نویسنده: استادحسن رحیم پورازغدی
جهان اسلام باید توبه کند
مفروضات بازسازی تمدن اسلامی
برای احیاء تجدید نهضت تولید علم با هدف بازسازی تمدن اسلامی چند مفروض وجود دارد و اساساً این مفروضها جزء اصول موضوع قرار گرفتهاند:1- مفروض اول: بدون «تولید علم»، امکان «تمدنسازی» و «جامعهپردازی» وجود ندارد.
2- مفروض دوم: تمدن اسلامی مفهومی معنیدار است که هم قابل فرض بوده و هم وجود خارجی داشته است. در صحنه تاریخ علم تمدن و بنابر برخی تعاریف از تمدن، امروزه تمدن اسلامی وجود دارد، اما در دوره نقاهت و ضعف به سر میبرد. ما معتقدیم که در دین و اسلام علاوه بر پایههای فردی، ایمانی و درونی، امر اجتماعی و عینی نیز مستتر است. بنابراین، اگر به تمدن اسلامیِ معنیدار معتقدیم، میتوانیم به دنبال بازسازی تمدن برویم. دین و اسلام معطوف به مدنیت و مدینهسازی است؛ یعنی با جامعهسازی، علم و تمدن، فرهنگ، حاکمیت و علوم اجتماعی نسبت ویژهای دارد. اعتقاد به تمدن اسلامی یا جامعهسازی اسلامی پاسخی منفی به سکولاریزم و تعریف دین به عنوان مسألهای فردی و نسبی و اعتراف به وجود مبانی، صبغه و جهتگیری اسلامی و مضمون دینیِ علوم انسانی و علومِ اجتماعی است. این دقیقاً همان مفهومی است که امروزه در دنیا انکار میشود.
3- مفروض سوم: وقتی از بازسازی تمدن اسلامی سخن به میان میآید، نتیجه حاصل میگیریم که پیشتر جهان اسلام، قدرت تولید و تمدنسازی را در ابعاد جهانی داشته است. در دورهای تمدن اسلامی توانست جریان علم، فرهنگ و صنعت را در دست گیرد و مسیر ترجمه از شرق و جهان اسلام را به سایر نقاط جهان فراهم سازد. این بدان معنی است که مسلمانان تجربه موفق و بزرگی را در مسیر تمدن پشت سر گذاشتهاند، گرچه بعدها نسبت به این امر غفلت ورزیدند و «خودآگاهی» نسبتاً فعالی درباره این ادوار تاریخی به وجود نیامد. علت این وضع، فاصله افتادن مسلمانان از دوران شکوفایی و فقدان «خودآگاهی» است.
4- مفروض چهارم: امروزه نیز استعداد بازسازی اقتدار علمی و تمدنی در جهان اسلام وجود دارد. درحالی که در دورهای تنها باستانشناسان به امر دین و یافتن آن میپرداختند و تاریخ دین جزء امور فرهنگ و باستانشناسی بود، تمدن در ابعاد سیاسی و اجتماعی حیات مجدد یافت و مطالعات تاریخی و نه عینی درباره دین صورت گرفت. بدین ترتیب، استعداد بالقوه، بالفعل شد و تقدیر، تاریخ امروز دنیا را تغییر داد. دنیای امروز، دنیای 30 سال گذشته نیست و تحولات بزرگ تاریخی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و عقیدتی که در آن اتفاق افتاد، منشاء انقلاب دینی داشت که ابعاد گستردهتری در جهان یافت. بر همین اساس در بحث از تولید علم و تمدنسازی، بذری از استعدادها وجود دارد که نیازمند مساعد کردن محیط است تا این بذر رشد و رویش کند.
وقتی از بازگشت به گذشته سخن میگوییم، مراد بازگشت به گذشته تاریخی و انکار واقعیات تاریخی و دستاوردهای چند قرن اخیر بشر نیست. مراد از بازگشت، بازگشتی هویتی و روشمند است. این بازگشت یک قوه تاریخی است، یک توبه عقیدتی در رفتار اجتماعی؛ توبهای که جهان اسلام باید به آن دست بزند. این توبه نیز به معنی بازگشت به زمان گذشته نیست، بلکه به مفهوم بالفعل کردن ظرفیتهای بالقوه ماست. این وظیفه بزرگ جهان اسلام در آینده و میانمدت است که برای مقدمات آن باید در کوتاه مدت برنامهریزی شود و مسلمانان میتوانند در دو قرن اخیر تمدن اسلامی و موتور فعال علوم جهان اسلام را احیاء کنند و این علوم را به سایر نقاط جهان انتقال دهند. این امر نه تنها ممکن، بلکه امری واجب است.
خطر مرگ جامعه دینی
اگر مسلمانان بخواهند به عنوان یک جامعه مسلمان ادامه حیات دهند، چارهای جز تولید علم و فرهنگ ندارند. مسلمانان میتوانند به عنوان یک فرد مسلمان صرفاً به احکام فردی، تقوای فردی و ... بپردازند، حتی اگر جهان اسلام قدرت تولید علم را نداشته باشد، اما به این ترتیب مسلمانان نمیتوانند جامعه دینی، امت دینی به معنی حقیقی آن- و نه صوری- داشته باشند، به همین دلیل تجدید نهضت تولید علم به شکل سازمان یافته در جهان اسلام و در دانشگاههای اسلامی تنها راه گذر از این وضع است. مسلمانان ناگزیر به تمدنسازی و پدید آمدن مفهومی به عنوان نظریهپردازی اسلامی در همه علوم هستند. تجدید نهضت تولید علم در علوم انسانی و تمام شقوق آن ضرورت دارد؛ در غیر این صورت از جامعه دینی نشانی نخواهد ماند. علوم جدید، علوم پایه، علوم اجتماعی و انسانشناسی خلقالساعه نبودهاند؛ تاریخ تولد آنها قرون 17، 18 و 19 میلادی و محل تولدشان اروپای غربی و شمالی نبوده است. بخش اصلی تاریخ این علوم از شرق به غرب رفت و تاریخ آن حذف شد.در روند تجدید نهضت علم برای بازسازی تمدن اسلامی به دو نکته نباید توجه شود:
1- در غرب و دنیای معاصر خبری نیست.
2- غرب در تمدن فعلی هیچ نقشی نداشته است. رشد علوم جدید و صنایع و قدرت تمدنسازی و قدرت تولید فکر و علم در دو سه قرن اخیر خصوصاً در 80-70 سال گذشته نباید نادیده گرفته شود. به جای توجه به این موارد، باید بحث کرد که چرا تاریخ علوم جدید دستکاری و بخش مهمی از آن حذف شد؟ سپس این از دانشگاهها و متفکران جهان اسلام سؤال شود که یک بار تمدن اسلامی شکل گرفت، پس چرا تمدنسازی برای بار دوم مورد آزمایش قرار نگیرد؟ این موضوع درحالی مورد توجه است که ترجمه علوم و متون علمی از جهان اسلام به اروپا از قرن 10-9 میلادی آغاز شد و حداقل تا قرن 15 به صورت یک طرفه ادامه یافت. با این حال، امروزه مسلمانان قدرت و جرأت تولید علم را ندارند و از آنجا که «خودآگاهی» در این زمینه وجود ندارد، جرأت آن نیز به وجود نمیآید. این مسأله درست در زمانی شکل گرفته است که در دانشگاهها و مجامع علمی ما فکر استقلال علمی و بازسازی هویتی و علوم و تمدن اسلامی سرکوب میشود.
سؤال این است که چرا دانشگاهها این بحث را به صورت جدی دنبال نمیکنند؟ که اگرچه از همه دنیا و از غرب در تمام حوزهها ترجمه میکنیم، میخوانیم و یاد میگیریم و ایرادی بر آن وارد نیست، اما نباید «قصد توقف» در اینجا باشد. ترجمهها خط قرمز نیستند و در تمام علوم متون ترجمه میشود. در غرب علم المعرفه و فلسفه علم حاکم بر تمام علوم است و پارادایم آن «نسبیتگرایی» است. درحالی که قدمای اروپایی مینوشتند: «قدرت هر کس به اندازه معرفت اوست»، اما امروزه بر سردر دارالمعرفه در غرب و در پارادایم جدید فلسفه علم نوشته شده است که باب معرفت بسته است و میگویند ما قدرت بدون معرفت میخواهیم، اما معرفت ما معرفت ابزاری نیست. معرفتی فراتر از آن و بنیادیتر از آن است. با این حال، زمانیکه آراء غربی مبنی بر بسته بودن باب معرفت ترجمه میشود، در دانشگاهها به متون مقدس تبدیل میشود. در دانشگاههای ما نمیگویند که مسلمانان در قرن 10-9 میلادی تا قرن 15 یکهتاز عالم در حوزه علم و تمدن اسلامی بودند. وقتی نظریه یک تئولوژیست غربی یا مهندس یا منجم غربی را میخوانیم، باید از یکسو درست متوجه حرف او شویم و از سوی دیگر، به این فکر کنیم که اگر او چنین میگوید، من نیز این را میگویم. آیا واقعاً این جرأت وجود دارد که از این زاویه به ترجمه نگاه شود؟ آیا این روحیه در دانشگاهها موجود است و ارزش تلقی میشود؟
تا زمانیکه در جامعه و دانشگاهها جمله «و اقول انا» (من نیز میگویم) تبدیل به ارزش نشود، تمدن و تولید علم و تمدنسازی تنها یک شعار است. مسأله اصلی که باید دوباره به آن بیندیشیم این است که غرب تاریخچه و شناسنامه علوم جدید را تغییر داده و مخدوش کرده است. در یک تبارشناسی قلابی تاریخ تولد و محل تولد بسیاری از علوم جدید را در کتاب تاریخ تمدن تغییر دادهاند. تاریخ علم و تاریخ تمدن از انتها به ابتدا نوشته شده است و باید مجدد از ابتدا به انتها نوشته شود.
باید خط قرمزها را بشکنیم
هیچ تمدن جدیدی ساخته نشد مگر اینکه از خط قرمزیهای تمدن حاکم در دوران خود عبور کرد. ما باید از خط قرمزهای تمدن با همان متد علمی عبور کنیم. اگرچه غرب به علوم جدید مارک غربی زد و تصاویر اساطیری از آن ارائه داد و تابو ساخت، اما دلیل آن این بود که قصد داشت دانشگاههای جهان اسلام جرأت نقد و پرسش و نظریهسازی نداشته باشند و علوم زمینی که به قول معرفتشناسان متأخر غرب، همه شکیات است و علم به معنای واقعی وجود ندارد، به جهان اسلام وارد و به متون مقدس تبدیل شود. در واقع غرب بت اعظمی از علوم جدید و مدرنیته ساخت و اذن ورود به پشت صحنه این تمدن جدید را به مسلمانان نداد تا صرفاً مصرفکننده باقی بمانیم.شرط اصلی ایجاد یک تمدن، وجود «تفکر مستقل انتقادی» در آن است. ابتدا باید تفکری با تمامی تعاریف و مشخصات دقیق یک تفکر وجود داشته باشد و بعد به نظریهپردازی و جامعهسازی معطوف شود. در واقع شرط تمدنسازی، تولید نظریه است. باید برای تولید نظریه قدرت قدرت و جرأت داشته باشیم.
اکثریت ما قدرت تولید نظریه نداریم و دانشگاههای ما نیز به طور بالفعل قدرت تولید نظریه ندارند. ملاهای ما حافظهشان از عاقلهشان به مراتب قویتر است. ملاهای ما کسانی هستند که بیشتر موارد را آموخته و حفظ کردهاند و بدون هیچ دخل و تصرفی به شاگردانشان ارائه میدهند و شبیه به کارخانهای هستند که هیچ فعل و انفعالی بر روی نظریهها انجام نمیشود. به این ترتیب، امکان تمدنسازی وجود نخواهد داشت و اینگونه مقهور خواهیم شد. ما نه تولیدکنندهایم و نه متصرفانه میاندیشیم. در تمام جهان اسلام، خلاقیت در امور جاری زندگی تا مدیریت صنایع و مدیریت شهری وجود ندارد. جامعه و دانشگاهی که خود را جدی نگیرد، تکوین به آن اجازه رشد نمیدهد. عبور از خط قرمزهای ترجمه به معنی نفی دستاوردهای غرب نیست، اما ما باید ضعفهای خود را بشناسیم و برای رشد، به این ضعفها اعتراف کنیم. باید اعتراف کنیم که قدرت و جرأت تولید علم را نداریم. این قدرت به صورت بالفعل وجود ندارد، اما استعداد قدرت در جهان اسلام و خصوصاً در ایران بسیار است. با بررسی تاریخ علم در جهان اسلام میتوان مشاهده کرد که بیشترین سهم در رشد تمدن اسلامی را متفکران ایرانی داشتهاند. امروز همه چیز ما تقلبی است. مثلاً نظام دیوانسالاری که در غرب موجود است، در جامعه ما نیز وجود دارد. این درحالی است که شروع تمدن جدید از جهان اسلام صورت گرفت. ما در نحوه مدیریت، آموزش، رفتار، مدیریت شهری و مدیریت دانشگاه دچار مشکل هستیم. زیرا روی این مسائل فکر نمیکنیم که اساساً چگونه باید حل شود. تولید علم و تولید نظریه نیز همین است. این مسائل با عقل معاش که در طول عقل معاد قرار دارد و با تکیه بر تولید و اعتقاد به آخرت، اخلاق، فضیلت، عدالت و شریعت خداوند حل خواهد شد.
ما باید شجاعانه و منتقدانه خط قرمزهای ترجمه را بشکنیم و به کالبد شکافی همه علوم جدید بپردازیم و از دور تسلسل تقلید و ترجمه خارج شویم. مترجمان نمیتوانند تمدن بسازند. دانشگاه مترجم نیز نمیتواند تمدنسازی کند. ما از تجربیات همه ملل از شرق و غرب و بهویژه دستاوردهای یکی دو قرن اخیر غرب استفاده میکنیم و تعصبی در بکارگیری آن نداریم، اما باید حق سؤال و تجدیدنظر داشته باشیم. برخی حق انتقاد دانشگاههای اسلامی نسبت به مسائل غرب را به رسمیت نمیشناسند. این درحالی است که غربیها در تاریخ علم، به جزییترین مسائل، عنوان انقلاب علمی را اطلاق کردهاند.
منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره 8، شهریور 1394