رستگاري، معرفت ديني و مداراي اجتماعي(از ديدگاه اما خميني)
نويسنده:دكترحميد پارسانيا
منبع: روزنامه قدس
منبع: روزنامه قدس
ديدگاه امام خميني (ره) در باره پلوراليسم اجتماعي "جان هيك
واپسين مسأله مورد مقايسه و بررسي در اين مقاله، مسأله نجات و رستگاري و ارتباط آن با معرفت ديني و همچنين با مدارا و تحمل يا پلوراليسم اجتماعي است.در انديشه جان هيك، اولاً همان گونه كه وصول به حقيقت مانع از مدارا با محرومان از حقيقت است، نجات و رستگاري اهل ديانت يا بخشي از آنها مانع از مدارا و تحمل كساني مي شود كه از نجات محروم مانده اند.ثانياً پلوراليسم معرفتي مبتني بر نسبيت فهم همان گونه كه همه معارف ديني را در عرض يكديگر قرار مي دهد، مانع از حكم به رستگاري و نجات گروهي خاص مي شود و نفي حكم به رستگاري گروهي خاص همه اديان را از اين جهت در عرض يكديگر قرار مي دهد و اين امري است كه از آن با عنوان پلوراليسم كلامي نجات مي توان ياد كرد.ثالثاً جان هيك براي حل مشكلي كه به گمان او از راه مسأله نجات براي پلوراليسم اجتماعي پديد مي آيد، از پلوراليسم كلامي نجات استفاده مي كند، او پلوراليسم كلامي نجات را مستلزم توصيه به پلوراليسم اجتماعي مي داند.امام خميني(ره)، در محور نخست نمايانگر انديشه فيلسوفان مسلمان، حكمت صدرايي و عرفان اسلامي و كلام و فقه شيعي است. وي اولاً براساس آنچه در كلام شيعي و فلسفه و عرفان اسلامي مطرح است، نجات را داير مدار وصول به حقيقت نمي داند و بسياري از كافران و محرومان از حقيقت را نيز عاري از گناه و در نتيجه به تعبير ابن سينا اهل بهشت مي داند.ثانياً به مقتضاي فقه اسلامي و بويژه شيعي، مدارا را متوقف بر مسأله نجات نمي بيند؛ بلكه در بسياري از موارد مدارا براي كساني را كه اهل نجات نيز نيستند، لازم و صواب مي شمرد و عدم مدارا را خطا مي داند.نفي ملازمه بين وصول به حقيقت و نجات
ايشان درباره گناهكار نبودن كافراني كه از شناخت حقيقت محروممانده اند و درباره احتمال نجات و رستگاري آنان، مي نويسد: سبب اين كه عمل [بسياري از كافران] گناه و عصيان نيست و در نتيجه بر كار خود عقاب نمي شوند، اين است كه اكثر آنان جز مقداري كم و اندك نسبت به حقيقت جاهل بوده و در عمل خود مقصر نيستند؛ بلكه قاصرمي باشند.امام خميني(ره)، جهل قاصرانه خواص و عوام كافر را با اين بيان توضيح مي دهد:
اما قاصرانه بودن جهل عوام آنان نسبت به وظايف و تكاليف الهي آشكار است؛ زيرا آنان در باب مذاهبي كه بر خلاف مذهبشان باشد نينديشيده؛ بلكه نظير عوام مسلمانان به صحت مذهب خود و بطلان ديگر مذاهب يقين دارند.همان گونه كه عوام ما به سبب تلقين و نشو در محيط اسلامي بدون آن كه احتمال خلافي بدهند به صحت مذهب خود و بطلان ساير مذاهب يقين دارند، عوام آنان نيز چنين مي باشند. كسي كه قطع دارد از متابعت از قطع خود معذور است و عصيان و گناهي بر او نوشته نمي شود، او به خاطر تبعيت از قطع خود عقوبت نمي شود؛ اما غير عوام كفار اغلب آنان به سبب تلقيناتي كه از ابتداي طفوليت به آنان شده و به سبب رشد در محيط كفر بر مذاهب باطل خود جزم داشته و معتقدند به گونه اي كه هرگاه هر چه بر خلاف آن به آنان گفته شود به رد آن مي پردازند. عالم يهودي، نصراني نظير عالم مسلمان حجت غير خود را صحيح نمي داند و بطلان حجت غير او برايش نظير ضروريات است؛ زيرا صحت مذهب او برايش ضروري است و احتمال خلاف آن را نمي دهند. آري اگر در ميان عالمان آنان كسي باشد كه احتمال خلاف بدهد و از نظر به حجت آن به سبب عناد يا تعصب خودداري ورزد، مقصر است؛ نظير كساني از علماي يهود و نصارا كه در صدر اسلام چنين بوده اند؛ نتيجه آن كه كفار نظير مسلمانان جاهل به دو قسم تقسيم مي شوند: برخي قاصر و بعضي مقصرند، و تكاليف در اصول و فروع بين همه مكلفان مشترك است اعم از اين كه عالم و يا جاهل قاصر و يا مقصر باشند و كفار بر اصول و فروع عقاب مي شوند؛ البته در صورتي كه حجت بر آنها تمام شده باشد، در غير اين صورت عقابي بر آنان نيست. پس همچنان كه معاقب بودن مسلمانان بر فروع به اين معنا نيست كه آنها اعم از اين كه قاصر يا مقصر باشند بر فروع عقاب مي شوند، به حكم عقل و اصول عدالت در مورد كافران نيز از همه جهات بر همين قياس مي باشند.
در اين سخنان، عقاب افراد بر مدار آگاهي آنها نيست؛ بلكه بر مدار عزم آنان است و افراد ناآگاه نيز هنگامي به جهل خود عقاب مي شوند كه در جهل خود درباره اصول يا فروع قاصر نبوده و مقصر باشند. هر يك از آنان به تناسب كوتاهي و تقصيري كه كرده اند، عقاب مي شوند. تصريح امام(ره) بر مكلف بودن كافران درباره اصول و فروع، مبناي وي را در حوزه پلوراليسم معرفتي و پلوراليسم معرفت ديني روشنمي كند. امام به نسبيت حقيقت قايل نيست؛ زيرا كسي كه به نسبيت حقيقت قايل باشد، از حقيقت واحدي كه همگان بر آن مكلف باشند نمي تواند سخن بگويد. مبناي او نسبيت فهم نيز نيست، زيرا براساس نسبيت فهم، راهي براي صحيح دانستن برخي عقايد و باطل خواندن بعضي ديگر باقي نمي ماند.
امام مشكل كساني را كه نظير پيروان كليسا نجات را به گروه، قوم يا صاحبان عقيده خاصي منحصر مي كنند، با پلوراليسم معرفت ديني كه راهي عقيم است، حل نمي كند. راهي را كه او مي پيمايد، انتقال مسأله عذاب يا نجات از مدار آگاهي و شناخت به حوزه مسؤوليت و تكليف است. افراد به تناسب كوششي كه در محدوده آگاهي خود مي كنند، سنجيده مي شوند و بر اين اساس كساني، كه در اثر وضعيت محيطي به قطع روان شناختي رسيده و از قطع و يقين علمي بي بهره مانده باشند، به دليل اين كه براي آنان امكان وصول به حقيقت فراهم نبوده، و جهل آنان به تقصير و كوتاهي قبلي آنان مستند نيست، نزد خداوند سبحان به مفاد قاعده عقلي قبح عقاب بدون بيان معذور هستند. در طريقي كه امام خميني(ره) مي پيمايد، معذور بودن آنان مستند به نسبيت فهم يا نسبيت حقيقت نيست؛ بلكه به محدوديت ادراك و بلكه ناتواني آنان از درك و فهم بيشتر مربوط مي شود و حكم به معذوريت نيز يكي حكم قطعي و يقيني عقلي است.
از آنچه بيان شد، دانسته مي شود كه امام خميني(ره) برخلاف "جان هيك"، ملازمه اي بين معرفت ديني و نجات از عذاب نمي بيند و دايره نجات را در بسياري موارد اعم از دايره وصول به حقيقت مي بيند؛ چه اين در برخي موارد نيز دامنه عذاب گسترده تر از دامنه معرفت است؛ بلكه برخي از مراتب شقاوت و عذاب مخصوص كساني است كه حقيقت را ادراك، و با اين همه راه عصيان و مقابله با آن را طي پيموده اند؛ نظير فرعون و همراهان او كه به بيان قرآن كريم در حالي كه آيات الهي را شناخته بودند، راه انكار پيش گرفته بودند: "وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ."
نفي ملازمه بين نجات و مدارا
همان گونه كه بين معرفت ديني و نجات تلازمي نيست، بين مسأله نجات با مدارا و تحمل اجتماعي نيز ملازمه اي وجود ندارد. "جان هيك" به دليل اين كه از زاويه نگاه مسيحيت به مسأله مي نگرد، از نسبت حقيقي و منطقي امور پيشين غافل مانده و به ملازمه بين مسأله نجات و مداراي اجتماعي قايل مي شود و براي حل مسأله مدارا، ناگزير مسأله نجات را بر مبناي پلوراليسم معرفتي توسعه مي بخشد.او بر فرض كه بتواند از مبناي معرفت شناختي خود يعني نسبيت فهم دفاع كند، توسعه اي كه از اين طريق در مسأله كلامي نجات پديدمي آورد، در حقيقت تعميم نجات براي همگان نيست؛ بلكه تعميم ترديد در نجات همگان است؛ زيرا اگر نجات بر مدار وصول به حقيقت باشد، پلوراليسم معرفت ديني همه اديان را به دليل تأثيرپذيري از ابعاد تاريخي، فرهنگي، اجتماعي آنها حتي در مواردي كه عقايدشان در تناقض با يكديگر است، در وضعيتي يكسان قرار مي دهد. در اين صورت، علم به نجات هيچ يك از آنها حاصل نخواهد شد، و همه آنها از اين جهت يكسان خواهند بود."جان هيك" وضعيت معرفتي مشابه اديان متقابل و ترديد يكسان در نجات آنها را مستلزم توصيه به پلوراليسم اجتماعي مي داند؛ حال آن كه ربطي منطقي بين ترديد در نجات خود و ديگران، با ضرورت مدارا و تحمل ديگران نيست.ضرورت مدارا با پيروان ديگر مذاهب و اديان را از متن آموزه هاي رفتاري اديان و مذاهب مي توان جست و اگر پلوراليسم معرفت ديني اعتبار و روايي معرفتهاي ديني را نيز در معرض ترديد قرار داده باشد، نه تنها به لحاظ منطقي، مدارا و تحمل اجتماعي نتيجه گرفته نمي شود، بلكه راه منطقي، توصيه به مدارا و تحمل به شرحي كه گذشت، مسدود مي شود؛ بنابراين، اگر راهي براي صواب دانستن مدارا و خطا خواندن ناشكيبايي و خشونت وجود داشته باشد، از طريق نفي نسبيت فهم، و اعتبار جانبخشي به معرفت ديني است؛ البته اين راه نيز الزاماً به اثبات مدارا و تحمل يا اثبات مدارايي بي حد و مرز، و تحملي مطلق مي انجامد؛ بلكه اين راه، امكان بحث و مناظره و جست وجوي ديني را براي پژوهشگران هموار مي كند، و فرصت داوري درباره واقعيت هاي تاريخي و رفتارهايي را كه به نام ديانت انجام شده است، پديد مي آورد.
ترديدي نيست كه در گذشته تاريخ، بسياري از جنگ ها به نام دين انجام شده است؛ چه اين كه بزرگترين و خونين ترين ستيز تاريخ يعني دو جنگ جهاني اول و دوم، به نام دفاع از دموكراسي و ديگر مفاهيم سكولار غير ديني رخ داده است.نفي اعتبار معرفت بشري يا معرفت ديني و هم عرض قرار دادن همه معارف كه از نسبيت فهم ناشي مي شود، راه داوري بر اين واقعيت تاريخي را فرو مي بندد؛ اما تبيين معرفت بشري و معرفت ديني به گونه اي كه اعتبار معرفتي آن محفوظ باشد، امكان داوري را باقي مي گذارد؛ البته از امكان معرفت و داوري، به تنهايي پلوراليسم اجتماعي يا مدارا و شكيبايي نتيجه نمي شود؛ چه اين كه برخي از اديان و مذاهب با وجود معتبر دانستن معرفت بشري يا معرفت ديني نه تنها به بطلان غير خود و گمراهي و شقاوت غير خود حكم مي كنند، بلكه مدارا با آنان را نيز جايز ندانسته و آن را باطل مي خوانند.
اگر راه گفت وگو و امكان داوري درباره صحت و سقم گزاره هاي ديني باز باشد، در اين صورت، امكان كاوش در صحت و سقم اين نوع داوري ها نيز وجود خواهد داشت. امام خميني(ره) به دليل اين كه بر مبناي معرفت شناسي و فلسفه اسلامي اين راه را هموار مي داند، به ميدان بحث و گفت و گوي علمي در اين حوزه وارد مي شود و با استناد از دو منبع معرفتي عقل و وحي مسير استدلال خود را پيش مي برد و در اين مسير اولاً براساس قواعد عقلي، ملازمه بين شناخت حقيقت و نجات را انكار كرده، ثانياً براساس قواعد فقهي اسلامي و شيعي دامنه مدارا را به مراتب گسترده تر از دامنه نجات و رستگاري قرار مي دهد.در حوزه علوم اسلامي، علمي كه به حقوق و وظايف آدميان مي پردازد و قواعد رفتار فردي و اجتماعي آنان را تنظيم مي كند، علم فقه است. در فقه اسلامي مسلمانان با وجود اختلافات كلامي نه تنها موظف به تحمل يكديگر، بلكه موظف به احسان و حمايت از يكديگرند.دامنه مدارا محدود به امت اسلامي نيست. مسلمانان با غير مسلمانان گرچه برادري ديني ندارند، برادران انساني هستند، و اختلاف ديني مجوز خدعه، نيرنگ و مانند آن نيست .امت اسلامي مناسبات و روابط بين الملل خود را براساس معاهده ها و پيمانهايي سامان مي بخشد كه دولت اسلامي با ديگران برقرار مي سازد، و رعايت معاهده هاي بين المللي بر همه مسلمانان تا زماني كه از سوي ديگران نقض نشده باشد لازم است. رسول خدا پيمانهايي را كه با يهوديان و كافران مي بست، تا هنگامي كه آنان از پيمان عدول
نمي كردند، محترم مي شمرد.
منابع
- امام خميني روح ا...، المكاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، دوم، 1381ش،ج1.
- تقريرات فلسفه امام خميني، تقرير عبدالغني اردبيلي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1381ش، ج1و3.
- هيك جان، مباحث پلوراليزم ديني"نقد پلوراليزم ديني (بررسي ديدگاه متفكران مسلمان) از محمد لگنهاوزن، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، تبيان، 1378ش.