حركت در سایه(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)

با گذشت بیش از یك قرن از آغاز نهضت عدالت‏خانه و تبدیل آن به نهضت مشروطیت ایران، سؤال‏های متعدد و متنوّعی ذهن محققّان را به خود مشغول می‏سازد. در ابتدای نهضت، شعارها صرفا جنبه دینی داشتند و پرچمدار مبارزه، روحانیت بود، اما به تدریج، جریانی دیگر در عرصه فعالیت‏های سیاسی ـ اجتماعی جامعه رخ نمود، به گونه‏ای كه در اندك زمانی رو در روی روحانیت ایستاد و در نهایت نیز توانست بر جریان اصیل نهضت، مسلّط شود. مگر نه اینكه جریان‏های فكری گوناگون در ابتدای نهضت عدالت‏خانه، در سایه اقتدار روحانیت به فعالیت خویش ادامه می‏دادند؛ پس چگونه توانستند روحانیت اصیل را از صحنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور كنار بزنند؟
يکشنبه، 12 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حركت در سایه(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)
حركت در سایه(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)
حركت در سایه(نقش فرق ضالّه در مشروطیت)
نويسنده:سید حمیدرضا روحانی
منبع:نشریه معرفت

مقدّمه

با گذشت بیش از یك قرن از آغاز نهضت عدالت‏خانه و تبدیل آن به نهضت مشروطیت ایران، سؤال‏های متعدد و متنوّعی ذهن محققّان را به خود مشغول می‏سازد. در ابتدای نهضت، شعارها صرفا جنبه دینی داشتند و پرچمدار مبارزه، روحانیت بود، اما به تدریج، جریانی دیگر در عرصه فعالیت‏های سیاسی ـ اجتماعی جامعه رخ نمود، به گونه‏ای كه در اندك زمانی رو در روی روحانیت ایستاد و در نهایت نیز توانست بر جریان اصیل نهضت، مسلّط شود. مگر نه اینكه جریان‏های فكری گوناگون در ابتدای نهضت عدالت‏خانه، در سایه اقتدار روحانیت به فعالیت خویش ادامه می‏دادند؛ پس چگونه توانستند روحانیت اصیل را از صحنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور كنار بزنند؟ آیا اساسا افرادی با اعتقادات ضد دینی در میان مبارزان و فعّالان ضد استبداد قاجاریه وجود داشتند، یا آنكه ادعای وجود چنین افرادی از سوی متشرّعان، حربه‏ای برای ساكت و منكوب كردن حریف بود؟
به راستی، رواج اصطلاح مشروطیت از چه زمانی آغاز شد و اصولاً چگونه عنوان حركت ملت از عدالت‏خانه به مشروطیت تغییر یافت؟
تغییر در شعارها نوعا با تغییر در فرهنگ همراه است و تغییردر فرهنگ هر جامعه‏ای نیز مستلزم وجود زمینه‏های گوناگون می‏باشد. از سوی دیگر، تغییر در فرهنگ جامعه نیازمند زمانی است بسیار طولانی، در حالی كه در جریان قیام ملت، در طول مدت یك ماه مهاجرت كبرا شعاری جدید با اهدافی بسیار فراتر از عدالت‏خانه در جامعه مذهبی ایران طرح شد و گسترش یافت. وجود افرادی مختلف‏العقیده مانند زرتشتی‏ها، سوسیالیست‏ها، صوفی‏ها و بسیاری از افراد با عقاید التقاطی، كه زیر لوای بخشی از روحانیت قرار داشتند، چه معنا و مفهومی داشت؟
برای یافتن جواب یا جواب‏های مناسب برای سؤالات مزبور و انبوه سؤالات دیگر، باید توجه خود را به حركتی خزنده معطوف كنیم كه خود را به سایه قدرت با عظمت روحانیت كشاند، با استفاده از سادگی و عدم توجه بخشی از روحانیت، پر و بال پیدا كرد و باعث اختلاف و تشتّت در میان علما و روحانیان شد و در نهایت، عده‏ای از علما را به كشتن داد یا به تبعید كشاند. در واقع، جامعه جولانگاه عناصر مشكوكی شد كه توانسته بودند با استفاده ابزاری از بخشی از روحانیت، رشد یابند. وجود گروه و جریان خزنده مزبور در این مقاله، تحت عنوان «حركت در سایه» مطرح می‏شود. به عبارت واضح‏تر، هدف این مقاله بررسی نقش فرق و گروه‏هایی است كه حركت آن‏ها موازی حركت روحانیت اصیل بود، ولی توانستند روحانیت اصیل را در دست‏یابی به اهداف خویش ناكام بگذارند. در نتیجه ادامه كار این گروه‏ها و تسلّط بیش از پیش اجانب بر كشور، بسیاری از فعّالان در صحنه‏های اجتماع، به شكست نهضت مشروطه اعتراف نموده، حتی نسبت به آن بیزاری جستند؛ علمایی همچون نائینی و یا غرب‏گرایانی مانند دولت‏آبادی و التقاطیانی همانند ناظم‏الاسلام كرمانی.(1) باشد كه با مطالعه نهضت عدالت‏خانه و مشروطیت، آفات و عوامل انحراف آن نهضت عظیم مردمی را بدانیم؛ نهضتی كه با شعار اسلام و رهبری روحانیت آغاز شد، اما به واسطه وجود اندیشه‏های التقاطی و نفوذ فرقه‏های انحرافی، جریان مردمی و دینی را به جاده ناكجاآباد راهنمایی كرد و افراد منحرف توانستند زمام امور را به دست گیرند و برای آنكه بتوانند شجره خبیثه خود را بارور نمایند، خون بهترین یاوران حق را به پای آن ریختند؛ خون بزرگوارانی همچون شیخ فضل‏اللّه كجوری (نوری) كه اندیشه‏های‏تابناك او بیان‏كننده بینشی فراتر از زمان خود او بود.

الف. گرایش‏های انحرافی در اندیشه اصیل مهدویت در عصر مشروطه

از طلوع خورشید حیات‏بخش اسلام تاكنون، واژه «مهدی» و «مهدویت» دارای جایگاهی خاص بوده است. معصومان علیهم‏السلام همواره امّت اسلامی را به قیام حجت خدا نوید داده‏اند؛ زیرا با ظهور آن حضرت، انسان‏ها خواهند توانست در جهانی آباد زندگی با آرامش و كمال را تجربه كنند. احادیث رسیده از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و دیگر معصومان علیهم‏السلام به خوبی این آینده را ترسیم كرده، همواره مسلمانان و حق‏طلبان را به تحمّل سختی‏ها و بردباری تشویق نموده‏اند.(2) به عبارت دیگر، با ترویج فرهنگ «مهدویت» هر گونه یأس و ناامیدی و تسلیم بی‏قید و شرط در مقابل ستمگری‏ها و حوادث زمان از بین خواهد رفت و یك منتظر حقیقی سعی خواهد نمود خود یك مصلح باشد.
متأسفانه در مقاطعی از تاریخ، افرادی ساده‏لوح در دام فتنه‏جویان و عقاید التقاطی افتاده‏اند كه با استفاده از نام «مهدی» و «مهدویت» و با ایجاد فرقه‏ها و گروه‏هایی در مقابل راه حق و حقیقت موضع‏گیری كردند. برای مثال، فرقه‏هایی همانند «زیدیه»،(3) «واقفیه»،(4) «اسماعیلیه»(5) و «كیسانیه»(6) را می‏توان از این گروه شمرد كه توانستند از عامل التقاط و انحراف استفاده كرده، در مقابل ائمّه هدی علیهم‏السلام موضع‏گیری كنند. این فرق افرادی را تحت عنوان «مهدی» به جامعه معرفی كردند.(7)
شهادت امام حسن عسكری علیه‏السلام در سال 260 ه. آغاز امامت و زعامت امام دوازدهم علیه‏السلام است.(8) در این زمان، فعالیت‏های حكومت بنی‏عبّاس نسبت به اهل‏بیت علیهم‏السلام شدت گرفت؛ زیرا در حدود سه قرن از آغاز اسلام، لفظ «مهدی» و «فرهنگ كفرستیزی» آن زینت‏بخش افكار آزادی‏خواهان و فرهیختگان جامعه بود. بدین روی، حكومت جابرانه بنی‏عبّاس در پی دستگیری و نابودی منجی عالم بشریت برآمد، اما بنابر مشیّت الهی و لطف خدای متعال، آن امام همام از نظرها غایب و دوران غیبت صغرا آغاز شد. چهار تن از علما و بزرگان شیعه به عنوان سفیران و واسطه‏های میان امام علیه‏السلام و شیعیان مقرّر گشتند كه آخرین آن‏ها جناب علی‏بن محمّد سمری بود كه در روز نیمه شعبان سال 329 دار فانی را وداع گفت.(9)
بحث «بابیت» امام دوازدهم پس از جناب سمری برای همیشه مسدود اعلام شد و اگر كسی ادعایی در این زمینه نموده، مورد لعن و طرد شیعیان قرار گرفته است. آنچه در متون حدیثی آمده تأكید بر این مطلب است كه وجود عناوینی مانند «باب» یا «سفیر» پس از نوّاب خاص بر كسی اطلاق نشود(10) و آنان فقط چهار نفر بوده‏اند.(11)
پس از مرگ آخرین نایب خاصّ امام دوازدهم علیه‏السلام ، زمان غیبت كبرا آغاز شد. در این زمان، محور دین و اعتقادات شیعیان، روحانیت اصیل شیعی است كه وظیفه خطیر و راهبری شیعیان را مراجع تقلید و بزرگان دینی همانند شیخ صدوق، سید مرتضی، علاّ مه حلّی، مقدّس اردبیلی، حجة‏الاسلام شفتی و شیخ انصاری بر عهده داشته‏اند.
با ظهور تمدن جدید در مغرب زمین و موج غرب‏زدگی همراه با استعمار، توجه دولت‏های استعماری به عامل وحدت و یكپارچگی ملت ایران معطوف شد. عامل اصلی وحدت و یكپارچگی ملت ایران، تشیّع به رهبری مراجع تقلید دینی، به عنوان نایبان امام مهدی (عج)، بود كه به همراه ایرانی بودن، توانسته است سدّی محكم در مقابل هر نوع تجاوز و بیگانه‏باوری باشد. این دو عامل همواره به عنوان اكسیری حیاتی ضامن بقای ملت سرافراز ایران بوده‏اند. بیگانگان برای آنكه بتوانند بر جان و مال و ناموس و عقیده مردم مسلّط شوند سعی كرده‏اند در اعتقادات و مردم ما رخنه نمایند.

1. فرقه شیخیه

زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار شخصی به نام شیخ احمد احسایی، عقایدی جدید منتشر ساخت. وی اگرچه در عتبات عالیات به تحصیل علوم دینی اقدام نموده بود و استادان برجسته‏ای داشت،(12) اما نتوانست مسئله زنده بودن امام دوازدهم به مدت یك هزار سال را برای خود حل نماید. در نتیجه، به سبب ضعف عقیده خویش، معتقد شد: امام موعود به جهان «هور قلیایی» رفته است.(13) جهان «هور قلیایی» را می‏توان به عالم «برزخ» معنا كرد.(14) وی در عین حال نیز از اعتقاد به ظهور مهدی آخرالزمان دست نكشید و معتقد شد كه صاحب الزمان در كالبد دیگری پیدا خواهد شد.(15) وی برای تكمیل عقاید خود، باب نیابت خاص را مفتوح كرد و خود را تلویحا نایب خاص امام زمان علیه‏السلام خواند و برای خود عنوان «ركن رابع» یا «شیعه كامل» را برگزید.(16) طبق عقاید شیخیه، اصول معاد و عدالت از اصول اعتقادی حذف و به جای آن «ركن رابع» در اصول مذهب قرار داده شد؛(17) یعنی اصول دین عبارتند از: خدا، پیامبر، امام و نائب یا «ركن رابع».(18) شیخ احمد احسایی سعی می‏نمود عقاید خویش را مستند به خواب نماید و هرگاه از او می‏پرسیدند این سخن را از چه كسی می‏گویی؟ می‏گفت از حضرت صادق علیه‏السلام شنیدم.(19)
بیان این‏گونه اعتقادات در زمانی كه ایرانیان از روس‏ها شكست خورده بودند، باعث شد در میان توده ملت، سر و صداهایی ایجاد كند. با شیوع این‏گونه عقاید انحرافی بین مردم، عده‏ای ساده‏لوح جذب شیخ شدند و این اولین قدمی بود كه به وحدت شیعیان در آن عصر لطمه وارد ساخت؛ زیرا این سخنان از یك سو، مرجعیت عام فقها را خدشه‏دار می‏كرد و از سوی دیگر، ملت ایران را نسبت به مهدویت و ظهور حجت حق، دچار تزلزل و تشتّت می‏نمود.
این جریان، آغاز یك ماجرای غم‏انگیز بود؛ زیرا جانشینان شیخ پا را فراتر نهاده، بدعت‏های تازه‏ای وارد مذهب شیعه نمودند. به هر حال، پیروان شیخ احمد احسایی را «شیخیه» نامیدند، در مقابل متشرّعه یا پیروان مراجع تقلید. شیخ احمد احسایی در سال 1241 ق از دنیا رفت(20) و جانشین او شخصی به نام سیدكاظم رشتی معیّن گردید. سیدكاظم رشتی در سال 1259 ه. وفات كرد. او برای خود جانشین ـ به عنوان ركن رابع ـ تعیین نكرد؛ زیرا معتقد بود زمان ظهور حجت حق بسیار نزدیك است و نیازی به جانشین نیست.(21) این امر اختلاف میان شیخیه را سبب شد. از سوی دیگر، متشرّعه شیخیان را محكوم می‏نمودند. همچنین میان خود شیخیان نزاع و اختلاف رو به فزونی گذارد.
شیخیه به دو فرقه تقسیم شدند: 1. «كریمخانیان» در كرمان؛ 2. پیروان میرزا شفیع در تبریز.(22) در این آشفته بازار، آنكه توانست از آب گل‏آلود ماهی بگیرد، دولت‏های استعماری بودند؛ زیرا شخص ثالثی در شیراز نیز ادعای جانشینی سید رشتی را نمود؛ او علی محمّد نام داشت.(23)

2. فرقه بابیه

علی محمد شیرازی در عتبات به حلقه شاگردی سید كاظم رشتی پیوست(24) و پس از مرگ سید رشتی، كه 24 سال داشت، ادعا نمود وی «باب» (نایب خاص امام زمان) است. ملاّ حسین بشرویه اولین كسی بود كه به وی معتقد شد و به او لقب «باب الباب» داده شد.(25) بیشتر پیروان باب را پیروان سید رشتی تشكیل دادند كه در پی یافتن امام زمان بودند. پس از چندی كه علی‏محمّد شیرازی موقعیت را مناسب دید، اظهار مهدویت نمود و گفت: وی همان امام غایب و معهود سید رشتی است.(26)
علی‏محمّد شیرازی در سال 1264 ه. با نوشتن كتاب خود، دین اسلام را منسوخ اعلام نمود(27) و پس از چندی اعلام نمود كه پیامبر است و سرانجام، ادعای الوهیت كرد.(28) علی‏محمّد باب در سال 1266 در زمان صدارت امیر كبیر دستگیر و به دار مجازات آویخته شد.(29)
هنگامی كه باب در زندان به سر می‏برد، پیروان او در نقاط گوناگون ایران آشوب‏هایی را باعث شدند؛ آشوب‏ها و بلواهایی كه با خشونت همراه بودند.
در عین حال، اعمال پیروان «باب» باعث حیرانی مردم می‏شد. «ملاّ حسین با دویست و دو نفر، كه قدّوس پیشاپیش آنان بود، از قلعه "طبرسی" خارج شدند و ملاّ حسین با نعره "یا صاحب‏الزمان" به قشون دولتی حمله می‏كردند. ملاّ حسین وضو می‏گرفت و نماز می‏خواند و این اعمال ضد و نقیض، انسان را حیران می‏سازد.»(30)
محمّد باب و پیروانش با تطبیق بعضی از روایات مربوط به آخرالزمان، خود را مصادیق حق و مخالفان خود را مصادیق باطل قرار می‏دادند. آنان همچنین سعی در نشر احادیث معصومان در مورد مهدویت می‏نمودند و با مصداق‏سازی، علی محمّد را حجت حق می‏دانستند. «نقش نگین باب، "لااله الااللّه محمد رسول الله و علی ولی الله 273" بود و عدد 273 برابر عدد علی محمّد باب است.»(31)
با گسترش و نشر افكار انحرافیِ بابیان و ایجاد آشوب و بلوا در تعدادی از شهرهای ایران، حركات آنان توجه محافل و مراكز استعماری را به سوی خود جلب نمود.(32) وزارت خارجه انگلیس خواستار اطلاعات تازه و واضحی درباره بابیان از نماینده سیاسی خود در ایران شد.(33) نه تنها انگلیس، بلكه روسیه نیز با نگاهی دقیق، مراحل رشد این جریان مجهول و مجعول را زیر نظر می‏گرفت، به گونه‏ای كه در بلوای زنجان در سال 1264، بابی‏ها منتظر دخالت نیروهای روسیه شدند. روس‏ها در این مقطع زمانی، توجه زیادی به رشد عقاید انحرافی در ایران داشتند؛ زیرا تسلّط انگلیس‏ها بر عثمانی به واسطه همین سیاست شیطانی (تفرقه بینداز و حكومت كن) بود و حال نوبت امپراتوری روس بود كه از این راهكار نهایت استفاده را ببرد.(34) میزان عنایت بیگانگان به «باب» چنان بود كه هنگام اعدام وی، كنسول روس در این مراسم شركت كرد و صحنه اعدام را به وسیله نقاشی چیره‏دست به تصویر كشید.(35)
استعمارگران با بسط عقاید وی، كوشیدند تخم نفاق و تفرقه را در سرتاسر كشور اسلامی بپاشند و كار به آنجا رسید كه بسیاری از فعّالان نهضت مشروطیت ایران، دانسته یا ندانسته بعضی از مبانی و سخنان باب را، كه عینا هدف و آرزوی بیگانگان بود، پذیرا شدند و آن را تبلیغ كردند.
پس از جریان سوء قصد به ناصرالدین شاه، كه به بابی‏ها منسوب می‏شد، بسیاری از آنان كشته شدند، ولی یحیی صبح ازل (كه به عنوان جانشین باب شناخته می‏شد) و میرزا حسین‏علی بهاءالله به وساطت سفیر روسیه از زندان آزاد شدند.(36) با اخراج دو برادر، یعنی صبح ازل و بهاءالله، حیات سیاسی این فرقه وارد مرحله جدیدی شد.(37) این دو نفر و افراد همراهشان به عراق تبعید شدند. پس از ورود به عراق، میان آن‏ها اختلاف بروز كرد كه باعث جدایی و تأسیس دو خط فكری جدید شد. پیروان صبح ازل را «ازلی» نامیدند و پیروان بهاء الله را «بهائی» گفتند. ازلیان در ایران به شدت خود را پنهان می‏نمودند، ولی در دو میدان مبارزه می‏كردند: در میدانی با بهائیان و در میدانی دیگر، با متشرّعه (پیروان علمای شیعه). جانشین صبح ازل در ایران، حاج میرزا هادی دولت‏آبادی بود كه فرزند وی یحیی دولت‏آبادی در جنبش مشروطه نقش مرموز، اما مهمی بر عهده گرفت.(38) ازلیان به رهبری هادی دولت‏آبادی سعی می‏كردند به گونه‏ای رفتار كنند كه هیچ‏كس به آنان ظنین نشود: «بعد از صبح ازل، میرزا هادی دولت‏آبادی پیشوای ازلیه شد، به شرط تقیّه، و بالای منبر رفت و باب را سب و لعن نمود و پس از وی، پسرش میرزا یحیی دولت‏آبادی و جانشین او محمدصادق ابراهیمی رهبر ازلی‏ها گردید.»(39)
با نظری اجمالی به حركات و فعالیت‏های گروه بابی، می‏توان گفت: عده‏ای در میان آنان «ابتدا برای تحقق حق و ظهور مهدی قیام كرده بودند، بعد از آنكه قدمی چند برداشتند و در جامعه به بابی مشهور شدند، با سیّد باب، شریك در بساط دین‏سازی شدند»(40) و عده‏ای دیگر از اطرافیان باب حتی افرادی كه به «حروف حی»(41) معروف شدند نیز به درستی به دعاوی باب آگاهی نداشتند و خود باب نیز به پریشان‏گویی مشهور بود. در واقع، «دستی پنهانی هر لحظه دستوری به باب الغا می‏كرد و امید رسیدن به سلطنت دینی و جهانی ممالك اسلامی را در سر وی گنجانده بودند.»(42) به خوبی می‏توان آن دست پنهانی را یافت؛ زیرا اگرچه این دست پنهانی نتوانسته بود خود باب را از مرگ نجات بدهد، ولی در مواقع حسّاس، كه احتمال می‏رفت جان افرادی همچون صبح ازل و بهاء به خطر بیفتد، به طور رسمی وارد میدان می‏شد. این دست پنهانی، زمانی صدراعظم نوری و وقت دیگر، خود سفارت روسیه تزاری بود؛(43) چنانكه اسم یكی از بابیان مشهور به نام سید جواد كربلائی، (استادِ میرزا آقاخان كرمانی و شیخ احمد روحی)... به وسیله میرزا حسین‏خان مشیرالدوله و سپهسالار اعظم از زمره سیاهه بابیان محو شد و به اشارت مشیرالدوله عازم كرمان گردید.(44) این افراد تحت عناوینی همچون «فراماسون» سرسپردگی خویش را به بیگانگان ثابت نمودند و در حفظ و حراست از فرق ضالّه نیز كوتاهی ننمودند.
میرزا آقاخان كرمانی و شیخ احمد روحی، از فعّالان فرقه «ازلی» و به احتمال قوی، عضو فراماسون جهانی نیز بودند. می‏توان گفت: كرمانی و روحی از جمله كسانی بودند كه افكار و عملكرد آن‏ها توانست عده‏ای از مشروطه‏خواهان را تحت تأثیر قرار دهد. این دو نفر به همراه مترجم همایون، دامادهای صبح ازل بودند.(45)
روحی و آقاخان پس از مدتی، از ایران به اسلامبول رفتند و در آن شهر اقامت گزیدند. ارتباط و فعالیت این دو نفر با ملكم‏خان و سیدجمال‏الدین اسدآبادی می‏تواند از مهم‏ترین وقایع آن زمان باشد. در مدت اقامتشان در تركیه، كتاب حاجی بابا را از انگلیسی به فارسی ترجمه و نیز كتاب هشت بهشت را تألیف نمودند.(46) آن‏ها در این كتاب، خود را پیرو شریعت «بیان» معرفی می‏كنند.
برای آنكه بتوان به نحوه تأثیرگذاری آنان بر عده‏ای از مشروطه‏طلب‏ها پی برد، بهتر است به گزیده‏ای از مطالب كتاب هشت بهشت توجه كنیم؛ كلمات و عباراتی كه دارای ظواهری بعضا فریبنده، اما باطنا انحرافی‏اند:
«... لهذا، مسلمانان نیز به ظواهر كتاب و سنّت اكتفا جسته، از حقیقت غافل و بی‏بهره ماندند... و پیامبر ختمی‏مآب، زیادت قوم و شوكت اسلامیان را وعده داده بود به ظهور مهدی و قائم كه باطن قرآن را بر مردم ظاهر سازد.»(47) این عبارات، از كلماتی بسیار زیبا تشكیل یافته‏اند كه می‏توانند آرزوی هر مسلمان آزاده و پاك باشند؛ اما در ادامه آمده است: «...و مصداق این‏ها نیست، مگر شریعت پاكِ بیان كه جامع كتب و صحّت كل انبیاء و مرسلین است و حقایق ادیان و جواهر شرایع به جهانیان ظاهر نماید.»(48)
اساسی‏ترین شعارهای مطرح شده در جریان نهضت مشروطیت را می‏توان آزادی و مساوات(49) دانست. مؤلّفان هشت بهشت نیز می‏نویسند: «شریعت "بیان" چنان قانون مساوات و عدل تأمین می‏كند كه مقاصد این اقوام را به عمل می‏آید، بدون آنكه ظلمی هم به اساس شرایع وارد بیاید.»
از نظر مؤلفان هشت بهشت، یكی از موارد مساوات «عدم حجاب زنان و مساوات ایشان با مردان در جمیع حقوق حیاتیه» است؛ چرا كه «حجاب زنان و عدم مخالطه ایشان با مردان و اسقاط آنان از حقوق بشریت ... موجب هزارگونه فساد در عالم انسانیت شده...»(50) و در جایی دیگر می‏نویسند: «حكم به عدم حجاب ... به واسطه اختلاط و آمیزش و ترقّی و امر تمدن... و كثرت معاشرت و جماعات است و اینكه در همه حقوق از تعلیم و تربیت و حكومت و ارث و صناعت و تجارت، مساوی مردان باشند.»(51) آیا به راستی، اسلام این‏گونه مساوات را تبلیغ می‏كند؟
به عقیده شیعیان، در زمان غیبت امام عصر (عج) مرجع دینی و فقهی و محور امور سیاسی ـ اجتماعی مرجعیت شیعه است. این محور حفظ وحدت اسلامی نیز از حملات مؤلّفان هشت بهشت در امان نمانده است؛ می‏نویسند: «... لاجرم "آئین بیان" تقلید و تعبّد را حرام كرد»(52) و در جایی دیگر آمده است: «... در فهمیدن تكالیف دینی خود، همه كس بالسّویّه مكلّف به تحقیق و تدقیق‏اند.»(53)
در مورد معاد نیز عقیده دارند: «از معتقدات ادیان آسمانی، وجود سرایی دیگر است، اما شریعت "بیان" به گونه‏ای دیگر می‏اندیشد؛ زیرا می‏گوید: این شریعت جزا را از عمل منفصل نمی‏دارد و حالت منتظره مفارقی نمی‏گذارد، بلكه مكافات را عین عمل قرار می‏دهد و هیچ كس را به وعده نسیه فردا تطمیع نمی‏كند و موهوم را از نفوس برمی‏دارد و همه آنچه می‏گوید نقد و حاضر است.»(54)
قرآن كتاب آسمانی مسلمانان نیز از حمله بی‏نصیب نمانده است. درباره آن نوشته‏اند: «قرآن كریم را هم اگرچه در هنگام نزول، كتاب وحی می‏نوشتند، اما ترتیب اصلی آن به هم خورد و پاره‏ای تحریفات در مواضع كلمه نمودند و به قدر ثلث قرآن را از میان بردند برخلاف كتاب "بیان".»(55)
در مورد مهدویت، البته آن را قبول داشتند؛ چرا كه از نظر آنان، امام موعود نیست غیر از علی محمّد باب، كه او را شریك قرآن و مظهر اسلام بر كل ادیان می‏پنداشتند.(56)
و در نهایت، از منظر آنان، «احكام شریعت اسلام مناسب عصر جاهلیت و عشایر و اقوام وحشی و بادیه‏نشین است و هرگز مردم متمدن و ارباب علم و اخلاق را سیراب نتواند كرد»(57) و این درست همان شعاری است كه بعدها برخی از مشروطه‏طلبان تبریز آن را اعلام كردند.(58)
در عرصه فعالیت‏های سیاسی آن عصر ایران، بهائیان، به عنوان عامل روسیه شناخته می‏شدند و حمایت‏های بی‏دریغ دولت روس تزاری از آنان آشكار بود. برای نمونه، می‏توان به پرداخت مقرّری به بهاءاللّه از طرف آن دولت اشاره كرد.(59) اما ازلیان در این زمینه، چشم به حمایت‏های بریتانیا داشتند؛ چرا كه سیاست‏های آنان با سیاست عمومی لندن مطابقت بیشتری داشت؛ «زیرا ازلی‏ها معتقد به الغای وطن نیستند»(60) و این یعنی سیاست انگلیس كه با حفظ ظاهر سیاسی یك ملت، در فكر چپاول آن بودند، در حالی كه سیاست روسیه تزاری، به دنبال الحاق ایران به خاك روسیه بود و این سیاست با اعتقادات بهائیان مطابقت داشت «كه در عقایدشان به صراحت، به الغای وطن اشاره می‏كنند.»(61)
پس از گسترش عقاید ضد دینی ازلی‏ها و بابی‏ها در سطح جامعه و فعالیت جدید بیگانگان برای رشد و بالندگی آنان، علمای بیداردل شیعه، بخصوص مراجع تقلید، با این افكار به شدت به مبارزه برخاستند. با حمایت علما و تأثیرپذیری ملت از فرامین علمای هر شهر و دیار، بیگانگان دریافتند كه نمی‏توان به آسانی افكار پلید و شیطانی این فرق را گسترش داد. روحانیت شیعه در طول حاكمیت قاجاریه، نفوذ خود را در جامعه تحكیم می‏بخشید و باید گفت كه اعتقادات سلاطین قاجاریه نیز عامل مهمی در این امر بودند.(62) اگر چه حضور افراد غربگرا و بخصوص فراماسون در دربار سلاطین قاجاریه، باعث به وجود آمدن سیاست‏هایی برای محدود ساختن قدرت روحانیت شیعه در سیاست شد، اما هیچ‏گاه نتوانست نفوذ آنان را از میان توده‏ها كم‏رنگ كند و این حضور عاملی بود كه دولت‏های استعماری را به فكر انداخت تا با ایجاد آشفته‏بازاری در سرتاسر ایران و الغای عقاید به ظاهر اسلامی، ضربه‏ای جبران‏ناپذیر بر نهاد مقدّس روحانیت وارد كنند، و هیچ عاملی برای این كار بهتر و مناسب‏تر از افكار التقاطی ندیدند؛ چرا كه در چنین بینشی، ضعفی آشكار نسبت به اسلام وجود دارد و می‏توانستند مترجم خوبی برای افكار فرق ضالّه‏ای چون «ازلی» باشند.

ب. انقلاب مشروطه و جریان‏های مختلف

زیاد شدن فاصله میان درباریان و مردم، كه از زمان محمّد شاه قاجار سیر صعودی یافته بود، باعث دوگانگی میان ملت و دولت شد. این ازدیاد فاصله، ظلم و جور بعضی از حكّام و درباریان را نیز به دنبال داشت. از سوی دیگر، وجود فقر، عقب‏ماندگی علمی و صنعتی، رفت و آمدهایی كه برخی از جوانان جویای كار و یا تحصیل، به روسیه و انگلیس و دولت‏های دیگر داشتند، مسئله شكست روسیه تزاری از ژاپن و برخی مسائل دیگر ایجاد نگرشی نو در امر حكومت را به دنبال خود داشت و جوّ ناآرامی ایجاد نمود كه فقط منتظر بهانه‏ای كوچك بود؛(63) بهانه‏ای كه بتواند باعث یك حركت عمومی در جهت اصلاحات و پیشرفت جامعه ایرانی شود. علمای بزرگ شیعی نیز از وضعیت موجود سیاسی اقتصادی كشور رضایت نداشتند، بلكه در پی یك راهكار مناسب بودند؛ زیرا عملكرد آنان در جریان نهضت تحریم تنباكو، توانسته بود ضربه محكمی بر انگلیس وارد كند. بنابراین، در آن زمان نیز حركتی صحیح و حساب شده می‏توانست یك دگرگونی اسلامی و مذهبی را سامان بخشد؛ عملی كه به دور از هر گونه افراط و تفریط باشد.
افراد دیگری نیز كه در ارتباط بیشتری با افكار غربیان و تحت تأثیر پیشرفت‏های ظاهری جوامع خارج از ایران بودند و بعدها «منوّرالفكر» نامیده شدند، در فكر ایجاد اصلاحاتی فراگیر در جامعه آن روز بودند. این افراد گرایش‏های مختلفی داشتند. برخی از آنان، كه دارای عقاید ضعیف مذهبی بودند، به ورطه خطرناك التقاط روی آوردند؛ یعنی می‏خواستند با حفظ بعضی از ظواهر اسلامی، باطن فرهنگ غرب را وارد ایران كنند. این گروه در فكر اصلاح فرهنگ بومی و اسلامی و بالندگی اعتقادات اسلامی جامعه نبودند، بلكه اعتقاد داشتند فرهنگ غربی باید فرهنگ سنّتی و بومی ایران را تحت‏الشعاع خود قرار دهد؛ زیرا فرهنگ و دین اسلام به قرن‏های گذشته مربوط است و قدرت ساختن دنیای جدید طبق دستاوردهای جدید علمی را ندارد. گروهی دیگر از منوّرالفكران نیز بدون واهمه و با صراحت، اعلام می‏نمودند كه باید از فرقِ سر تا نوك پا غربی شد! «منوّرالفكران» التقاطی یا غرب‏پرست نمی‏توانستند توده‏های ملت را وادار به خروش نمایند؛ زیرا ملت ایران، مسلمان بودند و تحت رهبری مراجع دینی خود عمل می‏نمودند.
به واسطه ظلم‏ها و ستم‏های ناشی از سیاست‏های غلط بعضی از حكّام قاجار و همچنین سیاست‏های استعماری قدرت‏های آن زمان، زمزمه‏های انتقادآمیز روحانیت اصیل و آزاد شیعه، كه سعی در پیاده نمودن احكام جاودانی اسلام داشتند، توجه توده‏های ملت را به خود جلب نمود. ارتباط عموم مردم و اطمینان كامل ملت به دیانت و صداقت روحانیت، آنان را به عنوان تنها ملجأ و مطمئن‏ترین پناهگاه برای مردم و صیانت از شریعت اسلام قرار داد. روحانیت اصیل آن زمان ایران، اصلاح وضعیت موجود را طالب بود، اما در چارچوب احكام شرع و دین اسلام. افراد منوّرالفكر نیز اصلاحات را خواستار بودند و آن را كعبه آمال خود معرفی می‏كردند، ولی مأوا و آرزوی آنان تمدن غرب، به ویژه لندن، بود. آنان راه موفقیت خویش را اصلاح وضع موجود می‏دانستند، اما راهی كه به تمدن انگلیسی منتهی شود.
در تحقیق و پی‏گیری عقاید منوّرالفكران فعّال در عرصه مشروطیت، می‏توان به خوبی اثرات سخنان افرادی همچون ملكم‏خان را مشاهده نمود. وی همراه با عقاید فراماسونی در پوشش دین، قصد داشت انقلابی در افكار ملت ایران ایجاد كند. او می‏نویسد: «من به اروپا رفتم... و به برنامه‏ای رسیدم كه باید عقل سیاسی اروپا را با عقل دینی آسیایی با هم به كار گرفت. من دانستم كه بی‏فایده است ایران را به الگوی اروپایی تغییر شكل دهم و تصمیم گرفتم كه محتوای اصلاحات خود را لباسی بپوشانم كه مردم من بتوانند آن را بفهمند و آن لباس مذهب بود...»(64) وی توانست مجمعی تشكیل دهد كه به آن «مجمع آدمیت» می‏گفتند. از اعضای این گروه می‏توان به آقاخان كرمانی، داماد یحیی صبح ازل، اشاره كرد. آقاخان یكی از مؤثرترین افراد در افكار منوّرالفكران بود.(65) نقطه اوج دوگانگی و بروز التقاط در بعضی از مشروطه‏خواهان در همكاری سید جمال‏الدین اسدآبادی و ملكم‏خان متبلور است و بعضی حتی حركت سید جمال‏الدین به طرف خلیفه عثمانی را به تحریك ملكم‏خان می‏دانند.(66)
از مسائلی كه باید به آن توجه داشت، این است كه شاید بعضی از منوّرالفكران به راستی در فكر پیشرفت ایران و ایجاد استقلال و شرافت ایران بودند، اما متأسفانه برای رسیدن به این هدف معتقد بودند: باید به یكی از قدرت‏های مطرح جهانی تمایل داشت و در این میان، دولت انگلیس می‏توانست برای آنان جذّابیتی تام داشته باشد؛ زیرا در آن زمان، دولت روسیه تزاری به عنوان یك حكومت طرفدار استبداد مطرح شده بود و سیاست‏های لندن در ایجاد جمهوری، پایان‏دادن به استبداد توجیه می‏شد، و این درست در حالی بود كه سرزمین پهناور هندوستان به وسیله بدترین حكومت استبدادی زمان اداره می‏شد. «داستان سلطه انگلیس بر هند و جنایات وی در آن سامان، بی‏گمان از سیاه‏ترین و عبرت‏انگیزترین اوراق تاریخ است.»(67)
برای آنكه عقیده این منوّرالفكران در مورد انگلیس مشخص شود، به نمونه‏ای در این خصوص اشاره می‏شود: در یكی از شب‏نامه‏های زمان مشروطه چنین آمده بود: «پس از آنكه ظالمین خدانشناس جمع كثیری از مظلومین متظلّمین را بی‏جرم و گناه در خون خود غلطانیدند و ابواب آسایش و امنیت را مسدود نمودند، به ناچار پناه به دولت عدالت‏گستر انگلیس بردیم كه حامی عدل و داد ما را پناه داد و دست ظالمین را از ما كوتاه نموده، مقاصد خویش را در شرف انجام دیدیم.»(68)
آری، توجه به لندن و سیاست‏های ظاهر فریب آن، از جمله مهم‏ترین عوامل انحراف بود كه توانست عملاً گروه التقاطی فعّال در مشروطه را به عنوان مترجم افكار انحرافی فرق ضالّه قرار داده، راه را برای تسلط بیگانگان هموار نماید؛ راهی كه با اعدام شیخ فضل‏الله نوری متبلور شد و بسیاری را از خواب غفلت بیدار نمود؛ چنان‏كه ناظم‏الاسلام درباره جریان تحصّن سفارت، می‏نویسد: «می‏توان گفت: سفارت‏خانه (سفارت انگلیس) در حكم یك مدرسه است؛ چه در زیر هر چادر و هر گوشه جمعی دور هم نشسته‏اند و یك نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آن‏ها را تعلیم می‏دهد.»(69) این گروه آن قدر به سیاست‏های انگلیس متّكی هستند كه برای گرفتن فرمان مشروطیت نیز به همراهی اعضای سفارت لندن به دربار می‏روند.(70)

التقاطیان و فرق ضالّه در مشروطه

عده‏ای از كسانی كه در جریان نهضت مشروطه فعالیت می‏نمودند، گرداگرد شخصی جمع شدند كه خاندان وی سابقه خوبی در تهران داشت. خود وی نیز در عتبات، علوم دینی را تحصیل كرده بود و هنگامی كه به تهران بازگشت، به واسطه سابقه خاندان وی، مورد تكریم مردم واقع شد. وی سیدمحمّد طباطبایی بود. بعضی از نویسندگان همچون ناظم‏الاسلام، حضور وی را در نهضت مشروطیت بسیار پررنگ كرده است؛ چنان‏كه دیگران در كتب خویش نقش محوری را برای دیگران قرار می‏دهند.
با توجه به حضور افرادی كه پیرامون سیدمحمّد طباطبایی فعالیت می‏كردند،(71) می‏توان به این نتیجه رسید كه آن‏ها افرادی بودند قشری، با دیدی سطحی نسبت به اسلام كه تحت تأثیر پیشرفت و تمدن غرب قرار گرفته بودند و سعی می‏كردند آیات قرآن را با مقاصد سیاسی خود مطابق كنند. این افراد برای آنكه بتوانند نسبت به اوضاع و احوال آن زمان اطلاع پیدا كنند، به طرف افراد و منابعی می‏روند كه دارای خط و سیری مغایر با دین هستند؛ مانند نوشته‏های ملكم‏خان و یا كتاب یك كلمه كه توسط مستشارالدوله نوشته شد.(72) آنان سعی می‏كردند مشروطه را طبق آیات الهی قرآن معنا كنند.(73) گروه خطرناكی كه با افكار التقاطی وارد صحنه فعالیت‏های سیاسی شدند و عقاید و افكار خود نسبت به تمدن غربی را از كتب طالبوف،(74) آخوندف،(75) مستشارالدوله(76) و ملكم خان(77) اخذ كرده بودند و با اطلاعات سطحی و محدود از اسلام، خود را در برابر غرب تسلیم نمودند. این گروه آن‏قدر در كار خود جسور بودند و به كار خود ایمان داشتند كه می‏خواستند اگر در جریان مهاجرت صغرا، علمایی همچون سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمّد طباطبائی نیز مطابق میل آنان عمل نكنند، آن‏ها را بكشند.(78)
در بررسی كتب و مآخذ مربوط به مشروطیت، به مطالبی برمی‏خوریم كه از افراد معلوم‏الحال و بعضا مشهور به انحراف عقیده مطرح شده‏اند: مانند اینكه احكام اسلام توسط رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در قرن‏ها قبل آمده است. اكنون به قوانین و دستوراتی احتیاج است كه بتوان در تمام ممالك عالم جاری كرد!(79) به راستی، این كلام به چه معناست و بیان‏كننده چه حقیقتی است؟ كسانی كه درباره این‏گونه مطالب به تبلیغ و ترویج می‏پرداختند، افرادی مانند ملك‏المتكلّمین، سید جمال واعظ و یحیی دولت‏آبادی بودند كه هر سه نفر فراماسون و بابی‏مسلك بودند.
این گروه دارای برداشت‏های سطحی از اسلام بود و عملاً به روحانیت اعتقادی نداشت؛ اما برای آنكه بتواند در میان ملت مسلمان نفوذ كند، در یك اقدام ظاهری سیدین سندین، یعنی طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی را به رهبری برگزید. آن‏ها با بیان الفاظی مجمل، باعث آشفته شدن فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی كشور شدند. برای نمونه، می‏توان به اساس‏نامه یك انجمن سرّی، كه توسط این طیف تصویب شده است، اشاره نمود. این انجمن در آستانه مشروطیت تشكیل شد و افرادی همچون ملك‏المتكلّمین و سیدجمال واعظ در آن حضور داشتند.(80) برخی از مواد این اساس‏نامه عبارت بودند از:
«برای آنكه از اول دچار حمله مخالفین و مستبدّین و ملاّ ها نشویم، تمام مطالب... با اسلام مطابقت كند... در میان روحانیون متنفّذ تهران، با آن‏هایی كه جسارت و شجاعت دارند، بدون اینكه از منظور ما آگاه شوند، همكاری می‏كنیم...»(81) و باید گفت: این گروه توانستند آن چنان كه می‏خواهند با سیّد محمّد طباطبائی همراه شوند،(82) همچنین توانستند سید عبدالله بهبهانی را نیز با خود همراه كنند.(83) آری، افرادی همچون دولت آبادی، با عقاید آقاخان كرمانی و روحی هم‏عقیده بودند ـ كه در مورد این دو و كتابشان (هشت بهشت) مطالبی ذكر شد.
طبق این‏گونه برداشت‏هاست كه می‏گویند: «در قرون اخیر، به حدّی دین مبین اسلام را آلوده به خرافات كردند و حقایق و اصول را از نظر دور داشتند كه كشورهای مترقّی دنیا مذهب اسلام را... مخالف با تمدن دانسته»(84) و این ظاهر قضیه است؛ زیرا طبق كلام «بیان»،(85) «وسایل صنعتی و پیشرفت‏های اقتصادی از وسایل رواج شریعت بیان است»(86) و مطابق كردن دین طبق عقل فرنگی و تمدن امروزی، شعار اهل بیان است كه شیخ احمد احسایی اولین قدمِ آن را برداشته است(87) و برای ترویج عقاید انحرافی باید وانمود كرد كه علمای اسلام با تحوّل و پیشرفت مخالفند. اگر مدارس به سبك جدید ساخته می‏شوند كه بیشترین مؤسّسان آن یا فراماسون بودند و یا فراماسونِ همراه با عقاید بابی، بهائی و صوفی، مخالفت روحانیت با مؤسسان آن را مخالفت با اصل تمدن و پیشرفت قلمداد كردند، و برای آنكه بتوانند عقاید باطل خود را رواج دهند، در پی بسط عقیده «اسلام منهای روحانیت» برآمدند و با ایجاد جلسات و انجمن‏هایی از افراد به ظاهر ملبّس به لباس روحانیت، كه در واقع مبلّغ افكار (بابی) بودند، آماده حضور در جریان نهضت عدالت‏خانه و سپس انحراف آن به سوی مشروطیت غربی شدند. این افراد با تشكیل انجمن‏های گوناگون در آستانه مشروطه، به فعالیت خود شدت بخشیدند.
در گزارش یكی از این انجمن‏ها آمده است: «پس رهبرانی كه از دیرزمانی با هم سر و سرّی داشتند... موقع را مناسب دیدند كه این گروه منزوی را گردهم جمع كرده و طبق اساس‏نامه‏ای، كه تهیه كرده بودند، شروع به فعالیت اجتماعی نمایند... محل انجمن "باغ سلیمان خان میكده" در روز دوازدهم ربیع‏الاول 1322 است»(88) و «افرادی كه در آن جلسه حضور دارند حدود شصت نفر هستند؛ از جمله سردار اسعد، بحرالعلوم كرمانی (برادر شیخ احمد روحی) و افرادی همچون سید جمال واعظ و ملك المتكلّمین. اما دولت‏آبادی به واسطه كسالت نتوانست شركت كند.»(89) افراد تشكیل‏دهنده این گروه‏ها «از پیروان فرق مختلفه از قبیل بابی؛ بهائی و صوفی و... بود.»(90)
این گروه شصت نفره، كه بعدها زمام مشروطیت را در دست گرفت، برای آنكه بتواند به هدف خود برسد، حركت خزنده‏ای در سایه‏سار التقاط آغاز نمود؛ زیرا بسیاری از افراد و بخصوص توده مردم، حاضر به شنیدن افكار آنان نبودند. پس راه چاره را در یك هدف مشترك یعنی حذف عین‏الدوله دیدند.(91) در این میان، حضور برخی از رجال دولتی،(92) كه فراماسون نیز بودند، قابل درك و فهم می‏شود. به وسیله میرزا حسن رشدیه، علاءالدوله (حاكم تهران) تحریك می‏شد(93) تا جریان فلك‏كردن تجّار قند به وجود بیاید و این آغاز یك ماجراست كه از عدالت‏خانه آغاز شد و به مشروطیت غربی خاتمه یافت؛ حركتی كه با خود سیل عظیمی را به حركت درآورد. اما وجود تعارض‏ها و دوگانگی‏ها میان رهبران روحانی و دیگر فعّالان مشروطه «كار را به جایی رساند كه در تبریز آشكارا جدایی دین و مشروطه را بر زبان جاری كردند»(94) و آنچه جای بسی تأسف است، عمل بزرگانی است كه نتوانستند میان مشروطه غربی و مشروطه متصور ذهن خود فرق بگذارد(95) و این دوگانگی در تصورات و واقعیات ملموس جامعه، فعالیت آنان را عملاً به یك بن بست رسانید.

ج. نقش التقاطیان و فرق ضالّه در انحراف نهضت مشروطه

انقلاب مشروطیت ایران حاصل شد تا بتوان به فضایی جدید رسید، اما هوایی كه در آن فضا در جریان است، آلوده بود. استعمار پیر ـ یعنی انگلیس ـ می‏خواست بانفوذ در میان صفوف مبارزان ملت، جهت حركت ملّی و سرانجام، اهداف آن را تغییر دهد و برای آنكه بتواند به این منظور برسد، وجود نیروهایی لازم بود و این نیروها، كه در ابتدای حركت، دارای تأثیر عمیق و مؤثری بر جامعه نبودند، توانستند در سایه التقاط و بسط الفاظ مبهم، بر موج احساسات و عواطف ملت سوار شوند و روحانیت اصیل را از صحنه حذف نمایند، شیخ فضل‏الله نوری را بردار كشیدند، آخوند ملا قربان‏علی زنجانی را تبعید نمودند، سید عبدالله بهبهانی را ترور، و حتی سید محمّد طباطبایی را نیز خانه‏نشین كردند.
التقاطیان و پیروان فرقه ضالّه بابیه و كسانی كه گرایش‏هایی به این فرقه داشتند، از جهات گوناگون در انحراف مشروطه دست داشتند كه به ذكر سه مورد مهم بسنده می‏شود:

1. ایجاد دوگانگی در ایدئولوژی نهضت

رشد تجدّدخواهی، به ویژه در دوران ناصرالدین شاه، «باعث ایجاد دو خط فكری در اندیشه‏های سیاسی و اجتماعی شد: علما اصلاحات اجتماعی ـ مذهبی را تشویق می‏كردند و روشن‏فكران تحصیل‏كرده و متأثر از غرب، الگوهای اجتماعی و دموكراسی اروپایی را دنبال می‏نمودند.»(96) این دو اندیشه و گرایش تداوم یافتند و در مشروطه، صورت بارزی به خود گرفتند. «دو خط ایدئولوژیك در این انقلاب وجود داشت: یكی استنباط دینی از عدالت كه مردم و علما از آن پیروی كردند و دیگری ایدئولوژی دموكراتیك كه روشن‏فكران غرب‏گرایی كه در انقلاب فعّال بودند ... گروه مذهبی در پی تأسیس شورای عدالت‏خانه اسلامی و تقاضای روشن‏فكران استقرار مجلس بود. در راه‏پیمایی مردمی برای ایجاد عدالت‏خانه، شعار اسلامی داده شد، اما به هنگام تصمیم‏گیری، چون تجربه عملی از تأسیس عدالت‏خانه نبود و بسیاری از مردم و حتی بعضی از علما از آن اطلاع روشنی نداشتند، اندیشه مجلس، كه در جوامع غربی تجربه شده بود، اعمال گردید.»(97)
روشن‏فكران برای آنكه بتوانند تفكر خود را پیرامون استقرار مجلس شورای ملّی و بنیان نهادن مشروطیت در جامعه تثبیت نمایند، از افكار التقاطی استفاده نمودند، به گونه‏ای كه یكی از طرفداران سیدمحمّد طباطبائی گفت: «مشروطیت و مشروعیت دولت با اجزاء قانون اسلام و با عدل و مساوات و با علم و تمدن، همه را نتیجه یكی است: نتیجه حریّت است. آن را به دست آورید...»(98) برای درك بهتر وجود نیروهای التقاطی، كه با دیدی سطحی از اسلام، كعبه آمال خود را اروپا می‏یافتند، باید اذعان نمود این قشر دارای اثرگذاری وسیعی در میان مردم بود؛ زیرا این گروه مشروطه و اصول آن را طبق آیات قرآن تفسیر می‏نمودند.(99) یكی از این التقاطیان كه البته منتسب به بابیت نیز بود، ملك المتكلّمین است: «... در واقعه مهاجرت صغرا و زمان بعد ملك المتكلّمین با آقایان فی‏الجمله مراوده داشت... ولی از آمدنش به مسجد جامع و شروع به مقاصد وطنیّه علنا رو به مدارج عالیه آورد...»(100) نیز در تاریخ آمده است كه در زمان قیام مردم، نصرة‏السلطان ملك المتكلّمین را با خود آورد در مسجد جامع و دست او را گذارد در دست آقای طباطبائی. ملك‏المتكلّمین از امروز شروع به ترقّی نمود؛ چه تا به امروز به واسطه لوث اتهام، گاهی او را "بابی" و گاهی "لامذهب" می‏خواندند و پیوسته در فشار آقا نجفی [اصفهانی]بود.»(101)
برخی روحانیان التقاطی، كه طرفدار مشروطیت بودند، آن را با توجه به چند آیه قرآن، معنا و ترویج می‏كردند و عوام الناس نیز چون در میان مسائل شرعی پیرو روحانیت بودند، در این خطا و اشتباه نیز از آنان پیروی نمودند.(102)
از سوی دیگر، انگلیس برای آنكه بتواند جهت و حركت ضد استبدادی را در اختیار خود داشته باشد، به تدریج توانست افراد و مهره‏های خود را در محافل و انجمن‏های به اصطلاح مبارز قرار دهد. در این میان حضور افرادی همچون سید جمال‏الدین واعظ، یحیی دولت‏آبادی و ملك المتكلّمین، كه به «بابیگری» منسوب بودند، قابل تأمّل و بررسی است. البته باید گفت: عامل دیگری برای جمع نمودن عقاید متفاوت، حضور فعّال داشت و آن هم محافل فراماسونری بود. فراماسون‏ها رابط بین عقاید انحرافی و وابسته در نهضت بودند.

2. همكاری با لژهای فراماسونری و انجمن‏های تندرو

در جمع‏بندی اجمالی از نقل و بررسی هرچند كوتاه پیرامون بعضی از گروه‏های فعّال در عرصه‏های سیاسی و فرهنگی مشروطیت، می‏توان به این نتیجه رسید كه بسیاری از این گروه‏ها به وسیله افرادی به وجود آمدند كه عقاید و نیات صادق و شفّافی نسبت به دین و آیین اسلام نداشتند. گروهی از آنان «بابی» بودند و عده‏ای از آن‏ها دچار التقاط و دوگانگی در اعتقاد، ولی به هر حال، می‏توانستند به عنوان مبلّغان فراماسون جهانی مورد استفاده قرار گیرند. كمیته‏هایی مانند «اخوه مخفی؛ ایران و اخوت» دارای فعالیت‏های گسترده‏ای بودند كه می‏توان آن‏ها را در دو جهت تعریف كرد: 1. هماهنگ‏كننده بین نیروهای فراماسونر؛ 2. تلاش در اداره بحران‏های جامعه و هدایت گروهی از انقلابیان كه نسبت به روحانیت اصیل شیعی نظر مثبتی نداشتند. این افراد در بسیاری از انجمن‏های تندرو دیگر نیز فعالیت می‏كردند.(103) به عبارت دیگر، فراماسونری جهانی به عنوان راهبر و راهنمای مشروطیت انگلیسی فعالیت می‏كرد و در این زمینه، نیات خود را به شبكه‏ها و اعضا ابلاغ می‏نمود و این شبكه‏ها به واسطه افرادی كه در اختیار داشتند، به شیوه غیر شفّاف و غیرواضح آن‏ها را در سطح جامعه گسترش می‏دادند.
التقاطی بودن بسیاری از این افراد، راه را برای توسعه نیات فراماسونری مهیّا می‏كرد و زمینه‏ساز رشد و نموّ انحرافات جدّی در جامعه بود «... فراماسونرها، كه در نقش عاملین استثمار ظاهر شدند، اساس ملیت را بر هم زدند و به علت اعتقادی كه به زعم خود به ایجاد یك حكومت جهانی و انترناسیونالیستی داشتند، هر كجا كه با افكار ملّی و ناسیونالیستی روبه‏رو می‏شدند، در محو آن می‏كوشیدند.»(104) در این شرایط، حضور در محافل فراماسونی از مهم‏ترین ابزار رسیدن به قدرت به حساب می‏آمد.(105) هدف اصلی فراماسونری حذف شریعت و جایگزین شدن تفكرات دموكراسی و لیبرالی غرب بوده است؛(106) یعنی شكستن سلطنت و روحانیت سنّتی.(107)
سه شعار اصلی فراماسونری در مناطق وسیعی از جهان شایع گشتند و در ایران، چون جوّ مذهبی غالب بود، از عامل التقاط افراد و انجمن‏ها در ابتدای كار استفاده می‏شد. سه شعار اصلی فراماسونری عبارت بودند از: آزادی، برابری و برادری. در همین زمینه، «عده بسیاری به رهبری سیدمحمّد طباطبائی و سیدجمال‏الدین واعظ(108) معروف علنا اعلام می‏دارند كه قانون محمّدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قانون آزادی و تساوی حقوق است.»(109) این سه شعار محوری مطرح شده در فضای سیاسی آن‏روز را می‏توان عامل بدبختی و سیه‏روزی ملت ایران دانست. به قول محمود محمود، از آن روز كه دستگاه فراماسونری از طرف انگلستان در ایران، به وجود آمد، از همان روز بدبختی و سیه‏روزی ملت ایران شروع شد؛ همچنان كه از وقتی ناراضی‏ها و ساده‏لوحان و طبقه شیّاد و ماجراجویان در اطراف این محفل گرد آمدند، از آن روز اساس حكومت ایران متزلزل شد و امنیت از ایران رخت بربست.(110)
در آغاز نهضت مشروطیت، انجمن‏های فراماسونری، انجمن‏های فعّال و مخفی بسیاری به وجود آمدند: «نخست انجمن‏های این كس و آن كس به نام امر به معروف بنیاد می‏كردند. یك انجمن، حاج سید محمّدعلی دولت‏آبادی بنیاد نهاد؛ دیگری میرزا عبدالرحیم الهی پدید آورد»(111) و مانند میرهاشم دوچی(112) در تبریز كه انجمن «اسلامیه» را برپا نمود.(113) در تهران نیز حضور بعضی از علمای درجه دوم در این انجمن‏ها، كه در پی منافع ملّی بودند، به چشم می‏خورد. به تدریج با اوج‏گیری نهضت مردمی بر ضد استبداد قاجاری، اهداف انجمن‏ها گستردگی بیشتری پیدا نمودند.
حضور افرادی با عقاید و بعضا ادیان مختلف، راه را برای نفوذ اجانب هموار نمود، تا آنجا كه می‏توان گفت: مسئول اصلی بلواها و آشوب‏ها در جریان نهضت مشروطیت، انجمن‏ها بودند.(114) «در مراكز ایالات بزرگ، انجمن‏های محلّی تشكیل شد و این انجمن‏ها نگرانی برای دولت به وجود آوردند؛ زیرا چنین می‏نمایند كه هدف آن‏ها به دست آوردن خودمختاری محلّی است و حكّام هم برای مقابله با آن‏ها توانایی ندارند.»(115)
بسیاری از این انجمن‏ها، كه در آن‏ها منوّرالفكران فعالیت می‏كردند، انگلیس را به عنوان حامی خود معرفی می‏نمودند؛ چرا كه خیال می‏كردند «انگلستان از جهت منافع حیاتی خویش به حفظ موجودیت ایران علاقمند می‏باشد.»(116) البته حضور و فعالیت این مراكز برای نابودی استبداد سنّتی بود، اما برخی از آن‏ها در واقع، برای سلطنت برخی از شاه‏زادگان قاجار تلاش می‏كردند. آنان از یك سو، فریاد ضدیت با استبداد قاجاری را سر می‏دادند و از سوی دیگر، با بعضی از شاه‏زادگان قاجار مانند سالارالدوله و ظل‏السلطان در ارتباط تنگاتنگ بودند و با وجود این‏گونه ارتباطات، طبیعی بود كه نظر شاه وقت ـ یعنی محمّدعلی شاه ـ مخالف مشروطه گردد. به عبارت روشن‏تر، شاید بتوان گفت: حركت محمّدعلی شاه در ضدیت با وضع موجود، برای تثبیت حكومت خود و كنار نهادن رقبای سیاسی، تا حدی طبیعی به نظر می‏رسید؛ زیرا محمدعلی شاه بارها وفاداری خود را نسبت به مشروطیت اعلام نموده بود؛ اما زمانی كه می‏شنید انجمن‏های تندرو برای وی جانشین تعیین می‏كنند، نمی‏توانست بی‏تفاوت باشد. فرق محمّدعلی شاه با دیگر رقبا در این بود كه وی فقط مستبد بود، اما كعبه آمال او در آن طرف دیگر دنیا یعنی روس و انگلیس نبود؛ اما رقبای دیگر او، بخصوص ظل‏السلطان، به عنوان یك مهره انگلیسی كاملاً شناخته شده و آشكار بودند.
پیش از آنكه نهضت ملّی ایران آغاز شود، برخی مراكز نقش رهبری منوّرالفكران را بر عهده داشتند. در این میان، اندیشه‏های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی فراماسونرها به شدت رو به گسترش نهادند. عقاید و اهداف فراماسونری هنگامی می‏تواند نفوذ كند كه به عقیده ملكم‏خان دارای ظاهری مذهبی باشد. به عبارت بهتر، عقاید فراماسونری و استعمار جهانی می‏بایست یك زمینه مناسب داشته باشد و آن نیست جز التقاط. التقاطیان توانستند همچون مادری مهربان، عقاید ضد دینی استعمار را در سایه‏سار خود پرورش دهند و حركت استعماری، كه گاه در قالب بابی و گاه در قالب بهایی و یا قالب‏های دیگر نمودار می‏شد، در سایه التقاط توانست به حركت خزنده خود ادامه دهد.
نقش التقاطیان آن‏قدر حسّاس بود كه نمی‏توان از آن به راحتی گذشت؛ افرادی همچون اسدالله خرقانی، كه توسط انجمن «ملّی» به نجف فرستاده شدند و با كمك میرزا محسن و شریف كاشانی ـ كه از افراد هم‏عقیده با اسدالله خرقانی بودند ـ توانستند بر بعضی از علمای نجف تأثیر بگذارند.(117)
در بررسی مراكز و انجمن‏های فعّال و تندرو برای برقراری مشروطه غربی، می‏توان نام چند انجمن را ذكر كرد كه فعالیتی چشمگیر داشتند و به عنوان مراكز بسط افكار انحرافی نقش مؤثری دارا بودند؛ مراكزی كه با عناوین بعضا دلفریب، سعی در حفاظت از افكار فراماسونی و استعماری غرب، به ویژه لندن، داشتند:
1. انجمن «اجتماعیون»، عامیون: این گروه یك سال پیش از جنبش مشروطه‏خواهی در ایران، توسط ایرانیان مقیم قفقاز تشكیل شد. افرادی مانند علی مسیو(118) و علی دوافروش و رسول صدقیان جزو اعضای اولیه آن بودند. آن‏ها نام انجمن خود را «مركز غیبی» گذاشتند.(119) بعدها افرادی مانند تربیت و شریف‏زاده نیز به گروه آنان ملحق شدند.(120) از دیگر افراد فعّال این گروه، می‏توان به تقی‏زاده اشاره كرد. بعضی از افراد این حزب در تهران سازمانی دیگر تأسیس كردند به نام «انجمن آذربایجان» كه حیدرخان عمواوغلی از افراد برجسته آن بود.(121) همچنین به نظر می‏رسد انجمن سعادت كه در اسلامبول فعالیت می‏كرد، شاخه‏ای از انجمن آذربایجان بوده است. «انجمن سعادت» از عمده‏ترین كانال‏های ارتباطی بین حوادث ایران و نجف بود.(122)
شیوه «انجمن آذربایجان» همراه با خشونت بود و به عنوان اهرم فشاری رعب‏آور در خارج از مجلس فعالیت می‏كرد. سوء قصد به جان محمّدعلی شاه، كه باعث بروز بی‏اعتمادی بین مجلس و سلطنت شد، از اعمال این گروه شمرده شده
است.(123) ترور اتابك اعظم نیز به این دسته نسبت داده می‏شود.(124) این گروه در زمینه‏های فرهنگی نیز فعالیت‏های گسترده‏ای داشتند كه برای نمونه، می‏توان به ارسال مجله حبل‏المتین به نجف به صورت رایگان اشاره نمود.(125)
در بررسی ابعاد گوناگون این گروه، باید توجه داشت كه «مركز غیبی آذربایجان» و «انجمن آذربایجان» در تهران تحت سیطره و ایدئولوژی مبارزان قفقازی فعالیت می‏نمودند «و برابر آخرین تحقیقاتی كه در این باره صورت گرفته، این حزب با كمك و هدایت انگلیسی‏ها اداره می‏شده است؛ زیرا آن‏ها به ایجاد بلوا و اغتشاش در روسیه و عثمانی توجه داشتند...»(126)
از سوی دیگر، از جمله گروه‏های فعّال در قفقاز، «داشناك‏ها» بودند. حزب «داشناكسیون» در شورش‏های سال 1907 و 1908 عثمانی با حزب تندرو و جوانان ترك ائتلاف كرد و در نتیجه موجب تأسیس پارلمان عثمانی گشت. تلاش حزب بیشتر متوجه پیشرفت نهضت‏های پیش‏آمده در عثمانی و ایران بود. در واقع، حزب مجری نقشه‏های دولت انگلیس در منطقه استراتژیك روس و عثمانی بود. بیرم‏خان عضو «داشناكسیون» بود. وی پس از چندی مأمور گسترش حزب در گیلان گردید كه در دوران استبداد صغیر، نمایندگی كمیته «ستار» در رشت به او واگذار شد.(127)
2. انجمن «مخفی»: این گروه نام مشخصی ندارد، اما افراد فعّال آن دارای گرایش‏های مختلفی بودند؛ چنان‏كه می‏توان در میان فعّالان این گروه، به افرادی همچون اردشیر جی زرتشتی و ارباب گیو زرتشتی اشاره كرد كه به همراهی با ملك المتكلّمین و سید جمال واعظ و یحیی دولت‏آبادی، كه مشهور به انحراف عقیده و بابی بودند، اشاره كرد. البته تمام این افراد با لژهای فراماسونری ارتباط نزدیكی داشتند.(128) محل تشكیل این انجمن در باغ «میرزا سلیمان‏خان میكده» بود.(129) دولت‏آبادی نیز به این انجمن اشاره داشته است.(130) از فعالیت‏های این گروه در مشروطه، می‏توان به «تغییر درخواست‏های متحصّنان در حضرت عبدالعظیم علیه‏السلام » و «پرداخت پول برای ایجاد تحصّن به منظور اعتراض به دولت وقت»(131) اشاره نمود.
هنگامی كه دولت‏آبادی به اسلامبول فرار كرد، با انجمن «سعادت» ارتباط تنگاتنگی برقرار كرد.(132) وی سعی نمود زمام امور انجمن را در دست بگیرد و در این زمینه به تشكیل انجمن سرّی مبادرت ورزید. او سرانجام، موفق شد انجمن «سعادت» را در اختیار خود قرار دهد.(133) این انجمن ارتباطی نزدیك با حزب «اتحاد و ترقّی» تركیه داشت كه توسط طلعت بیك اداره می‏شد.
3. انجمن «اخوّت»:(134) شعارهای این انجمن، برادری، برابری و مساوات بودند. بنیانگذار انجمن «اخوّت»، هنگام ترور ناصرالدین شاه از آن آگاهی كامل داشت.(135) از اعضای فعّال این انجمن، و مریدان صفی‏علی‏شاه (رئیس صوفیه) می‏توان به ظهیرالدوله ـ داماد ناصرالدین شاه ـ اشاره نمود. وی در سال 1296 به سمت وزیر تشریفات منصوب گردید.(136) پس از درگذشت صفی‏علی‏شاه به عنوان جانشین وی مشغول كار شد و در رمضان 1317 ه. رسما انجمن «اخوّت» را افتتاح كرد.(137) ظهیرالدوله عضو لژهای «ملكم‏خان» و لژ «بیداری» بود و انجمن خویش را نیز بر مبنای عقاید و آراء و افكار «اخوان الصفا» بنیان نهاد و فعالیت سیاسی خود را در این انجمن سمت و سویی خاص بخشید.(138) این مركز دارای 110 عضو بود كه قریب 70 نفر آن‏ها را فراماسونرها تشكیل می‏دادند.(139) فعالیت‏های این انجمن به گونه‏ای بودند كه شاه وقت (محمّدعلی شاه) نیز با آن بسیار بد بود(140) و حتی «... نمایندگان گفتند كه آن‏ها خواسته‏اند كه تنها از جمعیت «اخوّت»، كه موجب مزاحمت مردم می‏شوند، جلوگیری شود، لذا، نامه‏ای در این زمینه نوشته شد»(141) و در پی همین رفتار و اعمال بود كه هنگام به توپ بستن مجلس، خانه ظهیرالدوله نیز در امان نماند. البته باید توجه داشت كه وجود انجمنی مانند انجمن «اخوّت»، كه دنباله‏رو اقدامات افرادی مانند ملكم‏خان است، در پروراندن ریشه‏های نهال انقلاب مشروطیت نقش مهمی ایفا می‏كرد.(142) ظهیرالدوله به واسطه ارتباط نزدیكش با لژهای فراماسونری، توانست منزلش را كانون حوادث قرار دهد و همین منزل محل تشكیل انجمن و لژ «بیداری» ایران بود.(143)
دستگاه ظهیرالدوله (انجمن «اخوّت») مربوط به فراماسونری فرانسه بود و علت آنكه هنگام به توپ بستن مجلس، خانه او نیز در امان نماند، آن بود كه بتوانند به مدارك و اسنادی درباره فعالیت‏های او دست یابند، اما غافل از آنكه شب قبل از حادثه بمباران مجلس، اسناد و مدارك مربوط به لژ، از خانه او به سفارت فرانسه منتقل شده بودند.(144)
4. «كمیته ایران»:(145) این مركز به وسیله ادوارد براون، مستشرق و فراماسونر انگلیسی، با همكاری یحیی دولت‏آبادی تشكیل گردید.(146) به عقیده دولت‏آبادی، حفظ صورت استقلال ایران در گرو همكاری با انگلیس است.(147)
در جریان نهضت مشروطیت، گروه‏های بسیاری در مناطق گوناگون كشور ایجاد شدند كه تعدادی از آن‏ها یا دارای عقاید التقاطی بودند یا زیر نظر بیگانگان اداره می‏شدند؛ مانند «فوج نجات» كه در تبریز ایجاد شد. از جمله افراد بنیانگذار آن، می‏توان به مستر مور انگلیسی اشاره نمود. شریف‏زاده، كه به عنوان‏یكی‏ازتندروان‏مشروطه‏شناخته‏شد،از این گروه بود.(148)
به جرئت می‏توان گفت: بیشترین ضربه‏ای كه بیگانگان توانسته‏اند بر پیكره اعتقادی ملت وارد سازند، از راه نفوذ و ارتباط افراد منحرف‏العقیده (بابی) با التقاطیان بوده است؛ زیرا در بسیاری از انجمن‏های تندرو، كه باعث تشنّج در مملكت ایران می‏شدند، بخصوص انجمن‏های مستقر در تهران، حضور افرادی همچون ملك‏المتكلّمین، سید جمال واعظ،(149) یحیی دولت‏آبادی، محمدرضا مساوات، اسدالله خرقانی و میرزا سلیمان خان میكده دیده می‏شود. این افراد بعضا ملبّس به لباس روحانیت بودند و چون هدفی غیر از سیطره كامل انگلیس بر ایران نداشتند، افعال و اغراض خود را در زیر لباس دین و اسلام پنهان می‏كردند؛(150) چنان كه توجیه الفاظ «مشروطیت»، «مساوات» و «آزادی» با معانی قرآنی كه توانستند نوعی آدرس‏دهی غلط باشند، از كارهای این طیف بود.

3. همكاری با ظلّ‏السلطان برای روی‏كار آوردن پادشاه وابسته

به نظر می‏رسد مراكز و انجمن‏هایی كه هسته مركزی آن را بیشتر فراماسونرها و افراد منحرف‏العقیده تشكیل می‏دادند، در پی تغییر اساس سلطنت نبودند، بلكه در پی كنترل آن بودند؛ یعنی تغییر شخص محمّدعلی شاه؛ زیرا بسیاری از این انجمن‏ها با ظلّ‏السلطان ـ پسر ناصرالدین شاه ـ در ارتباط بودند و برای رسانیدن او به تخت سلطنت سعی می‏كردند از امواج خروشان ملت نهایت استفاده را ببرند. در این وضعیت، باید گفت: این عمل یعنی: تسلیم بی‏قید و شرط تمام مملكت به انگلیس. «ملك المتكلّمین و سید جمال‏الدین واعظ با همدستی ظلّ‏السلطان بسیاری از آشوب‏ها را تدارك دیدند. به طور كلی، می‏توان گفت: بیشتر آشوب‏ها نتیجه كارهای ملك‏المتكلّمین است.»(151) فرستادن مقدار زیادی اسلحه به مجلس، كه از طرف ظلّ‏السلطان(152) انجام پذیرفت، سعی و تلاش وی را برای رسیدن به سلطنت توجیه می‏كند و همنشینی با افرادی مانند ظهیرالدوله و تقی‏زاده در جلسات مخفی لژ «بیداری»،(153) نشانگر آن است كه وی مهره مورد تأیید فراماسونری برای احراز پست سلطنت بود.
انجمن‏های تندرو نماینده‏ای نزد ظلّ‏السلطان فرستادند و سیاست و نظریه او را در مورد اینكه او را بر تخت سلطنت قرار دهند، استفسار كردند. ظلّ‏السلطان به یكی از اعضای این سفارت‏خانه (سفارت انگلیس) گفت: در دادن پاسخ احتیاط كامل به خرج داده است.(154) سفیر انگلیس گفت: بهرام میرزا، یكی از فرزندان ظلّ‏السلطان، برای ملاقات من آمد و گفت كه پدرش و سایر اشراف و مقامات برجسته تصمیم گرفته‏اند از مجلس جانب‏داری كنند(155) و البته رسیدن ظلّ‏السلطان به مقام نیابت سلطنت و پس از آن به سلطنت، به معنای موفقیت انگلیس بر نفوذ روسیه تعبیر خواهد شد.(156) ظلّ‏السلطان سال‏های متمادی با سفارت انگلیس روابط نزدیك و ویژه‏ای داشت و وزیر مختار انگلیس هم، كه به تهران آمد، وعده حمایت به او داده بود.(157) او حافظ منافع انگلیس در منطقه شناخته می‏شد(158) و از نظر عقیده نیز كاملاً مطیع انگلیس بود؛ زیرا استادی مانند ملكم خان داشت.(159) پس كسی كه این‏گونه مورد تأیید باشد، حتما مورد پذیرش انجمن‏های تحت نظر لندن نیز خواهد بود.
البته محمّدعلی شاه نیز بیكار نبود و با گروه ظلّ‏السطان و فعّالان گروه‏های تندرو مانند ملك‏المتكلّمین، سیدجمال واعظ، مساوات و صوراسرافیل(160) به مقابله برخاست. چنان كه قبلاً نیز گفته شد، ملك‏المتكلّمین، دولت‏آبادی و سید جمال واعظ به بابیگری متّهم بودند(161) (محمّدعلی شاه) فعالیت تندروان مشروطه‏خواه و ارتباطشان با ظل‏السلطان را متوجه شد و سعی كرد میان مشروطه‏خواهان واقعی و طرفداران ظلّ‏السلطان را جدا نماید، اما متأسفانه نتوانست و البته شاید هم بعضی از مشروطه‏طلبان متوجه نیت محمّدعلی شاه شدند و نخواستند كه او موفق شود. در نتیجه، محمدعلی شاه سخت مضطرب شد و بی‏مقدّمه و به طور ناگهانی، فرمان شدیداللحنی برای شاه‏زاده ظل‏السلطان فرستاد و وی را از كشور اخراج نمود(162) و چون خروج ظلّ‏السلطان عاملی در موفقیت روس‏ها بر انگلیس‏ها تعبیر می‏شد، روسیه تزاری نیز از این امر استقبال نمود،(163) به طوری كه وزیر مختار روس عامل اصلی آشوب‏های ایران را ظل‏السلطان دانست كه قصد داشت با ایجاد آشوب و بلوا، به مقام نیابت سلطنت و سپس سلطنت ایران برسد. دولت انگلیس نیز، كه در آن زمان نیاز به اتحاد با روسیه تزاری داشت، با اخراج ظل‏السلطان موافقت نمود و سرانجام، پادشاهِ انجمن‏ها از ایران اخراج گردید.
با خروج یك مهره مهم انگلیسی از ایران، بریتانیا تصمیم گرفت با كمك یاران و مهره‏های دیگرش، مملكت را تصاحب كند كه می‏توان گفت: این آرزو هنگام فتح تهران عملی شد؛ زیرا سردار اسعد از جنوب كشور به طرف تهران به حركت آمد و گروه‏های به اصطلاح انقلابی دیگر به ریاست سپهدار تنكابنی از طرف شمال به تهران لشكركشی نمودند. در این هنگام، كه فتح تهران (در مدت كوتاه سه روز) انجام گرفت، محمّدعلی شاه به سفارت روسیه تزاری پناهنده شد. در این حال، حضور پر فروغ شیخ فضل‏الله نوری شریعت‏خواه بود كه می‏توانست به عنوان سدّی محكم در برابر آنان رخ بنماید و حضور وی در تهران باعث شد كه برخی از واقعیات، متبلور و افراد فریب‏خورده راه را بیابند و در این صورت بود كه تمامی زحمات استعمار به وسیله پیرمردی آسمانی از بین می‏رفت. به همین دلیل، افراطیان مشروطه‏خواه غربی، كه بدون اجازه لندن عملی انجام نمی‏دادند، دست به اقدامی وحشیانه زدند و پیش از همه، مجتهد تهران را بر بالای دار فرستادند. در واقع، هرقدر روحانیت اصیل شیعی سعی در افشای چهره نقابدار آنان نمود، موفق نشد و لاجرم، با شهادت شیخ فضل‏الله نوری بود كه نقاب از چهره مزوّرانه آنان بر افتاد. راهش پر رهرو باد.

پی‏نوشت‏ها

1ـ علی ابوالحسنی (منذر)، آخرین آواز قو، تهران، عبرت، 1380، ص 123ـ137. نویسنده در این كتاب بحثی را تحت عنوان «سركه انداختیم، شراب شد» بیان می‏كند / ناظم‏الاسلام كرمانی، بیداری ایرانیان، چ ششم، تهران، امیركبیر، 1381، ج 2، ص 399 و 395 / مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چ چهارم، تهران، علمی، ج 1، ص 44.
2ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404 ق. مؤلف از ج 51 ـ 53 در مورد غیبت حجت حق علیه‏السلام احادیثی بیان می‏كند.
3و4ـ عبدالكریم شهرستانی، ملل و نحل، چ دوم، شریف الرضی، ج 1، ص 137 / ج 1، ص 149.
5و6ـ محمدجواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامی، چ سوم، مشهد، بنیاد پژوهش‏های آستان قدس رضوی، 1375، ص 47 / ص 373.
7ـ محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص 281.
8ـ شیخ مفید، ارشاد، قم، كنگره هزاره شیخ مفید، ج 2، ص 336.
9ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404 ق، ج 51، ص 361.
10ـ همان، ج 51، باب 17 می‏نویسد: «ذكر المذمومین الذین ادعوا البابیه و السفارة.»
11ـ آن چهار تن عبارتند از: عثمان بن سعید، محمّدبن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمّد سمری (سال‏های، 260-329 ق).
12ـ استادان وی بحرالعلوم، وحید بهبهانی، كاشف‏الغطاء و صاحب ریاض بودند. ر.ك: سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 120ـ122.
13،14،15ـ احمد كسروی، بهائیگری، ص 15 / ص 16 / ص 17.
16ـ یوسف فضائی، شیخیگری، بابیگری و كسروی‏گرایی، مطبوعاتی فرخی، ص 38 و 39.
17ـ یوسف فضایی، همان، ص 25.
18و19ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 91 / ص 29.
20ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 120ـ122.
21ـ شیخیگری، پیشین، ص 34.
22و23ـ احمد كسروی، پیشین، ص 21 / ص 23.
24ـ سید كاظم رشتی همان جانشین شیخ احمد كسائی است كه 17 سال جانشین او بود. (همان، ص 21).
25ـ محمدجواد مشكور، پیشین، ص 87ـ88.
26ـ یوسف فضائی، پیشین، ص 87ـ88.
27ـ كتاب وی بیان است.
28ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 99ـ100.
29ـ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص 44.
30و31ـ نورالدین چهاردهی، بهائیت چگونه به وجود آمد، چ دوم، آفرینش، 1369، ص 184 / ص 202.
32و33ـ اسماعیل رائین، پیشین، 26 / ص 29.
34و35ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 82 و 83 / 192.
36ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 62.
37ـ محمدجواد مشكور، پیشین، ص 91.
38ـ یوسف فضائی، پیشین، 205 / احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ نوزدهم، تهران، امیركبیر، 1378، ج 1، ص 291 / احمد كسروی، بهائیگری، آتروپات، ص 42.
39ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص 173.
40ـ ع. آیتی، كشف الحیل، تهران، فاروس، ج 2، ص 60.
41ـ در 5 ماه از ادعای باب، 18 تن به وی گرویدند كه همگی از علمای شیخیه بودند و با فرد باب جمعا 19 نفر شدند كه به «حروف حی» معروف می‏باشند. (محمدجواد مشكور، پیشین، ص 88ـ90.
42و43ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص 216 / ص 215.
44ـ همان 260. میرزا حسین‏خان مشیرالدوله دومین فراماسونر ایران و منعقد قرار داد رویتر است. (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، چ چهارم، تهران، امیركبیر، 1357، ج 1، ص 426.)
45ـ نورالدین چهاردهی، پیشین، ص 190ـ191.
46و47ـ میرزا آقاخان كرمانی، شیخ احمد روحی، مقدمه هشت بهشت، ص «ب» / ص 7.
48ـ میرزا آقاخان كرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص 7.
49ـ برای آشنایی با مبانی اسلام كه شیخ فضل‏الله نوری شریعت‏خواه به عنوان منادی آن شناخته می‏شد، ر.ك: علی ابوالحسنی، دیده‏بان بیدار، تهران، عبرت، 1380، ص 74ـ132.
50 الی 57ـ میرزا آقاخان كرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص 121 / ص 132 / ص 14 / ص 15 / همان / ص 22 / ص 265 / ص 13.
58ـ احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ نوزدهم، تهران، امیركبیر، 1378، ج 1، ص 309.
59ـ اسماعیل رائین، پیشین، ص 100، 108 و 116. باید توجه داشت كه در فعالیت‏های سیاسی عصر نهضت مشروطیت، عقاید ازلی‏ها كاربرد بیشتری داشته‏اند؛ زیرا ازلی‏ها با حفظ ظاهر دین اسلام در مفهوم، در مصادیق دینی افكار انحرافی داشتند و آنان مخالف جدّی حضور روحانیان در فعالیت‏های اجتماعی بودند كه با سیاست‏های افراد منوّرالفكر، كه در دربار فعالیت داشتند و یا افراد منوّرالفكر مطرح جامعه، تناسب داشت. ازلیان در هنگامه مشروطیت، بیشتر بر مفاهیم اسلامی تأكید داشتند و در هنگامه عمل و تعیین مصداق، كاملاً مطیع فراماسونری جهانی بودند. اما بهائیان به طور آشكار، مبانی ضد اسلامی را ترویج می‏كردند. در این نوشتار، بیشتر به اثرات فكری آنان تأكید شده است.
60 و 61ـ ع. آیتی، پیشین، ص 152.
62ـ سعید زاهد زاهدانی، پیشین، ص 69.
63ـ احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 142.
64ـ سعید زاهد زاهدانی، جنبش‏های اجتماعی معاصر ایران، تهران، سروش و كتاب طه، 1364، ص 125.
65ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 357.
66ـ ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه ص 89.
67ـ علی ابوالحسنی، آیینه‏دار طلعت یار، تهران، عبرت، 1373، ص 31.
68ـ70ـ ناظم‏الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 506 / ص 435 / ص 479.
71ـ73ـ افرادی مانند شیخ الرئیس، اسدالله خرقانی، ناظم‏الاسلام، مجدالاسلام و ذوالریاستین. ر.ك: ناظم‏الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 61 و 191 / ص 186 / ج 1، ص 212 و 213.
74ـ شیخ فضل‏الله او را تكفیر نمود. مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، 1373، ج 1، ص 191.
75ـ وی جهاد بر ضد روحانیت را بر همه واجب می‏دانست. (همان، ج 1، ص 192) وی فراماسونر نیز بود. (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص 463.)
76ـ وی فراماسونر بود. (همان، ج 1، ص 447.)
77ـ وی نیز از فراماسون‏های معروف بود.
78ـ ناظم الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 305 / مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص 293. افرادی‏كه این‏گونه تصمیمی داشتند، عبارت بودند از: مساوات و جلال‏الملك ایرج.
79ـ احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 309.
80 الی 83ـ مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت در ایران، ج 2، ص 239 و 241 / ص 243 / ص 247 / ص 251.
84ـ مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 1، ص 48.
85ـ ام الكتاب باب بیان است. ع. آیتی، پیشین، ج 2، ص 82.
86و87ـ میرزا آقاخان كرمانی و شیخ احمد روحی، پیشین، ص 230 / ص 19.
88،89و90ـ مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص 237 / ص 237ـ 241 / ج 2، ص 198.
91ـ مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، ص 249.
92ـ همان، ج 2، ص 255 و 256 نام برخی از افراد عبارت است از: صنیع الدوله، احتشام السلطنه، ظهیر الدوله، ناصر الملك، مشیرالدوله، مؤتمن الملك، سعد الدوله، وثوق الدوله (عاقد پیمان 1907)، قوام‏السلطنه و محتشم‏السلطنه.
93ـ همان، ج 2، ص 266.
94، 95و 96ـ احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 322 و 325 / ج 1، ص 291 / ص 121.
97ـ سعید زاهد زاهدانی، جنبش‏های اجتماعی معاصر ایران، ص 152.
98ـ101ـ ناظم الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 214 / ص 321و 213/ ج 3، ص 422 / ج 3، ص 422.
102ـ یحیی دولت‏آبادی،حیات یحیی، تهران،عطار،ج2،ص 84.
103ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 182. نام افرادی كه در بسیاری از انجمن‏های انگلیسی‏مآب فعالیت می‏كردند، عبارت است از: ملك‏المتكلّمین، سید جمال واعظ، صور اسرافیل، مساوات، تقی‏زاده، حكیم‏الملك و سلیمان‏خان میكده.
104و105ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص 12 / ص 502.
106و107ـ سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص 220 / ص 201.
108ـ ناظم الاسلام كرمانی در كتاب خود، اقرار به بی‏سوادی وی می‏كند: ناظم‏الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 38.
109ـ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابن سینا، 1353، ج 1، ص 239.
110ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 152.
111ـ احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 265.
112ـ سیدهاشم دوچی نیز مانند شیخ فضل‏الله شهید شد. (احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، «تاریخ هجده ساله آذربایجان»، ج 2، ص 68.)
113ـ همان، ج 1، ص 492.
114ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 197 / كتاب نارنجی، ترجمه احمد بشیری، تهران، نور، 1366، ج 1، ص 85.
115و116ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص 176 / ص 433.
117ـ این افراد از فعّالان التقاطی درباره سیدمحمّد طباطبائی فراماسونر بودند.
118 الی 123ـ احمد كسروی در تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 538 متنی را نقل می‏كند كه بیان می‏دارد: علی مسیو نسبت به شعائر دینی مانند عزاداری امام حسین علیه‏السلام دشمنی داشت / ص 391 / ص 167 / ص 449 / ص 724 / ص 543.
124ـ همان، ج 1، ص 449 / ملك رحیم‏زاده، چكیده انقلاب حیدرخان عمو اوغلی، ص 15.
125ـ ملك رحیم‏زاده، پیشین، ص 142.
126 و 127ـ محسن بهشتی سرشت، نقش علما در سیاست از مشروطه تا انقراض قاجار، پژوهشكده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1380، ص 221.
128و129ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 177ـ180 / ص 173.
130ـ یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج 2، ص 18ـ19.
131ـ همان، ج 2، ص 31ـ32.
132ـ یحیی دولت‏آبادی، حیات یحیی، ج 3، ص 36.
133ـ همان، ج 3، ص 100 و 105.
134ـ مؤسس این انجمن صفی علی‏شاه نام داشت. (عبدالله مبلّغی آبادانی، تاریخ تصوف و صوفیان، تهران، حرّ، 1376، ج 1، ص 454.)
135ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، ص 490.
136ـ عبدالله مبلّغی آبادانی، پیشین، ج 1، ص 461.
137ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، ص 478.
138ـ عبداللّه مبلّغی آبادانی، پیشین، ج 1، ص 464.
139ـ 147ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 145.
140و141ـ همان، ج 2، ص 146/ ج 1، ص 307.
140الی 147ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، ص 486.
143ـ همان، ج 2، ص 146.
144ـ همان، ج 2، ص 146.
145ـ همان، 3/220.
146 و 147ـ همان، ج 3، ص 220.
148ـ احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 891 ـ892.
149ـ وی از جمله كسانی بود كه دستگاه مشروطه انگلیسی او را بزرگ جلوه داد. شیخ فضل الله نوری به او «جمال زندیق كافر» می‏گفت. (موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، پیشین، ص 361.)
150ـ این شیوه دستور العمل میرزا ملكم‏خان بود. (سعید زاهد زاهدانی، جنبش‏های اجتماعی معاصر ایران، ص 125.)
151ـ یحیی دولت‏آبادی، پیشین، ج 2، ص 164.
152ـ كتاب نارنجی، پیشین، ج 1، ص 87.
153ـ اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 326 و 336.
154ـ 158ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص 553 / ص 571 / ص 621 / ص 271 / ص 236.
159ـ ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 118.
160ـ كتاب نارنجی، پیشین، ج 1، ص 303.
161ـ گفته سید احمد طباطبایی: «خدا لعنت كند سیدجمال واعظ لامذهب را! چقدر مردم را به ضلالت انداخت، به نحوی كه مردم از بس كه آن خبیث سر منبر گفته بود كه دعا و قرآن نخوانید، روزنامه بخوانید، روزنامه خواندن جزو ضروریات دین شد.» (احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج 1، ص 290.)
162ـ حسن معاصر، پیشین، ج 1، ص 573.
163ـ همان، ج 1، ص 621.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط