آیا ولى فقیه حق دخالت در امور شخصى و نظر دادن در این مورد را دارد یا نه؟ اگر چنان که بعضى مىگویند این حق را ندارد، پس معناى ولایت چه مىشود؟ (زیرا ولایتبه معناى اولى به تصرف است) همچنین حضرت امام معتقد بودند تمام اختیارات پیامبر و امام معصوم را ولى فقیه نیز دارد . در خصوص اختیارات ولى فقیه و معناى ولایتسؤال فرمودهاید . براى رسیدن به پاسخى گویا و صحیح و کامل، توجه به مقدمه زیر لازم مىنماید .
ولایت واژهاى عربى استبه معناى رهبرى و سرپرستى، دوستى و محبت، و . . . . در فلسفه سیاسى، مراد از ولایت، امامت، زعامت و رهبرى سیاسى است . (1) ولایت دو نوع است:
1 . ولایت تکوینى به معناى سرپرستى موجودات جهان و قدرت تصرف مطلق در آنها; چنان که خداوند متعال در سوره یس آیه 82 بدان اشاره فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» ; چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مىگوید باش پس بى درنگ موجود مىشود» . ولایت تکوینى از آن خدا است . او است که همه موجودات، تحت اراده و قدرتش قرار دارند . پیدایش، تغییرات و بقاى همه موجودات به دستخدا است . خداى متعال مرتبهاى از این ولایت را به برخى از بندگانش اعطا مىکند و معجزات و کرامات انبیا و اولیاى معصوم (ع) از آثار همین ولایت تکوینى است .
2 . ولایت تشریعى که به آن ولایت اعتبارى نیز مىگویند و به افعال اختیارى و امور اجتماعى و قانون گذارى و حاکمیتبر نظام سیاسى جامعه مربوط است .
سخنى که درباره ولایت فقیه مطرح است، ولایت تکوینى نیست . (2) بحث ولایتبراى فقیه در بخش ولایت تشریعى مطرح است . فقها با تمسک به ادله عقلیه معتقدند، در عصر غیبت امام معصوم، جامعه انسانى نیازمند قانونى است که مصالح مادى و معنوى افراد را تامین کند . از طرفى قانونگذار خداوندى است که به مصالح و مفاسد بندگانش آگاهى کامل دارد و پیامبران و امامان معصوم را با قانون الاهى براى هدایتبشر فرستاده است . از آن جا که تمام انسانها در تکلیف شریک هستند، پس در عصر غیبت معصوم (ع)، حاکم اسلامى باید، از نظر ویژگىهاى رهبرى، نزدیکترین اشخاص به معصومان باشد .
در خصوص سخن امام خمینى (ره) که فرمود «تمام اختیارات پیامبر و امام معصوم را ولى فقیه نیز دارد» ، مىتوان با مراجعه به کتاب ولایت فقیه و کتاب البیع روشن ساخت که مقصودش تمام اختیارات پیامبر و امام معصوم در حکومت و اداره جامعه اسلامى است; (3) یعنى تمام اعمال و رفتارهاى افراد جامعه که به نوعى با نظام اجتماعى و حکومتى مرتبط است نه امورى که دلیل بر اختصاص آنها به پیامبر یا معصومان دارد . امام خمینى در کتاب البیع مىفرماید: «جمیع اختیارات حکومتى و سیاست گذارى پیامبر اکرم و ائمه (ع) براى فقیه ثابت است و هیچ فرقى معقول نیست .» در جاى دیگر مىفرماید: «اما اگر براى پیامبر و امام معصوم ولایت و اختیار اجراى طلاق بین دو نفر و یا . . . بدون هیچ مصلحت عمومى باشد، این ولایتبراى فقیه ثابت نیست» ; (4) زیرا این گونه اختیارات به شان حکومتى ایشان ارتباط ندارد . آنچه در مورد فقیه ثابت استشؤون حکومتى است نه مازاد بر آن . پس دخالت در امور شخصى افراد که با نظام اجتماع در جامعه اسلامى هیچ ارتباطى ندارد، از اختیارات ولى فقیه نیست . البته اگر همان طلاق همسر و امور شخصى به نحوى با نظام اجتماعى مرتبط گردد، ولى فقیه مىتواند مداخله کند و به حل و فصل آن بپردازد . مثلا در خصوص خرید منازلى که در مسیر جاده قرار مىگیرند، بدون شک اختیار ولى فقیه ثابت است و مىتواند فرد را به فروش آن وادار سازد; زیرا با مصالح عمومى جامعه ارتباط دارد .
منبع: مجله پرسمانولایت واژهاى عربى استبه معناى رهبرى و سرپرستى، دوستى و محبت، و . . . . در فلسفه سیاسى، مراد از ولایت، امامت، زعامت و رهبرى سیاسى است . (1) ولایت دو نوع است:
1 . ولایت تکوینى به معناى سرپرستى موجودات جهان و قدرت تصرف مطلق در آنها; چنان که خداوند متعال در سوره یس آیه 82 بدان اشاره فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» ; چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مىگوید باش پس بى درنگ موجود مىشود» . ولایت تکوینى از آن خدا است . او است که همه موجودات، تحت اراده و قدرتش قرار دارند . پیدایش، تغییرات و بقاى همه موجودات به دستخدا است . خداى متعال مرتبهاى از این ولایت را به برخى از بندگانش اعطا مىکند و معجزات و کرامات انبیا و اولیاى معصوم (ع) از آثار همین ولایت تکوینى است .
2 . ولایت تشریعى که به آن ولایت اعتبارى نیز مىگویند و به افعال اختیارى و امور اجتماعى و قانون گذارى و حاکمیتبر نظام سیاسى جامعه مربوط است .
سخنى که درباره ولایت فقیه مطرح است، ولایت تکوینى نیست . (2) بحث ولایتبراى فقیه در بخش ولایت تشریعى مطرح است . فقها با تمسک به ادله عقلیه معتقدند، در عصر غیبت امام معصوم، جامعه انسانى نیازمند قانونى است که مصالح مادى و معنوى افراد را تامین کند . از طرفى قانونگذار خداوندى است که به مصالح و مفاسد بندگانش آگاهى کامل دارد و پیامبران و امامان معصوم را با قانون الاهى براى هدایتبشر فرستاده است . از آن جا که تمام انسانها در تکلیف شریک هستند، پس در عصر غیبت معصوم (ع)، حاکم اسلامى باید، از نظر ویژگىهاى رهبرى، نزدیکترین اشخاص به معصومان باشد .
در خصوص سخن امام خمینى (ره) که فرمود «تمام اختیارات پیامبر و امام معصوم را ولى فقیه نیز دارد» ، مىتوان با مراجعه به کتاب ولایت فقیه و کتاب البیع روشن ساخت که مقصودش تمام اختیارات پیامبر و امام معصوم در حکومت و اداره جامعه اسلامى است; (3) یعنى تمام اعمال و رفتارهاى افراد جامعه که به نوعى با نظام اجتماعى و حکومتى مرتبط است نه امورى که دلیل بر اختصاص آنها به پیامبر یا معصومان دارد . امام خمینى در کتاب البیع مىفرماید: «جمیع اختیارات حکومتى و سیاست گذارى پیامبر اکرم و ائمه (ع) براى فقیه ثابت است و هیچ فرقى معقول نیست .» در جاى دیگر مىفرماید: «اما اگر براى پیامبر و امام معصوم ولایت و اختیار اجراى طلاق بین دو نفر و یا . . . بدون هیچ مصلحت عمومى باشد، این ولایتبراى فقیه ثابت نیست» ; (4) زیرا این گونه اختیارات به شان حکومتى ایشان ارتباط ندارد . آنچه در مورد فقیه ثابت استشؤون حکومتى است نه مازاد بر آن . پس دخالت در امور شخصى افراد که با نظام اجتماع در جامعه اسلامى هیچ ارتباطى ندارد، از اختیارات ولى فقیه نیست . البته اگر همان طلاق همسر و امور شخصى به نحوى با نظام اجتماعى مرتبط گردد، ولى فقیه مىتواند مداخله کند و به حل و فصل آن بپردازد . مثلا در خصوص خرید منازلى که در مسیر جاده قرار مىگیرند، بدون شک اختیار ولى فقیه ثابت است و مىتواند فرد را به فروش آن وادار سازد; زیرا با مصالح عمومى جامعه ارتباط دارد .
پىنوشت:
1 . در آمدى بر نظام سیاسى اسلام، محمد جواد نوروزى .
2 . پرسشها و پاسخها، استاد محمد تقى مصباح یزدى .
3 . ولایت فقیه، امام خمینى (ره).
4 . کتاب البیع، روح الله الموسوى الخمینى