خورشید سالهاستبه نامت میسوزد
نویسنده:معصومه زارعی
منبع:مجله پرسمان
منبع:مجله پرسمان
خورشید سالهاستبه نامت میسوزد
بیا ای نگارم که عمری است چشم انتظارمفقط یک نفس مانده تا جان سپارم
امام محبوبم، ندیده دل به تو سپردم و در دیدن، جان را .
بارها دست دل را گرفتم و او را به هر کوی و برزنی که نشانی از تو دادهاند، کشاندم . به هر سو نظر افکندم و پرنده دلم را به هوای تو پرواز دادم .
گفتهاند میآیی . نکند آمدنت فراتر از پیمانه عمرم باشد . از سالها پیش میشناختمت . تو در خون رگهای شیعه جاری هستی . در تار و پودشان، در ذره ذره وجودشان، در پشت قلبهای شکسته مؤمنان، در صدای لرزان «الغوث الغوث» شان که مظلومیت از آن میبارد .
مهدی جان، آن زمان که پا به عرصه وجود نهادی، زمین بر آسمان برتری یافت و عشق تو، حیرانی و چرخش زمین را به وجود آورد . ماه به عشق تو گرد زمین میچرخد و ستارههای کهکشان راه شیری راهت را نور پاشی میکنند .
شهابها خود را در برابر قدومت فدا میسازند . خورشید سالها استبه نامت میسوزد، میگدازد و نور میپاشد . میدانم، میدانم تو نیز دلتنگی; تو نیز میخواهی; اما ما هنوز مقدمهای را برایتبه تکامل نرساندهایم . میدانم که هنوز در اول راهیم، اما کمکمان کن .