با « امپراتورهاي كوچولو » چه كنيم ؟

يكي از وظايف مهم خانواده تربيت صحيح فرزندان است، ولي تربيت صحيح به همين سادگي نيست. كارشناسان علوم تربيتي معتقدند، تربيت هنري است ظريف و پيچيده و در آن ريزه كاريهايي موردنظر است كه اگر رعايت نشود، عواقب زيانباري در پي خواهد داشت.مي گويند فرزندان دست پرورده ما و محيط ما هستند، خوبي و بدي آنها حاصل تربيت والدين است، روي همين اصل اگر مي بينيم امروزه در بسياري از خانواده ها پديده فرزند سالاري به چشم مي خورد و به اصطلاح حرف، حرف بچه هاست،
پنجشنبه، 23 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
با « امپراتورهاي كوچولو » چه كنيم ؟
  با « امپراتورهاي كوچولو » چه كنيم ؟
با « امپراتورهاي كوچولو » چه كنيم ؟
نويسنده:خجسته ناطق
منبع:روزنامه قدس
يكي از وظايف مهم خانواده تربيت صحيح فرزندان است، ولي تربيت صحيح به همين سادگي نيست. كارشناسان علوم تربيتي معتقدند، تربيت هنري است ظريف و پيچيده و در آن ريزه كاريهايي موردنظر است كه اگر رعايت نشود، عواقب زيانباري در پي خواهد داشت.مي گويند فرزندان دست پرورده ما و محيط ما هستند، خوبي و بدي آنها حاصل تربيت والدين است، روي همين اصل اگر مي بينيم امروزه در بسياري از خانواده ها پديده فرزند سالاري به چشم مي خورد و به اصطلاح حرف، حرف بچه هاست، در وهله اول شايد خودمان مقصر باشيم كه با دادن آزادي زياد به فرزندانمان دست آنها را باز مي گذاريم تا در محيط خانه نقش فرمانده را بازي كنند و زمام امور را در دست بگيرند به طوري كه نوع غذا، وقت ميهماني دادن و ميهماني رفتن، گردش و تفريح و حتي ساعت خواب و خوراك خانواده را آنها تعيين مي كنند با وجود اين باز هم از زندگي راضي نيستند و همواره خود را از پدر و مادر طلبكار مي دانند.

راستي چرا؟

غلامرضا - ي، 45 ساله كه كارمند يك شركت خصوصي است، در اين باره به گزارشگر ما مي گويد: دوره و زمانه عوض شده، بچه هاي امروزي خيلي بيشتر از زمان نوجواني و جواني پدر و مادر خود مي فهمند. به همين خاطر من خودم در بيشتر كارها با فرزندانم مشورت مي كنم، چون مي بينم آنها با فنون جديد خيلي بيشتر از من آشنايي دارند. به اعتقاد من هر نوع تعامل بين والدين و فرزندان را نمي توان فرزند سالاري ناميد، چون همان طور كه بچه ها به تجارب پدر و مادر نياز دارند، والدين نيز به نيرو و فكر و انديشه جوان فرزندانشان نيازمندند.
ناهيد - الف خانه دار، اما معتقد است، بچه هاي اين دوره زمانه خيلي لوس و پرتوقع بار آمده اند. وي كه دو دختر و يك پسر دارد مي گويد: من خودم 16 سال داشتم كه ازدواج كردم ولي بچه هاي امروزي تا سنين بالا ازدواج نمي كنند و هر روز توقعي از پدر و مادر دارند. اتاق اختصاصي، رايانه و تلفن همراه مي خواهند، مگر پدر و مادر چقدر توان دارند؟ با همه اين تفاصيل اختيار زندگي خودشان را هم ندارند، همين مادر با ناراحتي ادامه مي دهد: باور كنيد حتي رنگ لباسهاي مرا دخترهايم تعيين مي كنند.
شرفي كارمند نيز معتقد است: در قديم فرزندان خيلي بيشتر از بچه هاي امروز ملاحظه والدين را مي كردند و اصولاً در زمان قديم اين پدر و مادرها بودند كه در ازاي زحماتي كه براي بچه ها مي كشيدند، خود را طلبكار مي دانستند و فرزندان وظيفه داشتند تا آخر عمر از پدر و مادر و حتي خواهر و برادر كوچكتر خود سرپرستي كنند، ولي در حال حاضر پدر و مادر بايد تا زنده هستند جان بكنند و خواسته هاي فرزندانشان را اجابت نمايند، با اين حال باز هم ناراحت هستند و دائماً نق مي زنند يا زندگي ديگران را به رخ والدين مي كشند.

درددل فرزندان

مژده - 16 ساله وقتي مي فهمد صحبت از فرزند سالاري است، سري تكان مي دهد و مي گويد: پدر و مادرها توقع دارند، مثل 50 سال پيش زندگي كنيم، مثلاً سرشب بخوابيم و صبح سحر بيدار شويم، آخر ما چه تقصيري داريم كه 50 سال پيش تلويزيون و كامپيوتر و ساير وسايل سرگرمي نبوده و مردم عادت داشتند سر شب بخوابند، البته ما اصرار نداريم پدر و مادرها مثل ما زندگي كنند، ولي انتظار داريم آنها نيز از ما نخواهند طبق خواسته هاي آنان رفتار كنيم.
علي - د، 18 ساله هم از پدرش گلايه دارد و مي گويد پدرم عقده ها و سرخوردگي هاي زمان نوجواني خودش را سر ما خالي مي كند و دائماً مي گويد: در زمان ما فرزندان جرأت نداشتند روي حرف پدر و مادر حرف بزنند ما جلوي پدرمان حتي سربلند نمي كرديم و... آخر نمي دانم اين شيوه برخورد پدر و فرزند چه جذابيتي دارد كه دوست دارند آن را در تربيت فرزندان امروز هم اعمال كنند؟

نسل ما نسل بدي نبوده

كيانوش خديوي، كارشناس ارشد روان شناسي باليني و مدرس دانشگاه علوم بهزيستي با اشاره به اينكه ما حاصل تربيت سنتي هستيم، مي افزايد: بنابراين احساس مي كنم نسل ما از لحاظ رعايت موازين اخلاقي و اجتماعي، نسل بدي نبوده حتي از لحاظ پيشرفت علمي نيز اگر مقايسه كنيم متوجه مي شويم كه نسل فعلي با نسل ما متفاوت است و متأسفانه اين تفاوت بيشتر در جهت منفي به چشم مي خورد. اما وقتي از طرف ديگر به قضيه نگاه مي كنيم، مي بينيم خود به خود جلوي بعضي از تغييرات را نمي توان گرفت، يعني ما ديگر نمي توانيم برگرديم به صد سال پيش، زماني كه وقتي پدر وارد مي شد بچه ها از ترس يا احترام پشتشان مي لرزيد و يا وقتي دستوري مي داد، همه بدون چون و چرا ملزم به اجراي آن بودند. اكنون ما ديگر نمي توانيم به آن زمان برگرديم، زيرا سير طبيعي جامعه و جهان رو به اين سمت است. در حال حاضر نسل جوان اظهار وجود مي كند، براي خود حق و حقوقي قايل است و حتي گاهي از ما حساب مي خواهد، ما بايد به فرزندمان حساب پس بدهيم، چون خود را طلبكار مي داند و مي گويد بايد براي من اين كارها را انجام مي داديد و كوتاهي كرديد.
اين مدرس دانشگاه معتقد است، در اين شيوه نگرش عوامل زيادي دخيل است، از جمله مطالعه و ارتباط با فرهنگهاي ديگر زياد شده و اصولاً تفكرات بشر رشد پيدا كرده وي مي گويد: اكنون زمانه اي نيست كه برگرديم به عقب و شيوه تربيتي صد سال پيش را به كار ببريم، ما چه بخواهيم و چه نخواهيم بايد همين روش را ادامه دهيم. راه برگشتن نيست. حتماً پدر و مادرها نيز تغيير كرده اند و ديگر نمي توانند به سبك گذشته فرزند تربيت كنند. بنابراين ما داريم اين روند را ادامه مي دهيم و به تدريج بايد خيلي از اختيارات به بچه ها تفويض شود.
خديوي در ادامه مي افزايد: بچه ها حق دارند تا جايي كه مي خواهند درس بخوانند، حق دارند در مورد نحوه زندگيشان، شغل و ازدواجشان و حتي ظاهرشان تصميم گيري و اظهارنظر كنند و ما نمي توانيم جلوي اين سير طبيعي، كه در جامعه يا به اصطلاح امروز دهكده جهاني اتفاق مي افتد را بگيريم، فقط بايد سعي كنيم در اين مسير بچه ها دچار انحراف نشوند، يعني كاري نكنند كه بعدها خودشان دچار ناراحتي و پشيماني شوند. در حال حاضر جوان مي گويد من حق دارم از زندگي خودم استفاده كنم و به آن اهدافي كه دارم برسم و ما نبايد اين حق را از او بگيريم و به او بگوييم مثل پدر و مادرت زندگي كن.
به گفته اين مشاور تربيتي، ما بايد در تربيت فرزندان از شيوه مديريت مشاركتي استفاده كنيم. در اين شيوه يك نفر منشأ قدرت است، ولي بقيه زيردست و برده او نيستند، بلكه در تصميم گيريها شركت دارند و اظهارنظر مي كنند، اما تصميم نهايي را آن يك نفر مي گيرد، از نظر روان شناسان امروز هم اين شيوه قابل تأييد است و معتقدند مرجع قدرت بايد باشد، ولي مرجع قدرت ديكتاتور نيست، مديري است كه در كار مديريت از شيوه مشاركت استفاده مي كند.
همين كارشناس مشاوره سخن خود را با اين جمله تمام مي كند و مي گويد: نه ديكتاتوري نه آزادي مطلق، بهترين شيوه تربيتي آشتي بين اين دو شيوه است.
علي شكاريان، كارشناس ارشد روان شناسي و مشاور تحصيلي نيز در اين باره به خبرنگار ما مي گويد: بحث نظام تربيتي و نقشي كه خانواده در تربيت فرزند دارد، بحثي ديرينه است و مربوط به اين زمان نمي شود، زيرا هر دوره اي شيوه تربيتي خاص زمان خود را دارد، مثلاً اسلام در مورد تعليم و تربيت شيوه و تعاليم خاصي را پيشنهاد مي كند، يك سري تعاليم هم مربوط به قبل از اسلام است، در مبحث روان شناسي نيز دستورات و روشهاي خاصي مطرح مي شود، ولي وقتي تركيب اينها را بررسي مي كنيم مي بينيم همه يك هدف دارند و هدفشان صرفاً تربيت صحيح و به صلاح رساندن فرزند است، حالا ممكن است نوع كلام كمي متفاوت باشد.
وي مي گويد: در بحث روان شناسي انسان گرايانه مي بينيم مطالب اين نوع روان شناسي خيلي شبيه به مكتب اسلام است، مثلاً تعاليمي كه اسلام براي 7 ساله اول و 7 ساله دوم و 7 ساله سوم در مورد تربيت فرزند داده است با مراحل رشد روان شناسي منافاتي ندارد و ما در مراحل رشد روان شناسي دقيقاً به اين نتيجه مي رسيم كه در چه مقطعي بايد بچه را آزاد بگذاريم، در چه مقطعي كنترل بيشتر داشته باشيم و در چه مقطعي بايد با فرزندمان مشورت كنيم.
اين مشاور تربيتي در پاسخ به اين سؤال كه فرزند سالاري از كي به وجود آمده و دلايلش چيست؟ مي گويد: اين هم مربوط مي شود به شرايط و تغييراتي كه در تربيت فرزندان به وجود آمده، چون ما اگر همان فرهنگ و سنت گذشته را ادامه مي داديم، قطعاً اين مشكلات را نداشتيم، ولي شرايط فعلي را نيز نمي توان تغيير داد، زيرا ما در عصري زندگي مي كنيم كه عصر تكنولوژي است، عصر ماهواره و اينترنت است، يعني هر اتفاقي آن طرف دنيا بيفتد، بلافاصله مطلع مي شويم با توجه به اينكه شرايط فرهنگي كشورها با يكديگر متفاوت است، قطعاً شيوه تربيتي متفاوتي هم دارند و ما از طريق ماهواره و اينترنت و ساير رسانه ها با اين شيوه ها آشنا مي شويم، در نتيجه تداخل فرهنگي به وجود مي آيد و باعث ايجاد اين مشكلات مي شود و به اعتقاد كارشناسان اين همان بحث از خود بيگانه شدن است، وقتي يك نوجوان نداند فرهنگ غني خودمان چيست، دنبال فرهنگي مي گردد كه با شرايط روحي او سازگار باشد و شايد يكي از دلايل اصلي به وجود آمدن پديده فرزند سالاري همين باشد.
از طرفي خود خانواده ها نيز تحت تأثير فرهنگ بيگانه فكر مي كنند كه با آزاد گذاشتن و سهل گيري بيش از حد فرزندان مي توانند آنان را بهتر تربيت كنند. حال آنكه در بحث روان شناسي ما سه نوع خانواده داريم: خانواده سختگير، خانواده سهل گير و خانواده قاطع و اطمينان بخش كه بهترين نوع تربيت فرزند مربوط به اين خانواده است و بايد اين شيوه تربيت را به ساير خانواده ها نيز آموزش بدهيم. يعني والدين به سخنان فرزندشان گوش كنند و به او حق اظهارنظر بدهند، ولي به او تفهيم كنند كه اگر حرف تو غيرمنطقي باشد، ما به خواسته تو پاسخ نمي دهيم. اين يعني قانون و بايد اين شيوه را تقويت كنيم و خانواده ها فرزندانشان را اين گونه بار بياورند. خديوي در پايان تصريح مي كند كه نقش اجتماع را در ايجاد پديده فرزند سالاري نمي توان ناديده گرفت، به ويژه برنامه هاي صدا و سيما كه در زمينه مسايل روان شناسي بسيار ضعيف عمل مي كنند.
حتي بسياري از برنامه هايي كه به عنوان مشاوره يا روان شناسي از سيما پخش مي شود، زيربناي علمي ندارد يا در بعضي از سريالها جايگاه زن و مرد تغيير پيدا كرده مثلاً مرد را بسيار ضعيف و زن ذليل، زن را خشن و بچه ها را سركش و جسور نشان مي دهند، در حالي كه زن و مرد و فرزند هر كدام بايد جايگاه خودشان را داشته باشند.
وي معتقد است، سريالهاي تلويزيوني به يك بازنگري نياز دارد، آن هم توسط روان شناسان و كارشناسان اجتماعي تا بهتر بتوانند روي اين قضيه كار كنند و گرنه مشكل فرزند سالاري به اين سادگي حل نمي شود و اين دوره معيوب همين طور نسل به نسل پيش مي رود و معلوم نيست تا كجا ادامه پيدا كند.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط