عصر طلايي

آن گاه كه زمان ظهور فرا رسد و رهايي بخش جهان از پشت پرده غيبت بيرون آيد و رخ نماياند، خداوند متعال امر او را در يك شب اصلاح مي كند1 و همه زيباييهاي پس از ظهور، يك به يك آشكار مي شود.صبح ظهور وقتي بندگان خدا از خواب بيدار مي شوند دستي بر سر آنها كشيده مي شود. به خود مي نگرند، به دانسته ها و قدرت فهم و دريافت عقلي خويش، ناگهان مي بينند كه نور ايمان در قلب آنان مي تابد به درخشندگي خورشيد2 و قدرت و تواني در خويش مي بينند باورنكردني. هر يك قدرت چهل مرد را پيدا مي كنند3. ايمان و توان، اولين هديه هايي است كه از دوست مي گيرند.
سه‌شنبه، 21 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عصر طلايي
عصر طلايي
عصر طلايي

نويسنده:ن. طيبي
منبع:ماهنامه موعود
آن گاه كه زمان ظهور فرا رسد و رهايي بخش جهان از پشت پرده غيبت بيرون آيد و رخ نماياند، خداوند متعال امر او را در يك شب اصلاح مي كند1 و همه زيباييهاي پس از ظهور، يك به يك آشكار مي شود.صبح ظهور وقتي بندگان خدا از خواب بيدار مي شوند دستي بر سر آنها كشيده مي شود. به خود مي نگرند، به دانسته ها و قدرت فهم و دريافت عقلي خويش، ناگهان مي بينند كه نور ايمان در قلب آنان مي تابد به درخشندگي خورشيد2 و قدرت و تواني در خويش مي بينند باورنكردني. هر يك قدرت چهل مرد را پيدا مي كنند3. ايمان و توان، اولين هديه هايي است كه از دوست مي گيرند.نشاط و شادماني چنان بر وجود آنها سايه مي افكند كه حتي مردگان نيز در قبر شاد مي شوند4 و از نسيم ظهور آن مرد بزرگ، حياتي دوباره مي يابند.
پيش از اين، بندگان خدا پراكنده بودند و هر يك در انديشه اي متفاوت. پس از ظهور، دستي بر سرهاي آنان كشيده مي شود و عقلهاي آنها را به يك سو جهت مي دهد5. افكار آشفته و متفرق جمع مي شوند و گويي همه عقلها به يك عقل؛ آن هم «عقل كامل» تبديل مي شوند؛ چونان قطره هايي كه از سرتاسر كره زمين جمع مي شوند و به رودها مي ريزند و راههاي دراز را معجزه آسا مي پيمايند تا به دريا ريزند. آنان ديگر قطره نيستند. نام شناسنامه اي آنها از قطره به دريا تغيير مي كند و همه يك هويت مي يابند؛ دريا، درياي بيكران.
بندگان خدا در آن روز به يك حقيقت مي انديشند و عقربه ذهن و عقل آنها يك نقطه را نشان مي دهد و آن پيروي از حق و راستي است. ديگر هيچ كس واژه «من» را به كار نمي برد و «ما» را جايگزين همة منيت‌ها مي‌شود. وقتي آن دست آسماني بر سرها كشيده مي شود، اخلاق (احلام)6 مردم كامل مي شود. رذايل اخلاقي از وجود آنها رخت برمي بندد و فضايل، نيكيها و بزرگواري همچون دانه هاي مرواريد، صدف وجود آنان را مزين مي كند. خشم و شهوت و وهم و بي عدالتي با اين مردم بيگانه مي شود و آرامش و وقار و تعادل و عدالت از سيماي آنان هويدا مي گردد. آري، روزي كه او مي آيد. بغض و كينه از دلهاي بندگان مي رود و اين  گونه اخلاق آنها كامل مي شود7. ترس و بخل از شيعيان دور مي شود و آرامش و سخاوت جايگزين آن مي گردد.8 خداوند، مردمان شايسته اي را حاكم خواهد كرد كه زمين را پر از عدل و داد مي كنند9 و افراد پست و فاسد را روي زمين باقي نمي گذارد10.
اينك مردمان امت اسلام مبهوت اين تحول، بر جاي ايستاده و خويش را تحليل مي كنند و سپس به خانه خود نظر مي كنند و مي بينند كه زنان آنها در خانه ها به كتاب خدا و سنت پيامبرش قضاوت مي كنند11 و چنان چشمه هاي دانش و حكمت بر سرزمين وجود و ذهن آنها جاري شده است كه جز حق و منطق بر زبان نمي رانند. فرهنگ و دانش مردم در آن روز به اوج مي رسد و بديهي است وقتي بانويي به كتاب خدا و سنت پيامبر او قضاوت كند، انحراف در او راه نخواهد يافت و اين گونه، احساسات زنانه كه همواره مانع قضاوتهاي عادلانه بود جاي خود را به استدلال عقلاني و وحياني و همسويي با كتاب خدا مي دهد و زنان در خانه خويش بر مسند قضاوت مي نشينند.پدران و مادران، شگفت زده كودكان خود را مي بينند كه با مارها و عقربها بازي مي كنند بدون آنكه آزاري به آنان رسد12. خدايا! چه شده است؟ طبيعت عقرب نيش زدن است و مار، زهر افشاني! كجا رفت غريزه حيواني و طبع وحشي، خشن و گزنده آنها؟!
شايد آن امروز خشونت و زهرافشاني و نيش زهرآگين، بي اثر شده است و يا حيوانات وحشي به مرحله اي از كمال حيواني دست يافته اند كه همزيستي در كنار انسان را تجربه كنند و آنها نيز اهلي شوند.
دنيا به گونه اي ديگر است. صلح و آرامش جايگزين جنگ و خونريزي شده و دوستي و محبت به جاي دشمني و درنده خويي نشسته است.
هركس در گوشه اي از شهر خويش مي بيند كه ميش و گرگ در يك محل با يكديگر مي چرخند و در كنار هم زندگي مي كنند13 خوي ددمنشي گرگ و ترس و هراس ميش در اينجا ديده نمي شود و اين زيباترين نماي صلح در آن عصر طلايي است. وقتي گرگ چنين آرام و رام مي شود چگونه انسان متمدن در انديشه جنگ و سلطه باشد؟ بنابراين حتي انسانهاي گرگ صفت نيز در آن روز از سيرت حيواني خارج شده و با صورت انساني خويش هماهنگ مي گردند.

امنيت رواني

دلهاي مؤمنان از ترس خالي شده و قلوب دشمنان آنها آكنده از ترس و وحشت مي گردد14. همان گونه كه خداوند متعال در نبرد بدر با ايجاد رعب در دل دشمنان و فرستادن فرشتگان براي ياري مسلمانان - كه تعدادشان در برابر مشركان بسيار اندك بود - دلهاي مؤمنان را از ترس خالي نمود، در زمان ظهور نيز چنين خواهد شد.
بيماري ها، اعم از روحي و جسمي بهبود مي يابد و ضعفها و ناتواني ها به قوت و قدرت تبديل مي شود. توان جسمي ياوران حضرت چنان افزوده شود كه از شير، شجاع تر و از نيزه، برنده تر شوند به گونه اي كه دشمن را با پاها بر زمين افكنند و با دست او را بشكنند15، زيرا هر مؤمني در زمان ظهور، قدرت چهل مرد را مي يابد و قدرت خداوند نسبت به آنچه در آن روز انجام مي دهد بسيار بيشتر است.اهل آسمان و زمين، پرندگان، وحوش و ماهيان درياها به خاطر وجود حضرت حجت(ع) شاد مي شوند و هيچ مؤمني ديده نمي شود مگر آن كه اين شادي و نشاط در قلب او وارد شده باشد و يا اگر مرده است اين نشاط بر قبر او داخل مي شود.16
در آن روز مردم با چهره هاي شادمان و گشاده در سطح شهر رفت و آمد مي كنند و اين شادي برخاسته از درون آنهاست. حاصل اين نعمت، بهداشت رواني جامعه، سلامتي جسمي و روحي و نيز تقليل ميزان بزهكاريها، جرمها و آلودگي هاي اجتماعي خواهد بود.
شهرها با حضور چنين مردماني كه شادمانه و عاشقانه زندگي مي كنند، طراوتي شگفت انگيز خواهند يافت.

گسترش ارتباطات مؤمنان

مؤمنان از نظر شنوايي و بينايي قدرت مي يابند و چنان وسعتي در توانايي هاي شنيداري و ديداري آنها ايجاد مي شود كه بدون هيچ پيك و واسطه اي صداي امام(ع) را مي شنوند و سيماي او را مي بينند در حالي كه آن حضرت در جايگاه خود قرار دارد17.
به حكمران و فرمانداري كه تحت ولايت آن حضرت قرار دارد گفته مي شود كه:
«عهد و پيمان و وظايف تو بر كف دستانت نهاده شده و به آنچه مي بيني عمل كن».18
مؤمني كه در مشرق است برادر خويش و مؤمنان ديگر را كه در غرب هستند مي بيند و فاصله ها مانع ارتباط مستقيم آنان نمي شود19.
بنابراين ارتباط مؤمنان آن روز در بالاترين حد است و امكان دسترسي آنان به يكديگر در كوتاهترين زمان ممكن وجود دارد و اين ارتباط قلبها آنان را به يكديگر نزديكتر مي كند. برخلاف امروز كه گسترش ارتباطات موجب از هم پاشيدگي خانواده ها و دوري قلبهاي افراد از يكديگر مي شود، آن روز قلبها به عشق يكديگر مي تپد و مؤمنان زنجيروار به يكديگر پيوسته خواهند بود.

امنيت اجتماعي

تقوا و فرهنگ جامعه چنان زياد مي شود كه اگر پيرزني ناتوان از شرق عالم به قصد غرب راه  افتد و در اين مسير هيچ كس او را آزار نمي دهد20. يا اگر بانويي ديگر با طراوت و جواني و شور، طبقي از زيورآلات بر سر دارد و بين عراق و شام حركت مي كند و در اين مسير كه اكنون به بركت ظهور تماماً سرسبز شده است، نه درنده اي به او حمله مي كند و نه او از درنده اي مي ترسد21 و كسي با نگاهش وي را نمي آزارد.22
نعمت امنيت و آرامش، شهر و ديار را آراسته و ترس از دلهاي مردم زدوده مي شود. به نظر مي رسد صفحه حوادث روزنامه ها در آن روز حذف خواهد شد و ديگر چشمهاي مادران با نگراني و اضطراب به بدرقهدخترانشان نخواهد رفت.
آري، زمين چنان آرام مي شود و امنيت چنان در همه‌جا حاكم مي‌گردد كه بانوان بدون اينكه هيچ مردي آنها را همراهي كند براي اعمال حج به سوي مكه مي روند با آرامش تمام حج مي گزارند و باز مي گردند و هيچ خطري تهديدشان نمي كند.23
گناهاني چون شرابخواري، ربا و زنا از جامعه اسلامي دور مي شوند و شر و پليدي از بين مي رود.
مردم با امام خود عهد مي بندند كه مرتكب سرقت، زنا و قتل نشوند، به مسلمانان دشنام ندهند، احتكار نكنند و از مال يتيمان دوري كنند. كسي را به ناحق نزنند و مساجد را ويران نسازند. راهها را ناامن نكنند و به خانه هاي مردم هجوم نبرند و اين گونه «آرمان شهري» به وجود مي آيد كه اساس آن بر اعتماد و اعتقاد و آرامش است. دامنه عدالت امير هستي، حضرت مهدي(ع) به ميان خانه هاي مردم راه مي يابد همان گونه كه سرما و گرما نفوذ مي كند24 و ارمغان اين عدالت؛ آرامش، امنيت و عشق است.
مردم در آن روز يگانگي مي يابند و با هم يكدل و يكرنگ مي شوند. آنها از نعمت برادري و برابري برخوردار خواهند بود به گونه اي كه اگر مسلماني به چيزي نياز داشت از جيب برادر مسلمانش برمي دارد و او مانع نمي شود25 و رنجشي نيز از اين برخورد نخواهد داشت. همه مردم جهان به يك امت تبديل مي شوند كه دل به يك امام مي سپرند و مشتركات آنها آنقدر زياد است كه به واقع براي يكديگر برادري مي كنند. هر كه با آخرين پيشواي معصوم، امام زمان(ع) بيعت كند و در خدمت آن حضرت درآيد و نام وي در فهرست ياران وي ثبت شود، از هر خطري در امان خواهد بود و با آرامش و امنيت كامل به زندگي خواهد پرداخت.26
شيعيان در مسجد كوفه چادر زده و قرآن را همان گونه كه نازل شده است به مردم مي آموزند و آموزش مي دهند27 و چنان كه گفته شد زنان در خانه هاي خود با استدلال به كتاب خدا و سنت رسول او داوري ميكنند.
عقل و انديشه آنان به اوج رشد و بالندگي مي رسد و تفرقه و پراكندگي از امت زدوده مي شود و مكارم اخلاق به كمال لازم مي رسد، زيرا چنان كه گفته شد دست مبارك حضرت بر سر بندگان خدا كشيده مي  شود.28
بدعتها و خرافه ها از جامعه اسلامي زدوده مي شود و سنتهاي راستين الهي اقامه مي گردد29. امانتداري به كامل ترين شكل صورت مي گيرد، يعني امانتها بازگردانده مي شود30 و خيانت در قاموس آنها واژه اي بيگانه مي شود. اديان متعدد در لواي اسلام قرار مي گيرند و يك دين جهاني براي يك جامعه جهاني برنامه ريزي مي كند. جهان مسيحيت كه پيش از اين به عيسي(ع) اقتدا مي كردند اينك مي بينند كه عيسي(ع) به حضرت مهدي(ع) اقتدا مي كند و آنان نيز يوسف فاطمه(س) را مقتداي خويش قرار مي دهند. اين گونه اسلام دين جهاني مي شود و فرهنگ اسلامي بر سراسر گيتي سايه مي گستراند. چه زيبا فرمود پيامبر اكرم(ص):
امتي كه ابتداي آن محمد(ص) و انتهاي آن مسيح(ع) و ميانه آن مهدي(ع) است هرگز نابود نخواهد شد31.
بيست و پنج حرف باقيمانده از بيست و هفت حرف علم كه تا آن روز مستور بوده است در آن زمان آشكار و منتشر مي شود32. گره هاي محكم علمي باز شده و حلقه هاي گم شده دانش بشري پيدا مي شوند. فرهنگ ديني چنان توسعه مي يابد كه ريا از جامعه دور شده و اخلاص جايگزين آن مي شود. مردم، گروه گروه و با اشتياق به برنامه هاي عبادي و رفتارهاي مشروع و نماز جماعت روي مي آورند و از منكرات دوري مي كنند و با محبت33 با امام خود پيمان مي بندند.
در آن زمان هيچ بدعتي نيست مگر آنكه از بين رود و هيچ سنتي نيست جز آنكه به پا داشته مي شود34. در اين صورت حق - آن گونه كه بايد - در سراسر گيتي گسترده مي شود و خرافات و بدعتها و سوء استفاده هاي برخي از شيادان از بين مي رود.

رفاه اقتصادي

پس از ظهور، صدايي به گوش امت مي رسد كه:آيا كسي نيازي به مال او (حضرت مهدي(ع)) دارد؟
خداوند قلبهاي امت محمد(ص) را چنان سرشار از وسعت غنا و بي نيازي مي كند كه از سرتاسر گيتي تنها يك مرد نزد او مي آيد و از حضرتش مال مي خواهد. حضرت، وي را نزد خزانه دار مي فرستد تا خواسته اش رابرآورده سازد. او نزد خزانه دار مي رود و به او گفته مي شود كه خود به خزانه رفته و هر آنچه مي خواهد براي خويش بردارد.
مرد مي رود و آن قدر طلا و نقره برمي دارد كه نمي تواند آنها را حمل كند. مقدار زيادي از اموال را بر جاي مي گذارد و مقداري از آن را به تناسب نيرو و قدرت خويش برمي دارد و خارج مي شود. هنوز چند قدمي دور نشده است كه با خود مي گويد: من حريص ترين فرد از امت محمد(ص) هستم كه به اينجا آمده ام!
سپس مال را به خزانه برمي گرداند و وقتي خزانه دار را مي بيند و جريان را باز مي گويد، پاسخ مي شنود:ما آنچه را كه داديم، پس نمي گيريم.35
امت او در نعمت چنان غرق خواهند بود كه چشم به هيچ مالي نمي دوزند و خزانه بيت المال سرشار است از دارايي هايي كه راهي براي مصرف آنها نيست. به عبارت ديگر براي مصارف خمس و زكات هيچ موردي يافت نمي شود و فقر از جامعه آن روز ريشه كن خواهد شد. بي شك خواهيد پرسيد كه چگونه جامعه اي به اين درجه از استغنا خواهد رسيد. مي گويم كه خداوند براي آخرين گنجينه خويش، در خزانه بي انتهايش نعمتهاي ويژه پنهان نموده است. او اراده كرده است تا صالحان را وارث زمين كند و مهدي(ع)، پدر صالحان است (اباصالح).36
كشاورزان در آن روز يك مد از هر محصولي مي كارند و هفتصد مد برداشت مي كنند37. يعني محصولات هفتصد برابر مي شود. تعداد دامها و چهارپايان افزايش مي يابد و امت اسلام شكوه و عظمت فراوان مي يابد.38
بديهي است كه بارش چهل روزه نزديك ظهور و سخاوت زمينهاي كشاورزي و وفور نعمتها، مردم را ثروتمند و بي نياز خواهد كرد و اين همه به بركت نفسهاي پاك وليّ خدا بر روي كره زمين است.
پيرزني بر سر خود زنبيلي (كيسه اي) از گندم مي گذارد و به آسياب مي رود، كارگران گندمهاي او راآرد مي كنند بدون آنكه اجرت و مزدي از وي دريافت كنند.39 از آنجا كه قلبها سرشار از غنا و بي نيازي است هرگز از ضعف و ناتواني ديگران جهت بهره وري بيشتر سوء استفاده نمي شود، بلكه اين گروه بيش از ديگران مورد شفقت و مهرورزي واقع مي شوند و در آن روز است كه حق به حق دار مي رسد و به امر امام زمان(ع) مردم از توزيع عادلانه و مساوات برخوردار مي شوند. افزونه خواهي و ثروتهاي بادآورده و اختلاس و تبعيض طبقاتي در اين جهان هيچ جايي ندارد. در آن روز هيچ زمين زراعي و يا غير آن از طريق حكمرانان به بستگان و نزديكانشان اعطا نخواهد شد و قانون «اقطاع»40 نابود مي گردد. از اين رو همه مردم به طور مساوي از سرمايه هاي ملي بهره مي جويند.

مشكل مسكن و آباداني زمين

در آن روز همه خانواده ها مسكني خواهند داشت كه در آن آرام و قرار مي گيرند. گفته شده است كه آن روز، خانه هاي كوفه به رود كربلا متصل مي شوند41 و چنان فاصله شهرها كم و كم تر مي شود كه گويي همه دنيا يك شهر است. بيابانهاي خشك و بي آب و علف عراق كه در فاصله بين كوفه و كربلا وجود دارند به بركت باران و هدايت آبهاي سرگردان - كه به دستور حضرتش صورت مي گيرد - سرسبز و آباد مي شوند و خانه  هايي در آن زمينها ساخته مي شود و سرپناهي براي بي پناهان مهيا مي گردد.
آن حضرت فرمان مي دهد تا آبراهي از پشت كربلا حفر كنند كه تا غرييّن42 جريان يافته و به سوي نجف اشرف سرازير شود. آنگاه بر سر راه اين آب، پلها و آسيابها جريان يافته و به سوي نجف اشرف سرازير شود43.
اين گونه مناطق خشك و صحراها و بيابانها به مناطق مسكوني تبديل شده و خانه هايي زيبا در دشتها سبز و آباد بنا مي شود كه آدمي را به ياد درختان و نهرهاي بهشتي مي اندازد. اين آبراهها براي سيراب كردن تمامي صحراهاي خشك كه به نجف و كوفه متصل مي شوند، حركت مي كنند و به واسطه اين جريان حتي صحراي شام و صحراي نفوذ و رفبع الخالي نيز آباد مي شوند.
بديهي است وقتي بيابانهاي تفتيده عراق و عربستان، چنين سبز و آباد مي شود و آب در آبراهه ها و آباديها موج مي زند، در كشورهايي كه خود، استعداد و امكانات رويش و آباداني دارند چه خواهد شد؟ به يقين رويش و بالندگي در اين كشورها صد چندان خواهد شد. سبزي و آباداني زمين عجيب ديدني خواهد بود!
در آن روز، آسمان پي در پي مي بارد44. زمين، پيوسته گياه و سبز مي روياند به گونه اي كه بانويي بين عراق و شام را طي مي كند در حالي كه قدمهاي خود را فقط بر روي گياه مي گذارد45. اين مسأله از آن روي اهميت دارد كه فعلاً صحراي شام و مناطق اطراف آن از نظر تفتيدگي و خشكي در روي كره زمين بي نظير هستند و حتي با تكنولوژي بسيار پيشرفته نمي توان اين مشكل را حل كرده و به اين صحراها حيات بخشيد. تنها حضور و ظهور اوست كه حياتبخش زمين و زمان و هويت بشري است.
آسمان، عاشقانه و سخاوتمندانه تر از هميشه بركات و آبشار رحمت خود را بر سر مؤمنان نثار مي كند و بارش رحمت الهي وصف ناپذير است و زمين، پاره هاي جگر و ميوه دل خود يعني معادن طلا و نقره اش را به پاي امام و امت او مي ريزد و اين گونه همه سرشار از بي نيازي و مناعت طبع مي شوند. آري ستونهايي از طلا و نقره بر زمين جلوه گر مي شود كه چشمها تاكنون چنين سخاوتي را از زمين نديده بودند و اينك همه چيز چونان رؤياي طلايي و شگفت انگيز است.
زمين در نهايت سخاوتمندي و گشادگي همه ذخيره ها و بذرهاي نهفته در درونش را تقديم مي كند46. نزديك ظهور آن يار هميشه جوان و مسافر زمان، چهل روز47 آسمان هيچ قطره اي در گنجينه خود نگاه نداشته و آبشاري بر زمين جاري مي سازد نگفتني و زمينهاي مرده اي كه با اين باران زنده شده اند اينك در صبح ظهور خود را به گياهان و سبزه ها مي آرايند و خودنمايي مي كنند. درختان بار فراوان مي آورند و بركت از هر سوي وارد زندگي مؤمنان مي شود48. مردم چنان غرقه در نعمت مي شوند كه تا كنون چنين نبوده است.49
مؤمنان، زكات مال خويش را بر روي شانه هايشان نهاده و براي سرور هستي، حضرت مهدي(ع) مي آورند. آنان چنان وسعت و گشايشي در زندگي مي يابند كه اگر لطف الهي نبود در پي چنين توسعه اي، مست نعمتهاي الهي مي شدند و از حدود خود تجاوز مي كردند. آنها خاضعانه و ارادتمندانه، حقوق را ادا مي كنند و اين گونه رنگ تيره فقر و ناداري از جامعه شيعيان حضرت زدوده مي شود و رفاه و رزق كريم جايگزين آن مي شود. چشمها پر است از نعمت و دلها سرشار از عشق به منعم و نعمت آفرين.
آن روز، شيعيان، خزانه دار و حكمران روي زمين هستند و زمامداري امور در سراسر گيتي به دست آنان است50. ثروت و مكنت و مقام و شهرت در دست آنهاست. مقام و ثروتي كه براي اولين بار فسادآور نيست وجز افزايش اطاعت، ره‌اوردي نخواهد داشت.

اداي حقوق شهروندي و شهرسازي پس از ظهور

او به مردم فرهنگ شهروندي را مي آموزد. شهروند زمان ظهور، شهروندي است كه تمامي حقوق ديگران را جزء به جزء حفظ و ادا مي كند و هرگز كاخ آسايش خويش را بر ويرانه همنوعان خود بنا نمي كند.به فرمان او تمامي پنجره هايي كه رو به خيابانها هستند، بسته مي شوند. زيرا اين مسأله موجب ايجاد فساد عمومي مي شود و نبايد تا انتهاي خانه ها توسط عموم مردم در خيابانها ديده شود.بالكن هايي كه در كوچه ها و خيابانها قرار دارند و قسمتي از راههاي عمومي را گرفته اند، خراب مي شوند. بالكنها و پنجره ها بايد به سوي حياط خانه ها باز شوند نه بيرون از خانه؛ زيرا معابر عمومي مربوط به عابران است و حق آنان مقدم بر ديگران خواهد بود.
ناودانهايي كه آب برف و باران را به سوي زمين هدايت مي كنند بايد به سمت داخل خانه ها باشند تا معابر عمومي دچار مشكل نشوند و عبور و مرور شهروندان سخت نشود. آب باران و برف هر خانواده اي بايد در خانه خود آنها ريخته شود. چاههاي فاضلاب نبايد در راهها و معابر عمومي بنا شوند و مردم بايد با همزيستي و محبت و درك متقابل در كنار يكديگر زندگي كنند. قانون و نظم در سطح شهرها حاكم مي شود. آن حضرت، فرمان مي دهد كه سواره ها در ميانه جاده ها و خيابانها حركت كنند و پياده ها در كنار جاده ها ولي اگر سواره اي از كنار جاده حركت كرد و با مردي تصادف كرد، ديه اش به عهده اوست.
حتي مساجدي كه بر سر راههاي عمومي ساخته شده است خراب مي شود و در جاي ديگري از نو بنا مي گردد تا هيچ گونه حق شخصي و يا ملي نابود نگردد. خيابانها و جاده هاي عمومي عريض و پهناور مي  شوند و حتي پيشگويي شده است كه تا شصت ذراع به وسعت آنها افزوده مي شود تا وقت شهروندان در ترافيكهاي وقت گير ضايع نشده و روح و روان آنها به علت سر و صداهاي سرسام آور و آلودگي صوتي و هوايي فرسوده نشود51. حضرت به فرمانداران خود دستور مي دهد كه با مردم به عدالت رفتار كنند و حق شهروندان را اداء نمايند.52 و چشمان مردم روشن مي شود و خشنود مي گردند وقتي پاداش صبر خود را از خداوند مي گيرند.53
براي ديدن چنين روزي و نفس كشيدن در چنان فضايي و براي ظهور همه خوبي ها، نيكي ها و زيبايي ها لحظه ها را مي شماريم و شمع ها را روشن كرده و به انتظار او مي نشينيم باشد كه چشم هايمان به ديدارش روشن شود و دلها آرام گيرد. ان شاءالله

پي نوشتها:

1 . الصراط المستقيم، ج2، ص237.
2 . كمال الدين، شيخ صدوق، ص652.
3 . بحارالانوار، ج52، ص372.
4 . اعلام الوري، طبرسي، ص435.
5 . كمال الدين، ص675؛ الكافي، ج1، ص25.
6 . در بعضي روايات «اخلاق» است و در برخي «احكام». شايد اين تفاوت به خاطر تصحيف است و در هر صورت قابل تفسير است.
7 . اين روايت با تعابير گوناگون در كتب روايي آورده شده است. البته از نظر مضمون تفاوتي با هم ندارند ولي در لفظ متفاوت هستند. در بصائرالدرجات ابن صفار «يجمع به عقولهم و اكمل به احلامهم»، آورده
شده و در كمال الدين شيخ صدوق والكافي شيخ كليني «مجمع بها عقولهمو كملت بها احلامهم» و در الخرائج و الجرائح راوندي به جاي احلامهم. «اخلاقهم» آورده شده است. از آنجا كه سلسله سند روايت صندوق
و كليني و آنچه در الخرائج مي خوانيم يكي است مسلماً در اين كلمه تصحيف صورت گرفت.
8 . شرح الاخبار، قاضي نعمان، ج3، ص357.
9 . الامالي، شيخ طوسي، ص382.
10. الغيبة، نعماني، ص275.
11. همان، باب 13، ص30.
12. كتاب الخصال، صدوق، بحار52، ص319.
13. منتخب الاثر، ص474.
14. بحار، ج52، ص372.
15. الغيبة، نعماني، باب21، ج2، بحار، ج52، ص372.
16. اعلام الوري، ص435.
17. روضه كافي، كليني، 341 (در اين روايت قدرت شنوايي و بينايي مستقيماً به خدا نسبت داده شده تا كرامت و خرق عادت محسوب شود بنابراين مي توان به امور ارتباطي ظاهري تعبير كرد).
18. الغيبه، نعماني، ص339.
19. بحار، ج52، ص345؛ حق اليقين، شبرّ، ص229.
20. بحارالانوار، ج52، ص345.
21. همان، ص316.
22. عقدالدرر، ص202.
23. الغيبه، نعماني، ج1، باب 17.
24.
25. بحارالانوار، ج54، ص375. در اين روايت با واژه «مزامله» از يكدلي و يگانگي مسلمانان سخن گفته شده است.
26. علل الشرايع، شيخ صدوق، ج1، ص91.
27. الغيبه نعماني، باب 21، ح3.
28. كمال الدين، ص652.
29. عقدالدرر، ص283.
30. همان، ص211.
31. همان، ص198.
32. الزام الناصب، ج2، ص307.
33. همان، ص211.
34. الارشاد، ص365.
35. مسند، احمد بن حنبل7، ج3، ص37؛ الدرالمنثور، جلال الدين سيوطي، ج6، ص57.
36. سوره انبياء(21)، آيه 105.
37. عقدالدرر، ص200.
38. صدر، سيدمحمد، تاريخ ما بعدالظهور، ص722 و 102. (اين حديث با تعابير ديگري نيز آورده شده است).
39. الغيبه، شيخ طوسي، ص281.
40. قرب الاسناد، الحميري القمي، ص42.
41. بحارالانوار، ج52، ص333.
42. دو ساختمان مشهور نزديك حيره كه از توابع كوفه است.
43. الغيبه، شيخ طوسي، ص281.
44. المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص557.
45. بحارالانوار، ج52، ص319.
46. عقدالدرر، ص206.
47. ازاول جمادي الثاني تا دهم ماه رجب.
48. عقدالدرر، ص211.
49. الزام الناصب، ج2، ص159.
50. همان.
51. الغيبة، شيخ طوسي، ص475، ص498؛ الارشاد، شيخ مفيد، ص365.
52. تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج10، ص314.
53. منتخب الاثر، ص473.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط