چگونه عمرمان را غنى سازى كنيم؟
نويسنده:جواد محدثي
منبع:مجله پرسمان
منبع:مجله پرسمان
شتابى كه در سپرى شدن عمراست ،حسرتى كه بسيارى از انسانها در پايان عمرشان به خاطر هدر دادن «سرمايه عمر» مىخورند،يك بار بودن مجال زندگى و غير قابل تكرار بودن اين فرصت و مهلت زيستن، مسؤوليتى كه انسان نسبت به عمر خويش و كيفّيت گذران آن دارد، و... عواملى از اين قبيل، يافتن پاسخ براى اين سؤال را كه «روش بهرهگيرى از عمر چيست؟» جدّىتر مطرح مىسازد.
موفقترين انسانها هم سرانجام، دچار حسرت و پشيمانى مىشوند كه كاش بهتر از اين از عمرمان استفاده كرده بوديم.اما مىتوان از ميزان حسرت كاست و بار ندامت را سبك ساخت، به شرط آنكه در پى آن باشيم كه بهترين شيوه زيستن و بهره گرفتن از اوقات و به بهره ورى رساندن عمر و پر بار ساختن پرونده اعمال و كارنامه زندگى را بشناسيم و به كار بنديم. گذرا به برخى از راه و روشهاى غنىتر ساختن درونمايه عمر و زيستن در اين «ميدان عمل» و «عرصه آزمون» اشاره مىكنيم:
1. توجه به محدود و گذرا بودن عمر: گاهى يادمان مىرود كه عمر ما، عمر نوح و خضر نيست و براى هميشه پاى بر گرده كره خاكى نخواهيم گذاشت و براى ابد، نفس نخواهيم كشيد. مثل خيلىها كه با اجل طبيعى يا حوادث و سوانح،جان مىبازند، مانيز بايد اين جان عاريت را به جان آفرين تسليم كنيم. دير و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. پس، حال كه چنين است، عمر را به غفلت نگذرانيم. به قول سعدى:
اى كه پنجاه رفت و در خوابى
مگر اين پنج روزه دريابى
شمع وجود عمر ما پيوسته در حال سوختن و كاستن است. پيش ازخاموشى، فكرى كنيم!
2. در طول شبانه روز، در ايام هفته و سال، وقتهاى خورده ريز فراوانى را مفت از دست مىدهيم.
براى اين وقتهاى به اصطلاح «دم قيچى» فكرى كنيم و برنامهاى داشته باشيم و با دوختن اين پاره وقتها به يكديگر، وقت و مجال خودمان را توسعه و افزايش دهيم. وقتى از يك شير آب كه هرز شده، آب هدر مىرود، اگر ظرفى زير آن بگذاريم، مىبينيم كه آن ظرف در مدتى كم پر شد. وقتى قطره قطره است به چشم نمىآيد، ولى وقتى جمع مىشود، «قابل توجه» مىگردد. از اينگونه وقتهاى خورده ريز هم زياد از دست ما مىرود. براى آنها حسابى باز كنيم!
3. كارها را در زندگى خود، به تناسب اهميت و ضرورت، اولويت بندى كنيم و خود را به كارى مشغول سازيم كه اولويت درجه يك دارد. اگر وقت اضافى داشتيم، صرف كارهاى مرحله دوم و سوم از نظر اهميّت بكنيم. تا مبادا چنان شود كه:
بگذاشتهايم آنچه برداشتنى است
برداشتهايم آنچه بگذاشتنى است
حضرت علىعليهالسلام فرموده است: هر كس به كارى كه مهّم نيست مشغول شود، كار مهمتر از دست او مىرود (مَنِ اشتغل بغيرِ المهمّ فاَتُه الاَهَمّ). مىبينيم كه اهم و مهم كردن كارها و پرداختن به آنچه لازمتر و مفيدتر است، جلوى حسرت و ندامت را مىگيرد وبه بهرهورى از عمر، كمك مىكند.
4. نظم در امور: آشفتگى در هر چيز، زيان آور است. مثل آشفتگى ذهن، آشفتگى دل و خاطر، به هم ريختگى وسايل و ابزار، آشفتگى حساب و كتاب و دخل و خرج و هزينه و درآمد و...بسيارى از اين گونه امور.
كارهاى ما در «ظرف زمان» صورت مىگيرد. نظم دادن به كارها و برنامهها و صرف وقتها و مطالعات و نوشتنها و عبادات و خدمات و تفريحات، سبب بهره ورى بيشتر از امكانات از جمله «عمر» مىشود. تقسيم زمان بين كارها و نظم دقيق در انجام امور، جلوى ضايعات بسيارى رامى گيرد و مايه «توسعه وقت» مىشود.
5. حفظ روحيه و اميد: انسان به اميد زنده است. داشتن اميد و انگيزه، هم به انسان نيرو مىبخشد، هم نشاط مىآورد، هم مانع خستگى و به ستوه آمدن مىشود، هم زندگى را بر خوردار از «خوشبينى به آينده» مىسازد، هم ثمره كارها و تلاشها را مضاعف مىسازد. آنان كه با روحيه خوب زندگى مىكنند و به يأس و بدبينى و افسردگى و دلسردى مجال ورود صحنه زندگىشان نمىدهند، از زندگى خود لذّت بيشترى مىبرند. و اگر جز اين باشد، زندگى را «مردن تدريجى» خواهند ديد و گذرانِ عمر را يك «جان كندن دراز مدت» خواهند شمرد.
6. تجربه آموختن: روزگار و فراز و نشيبهاى زندگى، معلّم شايستهاى براى انسان است. به شرط آنكه بتواند از تجربههاى تلخ و شيرين استفاده كند. گشودن ديد عبرت به روى حوادث، بار تجربه آدمى را غنىتر مىسازد. بهرهگيرى از تجارب ديگران نيز، «عمر دوباره» به شمار مىآيد.
سالخوردگان مجرب و سرد و گرم روزگار چشيدگان،اغلب سعى مىكنند «حاصل عمر» خويش را در اختيار ديگران قرار دهند، چه به صورت شفاهى و گفتارى، چه كتبى و نوشتارى. حتّى نامه 31 نهج البلاغه، تجارب غنى حضرت اميرعليهالسلام است كه در سالهاى پايانى عمر پر بارشان به صورت يك «نامه» به فرزندشان امام حسن مجتبىعليهالسلام نوشتهاند، نامهاى مفصّل، عميق، پر نكته و آموزنده. هم بايد تجربه آموخت، هم بايد تجربه اندوخت. هم آنها را به كار بست، هم به ديگران منتقل كرد.
7. مشورت: بهرهگيرى از افكار وانديشههاى ديگران، هم فكر ما را غنىتر مىسازد، هم از اشتباهات ما مىكاهد. رايزنى با ديگران، به خصوص صاحب نظران و كارشناسان و صاحبان تجربه، كانال زدن به ذخيره، عظيم و ارزشمندى است كه در اختيار ديگران است، هر كس با ديگران مشورت كند، در عقول و خردهاى آنان شريك شده است.
مشورت مىتواند زندگى مارا سالمتر و گذر عمر ما راپر بارتر سازد. اما اينكه باچه كسانى بايد مشورت كرد؟ صفات مشاور خوب چيست؟ روش نظرخواهى ازديگران چگونه است؟ و... مباحثى است كه دراين مختصر نمىگنجد.
ولى اجمال مسأله، پرهيز از «استبداد به رأى» و تك روى در كارها و تصميمهاى فردى و اجتماعى است.
هم در انتخاب رشته، هم در گزينش همسر، هم در دوست يابى، هم در كتاب خوانى و انتخاب معلم و مراجعه به پزشك و خريد يك خانه و تغيير شغل و نام نويسى در يك آموزشگاه و...مىتوان از اصل «مشورت» بهره گرفت و ضريب خطاها راكاهش داد.
8. دوستان خوب: نمىتوان تأثير همنشين و دوست را بر اخلاق و افكار و رفتار ونحوه عمل انسان انكار كرد. شخصيت افراد، گاهى تحت تأثير معاشران و دوستان شكل مىگيردو از خوبى و بدى يا برعكس تغيير حال مىيابد. ديگران هم مبناى داورى شان در مورد هر كس، همنشينان اوست.
تو اول بگو باكيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
دوستان، گاهى عمر انسان را بر باد مىدهند، گاهى عامل و انگيزه بهرهگيرى از عمر مىشوند. داشتن رفيق شايسته وهمدم وارسته، زندگى را در «خط اعتدال»قرار مىدهد و نعمتى بزرگ است.
كم نيستند كسانى كه عمر خود را باخته و پشت ديوار ندامت نشسته و زانوى غم بغل گرفتهاند چرا؟به خاطر اينكه همنشين شايستهاى نداشتهاند. امان از دوستِ بد! پس از اين رهگذر هم مىتوان به بالنده ساختن زندگى و مفيد ساختن عمر دست يافت.
9. خواندن شرح حال: اينكه گفتهاند مطالعه بيوگرافى و سرگذشت انسانها از ارزندهترين كارهاست، حرف درستى است. هميشه مااز اسوه و الگوها بهره گرفتهايم. بزرگانى كه مايه فخر بشريّت اند، مىتوانند سرمشق ما براى «چگونه زيستن» باشند.
چه پيامبران الهى و امامان معصوم، چه اصحاب و ياران آن معصومين، چه دانشمندان برجسته و نوابغ و مصلحان و رهبران و شهيدان، چه انسانهاى عارف و وارسته و اخلاقى، هر كدام به نحوى«چراغ راه» به شمار مىروند. خواندن شرح حال آنان در ما انگيزه ايجاد مىكند، اميد مىبخشد، راه را نشان مىدهد، تأثير مىگذارد.
خيلىها اگر در زندگى جهشهايى به سوى كمال داشتهاند، در مدار جاذبه يك شخصيت قرار گرفتهاند و با خواندن زندگينامه بزرگان زير و رو شدهاند. اينگونه مطالعات، هم شيرين است، هم آموزنده، هم سرگرم كننده و هم نمونهاى از انسانهاى موفق را پيش روى ما قرار مىدهد.
10. محاسبه: اگر عمر ما يك «سرمايه» است، بايد نسبت به آن «حسابگرى» هم داشته باشيم، سودآورى يا زيان دهى عمر را حساب كنيم، راه دست يافتن به بهرههاى دراز مدت و ابدى را كه تا آخرت هم كشيده مىشود بشناسيم و به كار بنديم.
عاقلان اهل ذخيره سازى اند و دور انديشى و آينده نگرى. «آخرت» هم يك مرحله است كه به آن خواهيم رسيد، ولى با چه دستاورد و ذخيره و رهتوشهاى؟
عمرها مىگذرد، ولى با گذشت عمر، ما چه مىاندوزيم؟
ما در حال داد و ستد بازمان هستيم. عمر مىدهيم، ولى چه مىگيريم؟ آيا با خرج كردن «دنيا»، توانستهايم «آخرت» خويش رابسازيم و بخريم وآباد كنيم؟
محاسبه ابعاد مختلفى دارد. عمر و فرصتهاى زندگى هم يكى از ميدانهاى حسابگرى است. كمتر از يك دستفروش دوره گرد نباشيم كه در غروب هر روز، مىانديشد كه درآمد امروزش چه بود؟ برد ياباخت؟ سود كرد يا زيان؟
بارى...به غنى سازى عمرمان بينديشيم، هم به طول و عرض آن، هم به عمق و محتواى آن.
موفقترين انسانها هم سرانجام، دچار حسرت و پشيمانى مىشوند كه كاش بهتر از اين از عمرمان استفاده كرده بوديم.اما مىتوان از ميزان حسرت كاست و بار ندامت را سبك ساخت، به شرط آنكه در پى آن باشيم كه بهترين شيوه زيستن و بهره گرفتن از اوقات و به بهره ورى رساندن عمر و پر بار ساختن پرونده اعمال و كارنامه زندگى را بشناسيم و به كار بنديم. گذرا به برخى از راه و روشهاى غنىتر ساختن درونمايه عمر و زيستن در اين «ميدان عمل» و «عرصه آزمون» اشاره مىكنيم:
1. توجه به محدود و گذرا بودن عمر: گاهى يادمان مىرود كه عمر ما، عمر نوح و خضر نيست و براى هميشه پاى بر گرده كره خاكى نخواهيم گذاشت و براى ابد، نفس نخواهيم كشيد. مثل خيلىها كه با اجل طبيعى يا حوادث و سوانح،جان مىبازند، مانيز بايد اين جان عاريت را به جان آفرين تسليم كنيم. دير و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. پس، حال كه چنين است، عمر را به غفلت نگذرانيم. به قول سعدى:
اى كه پنجاه رفت و در خوابى
مگر اين پنج روزه دريابى
شمع وجود عمر ما پيوسته در حال سوختن و كاستن است. پيش ازخاموشى، فكرى كنيم!
2. در طول شبانه روز، در ايام هفته و سال، وقتهاى خورده ريز فراوانى را مفت از دست مىدهيم.
براى اين وقتهاى به اصطلاح «دم قيچى» فكرى كنيم و برنامهاى داشته باشيم و با دوختن اين پاره وقتها به يكديگر، وقت و مجال خودمان را توسعه و افزايش دهيم. وقتى از يك شير آب كه هرز شده، آب هدر مىرود، اگر ظرفى زير آن بگذاريم، مىبينيم كه آن ظرف در مدتى كم پر شد. وقتى قطره قطره است به چشم نمىآيد، ولى وقتى جمع مىشود، «قابل توجه» مىگردد. از اينگونه وقتهاى خورده ريز هم زياد از دست ما مىرود. براى آنها حسابى باز كنيم!
3. كارها را در زندگى خود، به تناسب اهميت و ضرورت، اولويت بندى كنيم و خود را به كارى مشغول سازيم كه اولويت درجه يك دارد. اگر وقت اضافى داشتيم، صرف كارهاى مرحله دوم و سوم از نظر اهميّت بكنيم. تا مبادا چنان شود كه:
بگذاشتهايم آنچه برداشتنى است
برداشتهايم آنچه بگذاشتنى است
حضرت علىعليهالسلام فرموده است: هر كس به كارى كه مهّم نيست مشغول شود، كار مهمتر از دست او مىرود (مَنِ اشتغل بغيرِ المهمّ فاَتُه الاَهَمّ). مىبينيم كه اهم و مهم كردن كارها و پرداختن به آنچه لازمتر و مفيدتر است، جلوى حسرت و ندامت را مىگيرد وبه بهرهورى از عمر، كمك مىكند.
4. نظم در امور: آشفتگى در هر چيز، زيان آور است. مثل آشفتگى ذهن، آشفتگى دل و خاطر، به هم ريختگى وسايل و ابزار، آشفتگى حساب و كتاب و دخل و خرج و هزينه و درآمد و...بسيارى از اين گونه امور.
كارهاى ما در «ظرف زمان» صورت مىگيرد. نظم دادن به كارها و برنامهها و صرف وقتها و مطالعات و نوشتنها و عبادات و خدمات و تفريحات، سبب بهره ورى بيشتر از امكانات از جمله «عمر» مىشود. تقسيم زمان بين كارها و نظم دقيق در انجام امور، جلوى ضايعات بسيارى رامى گيرد و مايه «توسعه وقت» مىشود.
5. حفظ روحيه و اميد: انسان به اميد زنده است. داشتن اميد و انگيزه، هم به انسان نيرو مىبخشد، هم نشاط مىآورد، هم مانع خستگى و به ستوه آمدن مىشود، هم زندگى را بر خوردار از «خوشبينى به آينده» مىسازد، هم ثمره كارها و تلاشها را مضاعف مىسازد. آنان كه با روحيه خوب زندگى مىكنند و به يأس و بدبينى و افسردگى و دلسردى مجال ورود صحنه زندگىشان نمىدهند، از زندگى خود لذّت بيشترى مىبرند. و اگر جز اين باشد، زندگى را «مردن تدريجى» خواهند ديد و گذرانِ عمر را يك «جان كندن دراز مدت» خواهند شمرد.
6. تجربه آموختن: روزگار و فراز و نشيبهاى زندگى، معلّم شايستهاى براى انسان است. به شرط آنكه بتواند از تجربههاى تلخ و شيرين استفاده كند. گشودن ديد عبرت به روى حوادث، بار تجربه آدمى را غنىتر مىسازد. بهرهگيرى از تجارب ديگران نيز، «عمر دوباره» به شمار مىآيد.
سالخوردگان مجرب و سرد و گرم روزگار چشيدگان،اغلب سعى مىكنند «حاصل عمر» خويش را در اختيار ديگران قرار دهند، چه به صورت شفاهى و گفتارى، چه كتبى و نوشتارى. حتّى نامه 31 نهج البلاغه، تجارب غنى حضرت اميرعليهالسلام است كه در سالهاى پايانى عمر پر بارشان به صورت يك «نامه» به فرزندشان امام حسن مجتبىعليهالسلام نوشتهاند، نامهاى مفصّل، عميق، پر نكته و آموزنده. هم بايد تجربه آموخت، هم بايد تجربه اندوخت. هم آنها را به كار بست، هم به ديگران منتقل كرد.
7. مشورت: بهرهگيرى از افكار وانديشههاى ديگران، هم فكر ما را غنىتر مىسازد، هم از اشتباهات ما مىكاهد. رايزنى با ديگران، به خصوص صاحب نظران و كارشناسان و صاحبان تجربه، كانال زدن به ذخيره، عظيم و ارزشمندى است كه در اختيار ديگران است، هر كس با ديگران مشورت كند، در عقول و خردهاى آنان شريك شده است.
مشورت مىتواند زندگى مارا سالمتر و گذر عمر ما راپر بارتر سازد. اما اينكه باچه كسانى بايد مشورت كرد؟ صفات مشاور خوب چيست؟ روش نظرخواهى ازديگران چگونه است؟ و... مباحثى است كه دراين مختصر نمىگنجد.
ولى اجمال مسأله، پرهيز از «استبداد به رأى» و تك روى در كارها و تصميمهاى فردى و اجتماعى است.
هم در انتخاب رشته، هم در گزينش همسر، هم در دوست يابى، هم در كتاب خوانى و انتخاب معلم و مراجعه به پزشك و خريد يك خانه و تغيير شغل و نام نويسى در يك آموزشگاه و...مىتوان از اصل «مشورت» بهره گرفت و ضريب خطاها راكاهش داد.
8. دوستان خوب: نمىتوان تأثير همنشين و دوست را بر اخلاق و افكار و رفتار ونحوه عمل انسان انكار كرد. شخصيت افراد، گاهى تحت تأثير معاشران و دوستان شكل مىگيردو از خوبى و بدى يا برعكس تغيير حال مىيابد. ديگران هم مبناى داورى شان در مورد هر كس، همنشينان اوست.
تو اول بگو باكيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
دوستان، گاهى عمر انسان را بر باد مىدهند، گاهى عامل و انگيزه بهرهگيرى از عمر مىشوند. داشتن رفيق شايسته وهمدم وارسته، زندگى را در «خط اعتدال»قرار مىدهد و نعمتى بزرگ است.
كم نيستند كسانى كه عمر خود را باخته و پشت ديوار ندامت نشسته و زانوى غم بغل گرفتهاند چرا؟به خاطر اينكه همنشين شايستهاى نداشتهاند. امان از دوستِ بد! پس از اين رهگذر هم مىتوان به بالنده ساختن زندگى و مفيد ساختن عمر دست يافت.
9. خواندن شرح حال: اينكه گفتهاند مطالعه بيوگرافى و سرگذشت انسانها از ارزندهترين كارهاست، حرف درستى است. هميشه مااز اسوه و الگوها بهره گرفتهايم. بزرگانى كه مايه فخر بشريّت اند، مىتوانند سرمشق ما براى «چگونه زيستن» باشند.
چه پيامبران الهى و امامان معصوم، چه اصحاب و ياران آن معصومين، چه دانشمندان برجسته و نوابغ و مصلحان و رهبران و شهيدان، چه انسانهاى عارف و وارسته و اخلاقى، هر كدام به نحوى«چراغ راه» به شمار مىروند. خواندن شرح حال آنان در ما انگيزه ايجاد مىكند، اميد مىبخشد، راه را نشان مىدهد، تأثير مىگذارد.
خيلىها اگر در زندگى جهشهايى به سوى كمال داشتهاند، در مدار جاذبه يك شخصيت قرار گرفتهاند و با خواندن زندگينامه بزرگان زير و رو شدهاند. اينگونه مطالعات، هم شيرين است، هم آموزنده، هم سرگرم كننده و هم نمونهاى از انسانهاى موفق را پيش روى ما قرار مىدهد.
10. محاسبه: اگر عمر ما يك «سرمايه» است، بايد نسبت به آن «حسابگرى» هم داشته باشيم، سودآورى يا زيان دهى عمر را حساب كنيم، راه دست يافتن به بهرههاى دراز مدت و ابدى را كه تا آخرت هم كشيده مىشود بشناسيم و به كار بنديم.
عاقلان اهل ذخيره سازى اند و دور انديشى و آينده نگرى. «آخرت» هم يك مرحله است كه به آن خواهيم رسيد، ولى با چه دستاورد و ذخيره و رهتوشهاى؟
عمرها مىگذرد، ولى با گذشت عمر، ما چه مىاندوزيم؟
ما در حال داد و ستد بازمان هستيم. عمر مىدهيم، ولى چه مىگيريم؟ آيا با خرج كردن «دنيا»، توانستهايم «آخرت» خويش رابسازيم و بخريم وآباد كنيم؟
محاسبه ابعاد مختلفى دارد. عمر و فرصتهاى زندگى هم يكى از ميدانهاى حسابگرى است. كمتر از يك دستفروش دوره گرد نباشيم كه در غروب هر روز، مىانديشد كه درآمد امروزش چه بود؟ برد ياباخت؟ سود كرد يا زيان؟
بارى...به غنى سازى عمرمان بينديشيم، هم به طول و عرض آن، هم به عمق و محتواى آن.