نویسنده: برندا هاوگن
مترجم: رضا علیزاده
مترجم: رضا علیزاده
ایتالیاییها یا به بنیتو موسولینی عشق میورزیدند یا از او نفرت داشتند. موسولینی، دیکتاتورِ بیرحم و بیاعتنا به کسانی که بر آنها حکومت میکرد، در 28 آوریل 1945 به دست هموطنانش اعدام شد. یکی از زنان بسیاری که عاشق او بودند همراه او مرد. کلارتا پتاتچی تحت تأثیر قدرت یا جذبهی موسولینى بدون او نمیتوانست به زندگی تن در دهد. این زن در کنار او اعدام شد.
جسدهای موسولینی و پتاتچی و دوازده تن از رهبران بیآبروی ایتالیا را که اعدام شده بودند، در روستای دونگو در شمال ایتالیا پشت کامیونی بار زدند و به میلان بردند. آنجا در میدان شهر جسد بیجان موسولینی را به همراه اجساد دیگر سر و ته آویزان کردند تا جمعیتی که گرد آمده بود با آنها بدرفتاری کنند. مردم خشمگین جسد موسولینی را به باد ناسزا و کتک گرفته بودند و رویش آب دهان می انداختند. موسولینی سالها با استفاده از ترس و خشونت بر ایتالیا فرمان رانده بود. در آن زمان مردمِ ایتالیا انتقامشان را میگرفتند.
بنیتو موسولینی از سال 1922 تا سال 1943 دیکتاتور ایتالیا بود.
سرانجام جمعیت پراکنده شد و جسد موسولینى را پایین آوردند. او را در گوری بینام و نشان در گورستان میلان دفن کردند. در سال 1957 پیکر او به آرامگاه خانوادگیاش در گورستان سان کاسّینو، در پرهداپیوی ایتالیا، انتقال یافت.اجساد موسولینی و پتاتچی و دیگر رهبران ایتالیا در انظار عمومی از پا آویزان شدند.
موسولینی درست چند روز پیش از مرگ در 25 آوریل 1945 از میلان گریخته بود. جنگ جهانی دوم رو به پایان بود و موسولینی میدانست که به دردسر افتاده است. نمیخواست به دست متفقین، یعنی دشمنان جنگیاش، گرفتار شود. میدانست که هموطنانش هیچ کمکی به او نخواهند کرد. آنها به سبب درد و رنجی که موسولینی مخصوصاً در دورهی جنگ به آنها تحمیل کرده بود، از او متنفر بودند.در 27 آوریل، موسولینی به امید اینکه در سویس جای امنی بیابد، به گروهی از سربازان آلمانی پیوست. اما هیچگاه موفق به گذشتن از مرز نشد. به آلمانیها اجازه دادند که به راهشان ادامه دهند، اما نیروهای ایتالیاییِ ضد دیکتاتور، موسولینى را بین گروه سربازان پیدا کردند. آنها پیش از اعدام او را اسیر کردند.
مرگ موسولینی به اندازهی زندگیاش خشونتآمیز بود. او از جایگاهی بسیار معمولی به قدرت رسیده بود. موسولینی، که جوانی آشفته بود، از سن کم با زندگی دست و پنجه نرم کرد. او که میخواست معلم مدرسه شود در این کار شکست خورد، اما نویسندهی سیاسی مشهوری شد. او هیچگاه بر سر عقیدهای محکم نایستاد. هر جا که به نفعش بود نظرات و عقاید خود را عوض کرد. در سرتاسر زندگی بسته به اینکه مخاطبش که باشد یا اینکه به این باور برسد که تغییر مشی سیاسی قدرت بیشتری در اختیارش می گذارد، خط مشی خود را عوض میکرد. در سال 1922 منصب بالایی را که میخواست به دست آورد و جوانترین نخستوزیر در تاریخ ایتالیا شد.
در نظر بعضی از ایتالیاییها موسولینی منجی بود. امید داشتند که او و دولتش مردم را از فقر و نومیدی نجات دهند. در نظر عدهای دیگر او انتخابی بهتر در دورانی بود که ظاهراً گزینههای نویدبخش دیگری وجود نداشت. موسولینی دریافت که ایتالیاییها نه فقط در مقام نخستوزیر، بلکه در مقام دیکتاتور هم حاضرند او را بپذیرند. در مقابل نویدِ نظم و رفاه و بازگشت غرور ملی، مردم حاضر بودند از بعضی آزادیهای فردی خود دست بکشند.
سربازی آمریکایی به پوستری گلولهباران شده از موسولینی چشم دوخته است.
اما ایتالیاییها بعد از بیست سال که موسولینی رهبرشان بود، خود را در وضعیتی بدتر یافتند. وقتی کشورشان در انتهای جنگ جهانی دوم به تصرف نیروهای بیگانه درآمد، ایتالیاییها اثبات کردند که از دست موسولینی و استبداد او به تنگ آمدهاند. موسولینی رهبر بیرحمی که از ارعاب و زندان و حتی کشتار برای حفظ قدرت استفاده میکرد، به دست هموطنان خودش عاقبتی فجیع پیدا کرد.منبع مقاله :
هاوگن، برندا؛ (1390)، بنیتو موسولینی (دیکتاتور فاشیست ایتالیا)، ترجمهی رضا علیزاده، تهران: نشر ققنوس، چاپ دوم