گوش جان
نويسنده:جواد محدثی
منبع:مجله پرسمان
منبع:مجله پرسمان
از «چشم دل» سخن گفتيم و اين كه گاهى كور مىشود و روشنترين حقيقتها را نمىبيند.از «گوش جان» هم مىتوان سخن گفت و از شنوايى و ناشنوايىاش. اين جا هم نكوهش قرآن از آنان كه گوش دارند و نمىشنوند، پابرجاست. مثل آن جا كه از چشمداران نابينا بود.
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «انَّ للقلبِ اُذُنين: روحُ الايمانِ يُسارُّه بالخير، و الشيطانُ يسارُّه بالشّر، فايّهما ظهر على صاحبه غَلَبَه؛1
دل، دو گوش دارد: روح ايمان او را به نيكى فرا مىخواند و در گوشش زمزمه خير سر مىدهد، امّا شيطان، نجواى شرّ و بدى با او دارد. هر يك از اين دو چيره شود بر ديگرى و صاحب آن گوش غلبه مىيابد».
اين، همان گيرنده درونى است كه يا روى فرستنده حق تنظيم مىشود، يا فرستنده باطل. امواج هر يك را دريافت كند و دستور از هر كدام بگيرد، برنامه زندگيش هم آن گونه تنظيم مىشود.
اشكال از كجاست؟ از گيرنده يا فرستنده؟
اگر در فضاى زندگىها و در قلمرو جانها و قلبها، امواج هدايت و بصيرت پراكنده مىشود، اگر گيرنده آن امواج «هدايت» نباشيم و گوش جانمان تعطيل باشد، خودمان مقصريم كه «رادار دل» را خاموش كردهايم.
جمعى شنوندهاند و گوينده خداست
يك عده كرند و كور، بيننده جداست
در كار فرستنده حق، عيبى نيست
هر عيب و نقيصهاى ز گيرنده ماست2
از اين نداهاى بيدارگر، بسيار است. اما اگر گوش جان كسى بسته باشد، از شنيدن و پيروى كردن محروم مىماند.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «انّ اللّه اذا اراد اَن يهدى عبداً فَتَح مسامع قلبه...»4
هر گاه خداوند بخواهد بندهاى را هدايت كند، «گوش جان» او را باز مىكند، و اگر جز اين را بخواهد، گوش قلب و درونش را مىبندد و مهر مىزند، پس هرگز به راه صلاح و اصلاح نمىآيد و اين است معناى كلام خدا كه: بلكه بر دلها قفلهاست!
اگر كسى نخواهد هدايت شود، هزار حنجره آواز هم بيخ گوشش زمزمه هدايت سر دهد، بيدار نمىشود. مگر قوم حضرت نوح، در برابر دعوت توحيدى و هدايتگر او، جامه بر سر نمىكشيدند و انگشتان خود را در گوشهاى خود نمىنهادند تا نداى نوح را نشنوند؟5
وقتى «گوش سر» با روى گردانى انسان، از شنيدن حق و پيام هدايت محروم مىشود، «گوش جان» هم با وجود حالت اعراض، لجاجت، روى گردانى و بى رغبتى، ناشنوا مىشود.
امام على عليهالسلام آن غريب مظلوم، در جمع غفلت زدگان ناشنواى حق، دلگير از آن همه گوش جان مخاطبان از شنيدن پيام علوى، به آنان مىفرمود: اى مردم! خوب گوش دهيد و توجه كنيد، گوشهاى دلهايتان را حاضر كنيد تا دريابيد و بفهميد...«واحضروا آذان قلوبكم تفهموا».
تاريخ و تجربه نشان مىدهد كه اگر «گوش جان» كر شده باشد، حتى كلام بليغ و برّان على عليهالسلام و مواعظ تكان دهنده او هم نمىتواند مخاطب را از جا حركت دهد و متحول سازد، و اين اشكال، نه از گوينده، بلكه از شنونده است.
«پند»، عزيزترين همدم انسان است، اما اگر «گوش پند نيوش» نباشد، آن موعظه نه بر دل مىنشيند، نه با انسان انس مىگيرد.
«حكمت»، روشنى بخش خانه دل ست، اما اگر «گوش جان» كر و بسته باشد، راه و روزنى براى فروغ افكنى به اين خانه نخواهد داشت.
«حق»، رساترين صداست كه پردهها را مىدرد و ديوارها را فرو مىريزد، اما اگر كسى آلوده به خودخواهى و دنياطلبى و هواپرستى باشد، گوش جانش از شنيدن و دريافتن پيام حق ناشنوا مىشود.
به قول مولوى:
گوش را بندد طمع، از استماع
چشم را بندد غرض از اطلاع
«گناه»، مايه زنگار گرفتن دل و از كار افتادن دستگاه شنوايى قلب و بسته شدن درهاى حكمت و يقين به روى انسان است.
آنان كه دلى پر از هوسهاى شيطانى دارند و زندگىشان آلوده به معصيت و غفلت است و دنيازدگى آنان را مسخ كرده، حكمتهاى متعالى يا به گوش جانشان نمىرسد، يا از يك گوش وارد شده، از گوش ديگر خارج مىشود و چون بستر مناسب براى آرام گرفتن و توطّن نمىيابد، در جان چنين آدمى «قرار» نمىگيرد و پندها، موعظهها، هشدارها، آيهها و انذارها او را به توبه و تذكر و تدارك و جبران و خودسازى نمىكشاند.
اگر قلب، از آشفتگى و پراكندگى نجات يابد و به تمركز و قرار برسد، هوش و حواس آن هم كارآمدتر خواهد شد.
حضرت رسول صلىاللهعليهوآله در حديثى از جمله عوامل بسته شدن گوش جان و محروم گشتن از زمزمهها و آواهاى ملكوتى را آشفتگى خاطر و پر حرفى مىداند و مىفرمايد: «لو لا تمزُّع قلوبكم و تزيّدكم فى الحديث، لَيَسمعتُم ما اسمع»7
اگر آشفتگى و پريشانى و تفرّق قلبهاى شما نبود و اگر زيادهگويى شما نبود، شما هم مىشنيديد آن چه را من مىشنوم»!
پيشواى وارستهاى چون على عليهالسلام چون خاطرى جمع به ياد خدا داشت و قلبى متمركز بر حضرت حق، از اين رو از آن گوش جان كه حضرت رسالت برخوردار بود، نصيبى داشت و چشم و گوش درونش به روى حقايق هستى باز بود، مثل پيامبر، از اين رو رسول خدا صلىاللهعليهوآله به وى فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الّا انّك لست بنبىٍّ؛8
يا على! آن چه را من مىشنوم، تو هم مىشنوى و آن چه را من مىبينم تو هم مىبينى، جز اين كه تو پيامبر نيستى»!
طاعت و عبادت، چشم دل و گوش جان را بينا و شنوا مىكند، گناه و هوى، بر بصيرت قلب و شنوايى دل، پرده ظلمت و قساوت مىكشد. بايد از آن وادى جدا نشد و به اين وادى پاى ننهاد، تا قلب از دو روزن چشم و گوش، بيناى حقايق و شنواى معارف گردد.
در كشور دل، ملال پيش آمده است
بين دل و دين جدال پيش آمده است
در سيستم ارتباطى ما و خدا
چندى است كه اختلال پيش آمده است9
گيرنده درونى
در اين جهان پهناور، صداها و نداهاى بسيارى پخش مىشود، با فركانسهاى متفاوت.نداهايى هم وجود دارد، اما نه از جنس صوت و صدا، كه براى دريافت آنها گوشى ديگر لازم است. به جز گوش سر.هم دعوتهاى «رحمانى» وجود دارد، هم دعوتهاى «شيطانى»، تا انسان، شنونده و پاسخگو و پذيراى كدام باشد!در سخنان معصومين، بسيار از اين حقيقت سخن گفته شده است كه قلب انسان يا قلب مؤمن، دو گوش دارد، در يكى ابليس وسوسه گر و شيطان فريبكار مىدمد، در ديگرى فرشته نجات بخش و ارشاد گر. نسبت به كارهاى نيك و بد يكى امر مىكند، ديگرى نهى مىنمايد. يكى تشويق مىكند، ديگرى هشدار مىدهد و بر حذر مىدارد. انسان در اين ميان، متحيّر است كه كدام را بپذيرد و در پى كدام دعوت به راه افتد.امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «انَّ للقلبِ اُذُنين: روحُ الايمانِ يُسارُّه بالخير، و الشيطانُ يسارُّه بالشّر، فايّهما ظهر على صاحبه غَلَبَه؛1
دل، دو گوش دارد: روح ايمان او را به نيكى فرا مىخواند و در گوشش زمزمه خير سر مىدهد، امّا شيطان، نجواى شرّ و بدى با او دارد. هر يك از اين دو چيره شود بر ديگرى و صاحب آن گوش غلبه مىيابد».
اين، همان گيرنده درونى است كه يا روى فرستنده حق تنظيم مىشود، يا فرستنده باطل. امواج هر يك را دريافت كند و دستور از هر كدام بگيرد، برنامه زندگيش هم آن گونه تنظيم مىشود.
اشكال از كجاست؟ از گيرنده يا فرستنده؟
اگر در فضاى زندگىها و در قلمرو جانها و قلبها، امواج هدايت و بصيرت پراكنده مىشود، اگر گيرنده آن امواج «هدايت» نباشيم و گوش جانمان تعطيل باشد، خودمان مقصريم كه «رادار دل» را خاموش كردهايم.
جمعى شنوندهاند و گوينده خداست
يك عده كرند و كور، بيننده جداست
در كار فرستنده حق، عيبى نيست
هر عيب و نقيصهاى ز گيرنده ماست2
گوش باز و گوش بسته
مىگويند: وقتى حرّ بن يزيد، از كوفه خارج شد تا به سوى حسين بن على عليهالسلام آيد و به دستور ابن زياد، راه را بر امام ببندد، از پشت سر ندايى شنيد كه: «اى حر، تو را بر بهشت جاودان بشارت باد!» اما با شگفتى وقتى به عقب نگاه كرد، كسى را نديد»3 همين ندا بود كه در صبح عاشورا او را «حسينى» كرد و از جبهه باطل جدا شد و به اردوى حق پيوست و جان خود را فداى امام كرد.از اين نداهاى بيدارگر، بسيار است. اما اگر گوش جان كسى بسته باشد، از شنيدن و پيروى كردن محروم مىماند.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «انّ اللّه اذا اراد اَن يهدى عبداً فَتَح مسامع قلبه...»4
هر گاه خداوند بخواهد بندهاى را هدايت كند، «گوش جان» او را باز مىكند، و اگر جز اين را بخواهد، گوش قلب و درونش را مىبندد و مهر مىزند، پس هرگز به راه صلاح و اصلاح نمىآيد و اين است معناى كلام خدا كه: بلكه بر دلها قفلهاست!
اگر كسى نخواهد هدايت شود، هزار حنجره آواز هم بيخ گوشش زمزمه هدايت سر دهد، بيدار نمىشود. مگر قوم حضرت نوح، در برابر دعوت توحيدى و هدايتگر او، جامه بر سر نمىكشيدند و انگشتان خود را در گوشهاى خود نمىنهادند تا نداى نوح را نشنوند؟5
وقتى «گوش سر» با روى گردانى انسان، از شنيدن حق و پيام هدايت محروم مىشود، «گوش جان» هم با وجود حالت اعراض، لجاجت، روى گردانى و بى رغبتى، ناشنوا مىشود.
امام على عليهالسلام آن غريب مظلوم، در جمع غفلت زدگان ناشنواى حق، دلگير از آن همه گوش جان مخاطبان از شنيدن پيام علوى، به آنان مىفرمود: اى مردم! خوب گوش دهيد و توجه كنيد، گوشهاى دلهايتان را حاضر كنيد تا دريابيد و بفهميد...«واحضروا آذان قلوبكم تفهموا».
تاريخ و تجربه نشان مىدهد كه اگر «گوش جان» كر شده باشد، حتى كلام بليغ و برّان على عليهالسلام و مواعظ تكان دهنده او هم نمىتواند مخاطب را از جا حركت دهد و متحول سازد، و اين اشكال، نه از گوينده، بلكه از شنونده است.
پردههاى گوش جان
آن چه گوشجان را از كار مىاندازد، آلايشهاى درونى و رذايل اخلاقى است.«پند»، عزيزترين همدم انسان است، اما اگر «گوش پند نيوش» نباشد، آن موعظه نه بر دل مىنشيند، نه با انسان انس مىگيرد.
«حكمت»، روشنى بخش خانه دل ست، اما اگر «گوش جان» كر و بسته باشد، راه و روزنى براى فروغ افكنى به اين خانه نخواهد داشت.
«حق»، رساترين صداست كه پردهها را مىدرد و ديوارها را فرو مىريزد، اما اگر كسى آلوده به خودخواهى و دنياطلبى و هواپرستى باشد، گوش جانش از شنيدن و دريافتن پيام حق ناشنوا مىشود.
به قول مولوى:
گوش را بندد طمع، از استماع
چشم را بندد غرض از اطلاع
«گناه»، مايه زنگار گرفتن دل و از كار افتادن دستگاه شنوايى قلب و بسته شدن درهاى حكمت و يقين به روى انسان است.
آنان كه دلى پر از هوسهاى شيطانى دارند و زندگىشان آلوده به معصيت و غفلت است و دنيازدگى آنان را مسخ كرده، حكمتهاى متعالى يا به گوش جانشان نمىرسد، يا از يك گوش وارد شده، از گوش ديگر خارج مىشود و چون بستر مناسب براى آرام گرفتن و توطّن نمىيابد، در جان چنين آدمى «قرار» نمىگيرد و پندها، موعظهها، هشدارها، آيهها و انذارها او را به توبه و تذكر و تدارك و جبران و خودسازى نمىكشاند.
اگر قلب، از آشفتگى و پراكندگى نجات يابد و به تمركز و قرار برسد، هوش و حواس آن هم كارآمدتر خواهد شد.
حضرت رسول صلىاللهعليهوآله در حديثى از جمله عوامل بسته شدن گوش جان و محروم گشتن از زمزمهها و آواهاى ملكوتى را آشفتگى خاطر و پر حرفى مىداند و مىفرمايد: «لو لا تمزُّع قلوبكم و تزيّدكم فى الحديث، لَيَسمعتُم ما اسمع»7
اگر آشفتگى و پريشانى و تفرّق قلبهاى شما نبود و اگر زيادهگويى شما نبود، شما هم مىشنيديد آن چه را من مىشنوم»!
پيشواى وارستهاى چون على عليهالسلام چون خاطرى جمع به ياد خدا داشت و قلبى متمركز بر حضرت حق، از اين رو از آن گوش جان كه حضرت رسالت برخوردار بود، نصيبى داشت و چشم و گوش درونش به روى حقايق هستى باز بود، مثل پيامبر، از اين رو رسول خدا صلىاللهعليهوآله به وى فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الّا انّك لست بنبىٍّ؛8
يا على! آن چه را من مىشنوم، تو هم مىشنوى و آن چه را من مىبينم تو هم مىبينى، جز اين كه تو پيامبر نيستى»!
طاعت و عبادت، چشم دل و گوش جان را بينا و شنوا مىكند، گناه و هوى، بر بصيرت قلب و شنوايى دل، پرده ظلمت و قساوت مىكشد. بايد از آن وادى جدا نشد و به اين وادى پاى ننهاد، تا قلب از دو روزن چشم و گوش، بيناى حقايق و شنواى معارف گردد.
در كشور دل، ملال پيش آمده است
بين دل و دين جدال پيش آمده است
در سيستم ارتباطى ما و خدا
چندى است كه اختلال پيش آمده است9
پىنوشت
1- ميزان الحكمه، حديث 16950.
2- برگ و بار، ص 302.
3- قاموس الرجال، ج 3 ص 103.
4- ميزان الحكمه، حديث 16955.
5- سوره نوح (71) آيه 7.
6- نهج البلاغه، حكمت 193.
7- ميزان الحكمه، حديث 16956.
8- نهج البلاغه، خطبه 192.
9- برگ و بار، ص 301.