نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
سلسلهی تئودوزی
هنگامی که تئودوز اول مرد (395)، قسمت شرقی امپراتوری به پسر ارشد او آرکادیوس رسید و این پیشآمد منشأ و سابقه امپراتوری رم شرق که به امپراتوری بیزانس و یونان معروف شده میباشد و علت این نامگذاری آن بود که امپراتوری مزبور بزودی صفات و مختصات رومی و غربی خود را از دست داد.در حالی که امپراتوری مغرب در قبال حملات بربرها رو به زوال بود. مقدر چنین بود که امپراتوری شرق هزار سال دیگر به زندگی خود ادامه دهد و این حیات طولانی موجب تعجب بود. علت این دوام، وضع مساعد آن میباشد چون در قرن پنجم فقط مرزهای دانوب در خطر هجوم اقوام جاهل قرار داشت، گذشته از این پایداری و رونق هلنیسم و لیاقت برخی از امپراتوران را میتوان از موجبات دوام آن امپراتوری محسوب داشت.
آرکادیوس را نمیتوان زمامداری بهتر و لایقتر از برادر وی یعنی هونوریوس به حساب آورد، او که مردی ضعیف و بی اراده بود اختیار حکومت را به دست وزرای مغرض و رشوه خواری که ویزیگتها را در غارت و تاراج مقدونیه و یونان آزاد گذاشته بودند، سپرد. پسر او تئودوز دوم که خردسال بود تحت قیومت خواهر خویش، پولکری (1) جانشین وی شد. حملات هونها به سرداری آتیلا که زیانهای فوق العادهای به بار آورد در همین زمان صورت گرفت و چنانکه میدانیم این اقوام با دریافت خراج گزافی حاضر به عقب نشینی شدند. چون تئودوز به سن رشد رسید مردی نالایق، بدگمان، بی رحم که در زهد و دینداری به مرحلهی وسواس رسیده بود، از کار درآمد. پس از مرگ او پولکری، همسری مارسین (2) را، سردار سالخوردهای که توانسته بود شانه از زیر بار پرداخت خراج هونها خالی کند، پذیرفت. هونها در این موقع به غرب حمله بردند. مارسین در سال 457 درگذشت.
سلسهی تراسی
وضع امپراتوری، خواه به سبب تهدید بربرها، خواه به علت شورشها و توطئههائی که در واقع بلای حقیقی امپراتوری شرق بود، تعریفی نداشت. لئون اول عدهای را به مقابلهی واندالها فرستاد ولی این تلاش خود نتیجهای نگرفت. زنون خود را از شر حملات استرگتها رهانید، به این ترتیب که به آنها توصیه کرد به ایتالیا هجوم ببرند. عدهای از امپراتوران این سلسله به این مناسبت که هنر نظامی و قدرتی نداشتند درصدد بودند که از راه دیپلماسی و توسل به حیله مقام خود را حفظ کنند بر این مخاطرات، منازعات مذهبی نیز افزوده شده بود و در همین زمان بدعتهائی به رهبری نستوریوس (3) و اوتی کس (4) ظاهر شد و امپراتوران هم در مباحثات فلسفی و الهی شرکت میجستند و رقباو مخالفان خود را به شدت تنبیه میکردند و همین مطلب گاهی جنگهای داخلی شدیدی را به وجود میآورد. مردم قسطنطنیه هم به این منازعات خو گرفته بودند و همچنانکه در رم، در دورهی بتپرستی و شرک رومیها معمول بود، توجه و علاقه زبادی به بازیهای سیرک، که در آن مسابقههای ارابه جانشین جنگ گلادیاتورها شده بود، نشان میدادند. آخرین زمامدار این سلسله، آناستاز (5) اول که مردی با تدبیر ولی فاقد قدرت و نیروی کار بود، میباشد. این امپراتور در سال 518 درگذشت.سلسله ژوستی نیانی
ژوستن اول، که از مردم ایلیری بود به پادشاهی رسید. او که مردی مصمم و دلیر بود در امور مربوط به حکمت و فقه دخالتی نکرد و بیشتر هم خود را در راه احیای قدرت امپراتوری به کار برد. ژوستن اول جانشینی خود را به برادرزاده خویش، ژوستی نین سپرد. ژوستی نین از این بابت که توجه زیادی به ایجاد وحدت در سراسر ممالک رومی داشت و همچنین به مناسبت کوششهائی که برای غلبه و سیادت بر دنیای قدیم کرد شاید بزرگترین امپراتور قسطنطنیه باشد ولی متأسفانه وی مردی بی اعتماد، حسود، متلون و مستبد بود و بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به جزئیات کارهای اداری و مسائل مذهبی میکرد. ژوستی نین، زنی را به نام تئودورا، که دارای نیروی کامل و هوش کافی بود، منتهی انحرافاتی هم داشت، به ازدواج خویش درآورد. خوشبختی ژوستی نین در این بود خدمتگزارانی لایق و بخصوص سردارانی دلاور و دانا مانند بلیزر (6) و نارسس (7) در اختیار داشت.ژوستی نین از جنگجویان و فاتحان عصر خود محسوب میشد. وی قبل از هر کاری درصدد برآمد کشورهائی را که اقوام جاهل در مغرب متصرف شده بودند از آنها باز ستاند و محرک او در این امر حس جاهطلبی و دینداری او بود و میخواست مذهب آریانیسم را بکلی از میان بردارد. به همین منظور قوائی به جنگ واندالها فرستاد؛ بلیزر فرمانده این اردو در آفریقا پیاده شده کارتاژ را گرفت و ژلیمر (8) پادشاه واندالها را شکست داد و در ظرف مدت چند ماه کشور واندالها را تسخیر کرد (534).
پس از این نوبت استرگتها فرا رسید ولی جنگ با این اقوام در ایتالیا دشوارتر از جنگهائی بود که در آفریقا انجام گرفت. بلیزر ابتدا سیسیل، ناپل و رم را متصرف شد، منتهی چون قوای کافی در اختیار نداشت از طرف نیروهای پادشاه جدید استرگت یعنی ویتی ژس (9) محاصره شد و این وضع مدت یک سال دوام یافت. با این حال در نبرد با گتها که پادشاه جدیدی به نام توتی لا (10) انتخاب کرده بودند توفیقهائی نصیب او شد. توتی لا که مردی لایق و دلیر بود همهی رومیها را از سرزمین ایتالیا بیرون کرد و ناچار هیأت دیگری به سرداری نارسس به این حدود اعزام شد و او قدرت و مقاومت استرگتها را بکلی درهم شکست (554). در همین ایام، ژوستی نین از نفاق و اختلاف میان استرگتها استفاده کرده، ناحیه جنوب شرقی اسپانیا را متصرف شد و به این ترتیب امپراتوری روم را احیا کرد و قدرت خود را بر سراسر اراضی مدیترانه بسط داد. جنبه ظاهری این قدرت و عظمت خیلی بیش از صورت واقعی و حقیقی آن بود چون در همین موقع که این فتوحات در مغرب نصیب رومیها میشد، در مشرق در برابر حملات ایرانیها تاب مقاومت نداشته مجبور به پرداخت خراج بودند؛ گذشته از این هونها، اسلاوها و بلغارها چند بار از دانوب گذشته نواحی مزی (11)، مقدونیه و تراس را غارت کردند. در این موقع چنانکه میتوان دید قوای امپراتوری برای فتوحات جدید و دفاع از آن کافی نبود و همچنین پول کافی هم برای مخارج این قبیل اقدامات در اختیار نداشتند. دورهی زمامداری ژوستی نین، در داخله بآرامی گذشت، مع ذلک شورشی که در نتیجه رقابت و نزاع ارّابهرانان بروز کرد خطر بزرگی برای امپراتوری به وجود آورد. این طبقه به دستههای مختلفی تقسیم شده بودند که دسته آبی و دسته سبز مهمترین آنها محسوب میشدند. ژوستینین به مسأله قانونگذاری توجه بسیار داشت و قوانینی که به نام او و توسط حقوقدانانی که تری بونین (12) معروفترین آنهاست وضع شد موجب اعتبار و شهرت او میباشد. وی به مسائل مذهبی اهمیت زیاد میداد و با بدعتگذاران بشدت مخالفت میکرد و همین امر مایه خشم مردم مصر و شام و کفار و یهودیان بود. ژوستی نین پس از سلطنت افتخارآمیزی در سال 565 مرد ولی اقدامات بزرگ او پایههای محکم و استواری نداشت.
آثار ضعف در زمان جانشینان او ظاهر شد. ژوستن دوم نتوانست از هجوم لمباردها به ایتالیا جلوگیری کند و این اقوام در سال 568 قسمت شمالی و مرکزی ایتالیا را به تصرف درآوردند و فقط قسمت جنوبی و چندشهر یعنی رم، ژن وراون در دست امپراتوری باقی ماند. تیبرکنستانتن (13) تمام ایام سلطنت خود را به جنگ با ایرانیها و دفع خطر آنها گذراند. موریس (14) که مردی نیرومند و باهوش بود با پیروزی در مقابل ایرانیها، اسلاوها و آوارها مقاومت کرد ولی سیاست اقتصادی او موجب بی اعتباری وی شد و عاقبت به دست سربازی خشن و بیرحم به نام فوکاس (15) کشته شد. با این پیشآمد ایرانیها حملات خود را از سرگرفتند و ویزیگتها زمینهائی را که در اسپانیا از دست داده بودند مجدداً به تصرف درآوردند. به این ترتیب امپراتوری رم که تا چندسال پیش شکوه و عظمتی داشت به مرحله انحطاط و سقوط رسید.
سلسهی هراکلیوسی
سپاه افریقا سر به شورش برداشت و هراکلیوس فرمانده خود را امپراتور خواند (610). خطر ایرانیها در این موقع بسار شدید بود. دولت ساسانی در زمان خسرو اوّل که معاصر ژوستی نین بود به اوج قدرت رسید. خسرو اول پادشاهی دانا و باگذشت بود و عربستان جنوبی و باکتریان به دست او تسخیر و بساط قدرت هونها (هیاطله) برچیده شد. به این ترتیب ایران در همسایگی ترکها که مردمی متجاوز بودند، قرار گرفت. نوهی او یعنی خسرودوم همین سیاست فاتحانه را تعقیب کرد و به امپراتوری شرق حمله برد و پس از تصرف آسیای صغیر و سوریه و مصر با آوارها عقد اتحاد بست و قسطنطنیه را به محاصره گرفت. هراکلیوس در برابر این حملات ایستادگی کرد و با تجدید سازمان سپاهیان خود ایرانیها را شکست داده وارد اراضی آنها شد. خسرو دوم در این گیرودار به قتل رسید و پسر او با رم شرقی مصالحه کرد (628). به این ترتیب قسمت اول سلطنت هراکلیوس قرین با افتخاراتی بود. وی را میتوان احیا کنندهی امپراتوری مشرق دانست و اگر حمله اعراب قدرت رومیها را در هم نشکسته بود بدون تردید نتایج عالیتری نصیب او میشد. در سال 634 اعراب وارد شام شده این سرزمین و سپس مصر را تصرف کردند، در صورتی که در همین ایام چنین به نظر میرسید که هراکلیوس تمام نیروی خود را از دست داده و فرصت گرانبهای خود را صرف بحث در مسائل مذهبی و الهی میکرد و عاقبت در سال 641 بدون آنکه سدی در مقابل پیشرفت اعراب ایجاد کند جان سپرد.در زمان دو پسر و نوهی او یعنی کنستان (16) دوم اعراب به پیشرفت خود در افریقا ادامه دادند و به آسیای صغیر نیز یورشهائی بردند. کنستان به جای آنکه به مقابله آنها قیام کند در صدد استرداد ایتالیا از لمباردها برآمد، منتهی کوشش او به نتیجه نرسید. در زمان قسطنطین چهارم اعراب قسطنطنیه را از راه دریا و خشکی محاصره کردند. این کار پنج سال طول کشید و سرانجام براثر دلاوریهای امپراتور و مواد مذاب و مشتعلی، که مخلوط از گوگرد، شوره و مواد صمغی بود و با آب خاموش نمیشد، و از طرف محصورین به اردوی دشمن پرتاب میگشت، بحریه اعراب سوخت و شهر آزاد شد (679).
متاسفانه جانشینان قسطنطین چهارم مردمی ضعیف و بیرحم بودند و مسأله غصب مقام سلطنت، قدرت امپراتوری را متزلزل ساخت، در صورتی که اعراب فتح افریقا را به پایان رسانده، بلغارها سرزمین مزی را که از این پس بلغارستان نام گرفت به تصرف درآورده و دولت سرکش و نافرمانی به وجود آوردند که حملات خود را تا پای حصارهای پایتخت نیز تکرار میکرد.
سلسلهی ایزوری
پس از آنکه دورهی حکومت امپراتوران باتدبیر و اقتدار سپری شد مجدداً امپراتوری در مرحلهی سقوط قرار گرفت. نخستین امپراتور این سلسله لئون سوم از اهالی ایزوری بود (17) بود که در سال 717 به تخت نشست. وی اعراب را که دوباره برای محاصره قسطنطنیه آمده بودند به عقب راند و به تعقیب آنها در آسیای صغیر رفت و چون از این بابت آسوده خاطر شد به فکر احیای امپراتوری افتاد و بیشتر وقت خود را صرف مسائل مذهبی کرد. در این موقع پرستش تصویر اولیاء دینی فوق العاده در مشرق رواج یافته بود و چون صورت خرافاتی و بتپرستی داشت برای بسیاری از مردم خوشآیند نبود.لئون سوم تصمیم گرفت این معتقدات را لغو و فرامینی صادر کرد که با مخالفت و خشم پارهای از روحانیان و بعضی از افراد مملکت مواجه گشت. لئون و جانشینان او را به همین مناسبت بت شکن لقب دادهاند.
کنستانتن پنجم سیاست پدر را تعقیب کرد و شورشها را خوابانید، دیرها را بست و شورائی تشکیل داد که پرستش تصاویر را نهی کرد. البته برای اجرای این منظور کشتارهائی هم شد و روابط پاپ که مخالف این عقیده بود با امپراتور تیره شد ولی او، با ایمان راسخ و با شدت، نظر خود را دنبال کرد. وی با اعراب و بلغارها نیز جنگیدوآنها را شکست داد.
لئون چهارم هم مخالف تصویرپرستی بود ولی ایرن (18) همسر وی که پس از وفات شوهر سلطنت را غصب کرد، پرستش تصاویر را مجاز شمرد. وی به پرداخت خراج به اعراب تن داد و پس از مدتی از سلطنت خلع شد. جانشین وی نیسفور (19) اول هم از مخالفان پرستش تصاویر بود ولی در این کار رعایت اعتدال را میکرد. وی در رأس سپاهی برای سرکوبی بلغارها که به تراس حمله میبردند، رفت ولی آنها شکست خورد و به قتل رسید. لئون پنجم در مبارزه مذهبی شدت بیشتری نشان میداد و طرفداران پرستش تصاویر را مورد آزار و شکنجه قرار میداد. وی در سال 820 درگذشت.
سلسه فریژی
در این سلسله سه امپراتور حکومت کردهاند، دو نفر اول آنها یعنی میشل دوم و تئوفیل در مخالفت با صورت پرستان تعصب زیادی به خرج دادند. وضع امپراتوری با این جنگهای داخلی روز به روز خرابتر میشد و خطرهای خارجی نیز بشدت امپراتوری را تهدید میکرد و عاقبت در زمان میشل سوم پرستش تصاویر به صورتی قطعی مورد قبول قرار گرفت و همین امر به منازعات داخلی خاتمه بخشید (842).اوضاع سیاسی اجتماعی
این امپراتوری، در این ایام هم به نام امپراتوری رم خوانده میشد ولی در خصوصیات آن تغییراتی بروز کرد و بتدریج جنبه یونانی و شرقی به خود گرفت؛ نفوذ غرب از بین رفت و با نهضت و اختلاطی که در سنتهای محلی به وجود آمد تمدن اصیلی در این نواحی ظهور کرد. امپراتور دارای قدرت مطلقه و فرمانده کشوری و نظامی بود و قدرت مذهبی فراوانی داشت و به روحانیان حکومت میکرد. سلسله مراتب قدیم هنوز باقی بود و به صورت مبهم پیچیدهای درآمد. طبقهی انبوه نجبا از سناتور، افراد ممتاز، کنتها و عمال دولتی که القاب و عناوین بزرگی داشتند تشکیل میشد. دربار امپراتوری شکوه و جلال فراوان داشت و مبالغ گزافی برای نگاهداری آن به مصرف میرسید. شهرستانهای قدیم که تعدادآنها بالغ بر 64 میشد مدتها به همان صورت اولیه باقی ماند؛ ژوستینین در پارهای از آنها اختیارات کشوری و نظامی را توأم کرد و این تحویل در سلسله هراکلیوسی کامل شد، در این موقع امپراتوری به قسمتهائی (Thèmes) تقسیم گشت که در رأس هر یک از آنها یک استراتژ یعنی سرداری که حکومت کشوری تحت نظر او بود قرار داشت. افراد سپاهی در آغاز کار از بین ملک داران بزرگ، که مجبور به خدمت نظامی بودند تهیه میشد، منتهی چون تعداد آنها کافی نبود ناچار جمع زیادی از مزدوران بیگانه وارد خدمت نظام میشدند.جمعیت اصلی مملکت از نجبای درباری و بزرگان شهرستانها تشکیل میشد که دسته اول در قسطنطنیه به سر میبرد و خدمات عالیه دولتی را انجام میداد و دسته دوم از مالکان بزرگ بودند. پس از این دو دسته انبوه عظیم ملت قرار داشت و شامل بازرگانان، پیشهوران، اواسط الناس، دهقانان آزاد و سرانجام مهاجران بود. گذشته از این باید به خارجیانی که در امپراتوری ساکن میشدند و تعداد آنها بخصوص در شبه جزیره بالکان رو به افزایش بود و بیشتر از اسلاوها و بلغارها بودند توجه داشت.
وضع اقتصادی
با وجود جنگها و یورشهائی که انجام میگرفت قسطنطنیه با بناهای با شکوه و بنادر معتبر و برج و باروهائی که به صورت حصارهای شهر در اطراف آن شهر قرار داشت، بزرگترین و زیباترین شهرهای جهان محسوب میشد. از همه جای دنیا مردم به این شهر میآمدند و شکوه و عظمت شهر تأثیر زیادی در مردم امپراتوری و بیگانگان داشت. ثروت این شهر به سبب رونق تجارت روزافزون بود و سنگینی حق گمرکها در این مورد اثری نداشت. کالاهای اروپا و افریقا و آسیا در این بندر خرید و فروش میشد ولی در شهرستانها اوضاع مساعد نبود و جنگهای دائم به کشاورزان زیان فراوان وارد میکرد.وضع علمی و هنری
توسعه و پیشرفت فوق العاده حکمت و علوم الهی موجب وقفه و رکود علوم و فلسفه شد. ژوستی نین مدرسهی آتن را که هنوز عدهای از فلاسفه در آن تدریس میکردند، بست (529). با این حال عدهای تاریخ نویس و قاضی و قانونگذار و مخصوصاً جمعی که کارشان جمعآوری و تألیف روایات مختلف بود در دورهی او وجود داشتند. دراین زمان هنر جنبه اصالت داشت و هنرمندان کلیساهائی با گنبد به پا کردند که معروفتر از همه سنت صوفی در قسطنطنیه و پس از آن سن ویتال (20) در راون و کلیساهای متعدد دیگری در ایتالیا و شام است. قسطنطنیه دارای کاخها، دیرها، میدان عمومی، آبراهها و میدان بزرگی برای مسابقات ارابه رانی بود. حجاری در تزیین کلیساها نقش فرعی داشت و نقاشی را که مخصوصاً به وسیله خاتم کاری نمایش داده میشد و از لحاظ آب و رنگ و الوان به منتها درجه زیبائی رسید بر آن ترجیح میدادند. این نقاشی منحصراً جنبه مذهبی داشت و مخصوص کلیساها بود در کارهای شخصی و خصوصی از آن استفاده نمیشد.پینوشتها:
1- Pulchérie
2- Marcien
3- Nestorius
4- Eltichès
5- Anastase
6- Bélisaire
7- Narsès
8- Gèlimer
9- Vitigès
10- Totila
11- Mèsie
12- Tribonien
13- Tibère Constantin
14- Maurice
15- Phocas
16- Constant دو پسر هراکلیوس؛ قسطنطین سوم و هراکلیوس دوم بودند و کنستانتن دوم پسر هراکلیوس دوم بود.
17- Isaurie
18- Irène
19- Niceéphore
20-Saint-Vital
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم