ما و تمدن غرب
نويسنده:اصغر جودكي
1- ريشهيابي عوامل انحطاط غرب [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
دانشمندان تاريخ: بر اين باورند كه شناخت دقيق ويژگيهاي گذشته و امروز، موجب دستيابي به درسها و عبرتهايي ميشوند كه در شناخت مسير آينده و جريانهاي آن، هرچند بهطور كلي مفيد و مؤثر است. در گزارشها و پژوهشهاي گروهي از محققان به مراحل انقراض تمدنها و عوامل انحطاط فرهنگها كمتر پرداخته شده و اين ناشي از فراموشي و.......... بر اثر اهمال است. درسي كه قرآن كريم همواره به آن اشاره دارد و بر اين امر اصرار ميورزد و تكرار ميکند كه: «بگو در زمين بگرديد و بنگريد سرنوشت كساني را كه از پيش بودند و بيشترشان مشركان بودند، چگونه بود...»1
«چرا در زمين نميگردند تا بنگرند سرنوشت كساني كه پيش از آنان بودند چگونه بود»2
اقتصاددانان و متفكران غرب كه هنوز هم گرچه نشانههاي بحران را ديدهاند و احتمال فروريختن ستونها و از كاربازماندن چرخها را ميدهند، ولي مخالف جدي بازگشت به شيوههاي ساده و ديرينة زندگي هستند و بهطور كلي با نظريه كوچك شدن دستگاهها و محدود كردن داد و ستدها موافقتي ندارند و همه اميد خود را براي رفع بحرانهاي كنوني و رفع دشواريهاي پيش آمده در زندگي غرب، به تكنولوژي عالي يا فرامن بستهاند. فاجعة جهان صنعتي امروز اين است كه اختراعات سودمند و ابتكارات مؤثري كه در زمينة رفع نيازهاي واقعي و رفع دشواريهاي ديرينهاي، به شكل مفيدي نوآوري كرده باشد يا نوسازي سهل و سادهاي را پديد آورده باشد، بسيار اندك است، يعني اختراعاتي كه منجر به تجديد و تجدد حقيقي و سودمند شود،در سايه تكنولوژي بسيار پيچيده و پيشرفته نوين، صورت نميگيرد.
آنان كه ميپندارند تكنولوژي سير صعودي دارد، دچار توهمي هستند ناشي از جهل نسبت به قوانين ثابت و تغييرناپذيري كه بر تكنولوژي حكفرماست. «ژان گلانبل» معتقد است كه وقتي تكنولوژي متوقف ميشود، علم پيشرفت ميكند زيرا تاريخ تكنولوژي هم مانند خود تاريخ حركت هلزوني (دايره شكل) دارد. «پژوهش مربوط به علل انحطاط تمدن امروز غربي، بايد در زمينههاي اقتصادي بيشتر درنگ كرد زيرا اقتصاد ستون فقرات اين تمدن است. البته چهرههاي ديگر نشاط انساني و فعاليتهاي بشري را مستند تاريخي رشد و نمو فرهنگي در هر جامعه بهشمار ميآيد، در جستجوي عوامل انحطاط تمدن غرب، نميتوان ناديده گرفت. اين موضوع را در زمينههاي اخلاقي و خانواده پي خواهيم گرفت. «كارلوسيبولا» ميگويد: هنگامي كه اوضاع و احوال امپراتورها را در مراحل انحطاط آنها در نظر بگيريم، ميبينيم نخستين نشانههاي بيماري، نخست در بنيان اقتصادي آنها بروز كرده است. در غرب طبقاتي پديد آمدهاند كه نمي توانند درك كنند كه مصالح ملي آنها فوق مصالح شخصي باشد. فردپرستي غربي كه از مكتب «اصالت فرد» و نه اصالت جامعه – سرچشمه گرفته است، اين درك و فهم را يكسره در بسياري از غربيان گشته است كه ممكن است مصا
لح با منافع عمومي و اجتماعي،برتر و بالاتر از مصالح منافع فردي و شخصي قرار گيرد. اگر آيندهاي براي بشريت تمدن غرب باقي باشد، بعيد نيست كه بپرسند: مردم غرب كه در تحول و تطور انسانيت سهم بسزايي داشتند،چگونه در سده بيستم ستايشگر نازيسم و فاشيسم و امپرياليسم و كمونيسم بودهاند
2- گرفتاريها بزرگ امروز [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي، علي اكبر]
در اين عصر، انسان گرفتار مسائل نوين شده است كه از تكنولوژي به اصطلاح «مدرن» يا از تكنولوژي خنثي پديد آمده است. و از همينرو، جهان صنعتي غرب چون بر اين باوراست ك مشكلات زاييدة تكنولوژي را بازهم تكنولوژي بايد رفع كند، دنياي كنوني بهطور كلي گرفتار دور باطل ايجاد آفات جديد تكنولوژي براي رفع آفات گذشته و جاري آن است. بنابراين راه حلهايي كه تمدن صنعتي امروز براي رفع مشكلات و مسائل خود پديد ميآورد، به نوبة خود پيوست موجب پديد آمدن مشكلات و مسائل تازهاي ميشود. دانشمنداني كه امروزه در جهان صنعتي و در تمدن غربي زندگي ميكنند و فعال هستند، هيچگاه در تاريخ بشريت جديد شمار و چنين در كار نبودهاند و آثارشان براي همگان اين همه آشكار نبودهاست. دانشمندان باختري اميدوارند كه از انسان مادي، انسان برتر با «سوپرمن» بسازند. حتي برآنند كه جواني را جاودان كنند و زندگي را پيوسته با گل و سوسن بهاري و پر از شادي و خوشي بگذرانند، از سوي ديگر دانشمندان رشتههاي پزشكي مدعياند كه ميتوانند حد متوسط عمر انسان را بالاتر ببرند و اصولاً عمر آدمي را طولاني سازند. شاهكار ديگر، آدمكهاي مصنوعي به نام «روبوت» هستند كه دانشمندان غرب براي رفع
مشكلات و دشواريهاي خود به وجود آوردهاند. دانشمندان غرب، مسأله تغذيه جمعيت روزافزون بشر و كمبود مواد غذايي را از راه گسترش كشاورزي حل نميكنند و ميگويند تا سال دو هزار ميلادي، بشر با دانههاي مصنوعي تغذيه خواهد شد.
دانشمندان غرب معتقدند كه آموزش و پرورش كودكان و نوباوگان، ديگر معلق بر آنچه در مدرسهها به آنان آموخته ميشود، نخواهد بود بلكه توسط افزارهاي «الكترونيك» در مغز آنان فرو خواهد رفت و افراد بدين گونه نابغه ميشوند. مخارج نظامي در سراسر جهان كنوني، در هر دقيقه بالغ بر دو ميليون دلار آمريكايي است؛ در حالي كه بيشتر از دو ميليارد نفر از جمعيت كرة زمين در بينوايي و فقر زندگي ميكنند و پانصد ميليون نفر، غذاي كافي ندارند و هميشه گرسنهاند كه اين يكي از فاجعههاي بزرگ جهان غرب است. پولي كه براي حفظ زراد خانههاي تسليحات «مدرن» خرج ميشود، به هيچ روي نميتوان خرج هدفهاي غيرجنگي و غيرنظامي شود.
خرج تنها يك زير دريايي آمريكايي، برابر بودجة سالانة آموزش و پرورش دوازده كشور رو به توسعه است. با بهاي يك زيردريايي اتمي، ميتوان هزاران مدرسه در جهان سوم ساخت. مواد اوليه و نيروي انساني و پول مصرف شده در راه ساختن توپ و تانك و هواپيماهاي جنگي ميتوانست صرف ساختن خانه براي بيخانمانها، مدرسه، بيمارستان، كارخانه و ... شود. مخارج نظامي جهان كنوني نشانهاي از عدم امنيت ملتهاي امروز ميباشد. جنگ هستهاي بازتاب يا مظهري از طرز تفكر تمدني است كه ميخواهد همه چيز بنا به مصلحت آنکه زورمندتر است فراهم آيد. تبهكاري و كشتار در جهان متمدن امروز، يك امر عادي شده است. داستانهايي كه در غرب نوشته ميشود و فيلمهايي كه فراهم ميآيد، سرشار از آن است. كاربد، سوژة رسانههاست ولي كار خوب اگر كسي بكند بازتابي ندارد.
3- انحطاط اخلاق در غرب (خانواده در خطر فروپاشي) [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
زناشويي در جهان متمدن امروز، رفته رفته از ميان ميرود. برخي از روانشناسان غرب بر راه و رسم زناشويي، با ديدگاه نوين مينگرند و دربارة آينده آن، پيشگوييها و پيشبينيهاي شگفت و غيرقابل باوريدارند. در روحية تخصصي آنان، گرايشي به اين انديشه احساس ميشود كه ازدواج، امري كهنه و ورافتاده است. اين روانشناسان، درمانهايي براي بسياري از بيماريهاي رواني امروز تجويز ميكنند كه نه تنها بر اين انديشه استوار است بلكه اين طرز تفكر را تأييد و بر آن تأكيد ميكند و در ابلاغ و اطلاق آن اسرار ميورزند. زناشويي در جهان غرب نه تنها در حال اضمحلال است، بلكه در كانونهاي علمي و در بسياري از كتابها و در سخنرانيها و اظهارنظرهاي گروهي از دانشمندان و نويسندگان غربي، هم اكنون بهطور جدي، سودمندي و حتي صفت مطلوب و مطبوع زناشويي، مورد انكار و انتقاد رسمي قرار گرفته است.
تا چهل يا پنجاه سال پيش، در غرب، هيچ كس شك نداشت كه زناشويي يك امر طبيعي و ضروري است. امروزه ميزان طلاق در كشورهاي غربي، بهويژه در انگلستان بالاتر است. از هر هفت زن انگليسي، يك زن بامردي زندگي ميكند كه با او بهطور رسمي ازدواج نكرده است. از هر هشت كودك، يك كودك، فقط با پدر يا مادري كه از همسرانشان جدا شدهاند، زندگي ميكند. در ايتاليا كه طلاق بهطور كلي ممنوع بود يعني غيرشرعي و غيرقانوني بود در سال 1970 قانوني اعلام گرديد. كه با وجود آن بيشتر زوجهاي ناسازگار، ترجيح ميدهند كه بدون طلاق جدا از هم زندگي كنند.
4- تبعيض نژادي - زورمداري [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
مشكلات و مسائل خانوادههاي سياهپوست آمريكايي كه در «گتتو»ها زندگي ميكنند، نمونه بزرگ شده و گستردهاي از جامعه آمريكايي است. زيرا خانواده در همة قشرهاي جامعه آمريكايي امروز، مورد تهديد و تزلزل قرار گرفته است. هنگامي كه تبهكاري به اصطلاح «يقه سفيدان» در هر كوچه و بازار عادي باشد، بديهي است كه در «گتتو»ها به علت فقر و بيكاري و بيماري گسترده، تبهكاري، شديدتر به چشم ميآيد. فرق عمده در انگيزهها و پيامدهاست. تبهكار «يقه سفيد» آدمي مرفه و متشخص است كه براي تفريح دست به تبهكاري ميزند ولي تبهكاري سياهپوست بينوا در «گتتو»ها بر اثر فقر و درماندگي و در نتيجة راه نبردن به هيچجا و هيچ كار است.
از روزي كه غرب با كاربردهاي تكنولوژي بر طبيعت چيره گشت، قدرت طبيعت را براي ويرانگري و كشتار به كار گرفته است. تا جايي كه امروز از نظر يكي دفاع است و از نظر ديگري تمديد، از اين رو جوامع دو قدرت بزرگ و دنبالهروندگان آنها بيشترين كوشش خود را درباره آمادگي براي جنگ شوم بهكار گرفتهاند و جنگ بدينگونه در هان امروز، ديگر امري فرع بر صلح و يا حالتي گهگاه در مسير صلح پيدا ميشود و آن را بر هم ميزند، شناخته نيست بلكه صلح، در حقيقت امري فرع بر جنگ و حالتي است كه گهگاه در خلال استمرار جنگي و آن هم بهعنوان و استراحت موقت در ميان مراحل جنگ شناخته شدهاست و بدينگونه، صلح جهاني، توازن خطرناكي ميان ترس و تهديد متبادل و به اصطلاح «موازنة وحشت» گرديده است. 3
5- نگاهي به آينده – تأثير سياست و فلسفة غربي در آيندهبيني
قدرتهاي غرب، دستگاهها، سررشتهداران و كارگزاراني دارند كه وظيفه آنها تنها آيندهنگري و آمادهسازي ذهن جهانيان براي تصميمهايي كه ميگيرند، است. يكي از بزرگترين آرزوها و قديميترين بلندپروازيها كه عصر كنوني براي آدمي به تحقق رسانيده است، گشودن اقتضاي «زمان» و «مكان» به نحو بسيار گسترده از فضاي محدودي است كه برفراز سطح كرة زمين قرار دارد. انفصال زماني يعني كنده شدن از يك موضوع معين بر يك موقع معين از سطح كره زمين، خيلي دشوارتر از انفصال مكاني است. براي آينده بيني ميتوان مسيرها و جريانهايي را پيشبيني كرد و احتمالاتي را حساب نمود و تقريبها و تضمينهايي را بدست آورد. و اهميت آن اين است كه ميتواند راهنماي آينده در تصميمات امروز باشد. دشواري بزرگي كه در همة دانشها براي كشف آينده نهفته است اين است كه به جاي آن كه آينده را پيامد امروز بداند. همواره دستخوش اين خطر است كه امروز را معلق بر آينده گرداند. در كوششهاي علمي براي شناخت آينده، بسياري از متغيرات و دگرگونيهاي جزئي و نوعي گذشته كه وسيلة كشف آينده است، امكان تجديدشان يعني مرزشناسي آنها به اندازه معقولي از دقت كه بتوان به آن نسبت علمي داد، متصور است. دانشمندا
ني در «باشگاه رم» گرد آمدند تا اوضاع و احوال جهان را در خلال واپسين سالهاي سده بيستم مطالعه كنند. و آنچه به دست آوردند اين بود كه جهان به سوي فاجعهها و سانحههايي پيش ميرود كه بشريت در طول تاريخ با نظاير آن روبرو نبوده است و در افق آينده بشر نشانههايي كه موجب اميدواري باشد ديده نميشود.
6- در واپسين روزها [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
غرب، امروز اگر خوب ميتواند بسازد، بهتر از آن ميتواند ويران كند. همان نيرو كه آدمك مصنوعي ميسازد، انسانهايي بيگناه را هم ميكشد. گويي اين همه افزار ماشيني كشتار و ويراني، سرشت او را نيز كشتار جويي و ويرانگري ساخته است. امروزه مردم يك آگاهي همگاني از آمارهاي وحشتناك سلاحهاي اتمي بدست آوردهاند و همه ميدانند كه در جهان كنوني و بيشتر در تصرف قدرتهاي بزرگ جهاني، «انجين»هايي هستهاي، آماده براي كشتن همة جهانيان، توانايي آن را دارند كه جهان را پنج بار، دهبار، پنجاهبار و شايد يكصدبار و يكصد و پنجاهبار زيرورو كنند! در ششم اوت 1945 هنگامي كه نخستين بمب اتمي توسط آمريكا بر هيروشيما افتاد هوانورد بمبم افكن B.29 آمريكايي كه آن را حمل ميکرد، قدرت تخريب يك شهر را داشت. امروز ناخداي يك زيردريايي اتمي قدرت تخريب يكصدو پنجاه شهر بزرگ را دارد.4
كساني كه ميخواهند از تصور وحشتانگيز مخاطرات اين سلاحهاي هستهاي بكاهند، ميگويند تير و كمان، داس و شمشير، تفنگ و شصت تير، توپ و تانك هم وقتي پديد آمدند، سلاحهاي نهايي و قطعي شمرده شدند زيرا سلاح هستهاي را سلاح نهايي و قطعي براي زيرورو كردن جهان هستي نام نهادهاند. صاحبنظران خوشبين و به تعبير خودشان «واقعبين» اعتقاد دارند كه هيچ يك از دو رقيب قدرتمند در دشمنی نسبت به يكديگر، تا آنجا پيش نخواهد رفت كه سلاح هستهاي استفاده كنند و بمب اتمي بر سر هم بريزند. تنها يك رهبر ديوانه در كشوري كه بمب اتمي دارد، كافي است كه همان را به مصيبت جنگ هستهاي گرفتار سازد.
7- انحراف ما و انحراف آنها [اسلام و نابسامانيهاي روشنفكران – قطب، محمد]
ما بر خلاف غرب داراي اصولي صحيح براي بدست آوردن قدرت و پيشرفت و انسانيت حقيقي هستيم و براي صعود و ارتقاء به درجه كمال راه صحيح داريم. عيب ما فقط اين است كه نميخواهيم زندگي و تمدن خود را روي اين اصول صحيح استوار كنيم و راز ناتواني و انحراف ما نيز همين است اما غربيان داراي چنين اصول صحيحي نيستند، و عيب آنان هم ناشي از تمدن خودشان است، آنجا خود تمدن غلط است،خود راه كج است، بنابراين بديهي است كه هر چه سريعتر حركت نمايند به سقوط ورشكستگي نزديك خواهند شد. و اما ما مسلمانان، انحراف از خطوط اسلام ما را فاسد كردهاست.
تمدن كج پايه غربي، مايه انسان و خداي انسان فاصله انداخت. پس آن فكر باطلي كه در جهان غرب، چنان مردم را فريفته خيال ميكنند كه اين پيشرفت علمي و اين تنظيم برنامههاي تمدن، هر دو محصول فاصله گرفتن دين از زندگي است،يك غلط فاحشي است، كه شرايط زمان و مكان در آنجا به وجود آورد، و نه تنها خود يك حقيقت بشريت نيست، بلكه بزرگترين جنايتي است كه اين تمدن كج بنياد براي سركوبي نسلهاي انسانيت مرتكب شد. و هم اكنون نظام زندگي انسان عصر حاضر نيز به هم خورده است. نشاط روح در اتصال به خدا ضعيف شده و از كسب نور الهي ناتوان گرديده. قرآن ميگويد: 5
ما آسمانها و زمين را، و آنچه در ميان آهاست را در حال بازي نيافريديم و باز هم ميگويد:6 آيا خيال كرديد كه شما را عبث آفريديم؟ بنابراين وقتي اين فاصله در جهان غرب رخ داد مانند چهارپايان به جستجوي لذت و بهرهبرداري پرداختند.
8- علل گرايش به ماديگري در جهان غرب(ديدگاه استاد شهيد مطهري)7
نارسايي مفاهيم دين كليسا: كليسا چه از نظر مفاهيم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غير انسانيش با تودة مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفكران، از علل گرايش جهان مسيحي، و بهطور غير مستقيم جهان غيرمسيحي، به ماديگري است.
نارسايي مفاهيم فلسفي: دومين علت نارسايي مفاهيم فلسفي غرب است. غرب در حكمت الهي بسيار عقب است و به فلسفة الهي مشرق و خصوصاً فلسفة الهی نرسیده است. و معيارهاي فلسفيشان نارسا بودهاست.
نارسايي برخي مفاهيم سياسي و اجتماعي: آنگاه كه مفاهيم خاص اجتماعي و سياسي در غرب مطرح شد و عدهاي طرفدار استبداد سياسي شدند و براي مردم در مقابل حكمرانان حقي قائل نشدند به جز وظيفه و تكليف آنان مدعي شدند كه حكمرانان در مقابل مردم مسؤول نيستند و فقط در مقابل خدا مسؤول هستند. و مردم حق ندارند حكمران را بازخواست كنند و حكمران حقوقي بر مردم دارد.
افراد فكر ميكردند كه اگر خدا را قبول كنند استبداد را نيز بايد بپذيرند، بايد اختناق اجتماعي را نيز بپذيرند. و اگر بخواهند آزادي اجتماعي داشته باشند بايد خدا را نكار كنند، پس آزادي اجتماعي را ترجيح دادند. از نظر اسلام، مفاهيم ديني هميشه مساوي آزادي بودهاست درست برعكس غرب كه مفاهيم ديني مساوي با اختناق اجتماعي بوده است. و چنين روشي جز گريزاندن افراد از دين و سوق دادن به سوي ماترياليسم (ماديگري) و ضديت با مذهب و خدا محصولي نخواهد داشد. سه علت ديگر گرايش به ماديگري هم درميان ما وجود دارد و هم در ميان مسيحيان و مربوط به روش تبليغي و يا عملي كه پيروان اديان درگذشته و يا زمان حاضر داشته و دارند، ميباشد.
اظهار نظر غير متخصص:8 در بعضي از مسايل همة مردم به خود حق ميدهند كه اظهار نظر كنند. در مسائل ديني نيز عيناً همينطور بوده و هنوز هم همينطور است و ادامه دارد. مسائل ديني خصوصاً خداشناسي، بحث صفات و اسماء و افعال و قضا و قدر الهي.
چهقدر مصيبت است براي اهل معرفت كه افرادي كه تا با مكتب الهيون و نه با مكتب ماديون آشنا هستند. از هرج و مرج و بينظمي كه در سيستم تبليغات ديني وجود دارد استفاده كرده و در رد ماديون كتاب بنويسند. بديهي است كه چنين تبليغاتي به سود ماديگري است. محيط اخلاقي و اجتماعي نامساعد: علت ديگر گرايشهاي مادي در غرب اين است كه جو روحي و اخلاقي انسان با انديشه خداشناسي و خداپرستي نامساعد است و اگر انسان در عمل شهوتران و ماده پرست باشد تدريجاً افكار و انديشههايش هم به حكم اصل انطباق با محيط، خد را با محيط روحي و اخلاقي او سازگار ميكنند. هر فكر و انديشهاي براي اين كه رشد كند و باقي بماند زمينه روحي مساعدي ميخواهد. جو اجتماعي نيز بايد مساعد باشد ولي تأثير آن بروي عقايد مستقيم نيست بلكه غيرمستقيم است. جو فاسد اجتماعي، جو روحي را فاسد ميکند و جو فاسد روحي، زمينه رشد انديشههاي متعالي را ضعيف و زمينه رشد انديشههاي پست را تقويت ميكند. ماديگري گاهي اعتقادي است و گاهي اخلاقي ماديت اخلاقي يكي از علل و موجبات ماديت اعتقادي است. به عبارت ديگر، شهوترانيها و افسارگسيختگيها و غرق شدن درمنجلاب شهوتپرستي در غرب يكي از موجبات گرايشهاي فكري مادي است.
سنگر قهرماني و پرخاشگري9: علل و عوامل ذكر شده در مورد گرايشهاي دستهجمعي به ماديگري، در عصر ما نقش ندارد و يا از عوامل مشترك همه عصرهاست و در عصر ما نقش بخصوصي ندارد. در عصر ما كم و بيش ماترياليسم (ماديگرايي) نوعي كشش و جاذبه دارد. البته از نوع كشش و جاذبهاي كه در دو قرن پيش از نظر روشنفكري و همآهنگي با علوم داشت. جاذبه و كشش ماترياليسم درعصر ما در ناحية ديگر ناشي ميشود: ناحيه خاصيت انقلابي و پرخاشگري و مبارزه طلبياي كه بدان معروف شدهاست. امروز در مغز جوانان فرو رفته است كه بايد خداپرست بود و ساكن و بيتفاوت و يا بايد ماترياليست بود و متحرك و پرخاشگر و دشمن استعمار و استبداد. جوان ميبيند كه قيامها و مبارزهها و نبردها را طرفداران ماترياليسم اداره ميكنند و الهيون غالباً در جناج بيتحركها و بيتفاوتها قرار دارند. و همين كافيست كه جوان در قضاوت خود مكتب الهي را محكوم و مكتب مادي را تأييد نمايد. ممكن است گفته شود كه علت اين كه ماديين سنگر را اشغال كردند اين بود كه الهيون تخليه كردند. ولي اين گفته صحيح نيست. در غرب از يك طرف مفاهيم نامعقولي دربارة خدا و جهان ديگر و عيسي مسيح عرضه شد و نوعي ارتباط مصنوعي ميان ايمان به خدا و مشروع شدن استبدادها از يك طرف و ميان بيخدايي و حق حاكميت ملي و پيكار در راه كسب حقوق از طرف ديگر برقرار شد. اينها موجب شد كه برخي مصلحان اجتماعي و داعيهداران، براي اين كه خود را در راه مبارزات اجتماعي يكسره از اين قيود آزاد كنند از اساس منكر خدا به سوي ماترياليسم رو آورند. علت گرايش آن افراد به ماديگري مفاسدي بود كه در دستگاههاي به اصطلاح مذهبي پديد آمده بود.
9- علل گرايش به ماديگري (ديدگاه استاد محقق دكتر محمدصادقي)10
آنچه كه علت گرايش به ماديگري و مانع اعتقاد به خداست عبارتست از:
1- شرايط سياسي استبدادي كه انسانها را به سوي الحاد و انكار خدا و مبارزة با ايمان به خدا سوق ميدهد.
2- در تشكيلات و تبليغات تبشيري دامنهدار كليسا و مسيحيان كوششي فراوان ميشود تا انسانها در همان دوران كودكي، با اعتقاد به خدا اما شبيه انسان سه ضلعي(تثليث) تربيت شوند، خدايي كه بدست بندگان خود به دار آويخته شد تا قرباني گناهان آنان گردد، و همين نارسايي در مفهوم چنين خدايي باعث شد كه گروهي با دين و خداپرستي فاصله بگيرند.
3- شانه خالي كردن از تكليف قوانين الهي زير اين قوانين جلوي بيبند و باري و آزادي هوي و هوس را مي گیرد. اين طبيعت زشت، فطرت و عقل انسان را بيمار كرده و پرده بر سر آنها ميافكند، در نتيجه بر قضاوت عقل و فطرت خدا بطلان ميكشد.
اينگونه علل و امور باعث گرايش به ماديگري و انكار خدا شده به حدي كه انكار خدا را يك مطلب برهاني آشكار وانمود مينمايد. منكران خدا د رميان مسيحيان بيشتر از پيروان مذاهب ديگر است زيرا علم و دانش گرچه عقيدة به خدا را در اصل تصديق ميكند، ولي علم، مخالف با عقيدة به خدايي است كه شبيه انسان عاجز باشد. دانشمنداني كه از خداي دوست شدة كليسا بدورند، قدرت علمي آن را دارند كه در عقيدة به خدا همچون پيشروي در علم دوش به دوش علوم به پيش روند، بخصوص آن كه از سياستهاي استبدادي ماركسيستي و الحاد كه سرسختانه با عقيدة خداپرستي پيكار ميکند، بدورند، و نيز تحت تأثير هوسهاي نفساني كه آنها را از اين عقيدة پاك عقلپسند و متعادل باز دارد، قرار نميگيرند. اين آزادگان هستند كه بر ايشان فرصت و مجال دامنهدار علمي فراهم ميشود تا علوم را در راه عقيدة به خدا استخدام نمايند.
دانشمندان تاريخ: بر اين باورند كه شناخت دقيق ويژگيهاي گذشته و امروز، موجب دستيابي به درسها و عبرتهايي ميشوند كه در شناخت مسير آينده و جريانهاي آن، هرچند بهطور كلي مفيد و مؤثر است. در گزارشها و پژوهشهاي گروهي از محققان به مراحل انقراض تمدنها و عوامل انحطاط فرهنگها كمتر پرداخته شده و اين ناشي از فراموشي و.......... بر اثر اهمال است. درسي كه قرآن كريم همواره به آن اشاره دارد و بر اين امر اصرار ميورزد و تكرار ميکند كه: «بگو در زمين بگرديد و بنگريد سرنوشت كساني را كه از پيش بودند و بيشترشان مشركان بودند، چگونه بود...»1
«چرا در زمين نميگردند تا بنگرند سرنوشت كساني كه پيش از آنان بودند چگونه بود»2
اقتصاددانان و متفكران غرب كه هنوز هم گرچه نشانههاي بحران را ديدهاند و احتمال فروريختن ستونها و از كاربازماندن چرخها را ميدهند، ولي مخالف جدي بازگشت به شيوههاي ساده و ديرينة زندگي هستند و بهطور كلي با نظريه كوچك شدن دستگاهها و محدود كردن داد و ستدها موافقتي ندارند و همه اميد خود را براي رفع بحرانهاي كنوني و رفع دشواريهاي پيش آمده در زندگي غرب، به تكنولوژي عالي يا فرامن بستهاند. فاجعة جهان صنعتي امروز اين است كه اختراعات سودمند و ابتكارات مؤثري كه در زمينة رفع نيازهاي واقعي و رفع دشواريهاي ديرينهاي، به شكل مفيدي نوآوري كرده باشد يا نوسازي سهل و سادهاي را پديد آورده باشد، بسيار اندك است، يعني اختراعاتي كه منجر به تجديد و تجدد حقيقي و سودمند شود،در سايه تكنولوژي بسيار پيچيده و پيشرفته نوين، صورت نميگيرد.
آنان كه ميپندارند تكنولوژي سير صعودي دارد، دچار توهمي هستند ناشي از جهل نسبت به قوانين ثابت و تغييرناپذيري كه بر تكنولوژي حكفرماست. «ژان گلانبل» معتقد است كه وقتي تكنولوژي متوقف ميشود، علم پيشرفت ميكند زيرا تاريخ تكنولوژي هم مانند خود تاريخ حركت هلزوني (دايره شكل) دارد. «پژوهش مربوط به علل انحطاط تمدن امروز غربي، بايد در زمينههاي اقتصادي بيشتر درنگ كرد زيرا اقتصاد ستون فقرات اين تمدن است. البته چهرههاي ديگر نشاط انساني و فعاليتهاي بشري را مستند تاريخي رشد و نمو فرهنگي در هر جامعه بهشمار ميآيد، در جستجوي عوامل انحطاط تمدن غرب، نميتوان ناديده گرفت. اين موضوع را در زمينههاي اخلاقي و خانواده پي خواهيم گرفت. «كارلوسيبولا» ميگويد: هنگامي كه اوضاع و احوال امپراتورها را در مراحل انحطاط آنها در نظر بگيريم، ميبينيم نخستين نشانههاي بيماري، نخست در بنيان اقتصادي آنها بروز كرده است. در غرب طبقاتي پديد آمدهاند كه نمي توانند درك كنند كه مصالح ملي آنها فوق مصالح شخصي باشد. فردپرستي غربي كه از مكتب «اصالت فرد» و نه اصالت جامعه – سرچشمه گرفته است، اين درك و فهم را يكسره در بسياري از غربيان گشته است كه ممكن است مصا
لح با منافع عمومي و اجتماعي،برتر و بالاتر از مصالح منافع فردي و شخصي قرار گيرد. اگر آيندهاي براي بشريت تمدن غرب باقي باشد، بعيد نيست كه بپرسند: مردم غرب كه در تحول و تطور انسانيت سهم بسزايي داشتند،چگونه در سده بيستم ستايشگر نازيسم و فاشيسم و امپرياليسم و كمونيسم بودهاند
2- گرفتاريها بزرگ امروز [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي، علي اكبر]
در اين عصر، انسان گرفتار مسائل نوين شده است كه از تكنولوژي به اصطلاح «مدرن» يا از تكنولوژي خنثي پديد آمده است. و از همينرو، جهان صنعتي غرب چون بر اين باوراست ك مشكلات زاييدة تكنولوژي را بازهم تكنولوژي بايد رفع كند، دنياي كنوني بهطور كلي گرفتار دور باطل ايجاد آفات جديد تكنولوژي براي رفع آفات گذشته و جاري آن است. بنابراين راه حلهايي كه تمدن صنعتي امروز براي رفع مشكلات و مسائل خود پديد ميآورد، به نوبة خود پيوست موجب پديد آمدن مشكلات و مسائل تازهاي ميشود. دانشمنداني كه امروزه در جهان صنعتي و در تمدن غربي زندگي ميكنند و فعال هستند، هيچگاه در تاريخ بشريت جديد شمار و چنين در كار نبودهاند و آثارشان براي همگان اين همه آشكار نبودهاست. دانشمندان باختري اميدوارند كه از انسان مادي، انسان برتر با «سوپرمن» بسازند. حتي برآنند كه جواني را جاودان كنند و زندگي را پيوسته با گل و سوسن بهاري و پر از شادي و خوشي بگذرانند، از سوي ديگر دانشمندان رشتههاي پزشكي مدعياند كه ميتوانند حد متوسط عمر انسان را بالاتر ببرند و اصولاً عمر آدمي را طولاني سازند. شاهكار ديگر، آدمكهاي مصنوعي به نام «روبوت» هستند كه دانشمندان غرب براي رفع
مشكلات و دشواريهاي خود به وجود آوردهاند. دانشمندان غرب، مسأله تغذيه جمعيت روزافزون بشر و كمبود مواد غذايي را از راه گسترش كشاورزي حل نميكنند و ميگويند تا سال دو هزار ميلادي، بشر با دانههاي مصنوعي تغذيه خواهد شد.
دانشمندان غرب معتقدند كه آموزش و پرورش كودكان و نوباوگان، ديگر معلق بر آنچه در مدرسهها به آنان آموخته ميشود، نخواهد بود بلكه توسط افزارهاي «الكترونيك» در مغز آنان فرو خواهد رفت و افراد بدين گونه نابغه ميشوند. مخارج نظامي در سراسر جهان كنوني، در هر دقيقه بالغ بر دو ميليون دلار آمريكايي است؛ در حالي كه بيشتر از دو ميليارد نفر از جمعيت كرة زمين در بينوايي و فقر زندگي ميكنند و پانصد ميليون نفر، غذاي كافي ندارند و هميشه گرسنهاند كه اين يكي از فاجعههاي بزرگ جهان غرب است. پولي كه براي حفظ زراد خانههاي تسليحات «مدرن» خرج ميشود، به هيچ روي نميتوان خرج هدفهاي غيرجنگي و غيرنظامي شود.
خرج تنها يك زير دريايي آمريكايي، برابر بودجة سالانة آموزش و پرورش دوازده كشور رو به توسعه است. با بهاي يك زيردريايي اتمي، ميتوان هزاران مدرسه در جهان سوم ساخت. مواد اوليه و نيروي انساني و پول مصرف شده در راه ساختن توپ و تانك و هواپيماهاي جنگي ميتوانست صرف ساختن خانه براي بيخانمانها، مدرسه، بيمارستان، كارخانه و ... شود. مخارج نظامي جهان كنوني نشانهاي از عدم امنيت ملتهاي امروز ميباشد. جنگ هستهاي بازتاب يا مظهري از طرز تفكر تمدني است كه ميخواهد همه چيز بنا به مصلحت آنکه زورمندتر است فراهم آيد. تبهكاري و كشتار در جهان متمدن امروز، يك امر عادي شده است. داستانهايي كه در غرب نوشته ميشود و فيلمهايي كه فراهم ميآيد، سرشار از آن است. كاربد، سوژة رسانههاست ولي كار خوب اگر كسي بكند بازتابي ندارد.
3- انحطاط اخلاق در غرب (خانواده در خطر فروپاشي) [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
زناشويي در جهان متمدن امروز، رفته رفته از ميان ميرود. برخي از روانشناسان غرب بر راه و رسم زناشويي، با ديدگاه نوين مينگرند و دربارة آينده آن، پيشگوييها و پيشبينيهاي شگفت و غيرقابل باوريدارند. در روحية تخصصي آنان، گرايشي به اين انديشه احساس ميشود كه ازدواج، امري كهنه و ورافتاده است. اين روانشناسان، درمانهايي براي بسياري از بيماريهاي رواني امروز تجويز ميكنند كه نه تنها بر اين انديشه استوار است بلكه اين طرز تفكر را تأييد و بر آن تأكيد ميكند و در ابلاغ و اطلاق آن اسرار ميورزند. زناشويي در جهان غرب نه تنها در حال اضمحلال است، بلكه در كانونهاي علمي و در بسياري از كتابها و در سخنرانيها و اظهارنظرهاي گروهي از دانشمندان و نويسندگان غربي، هم اكنون بهطور جدي، سودمندي و حتي صفت مطلوب و مطبوع زناشويي، مورد انكار و انتقاد رسمي قرار گرفته است.
تا چهل يا پنجاه سال پيش، در غرب، هيچ كس شك نداشت كه زناشويي يك امر طبيعي و ضروري است. امروزه ميزان طلاق در كشورهاي غربي، بهويژه در انگلستان بالاتر است. از هر هفت زن انگليسي، يك زن بامردي زندگي ميكند كه با او بهطور رسمي ازدواج نكرده است. از هر هشت كودك، يك كودك، فقط با پدر يا مادري كه از همسرانشان جدا شدهاند، زندگي ميكند. در ايتاليا كه طلاق بهطور كلي ممنوع بود يعني غيرشرعي و غيرقانوني بود در سال 1970 قانوني اعلام گرديد. كه با وجود آن بيشتر زوجهاي ناسازگار، ترجيح ميدهند كه بدون طلاق جدا از هم زندگي كنند.
4- تبعيض نژادي - زورمداري [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
مشكلات و مسائل خانوادههاي سياهپوست آمريكايي كه در «گتتو»ها زندگي ميكنند، نمونه بزرگ شده و گستردهاي از جامعه آمريكايي است. زيرا خانواده در همة قشرهاي جامعه آمريكايي امروز، مورد تهديد و تزلزل قرار گرفته است. هنگامي كه تبهكاري به اصطلاح «يقه سفيدان» در هر كوچه و بازار عادي باشد، بديهي است كه در «گتتو»ها به علت فقر و بيكاري و بيماري گسترده، تبهكاري، شديدتر به چشم ميآيد. فرق عمده در انگيزهها و پيامدهاست. تبهكار «يقه سفيد» آدمي مرفه و متشخص است كه براي تفريح دست به تبهكاري ميزند ولي تبهكاري سياهپوست بينوا در «گتتو»ها بر اثر فقر و درماندگي و در نتيجة راه نبردن به هيچجا و هيچ كار است.
از روزي كه غرب با كاربردهاي تكنولوژي بر طبيعت چيره گشت، قدرت طبيعت را براي ويرانگري و كشتار به كار گرفته است. تا جايي كه امروز از نظر يكي دفاع است و از نظر ديگري تمديد، از اين رو جوامع دو قدرت بزرگ و دنبالهروندگان آنها بيشترين كوشش خود را درباره آمادگي براي جنگ شوم بهكار گرفتهاند و جنگ بدينگونه در هان امروز، ديگر امري فرع بر صلح و يا حالتي گهگاه در مسير صلح پيدا ميشود و آن را بر هم ميزند، شناخته نيست بلكه صلح، در حقيقت امري فرع بر جنگ و حالتي است كه گهگاه در خلال استمرار جنگي و آن هم بهعنوان و استراحت موقت در ميان مراحل جنگ شناخته شدهاست و بدينگونه، صلح جهاني، توازن خطرناكي ميان ترس و تهديد متبادل و به اصطلاح «موازنة وحشت» گرديده است. 3
5- نگاهي به آينده – تأثير سياست و فلسفة غربي در آيندهبيني
قدرتهاي غرب، دستگاهها، سررشتهداران و كارگزاراني دارند كه وظيفه آنها تنها آيندهنگري و آمادهسازي ذهن جهانيان براي تصميمهايي كه ميگيرند، است. يكي از بزرگترين آرزوها و قديميترين بلندپروازيها كه عصر كنوني براي آدمي به تحقق رسانيده است، گشودن اقتضاي «زمان» و «مكان» به نحو بسيار گسترده از فضاي محدودي است كه برفراز سطح كرة زمين قرار دارد. انفصال زماني يعني كنده شدن از يك موضوع معين بر يك موقع معين از سطح كره زمين، خيلي دشوارتر از انفصال مكاني است. براي آينده بيني ميتوان مسيرها و جريانهايي را پيشبيني كرد و احتمالاتي را حساب نمود و تقريبها و تضمينهايي را بدست آورد. و اهميت آن اين است كه ميتواند راهنماي آينده در تصميمات امروز باشد. دشواري بزرگي كه در همة دانشها براي كشف آينده نهفته است اين است كه به جاي آن كه آينده را پيامد امروز بداند. همواره دستخوش اين خطر است كه امروز را معلق بر آينده گرداند. در كوششهاي علمي براي شناخت آينده، بسياري از متغيرات و دگرگونيهاي جزئي و نوعي گذشته كه وسيلة كشف آينده است، امكان تجديدشان يعني مرزشناسي آنها به اندازه معقولي از دقت كه بتوان به آن نسبت علمي داد، متصور است. دانشمندا
ني در «باشگاه رم» گرد آمدند تا اوضاع و احوال جهان را در خلال واپسين سالهاي سده بيستم مطالعه كنند. و آنچه به دست آوردند اين بود كه جهان به سوي فاجعهها و سانحههايي پيش ميرود كه بشريت در طول تاريخ با نظاير آن روبرو نبوده است و در افق آينده بشر نشانههايي كه موجب اميدواري باشد ديده نميشود.
6- در واپسين روزها [جهان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي علي اكبر]
غرب، امروز اگر خوب ميتواند بسازد، بهتر از آن ميتواند ويران كند. همان نيرو كه آدمك مصنوعي ميسازد، انسانهايي بيگناه را هم ميكشد. گويي اين همه افزار ماشيني كشتار و ويراني، سرشت او را نيز كشتار جويي و ويرانگري ساخته است. امروزه مردم يك آگاهي همگاني از آمارهاي وحشتناك سلاحهاي اتمي بدست آوردهاند و همه ميدانند كه در جهان كنوني و بيشتر در تصرف قدرتهاي بزرگ جهاني، «انجين»هايي هستهاي، آماده براي كشتن همة جهانيان، توانايي آن را دارند كه جهان را پنج بار، دهبار، پنجاهبار و شايد يكصدبار و يكصد و پنجاهبار زيرورو كنند! در ششم اوت 1945 هنگامي كه نخستين بمب اتمي توسط آمريكا بر هيروشيما افتاد هوانورد بمبم افكن B.29 آمريكايي كه آن را حمل ميکرد، قدرت تخريب يك شهر را داشت. امروز ناخداي يك زيردريايي اتمي قدرت تخريب يكصدو پنجاه شهر بزرگ را دارد.4
كساني كه ميخواهند از تصور وحشتانگيز مخاطرات اين سلاحهاي هستهاي بكاهند، ميگويند تير و كمان، داس و شمشير، تفنگ و شصت تير، توپ و تانك هم وقتي پديد آمدند، سلاحهاي نهايي و قطعي شمرده شدند زيرا سلاح هستهاي را سلاح نهايي و قطعي براي زيرورو كردن جهان هستي نام نهادهاند. صاحبنظران خوشبين و به تعبير خودشان «واقعبين» اعتقاد دارند كه هيچ يك از دو رقيب قدرتمند در دشمنی نسبت به يكديگر، تا آنجا پيش نخواهد رفت كه سلاح هستهاي استفاده كنند و بمب اتمي بر سر هم بريزند. تنها يك رهبر ديوانه در كشوري كه بمب اتمي دارد، كافي است كه همان را به مصيبت جنگ هستهاي گرفتار سازد.
7- انحراف ما و انحراف آنها [اسلام و نابسامانيهاي روشنفكران – قطب، محمد]
ما بر خلاف غرب داراي اصولي صحيح براي بدست آوردن قدرت و پيشرفت و انسانيت حقيقي هستيم و براي صعود و ارتقاء به درجه كمال راه صحيح داريم. عيب ما فقط اين است كه نميخواهيم زندگي و تمدن خود را روي اين اصول صحيح استوار كنيم و راز ناتواني و انحراف ما نيز همين است اما غربيان داراي چنين اصول صحيحي نيستند، و عيب آنان هم ناشي از تمدن خودشان است، آنجا خود تمدن غلط است،خود راه كج است، بنابراين بديهي است كه هر چه سريعتر حركت نمايند به سقوط ورشكستگي نزديك خواهند شد. و اما ما مسلمانان، انحراف از خطوط اسلام ما را فاسد كردهاست.
تمدن كج پايه غربي، مايه انسان و خداي انسان فاصله انداخت. پس آن فكر باطلي كه در جهان غرب، چنان مردم را فريفته خيال ميكنند كه اين پيشرفت علمي و اين تنظيم برنامههاي تمدن، هر دو محصول فاصله گرفتن دين از زندگي است،يك غلط فاحشي است، كه شرايط زمان و مكان در آنجا به وجود آورد، و نه تنها خود يك حقيقت بشريت نيست، بلكه بزرگترين جنايتي است كه اين تمدن كج بنياد براي سركوبي نسلهاي انسانيت مرتكب شد. و هم اكنون نظام زندگي انسان عصر حاضر نيز به هم خورده است. نشاط روح در اتصال به خدا ضعيف شده و از كسب نور الهي ناتوان گرديده. قرآن ميگويد: 5
ما آسمانها و زمين را، و آنچه در ميان آهاست را در حال بازي نيافريديم و باز هم ميگويد:6 آيا خيال كرديد كه شما را عبث آفريديم؟ بنابراين وقتي اين فاصله در جهان غرب رخ داد مانند چهارپايان به جستجوي لذت و بهرهبرداري پرداختند.
8- علل گرايش به ماديگري در جهان غرب(ديدگاه استاد شهيد مطهري)7
نارسايي مفاهيم دين كليسا: كليسا چه از نظر مفاهيم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غير انسانيش با تودة مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفكران، از علل گرايش جهان مسيحي، و بهطور غير مستقيم جهان غيرمسيحي، به ماديگري است.
نارسايي مفاهيم فلسفي: دومين علت نارسايي مفاهيم فلسفي غرب است. غرب در حكمت الهي بسيار عقب است و به فلسفة الهي مشرق و خصوصاً فلسفة الهی نرسیده است. و معيارهاي فلسفيشان نارسا بودهاست.
نارسايي برخي مفاهيم سياسي و اجتماعي: آنگاه كه مفاهيم خاص اجتماعي و سياسي در غرب مطرح شد و عدهاي طرفدار استبداد سياسي شدند و براي مردم در مقابل حكمرانان حقي قائل نشدند به جز وظيفه و تكليف آنان مدعي شدند كه حكمرانان در مقابل مردم مسؤول نيستند و فقط در مقابل خدا مسؤول هستند. و مردم حق ندارند حكمران را بازخواست كنند و حكمران حقوقي بر مردم دارد.
افراد فكر ميكردند كه اگر خدا را قبول كنند استبداد را نيز بايد بپذيرند، بايد اختناق اجتماعي را نيز بپذيرند. و اگر بخواهند آزادي اجتماعي داشته باشند بايد خدا را نكار كنند، پس آزادي اجتماعي را ترجيح دادند. از نظر اسلام، مفاهيم ديني هميشه مساوي آزادي بودهاست درست برعكس غرب كه مفاهيم ديني مساوي با اختناق اجتماعي بوده است. و چنين روشي جز گريزاندن افراد از دين و سوق دادن به سوي ماترياليسم (ماديگري) و ضديت با مذهب و خدا محصولي نخواهد داشد. سه علت ديگر گرايش به ماديگري هم درميان ما وجود دارد و هم در ميان مسيحيان و مربوط به روش تبليغي و يا عملي كه پيروان اديان درگذشته و يا زمان حاضر داشته و دارند، ميباشد.
اظهار نظر غير متخصص:8 در بعضي از مسايل همة مردم به خود حق ميدهند كه اظهار نظر كنند. در مسائل ديني نيز عيناً همينطور بوده و هنوز هم همينطور است و ادامه دارد. مسائل ديني خصوصاً خداشناسي، بحث صفات و اسماء و افعال و قضا و قدر الهي.
چهقدر مصيبت است براي اهل معرفت كه افرادي كه تا با مكتب الهيون و نه با مكتب ماديون آشنا هستند. از هرج و مرج و بينظمي كه در سيستم تبليغات ديني وجود دارد استفاده كرده و در رد ماديون كتاب بنويسند. بديهي است كه چنين تبليغاتي به سود ماديگري است. محيط اخلاقي و اجتماعي نامساعد: علت ديگر گرايشهاي مادي در غرب اين است كه جو روحي و اخلاقي انسان با انديشه خداشناسي و خداپرستي نامساعد است و اگر انسان در عمل شهوتران و ماده پرست باشد تدريجاً افكار و انديشههايش هم به حكم اصل انطباق با محيط، خد را با محيط روحي و اخلاقي او سازگار ميكنند. هر فكر و انديشهاي براي اين كه رشد كند و باقي بماند زمينه روحي مساعدي ميخواهد. جو اجتماعي نيز بايد مساعد باشد ولي تأثير آن بروي عقايد مستقيم نيست بلكه غيرمستقيم است. جو فاسد اجتماعي، جو روحي را فاسد ميکند و جو فاسد روحي، زمينه رشد انديشههاي متعالي را ضعيف و زمينه رشد انديشههاي پست را تقويت ميكند. ماديگري گاهي اعتقادي است و گاهي اخلاقي ماديت اخلاقي يكي از علل و موجبات ماديت اعتقادي است. به عبارت ديگر، شهوترانيها و افسارگسيختگيها و غرق شدن درمنجلاب شهوتپرستي در غرب يكي از موجبات گرايشهاي فكري مادي است.
سنگر قهرماني و پرخاشگري9: علل و عوامل ذكر شده در مورد گرايشهاي دستهجمعي به ماديگري، در عصر ما نقش ندارد و يا از عوامل مشترك همه عصرهاست و در عصر ما نقش بخصوصي ندارد. در عصر ما كم و بيش ماترياليسم (ماديگرايي) نوعي كشش و جاذبه دارد. البته از نوع كشش و جاذبهاي كه در دو قرن پيش از نظر روشنفكري و همآهنگي با علوم داشت. جاذبه و كشش ماترياليسم درعصر ما در ناحية ديگر ناشي ميشود: ناحيه خاصيت انقلابي و پرخاشگري و مبارزه طلبياي كه بدان معروف شدهاست. امروز در مغز جوانان فرو رفته است كه بايد خداپرست بود و ساكن و بيتفاوت و يا بايد ماترياليست بود و متحرك و پرخاشگر و دشمن استعمار و استبداد. جوان ميبيند كه قيامها و مبارزهها و نبردها را طرفداران ماترياليسم اداره ميكنند و الهيون غالباً در جناج بيتحركها و بيتفاوتها قرار دارند. و همين كافيست كه جوان در قضاوت خود مكتب الهي را محكوم و مكتب مادي را تأييد نمايد. ممكن است گفته شود كه علت اين كه ماديين سنگر را اشغال كردند اين بود كه الهيون تخليه كردند. ولي اين گفته صحيح نيست. در غرب از يك طرف مفاهيم نامعقولي دربارة خدا و جهان ديگر و عيسي مسيح عرضه شد و نوعي ارتباط مصنوعي ميان ايمان به خدا و مشروع شدن استبدادها از يك طرف و ميان بيخدايي و حق حاكميت ملي و پيكار در راه كسب حقوق از طرف ديگر برقرار شد. اينها موجب شد كه برخي مصلحان اجتماعي و داعيهداران، براي اين كه خود را در راه مبارزات اجتماعي يكسره از اين قيود آزاد كنند از اساس منكر خدا به سوي ماترياليسم رو آورند. علت گرايش آن افراد به ماديگري مفاسدي بود كه در دستگاههاي به اصطلاح مذهبي پديد آمده بود.
9- علل گرايش به ماديگري (ديدگاه استاد محقق دكتر محمدصادقي)10
آنچه كه علت گرايش به ماديگري و مانع اعتقاد به خداست عبارتست از:
1- شرايط سياسي استبدادي كه انسانها را به سوي الحاد و انكار خدا و مبارزة با ايمان به خدا سوق ميدهد.
2- در تشكيلات و تبليغات تبشيري دامنهدار كليسا و مسيحيان كوششي فراوان ميشود تا انسانها در همان دوران كودكي، با اعتقاد به خدا اما شبيه انسان سه ضلعي(تثليث) تربيت شوند، خدايي كه بدست بندگان خود به دار آويخته شد تا قرباني گناهان آنان گردد، و همين نارسايي در مفهوم چنين خدايي باعث شد كه گروهي با دين و خداپرستي فاصله بگيرند.
3- شانه خالي كردن از تكليف قوانين الهي زير اين قوانين جلوي بيبند و باري و آزادي هوي و هوس را مي گیرد. اين طبيعت زشت، فطرت و عقل انسان را بيمار كرده و پرده بر سر آنها ميافكند، در نتيجه بر قضاوت عقل و فطرت خدا بطلان ميكشد.
اينگونه علل و امور باعث گرايش به ماديگري و انكار خدا شده به حدي كه انكار خدا را يك مطلب برهاني آشكار وانمود مينمايد. منكران خدا د رميان مسيحيان بيشتر از پيروان مذاهب ديگر است زيرا علم و دانش گرچه عقيدة به خدا را در اصل تصديق ميكند، ولي علم، مخالف با عقيدة به خدايي است كه شبيه انسان عاجز باشد. دانشمنداني كه از خداي دوست شدة كليسا بدورند، قدرت علمي آن را دارند كه در عقيدة به خدا همچون پيشروي در علم دوش به دوش علوم به پيش روند، بخصوص آن كه از سياستهاي استبدادي ماركسيستي و الحاد كه سرسختانه با عقيدة خداپرستي پيكار ميکند، بدورند، و نيز تحت تأثير هوسهاي نفساني كه آنها را از اين عقيدة پاك عقلپسند و متعادل باز دارد، قرار نميگيرند. اين آزادگان هستند كه بر ايشان فرصت و مجال دامنهدار علمي فراهم ميشود تا علوم را در راه عقيدة به خدا استخدام نمايند.
پی نوشت ها
1- سوره روم، آيه 42.
2- سوره مؤمن، آيه 82
3- همان امروز و فردا در تنگناي تمدن صنعتي، كسمائي، علي اكبر
4- هر زيردريايي آمريكايي شانزده موشك"Roseidon " است كه هر يك از آنها داراي ده كلاهك اتمي است.
5- سوره دخان، آيه 38.
6- سوره مؤمنون،آيه 115.
7- گرايش به ماديگري در جهان غرب، شهيد مطهري.
8- گرايش به ماديگري در جهان عغ
9- گرايش به ماديگري در جهان غرب – شهيد مطهري
10- استاد محقق دكتر صادقي – محمد – كتاب متافيزيك و ماترياليسم