شام یعنی

شام یعنی انتهای خستگی شهر آزار خدای خستگی شام یعنی گوشه ویرانه‌ها مدفن شمع و گل و پروانه‌ها شام تسکین دل شیطان بود زینت سر نیزه‌اش قرآن بود
چهارشنبه، 13 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شام یعنی
   شام یعنی

 

شاعر: علی ناظمی





 
شام یعنی انتهای خستگی
شهر آزار خدای خستگی
شام یعنی گوشه ویرانه‌ها
مدفن شمع و گل و پروانه‌ها
شام تسکین دل شیطان بود
زینت سر نیزه‌اش قرآن بود
شام یعنی وادی دشنام‌ها
سنگ باران سری از بام‌ها
سنگ در دستان نامردان شام
بوسه می‌زد بر سر زخم امام
شام تفسیر نگاهی مضطر است
شهر داغ لاله‌های حیدر است
شام هم مانند کوفه بی‌وفاست
صفحه‌ای از دفتر کرب و بلاست
بی‌وفایی‌ مانده از این طایفه
شام دارد مردم بی‌عاطفه
شام یعنی محملی از داغ و درد
موسم پژمردن گل‌های زرد
پای محمل رقص و کف آزاد شد
کوچه‌هایش هلهله‌آباد شد
شام شهر بازی چوب و لب است
نیشتر بر زخم بغض زینب است
بر دل زهراییان آتش زدند
هرکه را می‌سوخت از آهش زدند
یک زن شامی چو دید اشک رباب
اشک او را داد با خنده جواب
در میان ازدحامی از نگاه
می‌کشید از دل عقیله آه آه
اشک شد آنجا نقاب روی او
شد پریشان قلب او چون موی او
یک نفر شرمی نکرد از معجرش
ریخت خاکستر ، یهودی بر سرش



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط