سنت گرايان به دنبال چه ميگردند؟
نويسنده:عطاء الله عاشوري
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6296
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6296
اشاره:
سنت گرايى رويکردى ست که برخى از انديشمندان از جمله سيد حسين نصر در تقابل با دنياى مدرن برگزيده اند و به بازگشت به حقايقى که قبل از دنياى مدرن بين انسان ها و جامعه بشرى جارى بوده است تاکيد دارند. براى تبيين انديشه ايشان با وقوف به اين مطلب که معناى سنت در نزد سنت گرايان با معناى رايج در عرف تفاوت دارد، اين سطور نگاشته شده است؛در دنياى مدرن انسانيت و کيفيت ذاتى افراد (شخصيت انسانها و احساسات و عواطفشان) فراموش شده است. در بينش سنتى (سنت از ديد سنتگرايان) شخصيت و علايق افراد که بر اساس روحيه و قدرت هاى نفسانى افراد تعيين مىشود، نوع فعاليت آنها را مشخص مىکند. اما در بينش غيرسنتى و مدرن چون افراد صرفا عدد به شمار مى آيند و آمارگونه با آنها برخورد مىشود، مىتوانند جاى يکديگر گذاشته شوند؛ پس به کيفيات اشخاص توجه نمى شود بلکه کميت است که اهميت دارد. اين نظر و عقيده منجر به فعاليت منحصرا ماشينى و خالى از هر گونه حقيقت انسانى مى شود. منظور از حقيقت انسانى همان وجه تمايز ميان حيوان و انسان است؛ اما عدم توجه به اين وجه همان چيزى است که در دنياى مدرن شاهد آنيم. کارگرها بدون اينکه حق اعمال نظر داشته باشند صرفا بايد ماشين صنعت را راه بيندازند تا در جهت رفاه بشر و بالطبع جامعه بشرى موثر شوند. در اينجا رفاه است که موضوعيت مى يابد نه انسانيت انسان.
در اين ميان مهم نيست کارگر X پيچ ها را سفت کرده باشد يا کارگرY ؛ مهم نتيجه است که بايد حاصل شود. در همين جامعه که انسان ها براى رفاه و امنيت بيشتر کار مىکنند، براى استراحت وارد خانه هايى مىشوند که مثل کندوى زنبور يک شکل و يکنواخت ساخته شده است؛ يکنواختى آزاردهنده و تکراري. ديوارهاى خالى از نقش و نگار و زواياى خشک ساختمانها که به عينه در تمام خانه هاى مجاور تکرار شده است، سيطره کميت را در دنياى متجدد و مدرن آشکار مىکند. سيطره اى که کيفيت سنتى را زير پا مى نهد؛ براى مثال امروزه در برج ها و شهرک ها مجموعه اى از خانه هاى يک شکل ساخته مى شود و هزاران خانوار را در خود جاى مىدهد.
در عين حال اگر به گذشته فرهنگى و تاريخى خود نظر بيندازيم مى بينيم که نه تنها در جامعه اى کيفى زندگى مى کرديم بلکه عقايد و احساسات مذهبى و ميهنى ما نيز در آنها رعايت مى شد. ديوارهاى مسجد شيخ لطف الله در اصفهان که پر است از نقوش اسليمى و گياهي، چشم هر بيننده اى را نوازش مى دهد و در عين حال حامل مفاهيم اسلامى است که در اينجا مجال بحث در مورد آن وجود ندارد. خانه هاى مسکونى ما در گذشته با بيرونى و اندرونى و هشتى و شاه نشين و ... هم رعايت فرهنگى مردم جامعه را مىکرد هم مذهب آنها. مثلا وقتى مهمانى وارد خانه مى شد زن مسلمان در امنيت کامل بود و مجبور نبود از مقابل او رد شود بلکه به طريقى زيرکانه تسلط او بر تمام خانه لحاظ شده بود. تمام اتاق ها به هم راه داشتند و به اين ترتيب زن مسلمان با حفظ شئونات فرهنگى و مذهبى خويش به تدبير امور منزل نيز مى پرداخت. يا در جايى که مهمان ها زن و مرد بودند لزومى نبود در مقابل هم يا پهلو به پهلو بنشينند بلکه مهمانخانه حالت ايوان مانند داشت و به صورت 2 طبقه؛ زنها در طبقه بالا و مردها در طبقه پايين. اين کار چند خصوصيت داشت؛ يکى اينکه زن خانه تسلط کامل بر مهمانها داشت؛ چه مرد چه زن. و دوم اينکه صدا از لحاظ فيزيکى خصوصيتى دارد که بالا مى آيد؛ اما به سختى پايين مى رود. اين امر باعث مى شد که در حالتهاى طبيعى صدا در طبقه پايين شنيده نشود. از اينکه بگذريم به دالان و رويى خانه مى رسيم. اين دالان باعث مى شد که چشم افراد بيگانه خارج از خانه با باز شدن در فضاى شخصى خانه را نبيند.
مولفه هاى ديگرى نيز در خانه هاى قديمى و به اصطلاح سنتى رعايت مى شده که به علل مختلف فراموش گشته است؛ اما امروزه تمام احوالات مدرنيته وارد هر جامعه و فرهنگى شده است و نه تنها در ايران بلکه در خيلى از ممالک ديگر جنبه هاى فرهنگى جاى خود را به کميت (زياد شدن) و کوچک شدن داده است.
سنتگرايان معروف و به عبارتى موسسان اين انديشه در دنياى مدرنيته به دنيا آمدند اما با هوش سرشار و فهم عميقشان در طول حيات پربرکتى که داشتند سقوط و تباهى بشريت را در آينده دنياى مدرن پيشبينى کردند؛ آنها در پى حقيقت و رهايى بشر بودند. حال و آينده در دست مدرنيسم بود اما براى بازپسگيرى آينده بايد مبانى و مصالحى را دريافت مى کردند که حقيقت گمشده و معرفت الهى را حمل مىکرد؛ پس براى بازيافت حقيقت چاره اى جز تفحص در گذشته نداشتند.
هر يک از اديان قلب و منشا سنتى بودند که اصول آن دين را در حوزه هاى گوناگون گسترده است. تمدنها و عوالمى که به وسيله آئين هندو، تائو، بودا، اسلام، مسيحيت و ديگر اديان پديد آمدند، هر يک جهانى سنتى محسوب مى شوند.
حکمت خالده يا همان جاودان خرد فلسفهاى است که به دنبال حقيقت و معرفتى مى گردد که بشر را به منزلگاه اصلى اش و آنچه لايق انسانيت اوست برساند.
به اذعان اکثر سنتگرايان، اسلام زنده ترين دين معنوى است. موسسان و بزرگان اين تفکر مثل شوآن و گنون مسلمان شدند و به قول گنون گمشده خود را در شيعه يافتند. به عقيده سنتگرايان، دين چيزى است که آدمى را سرسپرده خدا مىکند و در همان حال انسان ها را به عنوان يک جامعه (امت) سرسپرده يکديگر مى کند. در چنين جامعه اى منافع اشخاص در تعارض با هم قرار نمى گيرد چون منافع انسانها در جهت تامين منافع يکديگر قرار مى گيرد؛ پس در جهت رسيدن به اهداف يکديگر کمک مى کنند. صلح و آرامش چنين جامعه اى مديون سنت آن جامعه است. سنتى که منشا آن دين و در معنايى خاصتر آئين وحيانى است. و هرچه اين سنت غنى تر و به حقيقت نزديک تر باشد صلح و امنيت در آن جامعه بيشتر خواهد بود. البته بايد توجه داشت که مهم صلح و امنيت نيست بلکه مهم بسترهايى براى کامل شدن و تعالى انسانهاست که فقط در چنين جامعه اى رخ مىدهد نه در جامعه اى مدرن.
سنت در نزد انسانهاى پيش از مدرن مثل حکايت بچه ماهيانى بود که پيش مادر خود رفتند و از او سوال کردند که آب چيست؟ مادر با لبخندى به آنها جواب داد خيلى خوشحال مى شوم که شما را راهنمايى کنم اما به شرط اينکه برويد و براى من چيزى را بياوريد که آب نباشد و يا تاثير آب در آن موجود نباشد. سنت در زندگى انسان پيش از مدرن اين گونه بوده است؛ يعنى در جاى جاى زندگى او تاثير داشته است. پس دليل اينکه در گذشته واژه سنت کاربرد نداشته همين مسئله است؛ چون در همه جا به چشم مى خورده و هميشه بوده است؛ پس لزومى نداشته انسان به دنبال کشف و جستجوى آن تلاش کند. بر اين اساس است که نظر سنت گرايان بيشتر به گذشته معطوف مى شود اما براى آنها گذشته موضوعيت ندارد؛ ولى چون حال و آينده در اختيار مدرنيسم است زمان ديگرى براى جستجوى حقيقت باقى نمى ماند.
بعضى از ناقدان سنتگرايى قائل هستند که آنها به گذشته نوعى غم نوستالژيک دارند و مى خواهند به گذشته رجوع کنند و اگر قدرتشان برسد آن را احيا کنند. تصور عرف از اين بحث اين است که سنتگرايان مى خواهند سبک خانه هاى قديمى و کوچه هاى باريک و رفت و آمد چهارپايان را احيا کنند و تمام مظاهر تکنولوژى مثل موبايل، اينترنت و تلويزيون و ... را کنار بگذارند. اين تصور همان قدر اشتباه است که بازگشت به چنين گذشته اى دور از عقل. سنتگرايان فقط به دنبال حقيقتى مى گردند که بشريت را از سيطره کميت نجات دهد و دين و ارتباط انسان با عالم معنا را از پستوها به سطح جامعه بکشاند.