ولايت مطلقه در سيره عملى و نظرى امام خمينى(ره)

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران مصوب سال 1358 خورشيدى، دو موضوع به شيوه‏اى سنجيده و دقيق مورد توجه قرار نگرفته بود: يك) چگونگى حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان; دو) شيوه بازنگرى در قانون اساسى.
چهارشنبه، 9 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ولايت مطلقه در سيره عملى و نظرى امام خمينى(ره)
ولايت مطلقه در سيره عملى و نظرى امام خمينى(ره)
ولايت مطلقه در سيره عملى و نظرى امام خمينى(ره)

نويسنده: محسن خليلى
آنچه در اين سال‏ها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا مى‏كرد تا گره‏هاى كور قانونى سريعا به نفع مردم و اسلام باز گردد.
امام خمينى قدس‏سره

ديباچه روش شناختى

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران مصوب سال 1358 خورشيدى، دو موضوع به شيوه‏اى سنجيده و دقيق مورد توجه قرار نگرفته بود:
يك) چگونگى حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان;
دو) شيوه بازنگرى در قانون اساسى.
در تجديد نظر سال 1368 خورشيدى، هر دو موضوع با اهميت زياد مورد بحث و بررسى قرار گرفت كه سرانجام آن، پديد آمدن دو راه حل به شكل دو نهاد حقوقى در متن قانون اساسى بود:
الف) قانونى شدن تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام براى حل و فصل نهايى اختلافات بين مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان،
ب) پديد آمدن اصل يكصد و هفتاد و هفتم و نهاد «شوراى بازنگرى قانون‏اساسى‏» براى تبيين شيوه و چگونگى بازنگرى در قانون‏اساسى.
علماى حقوق اساسى، معتقدند قانون اساسى خوب آن است كه صريح، واضح ويكدست‏باشد. در عين حال ساز وكارهاى مربوط به انجام روندهاى قانونى در آن به طرزى دقيق روشن شده باشد به گونه‏اى كه هر اقدامى مستدل و مستند به مواد گوناگون همان قانون شود.
با پيروزى انقلاب اسلامى، نيازمندى پر شتاب به تدوين قانون اساسى، فرصت و فراغت لازم را براى شكل‏گيرى دقيق همه امور در متن قانون‏اساسى فراهم نياورد. چنين حالتى قانون‏اساسى را دچار نوعى كاستى كرده بود. مقاله حاضر قصد دارد از منظر فقهى و حقوقى، سيره عملى و نظرى امام خمينى قدس‏سره را در رفع كاستى‏هاى قانون‏اساسى به بررسى بكشاند. پرسش بنيادين اين نوشته از قرار زير است:
امام خمينى قدس‏سره در رفع كاستى‏هاى قانون‏اساسى جمهورى اسلامى ايران از كدام مبانى و مستندات فقهى و حقوقى بهره برده و در اين زمينه چه شيوه‏اى را به كار بسته‏اند؟
در عين حال مى‏توان دو پرسش فرعى را نيز طرح كرد كه هر كدام مبناى بخشى ازمقاله خواهد بود:
الف) مبانى و مستندات حقوقى و فقهى در تاسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام چه بوده است و امام خمينى قدس‏سره در اين زمينه چه شيوه‏اى را به كار برده‏اند ؟
ب) مبانى و مستندات فقهى و حقوقى در اعمال بازنگرى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران چه بوده است و امام خمينى قدس‏سره در اين زمينه چه شيوه‏اى را به كار برده‏اند؟
اين مقاله بر دو نكته استوار است:
1) تغيير فرادستورى با تغيير غير قانونى يكسان نيست، اولى به روح قانون و فلسفه حقوق پاى بند است و دومى، تجاوز به عرصه قانون است.
2) مبانى و مستندات فقهى وحقوقى در سيره عملى و نظرى امام خمينى قدس‏سره به صورت مضمر موجود بوده و ايشان به دليل شانيت فقهى ممتاز و مقبوليت ناشى از مجدد بودن و مؤسس بودن و محبوبيت نادر الوجود و قانونيت پسينى نيازمند بيان واضح آن نبوده‏اند.

پيشگفتار:

تغييرات فرادستورى در قانون‏اساسى
قوانين اساسى متون مدون و مكتوب ويژه بيان ساز و كارهاى فرمانروايى و فرمانبردارى مى‏باشند. در اين متون از اصول كلى بنيادگيرى نظم عمومى جامعه سخن به ميان مى‏آيد و پيوندهاى بين حكومت كنندگان و حكومت‏پذيران به صورت ارتباطات دو سويه مبتنى بر حق و تكليف پايه ريزى مى‏شود. روابط پديد آمده چهار گانه‏اند: فرد با فرد، فرد با دولت، دولت‏با فرد، ساختارهاى درون دولت‏با همديگر.
قانون‏اساسى هماهنگى و تنظيم پيوندهاى حق و تكليفى چهار گانه را به عهده دارد در هر كدام از اين تعامل‏ها، هم حق و هم تكليف وجود دارد و هر دو سوى ميثاق بايستى خود را متعهد و وفادار به آن بدانند.
قانون‏اساسى ميثاقى هنجار آفرين است كه با اجراى كامل آن، تعاملات اجتماعى قانونمند و رضايت‏آور مى‏شود چون بر پايه يك پيمان دو سويه شكل گرفته است.
محتواى قانون‏اساسى، وضع حقوقى قدرت سياسى است كه طى آن هم مجموعه ساختمان بندى سياسى كشور و هم تنظيم نهادها و سازمان‏ها و توزيع صلاحيت در ميان آن‏ها روشن مى‏شود.

نحوه سرشكن شدن قدرت در ميان فرمانروايان و فرمانبران (1)

ويژگى اصلى هر متن مكتوب و مدونى از قانون آن است كه آشكار و بدون ابهام باشد و همه دقايق فنى و ساز وكارهاى حقوقى در آن معلوم و معين گردد.
اما گاهى به دلايل گوناگون پديد آورندگان اوليه قانون اساسى برخى شيوه‏ها را در متن قانون نمى‏آورند و در صورت بروز مشكل، يافتن راه حل را به آينده موكول مى‏كنند. از سوى ديگر گاهى نيز امكان دارد كه برخى از مسايل را واضعين اوليه قانون اساسى نفهميده و نكته يا نكاتى مهم را فراموش نموده باشند.
گاهى نيز گذر زمان امور تازه‏اى را پديد مى‏آورد كه نسبت‏به زمان تدوين قانون اساسى بسيار جديد و غير قابل پيش بينى محسوب مى‏شوند.
در هرصورت اصلاح قانون اساسى به دو شكل قابل اجرا است:
1) صورت نخست آن است كه راه حل مشكل نوين در متن قانون اساسى موجود باشد و از طريق آن بتوان با برخى تغييرات در برخى از اصول متن قانون، راه حلى قانونى براى رفع مشكل تازه پيدا، پديد آورد. اين شيوه را مى‏توان «بازنگرى در قانون اساسى‏» ناميد.
2) صورت دوم كه كمى پيچيده‏تر به نظر مى‏آيد آن است كه درمتن قانون اساسى هيچ راه حل صريح و واضحى براى رفع مشكل نوين قيد نشده باشد.روش اجرايى در اين صورت را «تغييرات فرادستورى درمتن قانون اساسى‏» مى‏ناميم .
تغييرات فرادستورى به آن دليل چنين ناميده شده‏اند كه از متن قانون اساسى به دست نمى‏آيند ولى براى افزودن به آن پديد مى‏آيند.

گفتار يكم) امام، شوراى نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام

قانون اساسى برترين نظام حقوقى است و انسجام اين نظام تبعيت قواعد فروتر از قواعد برتر را مى‏طلبد. براى تضمين برترى قانون اساسى بايستى چاره‏اى انديشيده شود تا قوانين عادى مصوب مجلس قانونگذار نتواند به محتواى قانون‏اساسى تجاوز كند. (2) اين را در نظام حقوق اساسى جمهورى اسلامى ايران، شوراى نگهبان به عهده گرفته كه به يك تعبير تلفيقى از سه انديشه است:
الف) كوشش براى قالب بندى مصوبات مجلس شوراى اسلامى در چارچوب اسلامى در واكنش به ناديده انگاشتن اصل دوم متمم قانون‏اساسى مشروطيت;
ب) نهادى كه بتواند از تعارض قوانين عادى با قانون‏اساسى جلوگيرى كند، چنين انديشه‏اى در نظامات حقوقى ديگر همانند فرانسه نيز وجود دارد كه كنترل قوانين توسط دستگاه سياسى شوراى قانون‏اساسى است;
ج) بررسى كليه مصوبات مجلس شوراى اسلامى از طريق ارسال خود كار مصوبات به شوراى نگهبان كه آن را به صورت «دستگاه كنترل كننده و مجلس عالى (3) » در آورده است.
نگرشى بر متن مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون‏اساسى نشان مى‏دهد كه خبرگان ملت‏به عنوان پديد آورندگان قانون‏اساسى اصرار داشته‏اند كه مجلس شوراى اسلامى بدون وجود شوراى نگهبان معتبر نباشد.
در جاى جاى مذاكرات آنان روحيه برترى دادن شوراى نگهبان بر مجلس شوراى اسلامى وجود داشته است كه از مشاهده اصول قانون اساسى به خوبى آشكار مى‏شود.
الف) اصل چهارم
خبرگان قانون اساسى در اين اصل (4) از لزوم اسلامى بودن همه قوانين (5) سخن گفته‏اند و نقش شوراى نگهبان را برتر از همه نهادهاى موجود در قانون اساسى دانسته‏اند.
ب) اصل پنجاه و هشتم
در اين اصل (6) واضعين اوليه، بقاى شوراى نگهبان را با گذاشتن جمله «پس از طى مراحلى كه در اصول بعد مى‏آيد» ضمانت كرده‏اند (7) .
ج) اصل هفتاد و يكم
اين اصل نيز با صراحتى تمام بدون آنكه درباره آن مخالف يا موافقى صحبت كند و توضيح و پيشنهاد و سؤال و تذكرى مطرح شود، بدون راى مخالف به تصويب رسيده بود (8) و نشان مى‏داد كه منظور از جمله «حدود مقرر در قانون‏اساسى‏» عبارت از سياق و سبك شرع گرايانه بوده است (9) .
د) اصل هفتاد و دوم
اين اصل نيز كه با اندك تغييرى در مقايسه با قانون‏اساسى كنونى در متن مذاكرات اوليه وارد شده بوده (10) نشان دهنده آن است كه واضعين اوليه، مجلس شوراى اسلامى را در مقامى فروتر از شوراى نگهبان خواسته بوده‏اند.
ه) اصل نودويكم
براى تصويب اين اصل در برخى از زمينه‏ها اختلاف نظرهايى وجود داشته است.
و) اصل نود و سوم
نگرانى از تكرار تاريخ در جريان فراموشى اصل دوم متمم قانون‏اساسى مشروطيت، خبرگان ملت را بر آن داشت كه مجلس بدون شوراى نگهبان را بى‏اعتبار محسوب دارند (11) .
عنايت‏بفرماييد يك مساله ديگرى مطرح شده و آن اين‏كه اگر قرار باشد يك بار خداى ناكرده تاريخ تكرار بشود و مساله تشكيل شوراى نگهبان مثل مساله تراز اول به بوته فراموشى سپرده بشود آن وقت تكليف چه مى‏شود؟ (12) .
نكته ديگرى كه وجود شوراى نگهبان را در موقعيتى بالاتر از مجلس شوراى اسلامى ضرورى مى‏ساخت، شرعيت و اعتبار قوانين مصوب است:
بسيارى از قوانينى كه از مجلس شوراى ملى مى‏گذرد از اين سنخ است كه قوانين حكومتى است. مادام مجتهدينى كه ما آن‏ها را از طرف امام عليه السلام ولو به نحو عمومى كلى منصوب مى‏دانيم تا آن‏ها تصويب نكنند و رويش صحه نگذارند و حكم به لزوم اجرا نكنند براى ما لازم‏الاجرا نيست (13) .
با چنين تاكيد و اصرارى برترى شوراى نگهبان بر مجلس شوراى اسلامى در مجلس خبرگان قانون‏اساسى به تصويب رسيد.
ز) اصل نود و چهارم
اصل نود و چهارم قانون‏اساسى بر اصل يكصد و چهل وپنجم پيش‏نويس قانون اساسى مبتنى بود و با قاطعيت، نظر شوراى نگهبان را لازم‏الاتباع مى‏شمرد:
در صورتى كه شوراى نگهبان قانون عادى را به دليل مخالفت صريح با اصول مسلم شرعى يا ساير اصول اين قانون، متعارض با قانون‏اساسى بداند آن را براى تجديدنظر با ذكر دلايل تعارض به مجلس برمى‏گرداند و مجلس با توجه به دلايل ذكر شده، تجديد نظر به عمل مى‏آورد (14) .
آنچه در مجموع مى‏توان از قانون‏اساسى درباره نقش شوراى نگهبان در ارتباط با مصوبات مجلس شوراى اسلامى دست‏يافت عبارت است از:
15) طبق قواعد حقوقى، شوراى نگهبان ركن ركين كنترل قوانين و مرجع صدور نظريات فنى و رد قوانين است (15) .
2) طبق قانون‏اساسى، تشخيص شوراى نگهبان همواره معتبر بوده و نظر آن بايد پذيرفته شود و مجلس در اين خصوص مكلف به پيروى از شوراى نگهبان است (16) .
3) شوراى نگهبان، هم ماهيتى قضايى و هم قانونگذارى دارد، يعنى تمام مصوبات مجلس را در نظارت خود دارد و اين نظارت استصوابى بر وضع قانون است و هم مى‏تواند همچون مرجع قضايى مجلس را وادار به تجديد نظر در كار خود كند (17) .
پس از تصويب قانون‏اساسى، به تدريج‏برخى از مشكلات پديد آمد، زيرا در قانون‏اساسى، پيش بينى نشده بود كه اگر به هر دليل، مجلس شوراى اسلامى خواسته شوراى نگهبان را اجابت و تمكين نكند، تكليف چيست؟ مى‏توان چنين استدلال كرد:
حاكميت ملى صلاحيت تدوين قوانين را بر عهده مجلس مى‏گذارد و از سوى ديگر حاكميت اسلامى ايجاب مى‏كند كه كليه قوانين بايستى براساس موازين اسلامى باشد. اما در جريان عمل، اصرار فراوان مجلس شوراى اسلامى در بعضى از موارد به مقتضيات و مصالح و تاكيد فقهاى شوراى نگهبان بر مشروعيت قوانين، مسايلى را در جامعه مطرح ساخت (18) .
از يك سو نمايندگان مجلس نمى‏توانستند در مقام تصويب قانون به موازين شرع و اصول قانون‏اساسى بى توجه باشند و از سوى ديگر اعضاى شوراى نگهبان با توجه به قيود وصفى اصول قانون‏اساسى نمى‏توانستند بدون در نظر گرفتن مقتضيات زمان و مسايل روز و موقعيت مكانى و زمانى، بى‏توجه به مصالح اساسى جامعه و تحقيق و تامل كافى در همه جوانب قضيه اختلاف نظر بين دو نهاد مهم مملكتى دو اصطلاح «ضرورت‏» و «مصلحت‏» را وارد سيستم حقوقى كشور كنند. عامل ضرورت از اختلاف شوراى نگهبان و مجلس بر سر قانون اراضى شهرى مصوب مرداد 1360 خورشيدى پديد آمد. شوراى نگهبان اين قانون را مغاير با موازين شرع شناخت و مجلس هم قايل به ضرورت و حكم ثانوى در اين باره بود. نامه پنجم مهر ماه رياست وقت مجلس شوراى اسلامى در همان سال با اين نيت تنظيم شده بود. امام قدس‏سره نيز در نوزدهم همان ماه در نامه‏اى با واگذارى حق تشخيص ضرورت و حرج بر عهده مجلس; مشكل موجود را بر طرف فرمودند. نكته مهمى كه در نامه ايشان وجود داشت آن بود كه اگر اكثريت نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ضرورت وضع مقرراتى را مطابق با شروط ايشان تشخيص مى‏دادند، ديگر شوراى نگهبان از ورود به بحث مطابقت‏يا عدم مطابقت مصوبه با شرع و قانون‏اساسى فارغ مى‏شد و با سكوت در مقابل چنين مصوبه‏هايى زمينه قانونى اجراى نهايى آن را مطابق با اصل نود و چهارم قانون اساسى فراهم مى‏آورد. دراين باره حسين مهرپور مى‏گويد:
خوب به ياد دارم در جلسه‏اى كه همان ايام در محضر امام قدس‏سره بوديم و دبير شوراى نگهبان تقريبا با لحن گله آميز بيان كرد كه حكم اخير جنابعالى به كم شدن اختيار شوراى نگهبان و تفويض اختيار به مجلس شوراى اسلامى تعبير شده است. امام قدس‏سره فرمودند: من چيزى از شوراى نگهبان نگرفتم و به مجلس هم چيزى ندادم، تشخيص موضوع با مجلس و بيان حكم با شوراى نگهبان است (19) .
در كنار بحث «ضرورت‏» عامل «مصلحت نظام‏» به تشكيل نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام منجر شد. زمينه طرح اين مساله به شبهه‏اى بر مى‏گشت كه در برخى از قوانين مصوب الزاماتى براى اشخاص در نظر گرفته مى‏شد. پرسش اصلى از اين قرار بود كه دولت تا چه حد حق دارد در روابط اجتماعى افراد دخالت كند و محدوديت‏هايى بر قرار سازد و امورى را به رغم ميل و اراده آنها تحميل‏كند؟ چنين بحثى به ويژه درباره لايحه قانون كار به اوج خود رسيد و استفتاى وزير وقت كار و امور اجتماعى ديدگاه امام خمينى قدس‏سره را درباره اختيارات دولت آشكار ساخت:
در هر دو صورت چه گذشته و چه حال دولت مى‏تواند شروط الزامى را مقدر نمايد.
به دنبال اين استفتاء، و رد و بدل شدن نامه‏هايى ميان دبير وقت‏شوراى نگهبان و امام خمينى قدس‏سره، ايشان اختيارات دولت اسلامى را با دامنه‏اى وسيع‏تر بيان فرمودند و در نهايت ايشان در نامه‏اى خطاب به امام جمعه محترم وقت تهران، از ولايت مطلقه فقيه و اختيارات وسيع دولت و حكومت اسلامى كه بسيار وسيع‏تر از دفعات پيشين بود، صحبت‏به ميان آوردند. سرانجام اين قضيه به نامه‏اى ختم شد كه در بهمن ماه سال‏1366 خورشيدى، از سوى آقايان سيدعبدالكريم موسوى اردبيلى، سيد على خامنه‏اى، سيداحمد خمينى قدس‏سره ميرحسين موسوى و اكبر هاشمى به امام خمينى قدس‏سره نوشته و طى آن كسب تكليف شد.
در اين نامه آمده است:
در اين صورت [عدم توافق ديدگاه كارشناسانه مجلس و نظر مبتنى بر شرع شوراى نگهبان] مجلس و شوراى نگهبان نمى‏توانند توافق كنند و همين جاست كه نياز به دخالت ولى فقيه و تشخيص موضوع حكم حكومتى پيش مى‏آيد (گر چه موارد فراوانى از اين نمونه‏ها در حقيقت، اختلاف ناشى از نظرات كارشناسانه است كه موضوع احكام اسلام يا كليات قوانين اساسى را خلق مى كند.) اطلاع يافته‏ايم كه جنابعالى در صدد تعيين مرجعى هستيد كه در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شوراى نگهبان از نظر شرع مقدس يا قانون اساسى، با تشخيص مصلحت نظام و جامعه، حكم حكومتى را بيان نمايد. در صورتى كه در اين خصوص به تصميم رسيده باشيد با توجه به اينكه هم اكنون موارد متعددى از مسايل مهم جامعه بلاتكليف مانده سرعت عمل، مطلوب است.
امام خمينى قدس‏سره نيز در تاريخ هفدهم بهمن ماه همان سال پاسخى مرقوم فرمودند كه متن آن بيانگر مبانى فقهى و حقوقى و نيز روحيه مشورت پذيرى و تصميم‏گيرى نهايى به طرزى همزاد است، در اين نامه آمده است:
گر چه به نظر اينجانب پس از طى اين مراحل زير نظر كارشناسان (كه در تشخيص اين امور مرجع هستند) احتياج به اين مرحله نيست، لكن براى غايت احتياط در صورتى كه بين مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد، مجمعى مركب از حضرات آقايان...تشكيل گردد. آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه‏اى است كه گاهى غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مى‏گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهورى اسلامى ايران را تابلوى تمام نماى حل معضلات خويش مى‏دانند.
در نهايت‏حضرت امام قدس‏سره در چهارم ارديبهشت ماه سال 1368 خورشيدى خطاب به رياست وقت جمهورى اسلامى ايران دستور بازنگرى را صادر فرمودند:
در بند ششم اين نامه تكليف مجمع تشخيص مصلحت نظام براى حل معضلات نظام و مشورت رهبرى به صورتى كه قدرتى در عرض قواى ديگر نباشد، معين شده است.

گفتار دوم، امام قدس‏سره و بازنگرى در قانون‏اساسى

يكى ديگر از كاستى‏هاى قانون‏اساسى كه به دليل ضرورت‏هاى انقلاب به سرعت تدوين شده بود، نبود اصلى، براى بازنگرى در قانون‏اساسى و چگونگى آن بود. در متن پيش‏نويس قانون‏اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل يكصد و چهل و هشتم از فصل يازدهم به مساله تجديد نظر در قانون‏اساسى اختصاص يافته بود (20) . اما اين اصل در جلسه شصت و سوم مذاكرات مجلس خبرگان بررسى نهايى قانون اساسى مورد بحث و بررسى قرار گرفت و به تصويب نرسيد.
متن مذاكرات نشان مى‏دهد كه مجلس خبرگان، هم وجود چنين اصلى را قبول داشته و هم اين‏كه مايل نبوده است صراحتا به آن اشاره‏اى بكند (21) .
در تاريخ هفدهم آذرماه سال 58 خورشيدى آيت الله بهشتى ره در باره گفته‏ها ونوشته‏هايى كه خواهان بازنگرى در قانون‏اساسى بودند، نكته‏اى را يادآورى كردند كه بعدها محملى براى بروز بازنگرى سال 1368 خورشيدى در قانون‏اساسى شد:
پس از تجربه، اصل قانون متمم بايد باشد. اين قانون بايد اجرا شود اگر در اثناى اجراى قانون احساس شد كمبودى هست، اين كمبودها از راه صحيح به تصويب ملت مى‏رسد. نه اين‏كه فردا برايش متمم درست كنيم، اين معنى ندارد (22) .
امام خمينى قدس‏سره نيز مايل بودند در جوى آرام و فضايى مناسب انتقادها بيان شود و اگر لازم باشد حتى قانون‏اساسى مورد تجديد نظر قرار گيرد. به همين دليل در تاريخ يكم بهمن ماه سال 1358 خورشيدى پيام كوتاهى دادند كه بيانگر نخستين اقدام عملى و نظرى ايشان است:
ترميم اين اصل [اصل دوازدهم] و بعضى اصول ديگر كه در متمم قانون‏اساسى نوشته مى‏شود و تصويب آن در صلاحيت ملت است و به رفراندوم گذاشته مى‏شود از نظر اينجانب بلامانع است (23) .
قانونگذاران اوليه قانون‏اساسى گر چه به دلايلى چگونگى و شيوه تجديدنظر در قانون‏اساسى را متذكر بودند اما روزنه‏هايى را باز كرده‏اند و در اصل 132 قانون‏اساسى آورده‏اند كه در هنگام احاله وظايف رييس جمهور به شوراى موقت رياست جمهورى نمى‏توان اقدام به تجديد نظر در قانون‏اساسى كرد. مدلول اين اصل نشان مى‏داد كه در شرايط و اوضاع و احوال عادى مى‏توان براى تجديد نظر در قانون‏اساسى اقدام كرد. اما اين‏كه به چه شيوه‏اى و چگونه مى‏توان دست‏به چنين كارى زد در قانون‏اساسى كشورمان نيامده بود.
ساختارهاى چهارگانه رهبرى، قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه تحولات بسيارى به خود ديده بود تا آنجا كه قانون‏اساسى نمى‏توانست‏با محتويات و درون مايه‏هاى خويش رخدادهاى زمانه را توجيه حقوقى و قانونى كند. با پايان گرفتن جنگ هشت‏ساله عراق و ايران فرصت زمانى و آرامش مناسبى پديد آمد تا فضاى سياسى - حقوقى كشور آماده نگاهى دو باره به قانون‏اساسى شود. اما راه حلى قانونى كه در متن قانون‏اساسى آغاز و انجام گام‏هاى بازنگرى را تصريح كرده باشد وجود نداشت و باز به نظر مى‏رسيد كه امام خمينى رهبر و بانى جمهورى اسلامى مى‏بايست‏با بهره‏گيرى از شان مؤسس بودن و اختيارات مطلقه ولى فقيه و مقبوليت و محبوبيت مردمى‏شان دست‏به يك «تغيير فرادستورى‏» بزنند تا گره ناگشوده، از بن بست قانونى مرتفع شود، اما ايشان هنگامى دست‏به كار شدند كه بازنگرى قانون‏اساسى مسبوق به دو نامه‏اى شد كه دو نهاد مهم مملكتى به ايشان نوشتند و در آن ضمن مشورت دهى، با بيانى آشكار خواستار بازنگرى در قانون‏اساسى شدند. در تاريخ 27 فروردين 1368 خورشيدى، عده زيادى از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى با قرائت متن نامه‏اى در جلسه علنى از امام خمينى قدس‏سره تقاضاى اجابت‏خواسته كردند.
قانون‏اساسى جمهورى اسلامى ايران على رغم استحكام و نقاط قوت فراوان و آرمانهاى بلندى كه در آن وجود دارد، همچون ديگر قوانين و تراوشات ذهن بشر خالى از نقص و عيب نبوده و برخى از فصول و اصول آن از جمله:
در باب قوه قضاييه، تشكيلات قوه مجريه مساله رهبرى و غيره داراى ايرادات اساسى است كه بدون اصلاح آن‏ها اداره امور كشور با مشكلات جدى مواجه خواهد بود و اين امر به عنوان تجربه‏اى قطعى‏بر همه كسانى كه ده‏سال گذشته دست اندركار امور بوده‏اند مساله‏اى روشن و واضح است. اينك كه به فضل پروردگار و توجهات خاصه حضرت صاحب‏الامر ارواحنالتراب مقدمه‏الفداء و در سايه رهبرى‏هاى پيامبر گونه آن امام بزرگوار انقلاب اسلامى با سر بلندى تمام اولين دهه پيروزمندانه خود را پشت‏سر گذاشته و على‏رغم توطئه‏هاى بى‏شمار استكبار جهانى دهه دوم را با اعتماد و اطمينان بيشتر در جهت‏سازندگى كشور و گسترش اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله در سراسر گيتى آغاز نموده است، ما نمايندگان مجلس شوراى اسلامى به عنوان منتخبين مردم از محضر شريفتان استدعا داريم چنانچه مصلحت‏بدانيد گروهى را براى بازنگرى در قانون‏اساسى و تهيه پيش نويس اصلاحيه و متمم آن تعيين فرموده تا پس از تاييد مراتب توسط حضرت مستطاب عالى به رفراندوم مردم گذاشته شود.
به دنبال آن، اعضاى شوراى‏عالى قضايى هم نامه‏اى خطاب به ايشان نوشتند و در آن تقاضا كردند كه هياتى براى تجديد نظر در قانون‏اساسى تعيين شود. متن اين نامه كه در تاريخ 29 فروردين همان سال نوشته شده از قرار زير است:
اكنون كه تهيه متمم يا اصلاحيه براى قانون‏اساسى در جامعه مطرح است‏شوراى‏عالى قضايى لازم ديد نظر خود را در اين‏باره به حضور مبارك تقديم كند. تجربه ده ساله نشان داده است كه بعضى از اصول آن در فصول رهبرى و قواى مجريه و قضاييه و مقننه، نياز مبرم به متمم يا اصلاحيه دارد. شوراى‏عالى قضايى پيشنهاد مى‏كند اگر حضرت‏عالى صلاح بدانيد دستور فرماييد هياتى تعيين شود و اصولى را در قسمت‏هاى فوق به عنوان متمم يا اصلاحيه تهيه و به حضور مبارك تقديم نمايد تا در صورت تاييد براى تصويب به آراى عمومى گذاشته شود. با آرزوى طول عمر و سلامتى وجود مبارك.
امام خمينى قدس‏سره نيز با تصميمى مهم روند مشورت دهى و مشورت پذيرى را تكميل و در تاريخ چهارم ارديبهشت همان سال طى حكمى خطاب به رييس جمهورى وقت دستور تشكيل شوراى بازنگرى قانون‏اساسى را صادر كردند:
از آنجا كه پس از كسب ده سال تجربه عينى و عملى از اداره كشور اكثر مسؤولين و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران بر اين عقيده‏اند كه قانون‏اساسى با اين‏كه داراى نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراى نقايص و اشكالاتى است كه در تدوين و تصويب آن به علت جو ملتهب ابتداى پيروزى انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايى جامعه، كمتر به آن توجه شده است، ولى خوشبختانه مساله تتميم قانون‏اساسى پس از يكى دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقايص آن يك ضرورت اجتناب‏ناپذير جامعه اسلامى و انقلاب ماست و چه بسا تاخير در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخى براى كشور و انقلاب گردد و من نيز بنا بر احساس تكليف شرعى و ملى خود از مدت‏ها قبل در فكر حل آن بوده‏ام كه جنگ و مسايل ديگر مانع انجام آن مى‏گرديد. اكنون كه به يارى خداوند بزرگ و دعاى خير حضرت بقية‏الله روحى‏له‏الفداء نظام اسلامى ايران راه سازندگى و رشد و تعالى همه جانبه خود را در پيش گرفته است هياتى را براى رسيدگى به اين امر مهم تعيين نموده‏ام كه پس از بررسى و تدوين و تصويب موارد و اصولى كه ذكر مى‏شود تاييد آن را به آراى عمومى مردم شريف و عزيز آن بگذارند.
الف: حضرات حجج اسلام والمسلمين و آقايانى كه براى اين مهم در نظر گرفته‏ام:
1 - آقاى مشكينى; 2- آقاى طاهرى خرم آبادى; 3 - آقاى مؤمن; 4 - آقاى هاشمى رفسنجانى; 5 - آقاى امينى; 6 - آقاى خامنه‏اى; 7 - آقاى موسوى نخست وزير; 8 - آقاى حسن حبيبى; 9 - آقاى موسوى اردبيلى; 10 - آقاى موسوى خوئينى‏ها; 11 - آقاى محمدى گيلانى 12 - آقاى خزعلى; 13 - آقاى يزدى; 14 - آقاى امامى كاشانى; 15 - آقاى جنتى; 16 - آقاى مهدوى كنى; 17 - آقاى آذرى قمى; 18 - آقاى توسلى; 19 - آقاى كروبى; 20 - آقاى عبدالله نورى. كه آقايان محترم از مجلس خبرگان و قواى مقننه و اجراييه و مجمع تشخيص مصلحت و افرادى ديگر و نيز پنج نفر از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى به انتخاب مجلس انتخاب شده‏اند.
ب: محدوده مسايل مورد بحث:
1- رهبرى; 2- تمركز در مديريت قوه مجريه; 3- تمركز در مديريت قوه قضاييه 4- تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتى كه قواى سه گانه در آن نظارت داشته باشند. 5- تعداد نمايندگان مجلس شوراى اسلامى; 6- مجمع تشخيص مصلحت‏براى حل معضلات نظام و مشورت رهبرى به صورتى كه قدرتى در عرض قواى ديگر نباشد; 7- راه بازنگرى به قانون‏اساسى; 8- تغيير نام مجلس شوراى ملى به مجلس شوراى اسلامى.
ج: مدت براى اين كار حداكثر دو ماه هست.
توفيق حضرات آقايان را از خداوند متعال خواستارم.
شوراى بازنگرى قانون‏اسلامى در تاريخ هفتم ارديبهشت ماه تشكيل شد و تا بيستم تير ماه در چهل و يك جلسه، تغييرات و اصلاحاتى را در متن قانون‏اساسى پديد آورد. سپس در همه پرسى ششم مرداد ماه متن جديد قانون‏اساسى از تصويب ملت هم گذشت. يكى از محصولات شوراى بازنگرى افزودن فصل چهاردهم و اصل يكصد و هفتاد و هفتم براى بازنگرى در قانون‏اساسى است.

مبانى و مستندات فقهى

اجتهاد عبارت است از استخراج و استنباط احكام شرعى فرعى از ادله شرعى به قدر استفراغ وسع استنباط كننده و غايت آن هدايت افراد و جامعه در اجرا و انجام امور، مطابق شرع انور است. اجتهاد مطلوب در اين برهه از زمان نيازمند عوامل متعددى است و با موانع گوناگونى روبرو است كه اين مختصر را مجال ذكر آن نيست.
مبانى فقهى كه مى‏توان با استفاده از مشى وروش فقهى و اصولى حضرت امام 1 به صورت غير مستقيم در انجام «تغييرات فرادستورى قانون‏اساسى‏» بدون رتبه بندى ترجيحى را به آن استنباط جست‏به قرار زير است:

عقل و مستقلات عقلى

عقل عالى‏ترين قوه شناخت‏بشر است كه در تميز مصالح و مفاسد كارآمدى بسيار دارد. حكم عقلى نوعى حكم واقعى است كه بر قاعده تحسين بنا مى‏يابد و خود قادر به شناخت‏حسن و قبح است. دليل عقلى دو گونه است:
الف) غير مستقلات عقلى بدين معنا كه گاهى شرع دستورى مى‏دهد. كه لازمه يا مقدمه آن چيز ديگرى است در اين صورت عقل آن را نيز لازم مى‏داند (24) .
ب) مستقلات عقلى بدين معنا كه عقل داراى نوعى ادراك مستقل است‏بدون توجه به خطاب شرع يا ارشاد شارع، چنانكه عقل بدون التفات به حكم شرع به درك و شناخت‏حقيقى نايل مى‏آيد مانند آنكه هرگونه ظلم و تجاوز محكوم و هرگونه رفتار و كردار خوب مطلوب است (25) .
به همين دليل به رغم آنكه قاعده تلازم، از تطابق شرع و عقل سخن مى‏گويد ولى واجب شرعى و واجب عقلى از همديگر تفكيك شده‏اند (26) ، تا نشانگر آن باشد كه انسان‏ها پيش از آنكه متدين و متشرع باشند به واسطه صفات و ملكات نوعى، انسان آفريده شده‏اند. از آثار فقهى و اصولى امام خمينى قدس‏سره بر مى‏آيد كه ايشان عقل را فى‏الجمله قادر به درك و دسترسى به مصالح و مفاسد مى‏دانند (27) .
از واضح‏ترين احكام عقل، لزوم بسط عدالت، تعليم و تربيت، حفظ نظم، رفع ظلم و سد ثغور و ممانعت از تجاوز بيگانگان در همه اعصار و امصار است (28) .

بنا و سيره عقلا

بناى عقلا عبارت است از رفتار فردى و جمعى عقلا و سيره عقلا عبارت است از منش مستمر عقلا كه به صورت يك هنجار رفتارى از آن تبعيت مى‏شود مثلا اين‏كه; اگر اختلاف مانع اجماع بود، پيروى از راى اكثريت نيكو است و امورى از اين قبيل، همگى جزء ارتكازهاى عقلى يا كانون‏هاى مشترك توجه عقلى هستند.امام خمينى قدس‏سره در زمينه پذيرش سيره عقلا گام‏هايى بسيار بر داشته و مفهوم ديگرى از آن را تبيين كرده‏اند:
اگر سيره عقلا ولو در زمان‏ها پس از وجود يا حضور امام عليه السلام مثلا در زمان ما غلط و خطا باشد بر ائمه: كه حافظ و نگهبان شريعت‏اند و مى‏دانسته‏اند كه در دوره‏هاى بعدى چه پيش مى‏آيد لازم است كه در همان زمان خود درباره حوادث اتفاقيه دوره‏هاى متاخر عكس‏العمل نشان دهند (29) .

ضرورت و مصلحت

روح شريعت همواره بر پايه مصلحت عمومى و آسان‏گيرى در كارها بنا شده و عقل نيز بر آن صحه گذارده است، به گونه‏اى كه با ملاحظه ضرورت مى‏توان برخلاف نص عمل كرد، و از اين رو گفته‏اند:
راى مختار نزد فقيهان آن است كه هنگام ضرورت، عمل بر خلاف نص جايز است (30) .
ولى بايد دفع ضرر به قدر لزوم باشد و اباحه ناشى از ضرورت به صورت استثنايى مورد تبعيت قرار گيرد و با رفع حالت اضطرار بايد به قاعده اصلى بازگشت.
در تشخيص مصلحت جامعه نيز شروطى است كه بايد آن را از باب ابزار تحقق مقاصد شرعى مراعات كرد:
32) مصالح در طول احكام شريعت‏باشد و به نحوى آن را مورد پوشش قرار دهد;
2) مصالح مهم‏تر و رعايت قانون اهم و مهم ضرورى است;
3) در استحصال مصالح، مرجعيت تشخيص مصالح، مهم است و بر رعايت جهات كارشناسى و خبرويت و مشورت پذيرى تاكيد شده است (31) .
مصالح حكومتى مجموع اختياراتى است كه در شكل بندى نهادهاى حكومتى در دولت اسلامى به حاكم اسلامى واگذار شده و مطابق با نظر امام خمينى قدس‏سره تشخيص آن بر عهده فقيه عادلى است كه تمامى شؤون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين: را (در حكومت) داراست.
و اگر مصلحت اقتضا كند، شخص والى مى‏تواند فرمان‏هايى صادر كند كه اطاعت از آنها برمردم واجب است (32) .

حفظ نظام و حفظ بيضه اسلام

حفظ نظام و بيضه اسلام مستند به بناى عقلا و از اوضح قطعيات است. بنا براين شارع مقدس هيچگاه راضى به اخلال در آن نيست:
مراد از حفظ نظام، نگهدارى آراستگى در درون جامعه اسلامى و بسامان كردن روابط بين مردم و سازمان‏ها ونهادهاى اجتماعى است. حفظ نظام به اين معنى در برابر از هم گسيختگى و هرج ومرج به كار برده مى‏شود (33) .
امام خمينى قدس‏سره معتقدند فقيه مانند حصاردور شهر، حافظ و نگاهبان دين و مملكت است و در اين صورت:
حفظ نظام از واجب‏هاى مؤكد و از هم گسستگى امور مسلمانان از جمله امور ناخوشايند است. برآوردن اين هدف‏ها بدون وجود والى و برقرارى حكومت نشايد (34) .

مقدمه واجب

حفظ نظام اسلامى و دارابودن يك قانون‏اساسى كارآمد براى اداره جامعه اسلامى يك ضرورت و واجب عقلى و شرعى و مقتضاى مصلحت جامعه است و هر گاه حفظ نظام و كارآمد بودن قانون‏اساسى كه مستلزم تغييرات فرادستورى باشد، انجام آن از باب مقدمه واجب، واجب است و بايد به آن اهتمام كرد.

سد ذرايع و فتح ذرايع

ذرايع روش نيل به اهداف شرع و التزام به احكام آن است (35) . كه در صورت فتح، آدميان مجاز به انجام اباحات و در صورت سد، محروم از انجام محرمات مى‏شوند. در جهان اسلام با استفاده از تجربه بشرى قانون‏اساسى ابزار و عامل براى عينيت‏يافتگى مصالح خمسه است. فرمان صريح عقل و شرع به حفظ نظم و انتظام جامعه اسلامى كه مساوى با تجهيز ابزارى متن مكتوب قانون‏اساسى و نهى از نداشتن آن و تغيير و اصلاح آن در مواقع لزوم از باب عدم اخلال در نظام اسلامى است.

قاعده فقهى اقربيت

از باب « الاقرب يمنع الابعد» در قضيه انجام تغييرات فرادستورى در قانون‏اساسى نقص قانون‏اساسى و ضرورت اصلاح آن قول اجماعى محسوب مى‏شد اما سؤال آن بود كه چه كسى اصلاح كند و چه كسى دستور حل و فصل دهد؟ عقل سليم با استفاده از قاعده اقربيت، حكم مى‏كند كه صالح‏ترين و نزديك‏ترين فرد به حوزه انجام تغيير فرادستورى در قانون‏اساسى شخص امام خمينى قدس‏سره است زيرا ايشان مؤسس انقلاب اسلامى و رهبر جمهورى اسلامى و مرجع عام و داراى محبوبيت و مقبوليت كم مانندى بوده است، و علاوه بر اين‏ها ولى‏فقيه و به طور غير مستقيم پديد آورنده قانون‏اساسى بوده است.

قاعده فقهى اذن

اذن در شيئى، مستلزم اذن در لوازم آن است. اين قاعده از دلالت استلزامى عقلى به دست مى‏آيد هنگامى كه شارع مقدس لزوم وجود قانون‏اساسى را رد نكرده و امضاء نموده است، ولى‏فقيه كه از جانب معصوم ماذون است نيز حكم به امضاى قانون‏اساسى و تسليم در برابر آن را داده و معلوم است كه در صورت نقص، عقل و شرع حكم مى‏كند كه رفع نقص شود.

حجيت‏بينه

اين قاعده مبتنى بر خبر و گواهى دو مرد عادل است كه بينه محسوب مى‏شود و حجت معتبرى است‏بر مجتهد و شنونده. نامه نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و شوراى عالى قضايى به امام خمينى قدس‏سره مبنى بر آنكه قانون‏اساسى جمهورى اسلامى ايران در برخى زمينه‏ها دچار كمبود و كاستى است‏براى رهبر انقلاب بينه‏اى مهم محسوب مى‏شد. همچنين روند حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان كه سرانجام به تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام منجر شد، نشان از وجود بينه‏هاى گوناگونى داشت كه هر كدام حجت را براى ولى‏فقيه زمانه اتمام مى‏كردند، به ويژه‏نامه سران نظام جمهورى اسلامى به امام خمينى قدس‏سره مبنى بر آنكه اختلاف مجلس و شوراى نگهبان بسيارى از امور مهمه جامعه را معطل كرده است، بينه‏اى قوى و حجتى نيرومند براى انجام تغييرات فرادستورى در قانون‏اساسى محسوب مى‏شد. حجيت‏بينه به معناى ديگر مى‏تواند همان مشورت پذيرى حاكم اسلامى باشد كه خود امر مشورت، هم در سيره عقلا مقبول است و هم در مد نظر آوردن مسلمين جايگاه ويژه‏اى دارد. از يك سو غبطه مسلمين ايجاب مى‏كند كه ولى فقيه در تمام موضوعات مهم با ديگران مشورت كند (36) ، و از ديگر سو به حكم عقل و سيره عقلا بر حاكم لازم است كه در مشورت نظر اكثريت را مراعات كنند (37) زيرا:
1) هنگامى كه صاحب نظران در يك مساله اختلاف داشته باشند چون نظر مطابق با واقع واحد است هرگاه طرفداران يك نظر بيشتر باشند عقل احتمال خطاى آن نظر را كمتر از نظر مقابل كه طرفداران كمى دارد مى‏داند در نتيجه:
الف) اخذ به نظر اكثريت از جهت عقلى ارجح است;
ب) اخذ نظر اكثريت از جهت عقلى ابعد از خطاست;
ج) عقل ما را به ترجيح راجح ملزم مى‏داند;
د) ترجيح مرجوح نيز از نظر عقلى قبيح است.
2) مشورت از امورى است كه بناى عقلاى عالم بر آن است، چون بناى عقلا بر عمل به اكثريت است و شارع مقدس هم از آن جلوگيرى نفرموده دليل بر ممضى بودن آن و مطابقت نظر شارع مقدس با عقلاى عالم است.
3) مشورت براى ولى‏فقيه هم طريقيت و هم موضوعيت دارد، بنابراين بر حاكم لازم است كه پس از مشورت به نظريه همه يا اكثريت مشاوران اعتنا كند.
در انجام تغييرات فرادستورى در قانون‏اساسى امام خمينى قدس‏سره نه تنها به روند مشورت‏دهى، مشورت پذيرى و برنامه سازى و تصميم‏گيرى پايبند بودند بلكه نظر اكثريت را مورد توجه قرار مى‏دادند.

نتيجه‏گيرى نهايى

الف) در دين اسلام كمبود قانونى وجود ندارد و هيچ موضوع مهمى نيست كه اسلام براى آن تكليفى مقرر نكرده باشد.
ب) فتوا دادن بدون توجه به عرف، سيره، زمان و مكان، بناى عقلا، ارتكاز عقلى، عادت، سنت و طريقه عقلا نوعى كهنه نگرى و عدم توجه به مستحدثات زمانه است.
ج) موضوعات عرفى موضوعاتى هستند كه شارع در آنها تصرف نكرده و معيار شناخت و تعيين مصداق آن همان عرف است.
د) احكام امضايى، احكامى هستند كه پيش از تبيين شريعت و خارج از چارچوب وضع آن در ميان عرف مردم و عاقلان قوم وضع شده و موجود هستند و شارع اين احكام را مخالف ساير احكام اختراعى يا تاسيسى خود نديده و از اين‏رو آن‏ها را امضاء نموده است.
ه’) منطقة‏الفراغ، منطقه‏اى است كه حكم الزامى اثباتى يا وجوب، و سلبى يا حرمت در آن وارد نشده است.
و) حكم لزوم اصلاح قانون‏اساسى اگر از ديدگاه تكليف به حفظ نظام، حفظ بيضه اسلام، حفظ دماء و فروج و اموال، عدم ضرر، نفى سبيل و بعض ديگر از قواعد فقهيه نگريسته شود، جزء احكام تكليفيه است و اگر از منظر لزوم ايقاع صحيح قانون يا عقد صحيح آن نگاه شود از احكام وضعيه به شمار مى‏آيد و در هر دو تقدير قابل دفاع است‏يعنى، اصلاح قانون‏اساسى هم واجب است و هم بايستى صحيح واقع شود.

پي نوشت :

1) حقوق اساسى و نهادهاى سياسى، ابوالفضل قاضى، دانشگاه تهران، اسفند 68، ص 90.
2) گفتارهايى در حقوق عمومى، ابوالفضل قاضى، ص 109.
3) حقوق اساسى و نهادهاى سياسى، ابوالفضل قاضى، ص 113.
4) راهنماى مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى، چاپ 68 ص 58-60.
5) همان، ص 318 - 319.
6) مذاكرات خبرگان قانون‏اساسى، جلد اول، ص 128.
7) همان، جلد اول، ص 544 - 551.
8) همان، جلد چهارم، ص 143.
9) همان، ج 2، ص 835.
10) همان، ج 2، ص 836.
11) همان، ج 2، ص 1077 - 1084.
12) همان، ص 1084.
13) همان، ص 1083.
14) راهنماى صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى، ص 169.
15) گفتارهايى در حقوق عمومى، ص 125.
16) ديده‏گاه‏هاى جديد در مسائل حقوقى، حسين مهرپور، چاپ دوم، 47.
17) فلسفه حقوق، ناصر كاتوزيان، ج 2، ص 80.
18) ديدگاه‏هاى جديد در مسايل حقوقى، حسين مهرپور چاپ دوم، 47.
19) همان، ص 51.
20) راهنماى مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى، ص‏20-21.
21) بررسى تاثير تحولات پس از پيروزى انقلاب اسلامى قانون‏اساسى، ص 153.
22) همان، ص 155.
23) همان، ص 156.
24) مبانى استنباط حقوق اساسى، ابوالحسن محمدى ص 195.
25) همان ومنابع اجتهاد، ابراهيم جناتى، ص 264.
26) اصول الاستنباط، على نقى حيدرى، ص 60.
27) روش كشف ملاك و نقش آن در تغيير احكام، ص 12 و 134.
28) كتاب البيع، امام خمينى‏قدس سره ج 2، ص 426.
29) مبادى فقه و اصول، 208.
30) فلسفه قانونگذارى در اسلام، صبحى مجمصانى، ترجمه اسماعيل گلستانى، ص 204.
31) مبانى احكام حكومتى از ديدگاه امام خمينى‏قدس سره، ص 356 - 358.
32) كتاب البيع، امام خمينى‏قدس سره، ص 467.
33) فقه مصلحت نظام، على‏اكبر كلانترى، مجله فقه سال چهارم، ش 11و12، صص 211 - 218.
34) مبانى استنباط، ابوالحسن محمدى، ص 200 - 202.
35) مصلحت‏شرعى و حاكميّت‏سياسى، هشام احمد عوض جعفر، ترجمه اصغر افتخارى، مجله حكومت اسلامى، سال سوم، ش‏3، ص 11.
36) در آمدى بر حقوق اسلامى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، ص 353.
37) اعتبار راى اكثريت، مجله حكومت اسلامى، سال دوم، ش 4 ص 148.

منبع: مجله پيام حوزه، شماره 24




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما