3. باقریه
«باقریه»، به گروهی از شیعیان گفته میشود که معتقد به رجعت امام محمد باقر(علیه السلام) بودند. آنان رشته «امامت» را از حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) به نواده او امام باقر(علیه السلام) کشانیده و او را «مهدی منتظر» میدانستند.به نظر آنان جابربن عبدالله انصاری روایت کرده که رسولخدا(صلی الله علیه و آله وسلم) به او فرموده است: «انک سَتُدرِکُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَیْتی اسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی یُکَنَّی اَبا جَعْفَرٍ فَاقْرَئهُ مِنی السَّلام»؛1 «همانا تو مردی از اهل بیت مرا ـ که نام او محمد بن علی و کنیه اش اباجعفر است ـ خواهی دید و چون او را دیدی سلام مرا به وی برسان».
جابر آخرین کس، از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بود که در سن پیری و نابینایی در گذشت. وی به دنبال امام محمدباقر(علیه السلام) ـ که در آن وقت کودک بود ـ در کوچههای مدینه میگشت و میگفت: «یا باقر! متی القاک»؛ یعنی،ای باقر! من کی تو را دیدار خواهم کرد؟
روزی در یکی از کوچههای مدینه، به آن حضرت برخورد و او را به سینه خود چسبانید. سر و دستش را بوسید و گفت: «یابُنََّی! جَدُکَ رَسُولُ اللّهِ یَقْرَئُکَ السَّلام»؛2 یعنی، ای فرزند من! جدّت رسول خدا به تو سلام میرساند. گویند: جابر در همان شب پس از دیدار آن حضرت، درگذشت.
«باقریه» گویند: از آنجایی که جابر مأمور رسانیدن سلام از طرف جدّش به وی بود، پس آن حضرت «مهدی منتظر» است!3 البته این استدلالی بسیار سست و واهی است.
بر خلاف این توّهم، روایات فراوانی ـ حتی از خود امام باقر(علیه السلام) ـ این ادعا را باطل می داند. ابوبصیر نقل کرده که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «بعد از حسین(علیه السلام) نُه امام میآیند، نُهمین از آنان قائم ایشان است».4
در روایت دیگر، ابراهیم بن عمرکناسی میگوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «همانا برای صاحب این امر دو غیبت خواهد بود؛ قائم، قیام میکند، در حالی که بیعت کسی بر گردنش نیست».5
4. نفس زکیه
او محمّدبن عبدالله، معروف به نفس زکیه، است. مادرش هند، دختر ابوعبیدة بن عبدالله6بود. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه، وی را مهدی موعود7دانستهاند. او در سال 145هـ8 ادعای مهدویّت نمود و به وسیله منصور دوانیقی کشته شد! جالب اینکه پدر او نیز با پسرش به عنوان مهدی بیعت کرده است.9نفس زکیه اوّلین کسی از علویان است که در روزگار عباسیان، قیام کرد و معاصر امام صادق10 (علیه السلام) بود. وی از بیعت با منصور خودداری کرد.
نام گذاری به نفس زکیه
علما و دانشمندان آل ابیطالب او را نفس زکیه و مقتول «اَحجار الزَّیت» میدانند. محدث قمی در تتمة المنتهی میگوید: «محمّد را از جهت کثرت زهد و عبادت، نفس زکیه لقب دادند».
محمّد در میان خاندان خویش، از همه برتر و نسبت به علم و دانش کتاب خدا، از همگان داناتر بود. شجاعت، بخشش، صلابت و سایر مزایای او از همگان بیشتر بود؛ از این رو پیروانش شک نداشتند که او همان مهدی موعود است.
امام صادق(علیه السلام) خطاب به عبداللهبن حسن فرمود: «گمان میبری که پسرت همان مهدی است؟! چنین نیست و وقت آن نرسیده است». عبدالله به خشم آمد و گفت: من خلاف آنچه تو میگویی، میدانم. والله! خداوند تو را بر غیب خویش آگاه نکرده است. حسد بر پسر من، تو را به این بیان واداشت. حضرت فرمود: «به خدا سوگند! حسد مرا وادار نکرد؛ ولی این مرد و برادران و فرزندانشان، برابر شما هستند (آنها به خلافت میرسند، نه شما)». پس دست بر شانهِ عبدالله بن حسن زد و فرمود: «این خلافت به شما نخواهد رسید و به زودی هر دو پسرت کشته میشوند».
5. ناووسیه
«ناووسیه» برگرفته از اسم شخصی با نام «ناووس» از اهالی بصره است11. برخی گفتند: او عبداللّه ابن ناووس یا عجلان بن ناووس نام داشت. وی میگفت: حضرت علی(علیه السلام) برترین فرد امت اسلام بود و هر که او را تفضیل ندهد، کافر است. آنان امامت را در حضرت جعفر بن محمّد(علیهما السلام) متوقف میدانند و معروف به «صارمیه» هستند.ناووسیه می گفتند: جعفر بن محمّد(علیهما السلام) زنده است و نمی میرد. او مهدی آخِرُالزّمان است. آشکار می شود و بر مردمان فرمانروایی می کند. آنان میپنداشتند: از وی روایت شده است: «اگر کسی بر شما فراز آید و بگوید که مرا بیمار یافته و مرده مرا شسته است؛ باور نکنید و بدانید که من سرور شما و دارنده شمشیر هستم». به جهت کلمه «شمشیر» این طایفه را «صارمیه» نیز خواندهاند.12
این ادعا نسبت به امام صادق(علیه السلام) درست نیست؛ چرا که آن حضرت به شهادت رسیده و این امر در تاریخ ثبت شده است.13 اگر شک در شهادت حضرت بکنیم؛ باید شک در شهادت پدران و اجداد بزرگوارش هم بکنیم؛ و آن وقت است که باید مانند غالیان و مُفَوِّضه، منکر شهادت امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) شویم!
امام صادق(علیه السلام) خود میفرماید: «هنگامی که سه اسم محمّد، علی و حسن(علیهم السلام)، به طور متوالی در امامان(علیهم السلام) جمع شد، چهارمین آنان قائم است».
مفضلبن عمر گوید: بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم و عرض کردم:ای آقای من! کاش جانشین خودت را به ما معرفی میکردی. فرمود: «ای مفضّل! امام بعد از من فرزندم موسی است و امام خلف و موعود منتظر (محمد)، فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی است».14
این گروه پس از چندی از بین رفتند و الآن وجود خارجی ندارند.15
پی نوشت ها:
1. کلینی، کافی، ج 1، ص 304.
2. ر.ک: بحارالانوار، ج 68، ص 185.
3. فرهنگ فرق اسلامی، ص 96.
4. محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ص 140.
5. نعمانی، الغیبة، ص 113.
6. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 221.
7. همان، ص 222.
8. ابوحنیفه احمدبن داود، اخبار الطوال، ص 385.
9. سید محمد کاظم قزوینی، امام مهدی(علیه السلام) از ولادت تا ظهور، ص 570.
10. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 126.
11. شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 184.
12. ر. ک: الفرق بین الفرق، ص 33؛ فرهنگ فِرق اسلامی، ص 436.
13. ر. ک: شیخ صدوق(ره)، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، مقدمه.
14. کمالالدین و تمام النعمة، ج 1، ص 334، ح 4.
15. ر. ک: محمد بن حسن طوسی(ره)، کتاب الغیبة، فصل1، الدلیل علی فساد قول الناووسیه.