تیمافیئیف- رسوفسکی، نیکالای ولادیمیرویچ

در حال حاضر از نخستین سالهای زندگی تیمافیئیف چندان چیزی را نمی توان دریافت. بنابر گفته‌ی ژورس مِدویئدف، تیمافیئیف از اشراف کالوگا بود و در جوانی در جنگ داخلی شرکت جست. پیش از آن که در 1304 از دانشگاه دولتی
شنبه، 7 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تیمافیئیف- رسوفسکی، نیکالای ولادیمیرویچ
 تیمافیئیف- رسوفسکی، نیکالای ولادیمیرویچ

 

نویسنده: Bentley Glass
مترجم: موسی اکرمی



 
[nikālāy vlādimirevič timāfieyef- resofski]
Nikolai vladimirovich Timofeeff-Ressovsky
(ت. ناحیه‌ی کالوگا، روسیه، 16 شهریور 1279/ 7 سپتامبر 1900؛ و. او بنینسک، روسیه، 8 فروردین 1360/ 28 مارس 1981)، وراثت شناسی.
در حال حاضر از نخستین سالهای زندگی تیمافیئیف چندان چیزی را نمی توان دریافت. بنابر گفته‌ی ژورس مِدویئدف، تیمافیئیف از اشراف کالوگا بود و در جوانی در جنگ داخلی شرکت جست. پیش از آن که در 1304 از دانشگاه دولتی مسکو فارغ التحصیل شود، کار در زمینه‌ی وراثت شناسی را (در سال 1301) زیر نظر س. س. چت وریکف در «مؤسسه‌ی زیست شناسی تجربی کالتسف» آغاز کرده بود. پس از مرگ لنین در 1303، «مؤسسه‌ی کایزر ویلهلم» برای پژوهش درباره‌ی مغز، که در برلین- بوخ قرار داشت، به تشکیل آزمایشگاهی در مسکو به منظور بررسی مغز لنین کمک کرد. در عوض، اوسکار فوکت، مدیر «مؤسسه‌ی کایزر ویلهلم»، تقاضا کرد که فردی به مؤسسه اش فرستاده شود تا بخش وراثت شناسی را تشکیل دهد؛ فوکت چنین بخشی را بخش الحاقی مهمی برای مؤسسه‌ی عصب زیست شناسی (neurobiology) و روانپزشکی می دانست. تیمافیئیف، با آن که هنوز درجه‌ی دکتری دریافت نکرده بود، در وراثت شناسیِ مگس میوه (دروزو فیلا)، از جمله وراثت شناسی جمعیتی و علم رده بندی، از زمینه‌ی خوبی برخوردار بود. از این رو افراد مافوق او قبول این کار را به او توصیه کردند. او در 1304، همراه با همسر جوان خود، هلنا (النا) آلیکساندرِونا، که او نیز وراثت شناس بود، به برلین رفت تا اقامتی احتمالاً شش ساله در آنجا داشته باشد.
تیمافیئیف- رسوفسکی بی گمان از استعداد خاص برای یادگیری زبان برخوردار بود زیرا بسرعت در سخن گفتن و نوشتن به زبان آلمانی تسلّط یافت؛ و تا سال 1311، یعنی هنگامی که در «ششمین کنگره‌ی بین المللی وراثت شناسی» (برگزار شده در ایتاکا، نیویورک) شرکت کرد، چنان تسلطی در زبان انگلیسی پیدا کرده بود که به آن زبان بآسانی سخن می گفت و سخنرانی مهمی هم ایراد کرد. دو نقد و بررسی، با عناوین «ایجاد جهش از طریق آزمایش» (1313) و «جهشها و دگرگونی جغرافیایی» (1319)، که به یادماندنی و مورد استناد گسترده اند، نشانه‌ی تسلط کافی او در زبان انگلیسی است که او را قادر می ساخت تا مفاهیم دشوار و پیشرفتهای تازه را با وضوح بسیار بیان کند. تسلط تیمافیئیف در سبک ادبی آلمان نیز آشکار است و سخنرانیهایش با شور و قدرت همراه بود.
تا 1306 بخش جدید «مؤسسه‌ی کایزر ویلهلم» تأسیس شد و تیمافیئیف گام در دورانی از خلّاقیت علمی شگفت انگیزی نهاد که در دهه‌ی پر شروشور 1310 تا درگرفتن جنگ جهانی دوم به دراز کشید. اساساً همه‌ی خدمات او به وراثت شناسی در فاصله‌ی پانزده ساله‌ی 1304 تا 1319 صورت گرفت. تیمافیئیف با موفقیت کامل توانست کاری کند که از سیاست نازی دور ماند. اوسکار فوکت، حتی هنگامی که در 1316 بازنشسته شد و تیمافیئیف به عنوان مدیر «مؤسسه‌ی کایزر ویلهلم» جای او را گرفت، کوشید تا در موقعیتهای اجتماعی روابط خود با مقامات سیاسی را در حد ظواهر تشریفاتی حفظ کند، و در چنین وضعی با لحنی متین سنگینی بار وراثت بر دوش جمعیتهای انسانی را به طور خلاصه بیان می کرد. آنچه از 1314 تا 1317 در این باره گفت در نتیجه گیریهایش، که بر پژوهشهای خود او استوار بودند، هیچ تغییری ایجاد نکرد. او بدین نتیجه رسیده بود که در نظر گرفتن آثار یک ژن زیانبار به گونه‌ای جدا از کل «محیط وراثتی» آن، یعنی کل ژنوتیپ با تغییردهنده های مهم و متعددِ کنشِ یک ژن، دور از احتیاط است. تیمافیئیف همچنین معتقد بود که قضاوت درباره‌ی آثار یک ژن زیانبار به گونه‌ای جدا از «محیط زیستی»، از جمله هم نظام فیزیولوژیک درونی یک سازواره و هم محیط خارجی (که هر دو یا یکی از آنها می تواند وضع زیانبخش نسبی ژن مورد نظر را کاملاً تغییر دهد)، دور از احتیاط است. تیمافیئیف هرگز از سیاستهای نژادی حزب نازی و به نژادشناسان (متخصصان اصلاح نژاد انسان) آن، یا هرگونه معیار به نژادی خاص، حمایت نکرد.
با این حال، زمانه برای تیمافیئیف نامساعد بود. با افزایش یافتن جوّ وحشت و فشار سیاسی بر علم، به جست و جوی راههائی برای ترک آلمان پرداخت. هرچند توانسته بود چند پیشنهاد موقّت از ایالات متحد دریافت کند، تمایلی به ترک اروپا نداشت؛ و در 1316 در نامه‌ای به کالتسف امکان بازگشت به اتحاد شوروی را مطرح کرد. نه تسلط یافتن ت. دلیسنکو و ی. ی. پرزنت بر وراثت شناسی و کشاورزی، و تحت تعقیب قرار دادن وراثت شناسانی که به نظریه های محکوم مندلی- مارگنی اما مقبول در غرب معتقد بودند، توانست او را دلسرد کند نه بازداشت دو تن از برادران خود او و بسیاری از دوستان آنان و تعداد زیادی از بستگان همسرش. نیکالای. ا. واویلف، رئیس «فرهنگستان علوم کشاورزی»، به توسط هـ. ج. مالر، وراثت شناس آمریکایی (که در آن زمان از مسکو فرار کرد و به اسپانیا و سپس به ادینبرا رفت)، پیغامی برای تیمافیئیف فرستاد و به او هشدار داد که تنها فاجعه‌ای که ممکن است در انتظار او باشد بازگشتش به زادبوم است؛ کالتسف نامه‌ای به صورت قاچاق از طریق سفارت سوئد برای تیمافیئیف فرستاد. به گفته‌ی مدویئدف، او نوشته بود: «از همه‌ی روشهای خودکشی، تو دردناکترین و دشوارترین روش را برگزیده ای. و این نه تنها در انتظار تو بلکه در انتظار خانواده‌ات نیز هست... با این حال، اگر واقعاً تصمیم به بازگشت گرفته‌ای بلیطت را مستقیماً برای سیبری تهیه کن!» تیمافیئیف در برلین ماند.
همه‌ی مطالعات تیمافیئیف درباره‌ی وراثت شناسی، بتصریح یا بتلویح، متوجه مسائل مهم آن زمان درباره‌ی ارتباط ژنها و جهشها با فرآیندهای تکامل بودند. نخستین پژوهشهای او آزمایشهائی بودند که پیش از ترک مسکو آغاز کرد و تا 1312 ادامه داد. این پژوهشها درباره‌ی بازگشت پذیری جهشهای ژن بودند. او چنین استدلال می کرد که هرگاه جهشها اساس تغییر تکاملی باشند، نباید همواره به طور کامل ویرانگر باشند. هرگاه ژن جهش یافته‌ای بتواند به عقب جهش کند و فنوتیپ وحشی اصلی را برگرداند، جهش اصلی نباید، آن گونه که بسیاری از دانشمندان برجسته‌ی شکاک در مورد نقش جهشهای ژنی در تکامل تصور می کنند، از دست رفتن کامل ماهیت اصلی باشد. پژوهشهای تیمافیئیف درباره‌ی جهش معکوس در اصل به جایگاه (locus) رنگ سفید چشم «مگس میوه‌ی شکم سیاه» مربوط می‌شد. نخستین جهشهای معکوس به طور خود به خود پدید می‌آمدند. اما پس از آن که مالر کشف کرد که با قراردادن مگسها در معرض تابش پرتوهای مجهول می‌توان جهشها را به تعداد زیاد برانگیخت، تیمافیئیف بسرعت این روش جدید را بکار گرفت.
هرچند با پژوهشهای بعدی معلوم شده است که این جایگاه واقعاً یک ژن منفرد ساده نیست بلکه ترکیبی از چندین شبه دگره (pseudoallete) است، تیمافیئف چندین تعمیم برقرار کرد که هنوز مورد مخالفت قرار نگرفته اند. نخست این که گزارشهای پیشین درباره‌ی دیگر جایگاههای ژنی را تأیید کرد که به موجب آنها با استفاده از پرتو مجهول هم جهشهای معکوس و هم جهشهای روبه جلو را می‌توان پدید آورد. یعنی نه تنها ژنِ موجود در جایگاهِ انتخاب شده، که برای تولید رنگ چشم سرخ در مگسها لازم است، می‌تواند به دگره‌های جهش کند که رنگ سفید چشم یا رنگ بینابین سفید و سرخ را پدید آورد، بلکه دگره های کمتر مؤثر یا ضعیف را می‌توان واداشت که به طور معکوس جهش کنند و دگره‌ی رنگ چشم سرخ پدید آید.
پس از آن تیمافیئیف ثابت کرد که آهنگهای جهش در جهتهای متقابل متفاوتند و به این بستگی دارند که چه دگره‌ی خاصی دارد جهش می‌کند. او نشان داد که در یک مرحله نمی توان به برخی از جهشهای معکوس دست یافت اما دستیابی به آنها در دو یا چند مرحله‌ی متوالی امکان پذیر است. او همچنین همدگره ها (wA و wR) را کشف کرد که تنها بر پایه‌ی آهنگهای جهششان قابل تشخیصند. وی ثابت کرد که بازگشت دگره های اصلی بر پایه‌ای چند اثری (pleiotropic)- یعنی از چندین نوع اثر فنوتیپی، نه تنها رنگ چشم بلکه شکل اسپرماتکا (کیسه‌ای کوچک در دستگاه تناسلی ماده برای حفظ منی دانه)، رنگ بیضه ها، زیستایی نرها، و باروری ماده ها- قابل اثبات است.
تیمافیئیف احتمالاً نخستین وراثت شناسی بود که تشخیص داد در بررسی جهش معکوس باید این امکان را مستثنی دانست که حرکت معکوس در همان محل جهش رو به جلو اصلی صورت نمی گیرد بلکه ممکن است جهشی در جایگاه فرونشاننده‌ای در محل دیگر دخیل باشد. شیوه های او برای مستثنی دانستن آن امکان در تعبیر کردن نتایج خودش نامناسب بودند اما پیشرفت مهمی را در شیوه های آن زمان نشان می‌دادند.
مطالعات مهم در زمینه‌ی تجزیه و تحلیل روابط بین مقدار پرتو مجهول و آهنگ جهش دومین بخش اصلی خدمات تیمافیئیف را تشکیل می‌داد. او از نخستین پژوهندگانی بود که رابطه‌ی خطّی را برای کُشنده های پوسته به جنس (sex-linked) پذیرفت. او ثابت کرد که تناسبهای بین مرئیها و کُشنده های پیوسته به جنس با مقدار تغییر نمی کنند؛ نه بخش بخش کردن مقدار پرتودهی بر بسامد جهش تأثیر دارد نه آهنگ پرتودهی؛ بسامد جهش برای مقداری خاص مستقل از پرنیرو بودن پرتوها است؛ و طی پرتودهی دما در محدوده‌ی 10 درجه تا 35 درجه‌ی سانتیگراد تأثیری ندارد. برخی از این تعمیمها را اینک محدودتر می‌دانند زیرا تنها قابل اعمال در مورد جهشهای برانگیخته شده در منی دانه های رشد کرده است. اما به طور کلی مطالعات تیمافیئیف در این عرصه از مهمترین و بنیادین ترین پژوهشهای آغازین درباره‌ی جهش بودند و از نظر اهمیت، پس از مطالعات هـ. ج. مالر و ل. استندلر، در مرتبه‌ی دوم جای داشتند.
بررسی‌ای کاملاً متفاوت، و یکی از بررسیهائی که تا امروز ارزش مهم و تاریخی خود را حفظ کرده است، پژوهش تیمافیئیف درباره‌ی تأثیر ژنوتیپِ بازمانده و شرایطِ محیطیِ انتخاب شده بر بروز ژنهای جهش یافته‌ی خاص بود. در این کار بویژه از «سیاهرگهای عرضی ناکامل» مگس میوه‌ی فونبریس، که جهش یافته بودند، استفاده شد. با این پژوهش تیمافیئیف به ایجاد تمایز بین نفوذ (penetrance)، بروز (expressivity)، و ویژه بودگی (specificity)، ژن جهش کننده کشانده شد. این کشف که هر یک از این فراسنجهای بروز صفت ارثی ژن تا حدی می‌تواند به طور مستقل تغییر کند از اهمیت خاصی برخوردار بود. ژنهای تغییرکننده در بقیه‌ی ژنوتیپ «محیط ژنوتیپی»‌ای فراهم می‌سازند که، همراه با «محیط خارجی» متغیرهای زیست محیطی و «محیط داخلی» (متغیرهای فیزیولوژیک)، بروز صفت ارثی در سازواره‌ی دگره های ژنی اولیه را تعیین می‌کند. ثابت شد که محیط ژنوتیپی موجود در نژادهائی از یک گونه که به مناطق جغرافیایی متفاوت تعلق دارند نسبت به اثر آن بر بروز «سیاهرگهای عرضی ناکامل» تغییر می‌کند.
یک رشته‌ی دیگر از پژوهشهای معتبر تیمافیئیف به «جهشهای زیستایی» مربوط می‌شد. از نظر توجه به فرآیند تکامل و بویژه از دیدگاه عمل انتخاب طبیعی، در دهه‌ی 1310 فوق العاده مهم بود که معلوم گردد که آیا جهشهای کُشنده‌ی مغلوب- که بیشتر مطالعات مربوط به آهنگهای جهش بر آنها استوار بودند- واقعاً معمولترین نوع واکنشهایند یا در واقع جهشهای بیشتری با تأثیرات ضعیفتر بر زیستایی، که به عنوان قابلیت زنده ماندن سازواره تا سنّ تولیدمثل تعریف می‌شود، وجود دارند. تیمافیئیف، در برنامه‌ای شامل حجم شگفت انگیزی از کار، موفق شد نشان دهد که پرتوهای مجهول تعداد جهشهای فاقد آثار مرئی اما تا حدی زیانبار برای زیستایی را تقریباً دو برابر می‌کنند و یا همان مقدار پرتوهای مجهول ترکیبی از جهشهای کُشنده و نیمه کشنده پدید می‌آید. همچنین جهشی را که با پرتودهی ایجاد شده بود و زیستایی آن افزایش یافته بود آشکار ساخت. برای این جهش و جهشهای دیگر زیستایی اندازه گیری شده در دماهای مختلف متفاوت بود.
خدمت مهم دیگری به فهم اهمیت تکاملی جهشها با تجزیه و تحلیل زیستایی جهشهای متفاوت در «مگس میوه‌ی فونبریس» هنگام ترکیب با جهش یافته های دیگر بود. تیمافیئیف ثابت کرد که زیستایی مقبولی یک جهش یافته‌ی خاص در دمائی خاص مبنای ضعیفی برای پیش بینی زیستایی تحت همان شرایط و در ترکیب با دیگر جهش یافته ها است. از این رو معلوم شده است که ترکیبی از ev و sn، که منفرداً زیستایی 104 درصد و 79-88 درصد نوع معمولی (وحشی نوع) را دارند، زیستایی 103 درصد را دارد، در حالی که زیستایی ev با Va (با زیستایی 89 درصد) 84 درصد است. به دیگر سخن، زیستایی ترکیب گاهی به اندازه‌ی بیشتری زیستایی جهش یافته های تشکیل دهنده‌ی ترکیب و گاهی به اندازه‌ی کمترین زیستاییها است. گاهی بینابین است. حتی می‌تواند از بیشترین زیستایی بیشتر و یا از کمترین زیستایی کمتر باشد. این پژوهش از نظر روشن سازی جهشها و فرایند انتخاب یکی از مهمترین پژوهشهائی است که تاکنون صورت گرفته است.
پژوهش بعدی تیمافیئیف درباره‌ی ماهیّت جهش و استنتاجهائی درباره‌ی ماهیّت خود ژن تأثیر زیادی در وراثت شناسان سراسر جهان داشت. اولین مقاله در این زمینه را با همکاری ک. گ. تسیمر و ماکس دلبروک در 1314 منتشر کرد. این مقاله نخستین کار فیزیکدان جوان دلبروک در زمینه‌ی وراثت شناسی بود؛ گرایش دادن او به زیست شناسی بتنهایی یکی از دستاوردهای مهم تیمافیئیف بوده است، زیرا دلبروک، پس از ترک آلمان به مقصد امریکا، همراه با سالوادور لوریا در بررسی جهشها در باکتریها پیشگام شد و در واقع وراثت شناسی باکتریایی را بنیاد نهاد؛ سپس نقشی به همان اندازه مهم در ایجاد وراثت شناسی باکتری خود را ایفا کرد و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل و یکی از بنیادگذاران رشته‌ی بسیار مهم وراثت شناسی مولکولی شد. او آموزش آغازین خود در وراثت شناسی و بینش خویش در مسائل جهش را با خونگرمی و صمیمیت به تیمافیئیف- رسوفسکی نسبت می‌داد.
تیمافیئیف، در مقاله‌ای که با تسیمر و دلبروک نوشت، مطلب را با جمع بندی استادانه‌ای از همه‌ی اطلاعات موجود درباره‌ی جهش، هم جهشِ برانگیخته با پرتودهی و هم جهش خودانگیخته، آغاز کرد. او بدین نتیجه رسید که بستگی جهش خودانگیخته به دما (که برای طول عمر تغییریافته‌ی نسلها در دماهای متفاوت تصحیح شده بود) Q10 را حدود 5 نشان می‌دهد، که از محدوده‌ی واکنشهای شیمیایی معمولی بسی دور است. طیف جهش پذیری جایگاههای متفاوت، و رابطه‌ی آهنگ جهش با مقدار پرتودهی را تجزیه و تحلیل کرد و با تسیمر و دلبروک نتیجه گرفت که جهش همانا بازآرایی مولکولی درون مولکولی خاص است، و ژن همانا اتحادی از اتومها است که در آن جهش، به معنای بازآیی مولکولی یا از هم گسستن پیوندها، می‌تواند روی دهد. محاسبات واقعی در مورد اندازه‌ی ژن، منتج از محاسبه های بعمل آمده بر پایه‌ی فرض کروی بودن آن، همان گونه که دلبروک در سخنرانی جایزه‌ی نوبل با ناخرسندی اعتراف کرد، متقاعدکننده نبود، اما کلّ رویکرد سه همکار به مسأله‌ی جهش و ژِن تأثیر عظیمی در پژوهشهای دیگر داشت.
بعداً تیمافیئیف، با همکاری ک. گ. تسیمر، کتابی به نام Das Trefferprinzip in der Biologie نوشت. اما انتشار آن تا پس از جنگ جهانی دوم (1326) به تأخیر افتاد و در آن زمان ارزش آن عمدتاً تاریخی بود. این کتاب حاوی خلاصه‌ای استادانه و کامل از اطلاعات مربوط به جهش برانگیخته با پرتودهی تا سال 1319 بود و، به رغم این که مطالعات بعدی پژوهشگران دیگر نشان داد که جهش را می‌توان به طور غیرمستقیم با تولید رادیکالهای آزاد در محیط عملی یا محیط داخلی اطراف رنگینتنها برانگیخت، استنتاجهای تیمافیئیف هنوز برای بخش قابل توجهی از جهشهائی که نه با تأثیرات غیرمستقیم بلکه با تابشهای مستقیم برانگیخته می‌شوند معتبرند.
تیمافیئیف بخوبی از ابعاد مسأله آگاه بود، و یکی از واپسین مقالات پیش از جنگ او (منتشر شده در 1316) پژوهشی بود درباره‌ی تأثیر مستقیم پرتودهی بر فرایند جهش در برابر تأثیر غیرمستقیم. در این بررسی او به مقایسه‌ی آثار پرتودهی مستقیم رنگینتنها در منی دانه‌های مگس میوه با آثار پرتودهی پلاسمای تخمها و سپس وارد کردن رنگینتنهای پرتو ندیده از منی دانه به درون آن پرداخت. او که، برخلاف مورد اول، در این مورد افزایشی در جهش ندیده بود نتیجه گرفت که هیچ اثر غیرمستقیمی از پرتودهی بر جهش وجود ندارد. این برای شرایط محیط نتیجه‌ی درستی بود، زیرا تأثیرات غیرمستقیم، که بعداً وراثت شناسان دیگر آنها را اثبات کردند، در مدت لازم برای بارور شدن تخمها به توسط منی دانه های برانگیخته نشده دوام نمی آورند. البته تأثیرات غیرمستقیمی که تشکیل جهش زاهای شیمیایی نیم دایم در محیط عمل ایجاد می‌کنند پدیده‌ی متفاوتی است که تیمافیئیف نمی توانست از آن آگاه باشد، زیرا جهش زایی شیمیایی تنها طی جنگ جهانی دوم و پس از آن کشف گردید، و آلمان تا دهه‌ی 1330 از کسب اطلاع از این تحولات محروم بود.
هنگامی که در بهار 1324 آشکار شد که آلمان اندکی بعد تحت فشار ارتش غرب و ارتش روسیه قرار خواهد گرفت، دوستان تیمافیئیف به او اصرار کردند تا پیش از آن که سربازان شوروی او را دستگیر کنند از برلین بگریزد و به غرب برود. من شخصاً از طریق دوست خوب او باریس راشفسکی، مدیر «مؤسسه‌ی زیستفیزیک ماکس پلانک» در فرانکفورت، مطلع شدم که راشفسکی با خطر کردنی جدّی در زمستان 1323 یا بهار 1324 به برلین رفت تا به تیمافیئیف اصرار کند که از امکان موجود برای ترک برلین استفاده کند و به غرب برود. اما تیمافیئیف از ترک مؤسسه در برلین- بوخ، که در آن زمان مسئولیت اصلی آن را برعهده گرفته بود، خودداری کرد. با آن که بزرگترین پسرش را نازیها در فعالیت زیرزمینی دستگیر کرده و به یک بازداشتگاه زندانیان سیاسی فرستاده بودند (و او بعداً در آنجا درگذشت)، وی از انتقامها و مجازاتهای حکومت آلمان بیمی به خود راه نداد؛ و هنگامی که فرماندهان روسی وارد شدند و مؤسسه و کارکنان آن را از آسیب و پراکندگی نجات دادند با چنان اعتقاد راسخی با آنان سخن گفت که کسی را جز او توان آن نبود.
از اینجا به بعد باید بر نوشته های ژورس مِدویئدف تکیه کنیم تا دنباله‌ی ماجرا را برای ما بازگو کنند. هنگامی که نیروهای روسی وارد برلین- بوخ شدند، تیمافیئیف در مقام مدیریت «مؤسسه‌ی مغزپژوهی» ابقا شد و در واقع هم تجهیزات و هم کارکنان را موقتاً از نابودی نجات داد. اما اندکی بعد سر فرماندهی جدیدی جای فرماندهان جنگی اولیه را گرفت. بیشتر تجهیزات ضبط شد و به روسیه ارسال گردید؛ تیمافیئیف را دستگیر کرده و به مسکو فرستادند. پس از آن که به اتهام جاسوسی برای آلمان مدتی را در زندان لوبیانکا زندانی و در حال بازجویی بود، به زندان بوتیرکا انتقال یافت. چند ماه را در آنجا ماند، و با استفاده از توان سازماندهی زیاد یک «انجمن علمی و فنی» تشکیل داد، و اعضای انجمن که چند تن فیزیکدان، مهندس الکترونیک، و یک شیمیدان و وراثت شناس را شامل می‌شد سخنرانیهائی عرضه کردند. در آنجا تیمافیئیف با آلیکساندر سولژنیتسین آشنا شد. سولژنیتسین زندگی در آن زندان را بروشنی وصف کرده است.
پس از آن تیمافیئیف به اردوگاه کار ویژه‌ای در شمال قزاقستان فرستاده شد و به «فقط کار عمومی» محکوم گردید. دوباره، به منظور نجات دادن خود و دیگر دانشمندان از مرگ فکری، انجمن علمی تشکیل داد. وضع جسمی او چندان خوب نبود و گرفتار سوء تغذیه و کمبود ویتامین شد. نبودن ویتامین A در غذای زندان موجب کاهش سریع قدرت بینایی او شد و او را در آستانه‌ی کوری قرار داد. خوشبختانه، با به اجرا درآمدن برنامه‌ی شوروی برای این که ابتدا بمب هسته‌ای و سپس بمب ئیدروژنی بسازد، تیمافیئیف نجات یافت، زیرا به دانشمندانِ آشنا با پرتوزیست شناسی و وراثت شناسی تابشی نیاز بود. او را در یک واگن شلوغ مخصوص زندانیان به مسکو فرستادند، و در اکثر مواقع ناچار بود در میان زندانیان درهم فشرده بایستد، و در حالی که از هوش رفته بود به مسکو رسید. در «بیمارستان مرکزی» تلاشهای فوق العاده زندگی او را نجات داد، اما بینایی او، با آن که بهتر شد، برای همیشه معیوب ماند. به گفته‌ی مدویئدوف هرگز دوباره قادر به استفاده از ریزبین (میکروسکوپ) نشد و تنها به کمک شیشه‌ای با بزرگنمایی زیاد و صفحه‌ی کاغذی روشن می‌توانست بخواند.
تیمافیئیف، پس از بهبودی، به آزمایشی در تأسیسات اتومی اورال انتقال یافت. برای نخستین بار در مدت دو سال توانست نامه‌ای برای همسرش در آلمان بنویسد. در نتیجه همسرش، همراه با پسر کوچکترشان که با مادر در برلین مانده بود، شتابان به او پیوست. البته آنان در واقع زندانی و کاملاً زیرنظر بودند. مزاحمتهای دشمنان بزرگ وراثت شناسی در روسیه، یعنی لیسنکوگرایان، نیز وجود داشت. ا. ا. گلوشچنکو، یکی از پیروان لیسنکو، او را «دشمن سوگندخورده»‌ی مردم نامید، و دستورهائی از مسکو صادر شد تا پژوهش وراثت شناختی در همه‌ی مؤسسه‌ها ممنوع گردد؛ آنچه از قدیم پژوهش وراثت شناختی بر روی آن صورت می‌گرفت، نمونه‌های آزمایشگاهی مگسهای میوه (دروزوفیلا) نابود شد. در این موقعیت تیمافیئیف عملاً علم جدیدی را برای خود پدید آورد. او آن را «زیست زمین نوشناسی تابشی» (radiation biogecoenology) نامید، که بدین صورت تعریف می‌شد: علمِ جنبه های تابشی کل بوم شناسی، کل جامعه‌ی زنده‌ی سازواره ها، زمین، هوا، و آبها در بیشترین وابستگی آنها.
در 1334، دو سال پس از مرگ استالین، تیمافیئیف از حبس رهایی یافت. او قبلاً مدیر علمی آزمایشگاهی در منطقه‌ی اورال شده بود. اینک به تشکیل دادن بخش زیستفیزیک در شعبه‌ی اورال «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » پرداخت، و این بخش چندی بعد «ثمربخش ترین مؤسسه‌ی زیست شناختی در منطقه‌ی اورال و سیبری شد» (مدویئدف، ص 99). تیمافیئیف همچنین در میاسوو، نزدیک اسوردلوفسک، سمینار تابستانه‌ای درباره‌ی وراثت شناسی و زیست شناسی نظری ترتیب داد، که از 1327 اولین تجمع از این گونه تجمعات بود که در اتحاد شوروی بوجود آمد و بسیار مورد توجه دانشمندان بود و، همانند دهها مقاله و تکنگاشتی که او از طریق شعبه‌ی اورال «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » منتشر کرد، تأثیری عمیق بر تجدید حیات زیست شناسی پس از شکست لیسنکوگرایی داشت.
به مناسبت یکصدمین سال انتشار کتاب Origin of species («منشأ انواع») اثر چارلز داروین، «فرهنگستان آلمانی دانشمندان علوم طبیعی لئوپولدینا» (آلمان شرقی) تصمیم گرفت که چهار «جایزه‌ی داروین» را به وراثت شناسان و تکامل شناسان روسی اعطا کند. س. س. چت وریکف، نخستین معلم تیمافیئیف در وراثت شناسی و یکی از بنیادگذاران وراثت شناسی جمعیتی، و تیمافیئیف- رسوفسکی دو تن از آنان بودند. دو نفر دیگر عبارت بودند از ا. ا. اشمالهاوزن و ن. پ. دوبینین. چهار دانشمند برجسته به برلین دعوت شدند تا جوایز اعطایی را دریافت کنند، اما در 1338 هیچ یک از آنان اجازه‌ی خروج نیافت. از این رو نشانها و لوحهای افتخار از طریق پست برای آنان فرستاده شد. چت وریکف پیش از دریافت نشان درگذشت. اشمالهاوزن در 1327 از کار بر کنار و کتابهایش نابود شده بود. تیمافیئیف در منطقه‌ی اورال بود، و زمانی نشان خود را دریافت کرد که در دوره‌ی تابستانی مؤسسه‌ی وراثت شناسی، که خود در میاسووو بنیاد گذاشته بود، بسر می‌برد. حتی دوبینین، که عضو مکاتبه‌ای «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » بود، مورد غضب قرار گرفت و، به دستور خاص نیکیتا خروشچف، از کار خود به عنوان مدیر «مؤسسه‌ی وراثت شناسی و یاخته شناسی» در نِوِ سیبیرسک برکنار شد. آشکار بود که اتحاد شوروی هنوز برای تجدید حیاتی در وراثت شناسی و تکامل آماده نیست.
تا 1341 تیمافیئیف را دوستانش متقاعد کرده بودند که رساله‌ای عرضه کند و درجه‌ی دکتری بدست آورد، زیرا در اتحاد شوروی هر علم پیشه ای، صرف نظر از برجستگی خدمات علمیش و مقام ممتازی که در خارج از کشور دارد، باید چنین درجه‌ای را داشته باشد. تیمافیئیف این کار را انجام داد، و از سوی شعبه‌ی اورال «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » به دریافت درجه‌ی دکتری در علوم زیستی نایل آمد. این مقام علمی را می‌بایست کمیسیونی در مسکو، که هنوز زیر نفوذ لیسنکو بود، تأیید کند. کمیسیون از تأیید آن خودداری کرد. تا مهر 1343، یعنی پس از انتقال تیمافیئیف به او بنینسک برای برعهده گرفتن ریاست بخش وراثت شناسی و پرتوزیست شناسی، و پس از برکناری خروشچف، لیسنکو قدرت خود را حفظ کرد. سرانجام دکتری تیمافیئیف تأیید شد و در «مؤسسه‌ی پرتوشناسی پزشکی اوبنینسک» وابسته به «فرهنسگتان علوم پزشکی» رئیس پژوهش در زمینه‌ی زیست شناسی تابشی و وراثت شناسی شد، و عرضه‌ی چندین سخنرانی و درس، نوشتن کتابهای عامه فهم در زمینه هائی که خود از مراجع صاحب صلاحیت آنها بود، و، همچون در میاسووو، تشکیل دوره‌ی تابستانه‌ای را آغاز کرد.
حتی با چنین وضعی، باز مشکلات تیمافیئیف پایان نیافت. در 1364 «فرهنسگتان علوم چکوسلوواکی» تصمیم گرفت که، به مناسبت صدمین سال کشف قوانین وراثت از سوی مندل، مجلس بزرگداشتی در برنو برگذار کند. تیمافیئیف دعوت شد تا به عنوان یکی از بیست وراثت شناس برجسته «نشان مندل» را که به تازگی پدید آمده بود دریافت دارد و در همایش یادبود مقاله‌ای عرضه کند. اما به او اجازه‌ی خروج داده نشد. با تأخیرهای عمدی، ابتدا در «فرهنگستان علوم پزشکی» و سپس در «کمیته‌ی ایالتی حزب کمونیست اتحاد شوروی در کالوگا»، مدارک لازم برای سفر به خارج از کشور آماده نشد. سرانجام نشان تیمافیئیف را در آذرماه 1344 مأمور سفارت چکوسلوواکی در مسکو به او نشان داد.
چند روزی بیشتر نگذشته بود که ماجرای مشابهی اتفاق افتاد. در پاییز 1344 کمیته‌ی «فرهنگستان ملّی علوم ایالات متحد»، که مأمور شده بود تا کسانی را که شایسته‌ی دریافت جایزه و نشان طلای کیمبر در زمینه‌ی وراثت شناسی هستند، و نویسنده‌ی این مقاله یکی از اعضای آن بود، تیمافیئیف- رسوفسکی را به عنوان سیزدهمین دریافت کننده‌ی نشان برگزید. مقدمات تعیین نامزد را من شخصاً انجام داده بودم، و بخش زیادی از جمع بندی پیش گفته‌ای که از پژوهشهای تیمافیئیف در زمینه وراثت شناسی تهی شد بر گزارش منتشر نشده‌ای مبتنی است که من بین دیگر اعضای «کمیته‌ی جایزه‌ی کیمبر» پخش کردم. خود نشان و جایزه‌ی نقدی 2000 دلاری، از دید وراثت شناسان سراسر جهان، احتمالاً بالاترین افتخاری بود که یک وراثت شناس می‌توانست بدان نایل آید- افتخاری که ارزشی حتی بالاتر از جایزه‌ی نوبل داشت- تنها یک غیرامریکایی دیگر [ج. ب. س. هالِدین] قبلاً به دریافت این نشان نایل آمده بود، و کسی که روزی خود تیمافیئیف او را به عنوان فردی نوآموز در زمینه‌ی وراثت شناسی به کار گرفته بود، یعنی ماکس دلبروک، قبلاً این نشان را دریافت کرده بود.
نامزد کردن تیمافیئیف، که به اتفاق آرا از سوی کمیته صورت گرفت، از سوی شورای فرهنگستان تأیید شد، و رئیس آن در آذرماه 1344 به تیمافیئیف نامه‌ای نوشت تا او را از این افتخار آگاه کند. زایتس، رئیس فرهنگستان، نیز نامه‌ی مخصوصی به رئیس «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » نوشت و اظهار امیدواری کرد که تیمافیئیف اجازه یابد که در گردهمایی سالانه‌ی «فرهنگستان علوم ایالات متحد» در واشینگتن، در فروردین 1345 شرکت جوید و جایزه و نشان خود را دریافت کند.
دوباره موضوع به «فرهنگستان علوم پزشکی»، که آزمایشگاه و بخش علمی تیمافیئیف وابسته بدان بودند، ارجاع شد؛ و باز بدان توجهی نشد. به عقیده‌ی اولیای امور، اعطای جایزه به تیمافیئیف صرفاً یک تحریک سیاسی از سوی امریکاییان بود. سرانجام، همچون مورد «نشان مندل»، «جایزه و نشان طلای کیمبر» بناگزیر در مسکو، در فرصتی که معاون «فرهنسگتان علوم ایالات متحد» برای دیداری رسمی در آنجا بود، به تیمافیئیف داده شد.
در 1348، زمانی که من رئیس «جمعیت آمریکایی پیشبرد علم» بودم، به عنوان اظهار احترام متقابل در برابر دیداری که مقامات znaniye، یک مجمع علمی مردمی بسیار بزرگ در روسیه، از «فرهنسگتان هنرها و علوم امریکا» داشتند، دیداری رسمی از اتحاد شوروی بعمل آوردم. هنگامی که از دوستی خود با تیمافیئیف، که در بهار و تابستان 1312 در آزمایشگاه او در برلین- بوخ کار کرده بودم، سخن گفتم، با غرور و مباهات چندین کتاب عامه فهم در زمینه‌ی وراثت شناسی و تکامل را به من نشان دادند که تیمافیئیف برای آن سازمان نوشته بود. با این حال هنگامی که بر امیدواری خود در مورد ملاقات با او، چه در اوبنینسک چه در مسکو، تأیید کردم با سکوت روبرو شدم. در پاسخ پرس و جوهای من، گفته شد که او «دور» است یا «در دسترس» نیست. بعداً دلیل آن را از کتاب مدویئدف، یعنی The Medvedev papers(«مقالات مدویئدف» فهمیدم (ص 107-112).
همان گونه که انتظار می‌رفت، به تیمافیئیف اجازه‌ی حضور در «کنگره‌ی بین المللی و وراثت شناسی»، که در 1346 در توکیو برگذار شد و من امیدوار بود که او را در آنجا ببینم، داده نشد. او که، به گفته‌ی مدویئدف، در پنج سال پیش، از 1347 بیش از پنجاه مقاله و یک تکنگاشت منتشر کرده بود (این آثار هنوز در غرب ناشناخته مانده اند) در 1347 نامزد عضویت در «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » شد. اما، با مخالفت میچورین گرایان و خود لیسنکو، نامزدی تیمافیئیف رد شد. جنجال تبلیغاتی مناسبی که در مطبوعات صورت گرفت هرگز کمکی به نامزدی تیمافیئیف نکرد. پرونده‌ای درباره‌ی فعالیتهای سیاسی فرضی او بر ضد روسیه تنظیم شد، و بعداً به منظور اعمال فشار بر تیمافیئیف مورد استفاده قرار گرفت تا یک سال پیش از رسیدن به سن بازنشستگی اجباری مدیران (هفتاد سالگی)
استعفا دهد. این امر برای تیمافیئیف مجازاتی شدید بود، زیرا در پرداخت مقرری او سالهائی که در آلمان یا در زندان بسر برده بود منظور نمی شدند. بنابراین نپذیرفتن حتی یک سال اضافی اثر ناگواری داشت.
گفتن بخش پایانی داستان دلپذیرتر است. عکسهائی در اختیار «کتابخانه‌ی انجمن فلسفه‌ی امریکا» (مجموعه‌ی کاسپاری) است که دوست تیمافیئیف، وراثت شناس گیاهی گئورک ملشرس، از توبینگن (آلمان غربی) فرستاده است. این عکسها شرکت کنندگان در گردهمایی «انجمن سراسری وراثت شناسان و گزینش گرایان ن. ا. واویلف» در دانشگاه لمانوسف را در 1351 نشان می‌دهند. بویژه مهمانی بزرگِ آمیخته با شادی و نشاطی دیده می‌شود که در آن تیمافیئیف و همسرش با خوشحالی دارند با دوستان قدیمی خود، گئورک ملشرس و هانس اشتوبه (رهبر وراثت شناسی در آلمان شرقی)، حرف می‌زنند. در این فاصله تیمافیئیف به عضویت «فرهنسگتان لئوپولدینا» انتخاب شده و در 1349«نشان مندلِ» آن را دریافت کرده بود. هنگامی که «سیزدهمین کنگره‌ی بین المللی وراثت شناسی» در تابستان 1357 در مسکو تشکیل شد، تیمافیئیف یکی از اعضای بلندپایه‌ی بس مورد احترام بود و سرانجام با بسیاری از دوستان و تحسین کنندگان خود از کشورهای غربی دیدار کرد. او در 8 فروردین 1360 در هشتاد و دو سالگی درگذشت، در حالی که همسرش پیش از او درگذشته بود. امکان دارد که، همانند واویلف، سرانجام پس از مرگ در کشور خویش از او اعاده‌ی حیثیت شود و به عنوان بزرگترین وراثت شناس کشور از او تجلیل بعمل آید، اگرچه هرگز به عضویت «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س. » انتخاب نشد.

کتابشناسی

یک. کارهای اصلی.

«Rückgenovariationen und die Genovari abilität in verschiendenen Richtungen» در WR، 115 (1929)، 625-635؛ «Reverse Genovariations and Gene Mutations in Different Directions.» در JHe، 22 (1931)، 67-70؛ «verschiedenheit der normalen Allele der white-serie aus zwei geographisch getrennten populationen von Drosophila melanogaster»، در BZen، 52 (1932)، 468-476؛ «Rückmutationen und die Genmutabilität in verschiedenen Ricktungen»، در ZIAV، 64 (1933)، 173-175؛ « Rückmutationen und die Genmutabilität in verschiedenen Ricktungen». IV. Röntgenmutationen in verschiedenen Richtungen am white- Locus von Drosophila melanogaster»، همان، 65 (1933)، 278-292؛ «Rückmutationen und die Mutabilität in verschiedenen Richtungen v. Gibt es ein wiederholtes Auftreten identischer Allele innerhalb der white- Allelenreihe von Drosophila melanogaster?»، همان، 66 (1933)، 165-179؛ «Einige versuche and Drosophila melanogaster über die Beziehungen zwischen Dosis und Art der Röngenbestrahlung und der dadurch ausgelösten Mutationsrate» در stra، 49 (1934)، 463-478؛ «The Experimental production of Mutations»، در stra، 49 (1934)، 463-478؛ «The Experimental production of Mutations»، در BRev (کمبریج)، 9 (1934)، 411-457؛ «über den Einfluss des genotypischen Milieus und der Aussenbedingungen auf die Realisation des Genotyps»، در NGWG، بخش ریاضی- فیزیک، ششم، زیست شناسی، 1 (1934)، 53-106؛ «Über die vitalität einiger Genmutationen und ihrer kombinationen bei Drosophila funbris und ihre Abhängigkeit vom genothypischen und vom äusseren Milieu» در ZIAV، 66 (1934)، 319-344.
«Auslösung von vitalitätsmutationen durch Röntgenbestrahlung bei Drosophila melanogaster»، در NGWG، بخش ریاضی- فیزیک، ششم، زیست شناسی، 1 (1935)، 163-180؛ «über die Natur der Genmutation der Genstruktur»، همان، 189-245؛ با همکاری ک. گ. تسیمر و ماکس دلبروک؛ «zur Frage über einen direkten oder indirekten Einfluss der Bestrahlung auf den Mutationenvorgang»، در BZen، 57 (1937)، 233-248؛ Experimetelle Mutations forschung in der verebungslehre (درسدن و لایپ تسیش، 1937)؛ «Mutations and Geographical variation» در کتاب The New systematics، ویراسته‌ی جولیئن هاکسلی (آکسفرد، 1940)، 73-136؛ «III. Populationsgenetische versuche an Drosophila»، در ZIAV، 79 (1940)، 28-34، 35-43، 44-49، با همکاری ا. آ. تیمافیئیف- رسوفسکی؛ Das Trefferpinzip in der Biologie primenenie printsipa popadaniia v radiobiologii («اصول نظریه‌ی هدف در پرتو- زیست شناسی»، مسکو، 1968)، با همکاری و. ا. ایوانف و و. ا. یابلو کف و ن. و. گلوتف.
عکسهای تیمافیئیف- رسوفسکی در مجموعه‌ی کاسپاری در کتابخانه‌ی انجمن فلسفی آمریکا، فیلادلفیا، محفوظند.

دوم. خواندنیهای فرعی.

«za vydaiushciisia nauchnyi vklad v genetiku: kimberovskaia permiia- sovetskomu uchenomu» (به پاس خدمت علمی شایسته به علم وراثت: مدال طلای کیمبر به دانشمندی از شوروی»)، از ب. ل. آستائورف، در pri، 1967، شماره ی6؛ «Nomination of N. W. Timofeeff-, Ressovsky for the Kimber Gold Medal and Award for the National Academy of science USA»، از بنتلی گلاس، که دستنویس چاپ نشده‌ای است در کتابخانه‌ی انجمن فلسفه‌ی امریکا (1965)؛ The Medvedev papeers، از ژورس مدویئدوف (نیویورک، 1971)، فصل 5؛ Racial Hygiene: Medicine under the Nazis، از رابرت پراکتر (کیمبریج، مسچوسیتس، 1988)، 34-35، 85، 105، 362 حاشیه‌ی شماره‌ی 38؛ «schöner never Mensch»، از کارهای هاینتس روت، در Der Griff nach der Bevölkerung، ویراسته‌ی هایدرون کاوپن- هاس (نورتلینگن، 1986)، 11-63؛ و «k 70- letiu N. V. Timofeeva- Resovskogo»، از ن. ن. وارانتسوف و آ. و. یابلو کف (به مناسبت هفتادمین سال تولد دانشمند)، در BMoI، بخش زیست شناسی، 1970، شماره‌ی 5، 144-158، همراه با کتابشناسی.
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه: احمد آرام... [و دیگران]، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط