تیک‌تاک ساعت‌ها، صدایمان می‌کنند

کتاب معروف "دی. اس. لاند" به نام "انقلاب در زمان: ساعت و بنای جهان نو" توصیفی اصیل و گسترده از استحاله‌ای فرهنگی- اجتماعی ارائه می‌دهد و مبنای این استحاله را زمان شمارها می‌داند. بسیاری مدعی هستند که میان
چهارشنبه، 18 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تیک‌تاک ساعت‌ها، صدایمان می‌کنند
 تیک‌تاک ساعت‌ها، صدایمان می‌کنند

 

نویسنده: تروند برگ اِریکسن
برگردان: اردشیر اسفندیاری



 

کتاب معروف "دی. اس. لاند" به نام "انقلاب در زمان: ساعت و بنای جهان نو" توصیفی اصیل و گسترده از استحاله‌ای فرهنگی- اجتماعی ارائه می‌دهد و مبنای این استحاله را زمان شمارها می‌داند. بسیاری مدعی هستند که میان تکنولوژی زمان شمارها و عقلانیت جامعه‌ی مُدرن روابطی چند وجود دارد. لاند با تفسیر موشکافانه در فرآیندهایی که صنعت، روند اجتماعی و مفاهیم ارزشی مربوطه را به هم گره می‌زند، چنین ادعاهایی را عینیت می‌بخشد.
لاند روشنتر از دیگر محققان نشان می‌دهد که ساعت یک دستگاه اخلاقی است، به این تعبیر که تجسماتی ارزشی درباره‌ی چگونگی زیستن، شیوه‌ی انجام وظیفه و نحوه‌ی بهره بردن از اوقات تفریح را به ما اعلام می‌کند. ساعت همچنین دستگاهی اخلاقی است، به این معنا که ما را به تقلید وامی دارد. ساعت به دلایل چند خواستار تقلید است. در اینجا چند نمونه را برمی شماریم: اولاً ساعت الگویی است برای بهره‌وری مقتصدانه از انرژی، همین طور سلاحی است در دست کسانی که می‌خواهند خود و جامعه را با عقلانیت ساعت همانند کنند.
ساعت دستگاهی "اخلاقی" است، چرا که دستگاهی اتوپیایی است. نامیدن نخستین ساعت‌های مکانیکی به عنوان زمان سنج خالی از اغراق نیست، زیرا آنها به طور چشمگیری عاری از دقت بودند. در سال 1500 میلادی هیچ کدام از ساعت‌های مکانیکی عقربه‌ی دقیقه سنج نداشتند. با این حال این ساعت‌ها حامل مفهومی از دقت بودند که در عمل توانایی ارائه‌ی آن را نداشتند. نفوذ و احترام این ساعت‌ها بیش از درستکاری آنها بود. به هر حال اولین و نامیزانترین ساعت‌های مکانیکی به عنوان ابزار اعجازگر به حساب می‌آمدند. برای تکامل ساعت‌ها به مرحله‌ی ایده آل، ضروری بود که هم ساعت و هم دارندگان ساعت به هم مدد برسانند.
هیچ کدام از ساعت‌های معمولی کاملاً دقیق نیستند. با این حال تجسمی از جریانی کامل، یکنواخت و آن خط تا بی نهایت تقسیم پذیر و ریاضی را مادیت می‌بخشند. چه حرکات اندام بشر و چه حرکات ارکان اجتماع هرگز نمی‌توانند خود را به طور مطلق با دقت مقتصدانه، بی چون و چرا، و سکون و احتمال ناپذیری ساعت تشبیه کند. اما ساعت معروف هشدار و آرمانی است درباره‌ی بازدهی و کمال که چون الگویی ناخودآگاهانه در جامعه‌ی مُدرن عمل کرده است.
از آرمان به عنوان آرمان به ندرت به طور صریح نام برده شده است، اما در صد سال اخیر عملاً تحمل مردم نسبت به احتمالات و صبوری آنها در قبال حرکات و تکانهای غیرضروری به طور چشمگیری کاهش یافته است، طوری که ساعت با بی اهمیت جلوه دادن دیگر عرصه‌ها نقش کارکردی‌اش را به فرد و جامعه تحمیل کرده است. ساعت فاصله‌ی میان دو عرصه‌ی آزادی و ضرورت را محو کرده است. امروزه هم کار و هم زمان استراحت مطالبه‌ی انتزاعی در خصوص بهره بردن از زمان را بی اهمیت کرده‌اند. زمانی که از آن سخن می‌رانیم، پیش از بهبود و تکامل ابزار اندازه گیری وجود نداشت، یعنی پیش از آنکه این ابزار ارزان بشود و در دسترس همگان قرار گیرد، طوری که بشارت اخلاقی و ماندگار خود را بتواند به گوش همه‌ی طبقات اجتماع و آن سوی جهان برساند.
ساعت کلید عام جهان مُدرن است و آن دسته از نادیانی که نسبت به این پروژه‌ی مُدرن انتقاد داشتند، نارضایتی خود را تحت عنوان بازنگری زمان مطرح کرده‌اند. معروفترین اثر در این مورد کتاب "وجود و زمان" (1927) نوشته‌ی مارتین هَیدِگر متفکر آلمانی است. حرف هَیدِگر این بود که زمان مکانیکی رابطه‌ی ما نسبت به واقعیت را وارونه می‌کند، زیرا زمان مکانیکی ما را وسوسه می‌کند که به زمان به مثابه یک شیء و یا چیزی در این حدود بیندیشیم، در حالی که زمان در وجود ماست و بخشی از خودِ بیننده است. زمان کماکان در آنچه که ما انجام می‌دهیم آنچه که ما هستیم، آمیخته و سرشته شده است. ما تنها در حدی معین و مرزبندی شده می‌توانیم زمان را ادراک کنیم، زیرا همان طور که گفته شد، خودِ ادراک، زمان را مشروط می‌کند.
جهان مُدرن به شکل مدنیّت و فرهنگ شهری رشد کرد. شهر مستلزم هماهنگی است. تأخیر کردن مثل از دست دادن یک موقعیت اجتماعی است. در جهان مُدرن مناسبت‌های اجتماعی- مثل برخاستن از خواب، خوردن غذا، ملاقات، لذت بردن از تجربه‌ای مشترک، سفر و به بستر رفتن- به زمان گره خورده است، بدیهی است که خودِ ساعت هیچ گونه تحکّمی ندارد، اما در نسبت با معیارها و هنجارهایی که روابط جمعی ما را تنظیم می‌کند، نوعی حکمراویی و تحکّم می‌یابد. اگر زمان سنج نبود، یکسری از حوادث اجتماعی ضروری با تأخیرها و وقت ناشناسی‌های بشر به هدر می‌رفت. ساعت همچنین یک دستگاه "اخلاقی" بود، به این تعبیر که تولد نیاز به مهارتهایی چون دقت تخصص و معیارهای مشترک "استانداردها" را مطالبه می‌کرد. ساعت سازی همیشه در پهنه‌ای میان واقعیت و آرمان در نوسان بوده است، زیرا خود را موظف می‌دانسته است که به ماشینی تحقق ببخشد که بتواند دقت‌های ریاضی را بی کم و کاست ترسیم کند و به این وسیله از قلمرو ماده پا فراتر بگذارد. این وظیفه‌ی آرمانی تمام آنچه را که به عنوان صنعت ظرافت کاری می‌شناسیم، در فرآیندی وقفه ناپذیر به خدمت گرفت، زیرا همیشه می‌خواسته است که پا از محدودیت‌های مادی فراتر بگذارد. تولید بی شمار و همشکل ساعت‌ها درست مانند صنعت چاپ و تولید اسلحه به ساعت سازی نیز الهام بخشیده است. تولید ساعت در محدوده‌ی خود برای تمام دیگر شاخه‌های تولیدی چون نیروی محرکه‌ای عمل کرده است.
جامعه شناس آمریکایی "له ویس ممفورد" (1) می‌گفت: ساعت زمان را از حوادث بشری منتزع می‌کند، زیرا اساساً چنین است که زمان با توجه به تجربه‌های فیزیکی و تواترهای طبیعت سنجیده می‌شود، اما با تجرید زمان از حوادث بشری می‌توان این حوادث را در زیر معیاری بیرونی جای داد که ساعت می‌تواند آن را مجسم کند. سنجش‌های دقیق نشان می‌دهد که حرکت وضعی و انتقالی زمین بر گِرد خورشید همان حرکت متوازن و دقیقی نیست که بشر تا امروز فکر می‌کرده است. انتزاع زمان جایگزین کردن آن به مثابه معیاری بیرونی برای ریاضیات یک پیروزی است. تحکم زمان مکانیکی در جامعه متناسب است با تحکم محاسبه‌های ریاضی در عرصه‌ی فیزیک.

ساعت مکانیکی را می‌توان در اندازه‌ای بسیار کوچک ساخت، اما چه ساعت آفتابی و چه ساعت آبی را نمی‌شد کوچک کرد، چون ارزش استفاده‌ی خود را از دست می‌داد. ساعت‌های بسیار عظیم چینی- که معروفترین آنها ساعت بزرگ سوسونگ (1090) است- هرگز نتوانستند توسعه‌ی چشمگیری بیابند و یا در طبقات بزرگ جامعه جای پایی برای خود بیابند. اولاً به این دلیل که بسیار بزرگ بودند و ساختن آنها مستلزم صرف هزینه‌ای سنگین بود، طوری که در سراسر چین فقط چند عدد از آنها وجود داشت، در ثانی تعداد کمی از مردم امکان استفاده از آن را داشتند. در درجه‌ی سوم ساختار آنها به حدی فلسفی و پیچیده بود که فقط شمار اندکی از کارکرد آن آگاه بودند؛ به همین خاطر چنین یافته‌هایی به راحتی فراموش می‌شد و اغلب امپراتوران چینی علاقه‌ای به حفظ آن نداشتند. یک نمونه‌ی آن ساعتی بود که یسوعیان در سال 1500 میلادی به عنوان هدیه به امپراتور چین دادند، ولی پس از مدت کوتاهی به دست فراموشی سپرده شد.

بحث مقایسه میان هنر ساعت سازی در غرب و چین طبق معمول به اینجا انجامید که دلیل شتاب گرفتن صنعت در غرب چه بوده است؟ اصولاً چین چه چیزی را کم داشت؟ در درجه‌ی نخست دانش وسیع چینی‌ها به مرور زمان به فراموشی سپرده شده بود. در ضمن وقتی در 1500 میلادی ساخته‌های جهان غرب را دیدند، تولیداتشان را کنار گذاشتند. در این باره هیچ نتیجه‌ی قطعی در دست نیست، به استثنای این موضوع که توسعه‌ی فنی و علمی وابسته به یکسری شروط اقتصادی و فرهنگی است که باید همگام با تئوریهای صحیح و کشفیات مهم و تعیین کننده باشد.
وقتی ما از رومی‌ها، یونانی‌ها و چینی‌ها متحیر می‌شویم که چرا علوم و فنون خود را نتوانستند به نقطه‌ی نهایی برسانند، فراموش می‌کنیم که تکامل در هیچ زمینه‌ای شارحِ خود نیست. به همین دلیل ساعت تنها کلید تعقلی کردن جامعه و تولید اجتماعی در غرب نیست، بلکه همچنین موضوع مطالعه‌ای مرکزی- تاریخی برای آنهایی است که می‌خواهند بدانند کدام نیروها تکامل خودویژه‌ی غرب را سبب شدند.
همیشه بحث‌های دور و درازی درباره‌ی ساعت‌های مکانیکی که در آغاز تصویری از آسمان بودند و سپس تبدیل به زمان سنج شدند، مطرح بوده است. "دسولا پرایس" (2) ساعت مکانیکی را فرشته‌ی فروافتاده از جهان ستارگان می‌نامید. او تصور می‌کرد که زمان سنج مکانیکی تولیدی جانبی و فرعی از تجربیات ستاره شناسی است که با ابزار نو به صحنه آمده است. "لاند" مصرانه مدعی بود که قضیه عکس این موضوع است، یعنی این ساعت بود که بنیادی برای هیئت و ستاره شناسی شد. این مناظره‌ی مصنوعی راه به جایی نمی‌برد، زیرا هر ساعتی با صفحه و عقربه همچنین تصویری از تجمع سیارات و ستارگان است. هر حرکت خودکار نجومی نیز همیشه یک زمانسنج مکانیکی است. در این بحث به جای پشتیبانی کردن از یکی از طرفین عاقلانه‌تر آن است که بپرسیم از چه زمانی بشر تفاوت این دو را از هم تشخیص داد؟ وقتی معلوم شد که عقربه‌ی ساعت تقلیدی از حرکت خورشید است، در همان حال شمایی زمانی برای زندگی اجتماعی به وجود می‌آید. شمایی که دیگر تشابهات اتوماتیک تولید نکرده بودند.
مورخان نباید از این دو شق- که زمان سنجی باعث خلق ساعت شد و یا ساعت باعث زمان سنجی- یکی را انتخاب کنند. این دو روند به طور همزمان و با تأثیر متقابل بر یکدیگر به وجود آمده‌اند. صحبت کردن از زمان و زمان سنج به عنوان دو شیء جدا از هم به صورتی که "لاند" می‌اندیشید، غیرمستند و دور از دقت و هوشیاری است. مقوله‌ی زمان با همان سرعتی تغییر و تکامل می‌یابد و از همان مراحلی می‌گذرد که فن زمان سنجی. تعریفی از زمان که مستقل از ابزار اندازه گیری باشد، وجود ندارد. حال این ابزار چه اختراع بشر و چه از داده‌های طبیعت باشد.
جایگزین کردن یک ساعت بر فراز یک برج بیش از وجه دیداری آن، دستگاهی شنیداری است. زیرا ساعت‌های اولیه یا به عبارت صحیح‌تر ناقوسها در آغاز دارای صفحه و عقربه‌ای نبودند. نواختن آنها به معنای اعلام اذان و اوقات عبادت بود. به این صورت ساعت‌های اولیه نوعی آژیر و دستگاهی برای بیدارباش مردم بود. تیک تاک ساعت اوقات معین را اعلام می‌کرد و مخاطبش گوش بود. اما صفحه‌ی ساعت زمانی را نشان می‌داد که مخاطبش چشم بود. استاندارد کردن ساعات شب و روز در یک تقسیم عددی دلالت‌های زمانی و حوادث را از هم جدا کرد. به زبان صحیح‌تر: اکنون باید حوادث می‌پذیرفتند که صفحه و عقربه‌ی ساعت هدایتشان کند.
از آن تاریخ زنگ ساعت‌ها بر اساس حوادث مقرری چون نماز و مناجات تنظیم نمی شدند. به نظر می‌رسد که گذار از زنگ ساعت به صفحه‌ی ساعت، گذار از علائم شنیداری به دیداری بعضاً منطبق با استحاله‌ی عملکردهاست. اولین ساعت‌های مکانیکی دستگاه‌های خودکاری بودند که در فواصل زمانی معین زنگ می‌زدند و این فاصله‌های زمانی از پیش به وسیله‌ی زنگ دستی برج تعیین شده بود. در شهرهای قرون وسطی برای تمام مراسم مهم ساعت اعلام تعیین شده بود تا به این طریق بر حرکات جمعی مردم نظارت داشته باشند. این مسئله برای صومعه‌ها، دربار و مسئولان به یک اندازه اهمیت داشت. گذار از فئودالیسم به مدنیت و فرهنگ شهری مسئله‌ی مهمی را اعلام می‌کرد که عبارت بود از گذار از روزهایی که به طور طبیعی و به کمک آفتاب هدایت می‌شد به روزهایی که ساخته و پرداخته‌ی بشر و ساعت بود. دهقانان نمی توانستند بر آهنگ کار در مزارع تأثیر چندانی بگذارند. این نظم از طریق نیاز حیوان و نبات، حرکت سیارات و طلوع و غروب آفتاب تعیین می‌شد. آنها معمولاً هیچ مشکلی نسبت به خودآگاهی زمان نداشتند، زیرا انتخابِ دیگری وجود نداشت. در شهر که تقسیم زمان ساخته و پرداخته‌ی بشر است، باید به عکس به وعده‌های زمانی پایبند بود. آهنگ و تپش شهر وابسته به نظامی است که می‌تواند خوب و یا بد عمل کند. و به همین دلیل بر حسب نیاز افراد می‌توان آن را تغییر داد. در شهر بدیل‌های بی شماری وجود دارد. به همین خاطر خودآگاهی زمان تبدیل به موضوعی برای استدلال و تعمق می‌شود. کار به صورت نو و زمانبندی شده در کارگاه‌های اواخر قرون وسطی زمان را به مسئله‌ای سیاسی و جنجال برانگیز تبدیل کرد. کارفرما می‌توانست از طریق زمان کار و تأثیرگذاری بر آن دست به تقلب بزند. این بدگمانی به دلیل عدم توافق کارگر و کارفرما بود، تا اینکه سرانجام ظهور صفحه و عقربه‌ی ساعت مشهودات زمان را میسّر کرد.
در برهه‌ی 1300 میلادی گروه بیشتری از شهرنشینان می‌توانستند بخوانند، بنویسند و محاسبه کنند. تقسیم عددی زمان و اوقات شبانه روز با زنجیره‌ای از حوادث دیگر چون مهارت در خواندن همزمان شده بود. اعداد عربی بر سنجش زمان به طور مستقیم تأثیری نگذاشت. اعداد عربی مشروط به نظامی اعشاری بود که هم با هفته‌ها و ماه‌های تقویمی و هم با ساعات و دقایق شبانه روز تصادم پیدا می‌کرد. این می‌تواند یکی از دلایلی باشد که اعداد قدیم رومی برای سالهای زیادی بر صفحه‌ی ساعت بیشتر از جاهای دیگر بر جای ماند. عملکرد این اعداد بیشتر از آنکه سنجشی باشد، تزئینی- باستانی بود.

"اروین پانوفسکی" (3) در مقاله‌ی مشهوری کلیساهای گوتیک و جمع بندی بزرگ و دقیق در 1200 میلادی را با هم مقایسه کرد و مدعی شد که این دو به نیّت کمال بخشیدن به فرهنگستانها و تمامیت‌های دایرة المعارفها ساخته شدند. ساعت‌های یادبود سالهای 1300 و 1400 میلادی در مکانی از کلیساهای بزرگ جایگزین می‌شدند که در دیدرس همگان باشد و به نوعی نقش روشنگرانه‌ای از پیشتازی زمان را ارائه می‌دادند. در آنجا نشانگرهای تقویمی، حالات و مراحل ماه، روزهای مقدس و مذهبی و تاریخ اِنجیل به شکلی فوق العاده بُغرنج و درهم تنیده شده حضور داشت و عرصه‌ای بود تا سلاطین، رئیس قبایل، کدخدایان و قدیسان فرصت بیابند چند صباحی جلوه گری کنند، سان ببینند و سپس از صحنه‌ی بازی محو شوند و چون عروسک‌ها در جعبه‌ی بازیِ الهیات دوباره چیده شوند. چنین عملکردهایی نه می‌توانست توسعه و تکامل بیابد و نه می‌توانست مستلزم هزینه‌ی سنگینی باشد، زیرا رقابت بین شهرها برای داشتن بزرگترین معبد و یا مالکیت بر ضریح قدیس‌ترین قهرمانان کماکان در سالهای 1300 میلادی سپری شده بود. حال در عوض می‌توانستند با ساعت‌های معجزه گری که صدایشان تا دوردست‌ها می‌رفت و مردم را به بازارهای خرید فرامی خواند. حسادت شهروندان همسایه را برانگیزند و از هم سبقت بگیرند.

تکامل ساعت‌ها با ساختن یادبودهای عظیم آغاز شد و به دستگاه‌های ظریف و مینیاتوری خاتمه یافت. طبعاً در آغاز نمونه‌های کوچکتری از ساعت‌های بزرگ وجود داشته است که الگوی ساعت‌های عظیم بعدی شده بود، اما رد و نشانی از آنها برجای نمانده است. ظریفکاری به مواد اولیه‌ی خاصی نیاز داشت و تولید نهایی راهی طولانی را پیمود و از صنعت قفل سازی و چلنگری تا هنر زرگری را به خدمت گرفت و در این پیکار مس از آهن پیشی گرفت. ظهور توپهای جنگی و ساعت‌های مکانیکی تقریباً همزمان و در مکانیکی یگانه بود. این نشان می‌دهد که شرط بنیادی برای توسعه‌ی این دو رشته از صنعت پیشرفت در ذوب فلز و شکل دادن به آن بود. اولین ساعت‌هایی که نیروی محرکه‌شان فنر بود در 1400 میلادی ساخته شدند، اما از آن تاریخ صدسال طول کشید تا فراگیر و مقبول عام شود. ساعت‌های فنری را می‌شد با خود حمل کرد زیرا سَبُک و ظریف بودند. اما ساعت‌ها هرچه ظریفتر و کوچکتر می‌شدند، به دقت و محاسبه‌ی دقیق‌تری نیاز داشتند.
در ساعت‌های ظریف کوچکترین بی دقتی بر تواتر حرکت تأثیر می‌گذارد و باعث نتیجه‌ی غلط خواهد شد. مینیاتوری کردن ساعت‌ها باعث دقت بیشتری نشد. در نتیجه جنبه‌ی تزئینی اولین سری ساعت‌های جیبی بیش از جنبه‌ی مصرفی آن بود. برای اینکه یک کالای تزئینی تبدیل به کالایی مصرفی بشود، نیاز به تولید بی شمار، گستردگی و همه گیر شدن آن هست. چنانچه تنها گروه کوچکی از جامعه از ساعت استفاده کنند، آن ساعت کارکرد اجتماعی چشمگیری ندارد. درجه و شدت استفاده نشان می‌دهد که بشر به این طریق با طبقه‌ی بزرگی از اجتماع وارد نوعی میثاق و معاهده شده است. یک ساعت تنها را می‌توان به زبانی تشبیه کرد که فقط یک فرد با آن تکلم می‌کند.
ساعت جیبی دریچه‌ای بر خصوصی کردن و فردی کردن زمان گشود، به این تعبیر که بشر به درستی ساعتِ جیبی خود سوگند یاد می‌کرد. آنکه مالک زمان سنجی بود و یا از عملکرد آن آگاهی داشت، از بُعد روان شناختی بر زمان فردی خویش سروری می‌کرد و سرانجام آنچه که روزی جنبه‌ی اشرافی و حکومتی داشت، یکصد سال بعد از دوران اصلاح طلبی در اروپا وسیله‌ای همه گیر شد.
مورخ تاریخ صنعت "سیپولا" (4) که اهل ایتالیا بود، در کتابش نقش ساعت در تاریخ اقتصادی غرب را به طور مفصل بررسی کرده است. ساعت علاوه بر نقش تنظیم کننده‌اش بر حرکات روزمره‌ی مردم در جامعه‌ی نو و بُغرنج، خودش کالایی مهم بود. هم توسعه‌ی صنعت ساعت به قصد تولید بی شمار آن و هم کاربردش به مثابه کالایی صادراتی جایگاه مطمئنی در تاریخ اقتصاد اروپا ایجاد کرد.
در اصل ساعت، عینک و دوربین شکاری ثمره‌ی علوم نظری نبودند. این ابزار در سایه‌ی فرهنگ مستند پیشه وران آگاه توسعه یافتند. اما ساعت که اولین دستگاه دقت سنج بود، می‌خواست هم در علوم انقلاب ایجاد کند و هم علم او را دگرگون کند. ساعت نمی توانست در هر جا و یا در هر زمانی اختراع بشود، همین طور در هر جایی نمی شد به درستی از آن حفاظت کرد و تکاملش داد. تاریخ ساعت شروط چندجانبه و به هم پیوسته‌ای از اقتصاد، ارزشهای اخلاقی و نظام اجتماعی را به ما نشان می‌دهد. در جهانی که وحدت و به هم پیوستگی اجزاء آن کمتر از جامعه‌ی امروز ما بود، مشکلات بیشتری برای صادر و وارد کردن تکنولوژی وجود داشت. گسترش دادن تکنولوژی از قوانین پیروی می‌کند که با قوانین توزیع کالا تفاوت دارد. زیرا بشر می‌تواند جنسی را بخرد و از آن لذت ببرد بدون آنکه چیزی از عملکرد و یا چگونگی پیدایش آن بداند.
ونیزیایی‌ها در سال 1300 میلادی ماشین‌های ساخت غرب را به مشرق زمین صادر کردند.‌ هارون الرشید عباسی پیشتر از این تاریخ یعنی در سال 807 میلادی به کارل کبیر (5) ساعتی آبی هدیه کرده بود. نویسنده‌ای به نام "لئو تپراند" (6) که اهل "کرمونا" بود در سفری که در سال 949 میلادی به قسطنطنیه داشت، گزارش کاملی از خلیفه‌ی وقت و دستگاه‌های عجیبی که به مناطق تحت حاکمیت بیزانس وارد شده بود، ارائه داده است. از 1300 میلادی به بعد اروپایی‌ها به تولید ماشین‌های حیرت آور خود می‌پردازند. خصوصاً ساعت و دستگاه‌های خودکار از اقلام صادراتی مهم به حساب می‌آمدند. صادرکنندگان عُمده، کشورهای ایتالیا، هلند، فرانسه و آلمان بودند. تا پیش از 1600 میلادی دانشگاه‌ها و استادان آن نقشی در گسترش تکنولوژی جدید نداشتند. وظیفه‌ی اصلی تولید و توزیع را صنعتگران دوره گرد و اهل حرفه به عهده داشتند.
حتی در سال 1400 میلادی هنوز مرکزی برای تربیت استادان ساعت ساز وجود نداشت. بیشتر ساعت‌ها در همان جایی ساخته می‌شدند که مردم به آن نیاز داشتند. تولیدکنندگان به اطراف و اکناف سفر می‌کردند، اما کالاهای آنها در محل تولید پابرجا بود. ساعت‌های شخصی و قابل حمل تا سال 1550 میلادی به ندرت وجود داشت. اولین بار در سال 1550 میلادی آوگسبورگ (7) و نورنبرگ (8) به عنوان شهرهای تولیدکننده‌ی ساعت شناخته شدند. سپس شهرهای بلووا (9)، پاریس، تولوز (10) و لیون (11) نیز شروع به تولید ساعت کردند و سرانجام صنف ساعت سازان در شهرهای لندن و ژنو (12) نیز تشکیل شد. در بسیاری از شهرها ساعت سازان وابسته به صنف آهنگر بودند. ریخته گران اسلحه و قفل سازان سالهای زیادی بار تولیدکنندگان ساعت را به دوش می‌کشیدند. زرگرها نیز از طریق تولید ساعت‌های زینتی با تولیدکنندگان ساعت همکاری نزدیک داشتند.
تصویر جهان مکانیکی پیروزی ساعت بر تخییل را- به عنوان الگویی برای تمام چیزهایی که با نیروی خود به طور قانونمند حرکت می‌کنند، نشان می‌دهد. هم کپلر (13) و دکارت و هم بویل (14) برای جهان استعاره‌ی ساعت را به کار می‌برند. آنان که می‌خواستند خدا را در عصر نو نیز حفظ کنند؛ باید او را در وجود ساعت سازان رؤیت می‌کردند. فیلسوفان و ژرف اندیشانی چون گالیله، روبرت هوک (15)، کریستیان‌های گنس (16) و گوتفرید لایب نیتس (17) نیز به ساختار ساعت می‌اندیشیدند. اگرچه به زمان درازی نیاز بود تا دست و مغز و نظریه و عمل در وجود ساعت بر هم انطباق بیابند. با این حال ساعت سازی یکی از نخستین صنایع دستی بود که به نظریه‌های جدیدی که مبنای اختراعات فیزیک و مکانیک است، کمک کرده است. ساعت سازی چون صنعت چاپ رشته‌ای بود که مواد اولیه‌ی آن ارزان و در همه جا فراهم بود. مسئله‌ی نهایی ایجاد همان مهارت فنی بود.
ساعت سازان به نوعی از حرفه‌های دیگر متفاوت بودند. بسیاری از آنها از ستاره شناسی و حرکات سیارات آگاه بودند. در عین حال استادان معروف این حرفه دانش کافی درباره‌ی ریاضیات داشتند. به نظر می‌رسد که اغلب آنها از جنبش اصلاح طلبی پشتیبانی کرده باشند. آنها در شب "بارتلمی" که به عروسی خون در پاریس معروف است، یعنی شب قتل عام پروتستانهای فرانسوی توسط کاتولیک‌ها در 24 آگوست 1572 میلادی وحشتزده از فرانسه گریختند. کمی بعد در پیکار سی ساله‌ی کاتولیک‌ها و پروتستانها علیه بنیادگرویهای کاتولیک جنگیدند. شاید تزهای معروف ماکس وبر در 1950 راجع به پروتستانیسم و کاپیتالیسم در کتاب "اخلاق پروتستانیسم و روح سرمایه داری" بتواند مسئله را قدری روشن کند. ساعت سازی مشروط به نوعی پشتکار و دقت بود که اخلاق پروتستانیسم عاشقانه آن را می‌ستود. در هر حال پس از جنگ‌های فرقه‌ای کاتولیک و پروتستان ساعت سازان در مناطق و کشورهایی که از مرحله‌ی اصلاح طلبی گذشته بودند، احساس امنیت بیشتری داشتند، بویژه ژنو و لندن به مهاجرت متخصصانی که هنوز در مناطق تحت نفوذ کاتولیک‌ها زندگی می‌کردند، یاری می‌رساندند.
در نیمه‌ی آخر 1600 میلادی تولید ساعت تخصصی شده بود. پیوسته افراد بیشتری قطعات ساعت را تولید می‌کردند که برای نخستین بار فروشندگان به مونتاژ آن می‌پرداختند و با مارک شرکت خود به آن اعتبار می‌بخشیدند. تولید صنعتی با تخصصی کردن و تولید قطعات یدکی و قابل تعویض شروع شد. تولید بی شمار، قیمت ساعت را کاهش داد و در نتیجه پخش آن در بین اقشار متوسط را آسان کرد. همراه ساعت، ایده آلهای کارکردی و مؤثری که این دستگاه به آن مادیت می‌بخشید، در بین مردم توزیع و ترویج می‌شد.
یکی از بخش‌های بسیار جالب تاریخ ساعت این است که چگونه این دستگاه نیاز اجتماعی را در جمع افزونتری از مردم بیدار کرد. اولین ساعت‌های تولید شده در 1300 میلادی با ساعت‌های تجملی گذشته که تنها به قصد فخرفروشی خریداری می‌شدند و از دقت نازلی برخوردار بودند، تفاوت داشت. مردم امکانات و روشهای استفاده از ساعت را به تدریج کشف کردند و بر تلاش خود افزودند تا بر دقت ساعت بیفزایند. اما در گذشته ساعت‌ها توجه مردم را به گونه‌ای دیگر جلب می‌کردند که به بُعد مصرفی آن ربطی نداشت. ساعت‌ها به دلیل نیاز اختراع نشدند، اما بعداً تکامل یافتند، زیرا مردم به تدریج فهمیدند که می‌شود از آنها بهره وری کرد.
تا سال 1400 میلادی ساعت‌ها عملکردی فراتر از یک وسیله‌ی بازی نداشتند. این دستگاه زینتی برای فخرفروشی و رقابت با شهرهای همسایه بود. ایده درباره‌ی یک زمان سنج مکانیکی از دستگاه‌های واقعی فراتر بود. اگر آن نیرویی که از روابط متقابل ایجاد می‌شود، جایگاهی در استدلالهای تاریخی داشته باشد، می‌بایستی در ارتباط میان دستگاه ساعت و مصرف کنندگان آن باشد. دستگاه‌ها نیازهایی تازه برای مصرف کنندگان خود به وجود آوردند، و نیازها به قصد بهبود ماشین‌ها بازسازی شدند. عملکردها زندگی روزانه‌ی مردم را در جامعه‌ای که بر گِرد برج ناقوسها حلقه زده بود، متغیر کرد و ارزشهای نو برای اقتصاد و معیشت روزمره به نوبه‌ی خود از ماشین‌ها درستکاری و دقت بیشتری می‌طلبید.

پی‌نوشت‌ها:

1. Lewis Mumford
2. Desola prrâixs
3. Erwin panofsky
4. carlo M. cipolla
5. karl den store
6. Leo Teprand
7. Augsburg
8. Nurnberg
9. Blois
10. Toulouse
11. Lyon
12. Geneve
13. Jonannes kepler
14. Robert Boyle
15. Robert Hooke
16. christian Huygens
17. Gottfiried w. Leibnitz

منبع مقاله :
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمه‌ی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.