روايات مربوط به نام بردن از حضرت مهدي عليه السلام به نام خاص (قسمت دوم)
منبع: درسنامه مهدویت1-ص204 تا ص210
دو. روايات عدم جواز تا هنگام ظهور
محمد بن زياد ازدي از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) درباره امام غايب(عليه السلام) نقل كرده است: «...تَخْفَي عَلَي النَّاسِ وِلادَتُهُ وَ لا تَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيتُهُ حَتَّي يظْهِرَهُ اللَّهُ فَيمْلا الارْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛1 «...كسي كه ولادتش بر مردمان پوشيده و ذكر نامش بر آنها روا نيست، تا آن گاه كه خداي تعالي او را ظاهر ساخته و زمين را از عدل و داد آکنده سازد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد».عبدالعظيم حسني گويد: ... امام هادي(عليه السلام) فرمود: «... وَ مِنْ بَعْدِي ابْنِي الْحَسَنُ فَكَيفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قُلْتُ وَ كَيفَ ذَلِكَ قَالَ لانَّهُ لايرَي شَخْصُهُ وَ لا يحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّي يخْرُجَ فَيمْلا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا...»؛2 « ... و پس از من پسرم حسن است و مردم با جانشين او چگونه باشند؟ گفتم: فداي شما شوم براي چه ؟ فرمود: زيرا شخص او را نمي بينند و بردن نام او روا نباشد؛ تا آنكه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد...».
سه. روايات جواز بدون بيم خطر
در اين دسته از روايات، به علت نام نبردن حضرت اشاره شده است. در اين صورت اگر آن علت وجود نداشته باشد، نهي نيز ساقط است.امام باقر(عليه السلام) در جواب ابوخالد كابلي ـ كه از نام حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پرسيده بود ـ فرمود: «...سَأَلَتني وَاللَّهِ يا اَبا خالِدِ عَنْ سُؤالٍ مُجْهِدٍ، وَلَقَدْ سَأَلْتَني عَنْ اَمْرٍ ما كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً وَ لَوْ كُنتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً لَحَدَثْتُكَ، وَلَقَدْ سَألْتَني عَنْ اَمْرٍ لَوْ اَنَّ بَني فاطِمةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلي اَنْ يقْطَعُوهُ بَضْعَةً بَضْعَةً»؛3 «به خدا سوگنداي اباخالد! پرسش سختي پرسيدی كه مرا به تكليف و زحمت مياندازد؛ همانا از امري سؤال كردی كه [هرگز آن را به هيچ كس نگفتهام و ] اگر آن را به كسي گفته بودم، مسلماً، به تو ميگفتم. همانا تو از من چيزي را سؤال كردي كه اگر بني فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را قطعه قطعه كنند».
از روايت ياد شده استفاده میشود كه اگر ضرر و خطري بر آن حضرت به وجود نيايد، دانستن و نقل نام آن حضرت، بدون اشكال است.
از خود حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در توقيعي آمده است: «...فَاِنَّهُمْ اِنْ وَقَفُوا عَلَي الاِسْمِ اَذاعُوهُ وَاِنْ وَقَفُوا عَلَي المَكانِ دَلُّوا عَلَيهِ»؛4 «پس به درستي كه آنان اگر اسم را بدانند، آن را رايج ساخته و اگر بر مكان آگاهي يابند، آن را نشان خواهند داد». شيخ حر عاملي(ره) ذيل اين روايت نوشته است: اين دلالت مي¬كند بر اينكه نهي اختصاص به ترس و ترتب مفسده دارد.5
بنابراين، اين دسته از روايات، داير مدار ترس و تقيّه است و با منتفي شدن آن، حرمت نام بردن نيز منتفي خواهد شد.
چهار. روايات جواز نام بردن
بي گمان در روايات فراواني وقتي سخن از حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ، به ميان آمده، به نام آن حضرت تصريح شده است. در اينجا به بعضي از اين روايات، اشاره ميشود:4ـ1. رواياتي كه قبل از ولادت ايشان، به نام مبارك آن حضرت اشاره کرده است:
4ـ1ـ1. شيخ صدوق(ره) در كمال الدين و تمام النعمة از حضرت علي(عليه السلام)، نقل كرده است: رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) ، نام امامان بعد از حضرت علي(عليه السلام) را يكي پس از ديگري براي آن حضرت برشمرد، تا اينكه فرمود: «...مَهْدِي اُمَّتي مُحَمَّدٌ الَّذي يمْلا الارْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً...»؛6 «مهدي امتم [در ميان ايشان] محمد است كه زمين را از عدل و داد آكنده سازد...»
4ـ1ـ2. حضرت علي(عليه السلام) از پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) نقل كرده كه ضمن بردن نام ائمه دوازدهگانه(عليهم السلام)، فرمود: «...فَاِذا حَضَرَتْهُ (الحسن) الوَفاةَ فَلْيسلِمْها اِلي اِبْنِهِ مُحَمد...»؛7 «پس هنگام رحلت حسن آن را تسليم به فرزندش محمد میکند...».
4ـ1ـ3. در الفضائل نيز شبيه اين روايت آمده و تصريح به نام «محمد» شده است.8
همچنين در الاحتجاج طبرسي، از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) نقل شده است كه فرمود: از جبرئيل شنيدم: «...ثُمَ اِبْنهُ القائِمُ بِالحَقِ مَهْدي اُمتي مُحمد بن الحَسَنِ صاحِبِ الزَّمان...»؛9 «...سپس فرزندش قائم به حق، مهدي امتم، محمد بن حسن صاحب الزمان...».
4ـ1ـ4. در كلام اميرمؤمنان علي(عليه السلام) به اين نام، اشاره شده است؛ چنان که شيخ صدوق(ره) در كمال-الدين و تمام¬النعمة آورده است: حضرت علي(عليه السلام) بر فراز منبر درباره حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) فرمود: «...لَهُ اِسْمانِ: اِسْمٌ يخْفي وَاِسْمٌ يعْلَنُ، فَاَمّا الَّذي يخْفي فَأَحْمَدُ، وَاَمَّا الَّذي يعْلَنْ فَمُحَمَّدٌ...»؛10 «براي او دونام است: يكي نهان وديگري آشكار؛ اما نهان احمد و نام آشكار محمد است».
4ـ1ـ5. از موارد ديگري كه قائلان به جواز نام بردن حضرت، بدان اشاره كردهاند، حديث لوح حضرت زهرا(عليها السلام) است. در قسمتي از اين لوح ـ كه هديهاي از طرف پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) به حضرت زهرا (عليها السلام) بود ـ آمده است: «...وَاُكْمِلُ ذلِكَ بِاِبْنِهِ مُحمد رَحْمَةً لِلْعالَمينَ عَلَيهِ كَمال مُوسي وَبَهاءُ عيسي وَصَبْرُ اَيوبُ...».11 «... و اوصيا را به وجود فرزندش محمد- رحمت برجهانيان- تكميل خواهم كرد؛ كسي كه كمال موسي(عليه السلام) و بهاء عيسي(عليه السلام) و صبر ايوب(عليه السلام) را دارا است...».
4ـ1ـ6. شيخ صدوق(ره)، قسمت مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را اين گونه آورده است: «...اَبُوالقاسِمِ مُحَمدُ بْنُ الحَسَنِ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ تَعالي عَلي خَلْقِهِ...»؛12 «... ابو القاسم همو حجت خداوند متعال بر بندگان است...».
خود جابر نيز در مواردي تصريح كرده كه از حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در آن لوح، به عنوان محمد ياد شده است.
4ـ1ـ7. امام باقر(عليه السلام) نيز در ذيل آية شريفه: اِنَّ عِدَةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اِثْنا عَشَرَ...13 يك يك نام ائمه را برد تا اينكه فرمود: «...وَاِلي اِبْنِهِ الحَسَن وَاِلي اِبْنِهِ مُحَمَّد الهادي المَهْدي، اِثْنا عَشَرَ اِماماً...»؛14 «و به فرزندش حسن و به فرزندش محمد هدايت كننده هدايت شده، دوازده امام هستند».
4ـ1ـ8. از امام صادق(عليه السلام) نيز در مواردي هنگام معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نام «محمد» تصريح شده است؛ چنان که میفرمايد: «الخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدي هُوَ المَهْدِي، اِسْمُهُ مُحمد وكْنْيتُهُ اَبُوالقاسِمِ يخْرُجُ في آخِرِالزَّمانِ يقالُ لِاُمِّهِ صَقيل»؛15 «خلف صالح از فرزندانم مهدي است. نامش محمد و كنيهاش ابوالقاسم، در آخرالزمان خروج ميكند و مادرش صقيل ناميده ميشود».
شيخ صدوق(ره) شبيه اين روايت را در كمال الدين و تمام النعمة آورده است.16
4ـ1ـ9. امام صادق(عليه السلام) وقتي خواست در جواب زيد شحام نام امامان معصوم(عليهم السلام) را برشمرد، فرمود:
«نَحْنُ اِثْنا عَشَرَ - هكذا - حَوْلَ عَرْشِ ربِّنا جَلَّ وَعَزَّ فِي مُبتدَءِ خَلقنا اَوَّلِنا محمد وَاَوْسَطُنا مُحمد وآخِرنا مُحمدٌ»؛17 «ما دوازده تن بدين گونه (اشاره با دست به صورت دايره) از آغاز آفرينش گرداگرد عرش پروردگارمان قرار داشتهايم، نام اوّلين فرد ما محمد و نفر ميانه محمد و آخرين فرد ما نيز محمد است».
4ـ1ـ10. از امام عسكري(عليه السلام) در موارد فراواني نقل شده كه به نام آن حضرت تصريح کرده است. زماني كه مادر حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به ايشان حامله شد، امام عسكري(عليه السلام) به او فرمود: «سَتَحْمِلينَ ذَكَراً وَاِسْمُهُ محمد وَهُوَ القائِمُ مِنْ بَعْدي»؛18 «تو حامل پسري هستي كه نامش محمد است و او قائم پس از من است ».
همچنين آن حضرت در ضمن حديثي فرمود: «...اِبْني مُحمد، هُوَ الاِمامُ والحُجَّةُ بَعدي مَنْ ماتَ وَلَمْ يعْرِفْهُ مات مِيتةً جاهِليةً...»؛19 « فرزندم محمد، او است امام و حجّت پس از من، هر كس بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است».
4ـ2. گروه دوم شامل سخناني است كه پس از ولادت ايشان، از آن حضرت با نام محمد ياد كردهاند:
4ـ2ـ1. ابراهيم كوفي، نقل كرده است كه امام عسكري(عليه السلام) گوسفندي سربريد و براي من فرستاد و فرمود: «هَذا مِنْ عَقيقَةِ اِبني مُحمد»؛20 «اين بخشي از عقيقه فرزندم محمد است».
4ـ2ـ2. محمدبن يعقوب كليني(ره) از احمد بن محمد بن عبداللَّه، ضمن روايتي نقل كرده است: «...وَ وُلِدَ لَهُ (ابي محمد) وَلَدٌ سَمَّاهُ مُحمد...»؛21 «براي او (امام عسكري(عليه السلام)) فرزندي به دنيا آمد كه او را محمد ناميد».
4ـ2ـ3. شيخ طوسي(ره)، در كتاب الغيبة در بخشي از يک حکايت نقل كرده كه حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) با عنوان «محمد بن الحسن» از خود نام برده است.22
4ـ2ـ4. از ابي غانم خادم نقل شده است: «وُلِدَلابي مُحَمد مَوْلُودٌ فَسَماهُ مُحَمَّداً و...»؛23 «براي ابو محمد (امام عسكري(عليه السلام)) فرزندي به دنيا آمد كه او را محمد نام نهاد و...».
4ـ2ـ 5. شيخ صدوق(ره)، به نقل از عبدالله سوري، در ضمن داستاني از ملاقات با حضرت مهدي(عليه السلام) در دوران غيبت صغرا، نوشته است: «...پس ديدم جواناني را كه در بركه، آب بازي ميكردند. جواني بر سجادهاي نشسته بود و آستين لباس خود را مقابل دهان قرار داده بود. پس گفتم: اين جوان كيست؟ گفتند: محمد بن الحسن است و شبيه پدرش بود...».24
5ـ2ـ6. در كمال الدين و تمام النعمة ضمن بيان سرگذشت مادر حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، آمده است: «...وَعَلي قَبْرِها مَكْتُوبٌ عَلَيهِ هَذا قَبْرُ اُمِّ مُحَمَّدٍ»؛25 «و بر آرامگاه او نوشته شده بود، اين قبر مادر محمد است».
با توجه به اينكه از ايشان به عنوان «ام محمد» ياد نشده تا گفته شود لقب ايشان بوده است؛ بنابراين دليل براي جواز نام بردن نام خاص آن حضرت است.
پي نوشت ها:
1 . شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، 2، ص368، ح6 .
2 . همان، ص379، ح1.
3 . نعماني، الغيبة، ص288، ح2 و نيز ر.ك: محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص333، ح288.
4 . كتاب الغيبة، ص364، ح331.
5 . وسائل الشيعة، ج16، ص240.
6. شيخ صدوق(ره)؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص284، ح37.
7. محمد بن حسن طوسي(ره) ؛ كتاب الغيبة ص150، ح111.
8. ابن شاذان، الفضايل، ص158.
9 . شيخ طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص68، ح34.
10. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص653، ح17؛ ر.ك: اعلام الوري، ص465؛ وسائل الشيعة، ج16، ص244.
11. شيخ كليني، كافي، ج1، ص527، ح3.
12. كمال¬الدين و تمام النعمة، ج1، باب 27.
13. سوره توبه(9)، آيه 36.
14. محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص149، ح110.
15. كشف الغمة، ج2، ص475.
16. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص334، ح4.
17. نعماني، الغيبة، ص85، ح16.
18. كشف الغمة، ج2، ص475.
19. همان، ج2، ص409، ح9.
20. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص432، ح10.
21. كافي، ج1، ص329، ص514.
22. ر.ك: كتاب الغيبة، ص269، ح234.
23. وسائل الشيعة، ج16، ص243، ح21467.
24. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص441، باب 43، ح13؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص959.
25. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص431، ح7.