شاعر: قاسم نعمتی
بوی غم بوی جدایی بوی هجران میرسد
کربلا آغوش خود واکن که مهمان میرسد
ناقهام در گل نشسته چارهای کن یا حسین
دیر اگر آیی کنارم بر لبم جان میرسد
حاجی زهرا ، علم کن خیمههایت در منا
زین عطش آباد بوی عید قربان میرسد
خاک سرخ این بیابان بوی مادر میدهد
گوش کن آوای محزون حسین جان میرسد
گو فرات بی مروّت اینقدر هوهو مکن
کودک ششماههای با کام عطشان میرسد
کمتر از ده روز دیگر بی برادر میشوم
روزگار عشق بازیها به پایان میرسد
در همان لحظه که ترکیب رخت پاشد زهم
از حرم زینب به گیسویی پریشان میرسد
کمتر از ده روز دیگر از فراز نیزهها
در چهل منزل به گوشم صوت قرآن میرسد
قافله سالار زینب گو شبی بر ساربان
وقت خاتم بخشی دست سلیمان میرسد
وای از هنگامه وصلی که یک نیزه سوار
روبرو با خواهری پاره گریبان میرسد
کربلا آغوش خود واکن که مهمان میرسد
ناقهام در گل نشسته چارهای کن یا حسین
دیر اگر آیی کنارم بر لبم جان میرسد
حاجی زهرا ، علم کن خیمههایت در منا
زین عطش آباد بوی عید قربان میرسد
خاک سرخ این بیابان بوی مادر میدهد
گوش کن آوای محزون حسین جان میرسد
گو فرات بی مروّت اینقدر هوهو مکن
کودک ششماههای با کام عطشان میرسد
کمتر از ده روز دیگر بی برادر میشوم
روزگار عشق بازیها به پایان میرسد
در همان لحظه که ترکیب رخت پاشد زهم
از حرم زینب به گیسویی پریشان میرسد
کمتر از ده روز دیگر از فراز نیزهها
در چهل منزل به گوشم صوت قرآن میرسد
قافله سالار زینب گو شبی بر ساربان
وقت خاتم بخشی دست سلیمان میرسد
وای از هنگامه وصلی که یک نیزه سوار
روبرو با خواهری پاره گریبان میرسد
/ج