گوش جان

از «چشم دل» سخن گفتيم و اين كه گاهى كور مى‏شود و روشن‏ترين حقيقت‏ها را نمى‏بيند.از «گوش جان» هم مى‏توان سخن گفت و از شنوايى و ناشنوايى‏اش. اين جا هم نكوهش قرآن از آنان كه گوش دارند و نمى‏شنوند، پابرجاست. مثل آن جا كه از چشم‏داران نابينا بود.
پنجشنبه، 16 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گوش جان
 گوش جان
گوش جان
نويسنده:جواد محدثی
منبع:مجله پرسمان
از «چشم دل» سخن گفتيم و اين كه گاهى كور مى‏شود و روشن‏ترين حقيقت‏ها را نمى‏بيند.از «گوش جان» هم مى‏توان سخن گفت و از شنوايى و ناشنوايى‏اش. اين جا هم نكوهش قرآن از آنان كه گوش دارند و نمى‏شنوند، پابرجاست. مثل آن جا كه از چشم‏داران نابينا بود.

گيرنده درونى

در اين جهان پهناور، صداها و نداهاى بسيارى پخش مى‏شود، با فركانس‏هاى متفاوت.نداهايى هم وجود دارد، اما نه از جنس صوت و صدا، كه براى دريافت آنها گوشى ديگر لازم است. به جز گوش سر.هم دعوت‏هاى «رحمانى» وجود دارد، هم دعوت‏هاى «شيطانى»، تا انسان، شنونده و پاسخ‏گو و پذيراى كدام باشد!در سخنان معصومين، بسيار از اين حقيقت سخن گفته شده است كه قلب انسان يا قلب مؤمن، دو گوش دارد، در يكى ابليس وسوسه گر و شيطان فريبكار مى‏دمد، در ديگرى فرشته نجات بخش و ارشاد گر. نسبت به كارهاى نيك و بد يكى امر مى‏كند، ديگرى نهى مى‏نمايد. يكى تشويق مى‏كند، ديگرى هشدار مى‏دهد و بر حذر مى‏دارد. انسان در اين ميان، متحيّر است كه كدام را بپذيرد و در پى كدام دعوت به راه افتد.
امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «انَّ للقلبِ اُذُنين: روحُ الايمانِ يُسارُّه بالخير، و الشيطانُ يسارُّه بالشّر، فايّهما ظهر على صاحبه غَلَبَه؛1
دل، دو گوش دارد: روح ايمان او را به نيكى فرا مى‏خواند و در گوشش زمزمه خير سر مى‏دهد، امّا شيطان، نجواى شرّ و بدى با او دارد. هر يك از اين دو چيره شود بر ديگرى و صاحب آن گوش غلبه مى‏يابد».
اين، همان گيرنده درونى است كه يا روى فرستنده حق تنظيم مى‏شود، يا فرستنده باطل. امواج هر يك را دريافت كند و دستور از هر كدام بگيرد، برنامه زندگيش هم آن گونه تنظيم مى‏شود.
اشكال از كجاست؟ از گيرنده يا فرستنده؟
اگر در فضاى زندگى‏ها و در قلمرو جان‏ها و قلب‏ها، امواج هدايت و بصيرت پراكنده مى‏شود، اگر گيرنده آن امواج «هدايت» نباشيم و گوش جانمان تعطيل باشد، خودمان مقصريم كه «رادار دل» را خاموش كرده‏ايم.
جمعى شنونده‏اند و گوينده خداست‏
يك عده كرند و كور، بيننده جداست‏
در كار فرستنده حق، عيبى نيست‏
هر عيب و نقيصه‏اى ز گيرنده ماست‏2

گوش باز و گوش بسته‏

مى‏گويند: وقتى حرّ بن يزيد، از كوفه خارج شد تا به سوى حسين بن على عليه‏السلام آيد و به دستور ابن زياد، راه را بر امام ببندد، از پشت سر ندايى شنيد كه: «اى حر، تو را بر بهشت جاودان بشارت باد!» اما با شگفتى وقتى به عقب نگاه كرد، كسى را نديد»3 همين ندا بود كه در صبح عاشورا او را «حسينى» كرد و از جبهه باطل جدا شد و به اردوى حق پيوست و جان خود را فداى امام كرد.
از اين نداهاى بيدارگر، بسيار است. اما اگر گوش جان كسى بسته باشد، از شنيدن و پيروى كردن محروم مى‏ماند.
امام صادق عليه‏السلام فرمود: «انّ اللّه اذا اراد اَن يهدى عبداً فَتَح مسامع قلبه...»4
هر گاه خداوند بخواهد بنده‏اى را هدايت كند، «گوش جان» او را باز مى‏كند، و اگر جز اين را بخواهد، گوش قلب و درونش را مى‏بندد و مهر مى‏زند، پس هرگز به راه صلاح و اصلاح نمى‏آيد و اين است معناى كلام خدا كه: بلكه بر دل‏ها قفل‏هاست!
اگر كسى نخواهد هدايت شود، هزار حنجره آواز هم بيخ گوشش زمزمه هدايت سر دهد، بيدار نمى‏شود. مگر قوم حضرت نوح، در برابر دعوت توحيدى و هدايتگر او، جامه بر سر نمى‏كشيدند و انگشتان خود را در گوش‏هاى خود نمى‏نهادند تا نداى نوح را نشنوند؟5
وقتى «گوش سر» با روى گردانى انسان، از شنيدن حق و پيام هدايت محروم مى‏شود، «گوش جان» هم با وجود حالت اعراض، لجاجت، روى گردانى و بى رغبتى، ناشنوا مى‏شود.
امام على عليه‏السلام آن غريب مظلوم، در جمع غفلت زدگان ناشنواى حق، دلگير از آن همه گوش جان مخاطبان از شنيدن پيام علوى، به آنان مى‏فرمود: اى مردم! خوب گوش دهيد و توجه كنيد، گوش‏هاى دل‏هايتان را حاضر كنيد تا دريابيد و بفهميد...«واحضروا آذان قلوبكم تفهموا».
تاريخ و تجربه نشان مى‏دهد كه اگر «گوش جان» كر شده باشد، حتى كلام بليغ و برّان على عليه‏السلام و مواعظ تكان دهنده او هم نمى‏تواند مخاطب را از جا حركت دهد و متحول سازد، و اين اشكال، نه از گوينده، بلكه از شنونده است.

پرده‏هاى گوش جان‏

آن چه گوش‏جان را از كار مى‏اندازد، آلايش‏هاى درونى و رذايل اخلاقى است.
«پند»، عزيزترين همدم انسان است، اما اگر «گوش پند نيوش» نباشد، آن موعظه نه بر دل مى‏نشيند، نه با انسان انس مى‏گيرد.
«حكمت»، روشنى بخش خانه دل ست، اما اگر «گوش جان» كر و بسته باشد، راه و روزنى براى فروغ افكنى به اين خانه نخواهد داشت.
«حق»، رساترين صداست كه پرده‏ها را مى‏درد و ديوارها را فرو مى‏ريزد، اما اگر كسى آلوده به خودخواهى و دنياطلبى و هواپرستى باشد، گوش جانش از شنيدن و دريافتن پيام حق ناشنوا مى‏شود.
به قول مولوى:
گوش را بندد طمع، از استماع‏
چشم را بندد غرض از اطلاع‏
«گناه»، مايه زنگار گرفتن دل و از كار افتادن دستگاه شنوايى قلب و بسته شدن درهاى حكمت و يقين به روى انسان است.
آنان كه دلى پر از هوس‏هاى شيطانى دارند و زندگى‏شان آلوده به معصيت و غفلت است و دنيازدگى آنان را مسخ كرده، حكمت‏هاى متعالى يا به گوش جانشان نمى‏رسد، يا از يك گوش وارد شده، از گوش ديگر خارج مى‏شود و چون بستر مناسب براى آرام گرفتن و توطّن نمى‏يابد، در جان چنين آدمى «قرار» نمى‏گيرد و پندها، موعظه‏ها، هشدارها، آيه‏ها و انذارها او را به توبه و تذكر و تدارك و جبران و خودسازى نمى‏كشاند.
اگر قلب، از آشفتگى و پراكندگى نجات يابد و به تمركز و قرار برسد، هوش و حواس آن هم كارآمدتر خواهد شد.
حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏وآله در حديثى از جمله عوامل بسته شدن گوش جان و محروم گشتن از زمزمه‏ها و آواهاى ملكوتى را آشفتگى خاطر و پر حرفى مى‏داند و مى‏فرمايد: «لو لا تمزُّع قلوبكم و تزيّدكم فى الحديث، لَيَسمعتُم ما اسمع»7
اگر آشفتگى و پريشانى و تفرّق قلب‏هاى شما نبود و اگر زياده‏گويى شما نبود، شما هم مى‏شنيديد آن چه را من مى‏شنوم»!
پيشواى وارسته‏اى چون على عليه‏السلام چون خاطرى جمع به ياد خدا داشت و قلبى متمركز بر حضرت حق، از اين رو از آن گوش جان كه حضرت رسالت برخوردار بود، نصيبى داشت و چشم و گوش درونش به روى حقايق هستى باز بود، مثل پيامبر، از اين رو رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏وآله به وى فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى‏ ما ارى‏، الّا انّك لست بنبىٍّ؛8
يا على! آن چه را من مى‏شنوم، تو هم مى‏شنوى و آن چه را من مى‏بينم تو هم مى‏بينى، جز اين كه تو پيامبر نيستى»!
طاعت و عبادت، چشم دل و گوش جان را بينا و شنوا مى‏كند، گناه و هوى‏، بر بصيرت قلب و شنوايى دل، پرده ظلمت و قساوت مى‏كشد. بايد از آن وادى جدا نشد و به اين وادى پاى ننهاد، تا قلب از دو روزن چشم و گوش، بيناى حقايق و شنواى معارف گردد.
در كشور دل، ملال پيش آمده است‏
بين دل و دين جدال پيش آمده است‏
در سيستم ارتباطى ما و خدا
چندى است كه اختلال پيش آمده است‏9

پى‏نوشت‏

1- ميزان الحكمه، حديث 16950.
2- برگ و بار، ص 302.
3- قاموس الرجال، ج 3 ص 103.
4- ميزان الحكمه، حديث 16955.
5- سوره نوح (71) آيه 7.
6- نهج البلاغه، حكمت 193.
7- ميزان الحكمه، حديث 16956.
8- نهج البلاغه، خطبه 192.
9- برگ و بار، ص 301.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.