شاعر: جواد حیدری
شب است و بوی جدایی زکربلا آید
صدای ناله زینب زنینوا آید
صدای خواندن قرآن زحنجر اکبر
برای دفعه آخر چه باصفا آید
هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
کنار خیمه طفلان صدای پا آید
نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
سخن زغربت و هجران زآن سرا آید
هرآنچه داشت هراسش، همیشه، خواهد دید
امان زلحظه فردا که پر بلا آید
دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
که روی خاک به صورت غم آشنا آید
هنوز یار نرفته چنین پریشان است
چه می کند که سر او به نیزه ها آید
صدای ناله زینب زنینوا آید
صدای خواندن قرآن زحنجر اکبر
برای دفعه آخر چه باصفا آید
هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
کنار خیمه طفلان صدای پا آید
نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
سخن زغربت و هجران زآن سرا آید
هرآنچه داشت هراسش، همیشه، خواهد دید
امان زلحظه فردا که پر بلا آید
دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
که روی خاک به صورت غم آشنا آید
هنوز یار نرفته چنین پریشان است
چه می کند که سر او به نیزه ها آید
/ج