ابوالقاسم میرزا ابن بایسنغربن شاهرخ (متولد 825)، کوچکترین پسر بایسنغر، امیر کتابدوست و هنرپرور تیموری، و از نوادگان تیمور. مادر وی ، گوهرنَسَب ، یکی از همسران غیر عقدی بایسنغر بود (معزّالانساب ، گ 145 پ ). بنا به گفتة خواندمیر، بابر در دورة حکومت جدش شاهرخ از منزلت والای دو برادرِ ناتنی و بزرگترش علاءالدوله و سلطان محمد برخوردار نبود، و ناگزیر بود با وظیفه ای که برایش مقرر شده بود گذران کند. در نبرد قدرتی که پس از مرگ شاهرخ در 850 در خراسان درگرفت ، بابر نخست ترتیبی داد که امیر هندو که به فرمان شاهرخ در جرجان قشلاق کرده بود، وی را به عنوان حاکم مازندران بشناسد. پس از نبردی بی حاصل با برادر بزرگترش علاءالدوله که هرات را دردست داشت ، دو برادر خَبوشان (قوچان ) را به عنوان مرز میان قلمروهای خود پذیرفتند (ج 4، ص 22ـ23).
پس از آنکه الغ بیگ، پسر و وارث قانونی شاهرخ ، که در ماوراءالنهر به سر می برد ولی اندیشة تصرف خراسان را نیز در سر داشت ، علاءالدوله را در تَرناب نزدیک هرات شکست داد (825) و علاءالدوله به بابر، که در آن وقت در استراباد مستقر بود، پناه برد (همان ج 4، ص 20). بابر برای مقابله با الغ بیگ و پسر عبداللطیف میرزا، که در آن وقت با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند، به خراسان شتافت و الغ بیگ را که از هرات به ماوراءالنهر رفته بود تا سرزمینهای تحت فرمانروایی خود را از خطر ازبکها برهاند، شکست داد. بابر در اواخر ذی الحجة 852 هرات را از چنگ یارعلی ، یکی از سران ترکمانان قراقوینلو، که فقط بیست روز بود برآنجا حکومت می کرد، به درآورد. فتح هرات ، سلطنت بر خراسان را برای بابر مسلم ساخت و وی توانست به نام خود سکه ضرب کند و دستور دهد که خطبه به نام او بخوانند (همان ، ج 4، ص 30).
پس از مرگ الغ بیگ در 853، سلطان محمد، برادر دوم بابر، که بر عراق عجم و فارس حکومت می کرد، در نبردی در جام بر او پیروز شد و هرات را به چنگ آورد (طهرانی ، ج 2، ص 319ـ322). بابر ناگزیر به استراباد، مقر پیشین خود بازگشت . چندی نگذشت که فراریان بسیار از هرات که نه تنها در آن زمستان دچار قحطی سختی شده بودند، بلکه باج خواهی غیرِقابل تحمل یکی از امیران سلطان محمد نیز آنها را به ستوه آورده بود، به وی پناه آوردند و به آنها محبت شد. اندکی بعد، سلطان محمد از بابر شکست خورد و به عراق گریخت . در این اوقات ، علاءالدوله در 854 حکومت هرات را در دست گرفت (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، ص 1001). اما پس از آنکه شنید بابر در حال پیشروی به سوی آن شهر است به بلخ گریخت و هرات دوباره به دست بابر افتاد (خواندمیر، ج 4، ص 40ـ42). در 855، بابر بار دیگر سلطان محمد را، که باز قصد داشت خراسان را از وی بازستاند، در چناران شکست داد، و پس از اینکه او را دستگیر کرد، دستور داد تا او را کشتند و جسدش را در هرات در کنار پدرش بایسنغر به خاک سپردند (همان ، ج 4، ص 45ـ46؛ طهرانی ، ج 2، ص 325). بابر آن گاه فرمان داد تا علاءالدوله را کور کنند، اما این فرمان طوری اجرا شد که به بینایی وی آسیبی نرسید (خواندمیر، ج 4، ص 20).
بابر در نتیجة پیروزی در چناران ، بر ولایات عراق عجم و فارس دست یافت . ولی در اواخر همان سال علاءالدوله در خراسان سر به شورش برداشت و بابر در ضمن ناگزیر شد تا با جهانشاه ، یکی از امیران قراقوینلو، که بخشی از سرزمینهای وی را در عراق تصرف کرده بود به مقابله برخیزد. علاءالدوله شکست خورد و از خراسان گریخت و به دیار ترکمانانِ قراقوینلو پناه برد (همان ، ج 4، ص 48). اما بابر نتوانست در برابر جهانشاه و پسرش پیر بداق ، که در اندک مدتی تمامی عراق عجم و فارس را به تصرف درآوردند، کاری از پیش ببرد (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، ص 1044-1045). بابر در این وقت کوشید تا قدرت خود را در ماوراءالنهر توسعه بخشد، و ناچار با ابوسعید، پسر عم میرانشاهی خود، مواجه شد و در شوال 858 به عبث کوشید تا سمرقند را از چنگ او به درآورد (همان ، ج 2، ص 1061). در آغاز 859، سیستان را از شاه حسین ، یکی از دست نشاندگان سرکش خود، بازپس گرفت ، و شورش قلعة عماد را نیز فرونشاند (خواندمیر، ج 4، ص 53ـ55). پس از رهایی یافتن از مرضی سخت در ابتدای 860، تصمیم گرفت که به قصد زیارت به مشهد برود. در ذی القعدة 860 به مشهد رسید و پس از آنکه زمستان را در آنجا گذراند، در اوایل بهار، در 25 ربیع الثانی 861، احتمالاً بر اثر مسمومیت درگذشت و درجوار مرقد امام رضا علیه السلام مدفون شد (همان ، ج 4، ص 57).
بابر نخستین حامی حسین بایقرا (842ـ911) بود. حسین که بعدهایکی از سلاطین تیموری شد، در سن چهارده سالگی در هرات به خدمت بابر درآمد و برادر رضاعیش ، علیشیر نوایی ، نیز پس از آن به وی ملحق شد. بنا به گفتة دولتشاه سمرقندی ، پدر علیشیرنوایی در دربار بابر مقامی والا داشته است (ص 559).
خواندمیر بابر را مردی فروتن ، بی ادعا، و خوش مشرب خوانده است (ج 4، ص 22). وی نیز مانند تمامی خویشاوندان تیموری خویش امیری با فرهنگ بود و شعر می سرود و بابر تخلص می کرد. فخری هروی که او را بابر قلندر می نامد، وی را دارای تمایلات صوفیانه می خواند و می گوید که متون کهن عرفانی را مطالعه می کرده است . از وی یک رباعی صوفیانه و نیز غزلی نقل کرده که به گفتة فخری هروی مشهور بوده است (ص 34ـ35). ظهیرالدین محمد بابر در خاطرات خود از طربخانه ای که بابر در زمان حکومت خود در هرات ساخته بوده است یاد می کند (بابر تیموری ، گ 188 پ ـ 189).
منابع تحقیق:
منابع دست اول :
بابرتیموری ، امپراطور هند، بابرنامه ، چاپ آ.اس . بوریج ، لیدن 1905؛
غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1362 ش ؛
( دولتشاه سمرقندی ، تذکرة الشعرا ، چاپ محمد عباسی ، تهران ، تاریخ مقدمه 1327 ش ) ؛
سام میرزا صفوی ، تحفة سامی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران 1314 ش ؛
ابوبکر طهرانی ، کتاب دیار بکریه ، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا 1962ـ1964، ج 2، ص 316ـ327؛
عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، چاپ محمد شفیع ، ج 2، جزء 2 و 3، لاهور 1368/1949؛
محمد فخری هروی ، تذکرة روضة السلاطین ، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز 1345 ش ؛
معزالانساب ، نسخة خطی کتابخانة ملی پاریس ، مجموعه قدیمی کتب فارسی ، 467؛
منابع دست دوم :
عبدالرسول خیام پور، فرهنگ سخنوران ، تبریز 1340 ش ؛
V. V. Barthold, Sochineniya II/2 , Moscow 1964, 149-156, 214-218, Eng. tr. V. V. Barthold, Four studies on the history of Central Asia , tr. V. and T. Minorsky, Leiden, II, 1958, 146-155, III, 1962, 17-21;
O. D. Chekhovich, "Oberona Samarkanda v 1454 godu", Izvestiya Akademii nauk UzSSR , 4 (1960), 36-44;
R. M. Savory, "The struggle for supremacy in Persia after the death of T ¦ â mu ¦ r, Der Islam , 40 (1964), 44-47.
منبع مقاله :
دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر سید مصطفی میرسلیم، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، نشر کتاب مرجع، چاپ سوم، 1386