گزارشی تحلیلی از تغییر فاز در پروژه‌های شیطانی آمریکا در منطقه

از طرح خاورمیانه بزرگ تا پروژه نفوذ

در میانه‌ی قرن بیستم، ریچارد نیکسون، سی وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا، یعنی همان کسی که روابط حسنه‌ای با رژیم پهلوی داشت و ارتش محمدرضا در آستانه‌ی ورود او به ایران، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲، دانشجویان دانشکده‌ی فنی
يکشنبه، 5 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از طرح خاورمیانه بزرگ تا پروژه نفوذ
از طرح خاورمیانه بزرگ تا پروژه نفوذ

 






 

گزارشی تحلیلی از تغییر فاز در پروژه‌های شیطانی آمریکا در منطقه

در میانه‌ی قرن بیستم، ریچارد نیکسون، سی وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا، یعنی همان کسی که روابط حسنه‌ای با رژیم پهلوی داشت و ارتش محمدرضا در آستانه‌ی ورود او به ایران، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲، دانشجویان دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران را به رگبار بست، در بیان اهمیت جهان اسلام و به‌طور خاص منطقه‌ی غرب آسیا چنین گفته بود: «جهان اسلام در قرن بیست‌ویکم، مهمترین میدان‌های زورآزمایی سیاست آمریکا است.»
فروپاشی شوروی، به‌عنوان مهمترین رقیب استراتژیک آمریکا، موجب شد تا به باور استراتژیست‌های آمریکایی، از آن پس، «تهدید سبز» (جهان اسلام) جایگزین «تهدید سرخ» (شوروی) شود. به‌همین علت بود که در ابتدای دهه‌ی ۹۰ میلادی، آمریکا به بهانه‌ی جنگ عراق و کویت، وارد منطقه‌ی خلیج فارس شد. بوش پدر، چنین اقدامی را در راستای ایجاد «نظم نوین جهانی» نامید.
شش سال بعد از حمله‌ی آمریکا به عراق برای کمک به کویت، شیمون پرز، نخست‌وزیر رژیم نحس صهیونیستی، صحبت از «خاورمیانه‌ی جدید» کرد. شش سال بعد از پرز، حالا نوبت بوش پسر بود که وارد معرکه شده و فاز دیگری از نقشه‌ی کلان نظام سلطه را عیان کند. مقامات آمریکایی در حقیقت ابایی نداشتند از اینکه صراحتا بگویند هدفشان از حضور در منطقه، دخالت در امور داخلی کشورهاست. اما هنوز، «فیلمنامه»ی آن‌ها کامل نشده بود. این فیلمنامه نیازمند یک «گره داستانی» تمام عیار و یک «سکانس» جذاب برای همذات پنداری بیشتر با «قهرمان داستان» داشت. حادثه‌ی یازده سپتامبر ۲۰۰۱، همان سکانس جذاب برای حضور قهرمان داستان بود.

یازده سپتامبر یک فرصت بزرگ برای شیطان

شب همان حادثه‌ی یازده سپتامبر، در ساعت هشت و سی دقیقه، جورج بوش، از دفتر خود در کاخ سفید، مقابل دوربین رفت و در سخنرانی خود پرده از استراتژی آمریکا در سال‌های آتی برداشت: «امروز هزاران نفر توسط شیطان کشته شدند... تروریست‌ها توانستند بزرگ‌ترین ساختمان ما را نابود کنند ولی آن‌ها هیچ آسیبی به اصول ما نمی‌توانند بزنند، ارتش ما قوی و آماده است، آمریکا به این دلیل مورد حمله قرار گرفت که ما فانوس دریایی درخشانی برای آزادی و فرصت در جهان هستیم... برای ما تفاوتی بین تروریست‌ها که این اعمال را انجام دادند و کسانی که به آن‌ها پناه دادند وجود ندارد.» نیم ساعت پس از آن، جلسه‌ی شورای امنیت ملی آمریکا با حضور بوش برگزار شد. او صراحتا اعلام کرد که این حادثه یک «فرصت بزرگ» برای آمریکا است. فرصتی که کشورهای دیگر باید انتخاب کنند آیا «با ما هستند یا علیه ما؟»جورج بوش در کنفرانس مطبوعاتی خود در فوریه‌ی ۲۰۰۲ صراحتا اعلام کرد: «تاریخ یک فرصت استثنایی را به ما داده است تا از آزادی دفاع کنیم. ما این فرصت و لحظه را به چنگ آورده‌ایم و عمل خواهیم کرد. من از منافع خودمان دفاع خواهم کرد. من از مردم آمریکا دفاع می‌کنم. «کاندولیزا رایس، وزیرخارجه‌ی وقت ایالات متحده آشکارا بیان کرد که» سیاست‌خارجی ما به‌طور قطع یک سیاست‌خارجی مداخله‌گرا است و این سیاست برخاسته از منافع ملی ماست و نه برخاسته از منافع جامعه‌ی موهوم بین‌المللی.» این چنین بود که ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان، و سپس در سال ۲۰۰۳ به عراق به بهانه‌ی جنگ با تروریسم حمله کرد تا همچنان خود را «بازیگر نقش اول» این داستان نمایش دهد.

طرح خاورمیانه‌ی بزرگ

یک سال بعد از حادثه‌ی یازده سپتامبر، کالین پاول، وزیرخارجه‌ی وقت آمریکا، پرده از برنامه جدید این کشور به بهانه مبارزه با تروریسم در منطقه‌ی غرب آسیا برداشت: «طرح خاورمیانه‌ی بزرگ». رهبر انقلاب در همان ایام درباره‌ی آن فرمودند: «مسأله‌ی خاورمیانه‌ی بزرگ، یک آرزوی آمریکایی است. خاورمیانه‌ی بزرگی که آن‌ها می‌گویند، یعنی کشوری بزرگ در خاورمیانه به مرکزیت اسرائیل. البته منظور آن‌ها این نیست که یک دولت واحد تشکیل شود؛ نه، همین دولت‌هایی که در مرزهای جغرافیایىِ کنونی قرار دارند، باشند؛ منتها دولت‌هایی که توی مشت آمریکایی‌ها باشند؛ مردم به‌ظاهر آن‌ها را انتخاب کرده باشند، اما آمریکایی‌ها خواسته باشند.» (۲۷/۱۲/۸۳) اما هنوز چند سال از اجرای این طرح نگذشته بود، که این طرح با شکست مواجه شد. آمریکایی‌ها که تا پیش از این تصور می‌کردند روند دموکراسی‌سازی در منطقه، منجر به تقویت «شبکه‌ی حامیان غرب» خواهد شد، حالا به‌وضوح مشاهده کردند که به «پاشنه‌ی آشیل» شان (۲۵/۶/۹۴) تبدیل شده است. در عراق که آمریکا امیدوار به روی کار آمدن احزاب و اشخاص لائیک و سکولار بود، قدرت به دست اسلامگراها و مخالفان سیاست‌های آمریکا افتاد. بیداری اسلامی در تونس و مصر نیز موجب سرنگونی دو متحد قدیمی آمریکا یعنی بن علی و مبارک شد. شکست‌های پی در پی غرب در سوریه و فلسطین و لبنان و یمن، در کنار نهضت بیداری اسلامی‌ای که در چند سال اخیر به راه افتاد، عملا عرصه را برای مقامات آمریکایی و شکست طرح خاورمیانه‌ی بزرگ مهیا کرد.

تغییر استراتژی

نظام سلطه، چاره‌ای جز تغییر استراتژی نداشت. تغییری که از «اقدام سخت» به سمت «اقدام نرم» باید انجام میشد. «پروژه‌ی نفوذ»، همان اقدام نرم آمریکا برای شرایط جدید منطقه است. «نفوذ» در کنار ایجاد «اختلاف» در میان دولت‌ها و ملت‌ها، راهکار جدید آمریکا برای بازگشت و حضور در منطقه است. واضح است که پروژه‌ی نفوذ، بیش از هر چیزی توسط «بازیگران داخلی» متمایل به غرب انجام خواهد شد. آنچنان ‌که چندین سال پیش، دیک چنی، معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده به صراحت اعلام کرد که «دولت آمریکا خود را متعهد به حمایت از کسانی می‌نماید که در راه اصلاحات در خاورمیانه‌ی بزرگ فعالیت مینمایند.»
منبع مقاله : Khamenei.ir



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط