جوانان دين گريز نيستند
منبع: روزنامه قدس
متأسفانه ميليونها معتاد در جامعه داريم. ميزان معتادان كشور ما نسبت به جمعيت ايران از كشورهاي منطقه، كشورهاي اسلامي و بسياري از كشورهاي ديگر بيشتر است. اغلب مصرف كنندگان مواد مخدر جوانان هستند.علاوه بر اين، مصرف مشروبات الكلي و ارتباط با جنس مخالف نيز رو به گسترش است. آمارهاي ارايه شده از سوي نيروي انتظامي در بحث تخلفات و صحنه كوي و برزن، خيابان و ظواهر جوانان، نشان مي دهد كه جوانان ما از مسايل ديني فاصله گرفته اند. در مدارس ما هم همين گونه است.
ما به عنوان مشاور با دو گروه درگير هستيم؛ نخست پدر و مادرهايي كه فرزند جوانشان با جنس مخالف خود ارتباط داشته و قصد ازدواج با كسي را دارد كه مورد قبول آنها نيست و يا اينكه فرزندشان ترك تحصيل كرده و به طرف اعتياد رفته است. گروه دوم زن و شوهرهاي جواني هستند كه درگيري و طلاق در آنها زياد شده است؛ يعني حتي شكيبايي، سازگاري و تفاهم در بين جوانان متأهل هم كم شده است. در دانشگاهها اين مشكل بيشتر از جاهاي ديگر است.شكايت معلمان ديني هم اين است كه ما چگونه مي توانيم بچه ها و شاگردان را به مسايل ديني علاقه مند كنيم. البته، يادآوري جنبه هاي مثبت قضيه هم كه روي ديگر سكه است، لازم است. بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب، هنگام برگزاري مراسم اعتكاف در دانشگاهها، مي بينيم كه جمعيت زيادي از جوانان در اعتكاف هستند. در مراسم عزاداري هم همينگونه است.
اگر شيوه برخورد درست با جوانان را بدانيم و به سؤالهاي آنها به نحو مطلوب و با مدارا پاسخ بدهيم؛ بسياري از آنها جذب مسايل ديني خواهند شد.تاريخچه برخورد روانشناسي با اين مسايل، شامل سه مقطع است. در طلوع عملي شدن (تجربي شدن) روانشناسي- در حدود سالهاي 1880 تا 1900 م- استادان روانشناسي افرادي بودند كه تحصيلات ديني داشتند. همان طور كه پس از تأسيس دانشگاه تهران، عده اي از استادان آن داراي تحصيلات حوزوي بودند كه از جمله آنها مي توان به استاد فروزانفر، استاد همايي و ... اشاره كرد.
در سي سال اول تأسيس روانشناسي هم كساني مانند ويليام جيمز، استانلي هال و ... افرادي ديندار بودند كه سعي كردند روانشناسي را با اين روش و متدلوژي جديد علوم تجربي در خدمت تبليغات ديني بگيرند.در اوايل قرن بيستم، مجله تربيتي ديني نوجوانان توسط «استانلي هال» كه مؤسس تحقيقات نوجواني و بلوغ است، فعاليت مي كرد. ويليام جيمز در سال 1902، كتاب «انواع تجربه هاي مذهبي» و يا «تنوع تجربه هاي مذهبي» را منتشر و در آن سخنرانيهاي مفصل خويش و تجربه هاي عرفاني و مذهبي اش را نقل كرد.در سي سال اول روانشناسي، بسياري از تحقيقات و رساله هاي دكتراي روانشناسي، به تحقيقات ديني گرايش داشته است. تقريباً در سي سال بعد، يعني از سال 1930 تا 1960، انكار و اعراض از دين در روانشناسي ديده مي شود. يك استاد و صاحب نظر معروف در دانشگاه، به نام «پرد»، در سال «1950 م» مي گويد: «من پنجاه كتاب روانشناسي درسي را در آمريكا بررسي كردم، اما حتي يك بحث كوچك درباره اينكه مذهب به عنوان يك بحث انساني و عاطفي مطرح باشد، نديدم.»
سي سال بعد، با ظهور و اوج رفتارگرايي كه صبغه مادي گرايي داشته و مسايلي كه كليسا ايجاد كرده بود، روگرداني از دين در كارهاي علمي روانشناسي و علوم جديد به شدت ديده مي شود؛ تا جايي كه بسياري از مجله هاي علمي روانشناسي ديني تعطيل مي شوند؛ ولي دوباره از حدود سالهاي 70- 60 ميلادي به بعد، شاهد افزايش بررسيهاي روانشناسانه نسبت به مسايل ديني و مذهبي هستيم، به طوري كه در سالهاي اخير دهها مجله معتبر و سمپوزيوم و سمينار در دنيا برگزار شده است. به عنوان مثال، انجمن روانشناسي آمريكا شعبه 36 خود را به عنوان «روان شناسي و دين» تأسيس مي كند و از روانشناسان دنيا مي خواهد كه در اين زمينه ثبت نام كنند. تعداد متخصصان عضو انجمن روانشناسان مسيحي، تقريباً از 200 نفر در سال 1993، در سالهاي اخير يكباره به شانزده هزار نفر رسيد، به طوري كه در حال حاضر دهها مجله در زمينه روان شناسي دين فعاليت مي كنند و تحقيقات زيادي نسبت به دين در ابعاد علوم انساني و نظري در سراسر دنيا در حال انجام است.
كشش و علاقه نسل جوان ما به دين زياد است و سؤالهاي زيادي در مورد عرفان و معنويت دارند و چون ما نمي توانيم جواب درستي به آنها بدهيم، به طرف بوديسم و شعبه هاي مختلفي از مسايل معنوي و مذهبي مثل عرفان سرخ پوستي و ترجمه كتابهاي مسيحي و هندي مي روند.
جوانان و نوجوانان ما به دنبال سؤالهايي هستند كه در حوزه هستي شناسي و انسان شناسي پاسخ داده مي شوند. همچنين علاقه به شعرهاي عرفاني مثل حافظ، مثنوي و ... زياد شده است.اما بحث ما اين است كه چگونه نسل جوان را از سرچشمه ناب عرفان اسلامي بهره مند كنيم تا آنچه را خود دارند، از بيگانه تمنا نكنند. جوانان در باطن ديندار هستند؛ نه به طور فطري بلكه به طور تاريخي. سابقه دينداري ما مربوط به قبل از اسلام است.حتي جهانگردان اروپايي نيز كه در طول قرنها به ايران آمده اند، ايرانيان را محجوب و ديندار دانسته اند. به فرموده شهيد مطهري، وقتي نجابت ايراني با نورانيت اسلام ممزوج مي شود، از ما ملتي مقاوم، نجيب، عفيف و ديندار مي سازد. من معتقدم كه روگرداني فرزندان و جوانان ما نسبت به مسايل ديني سطحي و گذراست و ما به هيچ وجه جوان دين ستيز و دين گريز نداريم.
نقص در مخاطب شناسي
جوانان ما به دليل كششهاي پاك انساني و فطرت الهي خود و همچنين علاقه مندي تاريخي و فرهنگي و بستر خانوادگي كه با دينداري آنها را تربيت كرده، به دين گرايش دارند؛ ولي ما در فهم خواسته هاي آنان با مشكل مواجهيم و نوع برخورد ما با آنها به نحو صحيحي نبوده است. متأسفانه در سيستم تبليغي ما، مخاطب مورد توجه نيست. مشكل مبلغان ديني ما، مخاطب شناسي است. دانشگاههاي ما به اندازه حوزه هاي علميه ريشه ندارند و شايد حساسيت هم نداشته باشند. ما نتوانستيم پس از انقلاب از سرچشمه گواراي حوزه، به طرز درستي در دانشگاه استفاده كنيم. در بحثهاي اطلاعرساني، با مفاهيمي چون پيام رسان، پيام گير و پيامي كه بايد منتقل شود، سر و كار داريم؛ يعني چهار جزء با هم ارتباط دارد؛ يك جزء آن پيام است كه بايد منتقل شود و كسي به عنوان پيام رسان بايد آن پيام را برساند و كسي هم به عنوان پيغام گير بايد آن را دريافت كند و يك واكنش هم هست براي اينكه بدانيم آيا اين پيام منتقل شده و تأثير گذاشته است يا خير؟
مشكل ما اين است كه پيام گير را نمي شناسيم. پيام ما اسلام و معارف اسلامي است. همانطور كه امام باقر(ع) فرموده اند: «اگر به شرق يا غرب برويد، آنچه به صورت واقعي و درست است، در نزد ما اهل بيت است و آنچه ناب، درست و صحيح است، اسلام مي باشد كه به وسيله ائمه(ع) و يا تبيين آن بزرگواران به ما رسيده است.»
اين پيام روشني است كه از جاي ديگري هم نبايد آن را گرفت. آيين اسلام در همه ابعاد انساني و مسايل فردي و اجتماعي كامل است و كم ندارد. ما مشكل پيام نداريم، بلكه چون پيام گير را نمي شناسيم، طوري مطالعه مي كنيم كه اگر دو قرن پيش هم مي خواستيم به تبليغ برويم، آن را مي گفتيم. در هر صورت، مردم زمان ما با مردم 50 سال پيش فرق كرده اند. ما بايد جوانان را بشناسيم. اين شناخت به ما كمك مي كند كه چه بخشي از پيام را بگيريم تا روشي مناسب را ارايه بدهيم. لزومي ندارد كه در مبنا از التقاط علوم غير اسلامي استفاده كنيم. مي توانيم از روش و تكنيك استفاده كنيم. مشكل ما را بحثهاي جديد و روان شناسي حل نمي كند؛ مشكل اين است كه رو به روي ما جواناني هستند كه بايد از نگرانيها، دغدغه ها و روان شناسي وجودي و مراحل سن و رشد آنها و از آنچه با خانواده دارند و آنچه اكنون در جامعه مي گذرد، اطلاع داشته باشيم.
مشكل ديگر ما اين است كه فكر مي كنيم چون ظاهر جوان امروز مثل ما نيست و با آداب و رسوم برخورد ديگري دارد، از ما خيلي فاصله گرفته است. در هر زمان، شكايت نسبت به جوانان بوده است.
سنايي مي گويد: اي مسلمانان خلايق كار ديگر كرده اند
از سر بي حرمتي معروف، منكر كرده اند
همه بزرگان از نسل نو شكايت دارند و تصور مي كنند كه نسل گذشته در رعايت اصول، از نظر اخلاق بهتر بوده اند.
من معتقدم كه شناخت ما از وضعيت جوانان كم است. نكته اميدواركننده اين است كه تغييراتي را كه ما در جوانان شاهد هستيم، عميق نيست؛ يعني در بطن عقايدشان نيست. بنابراين، دوام ندارد. اگر نسل جوان را خوب بشناسيم، با گذشت زمان اين تغييرات سطحي و ناپايدار، جاي خود را به يك دين باوري درست تر مي دهد. حضرت اميرالمؤمنين(ع) در مورد جوانان مي فرمايند: «جهل و ناداني او معذور است» يعني بايد عذر او را قبول كنيم و از او انتظار بالايي نداشته باشيم، زيرا علم او علم بالايي نيست، بلكه علم كوتاه است.نكته اصلي صحبت من اين است كه جوانان ما در ظاهر تغيير كرده اند و تعداد زندانيان جوان و خلافهاي آنها افزايش يافته است. بعضي از خلافهاي جوانان انحراف و خطاست و خودشان را قرباني مي كنند. برخوردهايي كه جوانان با بزرگترها دارند، دو دليل عمده دارد؛ اول به دليل ويژگيهايي است كه در هر نسل جديدي ديده مي شود. به هر حال، سرعت شهرنشيني، بحث رسانه ها و اينترنت از مسايل عصر ماست كه نبايد آنها را ناديده گرفت.
جوانان، دين گريز و دين ستيز نيستند
بسياري از اين مسايل عميق نيستند، بلكه اگر درست برخورد شود، مسايل درست مي شود. منظورم از عميق ديدن مسايل، دين باوري است. اگر ما درست برخورد نكنيم، پسر و يا دختر ما دچار مشكل، منكرات و آسيبهاي اجتماعي مي شوند و حتي ايشان لطمه اي اصولي مي بيند؛ اما اين ستيز نمي شود.جوانان ما دين ستيز نيستند و با آن عناد ندارند، بلكه از امر و نهي هاي جدي ما و محكوم شدن و لقب گناهكار گرفتن، گريز دارند.
ما به عنوان مشاور با دو گروه درگير هستيم؛ نخست پدر و مادرهايي كه فرزند جوانشان با جنس مخالف خود ارتباط داشته و قصد ازدواج با كسي را دارد كه مورد قبول آنها نيست و يا اينكه فرزندشان ترك تحصيل كرده و به طرف اعتياد رفته است. گروه دوم زن و شوهرهاي جواني هستند كه درگيري و طلاق در آنها زياد شده است؛ يعني حتي شكيبايي، سازگاري و تفاهم در بين جوانان متأهل هم كم شده است. در دانشگاهها اين مشكل بيشتر از جاهاي ديگر است.شكايت معلمان ديني هم اين است كه ما چگونه مي توانيم بچه ها و شاگردان را به مسايل ديني علاقه مند كنيم. البته، يادآوري جنبه هاي مثبت قضيه هم كه روي ديگر سكه است، لازم است. بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب، هنگام برگزاري مراسم اعتكاف در دانشگاهها، مي بينيم كه جمعيت زيادي از جوانان در اعتكاف هستند. در مراسم عزاداري هم همينگونه است.
اگر شيوه برخورد درست با جوانان را بدانيم و به سؤالهاي آنها به نحو مطلوب و با مدارا پاسخ بدهيم؛ بسياري از آنها جذب مسايل ديني خواهند شد.تاريخچه برخورد روانشناسي با اين مسايل، شامل سه مقطع است. در طلوع عملي شدن (تجربي شدن) روانشناسي- در حدود سالهاي 1880 تا 1900 م- استادان روانشناسي افرادي بودند كه تحصيلات ديني داشتند. همان طور كه پس از تأسيس دانشگاه تهران، عده اي از استادان آن داراي تحصيلات حوزوي بودند كه از جمله آنها مي توان به استاد فروزانفر، استاد همايي و ... اشاره كرد.
در سي سال اول تأسيس روانشناسي هم كساني مانند ويليام جيمز، استانلي هال و ... افرادي ديندار بودند كه سعي كردند روانشناسي را با اين روش و متدلوژي جديد علوم تجربي در خدمت تبليغات ديني بگيرند.در اوايل قرن بيستم، مجله تربيتي ديني نوجوانان توسط «استانلي هال» كه مؤسس تحقيقات نوجواني و بلوغ است، فعاليت مي كرد. ويليام جيمز در سال 1902، كتاب «انواع تجربه هاي مذهبي» و يا «تنوع تجربه هاي مذهبي» را منتشر و در آن سخنرانيهاي مفصل خويش و تجربه هاي عرفاني و مذهبي اش را نقل كرد.در سي سال اول روانشناسي، بسياري از تحقيقات و رساله هاي دكتراي روانشناسي، به تحقيقات ديني گرايش داشته است. تقريباً در سي سال بعد، يعني از سال 1930 تا 1960، انكار و اعراض از دين در روانشناسي ديده مي شود. يك استاد و صاحب نظر معروف در دانشگاه، به نام «پرد»، در سال «1950 م» مي گويد: «من پنجاه كتاب روانشناسي درسي را در آمريكا بررسي كردم، اما حتي يك بحث كوچك درباره اينكه مذهب به عنوان يك بحث انساني و عاطفي مطرح باشد، نديدم.»
سي سال بعد، با ظهور و اوج رفتارگرايي كه صبغه مادي گرايي داشته و مسايلي كه كليسا ايجاد كرده بود، روگرداني از دين در كارهاي علمي روانشناسي و علوم جديد به شدت ديده مي شود؛ تا جايي كه بسياري از مجله هاي علمي روانشناسي ديني تعطيل مي شوند؛ ولي دوباره از حدود سالهاي 70- 60 ميلادي به بعد، شاهد افزايش بررسيهاي روانشناسانه نسبت به مسايل ديني و مذهبي هستيم، به طوري كه در سالهاي اخير دهها مجله معتبر و سمپوزيوم و سمينار در دنيا برگزار شده است. به عنوان مثال، انجمن روانشناسي آمريكا شعبه 36 خود را به عنوان «روان شناسي و دين» تأسيس مي كند و از روانشناسان دنيا مي خواهد كه در اين زمينه ثبت نام كنند. تعداد متخصصان عضو انجمن روانشناسان مسيحي، تقريباً از 200 نفر در سال 1993، در سالهاي اخير يكباره به شانزده هزار نفر رسيد، به طوري كه در حال حاضر دهها مجله در زمينه روان شناسي دين فعاليت مي كنند و تحقيقات زيادي نسبت به دين در ابعاد علوم انساني و نظري در سراسر دنيا در حال انجام است.
كشش و علاقه نسل جوان ما به دين زياد است و سؤالهاي زيادي در مورد عرفان و معنويت دارند و چون ما نمي توانيم جواب درستي به آنها بدهيم، به طرف بوديسم و شعبه هاي مختلفي از مسايل معنوي و مذهبي مثل عرفان سرخ پوستي و ترجمه كتابهاي مسيحي و هندي مي روند.
جوانان و نوجوانان ما به دنبال سؤالهايي هستند كه در حوزه هستي شناسي و انسان شناسي پاسخ داده مي شوند. همچنين علاقه به شعرهاي عرفاني مثل حافظ، مثنوي و ... زياد شده است.اما بحث ما اين است كه چگونه نسل جوان را از سرچشمه ناب عرفان اسلامي بهره مند كنيم تا آنچه را خود دارند، از بيگانه تمنا نكنند. جوانان در باطن ديندار هستند؛ نه به طور فطري بلكه به طور تاريخي. سابقه دينداري ما مربوط به قبل از اسلام است.حتي جهانگردان اروپايي نيز كه در طول قرنها به ايران آمده اند، ايرانيان را محجوب و ديندار دانسته اند. به فرموده شهيد مطهري، وقتي نجابت ايراني با نورانيت اسلام ممزوج مي شود، از ما ملتي مقاوم، نجيب، عفيف و ديندار مي سازد. من معتقدم كه روگرداني فرزندان و جوانان ما نسبت به مسايل ديني سطحي و گذراست و ما به هيچ وجه جوان دين ستيز و دين گريز نداريم.
نقص در مخاطب شناسي
جوانان ما به دليل كششهاي پاك انساني و فطرت الهي خود و همچنين علاقه مندي تاريخي و فرهنگي و بستر خانوادگي كه با دينداري آنها را تربيت كرده، به دين گرايش دارند؛ ولي ما در فهم خواسته هاي آنان با مشكل مواجهيم و نوع برخورد ما با آنها به نحو صحيحي نبوده است. متأسفانه در سيستم تبليغي ما، مخاطب مورد توجه نيست. مشكل مبلغان ديني ما، مخاطب شناسي است. دانشگاههاي ما به اندازه حوزه هاي علميه ريشه ندارند و شايد حساسيت هم نداشته باشند. ما نتوانستيم پس از انقلاب از سرچشمه گواراي حوزه، به طرز درستي در دانشگاه استفاده كنيم. در بحثهاي اطلاعرساني، با مفاهيمي چون پيام رسان، پيام گير و پيامي كه بايد منتقل شود، سر و كار داريم؛ يعني چهار جزء با هم ارتباط دارد؛ يك جزء آن پيام است كه بايد منتقل شود و كسي به عنوان پيام رسان بايد آن پيام را برساند و كسي هم به عنوان پيغام گير بايد آن را دريافت كند و يك واكنش هم هست براي اينكه بدانيم آيا اين پيام منتقل شده و تأثير گذاشته است يا خير؟
مشكل ما اين است كه پيام گير را نمي شناسيم. پيام ما اسلام و معارف اسلامي است. همانطور كه امام باقر(ع) فرموده اند: «اگر به شرق يا غرب برويد، آنچه به صورت واقعي و درست است، در نزد ما اهل بيت است و آنچه ناب، درست و صحيح است، اسلام مي باشد كه به وسيله ائمه(ع) و يا تبيين آن بزرگواران به ما رسيده است.»
اين پيام روشني است كه از جاي ديگري هم نبايد آن را گرفت. آيين اسلام در همه ابعاد انساني و مسايل فردي و اجتماعي كامل است و كم ندارد. ما مشكل پيام نداريم، بلكه چون پيام گير را نمي شناسيم، طوري مطالعه مي كنيم كه اگر دو قرن پيش هم مي خواستيم به تبليغ برويم، آن را مي گفتيم. در هر صورت، مردم زمان ما با مردم 50 سال پيش فرق كرده اند. ما بايد جوانان را بشناسيم. اين شناخت به ما كمك مي كند كه چه بخشي از پيام را بگيريم تا روشي مناسب را ارايه بدهيم. لزومي ندارد كه در مبنا از التقاط علوم غير اسلامي استفاده كنيم. مي توانيم از روش و تكنيك استفاده كنيم. مشكل ما را بحثهاي جديد و روان شناسي حل نمي كند؛ مشكل اين است كه رو به روي ما جواناني هستند كه بايد از نگرانيها، دغدغه ها و روان شناسي وجودي و مراحل سن و رشد آنها و از آنچه با خانواده دارند و آنچه اكنون در جامعه مي گذرد، اطلاع داشته باشيم.
مشكل ديگر ما اين است كه فكر مي كنيم چون ظاهر جوان امروز مثل ما نيست و با آداب و رسوم برخورد ديگري دارد، از ما خيلي فاصله گرفته است. در هر زمان، شكايت نسبت به جوانان بوده است.
سنايي مي گويد: اي مسلمانان خلايق كار ديگر كرده اند
از سر بي حرمتي معروف، منكر كرده اند
همه بزرگان از نسل نو شكايت دارند و تصور مي كنند كه نسل گذشته در رعايت اصول، از نظر اخلاق بهتر بوده اند.
من معتقدم كه شناخت ما از وضعيت جوانان كم است. نكته اميدواركننده اين است كه تغييراتي را كه ما در جوانان شاهد هستيم، عميق نيست؛ يعني در بطن عقايدشان نيست. بنابراين، دوام ندارد. اگر نسل جوان را خوب بشناسيم، با گذشت زمان اين تغييرات سطحي و ناپايدار، جاي خود را به يك دين باوري درست تر مي دهد. حضرت اميرالمؤمنين(ع) در مورد جوانان مي فرمايند: «جهل و ناداني او معذور است» يعني بايد عذر او را قبول كنيم و از او انتظار بالايي نداشته باشيم، زيرا علم او علم بالايي نيست، بلكه علم كوتاه است.نكته اصلي صحبت من اين است كه جوانان ما در ظاهر تغيير كرده اند و تعداد زندانيان جوان و خلافهاي آنها افزايش يافته است. بعضي از خلافهاي جوانان انحراف و خطاست و خودشان را قرباني مي كنند. برخوردهايي كه جوانان با بزرگترها دارند، دو دليل عمده دارد؛ اول به دليل ويژگيهايي است كه در هر نسل جديدي ديده مي شود. به هر حال، سرعت شهرنشيني، بحث رسانه ها و اينترنت از مسايل عصر ماست كه نبايد آنها را ناديده گرفت.
جوانان، دين گريز و دين ستيز نيستند
بسياري از اين مسايل عميق نيستند، بلكه اگر درست برخورد شود، مسايل درست مي شود. منظورم از عميق ديدن مسايل، دين باوري است. اگر ما درست برخورد نكنيم، پسر و يا دختر ما دچار مشكل، منكرات و آسيبهاي اجتماعي مي شوند و حتي ايشان لطمه اي اصولي مي بيند؛ اما اين ستيز نمي شود.جوانان ما دين ستيز نيستند و با آن عناد ندارند، بلكه از امر و نهي هاي جدي ما و محكوم شدن و لقب گناهكار گرفتن، گريز دارند.