درباره‌ی کاغذ

«کاغذی» در نسبت افراد و خاندان‌های متعدد و در قرون مختلف دیده می‌شود. طبعاً اطلاق این نسبت به اشخاص به احتمال قوی بدان مناسبت است که صاحبِ آن نسبت یا یکی از پدرانش در پیشه‌‌ی کاغذسازی یا فروش آن دست داشته و
شنبه، 25 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درباره‌ی کاغذ
 درباره‌ی کاغذ

 

نویسنده: ایرج افشار




 

«کاغذی» در نسبت افراد و خاندان‌های متعدد و در قرون مختلف دیده می‌شود. طبعاً اطلاق این نسبت به اشخاص به احتمال قوی بدان مناسبت است که صاحبِ آن نسبت یا یکی از پدرانش در پیشه‌‌ی کاغذسازی یا فروش آن دست داشته و یکی پس از دیگری بدان نسبت نامبردار شده است.
سمعانی در کتاب الانساب مصرحاً در این باره گفته است این نسبت مربوط به عمل کاغذ و خرید و فروش آن است. می نویسد (73/11- 75) :
«هذه النسبت إلی عمل الکاغذ الّذی یکتب علیه و بیعه و هو لا یعمل فی المشرق إلّا بسمرقند».
نکته‌ای که در این جا باید بدان توجه کرد این است که سمعانی (د: 562 هـ) چنین تأویلی کرده که کاغذسازی فقط در سمرقند تا آن عهد مرسوم بوده است. سیوطی در لب اللباب فی تحریر الانساب (ص 218) نوشته است:
«الکاغذی بفتح الغین و کسر الذال المعجمعتین إلی عمل الکاغذ و هو الورق».
برای آن‌که معین شود از چه قرن و در چه بلادی این نسبت موجود بوده است، نام افرادی را که با نسبت کاغذی در چند متن یافته‌ام می‌آورم.
شاید مقدم بر همه، ابوتوبه سعیدبن هاشم بن حمزة‌بن میمون‌بن عبدالله العتکی الکاغذی سمرقندی (د: 525 هـ) باشد. با توجه به این که ساختن کاغذ، بنابر تحقیقات، از قرن دوم هجری در سمرقند آغاز شد مشخص می‌شود که نسبت کاغذی از همان روزهای آغازِ آشنا شدنِ سمرقندیان با کاغذسازی مرسوم شده بود.
ابوعلی حسین بن ناصر الکاغذی معروف به دهقان که ذکرش در الانساب سمعانی آمده (24/11) کسی است که «کاغذ الحسن» ظاهراً منسوب به او شده و در خوبی و سفیدی شهرت داشته است:
«إلیه ینسب الکاغذ الحسن الّذی لم یلحقه من سبقه فی جودة الصنعة و نقاء الالة و بیاضها کان محضر المجالس الّتی أملیتها بسمرقند».
- او هم از مردم سمرقند بود.
در شهر سمرقند طبعاً باید نسبت کاغذی بیش از سایر بلاد رایج بوده باشد. در کتاب القند از کسانی اسم رقته است که مشخصاتشان نقل می‌شود.
احمدبن محمّدبن عقیل بن الکاغذی (ابومحمّد).
* (1) احمدبن هارون الکاغذی (ابوحامد) (ص 106، ش 148).
* الیاس بن حامد الکاغدی السمرقندی (ص 93، ش 112).
* بکربن سعید المؤذن الکاغذی (ابومحمّد) (ص 100، ش 132(.
* جعفربن خالدبن عبدالله الفزاری الابریسمی الکاغذی المدینی السمرقندی (ابومحمّد) (ص 126، ش 190(.
سعیدبن هاشم الکاغذی (ص 72، ش 95 و ص 314، ش 564)، که ذکرش پیش از این گذشت.
شراحیل بن هارون الکاغذی سمرقندی (ابومحمّد) (ص 452، ش 839(.
شعیب بن اللیث الکاغذی (ابوصالح) (ص 123، ش 196 و ص 470، ش 871)، از مردم چرخ بخارا که در سال 272 هـ درگذشت. نوهاش به نام عبدالجلیل همین نسبت را داشت.
عبدالجلیل بن محمّدبن شعیب بن اللیث الکاغذی المیدانی سمرقندی (ابونصر) (ص 263، ش 464).
عبدالرحمن بن محمّد الکاغذی السمرقندی (ابوعمرو) (ص 227، ش 386).
عبدالواحدبن محمّدبن عبدالله بن محمّدبن جعفربن الحسین بن علی بن حامد الازدی الکاغذی (ابوالبحر) (ص 268، ش 474 و ص 281، ش 503 و ص 297، ش 535).
عثمان بن محمّدبن محمّد بن الحسن الکاغذی السمرقندی (ابوسهل) (ص 360، ش 653).
علویه الکاغذی المقری السمرقندی (ابوالحسن) (ص 488، ش 907).
الفضل بن احمد الکاغدی (به دال، سه بار) (ص 507، ش 935).
* محمّدبن احمد الرحال الکاغذی (ص 77، ش 84).
محمّدبن صخربن راهویة الکاغذی السمرقندی (ص 317، ش 569).
محمّدبن عبدالله بن محمّدبن جعفر الکاغذی السمرقندی (ابوالحسن) (ص 47، ش 51 و ص 292، ش 525 و موارد دیگر).
محمّدبن عبیدالله بن محمّد الکاغذی (ص 326، ش 584).
محمّدبن مسعود کاغذی سمرقندی.
منصوربن نصرالکاغذی (شیخ ابوالفضل) (ص 88، ش130 و ص 252، ش 438) که وفاتش را در 423 هـ نوشته و ظاهراً همان شخص است که سمعانی کاغذ منصوری را بدو نسبت داده است و پیش از این ذکرش رفت.
از کسانی که نسبت کاغذی داشته‌اند و در تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری نامشان ضبط است این چهار نفرند:
ابوبکر محمّدبن زکریا الکاغذی (د: 370 هـ) (ش 1531).
ابو احمد حامدبن محمّدبن احمدبن جعفر الصوفی الکاغذی (د: 356 هـ) (ش 2262).
ابوعمرو محمّدبن خشنام بن احمدبن خشنام بن سعیدالکاغذی نیشابوری (ش 2362).
ابونصر محمّدبن هارون بن سعیدبن عبدالحکیم السمرقندی (ش 1270).
از افراد دیگری که به کاغذی شهرت داشته‌اند:
عمادالدین ابوعبدالله محمّدالاصفهانی الواعظ الصوفی معروف به کاغدی (مجمع الآداب ابن‌فوطی، جزء4، قسم2، ص 843، ش 1236).
ابوالفتح حسن بن احمد کاغذی محدث (د: 286 هـ).
ذوالنون بن عبدالواحدبن احمد الکاغذی (د: ح 450 هـ).
از تاریخ نیشابور (چاپ فرای، برگ 50 پ) و تاریخ بیهق نیز برمی‌آید که در نیشابور و ناحیه‌ی بیهق (سبزوار کنونی) افراد و خاندان کاغذی متعدد بوده‌اند. شاید همین نکته دلالت تواند داشت بر این که بعد از سمرقند کاغذسازی یا بازرگانی کاغذ در این دو شهر خراسان مرسوم بوده است. در تاریخ بیهق (ص 28) در فصل مضاف و منسوب از «کاغذیان سمرقند» که شهرتی داشته‌اند یاد می‌شود و در آن آمده است:
«فصل در ذکر مضاف و منسوب به هر شهری: در هر ناحیتی و ولایتی چیزی بود بدان ناحیت و ولایت منسوب، گویند ... کاغذیان سمرقند، صبّاغان سجستان ...».
شهر دیگری که نسبت افراد کاغذی را در آن جا می شناسیم شوشتر است. قدیم‌ترین نامی که از کاغذیان شوشتر دیده‌ام محمودبن محمّدبن یوسف شوشتری کاغذی خوش‌نویس است. او کاتب دو نسخه است از شاهنامه، یکی مورَّخ 839 هـ که در کتابخانه‌ی موزه‌ی آثار اسلامی استانبول است (بیانی،880/3) و دیگری مورَّخ 840 هـ که در کتابخانه‌ی رامپور هندوستان نگاه‌داری می‌شود. همچنین نسخه‌ای از خمسه‌ی نظامی که همو در سال 849 هـ نوشته است و در کتابخانه‌ی دانشگاه پرینستن (آمریکا) موجود است. (2) این شخص کتابت می‌کرده است، زیرا لمعات مورَّخ 862 هـ از کارهای او را عبدالحی حبیبی (ص 652) یاد کرده است. من هم نسخه‌ی کلّیات عراقی مورَّخ محرّم 862 به خط او را در دانشگاه استانبول دیده‌ام.
دیگر مجدالدین ابن علیشاه کاغذی شوشتری است که نسخه‌ای را که از اصول کافی مورَّخ به سال 1009 هـ نوشته است در مجموعه‌ی محمّدحسین اسدی (کتابفروش در تهران) دیده‌ام. دیگر حاج صالح کاغذی [شوشتری] است که بنابه گفته‌ی عبداللطیف شوشتری (ق 12 هـ) در تحفة العالم عمارتی مجلّل و چشمگیر در شوشتر ساخته بود.
پس در شوشتر، خاندان یا افراد منسوب به کاغذی، مدت چهار قرن صاحب نام و عنوان بوده‌اند.
نام کاغذیِ دیگری را که معلوم نیست از کدام شهر بوده است نیز بیاورم. او فتح‌الدین بن جاگیر کاغذی است که نسخه‌ای از مطلع السعدین و مجمع البحرین غیاث‌الدین سمرقندی نوشته‌ی سال 1032 هـ ازو برجای مانده و در کتابخانه‌ی سلطنتی ایران (فهرست تاریخ، سفرنامه ... کتابخانه‌ی سلطنتی، ص 704) محفوظ است.
شاعری هم به نام علی کاغذی می‌‌شناسیم که نمونه‌‌ی اشعارش در جنگ خطی قرن هشتم و نهم به شماره‌ی 2978 کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران (فهرست، 1891/10) یاد شده است.

گیاهان کاغذی

ایرانیان برخی از میوه‌های مرغوب و نازک را که نوع ممتاز و بهتر باشد به کاغذی منسوب کرده‌اند، از آن‌هاست:
بادام کاغذی- سیب ترش کاغذی- شفتالوی کاغذی- قصب کاغذی (خرما)- گردوی کاغذی- لیموی کاغذی.
بادام کاغذی و گردوی کاغذی هم اکنون هست و زبانزد اغلب مردم است. اما درباره‌ی سیب و شفتالو و قصب و لیمو توضیحی آورده می‌شود تا روشن شود که هر یک مسبوق به چه سابقه است.
سیب کاغذی را در دو مرجع دیده‌ام. یکی در کتاب گلزار کشمیر از مؤلفات هندیان (ص 292) و دیگر به نام «سیب ترش کاغذی» در مرآة القاسان (تاریخ کاشان) (ص 193) نوشته‌ی عبدالرحیم ضرابی.
از شفتالوی کاغذی رشیدالدین فضل‌الله همدانی طبیب و وزیر (قرن هفتم) در متن کشاورزی آثار و احیاء (ص 15) یاد کرده است. نام قصب کاغذی را که نام نوعی از خرماست در فراشبند فارس از آقای منوچهر کاویانی شنیده‌ام.
لیموی کاغذی مصطلح پارسی گویان هندوستان بوده و به همین مناسبت در لغت اشتینگاس و دایرة‌المعارف هندی تألیف بالفور آمده است. سراج المحققین که شاعری زاده و بالیده‌ی آن سرزمین است آن اصطلاح را در بیتی آورده است.

تا کی شوی ترشرو شیرین شمایل من***مکتوب عاشق است این لیموی کاغذی نیست
(به نقل از فرهنگ آنندراج، ج5، 3339)
لیموی کاغذی نوعی از لیموی ترش آبگیری است که پوست نازک و کاغذواره دارد و ممکن است لیموئی مراد باشد که در ایران به «لیموی عمانی» نامبردار شده و پوست نوع کمرنگ و ممتاز آن نازک است.
در دو کتاب دیگر از نوشته‌های هندیان ذکر لیموی کاغذی را دیده‌ام. یکی دیگر شگرف نامه‌ی ولایت تألیف اعتصام‌الدین تاجپوری در سال 1199 هـ (برگ 169 ر) و آن کتابی است در شرح مسافرت مؤلف به انگلستان. او در دیدار خود از لندن ضمن سخن از میوه‌هایی که در بازار دیده به شماتت گفته است که لیموی کاغذی در آن جا وجود ندارد. لیموی کاغذی به صورت لیمون کاغذی هم ضبط شده است. در مجموعه‌ی کیمیایی وین (گ 101 پ) «آب لیمون کاغذی» آمده است.
مؤلف فرهنگ آنندراج ذیل کلمه‌ی «بغرا» نوشته است لیموی کاغذی را چاشنی بغرا می‌کنند.

جواز کاغذ

«جواز کاغذ» نام محله‌ای بوده است در هرات. ظهیرالدین بابر در بابرنامه (ص 400) نام آن‌جا را همراه گازرگاه و چندین محل و بقعه‌ی دیگر ذکر کرده است. همین نام برای محله‌ای از سمرقند هم ذکر شده است. مطربی سمرقندی در دو کتاب نسخه‌ی زیبای جهانگیر (ص 87) و تذکرة‌الشعرا (ص 138) غزلی از عبدالله خان، همزمان خود، نقل می‌کند که نام آن محل در آن آمده:

جواز کاغذ و پشت رصد فصل بهار ای دل***دهد یاد از حریم جنت و فردوس و رضوانش

و جوانمرد علی خان به پاسخ او گفته بوده است:

جواز کاغذ و فصل بهارش را چه می خواهی***که درد سر تُرا بخشد هوای باغ میدانش

همین مؤلف در نسخه‌ی زیبای جهانیگر دو بار دیگر نام «جواز کاغذ» را ضمن حکایتی آورده و یک بار از آن به «پشته‌ی جواز کاغذ» (ص 286) یاد می‌کند. این اشاره گویاست که محل مذکور کنار شهر بوده است.
این که نام جواز کاغذ در دو شهر سمرقند و هرات وجود داشته است ظاهراً اصطلاحی بوده است برای مکآن‌هایی که مردم مجاز به ایجاد کارگاه کاغذگری در آن حدود بوده‌اند.

کاغذهای دیگر

به جز میوه‌ها، چیزهای دیگر هم به کاغذی منسوب شده است.
- «پنبه‌ی کاغذی»، از حیث مرغوبی در اصفهان شهرت داشته است (سفرنامه‌ی افضل‌الملوک، ص 93).
- «شمع کاغذی» مجازاً به معنی نوشته‌ی تابناک در شعر سیدای نسفی آمده است:

این شمع کاغذی که قلم تازه ریخته است***روشنگر چراغ هزار انجمن شود
(دیوان سیدای نسفی، ص 260)

- «کتان کاغذی»، که تاکنون نامش را در روزنامه‌ی خاطرات بصیرالملک شیبانی (یازدهم رمضان سال ایت‌ئیل، ص 185) از مستوفیان روزگار ناصرالدین شاه دیده‌ام.
- «گل کاغذی»، درختچه‌ای رونده‌ای که گل‌های قرمز دارد و در مناطق گرمسیری بسیار است.
- «کبوتر نقش کاغذی» مصطلح کبوتربازان است.
- «کاغذی» نام یکی از آبادی‌های نزدیک کاشان و یادآور نام کاغذکنان (خانج نزدیک میانه) است که پس از این گفته‌های پیشینیان درباره‌ی آن خواهد آمد.

کاغذ به جای نامه

کلمه‌ی کاغذ به مناسبت آن که «نامه» بر روی آن نوشته می‌شود، اصطلاحاً از روزگاران پیشین در معنی و به جای نامه استعمال یافته و مصطلح شده است. اگر بگوییم کاغذی از پسرم رسیده مراد رسیدن نامه‌ی اوست نه ورقه‌ی کاغذ سفید.
بی‌مناسبت نیست این گفته‌ی خانم گیتی آذرپی را، که از استادان تاریخ هنر در آمریکاست، موقعی که در کنگره‌ی خاورشناسان در آن آربور با هم آشنا شدیم بنویسیم. با دوستم دکتر عباس زریاب راه می‌رفتم. چون به این بانوی دانشمند معرفی شدیم از ما به فارسی پرسید چه «کاغذی (paper) خواهید خواند. من به شوخی گفتم کاغذ مادرم را. مقصود آن که کاغذ توسّعاً معنی مقاله و خطابه را می‌خواهد به خود بگیرد!
خاقانی شروانی در یکی از مکاتیب خود (منشئات، ص 136) نوشته است:
«هر روز ده کاغذ به من کهتر نویسد که معتمدی امین را بفرست».
نصرالله منشی در کلیله و دمنه (ص 32، طبع عبدالعظیم خان) آورده است:
«تأکیدی رفت که از راه‌های شارع احتراز واجب بیند تا آن کاغذ به دست دشمن نیفتد».
در رساله‌ی سؤال خواجه شمس‌الدین از رساله‌های شش گانه‌ی سعدی (چاپ خرمشاهی، ص 842) می‌خوانیم:
«صاحب صاحبقران ... شمس الدنیا و الدین ... کاغذی به خدمت شیخ عارفان ... مصلح‌الدین السعدی ... نوشت ... آن شخص که کاغذ و زر می‌آورد چون به اصفهان رسید...».
سعدی چند بار دیگر در همین رساله کلمه‌ی کاغذ را به جای‌نامه و مکتوب به کار گرفته، و حتی در عبارتی آن را دوبار ولی در دو مفهوم و مصداق متفاوت آورده است (ص 845):
«اندیشه کرد که اول کاغذی باید نوشت. پاره‌ای کاغذ برداشت و این قطعه بنوشت ...».
رکن‌الدین دعوی‌دار قمی (شاعر قرن هفتم) از شعرایی است که کاغذ را در مفهوم نامه هم آورده است.

میل این خادم به کاغذ چون که معلوم تو شد***فیض جودت مایل او کن به کاغذ چون سحاب
خاصه آن کاغذ که دارد بوی یکرنگی چون من***در وفا و مهر من همواره تا روز حساب
طبع در مدح تو یک ساعت نمی‌آرد درنگ***می‌ بیاید از تو در کاغذ فرستادن شتاب
(دیوان، ص 198-199)

اگرچه غزل «بنویس دلا به یار کاغذ/ بفرست به آن نگار کاغذ» از حافظ شیرازی نیست اما غزلی است نسبتاً قدیمی که در نسخه‌های چاپی متعدد دیوان حافظ آمده است و معنی نامه دارد. از جمله در دیوان حافظ، بخط حکیم بن وصال شیرازی (ص 180)
امیرعلی شیر‌نوائی وزیر که هم عصر جامی بود، کاغذ را به هر دو معنی در ردیف شعر خود آورده است:

آمد به من خسته ز دلبر کاغذ***از مسأله‌ی وفا محرر کاغذ
گریان ماندم چو دیده را بر کاغذ***چون اشک روان فرو شدم در کاغذ
(دیوان، ص 216)
در همین عصر هلالی جغتایی غزلی با ردیف کاغذ سروده و شاید کلمه‌ی کاغذ را به دو مفهوم به کار گرفته است:

می‌نویسم سخن از آتش دل بر کاغذ***جای آن است اگر شعله زند در کاغذ ....
تا هلالی صفت ماه جمال تو نوشت***گشت چون صفحه‌ی خورشید منوّر کاغذ
(دیوان، ص 79-80)
اما در غزلی از محمّدقلی سلیم تهرانی (شاعر قرن یازدهم هجری) که ردیفش کاغذست کلمه‌ی کاغذ منحصراً به جای نامه آمده است. دو بیت از آن در این جا نقل می‌شود:
به زندگی پی میراث خواریم صدبار***گرفت همچو کبوتر ز من همان کاغذ
کند بهار به برگ شکوفه یاد ترا***چو آشنا که فرستد به آشنا کاغذ
(دیوان سلیم تهرانی، ص 277)

چون سخن از نامه در میان است باید دانست که به استناد شواهد شعری در روزگارهای پیشین نامه را درون «پاکت» نمی‌گذاشته‌اند. پیش از اواسط عصر قاجاری پاکت را نمی‌شناخته‌اند. کم بودن کاغذ موجب آن بوده است که همان نامه‌ی اصلی را می‌شکسته یعنی چند بار تا می‌زده و در هم می‌پیچیده و بر پشت آن نام دریافت کننده را می‌نوشته‌اند. گواه این چند بیت است:

بسان نامه سرتا پا شکستم***شکسته چند جا چون قرعه دستم
(دیوان کلیم، ص 365)

شکسته خاطری یک سوری دارم***تنی چون نامه سر تا پا شکسته
(دیوان کلیم، ص 305)

بی خط یار زهر کاغذ پیچیده چه سود ***پیش عاشق بود افسانه و افسون تعویذ
(دیوان فیضی دکنی، ص 393)
درباره‌ی کاغذین جامه پس از این سخن گفته می‌شود.
در پایان این مبحث خارج از موضوع نخواهد بود یادداشت شود که مؤلف الاعلاق النفیسه (ترجمه‌ی فارسی، ص 227) یوسف پیغمبر را واضع ساخت کاغذ دانسته است:
«و اولین کسی که کاغذ ساخت یوسف پیغمبر بود».

پی‌نوشت‌ها:

1. آن‌ها که ستاره‌دار است از چاپ تهرانِ کتاب مذکور نقل شده است.
2. نک: فهرست مقدم و ارمجانی:
Descriptive Catalogue of the Garrett Collection ..., p. 4, no. 7.

منبع مقاله :
افشار، ایرج؛ (1393)، کاغذ در زندگی و فرهنگ ایرانی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط