با تأکید بر نقش امامان شیعه علیهم السلام
زمینه ها، عوامل و اسباب شکل گیری و گسترش تمدن اسلامی، ریشه در عصر دعوت دارند. به عبارت دیگر، مهم ترین علل و عوامل فکری تمدن اسلامی در معارف قرآن که محور دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود، نهفته است. اگرچه گسترش قلمروهای اسلامی و دست یافتن مسلمانان به مظاهر، یافته ها و علوم تمدن های دیگر و بهره گیری مسلمانان از عالمان و دانشمندان غیر مسلمان، از جمله علل گسترش تمدن اسلامی است، علت اصلی شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی در متن تعالیم اسلامی نهفته است. درست است که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقش ائمه علیهم السلام در رهبری سیاسی جامعه نادیده گرفته شد، ولی رهبری فکری و علمی آنان هیچ گاه زایل نشد و با وجود مخالفت حاکمان با هرگونه فعالیت آنان، در میان رهبران فکری جامعه ی اسلامی، آن بزرگواران بیشترین نقش را در هدایت فکری و فرهنگی جامعه داشتند و بیشتر از هر کس دیگری، در پدید آمدن و توسعه ی زمینه های تمدن اسلامی نقش ایفا کردند.آنان مهم ترین مشوقان علم و دانش بودند. آنان حتی دانشمندان غیر مسلمان را نیز ارج می نهادند و فراگیری دانش آنان را روا می دانستند و در این زمینه الگوی دانش دوستان جامعه ی اسلامی به شمار می رفتند. نخستین کوشش های نوشتاری در میان مسلمانان از آنِ ایشان است.
در این مقاله آموزه های اسلامی مؤثر در شکل گیری و گسترش تمدن اسلام را بررسی می کنیم.
1. تشویق به علم آموزی
نخستین و مهم ترین عامل شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، دیدگاه اسلام درباره ی علم و عالم، و تشویق و ترغیب به علم آموزی است. دکتر زرین کوب در این باره می گوید:توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می کرد، از اسباب عمده بود در آشنایی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تأمل در اسرار آیات دعوت کرده بود؛ مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود، و یک جا شهادت « صاحبان علم» را تالی شهادت خداوند و ملائکه خوانده بود، که این خود به قول امام غزالی در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت. به علاوه بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می شد، حاکی از بزرگداشت علم و علما بود و این همه با وجود بحث و اختلافی که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می آمد، از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می شد و آنها را به تأمل و تدبر در احوال، و تفحص و تفکر در اسرار کائنات برمی انگیخت. از اینها گذشته، پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می کرد؛ چنان که بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی توانست بپردازد، در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می آموخت آزادی می یافت... این تأکید و تشویق پیغمبر، هم علاقه ی مسلمین را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد. (1)
اصل کلمه ی علم، حدود هشتاد بار در قرآن کریم به کار رفته است، (2) و اگرچه واژه ی عقل در قرآن نیامده، برخی مشتقات آن مانند یعقلون، بارها تکرار شده است. علاوه بر این، ترکیب اولی الالباب که به معنای خردمندان است، در قرآن فراوان به جشم می خورد. همچنین واژگانی چون حکمت، برهان، فکر و فقه بارها در قرآن به کار رفته اند. خداوند مؤمنان را از اینکه براساس تقلید کورکورانه به او ایمان آورند، نهی فرموده و حتی در یکی از آیات قرآن، علم و ایمان را در کنار هم قرار داده است: وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ؛ (3) « کسانی که از دانش و ایمان برخوردار شده اند، گویند بر وفق کتاب الهی تا روز رستاخیز درنگ کرده اید». افزون بر این، آیات بسیاری در زمینه ی دانش اندوزی وجود دارد. حتی در آن دسته از آیات قران کریم که به نقل سرگذشت ها اختصاص دارد و هدف آن عبرت آموزی است، می توان آشکارا تشویق به تاریخ نگاری و مشاهده ی آثار تاریخی و روحیه ی واقع نگری را دید. (4)
سید حسین نصر درباره ی دیدگاه اسلام درباره ی علم می گوید:
در بسیاری از آیه های قرآن، که اطاعت از همه ی آنها ضروری است، از قدسیت معرفت و علم سخن رفته است، و علیم یا بسیار دانا یکی از نام های خداست. خود پیغمبر - با آنکه از لحاظ معرفت بشری امی و بی سواد بود - طریقی بود که قرآن، وحی الهی که خلاصه ی مجموع معرفت بشری و الهی است، از آن طریق به مردمان می رسید و در احادیث نبوی آمده است که جست و جوی علم و معرفت، تا آن حد که هر مسلمان شایستگی آن را دارد، فریضه ی واجب است. از جمله حدیثی به این مضمون است که: ز گهواره تا گور دانش بجوی؛ یا دانش را بجوی،....
این امر که رمز اصلی وحی اسلامی به صورت کتاب بوده، علم و دین را از یکدیگر جدایی ناپذیر ساخته است. (5)
سیره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی علم آموزی و دانش پژوهی نیز، بهترین الگو و سرمشق برای مسلمانان بود. او نخستین معلم در اسلام بود و همواره، در حال آموزش یارانش بود و هنگامی که می دید اصحابش حلقه های درس و بحث در مسجد تشکیل داده اند، کنار آنها می نشست و می فرمود: من به این مجالس امر شده ام. (6) نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو گروه را در مسجدش دید که یکی به عبادت و دعا، و دیگری به بحث و درس مشغول بود. آن حضرت در کنار گروه دوم نشست و فرمود: خدا مرا معلم مبعوث کرده است. (7)
شخصی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام صفوان بن عسان مرادی می گوید: از قبیله ی خود مسافرت کردم و در مسجد خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم. دیدم آن حضرت به دیوار مسجد تکیه داده و نشسته است. عرض کردم: یا رسول الله؛ برای فراگیری علم آمده ام. فرمود: آفرین بر طالب علم که فرشتگان با بال هایشان او را احاطه می کنند. (8)
آن حضرت بعد از نمازهای جماعت روزانه و نیز در اوقات مختلف در مسجد می نشست، و اصحاب دورش حلقه می زدند و از ایشان علم و ادب می آموختند. طبق دستور قرآن همواره قبایل مسلمان عده ای را به مدینه می فرستادند تا از آن حضرت کسب علم کنند.
ابن رفاعه نقل می کند: نخستین بار در مسجد هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالای منبر بود و خطبه می خواند، خدمتش رسیدم. همان جا گفتم: یا رسول الله؛ مردی غریب هستم که چیزی از مسائل دین نمی دانم. در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمد و روی چهارپایه ای نشست و هرچه می خواستم به من آموخت. (9)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب خود را تشویق می کرد و می فرمود: احکام دین را از هم بیاموزید. روزی بالای منبر فرمود: چرا بعضی از مردم که احکام دین را بلد نیستند، از همسایگانشان نمی آموزند؟ (10) و نیز فرمود: تا ندانید و احکام اسلام را فرا نگیرید، خدا به شما پاداش نمی دهد. (11) به همین دلیل اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تلاش فراوانی برای فراگیری قرآن و احکام داشتند. عبدالله بن مسعود می گفت: هفتاد سوره از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آموختم. (12) عبادة بن صامت به کسانی که تازه اسلام آورده و به مدینه آمده بودند، احکام اسلام را آموزش می داد. (13)
بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، امامان شیعه علیهم السلام، بیشترین تأثیر را در شکوفایی حیات علمی جامعه ی اسلامی داشتند. علی رغم انزوای سیاسی، نقش معنوی آنان در جامعه، به ویژه مرجعیت علمی شان، هرگز کم رنگ نشد و با وجود مخالفت دستگاه حاکم، همواره آنان به عنوان عالم ترین افراد عصر خود و حاملان علوم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان عموم مسلمانان مطرح بودند. (14) سخن دو تن از دانشمندان اهل سنت که معاصر امامان علیهم السلام هم بودند، درباره ی جایگاه علمی و معنوی برخی از ائمه علیهم السلام جالب توجه است. احمد حنبل ( م. 241 ق) درباره ی سند روایتی که امام رضا علیه السلام از اجدادش تا امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند و در آن نام هشت امام شیعی آمده، گفته: « اگر این سند بر مجنونی خوانده شود، از جنون نجات می یابد». (15) همچنین جاحظ ( م. 250 ق) ده تن از امامان را چنین تعریف و تمجید کرده است:
کدام طایفه از قریش و غیر قریش می تواند ده تن از کسانی را که طالبیان از خودشان شمرده اند، بشمارد؟ هر کدام از آنان عالم، زاهد، شجاع، بخشنده و پاکیزه اند. برخی از آنها خلیفه شده اند و برخی دیگر صلاحیت خلافت دارند. آنان از یکدیگر زاده شده اند و عبارت اند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی علیهم السلام. (16)
فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر معنای کوثر می گوید:
قول سوم درباره ی معنای کوثر، اولاد پیامبر است. گفته اند: این سوره برای رد کسانی که پیامبر را به دلیل نداشتن فرزند تحقیر می کردند، نازل شده است. پس معنایش این است که خدا به او نسلی عطا می کند که در طول زمان باقی می ماند. پس بنگر چه تعداد از آنان کشته شده اند؛ ولی عالم از آنها پر است؛ اما از بنی امیه چندان کسی باقی نمانده است. همچنین بنگر چه تعداد عالمان و دانشمندان بزرگ مانند باقر، صادق، کاظم و رضا علیهم السلام از میان آنها برخاسته اند. (17)
ابن ابی الحدید از دانشمندان بزرگ اهل سنت، امیرمؤمنان علیه السلام را منشأ همه ی علوم اسلامی می داند. او معتقد است که علم کلام در میان شیعه ی امامیه و زیدیه از طریق امامان شیعه علیهم السلام به آن حضرت منتهی می شود. در میان اهل سنت نیز، علم کلام از معتزله گرفته شده و ابوالحسن اشعری که رئیس مذهب اشعری است، این علم را از اساتید معتزله آموخته است و مؤسس مکتب معتزله واصل بن عطاست شاگرد ابوهاشم، و او شاگرد پدرش محمد حنفیه، و او هم شاگرد پدرش امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.
از نظر ابن ابی الحدید همه ی شاخه های فقه هم، به آن حضرت منتهی می شود. چگونگی آن درباره ی شیعه روشن است؛ اما درباره مذاهب فقهی اهل سنت او معتقد است که همه ی آنها به فقه حنفی منتهی می شوند و شاگرد ابوحنیفه به شمار می آیند و او شاگرد امام صادق علیه السلام است. (18)
همچنین ابن ابی الحدید اظهار کرده که قرائت همه ی امامان قرائت، به نحوی به امیرمؤمنان علیه السلام برگشت دارد؛ مانند ابوعمرو بن علا و عاصم بن ابی النجود که این دو نفر از ابوعبدالرحمن سلمی آموخته اند و ابوعبدالرحمن هم از شاگردان امیر مؤمنان علیه السلام به شمار می رود. (19)
امام باقر علیه السلام به دلیل سرآمد بودنش در علوم زمانه ی خود، باقرالعلوم یعنی شکافنده ی علوم نامیده شد. ابن ابی الحدید می گوید: « او بزرگ فقیهان حجاز است و مردم از او و پسرش جعفر فقه را آموخته اند». پر واضح است که منظور او از مردم، علمای اهل سنت است، نه شیعه.
در قرن دوم هجری، آوازه ی علم امام صادق علیه السلام در تمام عالم اسلام پخش شد، (20) و چهار هزار شاگرد از محضر آن حضرت سود جستند و از پاسخ های آن حضرت به مسائل، چهارصد رساله نگارش یافت که به اصول اربع مائه مشهور شد. (21) یعقوبی نقل می کند: هنگامی که از امام صادق علیه السلام چیزی نقل می کردند، می گفتند عالم به ما چنین گفت. (22) شاگردان امام صادق علیه السلام، تنها شیعیان نبودند؛ بلکه بیشتر بزرگان و دانشمندان آن زمان اهل سنت نیز، شاگردی آن جناب را کرده اند. ابن حجر هیتمی در این باره می گوید: « مردم به اندازه ای علوم از او نقل کردند که به سبب آن، کاروان ها به راه افتادند و شهرتش در تمام سرزمین ها پیچید و امامان بزرگ، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی از او نقل حدیث کرده اند». (23)
امامان شیعه علیهم السلام افزون بر ایفای نقش عملی در شکوفایی علم، بیشترین نقش را در تشویق به علم آموزی داشتند و احادیث فراوانی از آن بزرگواران در این باره نقل شده است و بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کس به اندازه ی آن بزرگواران در ستایش علم سخن نگفته است. همین تشویق های ایشان - که در میان شیعیان به عنوان امامان معصوم و در میان عموم مسلمانان به عنوان عالمان اهل بیت که علمشان متصل به علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، شناخته می شدند - تأثیر فراوانی در علم آموزی داشت.
این احادیث را شاگردان ائمه علیهم السلام و محدثان شیعه با امانت کامل نوشته و در کتاب هایشان حفظ کرده اند؛ از این رو بخش مهمی از کتاب های حدیثی شیعه، به جایگاه علم و دانش اختصاص یافته است. علاوه بر اینها برخی از عالمان بزرگ شیعه با تکیه بر احادیثی که درباره ی علم و علما روایت شده، کتاب هایی را درباره ی آداب دانش آموختن، نوشته اند؛ مانند کتاب منیه المرید فی آداب المفید و المستفید، نوشته ی شهید ثانی، که هنوز هم به عنوان کتاب درسی در حوزه های علمیه تدریس می شود.
همچنین به گواهی تاریخ فرمانروایان آل بویه و بنی حمدان، که خود از شیعیان بودند، حاکمانی علم دوست و فضیلت پرور بودند و همواره با عالمان و دانشمندان مصاحبت داشتند. به نوشته ی ابن مسکویه، عضد الدوله ی دیلمی در خانه ی خویش، جای ویژه ای برای حکیمان و فیلسوفان تدارک دیده بود تا در آنجا گرد آیند و به دور از غوغای سفیهان و مردم نادان به گفت و گو بپردازند. (24)
سیف الدوله ی حمدانی نیز، یکی دیگر از حاکمان شیعی عالم دوست بود که همواره با دانشمندان معاشرت می کرد و آنان در دربار او گرد می آمدند و به مباحثه های علمی می پرداختند. در رأس آنها فیلسوف عالی قدر و نامدار مسلمان ابونصر فارابی بود که نزد سیف الدوله جایگاهی بس والا داشت. (25) ابن خالویه، متنبّی شاعر و ابوالفرج اصفهانی هم در زمره ی آن دانشمندان بوده اند. گویند سیف الدوله در سفرها سی بار شتر کتاب به همراه می برد؛ اما هنگامی که کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی به دستش رسید، خود را از آنها بی نیاز دید. (26)
2. رواج کتابت و نوشتن
بی شک یکی از مهم ترین عوامل گسترش تمدن اسلامی، ارج نهادن به تألیف و کتاب نویسی است؛ زیرا تمدن همواره با تألیف و نوشتن همراه بوده است. عرب ها پیش از اسلام بهره ای از علم و سواد نداشتند و امی خوانده می شدند؛ از این رو در قرآن هم با همین عنوان یاد شده اند. بلاذری در فتوح البلدان تعداد باسوادان قریش را پیش از اسلام، هفده نفر و باسوادان مردم مدینه را یازده نفر ذکر کرده است؛ (27) اما مدتی پس از ظهور اسلام، کتابت و تألیف چنان گسترده شد که بزرگ ترین کتابخانه های تاریخ بشر، در کشورهای اسلامی تأسیس شدند. کتاب های موجود در برخی از این کتاخانه ها، مانند کتابخانه ی بیت الحکمه ی بغداد و کتابخانه ی فاطمیان در قاهره را بیش از میلیون ها جلد تخمین زده اند. چنین آماری را تنها در برخی از بزرگ ترین کتابخانه های مجهز اروپا و امریکای قرن بیستم، می توان مشاهده کرد. (28)جرجی زیدان درباره ی تألیف و کتابت در میان مسلمانان می نویسد:
آری این دانش پروری و علم دوستی بزرگان اسلام سبب شد که روزبه روز مؤلف و کتاب در قلمرو اسلام فزونی یابد و دایره ی تحقیق وسعت پیدا کند. پادشاه و وزیر و امیر، و دارا و نادار، و عرب و ایرانی، و روسی و هندی، و ترک و یهود، و مصری و مسیحی، و دیلمی و سریانی، در شام و مصر و عراق، و فارس و خراسان مشغول شدند و خلاصه آنکه هر جا اسلام حکومت می کرد، علم و ادب به سرعت پیشرفت می نمود. در این تألیفات گران بها خلاصه ای از تحقیقات بنی نوع انسان از روزگار پیشین تا آن زمان دیده می شد و مباحث مهمی از علوم طبیعی، الهی، نقلی، ریاضی، ادبی و عقلی در آن کتب جمع شده بود و در نتیجه ی تحقیقات علمای اسلام، علوم مزبور دارای شعب متعدد گشت؛ تا آنجا که بنا به قول طاش کبری زاده در کتاب مفاتیح العلوم، علمای اسلام، علوم معاصر خود را تا پانصد شعبه رساندند و چیزهایی مانند علم اقتصادی سیاسی و فلسفه ی تاریخ و فرهنگ های تاریخی و جغرافیایی و علوم مخصوص اسلامی توسط علمای اسلام ابداع شد. (29)
درست است که دستگاه خلافت در قرن اول هجری به امر کتابت و نوشتن، به ویژه در عرصه ی احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نگاهی منفی داشت، اما اهتمام مسلمانان به تألیف و نوشتن، در روح تعالیم و سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ریشه داشت و آیین مقدس اسلام پیوسته با نوشتن درآمیخته بود؛ زیرا مسلمانان برای یادگیری قرآن مجبور به نوشتن آن بودند؛ از این رو نخستین نوشته های مسلمانان به آیات قرآن مربوط می شود. در سیره ی ابن هشام آمده است، زمانی که عمر هنوز مسلمان نشده بود خواهر و شوهر خواهرش، از روی نوشته ای قرآن می آموختند؛ اما او که مخالف اسلام آوردن آنان بود، بر آنان سخت می گرفت، تا اینکه به نوشته دست یافت؛ ولی بعد تحت تأثیر خواهرش، مسلمان شد. (30) احمد امین مصری می گوید:
انتشار دین اسلام، مستلزم نوشتن و خواندن بوده؛ زیرا آیات قرآن نوشته می شد و کسی که قادر بر قرائت آنها بود، برای دیگران می خواند... چون نژاد عرب ممالک همسایه را گشود، حکومت و سیادت را به دست گرفت؛ از این رو عرب ها ناگزیر بودند که نوشتن و خواندن را بیاموزند؛ پس بر عده ی سوادداران خصوصاً در زمان تابعین ( دوره ی دوم) افزوده شد. همچنین کسانی که تازه داخل اسلام شده بودند، برای دین یا برای زندگانی، ناگزیر زبان تازی را آموختند و حتی نحو را از ابوعبیده تلقی کردند. (31)
تردیدی نیست که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، برخی از صحابه علاوه بر قرآن و نامه های آن حضرت، احادیث را هم در مجموعه هایی نوشته بودند؛ از جمله عبدالله بن عمرو عاص کتاب حدیثی داشته که نامش صحیفه بوده (32) و امیرمؤمنان علیه السلام هم سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با املای آن حضرت نگاشته بود. (33)
محدثان اهل سنت احادیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مضمون تشویق به نوشتن، نقل کرده اند. برای نمونه ترمذی نقل کرده که مردی از انصار نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آمد و حدیث می شنید؛ خوشش می آمد؛ ولی نمی توانست حفظ کند. از این رو نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این مسئله شکایت کرد. حضرت به او فرمود: از دستت کمک بگیر؛ و به دستش اشاره کرد؛ یعنی بنویس. (34)
همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: علم را در بند کنید. پرسیدند: بند کردن علم چگونه است؟ فرمود: نوشتن آن است. (35) عالم بزرگ شیعه مرحوم صدوق نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که آن حضرت فرمود: « مؤمن وقتی که بمیرد و از خود یک ورق که در آن علم نوشته شده است، باقی گذارد، این ورقه میان او و آتش مانع می شود و خدای متعالی به هر حرف آن، بیش از دنیا و آنچه در آن است، به او عطا می کند». (36)
امامان شیعه علیهم السلام نخستین گردآورندگان و مؤلفان علوم اسلامی هستند. امیرمؤمنان علی علیه السلام نویسنده ی همیشگی وحی بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همواره محکمات، متشابهات، ناسخ و منسوخ آیه های قرآن را به او توضیح می داد و هرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چیزی از علم نمی گفت، علی علیه السلام می پرسید؛ از این رو آن حضرت باب علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. نهج البلاغه مجموعه ی سخنان، خطبه ها و نامه های آن حضرت است که توسط یارانش نوشته و حفظ شده و در نهایت عالم بزرگ شیعی، سید رضی آنها را به این صورت تنظیم کرده است. به جز این، کتاب هایی را به ایشان نسبت داده اند که برخی نگارش خود آن حضرت بوده و برخی را از سخنان ایشان درباره ی امور شرعی جمع آوری کرده اند و برخی دیگر را هم آن حضرت املا کرده و دیگران نوشته اند. فهرست آن کتاب ها از این قرار است:
1. کتاب جامعه که به املای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خط علی علیه السلام نوشته شده بود؛ (37)
2. کتابی به صورت طومار که در غلاف شمشیر علی علیه السلام قرار داشت؛ (38)
3. کتاب فرائض؛ (39)
4. کتاب آداب؛
5. کتاب الجفر؛
6. کتاب زکات حیوانات؛
7. کتاب ابواب فقه؛
8. عهدنامه ی مالک اشتر؛
9. وصیت نامه به محمد حنفیه و امام مجتبی علیه السلام؛
10. کتاب عجائب احکامه. (40)
علاوه بر اینها، به گواهی ائمه علیهم السلام، صحیفه ی فاطمه علیهاالسلام نیز به خط علی علیه السلام نزد آنان موجود بوده است. بنا بر احادیث ائمه علیهم السلام محتویات این کتاب را، جبرئیل بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه علیهاالسلام القا کرد و ایشان هم املا می کرد و امیرمؤمنان علیه السلام می نوشت. جز این، صحیفه ای که جبرئیل در هنگام ولادت امام حسین علیه السلام به حضرت فاطمه علیهاالسلام داده بود و در آن نام های امامان شیعه علیهم السلام آمده بود، همواره نزد ائمه علیهم السلام بوده و جابر بن عبدالله انصاری هم نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام از آن نسخه برداری کرده بود.
گذشته از اینها به نقل عبدالحی کتابی برخی دانشمندان، از احادیثی که امیرمؤمنان علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده بود، کتاب هایی را با نام مسند علی گردآوری کرده اند؛ دانشمندانی چون: ابوجعفر محمد بن عبدالله حضرمی مطین، ابواسحاق اسماعیل بن اسحاق قاضی، ابومحمد عبدالرحمان بن عثمان. (41)
از امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام نیز صحیفه هایی نقل شده است که مشهورترین آنها صحیفه ی سجادیه است. علاوه بر اینها محدث نوری و سید محسن امین عاملی نیز چهار صحیفه از امام چهارم علیه السلام نقل کرده اند. (42) حتی برخی مثل مرحوم آقابزرگ تهرانی شش تا هفت صحیفه نقل کرده اند. صحیفه ی سجادیه که شامل 54 دعاست، در واقع یک دائرة المعارف عظیم اسلامی و شیعی است؛ ولی دعاهای صحیفه ی امام در مجموع 270 دعا بوده است. (43) ابن ابی الحدید می گوید: این دعاها حتی در میان اهل سنت هم مشهور است. (44)
طبق نقل ابن ندیم، امام باقر علیه السلام کتابی در تفسیر داشته که ابوالجارود زیاد بن منذر رئیس فرقه ی جارودیه ی زیدیه از ایشان نقل کرده است. (45)
عالمان بزرگی چون معروف بن خربوذ، زرارة بن اعین، ابوبصیر، فضیل بن یسار نهدی، محمد بن مسلم، یزید بن معاویه عجلی، حمران بن اعین و برادرانش بکیر و عبدالملک و عبدالرحمان، از سخنان و احادیث امام باقر و امام صادق علیهماالسلام کتاب های بسیاری نوشتند. همچنین بنا به نقل دانشمندان، تنها از پاسخ های امام صادق علیه السلام به پرسش های اصحابش، چهارصد رساله تدوین شد که در میان محدثان به اصول اربع مائه معروف است. (46)
ابن خلدون انتساب کتاب جفر را به امام صادق علیه السلام ضعیف می داند. وی درباره ی کتاب می گوید:
در تغییر دولت ها به خصوص، اخبار را به کتاب جفر نسبت می دهند و گمان می کنند که تمام اخبار و علوم در آن است... بدان که اصل کتاب را هارون بن سعید عجلی، رهبر زیدیه از جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است... این کتاب در نزد جعفر در پوست گوساله ای بوده و هارون عجلی آن را از او روایت کرده و نوشته و اسمش را بدین دلیل جفر نهاده که به نام چیزی است که در آن نوشته شده و این اسم عَلَم برای این کتاب ها شده است. در آنها تفسیر قرآن و در آن غرائب معانی است که از جعفر صادق روایت شده است. (47)
در عصری که نوشتن و کتابت، به ویژه نوشتن حدیث، طبق منع خلیفه ی دوم، عمر، در میان عامه راکد بود، بزرگان شیعه چون سلمان فارسی، ابوذر غفاری، اصبغ بن نباته و عبیدالله بن ابی رافع، از نخستین نویسندگان در میان مسلمانان بودند. یکی از کتاب های نگارش یافته در قرن اول هجری به دست شیعیان، کتاب سلیم بن قیس است که با صرف نظر از ارزش روایات آن و صحت انتسابش به سلیم و اینکه تحریف به این کتاب راه یافته، درباره ی نگارش آن در قرن اول هجری چندان بحث وجود ندارد. (48) ابن ندیم هم پیشینه ی تألیف در میان شیعه را مربوط به قرن اول هجری می داند. (49)
در اعصار بعدی هم با گسترش کتابت در میان مسلمانان، شیعیان در رشته های گوناگون علوم رایج در آن دوره ها، مانند ادبیات، لغت، شعر، علوم قرآن، تفسیر، حدیث، اصول، فقه، کلام، تاریخ، سیره، رجال و اخلاق کوشش های فراوانی کرده، نوشته های بسیاری از خود برجای گذاشتند و در بیشتر علوم پیشتاز بوده اند. صاحب وسائل الشیعه درباره ی تعداد کتاب های نوشته شده به دست شیعیان در سه قرن اول هجری می گوید: « دانشمندان و محدثان هم عصر ائمه علیهم السلام، از زمان امیرمؤمنان علیه السلام تا زمان امام حسن عسکری علیه السلام، 6600 کتاب به رشته ی تحریر درآورده اند». (50)
کتاب های اصحاب ائمه علیهم السلام منحصر در علوم دینی و ادبی نبود؛ بلکه در سایر علوم متداول آن زمان چون طب، شیمی و نجوم نیز کتاب هایی به نگارش درآورده اند. یکی از چهره های شاخص در میان آنان، جابربن حیان بوده است. قاضی صاعد اندلسی هنگام معرفی علمای طب و فلسفه و کیمیا، و به طور کلی دانشمندان علوم غیر دینی، درباره ی وی گفته است: « یکی از آنان جابر بن حیان صوفی است. او متقدم در علوم طبیعی و متخصص در صنعت کیمیاست و در این زمینه تألیفات فراوان و تصنیفات مشهوری دارد. با این حال بر بسیاری از علوم فلسفی اشراف دارد». (51)
امامان علیهم السلام به یاران و نزدیکان خود نیز درباره ی نوشتن دستورهایی اکید می دادند؛ از این رو سخنان آنان در لا به لای کتاب های حدیثی و غیر حدیثی حفظ شده است. برای نمونه ابن سعد از علباء بن احمر نقل کرده است که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام خطبه خواند و فرمود: چه کسی با درهم علم می خرد؟ در این هنگام حارث اعور رفت و صحیفه هایی ( دفترهایی) را خرید و نزد علی علیه السلام آمد و از آن حضرت [ در آن دفترها] علوم بسیاری را نوشت. (52)
امام حسن علیه السلام خطاب به فرزندان و فرزندان برادرانش فرموده است: « شما اکنون کم سن و سال هستید؛ ولی به زودی بزرگان قوم خواهید شد. علم بیاموزید و هر کدام از شما قدرت حفظ ندارد، بنویسد». (53)
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: « بنویسید؛ زیرا شما حفظ نخواهید کرد، مگر اینکه بنویسید». عبید بن زراره می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: « نوشته های خود را محفوظ دارید که در آینده به آن نیاز پیدا می کنید». مفضل بن عمر می گوید: « امام صادق علیه السلام به من فرمود: « بنویس و علمت را میان برادرانت پراکنده کن و اگر از دنیا رفتی، کتاب هایت را برای پسرانت به ارث بگذار؛ زیرا زمان سختی بر مردم خواهد آمد که تنها با کتاب هایشان مأنوس خواهند بود». حسین احمسی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: « دل به نوشته اطمینان پیدا می کند». (54)
پی نوشت ها :
1. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه ی اسلام، چ 11، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1385 ه.ش، ص 26-27.
2. برخی از آن آیات، اینها هستند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛ « بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از خون بسته آفرید. بخوان که پروردگارت با قلم تعلیم داد و آنچه را که انسان نمی دانست به او آموخت» ( علق، 1-5)؛ وَمَن یُؤْتَی الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً؛ « به هر کس حکمت داده شده به او خیر فراوان داده شده است» ( بقره، 269)؛ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ؛ « آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند مساوی هستند؟ صاحبان خرد می فهمند» ( زمر، 9)؛ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ « از میان بندگان خدا تنها عالمان از او می ترسند» ( فطر، 28)؛ شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ؛ « خدا گواهی می دهد که جز او خدایی نیست و فرشتگان و صاحبان علم گواهی می دهند» ( آل عمران، 18)؛ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ؛ « تأویل آن را نمی داند مگر خدا و راسخان در علم» ( آل عمران، 7)؛ قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ؛ « بگو همین که خدا و کسی که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد، کافی است» ( رعد، 43)؛ یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ؛ « خدا درجات کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم داده شده اند، بالا می برد» ( مجادله، 11)؛ وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً؛ « بگو پروردگارا علمم را افزون کن» ( طه، 114)؛ بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ؛ « بلکه آن آیات روشنی است، در سینه های کسانی که علم به آنها عطا شده است» ( عنکبوت، 49).
3. روم (30)، 56.
4. ر.ک: علی اکبر ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، چ 3، دفتر نشر معارف، قم، 1384 ه.ش، ص 25.
5. سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه ی احمد آرام، چ 2، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1384 ه.ش، ص 51.
6. ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [ بی تا]، ص 277.
7. عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة، دارالکتب العلمیه، بیروت، ص 219-220.
8. ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [ بی تا]، ص 24.
9. همان، ج 5، ص 193.
10. محمد حسن سراب، المدینة النبویة فجر الاسلام و العصر الراشدی، ج 1، دارالقلم، الدار الشامیه، بیروت و دمشق، ص 218.
11. غزالی، فاتحة العلوم، مطبعة الخانجی، قاهره، ص 19.
12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ص 343.
13. محمد حسن سراب، المدینة النبویة فجر الاسلام و العصر الراشدی، ج 1، ص 231.
14. ر.ک: حسین بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج 1، مؤسسة الواصف، قم، 1422 ه.ق، ص 34-151.
15. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقة، مکتبة القاهرة، [ بی تا]، ص 238.
16. عمروبن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، المکتبة التجاریة الکبری، مصر، ص 106.
17. فخر رازی، التفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب، ج 16 و 32، ص 125.
18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 1، ط 1، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1378 ه، ص 17.
19. همان، ص 18.
20. محمد بن محمد بن نعمان ( شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه ی محمدباقر ساعدی خراسانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1376 ه.ش، ص 525.
21. حسن بن یوسف حلی، المعتبر، ص 4، 5.
22. ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ط 2، دارالاعتصام، قم، 1425 ه، ص 266.
23. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقة، مصر، ص 234.
24. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 6، انتشارات سروش، تهران، 1379 ه.ش، ص 455.
25. نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، چ 4، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377 ه.ش، ص 336.
26. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ذیل شرح حال ابوالفرج اصفهانی؛ مصطفی حاجی خلیفه، کشف الظنون، ص 129.
27. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، منشورات الارومیه، قم، 1404 ه.ق، ص 457، 459.
28. آدام متز در این باره می نویسد: « در هر مسجد جامع بزرگ یک کتابخانه هم وجود داشت؛ چه، علما معمولاً کتب خود را وقف مساجد می کردند و مشهور بود که کتابخانه ی مرو، حاوی کتب یزدگرد است که با خود به آنجا آورده بود. پادشاهان در موضوع گردآوری کتاب، به هم فخر می فروختند و در اواخر قرن چهارم، هر یک از سه فرمانروای مهم اسلامی در بغداد و مصر و قرطبه، علاقه ی شدیدی به کتاب داشتند. حکم، پادشاه اندلس، افرادی را به بلاد شرق اسلامی می فرستاد، که از کتب تازه برای او نسخه فراهم آورند، و فهرست کتابخانه اش 44 دفتر بیست ورقی می شد، که فقط نام کتاب ها در آن ثبت شده بود. عزیز فاطمی ( م. 386 ق) در مصر خزانه ی کتاب بزرگی داشت و یک بار در حضور او از کتاب العین خلیل بن احمد سخن به میان آمد. از کتابداران آن را خواست. سی و چند نسخه آوردند که از جمله یکی به خط خود خلیل بن احمد بود. یک بار شخصی نسخه ای از تاریخ طبری به قیمت صد دینار برای او آورد و عزیز کتابداران را بخواند؛ نزدیک بیست نسخه، از جمله یکی به خط خود طبری، از خزانه ی کتب بیرون آوردند؛ و نیز صد نسخه از کتاب الجمهره ابن درید داشت. متأخران کوشیده اند تعداد کتب کتابخانه ی عزیز را تخمین بزنند. مقریزی گوید: ششصد و یک هزار کتاب بوده و از ابن واصل نقل کرده که بیش از یکصد و بیست هزار مجلد بوده است. ابن طویر گوید: خزانه ی کتاب چند ردیف طاقچه و رف داشت که هر یک قسمت قسمت شده، دارای در بود و قفل می شد و هر قسمت بیش از دو هزار کتاب در یک موضوع را شامل می گردید.
برای مقایسه به چند کتابخانه ی غربی در همان روزگار اشاره می کنیم: کتابخانه ی کلیسای جامع شهر کنستانز در قرن نهم میلادی، فقط 356 کتاب داشت، و کتابخانه ی دیر بندیکتی در سال 1032 م کمی بیش از صد جلد، و کتابخانه ی کلیسای جامع شهر بامبرگ به سال 1130 م فقط 96 کتاب داشت ( آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، ج 1، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364، ه.ش، ص 202)
29. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه ی علی جواهرکلام، ص 595.
30. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 344.
31. احمد امین مصری، ضحی الاسلام، ترجمه ی عباس خلیلی، ج 1، چ 3، انتشارات اقبال، تهران، 1358 ه.ش، ص 183.
32. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 1، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، ص 36.
33. احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه ( رجال نجاشی)، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1407 ه، ص 360.
34. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج 5، دارالفکر، بیروت، 1403 ه، ص 39.
35. نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1381 ش، ص 196.
36. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)، امالی، ص 40.
37. احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه ( رجال نجاشی)، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1407 ه، ص 360.
38. احمد بن حنبل، مسند احمد حنبل، ج 1، ط 2، دارالفکر، بیروت، 1414 ه، ح 782، ص 214.
39. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ط 1، مکتبة الصدوق، تهران، 1418 ه، ص 338، 342.
40. سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعة، ج 1، مطبعة ابن زیدون، دمشق، 1363 ه، ص 317-363.
41. التراتیب الاداریة ( نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چ 1، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و انتشارات سمت، ص 375.
42. سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ط 5، دارالتعارف للمطبوعات و مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، 1418 ه، ص 363.
43. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ج 15، ص 118-121.
44. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 193 و ج 5، ص 6.
45. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 50.
46. حسن بن یوسف حلی، المعتبر، چاپ سنگی، ص 4، 5؛ محمد بن مکی ( شهید اول)، الذکری، چاپ سنگی، ص 6.
47. ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ه، ص 338.
48. در این باره رجوع شود به کتاب سلیم بن قیس هلالی، المقدمه، تحقیق محمدباقر انصاری زنجانی، ط 1، مطبعة الهادی، قم، 1420 ه، ص 7-85.
49. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، [ بی تا]، ص 307. اسد حیدر درباره ی نگارش در میان مسلمانان می گوید:
[ مورخان در تعیین اولین کسی که در اسلام نگارش کرده، اختلاف دارند؛ برخی می گویند نوشتن در زمان صحابه پدید آمده است. برخی دیگر می گویند: این کار در آخر عصر امویان انجام گرفته و عمر بن عبدالعزیز متوفای 101 ق دستور داد که احادیث را گردآوری کنند؛ پس دفاتر نوشته و به شهرها فرستاده شد و او ابن شهاب زهری را به نگارش امر کرد. ابن عبدالبر در جامع بیان العلم می گوید: کسانی که نوشتن علم را ناپسند می دانستند، دو علت داشتند؛ یکی اینکه نباید همراه قرآن کتابی اخذ شود و با آن برابری کند و دیگری اینکه مردم با نوشتن، به کتاب اعتماد می کنند و در نتیجه حافظه ها ضعیف می شود. این رأی عمر بود. همچنین ابن عبدالبر می گوید: صحابه ابتدا به حفظ و ضبط در قلب اعتماد می کردند و به نگارش اعتنا نداشتند؛ اما وقتی که اسلام گسترش یافت و صحابه پراکنده شدند و بسیاری از آنها درگذشتند، نیاز به تدوین و نگارش احساس شد.
در موطأ آمده که عمر بن عبدالعزیز به ابوبکر بن محمد بن عمر بن حزم نوشت: به احادیث و سنت پیامبر بنگر و آنها را بنویس؛ زیرا من از محو علم ترس دارم و می ترسم همه ی علما بمیرند. ابونعیم در تاریخ اصفهان آورده که عمر بن عبدالعزیز به شهرها نوشت: احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بررسی و آنها را گردآوری کنید ( اسد حیدر، الامام الصادق، ج 1، ط 3، دارالکتاب العربی، بیروت، 1403 ه، ص 534-544).
50. محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعة، ج 20، چ 6، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1367 ه، ص 49.
51. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، چ 1، مؤسسه ی انتشارات هجرت، 1376، ه.ش، ص 233.
52. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ط 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1416 ه، ص 447.
53. عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج 1، شرکة انباء شریف الانصاری، بیروت، 1429 ه، ص 135.
54. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، چ 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ه.ش، ص 52.
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول