیچیدهتر این است که برخی از دگرگونیهای مورد نظر نتیجهی تصاویر ترسیم شده از جامعه است. چنانکه یک عالم اجتماعی بیان کرده است، زندگی اجتماعی تا حدودی محصول نظریهی اجتماعی است. زیرا، بر خلاف علوم طبیعی به طور کلی، توصیف اجتماعی از واقعیت اجتماعی میتواند به خود اعتبار بخشد. اگر مردم، به هر دلیلی، باور کنند که عمل آنها از انگیزهای معین سرچشمه میگیرد، حقیقت دارد، به این معنا که آنها ملزم هستند این گونه باشند و به همین دلیل کاملاً حقیقت دارد، به این معنا که توصیف کنشهای آنان در این چارچوب کاملاً درست است. (Ryan, 1970, pp.18-19).این هم نمونهی دیگری از رفلکسیویتی علم اجتماعی است که پیشتر اشاره کردیم. البته این نکته نیز به همان اندازه درست است که انسانها اغلب، دربارهی انگیزههای خود، خودشان را فریب میدهند. پس باید کنشهای آنها را به صورتی متفاوت تشریح و تبیین کنیم.
13. آیا علوم اجتماعی نیازمند نظریههای تحول هستند؟
از لحاظ زمان، علوم اجتماعی با مسائلی مانند مسائل علوم طبیعی رویارو هستند. اندیشمندان فعال در این حوزههای علمی میتوانند فرض کنند که طبیعت و سرشت انسان در همهی اعصار تقریباً یکسان است. پس، اگر این گونه باشد، آنها میتوانند دادههای مورد نیاز را چه از گذشته و چه در حال اخذ و گردآوری کنند. اقتصاددانان و جامعهشناسان دین هم اغلب در ردیف این اندیشمندان قرار میگیرند. ولی چنین کاری آنان را در برابر اتهام واپسگرایی تاریخی آسیبپذیر میکند. از سوی دیگر، آنان ادعای مورخ مبنی بر اهمیت داشتن زمان را مورد توجه قرار میدهند، زیرا حالات و شرایط قبلی، از طریق ناممکن ساختن گزینه های معین، حالات و شرایط بعدی را تحت تأثیر قرار میدهد و انسانهای متعلق به مراحل بعدی شاید از مراحل قبلی چیزی میآموزند. به این دلایل و دلایل دیگر انسانها و اقتصادها دگرگون میشوند. نکات بیان شده بدین معناست که عالمان اجتماعی باید به ساختن و پرداختن نظریههای تحول مشغول شوند، زیرا آنها با فرایندها و جریانهای پایدار سروکار دارند، نه با "توده های بزرگ" دادهها که ربطی به زمان ندارند (مانند اتمهای هیدروژن و اکسیژن). این کار به ویژه برای آن دسته اقتصاددانان، جامعهشناسان و انسانشناسان ضرورت دارد که کشورهای رو به توسعه را بررسی میکنند. در این کشورها دگرگونی همهی حوزههای نامبرده چنان پرشتاب است که خود را بر پژوهشگران و اندیشمندان تحمیل میکند. مسئلهی فراروی آنها این است که گرچه با مواد خام و دادههای متعلق به گذشته، که در اغلب موارد صرفاً توسط مورخان در دسترس قرار میگیرند، سرو کار دارند، نمیتوانند مانند مورخان با این مواد و دادهها برخورد کنند. مورخان کاملاً خوشحال و راضی هستند تا آنچه را اتفاق افتاده، بدون تأمل پیشین در نظریههای فراگیر، روایت کنند. ولی عالم اجتماعی نمیتواند فراموش کند که یک دانشمند است. او نیاز به تعمیمهای شبه قانون و گاهی، حتی نیاز به ساختن نظریههای تغییر و تحول را اغلب احساس میکند؛ نظریههایی که ، مانند حوزهی علوم طبیعی، در ارتباط با همهی مواد و دادههای این پژوهشگر کاربست پذیر باشد.14.سه خط مشی جامعهشناسی: رایت میلز
عالم اجتماعی چه کاری باید انجام دهد؟ سی.رایت میلز، جامعهشناس دوراندیش و ریزبین امریکایی، در سال 1959 سه نگرش را در جامعه شناسی معاصر شناسایی میکند. نگرش اول نوعی نظریهی تاریخ بود که با "مراحل" تاریخ و نظم و قواعد زندگی اجتماعی سروکار داشت. مارکس، توینبی و اشپنگلر از جمله پدیدآورندگان این نگرش هستند. او نگرش مورد نظر را "یک قالب تنگ فراتاریخی که مواد خام و دادههای تاریخ انسانی به زور درون آن جای داده میشود" مینامد. نگرش دوم ساختن و پرداختن نظریهای نظاممند دربارهی طبیعتِ انسان و جامعه بود. این نگرش معطوف بود به "دستهبندی همهی روابط اجتماعی و شناخت ویژگیهای به ظاهر تغییرناپذیر آنها، که او"نظریهی کلان" مینامد. نگرش سوم هم معطوف است "به مطالعات تجربی واقعیتها و مسائل اجتماعی معاصر" (Mills, 1970,pp.30-1).پس عالم اجتماعی چه کاری باید انجام دهد (زیرا این مسئله مختص جامعه شناسی نیست)؟ آیا او باید با مسئلهی زمان و دگرگونیهایی که برای هر جامعه به ارمغان میآورد دست و پنجه نرم کند؟ یا، آیا نظریههای او بر دادههای متعلق به حال و گذشته استوار است؟ یک مورخ اقتصادی بر مورد دوم تأکید میکند:، یک پژوهش هنگامی تاریخ اقتصادی به شمار میآید که ابزار مفهومی، مقولههای تحلیلی و منطق جعل شده توسط نظریهی اقتصادی را به کار بندد.، تصوری غیر از این، یا اعتقاد به اینکه در مورد جوامع بسیار دور افتاده و متفاوت باید ابزار ذهنی متفاوت به کار برد ،کاملاً نادرست است، یا دست کم مستلزم جرح و تعدیلهای اساسی (Cipolla, 1991, p.7). بعید است بیشتر مورخان اقتصادی با این نظر مخالفت کنند. اقتصاددانان و اکثر انسانشناسان و روانشناسان اجتماعی به شیوهای همسان کار میکنند. و حتی...
15. هیچ کدام از این سه نگرش مسئلهی زمان را برای عالم اجتماعی حل نمیکند
جامعهشناس کدام یک از سه خط مشی مورد نظر میلز را باید برگزیند؟ در نگاه نخست، به نظر میرسد که انتخاب خط مشی اول بدیهی باشد، زیرا این خطمشی آشکارا با مسئلهی زمان و تغییر رویارو میشود. ولی مشکل این است که خط مشی نامبرده متضمن مسئولیتی تشویقآور است، و حتی بهترین تلاشها در این زمینه، توسط اسپنسر جامعهشناس، مارکس اقتصاددان، یا توینبی مورخ، بسیار ناموفق بوده است. اکثر منتقدان با میلز موافق هستند که نتیجهی چنین خطمشیی، یک قالب تنگ فرا تاریخی" است.(1) خط مشی دوم در شرایطی مناسب و کارآمد خواهد بود که بتوانیم، به اندازهی آن مورخان اقتصادی، یقین حاصل کنیم که دارای مفاهیم، مقولات و روشهایی معتبر در همهی زمانها و مکانها هستیم. چنین نظام (یا دستهای از نظریهها) باید دربرگیرندهی یک نظریهی تحول اجتماعی (مانند نظریههای رشد اقتصادی) باشند. میلز یکی از بهترین نظریههای کلان روزگار خود (نظریهی تالکوت پارسنز) را دقیقاً به دلیل کوتاهی در این زمینه به باد انتقاد میگیرد: "هرگونه ایده و تصوری دربارهی نحوهی شکلگیری خود تاریخ، کارکردشناسی آن و فرایندهای آن برای نظریهی کلان و از این رو، به باور پارسنز، برای علم اجتماعی قابل دسترس نیست، (Mills, 1970,p.52). با این حال نظریهی کلان دوباره محبوبیت و رواج یافته است که عنوان کتاب (مجموعه مقالات) اسکینر نشانگر این واقعیت است: احیای نظریهی کلان در علوم انسانی.(2) البته در میان اندیشمندان بررسی شده در آن کتاب، کمتر نظریهای پیدا میکنیم که آشکارا به "کارکردشناسی و فرایندهای" دگرگونی اجتماعی بپردازد. محور بحث آنها موضوع و علاقهای جدیدتر یا همان معناست. بیگمان آنها "به این فرض که علوم طبیعی الگویی مناسب یا حتی مرتبط برای رشتههای اجتماعی عرضه میکند" واکنش نشان میدهند و از نیاز به "رهیافتی هرمنوتیکی به علوم انسانی" آگاه هستند (Skinner, 1990, p.6).(3)ولی از لحاظ مدنظر قرار دادن زمان، به نظر میرسد نظریهی کلان هنوز هم در برابر نقد میلز آسیبپذیر باشد. رهیافت ممکن سوم یا همان رهیافت تجربی، نسبت به دو رهیافت دیگر، دارای کمترین احتمال و امکان ارائهی نظریهای مناسب است. هیچ کدام از روشهای گوناگون آن تمایلی به مد نظر قرار دادن دگرگونی و تحول ندارند. در واقع، بر خلاف نظریهی کلان، تمرکز بر موضوعهای کوچک و ریز و بر تجربهی روششناختی باعث میشود تا این رهیافت سوم، "مسائل اجتماعی و موضوعهای انسانی عمدهی عصر ما را از دستور کار پژوهش" خارج کند (Mills, 1970,p.84). شاید ارزش داشته باشد به این موضوع توجه کنیم که از نظریه ی رفتارشناسی جان استوارت میل چه چیزی ممکن است به دست آوریم. او تصور میکرد تأسیس یک علم طبیعت انسانی که شرایط و موقعیتهای متغیر انسان هم در آن لحاظ شود، امکانپذیر است.به بیان کوتاه، قوانین شکلگیری شخصیت، قوانین اقتباسیِ ناشی از قوانین عمومی ذهن هستند، و باید، با فرض هر دسته شرایط معین، آنها را از همین قوانین عمومی استنتاج کرده، سپس این موضوع را مورد توجه قرار داد که، طبق قوانین ذهن، شرایط نامبرده چه تأثیری بر شکلگیری شخصیت خواهند گذاشت (Mill, 1988,p.54).
بیگمان یک چنین علمی مسائل خاص خود را داشت، ولی احتمالاً مسائل مورد نظر، از مسائل کنونی علوم اجتماعی و تاریخ که امروزه از تلاش آنها برای تبیین رفتار انسانها در جوامع گذشته (یا حتی حال) ناشی میشود بزرگتر و مهمتر نمیبود. "رفتارشناسی" یا قوانین شکلگیری شخصیت که میل مطرح میکند، از مفهوم "ذهنیتها"ی (4) مکتب آنان چندان دور و متفاوت نیست.
16. مشکل جامعهشناس
بیایید به راه دوم رایت میلز نگاهی بیفکنیم. پدیدههای علوم اجتماعی نه تنها از مکانی به مکان دیگر (اغلب به صورتی کاملاً غیر قابل پیشبینی) تغییر میکنند، همواره و اغلب بسیار سریع، دگرگون هم میشوند. فرض کنیم جامعهشناسی سرگرم مطالعهی دقیق یک شهر است. تاریخ شروع مطالعهی او، 1900، 1925، 1950، 1975 یا 2000، موجب تفاوت بسیار عمده ای خواهد شد. نه تنها واقعیتها بسیار متفاوت خواهند بود، مفروضهها و روشهای کار هم یکسان نخواهند بود. برای دستیابی به نتایج واقعاً رضایت بخش، او همهی دادههای مربوط به این زمانها را وارسی و روششناسیای پیدا خواهد کرد که همهی روشهای به کار رفته را در بر گیرد. این کار بیگمان امکانپذیر خواهد بود، ولی نمیتوان در محدودهی زمانی پیش از سال 2000 آن را انجام داد، زیرا او نمیتواند در هیچ سالی پیش از سال 2000 نتایج بررسی پنجم را پیشبینی کند. بدین ترتیب او خواه ناخواه به قلمرو تاریخ کشیده میشود و پنج بررسی جامعهشناختی او به صورت تاریخ شهر در میآید. او ناگزیر با همهی آن مسائلی که برای مورخ آشناست، ولی جامعهشناس عادی برای حل آنها آموزش ندیده است رویارو خواهد شد. چنانکه میلز بیان میکند، اکثر بررسیهای جامعهشناختی تجربی هستند و بنابراین، فرض میشود که با یک نقطه در زمان یعنی سه سال، یا در همین حدود، بیش از زمان حاضر که پژوهشگر مواد و دادههای خود را گردآوری میکرد- سرو کار دارند. از آنجا که پژوهشگر به خوبی میداند، گر چه شاید فراموش کند، که شهر مورد نظر او همیشه چنین نبوده و به این صورت باقی نخواهد ماند، باید تاریخی را در عنوان پژوهش خود قید کند: مثلاً نه "اجتماعی صنعتی در شمال مرکزی ایالات متحد" بلکه "یک اجتماع صنعتی شمال مرکزی ایالات متحده در دههی 90". شاید از او بپرسند کدام یک از یافتههای او فقط در مورد دههی 90 معتبر است، کدام یک برای محدودهی زمانی طولانیتر (و تا چه اندازه طولانیتر)، و در صورت امکان کدام یک شاید اعتبار عام و ابدی داشته باشد. او به سختی میتواند بدون توجه به دگرگونیهای شکل گرفته در طول زمان و بنابراین بدون توجه به تاریخ، به چنین پرسشهایی پاسخ دهد، و این واقعیت، نشان دهندهی ضعف "راه دوم" است. شیمیدان تحلیل کنندهی یک عنصر یا زیستشناس بررسی کنندهی سازوکار وراثت نباید با چنین پرسشهایی رویارو شود. نتایج و یافتههای او هنگامی که به اثبات رسیدند، برای همیشه درست تلقی میشوند. اگر آن نتایج برای همیشه معتبر باقی نمانند، ناشی از این نخواهد بود که استیک اسید یا ژنومها (5) تغییر یافتهاند، بلکه به این دلیل خواهد بود که علم شیمی و ژنتیک تغییر یافته و احتمالاً پیشرفت کرده است.17. برخی تلاشهای عالمان اجتماعی در زمینهی نظریههای دگرگونی
البته کاملاً نادرست خواهد بود نتیجهگیری کنیم که جامعهشناسان، اقتصاددانان و انسانشناسان مسائل مربوط به دگرگونی اجتماعی را نادیده میگیرند. در هر سه حوزهی نامبرده آثار بسیار فراوانی دربارهی دگرگونی، که اغلب "توسعه" نامیده میشود، وجود دارد. (6) آنان به عنوان دانشمند، خودشان را به مطالعهی دقیق یک دگرگونی، چنانکه مورخان میخواهند انجام دهند، محدود نمیکنند، بلکه میکوشند با گردآوری و همسنجی نمونههای مختلف و متعدد، نظریههای متغیر را مدون کنند؛ مانند کار برینگتن مور در مورد دیکتاتوری و دموکراسی (7) یا کار تدا اسکاچیول در مورد انقلابها. از کار روستو در حوزهی اقتصاد [تحت عنوان «مراحل رشد اقتصادی: بیانیهای غیر کمونیستی (1960)] هم نام ببریم. بجز اینگونه آثار مقایسهای، بررسی و شناسایی گونهشناسیهای دگرگونی اجتماعی هم شاید امکانپذیر باشد. چنانکه با تومور بیان میکند، این کار"در صورت موفقیت آمیز بودن" به دلایل زیادی بسیار مفید خواهد بود (ر.ک:Bottomore, 1971,p.308). این همان راه اول میلز است. البته چنانکه میلز اشاره میکند، دشواریهای راه بسیار شدید و چشمگیر هستند و اندیشمندان اندکی در این راه کوشیدهاند. برخی مشکلات از مسئلهی یافتن یک روششناسی دارای کاربستپذیری برابر در همهی زمانها و مکانهای تاریخی ناشی میشود. مشکلات بیشتر هم نتیجهی کمبود دادهها دربارهی بسیاری جوامع گذشته و کمبود تفسیر دادههایی که در اختیار داریم خواهد بود. شگفتیآور نیست که نظریهی جامعهشناختی عمدتاً بر آن نوع جوامعی استوار است که جامعهشناس ها را تولید میکنند. این ادعا در مورد مورخان هم مصداق دارد، به استثنای اینکه نظریهپردازی آنها بسیار گسترده نیست، زیرا نظریهسازی هدف غایی آنها نیست.اکنون میتوانیم نتیجهگیری کنیم که نقش زمان یا به بیان دقیقتر، د گرگونی زمانمند، مسئلهای واقعاً مهم برای علوم اجتماعی است؛ مسئلهای که بسیاری از علوم طبیعی تا حدود زیادی، اگر نه کاملاً، از چنگ آن رها شدهاند. زمینشناسی، زیستشناسی تکاملی، باستانشناسی و کیهانشناسی علومی هستند که اهمیت دگرگونی زمانمند برای آنها محوری است و در هر کدام از این علوم بحثهای فراوانی دربارهی نظریههای دگرگونی شکل میگیرد. مسائل فراروی آن علوم دشوار است، ولی به پای مسائل فراروی جامعهشناسی تاریخی نمیرسد. مثلاً صخرهها گذشته را به خاطر نمیآورند یا به آینده امید ندارند.
18. تاریخنگاری کاری فردی
اکثر دانشمندان گروهی کار میکنند. فرد به ندرت مشهور میشود مگر اینکه کشفی فوقالعاده کرده باشد. ولی مورخ کاملاً مانند ستاره است و به تنهایی کار میکند. بر خلاف مقالات علمی که معمولاً حاصل کار چند نفر است، پشت کتابهای مورخ به ندرت نام همکاری به چشم میخورد. در این رابطه جرج استینر میپرسد که "پس از تورات چه کتاب ارزشمندی توسط یک جمع نوشته شده است؟ (Steiner" 1989,p.36). از این لحاظ عالمان اجتماعی به مورخان بیشتر شباهت دارند تا به دانشمندان علوم تجربی. حتی در این صورت هم شاید موضوع تاریخ به اندازهی موضوع علوم اجتماعی معین و مشخص نباشد و نقش تفسیر در آن بیشتر باشد. بنابراین، دیدگاه حاصل از کار تاریخی معمولاً شخصیتر از دیدگاههای مبتنی بر پژوهشهای اقتصادی یا جامعهشناختی است. شاید به این دلیل است که دربارهی ویژگیهای ادبی آثار مورخان بحثهای فراوانی در میگیرد، ولی ویژگیهای ادبی آثار مربوط به علم اجتماعی به ندرت مورد توجه قرار میگیرد. نویسندگان این گونه آثار خواهند گفت که باید چنین باشد، زیرا علوم باید به صورتی ساده، روشن و گویا نوشته شوند؛ همانگونه که پس از اقدام انجمن سلطنتی به تدوین و تصویب اصول و سنت شیوهی [نگارش] علمی در سدهی هفدهم، در انگلستان رواج یافته است. در واقع شایستگیهای نثر علمی اخیراً در مجموعه مقالاتی عالی با عنوان کتاب علم فابر (8) و با ویرایش و مقدمهی ادیبی به نام جانکَرِی (9) مورد تصدیق قرار گرفته است. در این کتاب نام عالمان اجتماعی اندکی به چشم میخورد، زیرا، به طور کلی، نوشتههای آنها شایستگی ادبی چندانی ندارد. جدا از ملاحظات ادبی، به نظر میرسد نوشتههای مورخان، در مقایسه با نوشتههای دانشمندان علوم تجربی، دربرگیرندهی دیدگاهی شخصیتر است. ویژگی نامبرده تا حدودی از این واقعیت ناشی میشود که مورخان به صورت فردی کار میکنند و تا حدودی هم از این واقعیت که آنان خود را ادامه دهندهی یک سنت میدانند. "مورخ عمدتاً در واکنش به مورخان دیگر، مورخان گذشته و حال، مینویسد همانگونه که در واکنش به محیط و شرایط اطراف خود" (Leff, 1969,p.14).بیگمان این نکته در مورد دانشمند علم تجربی کمتر صادق است. فرنان برودل مدافع کار گروهی در علوم انسانی (که به نظر او تاریخ را هم دربر میگیرد) است، ولی شاید کاربرد کار گروهی در علم اجتماعی کمتر از علوم طبیعی باشد (Braudel, 1980, pp.55-62: ر.ک).همکاری متقابل
اکنون پیش از پایان دادن به بحث روابط میان تاریخ و علوم اجتماعی، باید به برخی راه های ممکن همکاری میان آن دو نیم نگاهی بیندازیم.19. رهیافت علمی: عناصر غیر شخصی
چنانکه بیان کردهایم، دو پرسش اساسی برای مورخان عبارتاند از: "دقیقاً چه چیزی اتفاق افتاده است؟" و "چرا اتفاق افتاده است؟" مورخان سنتی روایتهایی نوشتهاند که به کنشهای اشخاص مهم یا نهادهای شخص نما مانند دولتها، شرکتهای بازرگانی، یا دیگر سازمانهای رسمی، اختصاص دارد. در این آثار به هر دو پرسش "چه؟" و "چرا؟" بر پایهی شرایط و مناسبات شخصی و شبه شخصی پاسخ داده میشود. ولی از عصر روشنگری به این سو اهمیت عوامل غیر شخصی در تاریخ بیش از پیش مورد تصدیق و توجه قرار گرفته است. ولتر، منتسکیو، ویکو، روسو، آدام اسمیت و کانت، جملگی، از راههای مختلف، در این تحول نقش داشتهاند. هگل، با تأکید بر پیشرفت و تکامل روح در تاریخ، و مارکس، با طرح مفهوم تضاد طبقاتی و منافع طبقاتی، گرایش مورخان به جستوجوی عناصر جمعی و غیر شخصی در تاریخ، در کنار یا گاهی به جای جستوجوی نقش افراد، را تقویت کردند. وجه تمایز این عناصر عبارت است از نداشتن آگاهی، نداشتن اراده و نداشتن توانایی درک معنا. امروزه کمتوجهی به فرد و به جای آن جستوجوی تعمیمها و احکام کلیِ زمینهساز نظریهها و قوانین که استنتاج، پیشبینی و تبیین را امکانپذیر میکند در بین همهی علوم معمول و رایج است. موارد فردی و خاص فی نفسه کماهمیتتر تلقی میشوند تا چونان تأیید یا رد کننده تعمیمها و احکام کلی. به همین دلیل، دانشمندان بر ویژگیهای گزینش شدهی واقعیت متمرکز شده، ویژگیها و وجوه دیگر را که برای سایر دانمشندان باقی میگذارند، نادیده میگیرند. بدین ترتیب، اقتصاددان شاید بر نرخهای مبادله متمرکز شده، پرسشهای مربوط به تجربه و ترکیب مسکوکات را به شیمیدان و وزن شمش را به فیزیکدان واگذارد. گرایش به منتزع ساختن [بخشی] از واقعیت انضمامی و گرایش به تعمیمهای مبتنی بر مثالها هر دو با دیدگاه سنتی مورخان از عناصر غیرشخصی در زندگی انسانها و جوامع آگاهتر شدهاند، علوم اجتماعی هم در کشف همین عناصر که مورخان قدیمی آنها را بدیهی دانسته، نا دیده میگرفتند، یا چیزی درباره ی آنها نمیدانستند، پیشرفت کرده است. اتباع امپراتوری روم از سقوط ارزش پول رایج ناآگاه نبودند، ولی برای تبیین علل یا آثار آن پدیده هیچ نظریهی اقتصادی نداشتند. مورخان میبایست همسنجی میکردند، و گرنه هرگز نمیتوانستند بگویند چه چیزی مهم است. اگر رنسانس ایتالیا یا انقلاب فرانسه واقعاً بیهمتا نبودند بسیار کمتر مورد توجه قرار میگرفتند. ولی برای همسنجی جوامع، تلاش در راه ساختن نظریهی اجتماعی تقریباً گریزناپذیر است.20.فوایدی که علوم اجتماعی برای تاریخ به ارمغان میآورد
به بیان کوتاه، علوم اجتماعی به صورتهای مختلف برای تاریخ بسیار سودمند بوده است: دانش بسترها و ساختارهای اجتماعی را که کنشهای تاریخی در چارچوب آنها شکل میگیرد به ارمغان آورده است؛ دانشی را عرضه کرده است که شکافهای موجود در شواهد و دادههای تاریخی را پر میکند؛ طرز فکر و روشهای مورخان دربارهی جوامع گذشته را پالایش و بهبود بخشیده است، و فایدهی بسیار مهم و چشمگیر آنکه گزارشها و توضیحهایی، مبتنی بر عناصر بزرگ و نیروهای غیر شخصی، از جریان تاریخ داده است که دیدگاه سنتی نسبت به تاریخ چونان داستان کنشها و هیجانهای مردان و زنانی خاص را به چالش میخواند.(10) البته خود مورخان بر سر اینکه همین مورد آخر برای تاریخنگاری سودمند است یا نه بسیار اختلاف نظر دارند، ولی بیتردید این موضوع را نباید نادیده گرفت. مهمتر از همه، از آنجا که علوم اجتماعی بسیار نظریه مدار هستند، عرصهی نقدها و بحثهای فراوانی قرار میگیرند. مورخی که از این بحثها آگاه باشد، احتمالاً در حوزهی تفکر خود تیزهوشتر، عقلانیتر، و نقادتر، به ویژه از لحاظ نقد خود، خواهد بود.
21. کمک مورخ به علم اجتماعی
21. 1 هشدار مورخ به علم اجتماعی: دگرگونی نامنظم و پیشبینی ناپذیر
اکنون پرسش را معکوس کرده و میپرسیم که مورخ چه کاری میتواند برای عالم اجتماعی انجام دهد. زمانی تصور میشد که مهمترین یا تنها وظیفهی مورخ در این حوزه عبارت است از فراهم کردن دادهها و اطلاعات موثق و مشخص برای فرضیههای عالم اجتماعی. امروزه کمتر کسی دارای این تصور است، هر چند فقط به این دلیل که یافتن دادهها و اطلاعات موثق و مشخص یا تفسیرنشده آسان نیست. مهمترین وظیفهی مورخ در برابر همکاری خود در رشتهی علوم اجتماعی این است که بر مبنای تجربه و دیدگاه متفاوت خود به اظهار نظر و نقد بپردازد. ویژگیهای محوری دیدگاه مورخ احتمالاً عبارت خواهد بود از گذشته (با ملزومات آن یا زمان و دگرگونی)، امر فردی و خاص (شخص، کنش، مکان یا رویداد)، و شبکه ی پیوستهی امور انسانی که در پود جوامعِ به هم وابسته و تار زمان بافته شده است. دستهای از هشدارهای مورخ از روابط او با گذشته ناشی میشود. او میتواند به همکاران خود هشدار دهد که، هر جایی، چیزها آن گونه نبودند که اکنون هستند؛ فاصلهها و زمان و مکان میتوانند عناصری اجتماعی تولید کنند که به جوامع غربی معاصر تعلق ندارند. از آنجا که در همین جوامع، علوم اجتماعی بسیار پیشرفت کرده است، خطر نادیده گرفتن چنین تفاوتهایی آشکار است و اکثر دانشمندان از آن آگاهی دارند، هر چند راه چنین خطایی همیشه به خوبی بسته نمیشود. چنانکه پیشتر بیان کردهایم، بار دیگر میبینیم که زمان از لحاظ دگرگونی مهم است. به دلیل آنکه علوم اجتماعی در سایهی علوم فیزیکی رشد کرده است، بیشتر نویسندگان، چنانکه بیان کردیم، متمایل بودهاند دیدگاه ایستا و فاقد عنصر دگرگونی فیزیک و شیمی را به آسانی اخذ کنند. از سوی دیگر، تا جایی که عالمان اجتماعی در دستیابی به قوانین نیمه مستقل از زمان (مانند قانون گرشام (11) دربارهی کاهش ارزش پول رایج) کامیاب بوده اند، مورخ هر عصری هم ابزاری سودمند در اختیار داشت. کارکردگرایان جامعه را چونان ماشینی تلقی میکنند که بیوقفه و منظم- مانند یک ساعت یا موتور خودرو- کار میکند. ولی شاید بهتر باشد آن را چونان درخت یا حیوان یا انسانی بدانیم که اغلب به شیوههایی پیشبینی ناپذیر رشد مییابد و دگرگون میشود. این بار هم عالم اجتماعی اعتراض خواهد کرد که از این نکته کاملاً آگاه است و به واقع درست است که برخی اندیشمندان کوشیدهاند تا نظریههایی دربارهی دگرگونی اجتماعی عرضه کنند، گرچه شاید موفقیت بزرگی به دست نیاوردهاند.(12) حتی شاید عالمان اجتماعی بیشتری در ساختار و نظام نظری خود فرضیههایی نسبتاً روشن دربارهی دگرگونی داشته باشند. ولی، چنانکه مورخان کاملاً آگاه هستند، مشکل این است که به نظر میرسد دگرگونی اجتماعی حتی پیشبینی ناپذیرتر از دگرگونی درختان و انسانها باشد و به همین دلیل بسیار محتمل است که عالمان اجتماعی زیادی دگرگون را به کلی فراموش کنند یا نادیده بگیرند. اکثر مورخان کاملاً راغب هستند بپذیرند که تاریخ هیچ قانونی ندارد، هر چند بسیاری از آنان مایلاند بدانند که آیا قوانین علوم اجتماعی قابل کاربست در تاریخ هستند و کجا میتوان آنها را به کار بست.21. 2. اهمیت امر فردی و خاص
نوع دوم هشدار مورخ، از تأکید او بر انواع گوناگون فردها ناشی میشود. خود این هشدار نوعی ریشهداری یا اصالت ونوعی تجربهگرایی تاریخ میدهد که علوم نظریه مبنا اغلب دارا نیستند؛ علومی که در آنها، چنانکه گفتهایم، یک امر خاص فقط نمونه ای از یک تعمیم و حکم کلی است. نکتهی کلی دربارهی امر فردی و خاص (شخص یا رویداد) انضمامی بودن آن است. مثلاً، اگر فقط بدانیم که 90 درصد کودکان منطقهای معین معمولاً به مدارس کاتولیک میروند، احتمال درست بودن این پیشبینی که مری اسمیت (کودکی از آن محل) دارای آموزش کاتولیکی است، 90 درصد است. ولی ما نیازمند دادهها و شواهد تاریخی (نه جامعهشناختی) دربارهی مری هستیم تا دقیقاً بدانیم آیا او چنان آموزش دیده است یا نه. و مری یک شخص واقعی است که یک مرد شاید با او رابطهی عاشقانه برقرار کند (با همهی تبعاتی که آن رابطه دربردارد) و آن مرد به یک آمار جامعهشناختی دل نخواهد بست. کثیرالجنبه بودن مری اسمیت واقعی هشدار دیگری برای ما در بر خواهد داشت که علم بخشهایی از واقعیت را جدا میکند ولی تاریخ به کلیت مینگرد. اگر بخواهیم یک کنش خاص مری اسمیت را تبیین کنیم، به عنوان مورخ، احتمالاً آن تبیین را در نظریههای علم اجتماعی نخواهیم جست، بلکه شرایط و محیط طبیعی او - مانند محل زندگی او و وضع آبوهوایی آنجا، وضع سلامت و پیشینهی پزشکی او - را بررسی خواهیم کرد. همچنین نیازمند آگاهی از گذشته او، روابط شخصی او و، به ویژه، رویدادهای مقدم بر کنش مورد نظر هستیم. تقریباً هیچ نوع واقعیت یا پدیدهای وجود ندارد که چونان بخشی از این تبیین غیر قابل پذیرش باشد، به استثنای توسل به پری ها و طالع بینی. یک جامعهشناس ممکن است تقریباً هر جا به دنبال تبیین جامعهشناختی یا بخشی از آن باشد. به بیان دیگر امر فردی (شخص یا رویداد)، در بهترین صورت، چونان نقطهی تقاطع و تلاقی نظامهای شمارشناپذیر تلقی میشوند. همهی نظامها در یکدیگر تنیده میشوند تا "شبکهی پیوستهی" مورد نظر ماتلند (13) را تشکیل دهند. سرانجام نباید فراموش کنیم که در حالی که از دیدگاه دانشمند، معنا اساساً جزء لاینفک افکار و نظریههاست، از نظر مورخ، چنانکه به صورتهایی دیگر، از نظر عاشق و شاعر، معنا ممکن است به نیرومندترین وجه در شخص یا مکان یا رویداد فردی انضمامی و عینی تجلی یابد.21. 3 ارزشها و عینیت
نوع سوم هشدار مورخ به پرسش دشوار و آزاردهنده دربارهی ارزشها مربوط میشود. هم در بین عالمان اجتماعی و هم در بین مورخان، بحثی پایدار و طولانی وجود داشته است که آیا میتوان رفتار انسان را با زبانی "فارغ از ارزش" توصیف کرد. آیا جامعهشناس یا مورخ میتواند چنان سرد و، از لحاظ بالینی، بیغرض با موضع مطالعهی خود برخورد کند که ریاضیدان و فیزیکدان با موضوعهای خود میکند؟ چنانکه وبر بیان کرده است، ارزشها عمدتاً یک فرهنگ را تشکیل میدهند. برای جامعهشناس یا انسانشناس شاید امکانپذیر باشد که از ارزشهای بیگانهی مورد مطالعهی خود گزارش و تصویی عینی عرضه کند. ولی دانشمند خود بخشی از یک فرهنگ است و هر پژوهش او نوعی فعالیت اجتماعی در درون جامعهی خود اوست؛ جامعه ای که چنانکه کارکردگرایان اغلب بیان کردهاند، بدون اجماعی گسترده بر سر ارزش ها، به هیچوجه وجود نخواهد داشت. پس فعالیت او چگونه میتواند از خود او و ارزشهای جامعهی او مستقل و رها باشد؟ این فرض معمول میان مورخان و عالمان اجتماعی سدهی نوزدهم که عینیت فارغ از ارزش دستیافتنی است، در اواخر سدهی بیستم با بیمیلی پذیرفته میشود و اعتقاد بر این است که به هر حال رسیدن به آن هدف شاید کاملاً ناممکن باشد.(14) سهمی که مورخ میتواند در بحث حاضر داشته باشد بیان این نکته است که امکان رهایی از ارزشها در بیش از دو سطح یا مرحله (ارزشهای گروه مورد مطالعه و ارزشهای دانشمند) محل تردید است. روشن است که در تاریخ سه دسته ارزش را باید مد نظر قرار داد: ارزشهای کارگزار تاریخ، ارزشهای مورخ و ارزشهای افرادی که اطلاعات (یا شواهدی) دربارهی آن کارگزار عرضه کردهاند. اگر به قهرمانان ملی مانند آلفرد کبیر، اِل سید یا یوآن قدیس (15) نگاه کنیم میبینیم که نقالان، شعرا، نقاشان، سیاستمداران، روحانیان و مبلغان گوناگون دیگر آن قهرمانان را به ما معرفی کردهاند. ارزشهای آنان نقشی تعیین کننده در ترسیم چهرهی قهرمانان مورد نظر داشته است؛ ارزشهایی که احتمالاً هم از ارزشهای مؤثر بر کنشهای بازیگر تاریخی و هم از ارزشهای دانشجوی مدرن جویای فهمی عینی از آن کارگزار، کاملاً متفاوت خواهد بود. به هر حال دانشمند باید به خاطر داشته باشد که ارزشهای میانجیها را نباید از قلم انداخت. این اصل حتی زمانی هم که دانشمند، پژوهش خود را با توسل به گفتوگوی رودررو انجام میدهد صحت دارد، که طبیعتاً در چنین مواردی، آن دسته ازرشها نباید اهمیت داشته باشند. زیرا گزارش گرانی که حتی از درون اجتماع مورد مطالعه گزارش میدهند، مایل خواهند بود برداشتهای خود را از ارزشهای آن جامعه عرضه کنند. در واقع حتی افرادی که دربارهی ارزشهای شخصی آنها پرسش میشود، مایلاند ارزشهایی را گزارش کنند که احساس میکنند باید دارا باشند نه ارزشهایی را که مبنای عمل آنهاست.22. خلاصه: هشدار مورخ دربارهی زمان، معنا و ارزش
مطالب بیان شده را این گونه میتوانیم خلاصه کنیم که مسائل مربوط به زمان، معنا و ارزش، مسائلی هستند که مورخ بیشتر با آنها آشناست تا عالم اجتماعی معمولی. آشنایی بیشتر مورخ عمدتاً به این دلیل است که او، هر اندازه هم از کمک دانشمندان و نظریههای آنها بهرهمند شده باشد، به امر فردی و امر انضمامی بسیار پایبندتر است.پینوشتها:
1. به این موضوع باز خواهیم گشت
2.Quentin Skinner, The Return of Grand Theory in the Human Sciences (1985)
3. هرمنوتیک علم تفسیر و بنابراین علم کشف معناست. این عنوان از ریشهی هرمس (Hermes), آورندهی پیام خدایان در [اساطیر] یونان باستان، گرفته شده است.
4."mentalities"
5. genomes, ژنوم، زادان (همان کروموزمهای گوناگون که در هستهی سلولهای یک گونهی معین یافت میشود).م
6. در منابع زیر مشخصات شمار زیادی از آثار مورد نظر آمده است:
Bottomore (1971, p. 311-12); p. Burke (1992, pp. 17-19); Callinicos (1995, pp. 6-8).
7. این کتاب به قلم دکتر حسین بشیریه ترجمه و توسط نشر دانشگاهی منتشر شده است.م
8.The Faber Book of Science (1995).
9.John Carey
10. برای آشنایی با بحثی مفصلتر در این باره، ر.ک: (1992) Burke ; همچنین ر.ک:
Callinicos (1995) ;Stanford (1994) ;C. Lloyd (1993) ;Stone (1987).
11.Gresham
12. نقطه نظرات میلز و بحث پیشین را ببینید؛ همچنین ر. ک: (P. Burke 1992, pp. 14-20).
13.Maitland (1850-1906), حقوق دان و مورخ حقوق انگلیسی.م
14. در ارتباط با تاریخ ر. ک: Novick (1988); در ارتباط با علم اجتماعی هم مثلاً ر. ک: Giddens (1976) and (1984).
15.King Alfred,EI Cid,Joan of Arc.
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفهی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم